60 اسطوره تاریخ لیگ برتر؛ استیون جرارد (8)

انتقادات از جرارد شاید بر پایه حقیقت باشند: او از پستش دور می‌شد و گاهی سعی می‌کرد بیش از حد درخشان ظاهر شود. و بله، گاهی فکر می‌کرد می‌تواند به تنهایی باعث پیروزی در بازی شود- اما در نهایت گاهی همین اتفاق رخ می‌داد. جرارد علیرغم نواقصش عالی و بزرگ نبود- بلکه به خاطر همین نواقص عالی و بزرگ بود.

هفت‌یک- بحث درباره میراث استیون جرارد و توانایی‌های او به عنوان یک فوتبالیست بدون اشاره به یکی دیگر از برجسته‌ترین شماره هشت‌های انگلیسی نسل او غیرممکن شده است.

در آن زمان بحث بر سر این بود که چطور می‌توان هر دوی آنها را در ترکیب 11 نفره تیم ملی انگلیس جا داد اما این بحث حالا به مناظره بر سر این تبدیل شده که کدام یک از آنها بهتر بودند و کدام یک شایستگی این را داشتند که تیمی حول محور آنها شکل بگیرد.

و در این پست خاص به عنوان شماره 8- و هافبک هجومی همه کاره که برای قرار گرفتن در موقعیت گلزنی پیشروی می‌کند، نقشی که پل گاسکویین بازی می‌کرد و انگلیس سال‌های بعد بی‌صبرانه دنبال پیدا کردن بازیکنی شبیه به او بود- شکل گرفتن چنین بحثی طبیعی بود. در سال 2005 رونالدینیو برنده توپ طلا شد و فرانک لمپارد و استیون جرارد در جایگاه دوم و سوم قرار گرفتند. در آن زمان انگلیس دو نفر از بهترین بازیکنان اروپا و دو نفر از بهترین هافبک‌های میانی دنیا را در اختیار داشت.

اما جرارد به عنوان فوتبالیستی همه کاره شاید ورای مقایسه باشد- نه فقط با لمپارد، بلکه در کل ادوار لیگ برتر.

جرارد واقعا در همه چیز بسیار خوب بود. او پاسوری درخشان با توانایی ارسال توپ‌های بلند بود. او به خوبی گل می‌زد و سه بار در طول سال‌های اوجش توانست بیش از 20 گل در همه رقابت‌ها به ثمر برساند.

به سختی می‌توان بازیکن دیگری را در لیگ برتر پیدا کرد که توانایی انجام بخشی از همه کارهای او را داشته باشد. روی کین و پاتریک ویرا به این اندازه گلزن نبودند. پل اسکولز توانایی بازپس‌گیری توپ نداشت. یحیی توره انرژی و قدرت فیزیکی او را نداشت.

لمپارد متخصصی بود که در سه حیطه بسیار درخشان ظاهر می‌شد: انرژی و قدرت فیزیکی، زمان‌بندی نفوذ به پشت محوطه جریمه و زدن ضربات پایانی. اما جرارد ویژگی‌های بیشتری داشت.

 

سختکوشی بزرگترین ویژگی جرارد بود که باعث شد او به کاپیتان محبوب قرمزهای مرسی‌ساید تبدیل شود.

 

او هافبک میانی‌ای با تکل‌های محکم در روزهای ابتدایی بازی‌اش بود. پس از آن به بازیکنی حاضر در هر دو محوطه جریمه با قدرت هجومی بیشتر تبدیل شد که گاهی در چند فصل اول بازی تحت هدایت رافائل بنیتس در سمت راست بازی می‌کرد، سپس جلو رفت تا عملا به مهاجم دوم در سیستم 1-3-2-4 تبدیل شود. او گاهی در انگلیس ِ فابیو کاپلو در سمت چپ بازی می‌کرد، تحت هدایت برندان راجرز در نقش بازی‌سازی عقب‌تر از منطقه مرسوم ظاهر شد و در شب معروفش در بازگشت معجزه‌آسا مقابل میلان در استانبول به عنوان هافبک میانی به میدان رفت، در طول بازی جلو رفت تا نقش شماره 10 را ایفا کند و سپس در وقت‌های اضافه به وینگ-بک راست تبدیل شد، جایی که خطرات ایجاد شده توسط سرجینیوی تعویضی را خنثی می‌کرد.

آیا او می‌توانست هرجایی بازی کند؟ راجرز اینطور فکر می‌کرد- او به فکر استفاده از او در پست مدافع میانی سمت راست بود.

اما چنین صحبت‌هایی به این معنا نیست که جرارد نقطه ضعف نداشت. او احساساتی، تک‌رو و بازیکنی با اقدامات فی البداهه بود که ترجیح می‌داد به جای اجرای برنامه تاکتیکی بازی این تیم، حرکتی را بر اساس حس خودش پیش ببرد.

