60 اسطوره تاریخ لیگ برتر؛ روی کین (7)
هفتیک- روی کین در روزهای نوجوانی در تمامی زمینهها با شکستهای متفاوتی مواجه شد. او موفق نشد در مدرسه مدرکش را بگیرد، اتفاقی که باعث شرمساری و تاسف بود اما- شاید نه از نگاه بقیه، اما برای او- از این بدتر رد شدن تحقیرآمیز از سوی تیمهای پایه جمهوری ایرلند بود.
مربیانش به او گفتند که انتخاب کنندگان تیمهای ملی در دوبلین نگاه از بالا به پایینی به بازیکنانی دارند که از کورک (Cork) میآیند. اما چهار نفر از هم تیمیهایش از راکمونت، از او در مسابقات انتخابی تیم ملی زیر 14 سالهها جلو زده بودند، بنابراین موضوع باید چیزی فراتر از این میبود. او بررسیهایی انجام داد. به او گفته شد که حرف مربیان حاضر در دوبلین این است که او بیش از اندازه کوچک است و باید تند مزاجیاش را کنترل کند.
یک سال بعد برای حضور در مسابقات انتخابی برای تیم زیر 15 سالهها دعوت شد که بیشتر از این که به وجدش بیاورد باعث آسودگی خاطرش شد. او حس میکرد که این اتفاقی سرنوشتساز برایش به حساب میآید. اگر امید به بازی در باشگاههای بزرگ انگلیسی آن سوی آب داشت، باید در تیم ملی زیر 15 سالهها حضور پیدا میکرد. با چهار نفر از هم تیمیهایش در راکمونت سوار قطار شد و به سوی دوبلین رفت. بار دیگر او کسی بود که رد شد. این بازیکن در زندگینامهاش در سال 2002 نوشت:”این بدترین ناامیدی زندگیام بود. دری که رو به رویاهایم بود، با شدت هرچه تمامتر برابر صورتم بسته شد.”
این رد شدنها مدام تکرار شد. یکی از مربیانش ترتیب جلسه آزمایشی تمرین در برایتون را برای او داد، پروازها رزرو شدند اما این هم بهم خورد؛ یک نفر در برایتون شنیده بود که او بسیار کوچک است. او نامههایی به تمامی باشگاهها در دو دسته اول انگلیس نوشت و خواهان جلسه تمرینی آزمایشی شد. اکثر آنها جواب ندادند و آنهایی که جواب دادند- استون ویلا، چلسی، دربی کانتی، ناتینگهام فارست، شفیلد ونزدی- پاسخهای همیشگی را ارسال کردند: ممنونم اما نه.
او بدون دریافت مدارک لازم مدرسه را ترک کرد و سنش به اندازهای نبود که بتواند بیمه بیکاری دریافت کند. چند کار عجیب پیدا کرد- حمل کردن بشکه نوشیدنی برای فروشندههای بدون مجوز، پاک کردن اسید از ورقههای آهنی، 15 مایل دوچرخهسواری در مسیر رفت و برگشت برای برداشت سیب زمینی و دریافت پولی ناچیز. به جز این، او در ساعت یک بعدازظهر بیدار میشد، همسایهها را تماشا میکرد و سگش را به پیادهروی میبرد. او در سن 16 سالگی این حس را داشت که زندگی کردن دیگر از او گذشته است.
***
برای نسل جدیدی از هواداران فوتبال و البته بازیکنان، کین کارشناسی بدخلق در استودیوی اسکای اسپورت است که با بدخلقی آنجا مینشیند و هیچ حرف مثبتی درباره هیچکس نمیزند. او سرش را تکان میدهد و به از دست رفتن ارزشهای مکتب قدیمی اشاره میکند. او با لهجه اهالی کورک میگوید:” آستین بالا بزن! کارت را انجام بده! پشت ماشینها یا دوست دخترها یا تتوها یا مدیربرنامههایت پنهان نشو!” هرکدام از این کلمات با نفرتی واضح ادا میشود.
