نگاهی به میراث مانچینی در منچسترسیتی؛ ناجی یا دیوانه؟
هفتیک- اگر روبرتو مانچینی یکشنبه شب در کنار خط طولی زمین ومبلی بالا و پایین پریده و مدام خطاب به بازیکنان ایتالیا فریاد بزند “لعنت به تو، لعنت به تو، لعنت به تو”، آن زمان است که میتوانیم با خیال راحت بگوییم که او چندان تغییر نکرده است.
اما مانچینی در طول یورو 2020 شخصیتی بسیار آرامتر از آنچه بسیاری از کارفرمایان سابقش در منچسترسیتی به یاد دارند را به نمایش گذاشته است. این مربی 56 ساله با کت خوشدوخت آرمانی روی شانهاش شاید نمادی از خوش رفتارترین مربیانی باشد که تا به حال وارد یک ورزشگاه فوتبال شدهاند اما از آن مهمتر او مردی است که ایتالیا را از “آخرالزمان” فوتبالی – عدم صعود به جام جهانی 2018 – به فینال جام ملتهای اروپا رساند (توضیح مترجم: این مقاله پیش از دیدار فینال نوشته شده است).
صف متشکل از 11 بازیکن ایتالیایی که دست در دست سرود ملی خود را فریاد میزنند به یکی از تصاویر برجسته این تابستان تبدیل شده و مانچینی تیمی را بازسازی کرده که تحت هدایت جان پیرو ونتورا، سرمربی سابق، از هم پاشیده بود.
اگر او موفق شود در زمین انگلیس برابر این تیم به پیروزی برسد، شاید افتخاری بالاتر از معروفترین جامش تا به امروز را نصیب خود کند؛ جامی که با هدایت سیتی به اولین قهرمانی لیگ در دوران مدرن پس از بعدازظهری دیوانهوار برابر کویینز پارک رنجرز در می 2012 به دست آمد؛ زمانی که تیم سیتی در بزرگترین روز تاریخش با نتیجه 2-1 عقب بود و او کاری جز این نتوانست انجام دهد که بازیکنانش را در برابر چشم جهانیان سرزنش کند.
رخ دادن چنین اتفاق به صورت خصوصی غیرعادی نبود. درگیری فیزیکی با ماریو بالوتلی ایتالیایی- یکی از معدود بازیکنان سیتی که رابطه خوبی با او داشت- به یاد ماندنی است اما زمانی در اوایل همان فصل منجر به قهرمانی هم بود که او به بازیکنان درخشانش گفت که بدون یحیی توره، هافبک اسطورهای تیم، هیچ چیز نیستند.
رنسانس او در ایتالیا بسیاری از افراد را که شاهد این لحظات باورنکردنی بودند، مبهوت کرده و در حالی که افراد زیادی نیستند که از رفتار او در آن زمان حمایت کنند اما بعضی مردی را به تصویر میکشند که به درستی درک نشده است.
***
وقتی ایتالیا گزینه مورد نظرش برای عبور از ناکامی در صعود به جام جهانی سه سال گذشته را پیدا کرد، از او میخواست مربی تیمی باشد که حریفان را در نیمه زمین خودشان عقب مینشاند. مانچینی گفت:” شما سراغ فرد درستی آمدهاید.” آنها یکی از معدود تیمهای این تابستان بودهاند که سبکی مشخص و شبیه به یک تیم باشگاهی در بازی داشتند و بارها نمایشی نفسگیر ارائه کردهاند.
اما این همان مردی است که سیتی قصد داشت از شر او خلاص شود چون خواهان برند بهتری از فوتبال بودند.
یکی از رازهای پیروزی او در منچستر انجام کاری کاملا تکراری روی ساختار تیم به صورت روزانه بود. مدافع میانی توپ را به مدافع کناری میداد، او آن را به هافبک دفاعی میرساند و با سرعت در کنار خط طولی پیش میرفت، هافبک دفاعی باید هافبک هجومی را پیدا میکرد، او مهاجم را میدید، مهاجم توپ را به مدافع کناری جلو کشیده میرساند و سپس به سمت محوطه جریمه فرار میکرد تا در انتظار سانتر برگشتی باشد؛ حرکاتی شبیه به این؛ هر روز. بعضی از بازیکنان او در آن زمان تاکید داشتند که گاهی نهایتا دو گزینه برای ارسال پاس در اختیارشان بود. هرچند آنها تایید میکنند که این کار باعث شد به شکل خارق العادهای سازماندهی شوند.
ایتالیا مرحله گروهی را با برند فوتبال “تیکی-ایتالیا” آغاز کرد که آنها را با روند هشت پیروزی به این تورنمنت رسانده بود؛ به زانو در آوردن تیمها و عبور از روی آنها که فرق چندانی با تیم هجومی و مدرن ناپولی در دوران مائوریتزیو ساری نداشت؛ هرچند آن تعهد قدیمی برای دفاع منسجم با پیش رفتن تورنمنت نمایانتر و کشف سبک همیشگی مانچینی در این مورد هم آسانتر شد.
آنها راههای متفاوتی برای پیروزی در یک بازی دارند و- ممکن است این مثالی بزرگ باشد- تفاوت زیادی با صحبت تیمیِ بین دو نیمه در استوک به وجود آمده که این مربی در جریان آن از بازیکنان سیتی خواست که یک توالی پاسکاری مشخص مانند مورد بالا را به کار بگیرند چون این تنها راهی خواهد بود که در نهایت باعث عبورشان از تیم حریف میشود. بعضی از حاضران در تیم در آن روز به این نکته اشاره میکنند که این کار کاملا نشدنی بود.
چنین لحظاتی که او حرفهای غیرمنطقی میزد، کارهای غیرمنطقی انجام میداد یا کاملا کینهتوزانه رفتار میکرد، یکی دیگر از دلایلی بود که در نهایت منجر به جداییاش از سیتی شد.
داستانهای بسیاری درباره مانچینی از آن زمان وجود دارد و بعضی از آنها واقعا بیرحمانه هستند. مثل زمانی که ژروم بواتنگ برای تولد دخترهای دوقلویش در مارس 2011 به آلمان برگشت. اینطور گفته میشد که او خواهان مرخصی کوتاه مدتی برای حضور در کنار همسرش بود اما مانچینی میخواست او برای دیدار خانگی مقابل دیناموکیف در لیگ اروپا برگردد.
بواتنگ که به گفته چندین هم تیمی علنا ناخشنود بود، نیمه شب روز قبل از بازی به هتل محل اقامت تیم رسید. این دو نفر در تمرین صبح روز بازی با هم صحبت نکردند و وقتی ترکیب تیم در عصر روز بازی اعلام شد، بواتنگ روی نیمکت قرار داشت. او در این بازی به میدان نرفت.
استفن آیرلند در این باره که چطور به یکی از بازیکنان سیتی که ناگهان مورد غضب قرار گرفتند، تبدیل شد، توضیح داده است. او پیش از این به اتلتیک گفت:” از همان روز اول حس کردم از من خوشش نمیآید. احساس میکردم با کارهایی مانند فرستادن من به تمرین با جوانان یا نحوه صحبت با من در پی آزار دادنم است.”
آیرلند پس از پیش فصلی خوب در آمریکا که از سوی مانچینی به عنوان کاپیتان هم انتخاب شد، فکر میکرد جایش را در تیم پیدا کرده اما وقتی برای صحبت با سرمربی رفت تا اعلام کند آماده ادامه کار است، شرایط نمیتوانست از این بدتر پیش برود:” او فقط شروع به خندیدن کرد. به شکلی هیستریک میخندید و من با خودم گفتم لعنتی، مگر چه حرفی زدم؟
او به من گفت گوش کن، تو امسال جایی در فهرست سیتی برای لیگ برتر نداری، بنابراین اگر پیش از شروع فصل جدا نشوی، باید یک فصل برای تیم جوانان بازی کنی.”
بازیکنان گاهی متوجه میشدند به دلایلی مورد غضب قرار گرفتهاند که باورنکردنی است. ندوم اونوها، دوندهای با استعداد در دوران جوانی، به کند بودن متهم شد. ظاهرا ماهیچههای پای جولیان لسکاتِ مدافع به اندازه کافی بزرگ نبودند. هیچکدام از این مسائل به صورت مستقیم تشریح نشد اما آنها حداقل دلیل کنار گذاشته شدن خود را فهمیدند.
جیمز میلنر گفته تنها باری که در جریان دوران حرفهای طولانی مدتش به عنوان بازیکن از نظر روانی به مشکل خورد، تحت هدایت مانچینی در سیتی بوده است:” به یاد دارم یک سال دو دندهام شکست و در یک بازی شش بخیه در سرم زده شد و سپس روز سه شنبه دیداری در لیگ قهرمانان در داشتیم و من نمیتوانستم تکان بخورم. او آمد و رفت و گفت چرا آن بیرون نیستی؟ بنابراین سعی کردم به جمع تیم بپیوندم، آنها در ابتدای جلسه با سرعت یک مایل بر ساعت میدویدند و من به دلیل دردی که داشتم قادر به انجام این کار نبودم.
این تنها بازیای بود که دو روز پس از شکستن دندههایم از دست دادم، پس از آن با استفاده از بانداژ و تزریق در تمامی دیدارها به میدان رفتم. او حدود شش هفته یا دو ماه در تمامی دیدارها از من استفاده کرد. من با دنده شکسته خیلی خوب بازی میکردم و عنوان بهترین بازیکن ماه را از آن خود کردم. پس از آن بود که من را بدون گفتن کلامی کنار گذاشت. در شش بازی حتی فرصت نفس کشیدن نداشتم. بدون هیچ توضیحی، هیچ چیز. و من با خودم گفتم چه کار میتوانم بکنم؟”
پادکست اونوها که میلنر در آن صحبت میکرد، معمولا فضایی امن برای بازیکنان سابق سیتی است که گلایههای مربوط به مانچینی را مطرح کنند و نظر رایجی وجود دارد که خرافات ایتالیایی پشت بسیاری از تصمیمات برگشت ناپذیر او است.
پیش از نیمهنهایی جام حذفی 10 سال پیش برابر منچستریونایتد، اتوبوس تیم مسیر دیگری را در پیش گرفته بود و چون آنها در این بازی پیروز شده بودند- یکی از پیروزیهای مهمی که مانچینی را برای بسیاری به اسطوره باشگاه تبدیل کرد- او درخواست کرد که تیم در دیدار فینال هم دقیقا از همان مسیر استفاده کند. آنها در ترافیک ماندند و کمتر از یک ساعت پیش از شروع بازی رسیدند. اما پیروز شدند.
او باور دارد که بنفش رنگ بدشگونی است و مانند تغییر مسیر به ومبلی، از مسئولان سیتی خواست که در برگشت از دیداری اروپایی در همان هواپیما، همان زمان و با همان غذای سفر قبلی باشند چون بازی بعدی در لیگ را با پیروزی پشت سر گذاشته بودند. وقتی متوجه شد که خوراک گوشت در مرتبه دوم در دسترس نیست، عصبانی شد.
میلنر به شوخی میگوید:” اگر پای او به چیزی گیر کند، شما در گوشه و کناری باشید و به اولین فردی تبدیل شوید که او میبیند، در دردسر بزرگی خواهید افتاد.”
برای مثال اعضای تیم عموما حس میکردند که کارلوس تبس کار اشتباهی در آن شب معروف دیدار خارج از خانه مقابل بایرن مونیخ انجام نداده اما به نظر میرسید که هیچکس روی حرف سرمربی حرف نمیزند و شاید از این میترسیدند که این آخرین کاری باشد که در این باشگاه انجام بدهند. تبس و مانچینی در مقطعی حتی به درگیری فیزیکی رسیدند و در عین حال مشکلاتی هم با سمیر نصری وجود داشت؛ به نظر میرسید که هیچ روزی بدون درگیری شب نمیشود.
در حالی که توره در اردوی تیم ملی ساحل عاج حضور داشت و سیتی با یک گل به اورتون باخته بود، مانچینی در اقدامی جسورانه در وقفه بازی شروع به سرزنش کل تیمش کرد و به آنها گفت که بازیکن ساحل عاجی است که تمام بار تیم را بر دوش میکشد. مدیریت فردی امری دشوار است اما این اتفاق در همان سالی رخ داد که آنها قهرمان شده بودند؛ چند ماه پیش از حادثهای که برای بواتنگ رخ داد.
سایر بازیکنان هم در معرض چنین رفتارهایی قرار داشتند، مثلا به آنها گفته میشد در طول وقفه دیدارهای ملی یک هفته استراحت دارند اما پیامی دریافت میکردند که از آنها میخواست در تمرین بازیکنان زیر 18 سال شرکت کنند و بعضی روزها حتی این بازیکنان زیر 18 سال هم در آنجا حاضر نبودند.
یک سال مانچینی تصمیم گرفت که چندین عضو کلیدی کادر تیم شامل فیزیوتراپ ارشد نباید با آنها راهی سفر برای پیش فصل شوند. او آنها را از لیست سفر کنار گذاشت- در روزی که قرار بود پرواز کنند. برخی از افراد نزدیک به سیتی حالا مدعی هستند که شاید این یکی از دلایل موفقیت بزرگ او با تیم ملی کشورش باشد: این مربی میتواند کسانی که با آنها کار میکند را برگزیند و درگیریهای بسیار کمتری پیش میآید.
او علیرغم دوران حرفهای نه چندان درخشان در سطح ملی- یکی از بزرگترین حسرتهایش- به لطف دوران حضورش در سمپدوریا به عنوان بازیکن در ایتالیا مورد احترام است؛ زمانی که چنان به پائولو مانتووانی، رییس باشگاه، نزدیک بود که اجازه داشت در گروه مشورتی که اسون گوران اریکسون را به عنوان سرمربی انتخاب کرد، حضور پیدا کند.
او صحبتهای قبل بازی را در بعضی دیدارها انجام میداد، طراحیهای پیراهن جدید را تایید میکرد، برای حضور در جلسات هیئت مدیره دعوت میشد و در کارهای نقل و انتقالاتی مانند انتقال داوید پلات از باری اظهارنظر میکرد. پلات به یکی از نزدیکترین افراد مورد اعتماد مانچینی در منچستر تبدیل شد.
سالها برای احیای فوتبال ایتالیا تلاش شده است و این اتفاق بخشی از نتایج یک دهه تعهد این کشور به پیشرفت جوانان و ساختار قدرتمند فدراسیون فوتبال است که از دوران فاجعهبار ونتورا نجات پیدا کرد. مانچینی کاملا مورد حمایت است. کادر فنی او از هم تیمیهای سابق و دوستان خوب تشکیل شده و اگر از بازیکنی خوشش نیاید، میتواند او را کنار گذاشته و هرگز دیگر با او روبرو نشود. کادر و اعضای تیم او افرادی هستند که تعهد کاملی به آنها دارد و وقتی چنین چیزی مطرح باشد، شرایط کاملا فرق میکند.
مانند فصل قهرمانی سیتی در دیدار برابر چلسی که او بالوتلی را بین دو نیمه بیرون کشید و این مهاجم خودش را در اتاقک دستشویی محبوس کرد و به شدت اشک ریخت. به یاد داشته باشید که بالوتلی یکی از بازیکنانی بود که مانچینی به او علاقه داشت و هرچند چنین حسی مانع از این نشد که چنین تصمیم بیرحمانهای نگیرد اما باعث شد که این مربی و اعضای کادر فنی بحثهای بین دو نیمه را رها کرده و شروع به تسکین بازیکن دوستداشتنی سیتی کنند. اکثر بازیکنان دیگر در چنین شرایطی رها میشدند.
میکا ریچاردز، مدافع کناری سابق سیتی، در اوایل این تورنمنت به بیبیسی گفت:” من فقط فکر میکنم او فرد و مربی بزرگی است و همه چیز دارد. او حتی الان هم به من زنگ میزند تا حالم را بپرسد.”
بالوتلی، پابلو سابالتا و توره هم از او تعریف میکنند و افراد نزدیک به او مدعی هستند که این مربی واقعا به درستی درک نشده است. پلات میگوید:” روبی همان روبی است. بسیاری از مطالب منتشر شده درباره او اشتباه نیستند. بعضی از آنها کمی بزرگنمایی است اما بقیه اشتباه نیستند. اگر بیایید و بگویید کسی محیطی سخت و خشن یا هر کلمهای که شما میگویید، ایجاد میکند… بله، او این کار را انجام میدهد.
او همچنین میتواند بسیار فروتن و بخشنده باشد. او به دنبال بهبود شرایط بازیکنان خود است و از بسیاری جهات بازیکنانش را دوست دارد.”
منابع نزدیک به کادر او در آن زمان مدعی هستند که او گستاخ یا متکبر نیست اما ساکت است و آنها از این میگویند که چطور پس از تمرین بازیکنان بزرگسال، میماند تا تیمهای جوانان را هدایت کند؛ سوت را میگرفت، وارد عمل میشد تا به آنها تکنیک بیاموزد و جاگیری فیزیکیشان را تصحیح کند.
او به شکلی باورنکردنی نسبت به کادری که دوستش داشته باشد، وفادار است و یک بار وقتی تیمی از مربیان آکادمی، همتایانش در تیم اول را با نتیجه 1-10 در دیداری دوستانه با استفاده از بازیکنان حرفهای سابق شکست داد، مانچینی درخواست دیداری مجدد در هفته بعد داد تا او و پلات بتوانند شرایط را درست کنند.
بخشی از وظایف او پس از حضور در این تیم به جای مارک هیوز کاهش افراد حاضر در تیمی شلوغ بود و میتوان گفت که او صراحتا خواهان جدایی چندین بازیکن شد. این سبکی نبود که به مذاق بازیکنان قدیمی سیتی خوش بیاید- اگر میلنر میگوید از نظر روانی به مشکل خورده پس این واقعا مشکل بوده- اما کسانی که چشم انداز بیشتری نسبت به بازیکنان درباره برنامههای او داشتند، مدعی هستند که مانچینی صرفا در تلاش بود تا با مقابل هم قرار دادن بازیکنان یا قرار گرفتن در مقابل آنها جوی رقابتی در تیم ایجاد کند. اگر این موضوع محیطی برنده ساخته باشد-که همینطور هم شد- پس سایر موارد برای این مربی اهمیتی نداشت.
