مورد عجیب دربی منچستر: یک سیستم بدون مهاجم مقابل یک مهاجم بدون سیستم
هفتیک- در دیدار منچسترسیتی برابر پاریسنژرمن در لیگ قهرمانان در ماه سپتامبر، در حالی که خط میانی پیاسجی در عمق نشسته بود و خط حمله آنها به ندرت عقب میکشید، شاگردان گواردیولا بارها توپ را در فضایی در حدود 40 متری از دروازه حریف به دست میآوردند. با خط حمله متشکل از ریاض محرز، رحیم استرلینگ و جک گریلیش، آنها مدام سعی میکردند با ارسال پاس و دریبلزنی راهشان را باز کنند و همواره با دیواری شامل ادریسا گهیه، مارکو وراتی و آندر هررا برخورد میکردند. روش آنها در صورتی جواب میداد که مهاجم نوک کاملی داشتند و میتوانستند چند سانتر برای او ارسال کنند.
سیتی پنج روز بعد به آنفیلد رفت تا با لیورپول، رقیبش در لیگ برتر، دیدار کند. این معضل در آنجا کمتر به چشم میآمد اما چند مورد پیش آمد که در آن فیل فودن از پشت جیمز میلنر فرار کرد اما هیچکس نبود که بتواند سانتری برایش ارسال کند. گریلیش در آن بازی مهاجم نوک به حساب میآمد اما نه او و نه هیچ بازیکن دیگری استارتی برای ورود به محوطه جریمه نزدند، کاری که یک شماره 9 طبیعیتر انجام میداد.
حتی شنبه گذشته که سیتی موفق شد یکی از بهترین نمایشهای پرسینگ در لیگ برتر را در جریان پیروزی 0-1 برابر چلسی در استمفوردبریج به نمایش بگذارد هم به سختی میشد به این موضوع فکر نکرد که آنها با حضور یک مهاجم شاید میتوانستند تکلیف بازی را در نیمه اول یکسره کنند؛ به جای این که برای تمامی سلطهای حسرت بخورند که بر بازی داشتند اما در نهایت به هدر رفتن ضرباتشان در جلوی دروازه منتهی میشد. در پنج بازی خارج از خانه پیش از تساوی در آنفیلد که شامل دیدار در جام خیریه هم بود، سیتی فقط دو گل به ثمر رساند- و این اتفاق در حالی رخ داد که آمار گلهای مورد انتظار در تمامی این دیدارها به سود آنها بود.
خلاصه تمامی این موارد به این نتیجه میرسد که آنها باید در تابستان برای خرید هری کین هزینه میکردند- با فرض بر این که هری کین کامل و درخشان را به خدمت میگرفتند، نه این نسخه عجیب و نامتعادلی که در دو ماه اول فصل شاهدش بودیم.
اما فوتبال به همین سادگی نیست. اگر سیتی یک مهاجم نوک به خدمت میگرفت، آیا میتوانست همان بازیای که برابر چلسی انجام داد را به نمایش بگذارد؟ آیا برای آنها ممکن بود که چنین کنترلی بر خط میانی داشته باشند؟ فوتبال پپ گواردیولا شاید نیاز به مهاجم نوکی داشته باشد که تا خط میانی عقب بکشد تا یار اضافی در این منطقه باشد و فضایی برای دیگران ایجاد کند که از آن استفاده کنند. اما برای رسیدن به چنین سطحی از کنترل، برای داشتن این تسلط بر مناطق و مالکیت توپ، هزینهای باید پرداخت شود و این هزینه، نداشتن یک شماره 9 برای تسخیر محوطه جریمه است.
او هرگز واقعا نتوانسته با یک مهاجم بالفطره کار کند. جذب زلاتان ابراهیموویچ در بارسلونا شکست بزرگی بود- اقدامی که جدای از درگیریهای شخصی، باعث ایجاد مشکل تاکتیکی هم شد. بارسا تحت هدایت گواردیولا با حضور ساموئل اتوئو، داوید ویا و پدرو در کنارهها و لیونل مسی به عنوان شماره 9 کاذب بهترین نسخه خودش بود. گواردیولا در بایرن خوششانس بود که روبرت لواندوفسکی را داشت، مثال بسیار نایابی از مهاجمی باکلاس که میتوانست در کنارهها حضور پیدا کرده یا عقب بکشد. حتی رابطه او با سرخیو آگوئرو در سیتی نیز چندان خوب و بر پایه اعتماد نبود.
اما سیتی مشخصا از مشکل نبودِ قدرت کافی در خط حمله آگاه است (علیرغم قهرمانی در لیگ برتر با داشتن بیشترین گل زده در فصل گذشته، در حالی که آگوئرو فقط در هفت بازی در ترکیب اصلی قرار داشت). علاقه آنها به جذب کریستیانو رونالدو بیدلیل نبود. شاید این موضوع سردرگم کننده بود (چطور تیم گواردیولا میتوانست با استفاده از مهاجم نوکی که مشارکت بسیار کمی در پرسینگ دارد، کار کند؟) اما نگرانیها درباره نبود قدرت کافی در محوطه جریمه را نشان میداد.
در همین حال، یونایتد مسیر مخالف آنها را در پیش گرفت و یک گلزنِ سلبریتی را به سیستم ترجیح داد. برای کسانی که علاقه زیادی به رونالدو داشتند، ربودن او از چنگال سیتی اقدامی بود که خیلی خوب شروع شد و او توانست پنج گل در پنج بازی ابتدایی به ثمر برساند. مشکل این است که یونایتد در هیچکدام از این دیدارها خوب بازی نکرد: آنها به یانگ بویز و استون ویلا باختند و حتی برابر نیوکاسل یونایتد نیز بسیار باز بازی کردند که میتوانست با کمی خودباوری و خونسردی بیشتر در یک سوم پایانی برای آنها مشکلات جدی ایجاد کند.
خصوصا برابر ویارئال این احساس وجود داشت که رونالدو باعث فرار یونایتد از شکست شده است. این سودی بود که او با خودش به همراه آورد. حتی در دیداری که خط میانی از هم پاشیده و مدافع راست تیم به طور مدام هدف حمله قرار گرفته و اشتباه میکند، او توانست از شانسی نصفه و نیمه استفاده کرده و گلی را به ثمر برساند. رونالدو در موقعیتی پر از ریسک و غیرقابل پیشبینی میتواند تاس را به سود شما بچرخاند. اما سوال این است که آیا باشگاهی بزرگ که در تلاش است تا فوتبالی مدرن را به نمایش بگذارد باید خودش را در چنین موقعیتی قرار دهد یا خیر. آیا این باشگاه نباید کنترل بیشتری داشته باشد تا بتواند موارد غیرقابل پیشبینی را تا حد ممکن از بین ببرد؟
دربی منچستر در ماه نووامبر نبرد مهاجم نوکی در جستجوی سیستم و سیستمی در جستجوی مهاجم نوک است. شاید این صرفا به تعادل بستگی داشته باشد. کنترل بدون داشتن قدرت کافی برای تمام کنندگی میتواند ناامیدکننده باشد و ممکن است در صورت عدم اعتماد بازیکنان به سیستم باعث تضعیف تیم شود. با این وجود، داشتن سبک و ساختار مطمئنا به تکیه بر یک بازیکن ارجح است.
مطلب روخوندم جالب بود