بعضی افراد این سوال را مطرح میکنند که آیا کارهای او واقعی است و معتقد هستند که همه این رفتارها نمایشی است که برابر دوربینها بازی میکند چون میخواهد به حضورش در برنامه به عنوان کارشناس ادامه دهد. جدا اینطور نیست. روی کین همین است. اگر این نمایش باشد، همان نمایشی است که از زمان حضورش در زمین با پیراهن ناتینگهام فارست بازی کرده است؛ زمانی که به عنوان بازیکنی نوجوان با هم تیمیهای بزرگترش که پس از یک شکست در حمام رختکن میخندیدند، به شکلی تحقیرآمیز رفتار کرد.
این کین در سال 2002 است، زمانی که منچستریونایتد برای چهارمین سال متوالی موفق به کسب عنوان قهرمانی لیگ برتر نشد و در نیمه نهایی لیگ قهرمانان به دلیل قانون گل زده در خانه حریف برابر بایرلورکوزن حذف شد. او گفت:” پشت ما به درخشش فتح سهگانه گرم شد. این از خود راضی بودن حسی است که با کسب چنین افتخاراتی به وجود میآید و حالا ما را در خود غرق کرده است. افتخار و باور کردن تعریفها باعث شد چنین بهایی بدهیم. ساعتهای رولکس، گاراژهای پر از ماشین، عمارتهای لعنتی، پرداختن به زندگی، فراموش کردن بازی، شکست در بازی، از دست دادن عطشی که باعث فراهم کردن رولکس، ماشین و عمارت برای شما شده است. هیچ تردیدی در این باره نیست. اینجا جایی است که ما قرار داریم. قهرمانهای دیروز.”
و باید این نکته را تکرار کرد که اینها صحبتهایی به دلیل فوران آدرنالین در لحظات پس از کسب نتیجهای ناراحتکننده نیست. این جملات در کتاب زندگینامه او نوشته شده است. این اظهاراتی است که او دوست داشته علیه همتیمیهایش مطرح کند- و شاید غیرمستقیم علیه سرمربیاش- در حالی که در یک رختکن با آنها حضور داشته است. نفرت او از تکبر، استعدادهای به ثمر نرسیده، عدم استفاده از صددرصد انرژی در تمامی دقایق تمامی جلسات تمرین و بازی واقعی است. این چیزی است که باعث شد او به فوتبالیستی تبدیل شود که بود. این روحیه که توسط فرگوسن به بازیکنان و کاپیتان سیریناپذیرش تزریق شد چیزی است که باعث شد یونایتد به آن تیم باورنکردنی تبدیل شود.
برای درک جایگاه کین به عنوان یکی از بزرگترین بازیکنان دوران لیگ برتر نه تنها باید تاثیر زیاد او در طول سه سال حضورش در ناتینگهام فارست و 12 سال بازی در یونایتد را درک کنید، بلکه باید با مسیری آشنا باشید که او را به این نقطه رساند. انگیزه اصلی او در زندگی حرفهای این بود که به مردم ثابت کنند در اشتباه هستند. او به عنوان یک نوجوان شکستها، رد شدنها و سختیهایی را تجربه کرد. او از این که مردم نگاه از بالا به پایین به او داشتند، به خاطر این که بسیار کوچک ، بسیار تند مزاج یا با بازیکنی با رفتار اشتباه بود، کنارش میگذاشتند احساس حقارت میکرد. او تاکید داشت که هرگز اجازه تکرار چنین اتفاقی را نمیدهد.
این مجموعه مقالات پر از داستانهای بازیکنانی بود که با تمام قوا به دلیل تحقق بلندپروازیهایشان بودند. از بازیکنان بومی مانند گری نویل، جیمز میلنر و جیمی واردی گرفته که برای استفاده از تمامی استعدادشان به سختی تلاش میکردند. روایت بازیکنانی مثل دیدیه دروگبا، یحیی توره، سادیو مانه و محمد صلاح که شامل غلبه بر موانعی غیرقابل تصور برای رسیدن به اولین حضور در فوتبال اروپا بود، جدای از این که چه مشکلاتی برای رسیدن به بالاترین سطح لیگ برتر داشتند. با این حال، جای تردید دارد که آیا بازیکنی میتواند مدعی شود که در زمینه میزان علاقهاش به پیروزی از کین عبور کرده یا خیر- و حفظ این روند پیروزی در تمامی هفتهها و فصلها.
