مسئله پیچیده انطباق یا چرا نباید فراموش کرد بازیکنها هم آدمهای عادی هستند
هفتیک- مدت زمان کوتاهی از بازگشت قرضی میدو از تاتنهام به رم در تابستان 2006 نگذشته بود که تماسی از طرف مارتین یول، سرمربی وقت تیم، دریافت کرد. یول به او گفت:”تو باید برگردی.”
آن زمان اوایل پیش فصل بود و سرمربی اسپرز از عملکرد خرید جدیدشان، دیمیتار برباتوف، راضی نبود. او خواهان بازگشت میدو بود و طبق گفتهی این بازیکن مصری، مربی به او گفته بود که جذب برباتوف اشتباه بزرگی بود.
در آن زمان، هموطن میدو، حسام غالی در تاتنهام بازی میکرد و بعد از خرید برباتوف از بایرن لورکوزن، سعی کرد تا میدو را متقاعد کند تا به تاتنهام بازگردد. غالی این خاطره را 14 سال بعد وقتی که او و میدو در برنامهی تلویزیونی باهم بودند، گفت:”من بهت گفتم اون (برباتوف) خیلی کُنده، و اگر تو بیای، جات توی ترکیب اولیه است.
غالی گفت:” برباتوف بازیکن فوقالعادهایه، اما در روز اول تمرین با اینکه نمیشد توپ رو ازش گرفت، ولی ریتم بازیش پایین بود.”
آن دو به این موضوع بسیار میخندند، چرا که پس از ثبت قرارداد دائمی میدو با تاتنهام در آگوست، او با یک وضعیت متفاوت نسبت به گفتهای که یول برای او توصیف کرده بود، مواجه شد. میدو گفت: “وقتی من اومدم تاتنهام، برباتوف تبدیل شد به یوهان کرایوف!
قبل این مارتین یول میگفت که من میتونم به راحتی تو ترکیب اولیه باشم اما در تمرین برباتوف همه رو دریبل میزد، تکنیک فوقالعادهش رو به رخ میکشید و گلزنی میکرد. این راحت نبود. رقابت خیلی سخت بود، چرا که اون یه بازیکن عالی بود.”
برباتوف در فصل اول حضورش در تاتنهام 12 گل به ثمر رساند، (میدو با ثبت یک گل، در فصل بعد به میدلزبورو فروخته شد)، سپس در فصل 08-2007 به این تعداد 15 گل دیگر هم اضافه کرد، پیش از اینکه در سپتامبر بعد در آخرین روز نقل و انتقالات به منچستریونایتد برود. این بازیکن بلغاری هفت فصل و نیم را در انگلیس گذراند (او مدتی رو هم برای فولام بازی کرد) و امروزه نیازی به معرفی ندارد، اما وقتی به وضعیت هفتههای اول او در تاتنهام نگاه میکنیم که اوضاع داشت چگونه شکل میگرفت، واقعا خندهدار به نظر میرسد.
تطبیقپذیری در فوتبال از آنچه که به نظر میآید سختتر است. چه این در یک کشور و لیگ و باشگاه جدید باشد یا اینکه مربوط به بازی در یک پست جدید. چرا که موقعیت جدید لزوماً مربوط به یک وضعیت متفاوت بازی رقم نمیخورد و با ذات انسانها سر و کار دارد تا بتوان به آن محیط عادت کرد.
باشگاهها تمام تلاش خود را میکنند تا برای خریدهای تازهی خود به راحتترین شکل به این فضای جدید خوی بگیرند، اما یک کشور جدید یعنی یک فرهنگ جدید، و حتی میتواند به معنای یک زبان جدید هم باشد.
اثرات دلتنگی و دوری از خانه را نباید دست کم گرفت: مثلا در 20 سالگی به دنیایی جدید نقل مکان کردن و به دور از دوستان و خانواده، یک زندگی جدید را آغاز کردن، برای برخی افراد بار سنگین روانی را خواهد داشت. حتی اگر بازیکن در نهایت بر این مسأله فائق شود، اما بسته به فرد، حتماً در ابتدا یک دورهی زمانی کوتاه یا بلند را جهت تطبیقپذیری با محیط طی خواهد کرد.
