نگاهی به بهترین مثلث‌های هجومی تاریخ فوتبال؛ آنها کابوس مدافعان بودند

در طول تاریخ فوتبال ویران‌گر‌ترین ترکیب‌های هجومی را تیم‌هایی در اختیار داشتند که از یک مثلث هجومی درخشان برخوردار بودند؛ سه عنصر هجومی که درکی تله‌پاتیک از بازی هم پیدا می‌کنند و به راحتی از خط دفاعی حریفان عبور کرده و زمینه‌ساز پیروزی‌های تیم‌شان می‌شوند.

هفت‌یک- مسی، نیمار و امباپه در تلاش هستند تا مثلث افسانه‌ای MSN بارسا را تکرار کنند- اما آنها تنها خط هجومی ویرانگری نیستند که در طول سال‌ها به کابوس مدافعان تبدیل شدند.

 

 

بست، چارلتون و لاو

تا به حال چیزی درباره یک بازیکن انگلیسی، یک بازیکن اسکاتلندی و بازیکنی از ایرلند شمالی شنیده‌اید که وارد یک باشگاه فوتبال شده و آن را برای همیشه تغییر داده باشند؟ هواداران منچستریونایتد می‌دانند که این اتفاق شوخی نیست. بابی چارلتون اولین نفر بود که درست پیش از تولد 19 سالگی‌اش در سال 1956 به این باشگاه آمد. نجات یافته آینده فاجعه هوایی مونیخ بازیکنی باهوش بود که با هر دو پا شوت می‌زد و هنرش در بیرون از محوطه جریمه، شوت‌های از راه دورش بود.

دنیس لاو صرفا به نشانه‌گذاری علاقه داشت: مهاجمی مرگبار که هر توپی در محوطه جریمه را به گل تبدیل می‌کرد و در اولین سال حضورش در اولدترافورد در فصل 63-1962 موفق شد 29 گل به ثمر برساند.

و سپس نوبت به جورج بست رسید که فردگرایی جسورانه‌اش در سبک دریبل‌زنی مثل گردبادش مشخص بود. این پسر قدرتمند اهل بلفاست که در سن 17 سالگی به تیم اول رسیده بود، اولین بازی‌اش را در سپتامبر 1963 انجام داد. لاو و چارلتون پیش از آن قهرمانان اولدترافورد بودند و جورجیِ جوان و خجالتی انگیزه زیادی برای درخشش داشت.

بست در حین انتخاب کردن ترکیب اصلی مورد علاقه‌اش در سال 2005 به فورفورتو گفت:” من محو حرکات لو بودم. عادت داشتم وقتی او را می‌دیدم که در راهرو پیش می‌آید، در یکی از اتاق‌های کناری پنهان شوم.”

او طبیعتا چارلتون را هم انتخاب کرد. این مثلث اولین بار در ژانویه 1964 برابر وست بروم در کنار هم بازی کردند و بست چنین اتفاقی را باور نمی‌کرد. هر سه گلزنی کردند تا نشان دهند که اتفاقی فوق‌العاده در راه است. مثلث یونایتد متولد شده بود.

 

منچستریونایتد با مثلث بست، لاو، چارلتون به بهترین باشگاه اروپا در اواخر دهه 1960 تبدیل شد.

 

پَدی کریراند (Paddy Crerand) بعدها به فورفور گفت:” الکس اِلدِر (مدافع وست بروم) بازیکن خوبی بود اما جورج او را نابود کرد. من واقعا برای الکس متاسف شدم. آنها از آن زمان به بعد نتوانستند جورج را بیرون بگذارند.”

یونایتد در فصل 64-1963 دوم شد. لاو در پایان سال میلادی جایزه توپ طلا را از آن خود کرد و باشگاهش- که درخشش این بازیکن اسکاتلندی با 46 گل زده در تمامی رقابت‌ها را به همراه داشت- در مسیر کسب سه گانه در می سال آینده قرار گرفت. دو سال بعد، صحنه نمایش متعلق به چارلتون بود: قهرمان جام جهانی و برنده توپ طلا در سال 1966و یونایتد که در نیمه راه کسب دوباره جام قهرمانی بود. در سال 1968 نوبت به بِست رسید؛ زمانی که این مثلث نمادین‌ترین دستاوردشان را کسب کرده و با پیروزی 1-4 برابر بنفیکا در وقت‌های اضافی، در ویمبلی فاتح فینال جام باشگاه‌های اروپا شدند. لاو مصدوم بود، چارلتون دبل کرد و بست دروازه‌بان را دور زد تا لحظه‌ای به یاد ماندنی را رقم بزند.

بعضی هنوز آنها را ترکیبی بی‌نقص از توانایی‌های شخصیتی و تکنیکی می‌دادند. بست، لاو و چارلتون هرکدام جز بهترین بازیکنان تاریخ کشورشان هستند. آنها در کنار هم چنان غیرقابل مهار بودند که بیل شنکلی تصمیم گرفت آنها را از برنامه تاکتیکی‌اش کنار بگذارد- شاید اگر آنها آنجا نبودند، تیم لیورپول او روی وظیفه دشوار مهار آنها تمرکز نمی‌کرد.

 

بنزما، بیل و کریستیانو رونالدو

در حالی که MSN تسلط کاملی بر لالیگا داشت، مثلث BBC نیز در پاسخ به آنها شکل گرفت- آنها قدرت اول این رقابت لقب نگرفتند اما پاسخ قاطع رئال مادرید به نسخه بارسلونایی اَوِنجِرز بودند.

گرت بیل در واقع یک فصل پیش از پیوستن لوییس سوارز به بارسا در سال 2014، به رئال مادرید پیوست اما آن همراهی خاص در پایتخت اسپانیا شکل نگرفته بود. بی‌بی‌سی خط حمله‌ای اتفاقی بود که پس از جذب جذاب‌ترین مهاجمی که رئال مشابه آن را نداشت، شکل گرفت. در نتیجه رونالدو و بیل در طول پنج سال حضورشان در کنار هم همیشه با تردیدهایی درباره روابط‌شان روبرو بودند؛ فوتبال لیکز حتی ثابت کرد که رئال مادرید قیمت رکوردشکن واقعی بیل را پنهان کرده تا جایگاه کریستیانو را به خطر نیندازد.

 

مثلث رونالدو، بیل و بنزما بیشترین نقش را در قهرمانی‌های پیاپی رئال در چمپیونزلیگ داشتند.

 

رابطه این دو نفر حتی در زمین هم بسیار سرد به نظر می‌رسید. انگار رونالدو و بیل نبردی را آغاز کرده بودند تا هرکدام زودتر کار دیگری را به پایان برساند و 73 گل برای رئال مادرید در فصل 14-2013 حاصل درخشش فردی این دو نفر بود- به استارت باورنکردنی بیل در فینال کوپا دل‌ری برای عبور از مارک بارترا و به ثمر رساندن گل قهرمانی یا ضربه آزاد تمرین شده رونالدو از زیر خط دفاعی بایرن مونیخ در جریان پیروزی نابودکننده 0-4 نگاه کنید. آنها با هم کار نمی‌کردند اما باعث درخشش باورنکردنی دیگری شدند.

بین آنها کریم بنزما قرار داشت که با خوشحالی از در مرکز توجه نبودن استقبال می‌کرد. ژوزه مورینیو، سرمربی سابق رئال مادرید، گفت:” علاقه کریستیانو به بازیکن هجومی دیگر یعنی او باید کار زیادی برای کریستیانو انجام دهد.” این بازیکن فرانسوی 24 گل در تمامی رقابت‌ها به ثمر رسانده بود اما آرام آرام از پست مهاجم نوک عقب کشید تا به خلق موقعیت و بازی‌سازی در کنار آنخل دی‌ماریا روی بیاورد. این شاید تولد دوباره خلاقانه‌ای به نظر می‌رسید اما صرفا راه جدید بنزما برای آزار دادن مدافعان بود.

این کار جواب داد. وقتی رونالدو در سال 2018 با پیوستن به یوونتوس باعث از هم پاشیدن این گروه شد، بیل به فورفورتو گفت:” از نظر جام قهرمانی، می‌توان گفت که ما بهترین تیم تاریخ هستیم- ما در طول پنج سال چهار قهرمانی در لیگ قهرمانان کسب کردیم.”

هر سه این بازیکنان در طول این چهار فینال گلزنی کردند. آنها شاید تفاوت‌های خودشان را داشته باشند اما هرکدام یک ویژگی مشترک داشتند: عطش گلزنی بیشتر از رقیبان… و کسب جام قهرمانی.

 

پله، گارینشا و واوا

به لطف حذف ونزوئلا از مسابقات انتخابی، برزیل برای حضور در جام جهانی 1958 تنها به غلبه بر یک حریف نیاز داشت. دو مرد و یک پسربچه در سوئد آتش بازی را شروع کردند.

واوا، گارینشا و پله 17 ساله همگی در ریتم سامبایی جای گرفتند که سلسائو برای نسل‌ها آن را ادامه داد و با سیستم 4-2-4 افسانه‌ای خود دست به ویرانی زدند. ماریو زاگالو تکمیل‌کننده خط هجومی روان این تیم بود و 12 سال بعد هدایت پله را در کسب سومین جام قهرمانی جهان در سال 1970 برعهده داشت.

 

پله، دی‌دی و واوا بعد از قهرمانی برزیل در جام جهانی 1958؛ اما مثلث هجومی سلسائو با گارینشا تکمیل می‌شد.

 

با این حال، ویسنته فئولا، سرمربی برزیل در جام جهانی 1958، نگرانی‌هایی داشت. در حالی که پله نوجوان توسط یک روانشناس مورد ارزیابی قرار گرفته بود (نتیجه:” کاملا خردسال- او فاقد روحیه جنگندگی لازم است”)، گارینشا مورد خوبی برای بررسی در زمینه علاقه به نافرمانی و آشوب بود. این “فرشته لنگ دراز” – او در حالی به دنیا آمد که یک پایش شش سانتیمتر از پای دیگرش بلندتر بود- علاقه او به شکست دادن حریفان در حدی بود که گاهی برمی‌گشت تا صرفا آنها را بار دیگر تحقیر کند.

ساکت کردن افرادی که به توانایی‌های آنها شک داشتند، خیلی طول نکشید. این مثلث نبوغ خود را به تصویر کشید- و نه فقط در دیدار فینال برابر سوئد که واوا و پله هرکدام دو گل زدند- تا اولین جام جهانی را به دست آورد. آنها به لطف گرد و خاک تک نفره گارینشا در چهار سال بعد بار دیگر این جام را از آن خود کردند. چهره سرزنده، چند نژادی و جسور فوتبال برزیل ظهور کرده بود.

 

مسی، اتوئو و آنری

پپ گواردیولا هنوز نتوانسته ترکیبی بهتر از مثل هجومی فوق‌العاده اولش پیدا کند. لیونل مسی، ساموئل اتوئوو تیری آنری به ترتیب 38، 36 و 26 گل در فصل 09-2008 در تمامی رقابت‌ها به ثمر رساندند تا نقش مهمی در فتح سه‌گانه داشته باشند- اما محدود کردن آنها به تعداد گل‌های زده مانند تقلیل دادن ارزش کتاب جنگ و صلح به تعداد صفحاتش است.

آنری جسارتش را در طول سال‌ها فوتبال خیابانی در پاریس به دست آورد- پپ حتی یک بار او را تعویض کرد چون سعی کرده بود برخلاف دستورالعمل این مربی، برتری عددی در سمت مسی ایجاد کند- در حالی که باز کردن خط دفاعی حریف با یک ضربه ماهرانه برای اتوئو به سادگی نابود کردن آنها با ضربه والی جذابش بود. و سپس نوبت به مسی می‌رسید که مدت‌ها بود از زیر سایه رونالدینیو خارج شده بود و به راحتی مدافعان حریف را به بازی می‌گرفت. علیرغم علاقه‌ای به ترانه سرای کاتالان به نام “لوییس یا”، گواردیولا خودش هرگز علاقه زیادی به شعر نداشت. اما در حالی که تمامی جهان مشغول تملق‌گویی تیمی بودند که او ساخته بود، مسی، اتوئو و آنری با اضافه کردن عزم راسخ به درخشش تیمی از سد حریفان عبور می‌کردند.

 

مثلث مسی، اتوئو و آنری کمک کرد تا بارسلونا در فصل 09-2008 به شش‌گانه برسد.

 

بارسا در آن فصل با نتیجه 2-6 از سد رئال مادرید عبور کرد، در حالی که مسی نقش جذاب شماره 9 کاذب را ایفا کرد و اتوئو و آنری در کنار هم در محوطه جریمه قرار داشتند تا مثلثی ترسناک را کامل کنند. آنها چهار گل به بایرن و شش گل به اتلتیکو زدند: هرکدام از این سه نفر حداقل یک گل در هر دو بازی به ثمر رساندند.

آنری فصل اول نه چندان خوبش را با فصل دومی دیوانه‌وار جبران کرد؛ در حالی که شاگردان پپ در حال تاریخ‌سازی بودند؛ اتوئو تعداد گل‌هایش در فصل قبل را دو برابر کرد و این اتفاق برای مسی که به سنی رسیده بود که در  بین بازیکنان برتر جهان قرار بگیرد، هم رخ داد. این بازیکن تنها یک فصل قبل‌تر حتی نمی‌توانست به صورت آنری پس از جدایی از آرسنال و حضورش در این تیم نگاه کند، چون محو دستاوردهای پیشین او در جمع توپچی‌ها بود.

اما آنری هرگز نتوانست درخششی مانند مسی در لیگ قهرمانان 2009 برابر منچستریونایتد را تجربه کند، در دیداری که بارسا با نمایشی فوق‌العاده توانست حریف لیگ برتری را از سر راه برداشته و در کسب جام‌های قهرمانی هت‌تریک کند. پس از این که اتوئو موفق شد با حرکتی ویرانگر از سد نمانیا ویدیچ عبور کند تا گل اول بازی را در رم به ثمر برساند، این مهاجم 170 سانتیمتری از پشت ریو فردیناند فرار کرد تا گل تعیین‌کننده دوم تیمش را با ضربه سر وارد دروازه حریف کند.

فردیناند بعدها تایید کرد:” من بارها و بارها با فکر کردن به این گل نتوانستم بخوابم.”

این گل برای کسی که به گفته تری ونبلز پیش از بازی “حتی اگر کلاه بلند انگلیسی روی سرش باشد هم نمی‌تواند با ضربه سر گل بزند” چندان بد نبود.

 

کرویف، رِپ و رنسن‌برینک

بر اساس سبک آزاد و روان توتال فوتبال ِ رینوس میشل، هرکسی می‌توانست در خط حمله سه نفره تیم ملی هلند جای بگیرد. اما سه مهاجمی که در فینال جام جهانی 1974 این جایگاه را به خود اختصاص دادند، نماد ایدئولوژی کلی این کشور بودند.

یوهان کرویف صرفا هرکسی نبود. او شخصیتی شبیه به جان لنون با موهایی بلند تا سر شانه بود که می‌توانست طوری دریبل بزند که انگار توپ به پاهایش چسبیده است. جانی رپ در واقع نقش پل مک‌کارتنی برای کرویف در آژاکس را ایفا می‌کرد؛ این زوج به خوبی با هم ترکیب شدند تا سومین قهرمانی متوالی این باشگاه در جام باشگاه‌های اروپا را در سال 1973 رقم بزنند.

 

کرویف و رنسنبرینک به همراه رپ، نقش مهمی در رسیدن هلند به فینال جام جهانی 1974 داشتند.

 

در همین حال، راب رنسنبرینک بازیکنی جدا مانده بود. او نه بازیکن آژاکس و نه پرورش یافته فاینورد بود و در عوض مسیر خوبی را برای مطرح کردن نامش به عنوان اسطوره اندرلخت طی کرد. اما میشل می‌خواست او نقش رینگو استار را بازی کند (توضیح مترجم: جان لنون، پل مک‌کارتنی و رینگو استار اعضای گروه موسیقی بیتلز بودند که در دهه 1960 در اوج شهرت قرار داشتند.)

تیم ملی هلند روند خوبی را در مرحله گروهی دوم داشت و مهاجمان ماند هواپیماهای جنگنده به بمباران حریفان ادامه می‌دادند. آنها با چهار گل آرژانتین را نابود کردند، در دیداری که کرویف دبل کرد و رپ چهارمین گلش در چهارمین بازی را به ثمر رساند. آنها سپس از سد برزیل، مدافع عنوان قهرمانی، عبور کردند.

شکست در فینال مونیخ برابر آلمان غربی هنوز در یادها هست اما خط حمله فوق العاده نارنجی‌ها در یک تابستان درخشان با نهایت قدرت درخشید و حریفان را نابود کرد.

 

صلاح، مانه و فیرمینو

محمد صلاح در سال 2018 با لبخندی جذاب در پاسخ به همکاری‌اش با سادیو مانه و روبرتو فیرمینو به فورفورتو گفت:” آنها کار من را راحت می‌کنند، ما کار یکدیگر را راحت می‌کنیم.”

اما شما برای این که در ابتدا انتظار کمی اختلاف را داشتید، بخشیده می‌شوید. در ابتدا اینطور به نظر می‌رسید که این سه نفر شبیه به اعضای اسکوئر پگز (توضیح مترجم: Square Pegs: سیتکام آمریکایی که در اوایل دهه 1980 پخش می‌شد* هستند و منتظر هستند تا سرمربی تیم به آنها شکل دهد- به هرحال دو نفر از آنها تجربه زیادی در پست تخصصی خود نداشتند. وظیفه صلاح باز کردن خط دفاعی، حضور در مناطق میانی و شوت زدن با پای چپش بود، در حالی که مانه در پست ناآشنای بال چپ قرار گرفته و وظیفه داشت که بازی چرخشی انجام دهد؛ تا مناطق میانی عقب بکشد، خلق موقعیت کند و خودش این موقعیت‌ها را به گل تبدیل کند.

این طرح به شاهکاری تبدیل شد. این بازیکن سرعتی سنگالی در این پست درخشید و از انجام بازی ترکیبی و آزادی عملی که یورگن کلوپ به او داده بود، لذت برد؛ همان اتفاقی که یک فصل قبل برای فیرمینو در پستی ناآشنا رخ داده بود.

 

موفقیت‌های سال‌های اخیر لیورپول بیش از همه با درخشش صلاح، مانه و فیرمینو رقم خورده است.

 

این سه شگفت‌انگیز از مجموع نقش‌های‌شان بهتر بودند. آنها در ژانویه 2018 به فصل بدون شکست منچسترسیتی پایان دادند و هرکدام در فاصله چند دقیقه پس از آغاز نیمه دوم گلزنی کردند تا دفاع سیتی در برابر آنها بدون دفاع بماند. آنها همگی در همان فصل دروازه تیم پپ گواردیولا را در اروپا هم باز کردند و در پیروزی کوبنده 2-5 برابر رم نیز درخشان ظاهر شدند.

اما صرفا بی‌رحمی آنها در برابر دروازه نبود که این مهاجمان را به بازیکنانی ارزشمند تبدیل کرد- آنها در عین حال خط اول دفاع تیم کلوپ هم بودند. مانه، صلاح و فیرمینو الگوی پرس لیگ برتر را شکل دادند؛ آنها هرگز نیازی به بازی‌ساز نداشتند چون موقعیت‌ها از بستن مداوم مسیر مدافعان با نزدیک شدن به آنها، حفظ پرس و محدود کردن فضاها به دست می‌آمد.

طولی نکشید که خط حمله سه نفره  لیورپول شکست‌ناپذیر شد. صلاح در اولین فصلش 44 گل و 14 پاس گل را در تمامی رقابت‌ها به نام خود به ثبت رساند، مانه 20 گل زد و 9 پاس گل ارسال کرد و این آمار برای فیرمینو نیز 27 گل و 16 پاس گل بود؛ در حالی که لیورپول در فینال لیگ قهرمانان شکست خورد. هیجان سرعت بالای آنها در طول فصل دوم و سوم به ثبات رسید، در حالی که این مثلث به سمت استراتوسفر در حال پرواز بودند. آنها در سال 2019 با تکیه بر سیستم پرسینگ از خط حمله و بلافاصله پس از لو رفتن توپ موفق به فتح جام قهرمانی اروپا شدند و سپس در سال 2020 به انتظار طولانی برای بالا بردن جام قهرمانی لیگ برتر پایان دادند. لیورپول قهرمان ناگزیر این رقابت‌ بود، چرا که تقریبا در فاصله یک نیم فصل تا پایان قهرمانی‌اش را قطعی کرده بود. حتی ویروس کرونا هم نتوانست آنها را متوقف کند.

کلوپ پس از به ثمر رسیدن دویست و پنجاهمین گل این مثلث توسط صلاح در جولای همان سال با لبخند گفت:” تصور کنید من کجا بودم اگر این پسرها برای من بازی نمی‌کردند… وای!»” در آن صورت، او مطمئنا مردی نبود که چنین لبخندی بر لب داشته باشد…

 

رونالدو، ریوالدو و رونالدینیو

برزیل در جام جهانی 2002 موفق شد 18 گل به ثمر برساند- و از این بین 15 گل فقط توسط سه بازیکن به ثمر رسید. چه در فاصله چهار متری یا چهل متری و چه با پای چپ یا راست، این مثلث ویرانگرترین و سلطه‌جویانه‌ترین نمایش از یک خط حمله در تاریخ این تورنمنت را ارائه کرد.

این سه R به مظهر ویژگی‌های برزیلی تبدیل شدند. رونالدینیو، جوان‌ترین بازیکن در بین این سه نفر، لذتی بی‌سابقه را با خود اضافه کرد و موهای بلندش در حین رقص با توپ به پرواز در می‌آمد. رونالدو پس از جام جهانی پرتنش 1998 فرانسه و مصدومیت‌های متعددی که سرعت انفجاری‌اش را به استارت‌های کوتاه‌تر در نزدیکی محوطه جریمه محدود کرده بود، نقش مهاجم نوک را برعهده داشت. این باعث شد که ریوالدو به شخصیت بزرگتر این مثلث تبدیل شود: جادوگری زیرک که می‌توانست خلاقیت را با سیاهی ترکیب کند- موضوعی که با نقش بازی کردنش برابر ترکیه به اثبات رسید.

 

قهرمانی برزیل در جام جهانی 2002 به لطف درخشش تریپل R رقم خورد.

 

کناره‌ها در اختیار وینگ-بک‌ها قرار داشت- فراموش نکنید که این برزیل است- در حالی که خط میانی نقش مهمی در ضدحملات داشت. خط حمله سلسائو قادر بود عمقی‌ترین خطوط دفاعی را با قدرت، سرعت و جذابیت بشکافد. آنها می‌توانستند به شما جان ببخشند و یا جان شما را بگیرند.

خاطرات درخشش آنها هنوز پس از گذشت دو دهه زنده است. خونسردی ریوالدو در به ثمر رساندن گل تمرینی درخشان برابر بلژیک یا گل تساوی بخش به دیوید سیمن در پایان نیمه اول برابر انگلیس در نهایت خونسردی هنوز در یادها هست. پاس هر دو گل از سوی رونالدینیو ارسال شد: پاس گل دوم روی درخشش دندان خرگوشی از دایره میانی زمین بود که تحت الشعاع ضربه آزاد زیبایی قرار گرفت که از روی سر سیمن وارد دروازه شد. سپس نوبت به رونالدو رسید که از هر کس دیگری پیش بود و هفتمین و هشتمین گلش را در فینال یوکوهاما به ثمر رساند تا با رکورد پله در جام‌های جهانی برابر شود.

نه فقط گل‌های به ثمر رسیده، بلکه مجموع تمامی شرایط بود که باعث شد ارتباط این مثلث بسیار خاص باشد. آنها به اندازه سایر مهاجمان قبلی سلسائو و مطمئنا بیشتر از تمامی خطوط حمله بعدی این تیم سرگرم‌کننده بودند. جدای از این، آنها سه نفر از بااستعدادترین بازیکنان نسل خود- یا هر نسل دیگری- بودند. آنها در کنار هم جادویی را رقم می‌زدند که شاید دیگر توسط تیم ملی برزیل یا هر تیم دیگری تکرار نشود…

 

مولر، هوینس و رومینیگه

گرد مولر، اولی هوینس و کارل هاینس رومینیگه باید به خاطر میراث‌شان، سپاسگزار یک مدافع میانی باشند. در فینال جام باشگاه‌های اروپای 1974 برابر اتلتیکو مادرید، نزدیک بود جام قهرمانی در بروکسل از دست بایرن مونیخ برود که هانس گئورگ اشوارتسنبک تصمیم گرفت شانسش را در دقیقه آخر وقت اضافه از راه دور امتحان کند.

هوینس و مولر در بازی مجدد این فینال هر کدام دو گل به ثمر رساندند و فردای آن روز در حالی که هنوز مست بودند، با پنج گل برابر مونشن گلادباخ شکست خوردند. بایرن مونیخ به هماهنگی و رابطه نزدیک آنها تکیه داشت. فرانتس روث، هافبک این تیم، مدعی شد:” ما درک غریزی داشتیم. این که همگی از مونیخ یا مناطق نزدیک به این شهر بودیم به ما کمک می‌کرد.”

 

مولر، هوینس و رومینیگه که مثلث هجومی درخشان بایرن در دهه 1970 بودند، بعدا پست‌هایی کلیدی در این باشگاه برعهده گرفتند.

 

به نظر می‌رسید که هوینس و مولر رابطه تله‌پاتیکی داشتند. هوینس در فضاهای باز نقش معمار را داشت و وقتی هیچ فضایی به چشم نمی‌خورد، مولر در نقش یک قاتل ظاهر می‌شد. وقتی رومینیگه جوان در سال 1974 از بروسیا لیپشتات حدود 350 مایل به جنوب آمد، طوری در این تیم جا افتاد که انگار او هم در همان شهر بزرگ شده است. آنها ویرانگر بودند. بایرن برابر لیدز از عنوان قهرمانی‌اش در جام باشگاه‌های اروپا دفاع کرد، پیش از آن که این مثلث فینال 1976 را برابر سنت اتین آغاز کرده و سه قهرمانی متوالی را به دست آورد. آنها در کنار هم و جدای از هم به شکل گرفتن ساختار فوتبال آلمان کمک کردند.

 

مارادونا، جوردانو، کاره‌کا

“نمی‌دانید چه چیزی را از دست دادید” عبارتی بود که در تابستان 1987 با اسپری روی دیوارهای آرام‌گاه شهر ناپل نوشته شد.

جشن‌های خیابانی برپا شد، پاستاها با غریبه‌ها به اشتراک گذاشته شد و مراسم تشییع نمادین- با اعلامیه ترحیم و تابوت- برای یوونتوس برگزار شد تا بخشی از خوشحالی پس از فتح اولین اسکودتوی ناپولی باشد.

این اتفاقاتی بود که کاره‌کا، مهاجم برزیلی، پس از جدایی از سائولو پائولو و حضورش در ناپل با آن روبرو شد. این مهاجم با سرعت، قدرت و این شهرت که همیشه در جای درست قرار دارد به این تیم پیوست. او واقعا مهمانی درستی را برای حضور یافتن در آن انتخاب کرده بود.

این ستاره 26 ساله سومین نقطه از صورت فلکی جدید بود: Ma-Gi-Ca. یک سو برونو جوردانو قرار داشت: سرعتی، مسلط به هر دو پا و قابل اطمینان به اندازه عقربه ساعت. در سوی دیگر نیمه خدای کوچکی به نام دیه‌گو مارادونا قرار گرفته بود که جدایی‌اش از بارسلونا و حضورش در این تیم در سال 1984 باعث شده بود که ناپل تا مرز جنون برود.

 

 

گل‌های سری A معیار ارزشمندی بودند. خطوط دفاعی تیم‌های ایتالیایی زره‌پوش بودند اما دیه‌گو در فصل 88-1987 توانست 15 گل به ثمر برساند و بالاتر از کارکا با 13 گل و جوردانو با هشت گل قرار بگیرد. ناپولی تا فرا رسیدن کریسمس همچنان بدون شکست بود: کارکا و جوردانو همیشه برای پاس گل‌های مارادونا آزاد بودند، هرچند هر دو برای یکی از شاهکارهای دیه‌گو پا پس کشیدند. به نظر می‌رسید که این حرکت از قبل طراحی شده، انگار که آنها عروسک خیمه‌شب بازی بودند و این بازیکن آرژانتینی کنترل هم‌تیمی‌هایش را در اختیار داشت.

در نهایت، ناپولی تنها در فاصله پنج بازی تا پایان فصل، جام قهرمانی را از دست داد. یوونتوس کاری کرد که آنها  با شکست 1-3 تاوان گستاخی‌شان را بدهند و سپس دو شکست برابر میلان و فیورنتینا، پیش از نمایش ضعیف برابر سمپدوریا باعث شد که قهرمانی میلان قطعی شود. نمایش به پایان رسیده بود: جوردانو که در آن زمان 32 ساله شده بود از ناپولی جدا شد تا به آسکولی ملحق شود.

قهرمانی در جام یوفا و دومین اسکودتو در سال 1989 و 1990 به دست آمد اما این قهرمانی‌ها باعث شد که نقاشی دیواری 9 متری‌ای از مارادونا کشیده شود. میراث Ma-Gi-Ca اهمیتش را از دست داد؛ افسانه کوتاه و شیرینی از شوریدگی و سرمستی.

حتی سیلویو برلوسکونی نیز به دنبال جرعه‌ای از این نوشیدنی گوارا بود. کاره‌کا به فورفورتو گفت:” او خواهان حضور مارادونا در میلان بود. او در واقع برای جذب من هم اقدام کرد.” ظاهرا سیلویو پیشنهاد انتخاب لامبورگینی، فراری یا رولز رویس را ارائه کرده بود. ناپولی برای مدتی هر سه این گزینه‌ها را در خط حمله‌اش داشت.

 

رونی، رونالدو و تبس

معمولا این بازیکنان قدرتمند خط دفاعی یا نیروهای خط میانی هستند که بازتاب تفکرات نیمکت تیم هستند- اما شاید هرگز هیچ مثلث هجومی‌ای به اندازه مهاجمان فاتح لیگ قهرمانان 2008 در منچستریونایتد بازتاب تفکرات سرمربی خود نبوده‌ است.

ژوزه مورینیو طرحی کاملا انگلیسی را کنار زد؛ او به اولین مربی لیگ برتر تبدیل شد که با سیستم 3-3-4 قهرمان شده است. آرسن ونگر در اروپا از تیری آنری به عنوان تک مهاجم نوک استفاده کرد. رافا بنیتس از استیون جرارد، ژابی آلونسو و محمد سیسوکو در خط میانی تیمش استفاده کرد. اعتراضاتی به گوش می‌رسید که سر الکس فرگوسن نمی‌تواند پا به پای آنها حرکت کند.

 

نمایش‌های رونی، تبس و رونالدو کمک کرد تا منچستریونایتد بار دیگر فاتح چمپیونزلیگ شود.

 

با تکیه بر قدرت و خرد تاکتیکی کارلوس کی‌روش، فرگی تیمش را حول محور خط حمله‌ای بی‌رحم و قدرتمند بازسازی کرد. کارلوس تبس از وستهام به این تیم پیوست، کریستیانو رونالدو در کناره‌ها درخشان ظاهر شد و وین رونی با ترکیب کمیاب سختکوشی و هنرمندی تمامی این تلاش‌ها را به سرانجام رساند.

در سیستم 2-4-4 نامتعادل، رونالدو در فصل 08-2007 موفق شد 42 گل در تمامی رقابت‌ها به ثمر برساند، تبس 19 گل و رونی 18 گل وارد دروازه حریفان کردند. هر کدام از آنها در تصور ذهنی سرمربی تیم شکل گرفته بودند: مغرور، زیرک و پر شور در زمان نیاز. مورینیو شاید انقلابی در فوتبال انگلیس ایجاد کرده باشد اما این پسرها فوتبال انگلیس را تعریف کردند.

 

پوشکاش، خنتو و دی‌استفانو

آلفردو دی‌استفانو یک بار مدعی شد:” گلزنی درست مثل عشق‌بازی است. همه می‌توانند آن را انجام دهند اما هیچکس این کار را مثل من انجام نمی‌دهد.”

بعضی هواداران به ندرت متوجه می‌شدند که او هم‌تیمی‌هایی دارد. رئال مادرید گروه پس زمینه “پیکان بلوند” بود و او الویس پریسلی فوتبال به حساب می‌آمد: قهرمان بی‌چون و چرا و جذاب دهه 1950 میلادی. اما رئال در سال 1958 دومین فوق ستاره را جذب کرد. فرانس پوشکاش 31 ساله بود و پیش از انقلاب 1956 برترین  بازیکن مجارستان به حساب می‌آمد. او که به دلیل پناه آوردن به غرب به مدت دو سال محروم شده بود، آنجا بود تا بار دیگر درخشش خود را به نمایش بگذارد.

رئال به خانه جدید این ستاره‌های خارجی تبدیل شد تا استعدادهای‌شان را نشان دهند- ریموند کوپای فرانسوی نیز به این تیم اضافه شد- چرا که این باشگاه شیوه جهان‌وطنی‌ای را در پیش گرفته بود که با نظام دیکتاتوری تحت رهبری ژنرال فرانکو در تضاد بود. این هویت چند ملیتی و پرستاره بود که رئال مادرید در آستانه هزاره جدید بار دیگر به آن بازگشت.

 

موفقیت‌های رئال در نیمه دوم دهه 1950 و نیمه اول دهه 1960 با درخشش مثلث دی‌استفانو، پوشکاش و خنتو رقم خورد.

 

پوشکاش همیشه می‌دانست که این باشگاه، قلعه دی‌استفانو است: در آخرین بازی اولین فصل حضور او در لالیگا و در حالی که هر دو مهاجم در تعداد گل‌های زده برابر بودند، او دروازه‌بان سویا را دور زد و به جای این که خودش توپ را وارد دروازه کند، آن را به هم تیمی‌اش پاس داد. پاکو خنتو با استعداد ذاتی و سرعت بالایش باعث شد که این زوج مرگبار به مثلثی قهرمان تبدیل شوند. او از ارسال پاس گل لذت می‌برد.

این مثلث زمینه‌ساز قهرمانی رئال مادرید در جام باشگاه‌های اروپای 1959 شدند- لوییس کارنیگیا، مربی این تیم، به دلیل عدم استفاده از پوشکاش و علی‌رغم پیروزی 0-2 برابر رایم اخراج شد- پیش از آن که در سال 1960 با پیروزی قاطع 3-7 برابر اینتراخت فرانکفورت از این عنوان قهرمانی دفاع کنند. پوشکاش چهار گل زد و سه گل دیگر توسط دی‌استفانو به ثمر رسید. الکس فرگوسن جوان مشتاقانه از روی سکوهای ورزشگاه همپدن پارک شاهد این بازی بود و بعدها گفت:” این بهترین تیمی بود که دیده‌ام.”

هرچند همه پادشاهی‌ها تا ابد دوام ندارد. این دارندگان پنج عنوان قهرمانی در نهایت یک سال بعد تاج قهرمانی را از دست دادند. دی‌استفانو، خنتو و پوشکاش همگی در شکست‌های فینال 1962 و 1964 در جام باشگاه‌های اروپا در ترکیب ثابت رئال حضور داشتند- پوشکاش در نیمه اول فینال 1962هت‌تریک کرد- اما دوران اوج این مثلث به پایان رسیده بود.

دی‌استفانو جایگاه خاصی در قلب و روح رئال دارد اما هم‌تیمی‌های او نیز به همان اندازه درخشان بودند. رئال در سال 1966 بار دیگر به فینال جام باشگاه‌های اروپا رسید و پنج گل پوشکاش نقش مهمی در این مسیر ایفا کرد. او که در آن زمان 39 سال داشت نتوانست جایی در ترکیب ثابت داشته باشد. با این حال، خنتو به عنوان کاپیتان توانست رئال را به پیروزی برابر پارتیزان برساند. او همچنان تنها بازیکنی است که شش قهرمانی در جام باشگاه‌های اروپا به دست آورده است.

 

 

عنوان اصلی مقاله: The Greatest Strike Trios نویسنده: Mark White نشریه / وبسایت: Four Four Two زمان انتشار: اکتبر 2021
کلمات کلیدی:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

5 دیدگاه ارسال شده است