60 اسطوره تاریخ لیگ برتر؛ دیوید بکام (18)

بکام در هر 1198 دقیقه یا هر 13.3 بازی کامل یک گل از روی ضربه آزاد در لیگ زده است. او تنها بازیکنی است که در چهار فصل متفاوت لیگ برتر سه گل یا بیشتر از روی ضربه آزاد به ثمر رسانده است. او یک بار در یک سال (2000) هشت ضربه آزاد را وارد دروازه حریف کرد.

هفت‌یک- دیوید بکام 18 ضربه آزاد را در لیگ برتر به گل تبدیل کرد.

این واقعیت به تنهایی معرف او به عنوان یک فوتبالیست نیست. این اتفاق بیانگر ضرورت حضور او در میدان، دامنه پاس یا حرکات بسیاری نیست که زیر آن ظاهر درخشان پنهان شده بود. این موضوع توانایی ارسال سانتر این بازیکن که باعث شده بود او به هدیه‌ای از سوی خدا برای تمامی مهاجمان منچستریونایتد در فاصله سال‌های 1995 تا 2003 بدل شود را نشان نمی‌داد. با این حال، ارزیابی شکوه و عظمت بکام بر پایه منسجم و محکمی شکل گرفت هجده ضربه آزاد: متاسفم که این واقعیت را اعلام می‌کنم اما این تعداد گل از روی ضربه آزاد واقعا زیاد است.

تیری آنری و جانفرانکو زولا هرکدام 12 ضربه آزاد را در لیگ برتر به گل تبدیل کردند. کریستیانو رونالدو، لوران روبرت، سب لارسن؟ 11. همه آنها به عنوان متخصصان ضربات آزاد شناخته می‌شدند. هیچکدام حتی نزدیک به رکورد بکام هم نیستند.

بکام در هر 1198 دقیقه یا هر 13.3 بازی کامل یک گل از روی ضربه آزاد در لیگ زده است. او تنها بازیکنی است که در چهار فصل متفاوت لیگ برتر سه گل یا بیشتر از روی ضربه آزاد به ثمر رسانده است. او یک بار در یک سال (2000) هشت ضربه آزاد را وارد دروازه حریف کرد.

بررسی چنین آمار دیوانه‌کننده‌ای از دور آسان است. اما هر یک از این ضربات آزاد برای آن نسل از هواداران منچستریونایتد یادآور دیداری خاص است و جایگاه بکام را در قلب آنها محکم‌تر می‌کند. معلوم است که من از این موضوع باخبر هستم، من یکی از آنها بودم.

 

ساوتهمپتون (خارج از خانه)، 26 اکتبر 1996

شما هنوز پیراهن شماره 10 را بر تن دارید و این تنها نکته عجیب این بازی نیست. تکنیک شما هنوز به چیزی که بعدها تبدیل خواهد شد، نزدیک نشده است. آن ترکیب ساخته شده از فیزیک درخشان کمی بعد خودش را نشان می‌دهد. این صرفا یک پیشروی مستقیم و قوس کمی بود که به توپ داده شد. دیو بیزِنت بازیکنی را روی تیر پشت سرش قرار داد تا بتواند فضای کم بین بالای خط دفاعی و زیر تیر دروازه را پوشش بدهد.

همه چیز به این لحظه ختم شد. تمام آن روزها در پارک محل، هدف گیری توری سیمی پنجره رختکن‌ها، همه شب‌هایی که با انداختن توپ از روی شانه پدرتان به داخل دروازه گذشت، تمام آن ساعات بی‌پایانی که فقط خودت، یک چارچوب دروازه و یک لاستیک ماشین بود که با طناب به ماشین بسته شده بود. همه آن تلاش‌ها برای این لحظه بود.

توپ از روی دیوار دفاعی عبور می‌کند. بیزنت شیرجه می‌زند. مدافع روی خط نمی‌تواند به توپ برسد. تو از دسترس خارج شدی (از اینجا تماشا کنید).