رایان گیگز مدعی شد که با وجود تمام تمجیدهایی که از کین میشود، به اندازه کافی به تاثیر او بر تیم یونایتد پرداخته نشده است. گری نویل او را به عنوان “الهامبخشترین بازیکنی که در کنارش بازی کردهام، بدون هیچ ردی از تردید” توصیف میکند. دارن فلچر میگوید این هافبک “رهبر و کاپیتانی عالی و بازیکنی باورنکردنی” بود. سر الکس فرگوسن پیش از جدایی ناخوشایند این بازیکن در اواخر سال 2005 گفت:” اگر من روی کین را به عنوان نماینده در نبردی تک به تک قرار دهم، ما برنده دربی، بازی ملی و همه دیدارهای دیگر خواهیم شد. این ویژگیای باورنکردنی است که او از آن برخوردار است.”
این “ویژگی باورنکردنی” است که باعث شد کین از رد شدن از همهجا در سن 15 سالگی به حضور در باشگاه کاب رمبلرز در سن 17 سالگی، انجام اولین بازی برای فارست در 18 سالگی، پیوستن به یونایتد با رکورد نقل و انتقالات به ارزش 3.75 میلیون پوند در سن 21 سالگی، دریافت بازوبند کاپیتانی در سن 25 سالگی و هدایت تیمی فاتح به مدارج بالاتر در طول سالهای پس از آن برسد.
شاید این “ویژگی باورنکردنی” همان چیزی باشد که باعث شده او در طول دوران بازیاش فردی ناخوشایند، بدخلق، دوستنداشتنی یا رک و بددهن تبدیل شود. این موضوع فقط به 11 کارت قرمزی برنمیگردد که در ان روزها اتفاقی حرفهای برای هافبکی جنگنده در لیگ برتر بود، بلکه به ناسازگاری خشمگینانه مربوط است که باعث شد او در شب شروع جام جهانی 2002 از اردوی ایرلند خارج شود و پلهای زیادی را در طول ماههای پرتلاطم پایانی حضورش در یونایتد در پشت سرش خراب کند.
البته که باید به درگیری زشت با آلف اینگه هالند، هافبک سابق نروژ، اشاره کرد که کین با خطای خشن باعث مصدومیتش شد، خطایی که او (همانطور که به کمیته انضباطی اتحادیه فوتبال گفت) آن را تلاشی حساب شده برای انتقام پس از اتفاقی که سه سال و نیم قبل رخ داده بود، توصیف کرد.
کین همتیمی ترسناکی بود و گاهی به رقیبی بیرحم تبدیل میشد. کنترل او هم میتوانست دشوار باشد. فرگوسن تا پیش از برهم خوردن رابطهشان همیشه بسیار از او تمجید میکرد و این بازیکن را “فردی وحشی و ترسناک” توصیف میکرد. فرگوسن اضافه کرد:” او زبان بسیار تند و تیزی دارد. او میتواند با اعتماد به نفسترین انسان جهان را در عرض چند ثانیه با زبانش از پا دربیاورد. چیزی که در طول بحثهایم با او به آن توجه کردم این بود که چشمهایش باریک و تقریبا به اندازه دانهای سیاه میشود. تماشای آن ترسناک است. و من هم اهل گلاسکو هستم.”
ورزشکاران بسیاری هستند که گفته میشود اگر تمایلات ناشایست و وحشیانه آنها کنترل میشد، دیگر همان بازیکن یا ورزشکار نبودند. گاهی این موضوع ممکن است برای شما بیمعنی به نظر برسد. درباره کین- و شاید فرگوسن- این موضوع کاملا درست است. اگر این “ذات خشن و ترسناک” را از او بگیرید و سعی کند آرامترش کنید، او مطمئنا بعضی از ویژگیهایی که باعث شد به بازیکنی بزرگ تبدیل شود، را از دست میدهد. او بازیکنی بود که انگیزه تلاشهایش آتشی بود که در درونش شعله میکشید، حتی با این که گاهی این آتش از کنترل خارج میشد.
***
وقتی اتلتیک در حال بحث درباره رتبهبندی بازیکنان حاضر در این مقالات بود، یکی از همکاران نظر نه چندان محبوبی را ارائه کرد که شاید کین بدون شک کاپیتان بزرگی بوده باشد اما لزوما فوتبالیستی بزرگ به حساب نمیآید.
اما او باید فوتبالیستی بزرگ به حساب بیاید. کین بازیکنی استثنایی بود. ویژگیهای او تنها به پیروزی در نبردهای 50-50 یا از بین بردن ضعف و تنبلی در رختکن خلاصه نمیشد. او تقریبا در تمامی ابعاد بازی در میانه میدان درخشان بود. پاسکاری او در کلاس پل اسکولز نبود اما تا حد زیادی دستکم گرفته شد. زمانهایی در سالهای ابتدایی بازی او بود که این بازیکن نمایشی خیرهکننده را در لیگ قهرمانان ارائه کرد اما این موضوع تغییر کرد چون او شم هجومیاش را کنترل کرده و به هافبکی همه کاره با بالاترین کیفیت تبدیل شد.
عملکرد او به ندرت افت میکرد اما به نظر میرسید که بهترین نمایشهایش را برای درخشش برابر تیمها و بازیکنانی حفظ کرده که احساس میکرد باید چیزی را برابر آنها به اثبات برساند. او به همین ترتیب توانست توجه استعدادیاب فارست را جلب کند. این اتفاق در بازی خارج از خانه با کاب در بلویدر رخ داد و بازی برابر “آن لعنتیهای اهل دوبلین” (به گفته خودش) چیزی بود که باعث شد او “شبیه به مردی با خشم، ناامیدی و غرور شخصی زیاد” بازی کند.
فارست او را برای جلسه تمرینی آزمایشی فراخواند و خیلی زود قراردادی را به امضا رساند که با پرداخت مبلغ ابتدایی 20 هزار پوند به کاب همراه بود که وقتی او عملکرد خوبی را به نمایش گذاشت تا 47 هزار پوند افزایش یافت. کین از دریافت 30 پوند در هفته به علاوه هزینه رفت و آمد، ناگهان به دستمزد 250 پوند در هفته رسید. یونایتد درست پیش از پایان دهه 1990 توانست او را به بازیکنی با بیشترین دستمزد در فوتبال انگلیس تبدیل کند و قراردادی به ارزش 52 هزار پوند در هفته با او امضا کرد.
میتوان یک بار دیگر داستان اولین بازی او در ترکیب فارست را بررسی کرد. چند روز از فصل 91-1990 گذشته بود و پس از حضوری کوتاه به عنوان بازیکن تعویضی برای تیم ذخیرهها در شب قبل، به او گفته شد که با تیم اول به آنفیلد خواهد رفت. این بازیکن جدید فکر کرد که فقط برای کسب تجربه به آنجا خواهد رفت و قرار است پیش از بازی به مرتب کردن لباسها در رختکن کمک کند که برایان کلاف، سرمربی اسطورهای فارست، او را دعوت کرد تا پیراهنی را به اندازهاش امتحان کند. کلاف به او گفت که پیراهن برایش بسیار خوب است، او میتواند آن را نگه دارد و برابر لیورپول بازی کند. کمی بعدتر، او با استیو مکمان و جان بارنز درگیر شده و بارنز از این بازیکن تازهوارد میپرسید که فکر کرده کیست.
کین تنها سه فصل در فارست حضور داشت و سومین فصل او با رسوایی سقوط، همزمان با محو شدن ناراحت کننده قدرت کلاف همراه بود اما هواداران آنها او را به عنوان عضوی از بهترین ترکیب تمام دوران این باشگاه انتخاب کردند. آنها نحوه حضور او از خط میانی در خط حمله، قدرت گلزنی و رویارویی با بازیکنان قدرتمند دسته اول به عنوان یک تازهکار را به یاد داشتند. آنها هنوز درباره نمایش او برابر تاتنهام در نیمه نهایی جام اتحادیه در وایتهارتلین در سال 1992 حرف میزنند، با همان عشق و ناباوری که هواداران یونایتد برای توصیف نمایش قهرمانانه هفت سال بعد او برابر یوونتوس در ورزشگاه دل آلپی استفاده میکنند.
او در آن روزهای ابتدایی بازیکنی متفاوت بود، خصوصا وقتی مسئله بازی با توپ مطرح بود. او همیشه در کارهای پرسینگ و حرکتی خوب بود- در غیر این صورت هرگز تایید کلاف را نمیگرفت- اما وقتی توپ را میگرفت، حس میکرد وظیفهاش این است که نفوذ کند، از این محوط جریمه به محوطه جریمه دیگر برود و پیشروی کند تا گل بزند. او در اولین فصل حضورش در فارست پس از یک فصل بازی در لیگ دسته دوم ایرلند توانست 11 گل در تمامی رقابتها به ثمر برساند. او در دومین فصلش 14 گل زد. به ندرت میتوان هافبکهایی را نام برد که در سالهای ابتدایی بازیشان چنین نمایش درخشانی داشته باشند. مطمئنا دله الی یکی از آنهاست اما این موضوع درباره استیون جرارد یا فرانک لمپارد صدق نمیکند.
در حالی که لمپارد و جرارد کارشان را به عنوان هافبکهای میانی سنتی آغاز کردند و در اوایل دهه 20 سالگی به پستهای هجومیتر رفتند، کین این مسیر را برعکس طی کرد. او در اولین بازی خانگی برای یونایتد دو گل به ثمر رساند اما حتی در طول اولین فصل حضورش در اولدترافورد با همکاری درخشانی که در خط میانی با پل اینس داشت، شروع به مدیریت سبکش کرد و بازی حساب شدهتری را به نمایش گذاشت. این اتفاق از حرفی نشات گرفت که برایان رابسون درباره نیاز به همکاری بیشتر در بازیسازی به او زده بود. بله، این باشگاه رکورد نقل و انتقالات بریتانیا را برای خرید او شکست اما او نیاز داشت که چیزهای بیشتری به بازیاش اضافه کند.
کین در زندگینامهاش نوشت:” من هنوز خودم را هافبکی گلزن میدیدم که در هر دو محوطه جریمه حضور دارد، تکل میزند، فضاهای بازیکنان حریف را میبندد و برای بازپسگیری توپ خطا میکند. من باور داشتم که از نظر هجومی موثرترین عملکرد را با دویدن به سمت توپ و زدن ضربه پایانی مانند به ثمر رساندن گل پیروزی بخش در مِین رود (دیداری در نوامبر 1993 برابر منچسترسیتی که یونایتد نتیجه را از شکست 0-2 به پیروزی 2-3 تغییر داد) داشتم. این باعث شد که پل اینس یا رابسون برای دریافت توپ از خط دفاع چهار نفره عقب بکشند، مسئولیتی که در واقع من اعتماد به نفس کافی برای برعهده گرفتنش را نداشتم. اما رابسون تاکید کرد که این کاری است که باید انجام دهم و به پیامش این بود که به تواناییهایم اعتماد کنم.”
و حالا به این کلیپ از پیروزی یونایتد برابر لیورپول در فینال جام حذفی 1996 نگاه کنید (از اینجا تماشا کنید). این دیداری است که به خاطر لباس جنجالی پیش از بازی حریف و گل پیروزیبخش دراماتیک کانتونا در دقایق پایانی به خاطر مانده اما کین بازیکنی درخشان در این بازی بود. عملکرد عالی او نشانگر هافبکی بود که او در حال تبدیل شدن به آن بود: بازیخوانی زیرک و هوشیار، بازیکنی هجومی با توانایی بازپسگیری توپ، دوندهای خستگیناپذیر، پاسوری بسیار باهوش و بالاتر از همه، جنگندهای شجاع که برابر جیمی ردنپ و استیو مکمنمن رقابت میکرد… با ماشینها و دوست دخترها و مدل موهایشان.
***
مایکل کاکس به عنوان بخشی از مقالاتی که نوشته، عملکرد برخی از معروفترین بازیکنان دنیای فوتبال را بار دیگر تماشا کرده و مورد بررسی قرار داد و درباره نمایش قهرمانانه کین برابر یوونتوس در آوریل 1999 هم نوشته است. او از نمایشی که دید خیلی متعجب نشده بود. کاکس نوشت:” شما انتظار ندارید که بازی کین را بار دیگر تماشا کنید و شاهد پاسهای بلند درخشان یا حرکات تاکتیکی در آستانه محوطه جریمه باشید اما در هر حال به سختی میتوان ویژگیای را پیدا کرد که بتواند عملکرد کین را بهتر از سطح عمومی بازی او برای منچستریونایتد در طول این دوران توصیف کند. او احتمالا در آن شب حتی بهترین بازیکن یونایتد هم نبود.”