شاید بیشتر از همه آریگو ساکی، سرمربی اسطوره‌ای سابق میلان، به این موضوع توجه کرده باشد که مدعی شد جرارد “فوتبالیست بزرگی است اما شاید بازیکن بزرگی نباشد” – نقل قولی که شاید گاهی در ترجمه به اشتباه برداشت شود اما شما متوجه می‌شوید که منظور او چیست. ساکی گفت:” قدرت، اشتیاق، تکنیک، روحیه ورزشی، همه این موارد بسیار مهم است. اما آنها به خودی خود اهمیتی ندارد و در مسیر رسیدن به هدف ارزش پیدا می‌کنند. آنها به شما کمک می‌کنند که به هدف‌تان برسید که قرار دادن استعدادتان در اختیار تیم است و با انجام این کار هم شما و هم تیم بزرگتر می‌شوید.”

اما نکته مهم در اینجا این است که او آریگو ساکی است. و در حالی که ساکی به واسطه تاکیدش روی پرسینگ تیمی منسجم یک مربی انقلابی بود، این یعنی او هرگز علاقه‌ای به بازیکنانی فردگرای با استعداد نداشت. او نظری مشابه درباره روبرتو باجو داشت که در زمان حضورش روی نیمکت ایتالیا و (به طور موقت در اواسط دهه 1990 ) میلان بارها با او درگیر شد. ساکی حاضر به استفاده از باجو  در پست محبوب شماره 10 او نبود چون نمی‌خواست این فوق ستاره تک‌رو به خواسته‌اش برسد.

و درست است که باجو عملکرد خوبی در پرس حریف نداشت، همیشه در جایگاه درست نبود و گاهی نیاز به هم‌تیمی اضافه در پشت سرش داشت تا پوشش لازم را ایجاد کند اما گاهی نیز قادر به انجام کاری فوق‌العاده بود که هیچ سیستمی هرگز قادر به انجام آن نبود. این باجو بود که در سراسر ایتالیا محبوب ماند، در حالی که اگر بخواهیم اغماض‌گرانه نگاه کنیم باید بگوییم که ساکی باعث ایجاد شکاف در بین مردم شد. در عین حال باید به این نکته نیز اشاره کرد که ساکی به عنوان مدیر ورزشی رئال مادرید در اوایل دهه 2000 به طور مداوم درباره احتمال خرید جرارد پرس و جو می‌کرد.

البته جرارد در آن زمان تحت هدایت بنیتس بازی می‌کرد- و بنیتس شاید مشخص‌ترین مرید و طرفدار ساکی در قرن 21 باشد؛ کسی که تیم را به بازیکنان ترجیح می‌دهد. بنینس در اولین دیدارشان به جرارد گفت که او در بازی‌ها بیش از حد به اطراف می‌دود. او گاهی از این بازیکن در سمت راست بازی می‌گرفت چون اگر از پستش دور می‌شد، مشکل کمتری ایجاد می‌کرد. شاید در واقع خیلی طول کشید تا بنیتس متوجه شود که بهترین پست برای جرارد، بازی به عنوان شماره 10 بود.

 

جرارد هرگز قهرمان لیگ برتر نشد اما ستاره اصلی شورانگیزترین فینال تاریخ چمپیونزلیگ بود.

 

شاید به قول آدام لالانا چیزی به عنوان شماره 10 لوکس در سال 2020 وجود نداشته باشد اما عجیب است که بعضی می‌پذیرند که شماره‌های 10 تکنیکی- مانند باجو یا خوان رومن ریکلمه- نیاز به آزادی عمل در جلوی مثلث میانی داشتند (و بله، آنها هم روزهای افت داشتند و تیم خوب جواب نمی‌داد اما در مجموع احتمالا ارزشش را داشت) اما حاضر به پذیرش همین موضوع درباره جرارد نیستند.

بله، جرارد فوتبال چندان زیبایی نداشت، بیشتر از این که هنرمند باشد، سختکوش بود اما مفهومی مشابه را تا حد زیادی از نظر تاکتیکی اعمال می‌کرد.

او می‌توانست بازی را با یک لحظه جادو تغییر دهد- گاهی خودش گل می‌زد اما می‌توانست به اندازه هرکس دیگری در بازیسازی و ایجاد موقعیت گل تاثیرگذار باشد. رابطه او با مایکل اوون و فرناندو تورس نشانگر ظرفیتش برای پاسکاری و ایجاد موقعیت در محوطه جریمه و بین مدافعان حریف بود.

گاهی این موضوع به دست فراموشی سپرده می‌شد که پای راست جرارد تا چه اندازه فوق‌العاده بود؛ ظرفیت او برای فرستادن توپ‌ها و زدن شوت‌های فوق العاده از پست هافبک سمت راست در تاریخ لیگ برتر تنها با دیوید بکام و کوین دی‌بروین قابل مقایسه است. گل تساوی‌بخش در خانه حریف برابر مارسی در سپتامبر 2008 بهترین مثال از این مورد است- او پاس دِرِک کویت را در آستانه محوطه جریمه دریافت کرد، کمی به سمت پشت سر او حرکت کرد و با شوتی عالی که شیب، چرخش، قدرت و دقت را به صورت همزمان داشت، دروازه را باز کرد.

تمایل او به زدن گل‌های مهم در لحظات حیاتی در رقابت‌های حذفی- المپیاکوس 2004، میلان 2005، وستهام 2006- نیازی به توضیح ندارد. عملکرد او در لیگ برتر نیز بد نیست- بعضی از گل‌های راه دور او باورکردنی نیست.

موضوعی که درباره جرارد و تاکیدش بر درخشان ظاهر شدن به آن توجه نمی‌شود این است که لیورپول نیاز بسیاری به چنین ویژگی‌هایی داشت.

تیم‌های موفق به هماهنگی و ساختار نیاز دارند اما آنها در عین حال به جادوی فردی هم نیازمند هستند و بنیتس ثابت کرده بود که توانایی تزریق هیچ عامل پیش‌بینی‌ناپذیری به لیورپول در مناطق کناری را ندارد. به جز لوییس گارسیا که در چند فصل اول درخشان ظاهر شد، بنیتس وینگرهایی را جذب کرد که وظایف‌شان را به درستی انجام می‌دادند اما نمی‌توانستند به آن سطح خلاقیت مورد انتظار برسند که مدعیان قهرمانی از بازیکنانی چون روبرت پیرس، جو کول، داوید سیلوا یا از همه واضح‌تر کریستیانو رونالدو مطالبه می‌کردند. اگر لیورپول بدون انگیزه‌ای که از سوی جرارد تامین می‌شد، صرفا تیم بنیتس بوود، آنها هیچ جامی به دست نمی‌آوردند و بدون هیچ احساسی به میدان می‌رفتند.

بحث درباره جایگاه جرارد در فهرست بزرگان لیگ برتر بدون اشاره به این موضوع غیرممکن است که او تنها بازیکن در بین 25 نفر اول این فهرست است که جام قهرمانی این رقابت‌ها را بالای سر نبرده است. البته این مشکل با توجه به این که او چطور باعث این اتفاق شد، بدتر می‌شود.

 

جرارد در حساس‌ترین مقطع فصل 14-2013 در دیدار مقابل چلسی زمین خورد و باعث شد تا لیورپول رقابت قهرمانی را به منچسترسیتی واگذار کند.

 

سُر خوردن او برابر چلسی در سه بازی مانده به آخر فصل 14-2013 یکی دیگر از لحظات به یادماندنی لیگ برتر است. شاید این لحظه از نظر هیجان‌انگیز بودن با گل پیروزی‌بخش دقیقه 94 سرخیو آگوئرو در آخرین روز فصل 12-2011 برابری نکند اما از نظر ارزش تاریخی و اهمیت بالا- و باید اضافه شود که برای خوشحال کردن بسیاری از هواداران فوتبال- اتفاقی بی‌مانند است.

تلاش ناامیدانه جرارد برای حل این موقعیت و تغییر شرایط در آن روز در آنفیلد که شامل شوتزنی از هرجا و هر فاصله‌ای در نیمه دوم بود، مثال دیگری از تمایل او برای تلاش بیش از حد به حساب می‌آید. انتقادی که او در هنگام نوشتن زندگینامه‌اش در دوران پس از خداحافظی از زمین فوتبال با آن موافقت کرد.

جرارد می‌توانست 9 سال پیش از آن به چلسی ملحق شود. این اتفاق بدون شک جام قهرمانی لیگ برتر را برای او به ارمغان می‌آورد، بحث جرارد- لمپارد در انگلیس را خاتمه می‌داد و شاید باعث می‌شد او بازیکنی پخته‌تر و جذاب‌تر شود. اما شاید باعث می‌شد که او به بازیکنی بیش از حد اصلاح شده، بیش از حد روباتیک و بیش از حد مقید تبدیل شود.

بله، انتقادات از جرارد شاید بر پایه حقیقت باشند: او از پستش دور می‌شد و گاهی سعی می‌کرد بیش از حد درخشان ظاهر شود. و بله، گاهی فکر می‌کرد می‌تواند به تنهایی باعث پیروزی در بازی شود- اما در نهایت گاهی همین اتفاق رخ می‌داد. جرارد علیرغم نواقصش عالی و بزرگ نبود- بلکه به خاطر همین نواقص عالی و بزرگ بود.

 

عنوان اصلی مقاله: The Premier League 60: No 8, Steven Gerrard نویسنده: Michael Cox نشریه / وبسایت: The Athletic زمان انتشار: 2 سپتامبر 2020
کلمات کلیدی:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *