یک دهه بعد از اجرای فرپلی مالی؛ چرا پیاسجی میتواند با مسی قرارداد امضا کند اما بارسا نه؟
هفتیک- به نظر زمان و مکان درستی برای اعلام وضع اضطراری نمیآمد. صبحانه در هتلی مشرف به زمین بازی میلیاردرها در بندر مونته کارلو سرو شد و در همان زمان میشل پلاتینی گلویش را صاف کرده و توجه حاضرین در اتاق را به خود جلب کرد.
رییس وقت یوفا گفت:” پیام من برای فوتبال زنگ خطر است. چراغهای قرمز روشن شدهاند. ما نمیتوانیم با میلیاردها یورو کسری بودجه بگذرانیم، بدون این که عواقب آن را امروز یا فردا بپردازیم. ما مشکلاتی که در کمین است را نادیده میگیریم. وقتی میبینیم بعضی موارد بسیار بد پیش میرود، برای فوتبال نگران میشوم. ما نیاز به واکنشهای بسیار جدی داریم.
بحث کمبود پول نیست. بلکه شرایط مربوط به مدیریت مالی بد است. ما نیاز داریم قوانینی تعیین کنیم و هیچ راهی برای قانونشکنی وجود نخواهد داشت. شاید این کار به مذاق بسیاری خوش نیاید اما مجبور هستیم انجامش دهیم. در غیر این صورت فوتبال نابود خواهد شد.”
این صحبتها در آگوست 2011 مطرح شد؛ سه ماه پس از این که لیونل مسی و بارسلونا در فینال لیگ قهرمانان با غلبه بر منچستریونایتد به اوج رسیدند و دو ماه پس از این که پاریسنژرمن توسط مقامات قطری خریده شد. و اگر در آن زمان به شما گفته میشد که زمانی میرسد که بارسلونا با بحران مالی مواجه میشود و مسی به عنوان بازیکن آزاد به پیاسجی ملحق خواهد شد، احتمال گمان میکردید که هشدارهای پلاتینی نادیده گرفته شده است.
پلاتینی در آن زمان اصرار داشت که این صحبتها دشمنانی را در پاریس و در واقع هرجایی که مقاومتی در برابر قوانین فرپلی مالی جدید او وجود داشت، ایجاد خواهد کرد. این ادعا علیرغم نقش مختصر او در فروش پیاسجی [به قطریها] مطرح میشد- صَرف ناهاری دوستانه در کاخ الیزه پاریس با حضور نیکلا سارکوزی، رییس جمهور وقت فرانسه، و اعضای خانواده سلطنتی قطر در اواخر سال 2010 که چند روز پیش از رایگیری منجر به انتخاب این کشور عربی به عنوان میزبان جامجهانی سال آینده برگزار شد. این اتفاق و سرمایهگذاری قابل توجه قطریها در فرانسه به نظر اتفاقی نمیرسیدند.
با نگاهی به گذشته میتوان گفت که قوانین فرپلی مالی حداقل کمی از ثباتی که یوفا به دنبال آن بود را با خود به همراه آورد.
***
در لیگهای سراسر اروپا خصوصا در لیگ برتر، حرکتی به سوی ثبات مالی بیشتر انجام شده است.
رشد درآمدها در نهایت منجر به رشد فزاینده دستمزدها شد و ضرر هنگفت یک دهه گذشته به این سناریو ختم شد که بیش از 700 باشگاه دسته اولی در 55 لیگ داخلی اروپا مجموعا به کف سود 545 میلیون پوندی در فصل 17- 2016 رسیدند.
اما این موضوع مانع از این نشد که بارسلونا به بدهی بیش از یک میلیارد یورویی حتی پیش از شروع بحران ویروس کرونا نرسیده و در چنان مخمصهای گرفتار نشود که نتواند علیرغم توافق با مسی برای کاهش پنجاه درصدی دستمزد، این بازیکن را حفظ کند. این موضوع مانع از این نشد که اینتر در فصل گذشته علیرغم کسب اولین جام قهرمانی سری A در 11 سال اخیر وارد چنین بحران مالی شدیدی نشود. این موضوع جلوی منچستریونایتد از ثبت بدهی 455.5 میلیون پوندی را نگرفت که صرفا برای کمک به مالکیت گلیزرها باقی مانده است.
این موضوع همچنین باعث نشد که پیاجی و منچسترسیتی به عنوان دو بازیگر اصلی بازار نقل و انتقالات اروپایی ظاهر نشوند؛ علیرغم این که قوانین فرپلی مالی اتهاماتی را علیه هردو باشگاه مطرح کرد (و پروندههای دادگاهی و درخواست استینافهایی مطرح شد که در نهایت با حقارت یوفا به پایان رسید). و این موضوع قطعا مانع از انجام شگفتانگیزترین انتقالات در این تابستان توسط این دو باشگاه نشده است- پیاسجی توانست مسی را از بارسلونای گرفتار بحران مالی جذب کند و سیتی رکورد نقل و انتقالات بریتانیا را با تبدیل کردن جک گریلیش به اولین بازیکن 100 میلیون یورویی لیگ برتر شکست.
(با این حال علاقه پلاتینی به قوانین مالی جدیتر مانع از محرومیتِ در ابتدا هشت ساله و سپس چهار ساله او از فوتبال پس از رسوایی دریافت 1.8 میلیون یورو از سپ بلاتر، رییس وقت فیفا، در سال 2011 نشد. نگاهی به زوال پلاتینی از عرش به فرش و همچنین حضور 20 ماهه هفت سال قبلِ اولی هوینس، رییس سابق بایرن مونیخ، در زندان به دلیل فرار مالیاتی باعث این احساس میشود که فرپلی مالی باید با این شعار همراه میشد:” کاری که میگوییم را انجام دهید، نه کاری که ما انجام میدهیم.”)
فرپلی مالی در آن زمان ایده تفرقهافکنی بود و در حال حاضر نیز به همین روند ادامه میدهد. بسته به نظر شما- و صادقانه، نظر بسیاری از افراد بستگی به این دارد که طرفدار چه باشگاهی هستند- ممکن است این قانون را تلاشی لازم اما در جهت نادرست برای اجرای قانون بدانید یا به عنوان پیشنهادی سلطهجویانه (و به شکل مضحکی ناموفق) برای تحت فشار قرار دادن بلندپروازی باشگاههایی مانند پیاسجی یا سیتی ببینید. اعتقاد شخصی دیرینه؟ هر دو مورد.
اساس “فرپلی مالی” قانونی سالم بود؛ خصوصا در روزهای ابتدایی که پلاتینی از تلاش برای نبرد با “این سطح ناپایدار از بدهیها” در بسیاری از باشگاهها حرف میزد. اما وقتی رئال مادرید، منچستریونایتد و سایر باشگاههای بدهکار مطرح حرف خودشان را زدند، پلاتینی و یوفا متقاعد شدند که بدهی مشکل چندان بزرگی نیست؛ تا جایی که فرپلی مالی محدودیتهای مشخصی بر این باشگاههای خوشآتیه که بیشتر از حد خودشان پیش میرفتند اعمال میکرد، مشکلی نداشت.
هواداران پیاسجی و سیتی حق دارند که فرپلی مالی را اقدامی خصمانه بدانند.
چرا محدودیتهای مالی حالا ناگهان به کار گرفته شده، وقتی دهههاست که سرمایهگذاریهای حمایتگرانه به بخشی از تاریخ فوتبال تبدیل شده است؟ چرا رئال مادرید، بایرن، یوونتوس، میلان و منچستریونایتد ناگهان تا این حد با تورم بازار نقل و انتقالات که از مدتها قبل به واسطه آنها شکل گرفته، مخالفت میکنند؟ به نظر نمیرسید که این قراردادی برای محافظت از تیمهای بزرگ برابر رقابتی کوچک باشد که هنوز پس از سالها دریافت جوایز نقدی و توسعه برند در دوران لیگ قهرمانان با آن روبرو بودند؟ پول قدیم خوب بود، پول جدید بد است؟ در نهایت این به سبک مالکیت و میزان مبلغ در جریان تقسیم میشود.
این چند قدم جلوتر از زمانی است که جک واکر، صاحب محلی صنعت فولاد، تصمیم گرفت بخشی از میلیونها پوند پولش را در دهه 1980 و 1990 میلادی روی بلکبرن راورز سرمایهگذاری کند. این حتی یک قدم جلوتر از زمانی است که رومن آبراموویچ توانست چلسی را به تیمی میلیاردی تبدیل کند. این بدل شدن فوتبال به گروگانی ژئوپولیتیکی است. این تورمی فوقالعاده است که ریسمانهایی بسیار جدی به آن متصل هستند.
پلاتینی در سال 2011 تایید کرد که مدلهای مالکیت سنتی را به شکلی فلسفی به انواع متفاوت سرمایهگذاری خارجی که در سالهای اخیر در لیگ برتر شاهدش بوده، ترجیح میدهد. او گفت:” اگر مردم از بیرون میخواهند پولشان را وارد فوتبال کنند، مشکلی نیست. اما نگرانی من این است که اگر آنها نظرشان را تغییر داده و این پول را خارج کنند، چه رخ خواهد داد.
من حامی شدید رئال مادرید یا بارسلونا هستم که در آنها اعضای باشگاه تصمیم گیرندگان اصلی هستند. این افراد هستند که از هویت باشگاه محافظت میکنند. هر چیز دیگری تغییر کرده است- رییس ممکن است خارجی باشد، بازیکنان ممکن است خارجی باشند، مربی ممکن است خارجی باشد و همه آنها میآیند و میروند-اما هواداران همیشه باقی میمانند. این حس هویت یکی از چیزهایی است که فوتبال را بسیار محبوب کرده است. با این سیستم (جدید)، نمیدانم به کجا خواهیم رفت.”
اکثر هواداران فوتبال احتمالا با این اصول موافق هستند. اهمیت این موضوع با اتفاقی که در اینتر در حال رخ دادن است، به نمایش درمیآید؛ جایی که قهرمانیِ فصل گذشته سری A در حالی به دست آمد که گروه هولدینگ سونینگ که بیشتر سهام باشگاه ایتالیایی را در سال 2016 خریداری کرده بود، با بحران اقتصادی خودش در چین درگیر بود. تجربه اینتر مانند درگیری لیورپول با بحران مالی یک دهه قبل حسی همچون یک یادآوری صریح ایجاد میکند از آنچه ممکن است در رویارویی باشگاههای مطرح با پول جدید رخ دهد.
اما این یوونتوس تحت مالکیت خاندان وابسته به خودروی آنیلی برای دههها و رئال مادرید بودند که ایده سلطهجویانه سوپرلیگ اروپا را در این بهار مطرح کردند؛ همانطور که نقشی اساسی در اکثر اصلاحاتی داشتند که لیگ قهرمانان را به لیگی محدود تبدیل کرد. و این بارسلوناست که با مدل تصمیم گیری با رای اعضا و شعار “فراتر از یک باشگاه”، به نماد نهایی بیعدالتی مالی دهه گذشته تبدیل شده است.
در پایان فصل 20- 2019 و پیش از آن که تاثیرات شیوع جهانی ویروس کرونا واقعا آزاردهنده شود، بدهیهای بارسلونا به 1.2 میلیارد یورو رسیده بود که 730 میلیون یوروی آن باید در مدت زمان کوتاه پرداخت میشد و این در حالی بود که آنها ارقام زیادی را برای خرید فیلیپه کوتینیو، عثمان دمبله و آنتوان گریزمان هدر داده بودند. و این قوانین مالی لالیگا به جای قوانین یوفا بود که مانع از حفظ مسی با قرارداد هنگفتی دیگر در سن 34 سالگی شد.
این طعنهامیز است که عصر قوانین مالی به این معنی است که بارسلونا دیگر از پس هزینههای مسی برنمیآید، اما پیاسجی حتی پس از فسخ قرارداد حق پخش تلویزیونی لیگ فرانسه میتواند بزرگترین بازیکن این نسل را با بدون هیچ معطلی به خدمت بگیرد.
آیا این نشانهای از جواب دادن قوانین مالی است؟ یا نشانهای از شکست آن است؟ یا بار دیگر کمی از هر دو؟ شاید این اتفاق یادآور سالهای سومدیریت پرهیاهویی است که تاثیر منفی خود را نشان داده است.
اجازه دهید مدلهای مالکیتی و انگیزهها را برای لحظهای از این معادله دور کنیم. هر دو تیم پاریسنژرمن و منچسترسیتی رقمهای هنگفتی را در طول یک دهه گذشته هزینه کردهاند اما این ارقام را به شکل بسیار منطقیتر از بارسلونا یا مثلا منچستریونایتد پرداخت کردهاند. بارسلونا صرفا به دلیل جایگاه ممتازش به عنوان یکی از باشگاههای بزرگ فوتبال بوده که تازه از عواقب این تصمیمات آسیب دیده است.
بنابراین آیا قوانین بیش از اندازهای در فوتبال مدرن وجود دارد؟ یا کمتر از چیزی است که باید باشد؟
این سوال شکل گرفته چون فوتبال اروپا با مسائلی روبرو است که با عجله کردن در اعمال قوانین فرپلی مالی که باعث ساکت شدن و در واقع محافظت از باشگاههای مطرح شود، نادیده گرفته شد.
اشتیاق برای کنترل هزینه و پایداری با استقبال روبرو شد. اما بدهیها چه میشود؟ عدم شفافیت پیرامون بسیاری از سیستمهای مالکیتی که مشکوک به اهداف غیر واضح هستند، چه میشود؟ نبود ثبات در زمینه مدیریت لیگهای متفاوت چه میشود- حتی لیگهای درون یک کشور مانند مورد انگلیس؟ و از دست رفتن شدید و رو به زوال تعادل رقابتی بین لیگها و درون لیگها چه میشود که یعنی تنها یک باشگاه از بیرون پنج لیگ معتبر اروپایی (پورتوی پرتغال) در دو فصل گذشته تنها به مرحله یک هشتم لیگ قهرمانان رسیده است؟
سپس با این واقعیت هشداردهنده روبرو میشویم که این “لیگ محدود” هنوز به اندازه کافی برای باشگاههای فوق پولدار محدود نیست که در اوایل این سال تصمیم خود برای تشکیل سوپرلیگ اروپا را اعلام کرده بودند.
آن پروژه در فاصله چند روز از هم پاشید اما فقط به این دلیل که این مردان بسیار قدرتمند در راس باشگاههای بسیار قدرتمند با هدف تغییر چشم اندازه فوتبال اروپا با طرح محدودتر و برتر خود، کارآمدی این موضوع را چندان مورد بررسی قرار نداده بود.
کل سیستم از هم پاشیده به نظر میرسد. این موضوع درباره این بازی یا این ورزش نیست، بلکه درباره سیستم است.
مردم میتوانند به شکلی منطقی پیاسجی و سیتی را به افسارگسیختگی و لگدمال کردن اصول فرپلی مالی متهم کنند اما باید به همین اندازه بارسلونا، رئال مادرید، یوونتوس، میلان، اینتر، یونایتد، لیورپول، آرسنال و سایر باشگاههای بزرگ را نیز نه فقط برای طرح شکست خورده سوپرلیگ بلکه برای سالها اصلاحات لیگ قهرمانان پیش از آن مقصر بدانند.
این باشگاههای بزرگ در سالهایی که تنها خطر احتمالی را از جانب تیمهای هزینهکنندهای چون لاتزیو یا چلسی میدیدند، از وضع موجود راضی بودند. آنها حالا کمتر راضی هستند که پیاسجی، سیتی و چلسی معمولا در زمین عملکرد بهتری داشته، در بازار نقل و انتقالات بر آنها غلبه میکنند و با این کار موانعی را از میان برمیدارند که فرپلی مالی سعی در محدود کردن آنها با تکیه بر این موانع داشت.
یوفا در سال 2017 تحقیقاتی را به ظن نقض قوانین فرپلی مالی از سوی پیاسجی با خرید نیمار با رقم رکوردشکن 222 میلیون یورو و همچنین جذب کیلیان امباپه به صورت قرضی با بند انتقال دائمی 180 میلیون یورویی در همان پنجره نقل و انتقالاتی آغاز کرد. این تحقیقات، 18 ماه بعد، پس از درخواست تجدیدنظر موفقیت آمیز باشگاه فرانسوی از دادگاه عالی ورزش، مختومه شد چون این باشگاه دادگاه را قانع کرد که هزینه این نقل و انتقالات با قراردادهای حمایت مالی با شرکتهایی متنوع مانند شرکت توریسم قطر، بانک ملی قطر و شرکت مخابراتی قطری به نام اوردو (Ooredoo ) پرداخت شده است.
این برای راضی کردن ایو لِتِرمه، بازرس مالی یوفا، کافی بود که ترجیح داد از تحلیل انجام شده از سوی پیاسجی درباره این قراردادهای حمایت مالی به جای تحلیلهایی استفاده کند که توسط یوفا به اوکتاگون ورلدواید، شرکت بازاریابی ورزشی، سفارش داده شده بود. به گزارش نیویورک تایمز، اوکتاگون ارزش قرارداد 100 میلیونی توریسم قطری را به دلیل عدم شفافیت کمتر از 5 میلیون یورو تعیین کرده بود اما لترمه رقم (به شکلی قابل توجه) بالاتری را تایید کرد و پیاسجی مبرا شد- در کمال ناباوری نارسیسو دا کونا رودریگز، مدیر اتاق بررسی کنترل مالی یوفا، که تصمیم مختومه کردن پرونده را “کاملا اشتباه” خواند.
و وقتی مسی روز چهارشنبه در پاریس قدم میزد، ناصر الخلیفی، رییس پیاسجی، از “شرکای تجاری که از روز اول به پروژه ما باور داشتند” سپاسگزاری کرد. این شرکای تجاری شامل شرکت توریستی ویزیت قطر، اوردو، بانک ملی قطر، خط هوایی قطر، شرکت طب ورزشی به نام آسپِتار، تلویزیون beIN و گروه هتل فرانسوی به نام آکور هستند که با کمپانی گردشگری کاتارا همکاری دارند که مالکیت آن بر عهده پاریسنژرمن است. تمام این قراردادهای حمایت مالی به نوعی فریبدهنده است.
پیرس مورگان، مجری تلویزیون انگلیس، روز گذشته توییت کرد که پیاسجی “پول خرید مسی را با فروش پیراهن در شش ماه برخواهد گرداند. عجب تجارتی”. نه، این اتفاق رخ نخواهد داد. آنها پولشان را تا حد قابل توجهی با قراردادهای حامیان مالی از دولت قطر بار دیگر پس میگیرند. و یوفا که قصد داشت یک دهه پیش از رخ دادن چنین اتفاقی جلوگیری کند، حالا شانه بالا میاندازد و به این نتیجه میرسد که مشکلی وجود ندارد.
منچسترسیتی هم به دلیل نقض قوانین فرپلی مالی در فوریه 2020 به دو سال محرومیت از مسابقات باشگاهی یوفا و 30 میلیون جریمه محکوم شد چرا که در دستکاری حسابها و عدم همکاری در تحقیقات مربوط به اتهام منتشر شده در “فوتی لیکز” متهم شناخته شد.
اما پنج ماه بعد، هیئت ژوری سه نفره در دادگاه عالی ورزش قهرمان فعلی لیگ برتر را از اتهام اصلی (اغراق در درآمد) با رای یک در برابر دو تبرئه و این محرومیت را لغو کردند. بعضی از اتهامات شامل مرور زمان و خارج از اساسنامه محدودیت یوفا دانسته شد و دیگر اتهامات نیز به اثبات نرسید. در حالی که سیتی جشن گرفته و پپ گواردیولا، سرمربی تیم، خواهان عذرخواهی منتقدان باشگاه بود، یورگن کلوپ، همتای او در لیورپول، این روز را “روز بدی برای فوتبال” خواند.
این اتفاق نشاندهنده تضاد در بحث پیرامون فرپلی مالی است. و گاهی به نظر میرسد که موضوع بیشتر به وفاداری باشگاهی تقلیل یافته تا این که به بحث فلسفی صرف درباره حسننیت نظام سرمایهداری بازار آزاد- حتی اگر پول از اقتصادهایی آمده باشد که چندان لیبرال نیستند- در برابر قوانین سختگیرانهای تبدیل شود که فوتبال اروپا بیش از یک قرن به خوبی با آن ادامه حیات داد تا این که پول نفت باعث نگرانی باشگاههای مطرح قدیمی شد. ( هرچند این موضوع آنها را به اندازه کافی ناراحت نکرده تا این باشگاهها را از قراردادهای تجاری عجیب با خط هوایی قطر، مخابرات سعودی یا چیزهایی شبیه به این منع کنند.)
هرچند ورای این سازمانها و تشکیلات، نیاز جدی در فوتبال اروپا برای مواجهه با سوالات بسیاری که درباره مالکیت، قوانین، شفافیت، توزیع ثروت و کمبود آشکار تعادل رقابتی با آنها روبرو است، وجود دارد.
آیا هرکس باید اجازه داشته باشد که باشگاه فوتبالی را بدون توجه به محل کسب پول، بدون توجه به انگیزهها، اهداف و میزان تعهد خریداری کند؟ آیا نباید تعهدی سراسر ورزشی برای توزیع مساویتر ثروت به جای ایجاد موقعیتی وجود داشته باشد که در آن استعدادهای بیشتر و بیشتری از سراسر جهان در چند باشگاه برتر اروپا جمع میشوند؟ چطور به نفع فوتبال خواهد بود که باشگاهی که بلندپروازی ژئوپولیتیکی کشوری با سابقه بسیار بد در حقوق بشر را پیش میبرد، بتواند به قدرت بزرگ ورزشی در دوران مدرن تبدیل شود؟
یا همانطور که سایمون جردن، مدیر سابق کریستال پالاس، در رادیوی تاک اسپورت این هفته با اشاره به حضور مسی در پیاسجی، گریلیش در سیتی و روملو لوکاکو در چلسی گفت ” آیا ما میخواهیم این بیقید و بندی از جنون مالی ادامه داشته باشد که به افرادی خاص اجازه خرید باشگاههای فوتبال را میدهد که دغدغه فوتبالی ندارند؟ آنها باشگاهها را میخرند چون برنامه بازی همیشگی در آن وجود دارد که با نیات و مقاصد سو آنها سازگار است. این شاید به این معنا باشد که در کوتاهمدت و بازه زمانی 15 تا 20 ساله، این باشگاهها سود کنند. اما معنای واقعی این است که هرم فوتبال از هم میپاشد. این هرم غیرقابل پایدار میشود یا پایداریاش فقط برای افرادی است که پول لاینتناهی دارند”
و این زمانی در تاریخ فوتبال است که بالاخره بررسی موشکافانه و حسابرسی از حسابهای مالی بیش از هر زمان دیگری انجام میشود.
شاید این سوال برای شما پیش بیاید که شرایط در یک دهه گذشته چقدر پر هرج و مرج میشد اگر بعضی از این سیستمهای مالکیتی بسیار متفاوت به حال خود رها میشدند و نگرانی از بابت قوانین کنترل هزینه با وجود تمام بیاثر بودنش نداشتند.
لحظهای در سال گذشته که سیتی هم در دادگاه عالی ورزش در شهر سوییسی لوزان مانند پیاسجی به پیروزی رسید- و هنوز مهمترین لحظه هر دو باشگاه برای کسب موفقیت در لیگ قهرمانان است- به نظر میرسید که شکل اصلی فرپلی مالی تقریبا بدون معنا رها شده است. همانطور که کلوپ گفت “ما میدانیم که این روز خوبی برای فوتبال نیست که همه باید جشن بگیریم و فکر کنیم بالاخره میتوانیم هرچقدر میخواهیم هزینه کنیم”.
یا همانطور که ژوزه مورینیو، سرمربی وقت تاتنهام، گفت کار فرپلی مالی تقریبا به پایان رسیده “چون دیگر هیچ جایی ندارد. وقتی میگویم فرپلی مالی باید به پایان برسد، به این دلیل نیست که با اصول اساسی مخالف هستم. به این دلیل است که با این سیرک موافق نیستم. بنابراین اجازه دهید درهای سیرک را باز کرده و به مردم اجازه دهیم لذت ببرند: پول نده، وارد شو، بیرون بیا، هرکاری دوست داری انجام بده. وارد میشوم و منتظر نمایش دلقک میمانم و خارج میشوم چون به نمایش اسب علاقهای ندارم. من میروم و میآیم. هیچ کنترلی وجود ندارد.”
به نظر میرسید که مورینیو بیشتر به عنوان سرمربی درمانده تاتنهام حرف میزند تا سرمربی پر هزینه و با چشمان درخشانی که در اواسط دهه 2000 روی نیمکت چلسی قرار داشت. او شبیه کسی بود که حس میکند فرپلی مالی با حسننیت شکل گرفته اما مفهومی ناقص دارد و جواب نداده پس باید ملغی شود.
این میتواند قدم بعدی فوتبال باشد.
یوفا پیش از این به عنوان اقدامی اضطراری، از سختگیری فرپلی مالی کمی کاسته تا انعطافپذیری و آزادی عمل بیشتری به باشگاههایی دهد که زیر فشار شیوع ویروس کرونا قرار دارند. قانونگذاران فوتبال اروپا همچنین روند رایزنی درباره چگونگی اصلاح قوانین مالیای را شروع کردهاند که بسیاری باور دارند در توافق با اتحادیه باشگاههای اروپایی از سختگیری کمتری برخوردار خواهد شد… و بر حسب اتفاق، این اتحادیه از ماه آوریل توسط الخلیفی ِ پی اس جی اداره میشود.
برخی منابع مدعی هستند که قوانین مالی مطرح شده در ایده سوپرلیگ باعث کاهش قدرت و زمامداری مالکان با پشتوانه دولتی در باشگاههایی چون سیتی و پیاسجی میشد.
البته پیاسجی دعوتنامه سوپرلیگ را رد کرد- و به نظر میرسد این کار به جای مخالفت با اصول، بیشتر به واسطه حفظ ظاهر دیپلماتیک در فاصله زمانس حال تا برگزاری جام جهانی قطر در نووامبر و دسامبر سال آینده میلادی انجام شده است. پس از یک دهه جنگ قدرت باشگاههای بزرگ به اندازه رقابت در زمین، آنها در نهایت با الخلیفی روبرو هستند که به عنوان قدرتمندترین شخصیت در فوتبال اروپا ظاهر شده و با قطری که جایگاهش را در مرکز فوتبال اروپایی و جهانی مستحکم میکند.
در ماههای پس از فروپاشی طرح سوپرلیگ، زمزمههایی درباره تلاش مجدد باشگاههای مطرح و قدیمی برای محدودیت دستمزد به گوش میرسد- محدودیتی نه چندان شدید بلکه محدودیتی که با شفافیت بیشتری هزینه دستمزد در مقابل درآمد باشگاه را مشخص کند.
پیگیری این موضوع ارزشش را دارد اما قوانین مالی هرگز نباید دست و پای باشگاههای برتر را ببندد. این قانون همچنین نباید هزینههای افراطی باشگاههای پر هزینه را تحت کنترل خود درآورد که به لطف قراردادهای گزاف حامیان مالی از قطر و ابوظبی خود را در بین باشگاههای برتر جا دادهاند. هدف اینجا تبدیل شدن به چیزی فراتر از این است. به قول مالکان اهل ابوظبیِ سیتی، این کار به جای مچاندازی، به روشی همه جانبهتر نیاز دارد.
فرپلی مالی باید درباره محافظت باشد: مراقبت از تعادل رقابتی به جای فرسایش آن و محافظت از باشگاهها در برابر افراط، چه این افراط هزینه لجام گسیخته باشد و چه نوعی از فشار مالی باشد که توسط خانواده گلیزر در 16 سال گذشته از زمان حضورشان در این باشگاه به منچستریونایتد تحمیل شده است. فرپلی مالی باید یک خیابان دوطرفه باشد.
گسترش این فاصله بین باشگاههای برتر ثروتمند و سایرین یعنی این فاصله تنها با سرمایهگذاری در مقیاس انجام شده در پیاسجی و سیتی پر میشود و چنین اتفاقی جایی در انصاف و عدالت نداشت. ده سال پس از توضیح پلاتینی درباره شرایط فوتبال بر سر میز صبحانه در مونته کارلو، چراغهای قرمز شدیدتر از هر زمان دیگری روشن شدهاند. فرپلی مالی تا حدودی موفق بوده اما بسیاری از چالشهایی که فوتبال یک دهه پیش با آنها روبرو بوده، شکست خورده یا کاملا نادیده گرفته شده است.
نمیتوان این موضوع را درنظر نگرفت که در حالی که اصول فرپلی مالی مهم بود اما نسخه خودخواهانه آن که مورد تایید باشگاههای مطرح و مقروض بود- آنها که مشکل بدهی را کاملا نادیده گرفته، هرگز نگرانی از این بابت نداشتند که آیا هزینههای با تضمین داده شده از سوی مالک برابری دارد یا خیر، هرگز به برطرف کردن نابرابری بین خودشان و سایرین فکر نکردند، هرگز به این سوال اساسی که یک باشگاه چیست و چه اهدافش چه باید باشد، فکر نکردند- در نهایت به موقعیتی ختم شد که از 10 سال قبل نیز پرفشارتر و دشوارتر است.
مسیر این سفر نگرانکننده است. این مورد درباره سرعت تغییر و این احساس هم صدق میکند که افراد پشت رسوایی سوپرلیگ خیلی زود با نبرد دیگری بازخواهند گشت و این بار برنامه کارآمدی در اختیار خواهند داشت.
اگر به 10 سال پیش نگاه کنید، میبینید که موقعیت ایجاد شده توسط فرپلی مالی به هدر رفته است. این برنامه سطحی از ثبات را به ارمغان آورده که از سوی بعضی باشگاهها حس میشود اما در بین باشگاههای بزرگ همیشه تاکید زیادی روی نبرد با باشگاههایی خاص و حفظ حریم و جایگاه به جای تلاش برای ساختن بازی بهتر، مساویتر و دموکراتیکتر جریان داشته است.
در نهایت دهه از دست رفته میتواند در اتفاقات هفت روز گذشته خلاصه شود: بارسلونا پس از سالها هزینه قابل توجه، در نهایت مسی را به عنوان بازیکن آزاد به باشگاهی با مالکیت دولتی باخت که در دو سال آینده، 75 میلیون یورو شامل رقم 25 میلیون یورو برای ثبت قرارداد به او پرداخت خواهد کرد.
این حتی برای بازیکنی با چنین استعداد بینظیری هم ناپسند است اما بار دیگر مسائل زیادی درباره افراط فوتبال مدرن وجود دارد.
و هنوز این احساس پابرجاست که شاید بارسلونا میتوانست از این مخصمه رها شود اگر پول کافی برای استخدام بهترین مشاوران حقوقی باقی مانده بود. افسوس که به نظر میرسد پیاسجی و سیتی همه آنها را هم به خدمت گرفتهاند.
همان بازی قدیمی جالب.