این ارزیابی باعث تعجب افراد بسیاری شد. این اظهارات حتی بعضی از آنها را عصبانی کرد. به هرحال در آن شب بود که کین موفق شد نامش را برای همیشه در تاریخ اولدترافورد به ثبت برساند. یونایتد آن شب 0-2 عقب بود که در مجموع نتیجه را 1-3 میکرد و 11 دقیقه به پایان بازی باقی مانده بود اما کین حاضر به پذیرش شکست نشد. او با ضربه سری از تیر نزدیک فاصله را کم کرد و در حالی که کارت زردی که گرفته بود باعث غیبتش در بازی فینال میشد اما باعث بازگشت تیمش با نتیجه 2-3 و در مجموع پیروزی 3-4 شد تا این باشگاه به اولین فینال جام باشگاههای اروپا بعد از 31 سال برسد و با همین درخشش، ناراحتی پیش آمده به دلیل دریافت کارت زرد را از بین برد.
همه چیز مربوط به اتفاقاتی بود که رخ داد- همانطور که کاکس اظهار داشت، شاید این روند در مقایسه با واکنش پل گاسکویین در زمان دریافت کارت زرد در شرایطی مشابه برای انگلیس برابر آلمان غربی در نیمهنهایی جام جهانی در همین ورزشگاه در سال 1990 قابل مقایسه نبود. اتفاقی که برای کین افتاد به جای این که باعث فروپاشی او شود، حس بیعدالتیای را در او به وجود آورد که انگیزه بیشتری در وجودش ایجاد کرد. فرگوسن آن را “همدلانهترین نمایش از خودگذشتگی که من در زمین فوتبال دیدهام”، توصیف کرد. او اضافه کرد:” او در تمام نقاط زمین حضور داشت و طوری بازی کرد که انگار ترجیح میدهد از خستگی بمیرد تا این که شکست بخورد و همین الهامبخش بازیکنان اطرافش شد. من از این که هدایت چنین بازیکنی را برعهده دارم به خودم افتخار کردم.”
یادآوری جملات فرگوسن در سالهای بعد و در زمانی که رابطه آنها در شرایط بسیار متفاوتی قرار داشت، باعث میشد که کین با نفرت نسبت به این اظهارات واکنش نشان دهد. او در سال 2018 به ITV گفت:” چنین چیزهایی همیشه من را آزار میداد. پس قرار بود چه کار کنم؟ تسلیم شوم؟ تمامی نقاط زمین را پوشش ندهم؟ بهترین عملکرد ممکن را برای هم تیمیهایم نداشته باشم؟ بهترین عملکرد را برای باشگاهم به نمایش نگذارم؟ وقتی دیگران چنین جملاتی را درباره من استفاده میکردند، واقعا آزردهخاطر میشدم چون انگار قرار بود به چنین اظهاراتی افتخار کنم. چنین اظهاراتی شبیه به این است که از پستچی برای رساندن نامهها تقدیر کنید. وظیفه او همین است، اینطور نیست؟ این کار او است.”
این کین کلاسیک بود. “آستینهایت را بالا بزن! کارت را انجام بده!” اما در طول دوران بازی او با فارست، یونایتد و سلتیک- و خصوصا پس از مواجهه با ناامیدی و عدم موفقیت در هدایت ساندرلند و ایپسویچ تاون- او متوجه شد که باور پیروزی به هر قیمتی چندان طبیعی نیست و حتی در رختکن اولدترافورد که پر از قهرمانان بزرگ و باتجربه است نیز پذیرفته نمیشود.
هرچه سالهای بیشتری گذشت، تحمل همتیمیها برای او سختتر شد. به نظر میرسید که تحمل همه به جز خانواده و سگ گلدن لابرادور رتریور وفادارش برایش سخت شده است. او بارها گفت که بازیکنان یونایتد در لذت و درخشش پس از فتح سه گانه در سال 1999 غرق شدهاند و تا زمانی که نتوانند تعداد این قهرمانیهای اروپایی را به عدد دو برسانند، تیم بزرگی به حساب نمیآیند. آنها تا دوران پس از حضور کین، بکام، یاپ استام، اندی کول و دوایت یورک موفق به انجام این کار نشدند. همه آنها را تیم خوب و بزرگی میدانستند، جز کین.
ترک اردوی تیم ملی در جام جهانی 2002 و خطای زشت روی هالند از همه اتفاقات جدیتر بودند. کین رباط صلیبی پای راستش را در دیدار برابر لیدز در سپتامبر 1997 پاره کرد، او خودش را مسئول این مصدومیت میداند چون در تلاش بود که به هالند ضربه بزند. این بازیکن نروژی بالای سر او ایستاده بود و به او میگفت دست از تمارض کردن بردارد! کین با خطایی که در آوریل 2001 در اولدترافورد روی این بازیکن انجام داد، جملاتش را تلافی کرد و یک سال بعد در زندگینامهاش نوشت:” من به اندازه کافی صبر کردم. ضربه شدیدی به او زدم. توپ هم در کار بود (فکر میکنم). حالا بگیرش لعنتی و دیگر بالای سر من نایست و درباره مصدومیت الکی من اعتراض نکن.”
بررسی اخبار یونایتد در آن زمان این احساس را القا میکرد که انگار بازیکنی که کاملا در اختیار تیم قرار داشت، بیش از پیش به شخصیتی تنها و منزوی در رختکن تبدیل شده است. بعضی از هم تیمیهایش کین آشوبگر را بیشتر میپسندیدند که با آنها برای نوشیدن- زیاد- در روزهای ابتدایی حضور در یونایتد بیرون میرفت، تا این شخصیت بداخلاق و ترسناک که از آن سوی رختکن به آنها خیره میشد، سرش را به نشانه تاسف برای هرکسی که در حد استانداردهای حرفهای او نبود، تکان میداد. او به بازیکنی گوشهگیر تبدیل شد که معاشرت با سگش به نام تیگز بیشتر از معاشرت با گیگز خوشحالش میکرد. او یک بار گفت:” برخلاف آدمها، سگها مزخرف نمیگویند.”
زمانی که رابطه آنها به شکلی دراماتیک تغییر کرد، فرگوسن مدعی شد که ریشه تمامی این اتفاقات در ناتوانی کین و نپذیرفتن گذر زمان است، چرا که مصدومیت از ناحیه زانو و ماهیچه ران ضربات زیادی به او زده بود. این مربی اسکاتلندی در زندگینامهاش که پس از بازنشستگی در سال 2013 منتشر کرد، نوشت:« من باور دارم- و کارلوس کیروش هم در این زمینه با من همنظر بود- که الگوی رفتاری روی کین زمانی تغییر کرد که او متوجه شد دیگر روی کین سابق نیست. این موضوع برای ما مشهود بود که دیگر با همان روی کین سروکار نداریم.”
فرگوسن سالها رفتارهای ناراحتکننده کین را توجیه کرده و نادیده گرفت اما درگیری با کیروش، کمک مربی وقت یونایتد، در تابستان 2005 درباره مقدمات لوجستیکی در کمپ تمرینی پیش فصل در پرتغال از نظر این سرمربی آغازگر روزهای پایانی او شد.
سپس در اواخر اکتبر زمانی رسید که کین در جریان شکست تحقیرآمیز 1-4 برابر میدلزبورو به دلیل مصدومیت غایب بود و چندین نفر از هم تیمیهایش را در تلویزیون منچستریونایتد به شدت مورد انتقاد قرار داد و گفت ریو فردیناند توهم بزرگی دارد، تعریفها از فلچر در اسکاتلند بیهوده بوده و کیران ریچاردسون تنبل است. (و هنوز بعضی افراد فکر میکنند رفتارهای او در اسکای اسپورت نمایشی است؟) متاسفانه این صحبتها در اقدامی قابل درک هرگز پخش نشد.
فرگوسن عصبانی شد، به او گفت که صحبت کردن درباره هم تیمیها به این شکل کار درستی نیست. کین هیچ احساس ندامتی نداشت. این روند به صحنهای دردناک ختم شد که فرگوسن، کیروش و کین در رختکن نشسته بودند و دیگر بازیکنان شاهد این صحنهها بودند تا قضاوت خودشان را داشته باشند. ادوین فندرسار، بازیکن دیگری که مورد انتقاد قرار گرفته بود، به کاپیتان گفت که از رده خارج شده است. کین خیلی زود جوابش را داد. سپس همین اتفاق درباره رود فننیستلروی و سپس کیروش رخ داد. حتی پیش از آن که او با زبان تندش باعث آزار فرگوسن شود و این جسارت را به خرج دهد که به درگیری قضایی بین این مربی و سهامداران سابق باشگاه اشاره کند، سرنوشت او مشخص شده بود. قرارداد این بازیکن فسخ شد.
حتی در آن زمان هم این احساس وجود داشت که کین علیه این چراغ رو به تاریکی مبارزه میکند. او به عنوان بازیکن آزاد به سلتیک ملحق شد اما برای اولین بار در طول دوران حرفهایاش اینطور به نظر میرسد که در حال انجام کاری است که تمایل چندانی به آن ندارد. او در پایان همان فصل از فوتبال خداحافظی کرد و فرگوسن در همان زمان تمامی اختلافات را کنار گذاشته و او را “بهترین بازیکنی که در تمام طول مربیگریام در اختیار داشتهام” توصیف کرد، هرچند که در سالهای بعدی این موضوع را رد کرد.
***
وقتی گذشته را بررسی میکنیم، به سختی میتوان به دیدار برابر آرسنال در اول فوریه 2005 اشاره نکرد که آخرین بازی کین برای یونایتد بود. چلسی اختلاف زیادی برای کسب عنوان قهرمانی لیگ برتر ایجاد کرده بود و این بازی از معدود دیدارهای بین آرسنال و یونایتد بود که از اهمیت خاصی برخوردار نبود اما نمیشد این موضوع را از صحنه مربوط به حضور بازیکنان در تونل، دقایقی پیش از بازی در هایبوری متوجه شد. در حالی که ترکیب تیمها به صورت زنده در تلویزیون اعلام میشد، به راحتی میشد گراهام پل، داور بازی، را دید که کین را عقب نگه داشته و او با چشمهای عصبانی بر سر حریفی که در تصویر دیده نمیشد فریاد میکشید:” در زمین تو را خواهیم دید!”
این حریف نادیده پاتریک ویرا بود که اسطوره دیگر لیگ برتر در آن سالها به حساب میآمد. عجب رقابتی بود. چه درگیریهایی داشتند. این تنش همیشه از یک بازی به بازی بعدی کشیده میشد. ویرا با نویل روبرو شده و به او گفت که این بار نمیتواند از قبول مسئولیت ضربه زدن به بازیکنان آرسنال فرار کند. این حرف به کین برخورد. او سالها بعد گفت:” این تهدید و ایجاد رعب و وحشت و از روی قلدری بود.” بنابراین او با پیامی تهدیدآمیز دخالت کرد و گفت:” تو را در زمین خواهیم دید” و در مراسم ابتدای بازی حاضر نشد با ویرا دست بدهد.
در خاطره ما- و مایکل کاکس لطفا تصورات ما در اینجا را برهم نزن- کین آن شب درخشان ظاهر شد. یکی از صحنههایی که در خاطر باقی مانده تکل خشنی بود که روی پای پیرس زد تا این آزادی عمل را به گیگز بدهد که فرصتی را روی گل سوم برای کریستیانو رونالدو فراهم کند. یونایتد در حالی که عقب بود با نتیجه 2-4 به پیروزی رسید. این بازیهایی بودند که او بیشتر از هر دیداری از آنها لذت میبرد. حتی اگر قرار نبود جامی اهدا شود، او برابر ویرا و آرسنال قد علم میکرد. این غرور و افتخار بود که به خطر افتاده بود.
حتی با این که نسبت به زمانی که برای فوتبال شدن بسیار کوچک به حساب میآمد، کمی رشد کرده بود اما کین با قد 178 سانتیمتر همچنان 14 سانتیمتر از ویرا کوتاهتر بود. این رقابت هرگز منصفانه به نظر نمیرسید. اما کین هرگز به هیچ حریفی اجازه نداد که نگاه از بالا به پایین به او داشته باشد. او در زمینه فوتبال قهرمانی غولپیکر بود.