 

لیورپول (خارج از خانه)، 6 دسامبر 1997

تو در این مقطع به بازیکنی درخشان تبدیل شده‌ای. در سن 21 سالگی جام قهرمانی را بالای سر بردی و سپس از میانه زمین موفق به گلزنی شدی. بازیکن تیم ملی انگلیس هستی و با یکی از دخترهای گروه اسپایس گرلز نامزد هستی. قدرت خالص تبدیل شدن به ستاره تو را احاطه کرده است؛ همین قدرت در نهایت مرزهای میراث تو را محو خواهد کرد، تا جایی که بعضی مردم فراموش خواهند کرد که در کارت چقدر خوب و موفق بودی. اما هنوز این اتفاق رخ نداده است. اما حالا طلایی هستی.

بازی در آنفیلد 1-1 است و تو جسورانه به دیوید جیمز چشم می‌دوزی و توپ را با کمک تیر دروازه به گل تبدیل می‌کنی (از اینجا تماشا کنید). رسیدن سر بزنگاه: این به یکی از ویژگی‌های تو تبدیل خواهد شد. وقتی در مرکز توجه قرار داری کمی خجالت می‌کشی اما در حال لذت بردن از این نگاه‌ها هستی. تاتنهام، بایرن، یونان… حس زمان‌شناسی تو هیچ عیب و نقصی ندارد و تو به خاطر این ویژگی ستایش خواهی شد.

 

هیچ بازیکنی در تاریخ لیگ برتر به اندازه بکام روی ضربات آزاد موفق به گلزنی نشد.

 

لسترسیتی (خانگی)، 15 آگوست 1998

تب عجیبی سراسر کشور را فراگرفته است. کاری که در جام جهانی انجام داد، خوشایند نبود- تو تایید کردی که کابوس‌هایی در این باره داری- اما هیچکس شایسته چنین رفتاری نیست. تیتر روزنامه‌ها، صفحه دارت با تصویر صورت تو، تصویر صورت تو واقعا روی دیوار کافه‌ای در جنوب لندن آویزان شده است: این کارها ظالمانه و اشتباه است.

همین که خونسرد و آرام بمانی، نیازمند شکیبایی زیادی است؛ چه برسد به این که بتوانی بر سایر افراد غلبه کنی. اما تو این کار را می‌کنی، آرام آرام از میزان نفرت‌ها کم می‌کنی تا این که آن را از بین ببری. این که اولین بازی پس از این اتفاقات در اولدترافورد است به کمک تو می‌آید؛ این که از فاصله 25 متری گل می‌زنی کمک بیشتری است و این اتفاق به لطف تمایل لستر برای اجازه دادن به سه نفر از هم تیمی‌های تو است که وقتی پشت ضربه ایستادی به دروازه‌بان نزدیک شوند (از اینجا تماشا کنید).

تو در پایان فصل قهرمان اروپا خواهی بود. پس از آن رده دوم بهترین بازیکن جهان را به خود اختصاص می‌دهی. اما هرگز عذرخواهی درستی به خاطر اتفاقاتی که رخ داد از تو نمی‌شود.

 

اورتون (خانگی)، 21 مارس 1999

ما در زمین بازی مدرسه رقابت می‌کنیم تا از تو تقلید کنیم. من نمی‌توانم مدل موی تو را درست تقلید کنم و کفش گولای ارزان قیمتی می‌پوشم، بنابراین سعی می‌کنم نحوه ضربه زدن تو به توپ را تقلید کنم. تلاشی که چندان خوب پیش نمی‌رود: زاویه حرکات رو به جلوی تو بسیار زیاد است و دکمه حرکت آهسته روی دستگاه پخش ویدیو نیز چندان کمکی به واضح شدن این صحنه نمی‌کند. علاوه بر این، من هم مانند بیشتر 12 ساله‌های انگلیس با توپ فوتبال سایز پنج بازی می‌کنم که به ندرت از زمین جدا می‌شود و اصلا شبیه به توپ تو منعطف نیست. اما این باعث نمی‌شود من دست از تلاش بردارم. تلاش و تلاش.

 

استون ویلا (خانگی)، 1 می 1999

مسئله این نیست که دروازه‌بان این ضربه را مهار نکرد. او حتی حرکت هم نکرد. تو از چندین متر آن‌طرف‌تر ضربه می‌زنی اما پیش از اینکه توپ به گوشه بالایی دروازه برود، او حتی نمی‌تواند شیرجه بزند. به صورت او زیرا آن کلاه بیس‌بال نگاه کن. روح او از بدنش خارج شده است. دیوید، این کار را متوقف کن. ظالمانه است.

 

لسترسیتی (خارج از خانه)، 18 مارس 2000

نه، جدا، بس کن (از اینجا تماشا کنید).

 

وستهام یونایتد (خانگی)، اول آوریل 2000

مواجهه با ضربه آزاد بکام چطور بود؟

کِرِگ فارست، دروازه‌بان سابق وستهام، می‌گوید:” من فکر می‌کنم تصویری از هست من که پس از ورود توپ به دروازه روی زمین دراز کشیده‌ام. من به معنای واقعی کلمه به خودم می‌خندیدم. ما آن روز 1-7 باختیم. همه توپ‌ها وارد دروازه شد و سپس بکام آن شوت کلاسیک را زد که فقط به تیر دروازه سایید. من باورم نمی‌شد (از اینجا تماشا کنید).

 

کرگ فارست، دروازه‌بان وستهام، چاره‌ای جز پذیرفتن باز شدن دروازه‌اش مقابل ضربه آزاد بکام را نداشت.

 

این گل شبیه به گلی بود که برابر یونان به ثمر رساند. شاید کمی نزدیک‌تر بود. توپ خیلی سریع جلو آمد و با قوس زیاد از بالای تیر دروازه به من رسید. دنبال کردن پرواز آن هم دشوار بود. این ضربه آزادی بی‌نقص بود. من هیچ شانسی برای مهارش نداشتم.

من بعدها وقتی او به لس آنجلس گلکسی پیوست، بار دیگر این گل را تماشا کردم. او در تمرینات به توپ ضربه می‌زد و صدای آن متفاوت بود. شبیه به مقایسه یک گلف‎‌باز حرفه‌ای در برابر یک آماتور بود. او استعدادی استثنایی داشت و از سطح دیگری بود.”

 

ساوتهمپتون (خارج از خانه)، 22 آوریل 2000

جذاب‌ترین گل‌ها آنهایی هستند که یکی از مدافعان از دیوار دفاعی جدا شده و به عقب می‌رود تا یکی از تیرها را پوشش دهد. تو به سمت توپ می‌دوی، به بیهوده‌ترین کار جهان که توسط یک انسان انجام شده فکر می‌کنی و سپس توپ را به سمت دیگر تور دروازه می‌دوزی. این که باعث می‌شوی چنین کاری تا این حد ساده به نظر برسد، جالب است.

 

ایپسویچ تاون (خارج از خانه)،22 آگوست 2000

شاید بهترین گل لیگ برتر که با پریدن رونی والورک از روی توپ برای سردرگم کردن ریچارد رایت همراه است.

 

وستهام یونایتد (خارج از خانه)، 26 آگوست 2000

بارتک سیلوسترزاک یکی از معدود مربیان تخصصی در اروپاست که تمرکزش روی شوتزنی است. او پس از دوره‌ای حضور در برنتفورد با چندین بازیکن در سراسر اروپا کار می‌کند. او ریزه‌کاری‌های تکنیک بکام را با توضیح چند تئوری کاری دشوار توضیح می‌دهد.

اول: این ادعا که بکام از حرکت چرخشی توپ در کنار اضافه کردن قوس کمی به آن استفاده می‌کند. سیلوسترزاک می‌گوید:” بکام واقعا شیب خاصی به توپ نمی‌دهد. او چرخش مستقیمی به توپ نمی‌دهد. من یکی از این ضربات آزاد را برابر لسترسیتی به خاطر دارم اما بکام صرفا باعث چرخش داخلی توپ می‌شود. این ضربات محکم و سریع هستند اما از نظر فیزیکی به واسطه چرخش توپ پایین نمی‌آید. ما بسیار کم شاهد این بودیم که توپ در چنین موقعیت‌هایی به سمت تیر دور رفته باشد.”

بعدی: این ایده که بکام می‌تواند کاری کند که توپ دیرتر از سایر بازیکنان شروع به چرخش کند. سیلوسترراک ادامه می‌دهد:” بکام درصد چرخش داخلی بالایی به توپ می‌دهد. اما این موضوع درباره اکثر ضربه آزادزن‌ها صدق می‌کند و ویژگی مختص بکام نیست. چیزی که باعث می‌شود انحنای ضربات آزاد بکام بیشتر به نظر برسد این واقعیت است که او با سرعت خوبی به توپ ضربه می‌زند. او از حرکات دست و سبک بسیار پیشرفته‌ای برای شوت زدن استفاده می‌کند که باعث می‌شود شوت‌های داخل پای او بسیار درست و قدرتمند باشد.

بسیاری از بازیکنان با استفاده از داخل پا توپ را هل می‌دهند، تماس آنها درست نیست. در حالی که ضربه بکام یک ضربه واقعی بود- یک تماس درست و سریع با توپ. این چیزی است که او را از سایر ضربه آزادزن‌ها متمایز می‌کرد: این واقعیت که ضربه بسیار درستی به توپ وارد می‌شد. این مسیر در سرعت کاملا متفاوت به نظر می‌رسد.””

مثال بارز: این گل برابر وستهام که باعث شد شاکا هیسلاپ مثل ماری بیچاره روی زمین بخزد.

 

بعد از اتفاقات جام جهانی 1998، بکام با نمایش درخشان در فصل 99-98، خیلی زود توانست حمایت هواداران منچستریونایتد را جلب کند.

 

لیدزیونایتد (خانگی)، 21 اکتبر 2000

این گلی فراموش شدنی است پس بیا درباره سانتر تو حرف بزنیم. این سانتر واقعی به نظر نمی‌رسد. نگاهی به بالا، لمس توپی سریع، آماده کردن خودت و سپس واااااای! توپ در آسمان به پرواز درمی‌آید، برای مدافعان میانی خودنمایی می‌کند اما بیشتر از این که به دست آنها برسد، خوب است. اندی کول یا دوایت یورک یا تدی شرینگام یا پل اسکولز یا رود فن نیستلروی به سمت دروازه می‌دوند و بقیه کار را انجام می‌دهند.

تو سرعت برق‌آسا یا توانایی بازی با توپ خاصی نداری اما این نواقص همان چیزهایی هستند که تو را تبدیل به بازیکنی بزرگ می‌کنند. آنها باعث می‌شوند که تو برای استارت بسیار زیرک باشی: تو می‌دانی دقیقا به چه میزان فضا نیاز داری تا توپ را در آن قرار دهی و لمس توپ اضافه انجام نمی‌دهی. مینیمالیسم جاری در بازی تو ویران‌کننده است. تو “تار”ی قدرتمند در دنیای تک نوازهای افراطی هستی.

این نواقص همچنین به این معناست که تو از مناطق متفاوتی سانتر می‌کنی. مدافعان میانی به وینگرهایی عادت دارند که برای رسیدن به خط طولی تلاش می‌کنند و نمی‌دانند باید با تو چه کنند. تو گاهی چنان در عمق قرار می‌گیری و چنان از خط طولی دور هستی که آنها از پیشروی و نزدیک شدن به تو خودداری می‌کنند. اگر چنین کاری بکنند هم گری نویل آماده است تا روی دست تو فرار کند. اگر مدافعان میانی این کار را نکنند یعنی کارشان تمام است: آنها می‌خواهند به توپ حمله‌ور شوند اما تغییر زاویه یعنی سانترهای تو گاهی به معنای واقعی کلمه از روی سر آنها عبور کرده و در فضای ایجاد شده در پشت آنها فرود می‌آید.