جابهجایی از لیگی به لیگ دیگر یک نوع دیگری از تطبیق محسوب میشود: فشار این موضوع میتواند نسبت به خود فرد متفاوت باشد، یا اینکه شیوه و استایل فوتبالی که در آنجا بازی میشود متفاوت باشد. حتی جابهجایی بین تیمها در یک لیگ هم با خود سؤالاتی را مطرح میکند: اتمسفر رختکن آنجا چگونه است؟ آیا در آنجا بازیکنها دسته دسته هستند؟ اگر اینگونه هست، من باید عضو کدام گروه بشوم؟
پذیرش یک پست جدید یکی دیگر از نکات در فوتبال است که برای رسیدن به آن نیاز به زمان هست. بسته به دانش و تجربه مربی، ساختن یک بازیکن در یک پست جدید نیاز به زمان هست تا او بتواند به راحتی وظیفهی جدید خود را ارائه دهد و این اتفاقی نیست که یک شبه رخ بدهد.
دوران پیشفصل، وقفههای بازیهای ملی و تمرینات در طول هفته، پنجرههایی هستند که به شکلگیری سریعتر این تکامل کمک میکنند، اما ماهیت سرگردان برنامهی فوتبال آن را سختتر میکند.
هر بازیکنی به مانند سرخیو آگوئرو تأثیر آنی خود را نشان نخواهد داد، او در اولین بازیاش برابر سوانسی دو گل به ثمر رساند و توانست در طول آن فصل 21 بار دیگر هم در لیگ برتر گلزنی کند.
از نمونههای درخشان اولین فصل میتوان به این موارد اشاره کرد: رود فننیستلروی (36 گل برای منچستر یونایتد در فصل 02-2001)، فرناندو تورس (33 گل برای لیورپول در فصل 08-2007)، انگولو کانته (قهرمانی با تیم لستر که کمترین شانسی برای قهرمانی این تیم متصور میشد در فصل16-2015) و البته ارلینگ هالند در فصل گذشته که یکی از درخشانترین بازیکنان محسوب می شود.
با این حال، نمونههای زیادی از فوتبالیستهای بزرگ وجود دارد که قبل از این که استعداد واقعی خود را نشان دهند، به زمان نیاز داشتند تا بتوانند با محیط سازگار بشوند.
محمد صلاح در فصل 18-2017 در اولین سال حضور خود در لیورپول توانست با به ثمر رساندن 32 گل، کفش طلای لیگ برتر را از آن خود کند و تا قبل از آمدن هالند رکورد گلزنی در 38 بازی، را در اختیار داشته باشد.
با این حال، وقتی که او در تابستان 2012 مصر را به مقصد بازل سوئیس ترک میکرد، اوضاع برای او به این راحتی رقم نخورد.
او در مصاحبهای در سال 2018 گفت:”سختترین نکته برای من تغییر اجتماع بود، چرا که من قبل از اون وقتم را با خانوادهام میگذراندم و شبها با دوستانم معاشرت میکردم و این دوست و آن رفیق را ملاقات میکردم. اما ناگهان وقتی در 19 سالگی، خودت را تنها در یک موقعیت جدید میبینی، وضعیت شوکهکنندهای خواهد بود.”
شما به تمرین میروید و ساعت 1 بعد از ظهر برمیگردید. از آن زمان تا نیمه شب که میخواهید بخوابید، نمیدانید که باید چه بکنید. شما کشور جدید را نمیشناسید. هیچ چیزی نمیدانید و دوستی هم ندارید.
در لندن اوضاع راحتتر بود. (او در زمستان 2014 به چلسی رفت، و در تلاش برای رسیدن به ترکیب اولیه تیم بود. او 10 بازی را فیکس بازی کرد.، در طول یک سال دو گل زد و سپس به فیورنتینا قرض داده شد. اما در نهایت او زمان کمتری را برای این مشکلات سپری کرد.) برای من سختترین دوران در بازل رقم خورد.”
او همچنین دربارهی زمانی را که در چلسی گذراند، میگوید:” اونجا از نظر ذهنی برای من خیلی سخت بود. من نمیتونستم فشاری که از سمت رسانه بهم وارد میشد رو کنترل کنم. من زیاد هم بازی نمیکردم و این حس رو داشتم که باید اینجا رو ترک کنم.”
نمونهی دیگر در لیگ برتر روبرت پیرس است. این بازیکن فرانسوی در فصل دوم درخشش بهتری نسبت به سال اول خود داشت. او از آرسن ونگر پرسیده بود:” بازیهای اینجا همیشه انقدر فیزیکی هستند”؟ و او هم در پاسخ گفته بود:”بله و حتی بدتر از این هم میشه.”
در ایتالیا هم تفاوتی وجود ندارد. هرنان کرسپو در روزهای ابتدایی حضورش در پارما در فصل 97-1996، بازیکن مورد علاقهی طرفداران نبود. طرفداران او را مسخره میکردند و برایش سوت میزدند و در 15 بازی اول خود فقط یک گل به ثمر رساند.
کارلو آنچلوتی، سرمربی وقت پارما، از استعداد کرسپو و مشکلات او با خبر بود. او در کتاب خود میگوید: “او یک جوان جدی و با استعداد بود. اما طرفدارا ازش خوششون نمیومد.” کرسپو اما پاسخ این اعتماد را با گلزنی در ادامهی فصل نشان داد او در 28 بازی 12 گل به ثمر رساند و کمک کرد که پارما در سری A پشت سر یوونتوس تنها با اختلاف دو امتیاز دوم شود.
ما اغلب فراموش میکنیم که فوتبال حرفهای هم به مانند یک شغل در هرجای دنیا میماند. شما میتوانید به سرعت اثر خود را بگذارید، یا میتوانید زمانی را برای درک کردن چیزهای دیگر اختصاص دهید، یا اینکه در نهایت مشخص میشود شما نمیتوانید با این کار جدید کنار بیایید.
نولیتو، مهاجم اسپانیایی پس از انتقال از سلتاویگو به منچسترسیتی در اولین فصل حضور پپ گواردیولا در سال 2016، با این مواجه بود که زمان زیادی را نمیتواند در ترکیب اولیه بازی کند. چرا که او در روند سازگار شدن با محیط انگلیس دچار مشکل بود: ضعیف بودن زبان انگلیسی، تغییر شیوهی زندگی در انگلیس برای او و خانوادهاش و تغییر آب و هوای انگلیس از مشکلاتی بود که او با آنها درگیر بود.
نولیتو در پایان تنها فصل حضورش در سیتی در مصاحبهای با رادیو اسپانیا گفت:”رنگ صورت دختر من عوض شده بود و اون شبیه کسایی شده بود که انگار تو غار زندگی میکنن.” او الان در سطح دوم لیگ اسپانیا در ایبیزا بازی میکند. بدون کمبود نور آفتاب!
هرچند ما میدانیم که هربازیکن درجه یکی میتواند ضربالمثل “شب سرد و بارانی استوک” را از نظر فوتبالی تحمل کند اما آب و هوای نامساعد در طولانی مدت باعث محدودیت در جذب بازیکن میشود.
حتی بازیکنانی که با ملیتهای متفاوت در زمین تمرین باهم ارتباط میگیرند نیازمند توجه به تفاوت فرهنگی و تطبیقپذیری با محیط هستند. جیمی فلوید هاسلبنک دوران موفقی را در انگلیس گذراند، اما او پس از پیوستن به لیدز در فصل 1997، به این نکته پی برد که صحبت کردن مستقیم با همتیمیهاـ همان کاری که در هلند انجام میدادـ در این جا به اینگونه نشان میدهد که او آدم مغروری است.
او در کتابش نوشته است:”در هلند تو میتونی بگی که :«این کار رو بکن.» و «اونطوری بکن.» که بدون تقریباً هیچ غرغری صورت میگیره. اما تو انگلیس باید اینطوری بگی که :«میشه لطفا اینکار رو بکنی؟» تو اونجا باید بیشتر از «لطفاً» استفاده بکنی.”
دوران حضور دنیس برگکمپ در اینتر میلان در اوایل دههی 90، نمونهی دیگری از این موضوع است. تطبیقپذیری او به خاطر آنچه اختلاف ظریف اما مهم آنچه از او انتظار میرفت، سخت و دشوار شده بود. باوجود به ثمر رساندن 8 گل و کمک کردن به اینتر برای فتح جام یوفا (لیگ اروپای فعلی) در اولین فصل حضورش، هیچ تغییری در سبک بازی باشگاه ایتالیایی دربارهی او ایجاد نشد.
او در کتاب خود “سکوت و سرعت” میگوید که قبل از انتقال به ایتالیا در تابستان 1993، مدیر اینتر، ارنستو پیگرینی به ملاقات من در هلند آمد و قول داد که بازی آنها را اصلاح کند. برگکمپ مینویسد:” او (پیگرینی) گفتش که اونا میخوان هجومی بازی کنن. مثل میلان تحت هدایت آریگو ساکی. برای همین هم هست که میخوان من رو به همراه ویم یونک (همتیمی برگکمپ در آژاکس که او هم در آن فصل به اینتر پیوست) بخرن. این اون چیزی بود که به من گفت و منم باورش کردم.”
اما سبک بازی تدافعی اینتر، مناسب استایل بازی برگکمپ نبود و چیزهایی که او باید از آنها سر در میآورد بیشتر روی هم انباشته میشد. او در آن زمان ازدواج کرده بود و زندگس جدید را تجربه میکرد و سعی داشت که خود را در کشور جدید وفق دهد. “من صد تا مسأله تو زندگی شخصی داشتم و بعدش دویستتا چیز متفاوت دیگه بود که توی زندگی فوتبالیم به وجود اومده بود.”
هیچکس به استعداد و توانایی تاکتیکی برگکمپ شکی ندارد، که در روزهای اوجش در آرسنال به اثبات رسید. (حتی او دربارهی انگلیس هم به هموطن خود هاسلبنک گفته که شش ماه را درگیر این بوده که خود را با شیوهی انگلیسی تطبیق دهد.) دوران دوسالهی برگکمپ در اینتر با پیچیدگیهای زیادی در داخل و خارج از زمین مواجه بود. به این صورت بازیکنان میتوانند در یک باشگاه اسطوره شوند و در جایی دیگر تمام پشتوانهی هواداری را از دست بدهند.
دوره انطباق چیزی است که باید هنگام قضاوت در مورد عملکرد بازیکنان مورد توجه قرار گیرد. در عصر شبکههای اجتماعی، که مردم فوراً پاسخهای قاطع میخواهند، قضاوت درباره قراردادها پس از یک یا دو بازی به یک امر عادی تبدیل شده است.
واقعیت این است که فوتبالیست ها در زیر این لایههای بزرگ مهارت، خالکوبی ها و زرق و برقهایشان، افرادی عادی هستند. برخی از آنان به سرعت با محیط جدید سازگار میشوند، برخی نیاز به زمان بیشتر دارند و برخی دیگر قادر به این نخواهند بود.
این به معنای آن نیست که آنها به اندازهی کافی بازیکن خوبی نیستند، این فقط نشان میدهد که زندگی چگونه است.
قابلیت انطباق پذیری یک پارامتر بسیار موثر در راستای پیشرفت انسانها محسوب می شود و البته تمامی عرصه های زندگی را در بر گرفته و صرفا به ورزش فوتبال محدود نمی شود . انطباق پذیری ریشه در توانمندی ذهنی و جسمی انسانها دارد و بدیهی است که هر چقدر میزان آمادگی ذهنی و جسمانی انسانها بالاتر بوده به همان نسبت قابلیت انطباق پذیری بیشتری با شرایط جدید حاکم بر عرصه های گوناگون زندگی دارند .