او برابر سر الکس فرگوسن قرار گرفت و قهرمان شد و هواداران سیتی از این بابت تا همیشه سپاسگزار خواهند بود. چنین چیزهایی در ذات او است.
گَری کوک، رییس اجرایی سابق سیتی، در سال 2019 به اتلتیک گفت:” او میدانست چه میخواهد و به همه گفت دقیقا همان کاری را انجام دهند که او میگوید. روی دیگر قضیه این بود که اگر شما را نمیخواست، کنارتان میگذاشت. او واقعا دوست نداشت به او بگویند چه کاری انجام دهد و ما بارها در ایده داشتن مدیر فوتبال به مشکل خوردیم. روبرتو در هر پنجره نقل و انتقالاتی در رسانهها حضور داشت و میگفت نمیتوانم با او (برایان ماروود) کار کنم. بران میآمد و میگفت کوکی، من باید چه کنم؟ اما او روبرتو بود- برایش اهمیتی نداشت که بقیه چه فکری درباره او میکنند.”
نقل و انتقالات موضوعی حقیقتا دردسرساز بودند و این شرایط هیچ زمانی بیشتر از تابستان 2012 نمود پیدا نکرد؛ سالی که سیتی اولین عنوان قهرمانی خود را کسب کرده بود. آنها با مذاکراتی برای جذب رابین فنپرسی و ادن هازارد وارد تابستان شدند اما در نهایت به اسکات سینکلر، جک رادول و چند بازیکن نه چندان شناخته شده دیگر اکتفا کردند. منابع میگویند مالکان سیتی در ابوظبی حاضر به پرداخت هزینه بیشتر نشدند.
و آنها باور دارند که به محض حرکت سیتی به سوی مدل بارسلونا، مانچینی محکوم به فنا شد. چیکی بگیریستاین، مدیر ورزشی که بعدها باعث جذب پپ گواردیولا شد، علنا گفت که مانوئل پیگیرینی را جذب کرده چون آنها سبک بازی جذابتری از آنچه مانچینی به کار میگرفت، میخواستند.
خبر این انتصاب در صبح روز شکست در فینال جام حذفی 2013 برابر ویگان اتلتیک درز کرد و هواداران سیتی در ومبلی با حمایت کامل از سرمربی خود میخواندند:” میتوانید پیگیرینی لعنتی را برای خودتان نگه دارید”. آنها هرگز خواهان جدایی مانچینی نبودند و حمایت بیش از حد از کار او در این تابستان نشان میدهد که او تا به امروز تا چه حد محبوب باقی مانده است.
اغراق نیست اگر بگوییم که اگر او زمانی به ورزشگاه اتحاد برگردد، مانند یک قهرمان واقعی در کنار افرادی چون سرخیو آگوئرو، ونسان کمپانی و داوید سیلوا از سوی هواداران مورد استقبال قرار خواهد گرفت.
باید گفت که بعضی افراد در باشگاه هم چنین احساسی دارند و واقعیت این بود که او باید میرفت. شاید تصمیم گیرندگان جدید سیتی سبک جدیدی از بازی میخواستند- آنها یک سال پیش از حضور پیگرینی با گواردیولا مذاکره کرده بودند- اما اکثر بازیکنان بزرگ باشگاه در آن مقطع اعلام کرده بودند که اگر سرمربی جدا نشود، آنها از این تیم خواهند رفت.
مانچینی به دلایل متفاوت خود را روبروی بازیکنان، کادر فنی و کافرمایانش- واقعا همه- قرار داده بود و این ادامه این شرایط غیرممکن به نظر میرسید.
اما او فرهنگ باشگاه را تغییر داد. او برنامه تمرین، رژیم غذایی و سبک زندگی این باشگاه را به صورت جدی بازسازی کرد. بسیاری از بازیکنان نمیتوانستند او را تحمل کنند، روشهای تکراری از نظر آنها دشوار بود اما با این حال برای او بازی میکردند و پیروز میشدند. او ذرهای از ایتالیا را با خود به منچستر برد و جواب گرفت.
این موضوع در حال حاضر هم جواب میدهد که باعث شگفتی نیست چون او به هیچ وجه مجبور به تغییر فرهنگ نبوده است. او بار دیگر در خانه است.