مشکلی کوچک وجود دارد. نه برای تو، بلکه برای جایگاه تو در این بازی. هیچکس هنوز نمی‌داند اما فوتبال از سانتر عبور خواهد کرد. وینگرهای معکوس، حضور بیشتر در محوطه جریمه، بازی‌سازی صبورانه‌تر… این آینده فوتبال است. شما نسلی رو به مرگ هستید، استاد مهارتی که ارزش آن در طول دو دهه بعدی رو به کاهش خواهد رفت.

این حیف است. این اتفاق باعث مغایرتی با درخشش تو و جایگاهی است که با آن به خاطر آورده خواهی شد. اما هیچ یک از کسانی که شاهد بازی تو در دوران اوج بودند، هرگز شکی در توانایی تو برای ایجاد خطر در محوطه جریمه ندارند. ترکیب نیروهای رویال میل، یوپی‌اس و پارسل‌فورس نمی‌توانستند بهتر از این توپ را ارسال کنند.

 

کاونتری سیتی (خارج از خانه)،4 نوامبر 2000

“دیوید بکام یکی از بهترین مهاجمان فوتبال بریتانیاست و دلیل این موضوع صرفا به خاطر استعداد خدادادی او نیست، بلکه به این دلیل است که او چنان به شکل بی‌رحمانه‎‌ای تمرین می‌کند که اکثر بازیکنان بی‌استعدادتر حتی نمی‌توانند تصورش کنند.”

سِر الکس فرگوسن اشتباه نمی‌کند. تو تلاش می‌کنی و تلاش می‌کنی و تلاش می‌کنی و هر روز یک ساعت بعد از تمرین می‌مانی. یک کرنر دیگر، یک سانتر دیگر، یک ضربه آزاد دیگر. وقتی برای کاری تلاش کنی، دنیا هم جوابش را به تو می‌دهد: گل‌های فوق العاده به ثمر می‌رسانی اما خوش‌شانس هم هستی. کریس کرکلند اجازه داد که یکی از شوت‌های آرام‌تر تو از دستان او جدا شده و به تور دروازه بچسبد. تا یکی دیگر به تعداد گل‌هایت اضافه شود.

فرگوسن بعدها وقتی تو افت می‌کنی و بار دیگر برمی‌گردی، درباره تو خواهد گفت:” او فوق العاده بود. وقتی اول به جمع ما اضافه شد، صبح و ظهر تمرین می‌کرد و سپس شب‌ها می‌آمد تا با پسرهای مدرسه‌ای کار کند. ما عادت داشتیم در آغاز هر فصل از بازیکنان تست آمادگی بدنی می‌گرفتیم تا از سطح آنها مطلع شویم و بکام همیشه از میانگین بالاتر بود. قهرمانان واقعی همیشه با اراده هستند. بهترین بازیکنان با خودشان رقابت می‌کنند تا بتوانند بهترین نسخه خود را ارائه دهند. آنها را باید به زور از زمین تمرین بیرون کشید.”

 

منچسترسیتی (خارج از خانه)، 18 نوامبر 2000

نیکی ویور، دروازه‌بان سابق منچسترسیتی، به خاطر می‌آورد:” او تمام خوش‌بینی ما را از بین برد.” به دنبال بازیکنی برای بازی‌های بزرگ بودید؟ بله. تنها 95 ثانیه طول طول کشید تا بکام تکلیف اولین دربی منچستر برگزار شده پس از چهار سال و نیم را مشخص کند.

ویور می‌گوید:” او یکی از آن بازیکنانی بود که اگر فاصله ضربه آزاد بیشتر می‌شد، عملکرد بهتری را به نمایش می‌گذاشت. اگر خیلی به محوطه جریمه نزدیک بود، او نمی‌توانست توپ را بالا و پایین کند. اما این موقعیت برای او عالی بود. به همان اندازه که می‌خواست دور بود و او می‌توانست قوس بیشتری به توپ بدهد.

 

جایگاه بکام به عنوان یک ستاره و هیاهوی اطراف او بعد از ازدواج با ویکتوریا آدامز، باعث ناراحتی فرگوسن شده بود.

 

من دیواره دفاعی دو نفره را تشکیل دادم اما تدی شرینگام خودش را درست پشت دیوار قرار داد. او مدام حرکت می‌کرد تا مانع از دیدن توپ توسط من شود. به عنوان یک دروازه‌بان باید شاهد ضربه زدن به توپ باشید. اگر این صحنه را نبینید، خلع سلاح می‌شوید. وقتی توپ به سمت دیواره دفاعی می‌آید واکنش نشان می‌دهید، نمی‌توانید ناخودآگاه شروع به انجام این کار کنید. من برای یافتن نمایی بهتر تلاش می‌کردم، بنابراین به سمت چپ رفتم اما در همان لحظه بکام شوت زد. تمام وزنم به سمت چپم افتاد و نتوانستم به موقع به سمت راست برگردم.

دوخته شدن توپ به تو را به یاد دارم و با خودم فکر کردم وای خدای من، شروع شد. این پایان دربی بود.

ضربات آزاد برای او مثل پنالتی بودند. فراز و فرودی که می‌توانست به توپ بدهد… این بهترین ضربه آزادی بود که با آن روبرو شدم. می‌توانم به کودکانم بگویم که دیوید بکام یک ضربه آزاد را وارد دروازه من کرد. او پادشاه بود.”

 

فولام (خانگی)،19 آگوست 2001

ادوین فن درسار: نامربوط.

 

بلکبرن (خارج از خانه)، 22 آگوست 2001

برد فریدل: خشمگین در حد کبودی.

 

برد فریدل آمریکایی یکی از دروازه‌بان‌هایی بود که طعم تلخ گل خوردن از بکام از روی ضربات آزاد را چشید.

 

ساوتهمپتون: 13 ژانویه 2002

این ضربه را تماشا کنید که باعث می‌شود این سوال به ذهن خطور کند که اگر کمی بالاتر بود وارد جو می‌شد یا خیر. آیا کفش‌های پِرِدِیتر آدیداس واقعا تفاوتی ایجاد می‌کردند؟ یا تمام این حرف‌ها برای بازاریابی بود؟

سیلوسترزاک می‌گوید:” من همیشه این پاسخ‌ها را با گفتن این موضوع شروع می‌کنم که تکنیک شوت همیشه مهم‌ترین عامل است. با اختلاف. نباید بیش از حد روی نقش ابرازها تاکید شود. اما کفش‌ها واقعا تاثیرگذار هستند.

در زمانی که بکام بازی می‌کرد، کفش‌ها برای ضربه زدن به توپ بسیار بهتر از آنچه امروز تولید می‌شوند، بودند. کفش‌هایی که بکام می‌پوشید، کیفیت تاثیرگذاری بسیار بهتری از اکثر کفش‌های فعلی داشت. کفش‌های پردیتر آدیداس به زدن ضربه‌ای درست و سریع کمک می‌کرد. چسبندگی بهتر آن نیز به اندازه چرخش کمک می‌کرد. آنها کفش‌های بسیار خوبی بودند.” (از اینجا تماشا کنید)

در آن سال‌ها نام دو فرزند بکام، بروکلین و رومئو، روی کفش‌های او دیده می‌شد.

ساندرلند (خانگی)، دوم فوریه 2002

واقعا 9 بازیکن ساندرلند در محوطه شش قدم این تیم حضور داشتند. تو نباید می‌توانستی این توپ را وارد تیر دورتر کنی. اما مشخصا این کار را کردی.

 

اورتون (خارج از خانه)، 11 می 2003

این چیزی است که فرانک لبوف درباره تو گفت:” دیوید بکام به خاطر چهره‌اش بیش از حد بزرگ شده است.”

این چیزی است که جرج بست درباره تو گفت:” او نمی‌تواند با پای چپش ضربه بزند، نمی‌تواند ضربه سر بزند، نمی‌تواند تکل بزند و نمی‌تواند گل‌های زیادی به ثمر برساند. جدای از این بازیکن خوبی است.”

این چیزی است که کریس وادل درباره تو گفت:” می‌توان فهرستی از بازیکنان لیگ برتر یا دهه 1970 یا 1980 را بررسی کنید، هرکاری می‌خواهید بکنید. صادقانه می‌گویم که بکام احتمالا جز 1000 بازیکن اول هم نخواهد بود.”

تنها یک پاسخ منطقی به این اظهارات وجود دارد: عجب چرندیاتی.

اول، چهره زیبا و شهرتی که به واسطه آن کسب شد. این موضوع باعث ناراحتی بعضی افراد خصوصا سرمربی تو بود. اما آیا این موضوع باعث شد که تو بیش از حد بزرگ شوی؟ البته که نه. اگر چنین چیزی تبعاتی هم داشته باشد، این بوده که بیشتر زیر ذره‌بین قرار گرفتی و تردیدها درباره تو بیشتر شد. شاید منظور لبوف این بود که نام تو از این ورزش فراتر رفته- و بله، تو در بیشتر سال‌های این دهه همه جا حضور داشتی و این حضور بیشتر از سطح یک فوتبالیست صرف بود. برند بکام بزرگتر از بکام در نقش هافبک راست بود. تو اینطور می‌خواستی و منصفانه هم به نظر می‌رسید.

 

بکام در آخرین بازی‌اش با پیراهن منچستریونایتد موفق شد دروازه اورتون را باز کند و سپس قهرمانی در لیگ برتر را جشن گرفت.

 

اما در فوتبال به عنوان یک بازیکن لیگ برتر؟ هیاهوی پیرامون تو در آن روزهای ابتدایی کاملا منصفانه بود و سطح تو به ندرت پس از آن نیز با افت روبرو شد. در واقع فقط من نیستم که حس می‌کنم تو از آن زمان به بعد به شکل قابل توجهی کمتر از آنچه که لیاقتت بود تحسین شدی، حداقل وقتی برابر بعضی از نزدیک‌ترین همتایان خود قرار می‌گیری.

تو هرگز به اندازه رایان گیگز لطیف و روان نبودی. هرگز بی‎تفاوتی پل اسکولز را نداشتی. هردوی این بازیکنان می‌توانند ادعا کنند که استعداد ذاتی داشتند که تو هرگز از آن برخوردار نبودی. آنها باعث می‌شدند همه چیز طوری به نظر برسد که انگار نیازی به تلاش ندارد.

اما تو بیشتر از آنها باعث شدی که دیدارها در درجات بالاتری تعریف شوند و ثبات بیشتری هم داشتی. این واقعیت که تو مجبور بودی برای این کار تلاش کنی، تنها به جذابیت آن اضافه می‌کند. تو نابغه‌ای از دنیای دیگر نبودی که در هنگام تولد توسط خدایان فوتبال لمس شده باشی. تو در اعماق وجودت بازیکنی زحمتکش بودی که قصد داشت آخرین قطرات استعداد و زمانت را نیز به کار بگیرد.

وادل اشتباه می‌کند. بست شاید سعی می‌کرد بامزه باشد اما نتوانست منظورش را برساند. مطمئنا تو با پای چپت عالی نبودی، در هوا خوب نبودی و تکل‌زن بزرگی به حساب نمی‌آمدی (رکورد گلزنی تو که یک گل در هر چهار بازی لیگ برتر است به نظر من خوب می‌آید). اما همه این موارد در مواجهه با چیزی که تو بودی، نامربوط به نظر می‌رسند: جنگجویی احساساتی و بازیکن تعیین‌کننده همیشگی. لازم نیست به این نکته اشاره کنیم که تو با اختلافی قابل توجه بهترین سانترکننده و ضربه آزادزن تاریخ لیگ برتر هستی. (گل مقابل اورتون را از اینجا تماشا کنید)

 

 

عنوان اصلی مقاله: The Premier League 60: No 18, David Beckham نویسنده: Jack Lang نشریه / وبسایت: The Athletic زمان انتشار: 25 آگوست 2020
کلمات کلیدی:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *