60 اسطوره تاریخ لیگ برتر؛ ونسان کمپانی (21)

کمپانی در طور 11 سال حضورش در این باشگاه مجموعا 360 بازی برای سیتی انجام داد که از این بین، 265 بازی در لیگ برتر بود. او چهار مدال قهرمانی به گردن آویخت و بسیاری از مردم فراموش کردند که او چه خرید ارزان‌قیمتی بود که تنها با 6 میلیون پوند از هامبورگ خریده شد.

هفت‌یک- “شوت نزن.” همه هواداران منچسترسیتی اهمیت این دو کلمه و به طور خاص، شبی که ونسان کمپانی تصمیم گرفت به فریادهای هم تیمی‌هایش گوش نکند را به خاطر دارند.

ایلکای گوندوگان اولین کسی بود که آن را گفت و این کلمات در همان لحظه کوتاه باعث ناراحتی کمپانی شد. پپ گواردیولا در کنار زمین آشفته و آشفته‌تر می‌شد، دستوراتش را بر سر بازیکنانش فریاد می‌زد و دستانش را طوری تکان می‌داد که انگار در حال دور کردن گروهی نامرئی از زنبورهاست. گواردیولا با تمام توان دست و پا می‌زد و حرکاتی شبیه به رقص یان کریس (اگر با جوی دیویژن آشنا باشید) انجام می‌داد چرا که نمی‌خواست توپ از پشت دروازه کاسپر اشمایکل راهی سکوها شود.

سرخیو آگوئرو، بهترین گلزن تاریخ باشگاه، برای دریافت پاس فریاد می‌زد:” شوت نزن وینی. شوت نزن.” رحیم استرلینگ در حال حرکت بود:” من فقط با خودم فکر کردم شوت نزن.” برناردو سیلوا:”وینی، توپ را به من پاس بده، توپ را به من پاس بده.”

همه بازیکنان در پیراهن سیتی از کمپانی خواستند که معقول رفتار کند؛ گزینه امن را انتخاب کرده و گزینه احمقانه‌ای را امتحان نکند. اولکساندر زینچنکو یکی از بازیکنان جوان حاضر در زمین بود:”این کار را نکن وینی. لطفا فقط توپ را پاس بده.”

و او چطور جرات کرد؟ زینچنکو در مقایسه با این مرد- کاپیتان، قهرمان و منبع الهام سیتی- که توپ زیر پاهایش قرار داشت، یک کارآموز صرف بود. کمپانی می‌دانست همه در چه فکری هستند. او می‌توانست صدای گوندوگان را بشنود. او به طور ناخوادآگاه می‌توانست صدای همه را بشنود. و موضوع اینجاست: یک نفر پس از آن آماری درآورد که نشان می‌داد او از سال 2013 به بعد هیچ شوتی از بیرون محوطه جریمه حریف نزده بود.

او در فاصله 30 متری از دروازه، پای راستش را عقب برد و به آن اجازه داد که پرواز کند. کمپانی بعدا گفت:” این بسیار ناامیدکننده بود. همه می‌گفتند شوت نزن، شوت نزن. من می‌توانستم این فریادها را بشنوم. این من را آزار داد. با خودم فکر کردم صبر کن، من تا اینجا حرفه‌ام نیامدم که بازیکنان جوان به من بگویند که آیا می‌توانم شوت کنم یا نه. بنابراین فقط به توپ ضربه زدم.”

 

در حالی که همه اعضای تیم سیتی از کمپانی می‌خواستند که اقدام به شوتزنی نکند، او با شوتی تماشایی توپ به طاق دروازه لستر کوبید.

 

گل کمپانی مقابل لستر و خوشحالی بعد از آن، یکی از لحظات به یاد ماندنی در تاریخ باشگاه منچسترسیتی است.

 

او آن صبح روز دوشنبه در حالی از خواب بیدار شد که می‌دانست این فقط یک روز عادی دیگر نخواهد بود:” پیش از آن هم چنین حسی داشتم. از خواب که بیدار شدم، حس کردم کار مهمی انجام خواهم داد. صادقانه در پنج بازی پیش از آن چنین حسی داشتم. اما قطعا آن روز صبح در حالی از خواب بیدار شد که فکر می‌کردم کاری خاص و قابل توجه انجام می‌دهم.”

ونسان کمپانی همیشه موقعیت‌های بزرگ را دوست دارد، زمانی که زیر پروژکتورهاست و حرارت ایجاد شده از فشار، به شکلی خطرناک تا نزدیکی مرز غیر قابل تحمل بودن بالا می‌رود. شاید گلِ با ضربه سر او برابر منچستریونایتد در آوریل 2012 را به خاطر داشته باشید؟ گلی که باعث شد سیتی در فاصله دو بازی به پایان فصل در صدر جدول قرار بگیرد و در مسیر اولین قهرمانی لیگ پس از دهه 1960 حرکت کند.

جان استونز، مدافع سیتی، گفت:” وینی در لحظات مهم به شکلی ناگهانی به همه چیز سر و سامان می‌دهد.” و شکی وجود ندارد که 6 می 2019 لحظه مهمی بود؛ شبی که لسترسیتی مهمان ورزشگاه اتحاد بود تا بازی یکی مانده به آخر فصل لیگ برتر را برگزار کند.

لیورپول دو روز قبل در ورزشگاه سن جیمزز پارک و با گل دقیقه 86 دیووک اوریگی با نتیجه 2- 3 به پیروزی رسیده بود. حساب و کتاب آسان بود: تیم گواردیولا باید سه امتیاز را کسب می‌کرد تا به صدر جدول برگردد. هر نتیجه دیگری برابر لستر به این معنا بود که لیورپول در صورت پیروزی برابر ولورهمپتون واندررز در آنفیلد در هفته آخر قهرمان لیگ خواهد شد.

اگر موقعیتی بود که می‌شد اهمیت کمپانی برای این باشگاه را در آن خلاصه کرد، همین بازی بود. هفتاد دقیقه از زمان شروع این دیدار گذشته بود و بازی همچنان بدون گل دنبال می‌شد که کمپانی توپ را در اختیار گرفت و شروع به پیشروی کرد. هیچ بازیکنی از لستر فشاری به او نیاورد چون، خب، او ونسان کمپانی بود و هرگز شوت نمی‌زد، اینطور نبود؟

جیمز مدیسون، نزدیک‌ترین بازیکن لستر، عقب رفت. هری مگوایر در خط دفاعی باقی ماند. ویلفرد اندی‌دی واکنشی نشان نداد. حمزه چادوری باید خطر را می‌دید. آنها مردی که پا به توپ بود را دستکم گرفتند. کمپانی به محدوده حمله نزدیک شد و شوت زد.

این شوتی آتشین بود، ترکیبی از استیصال و الهام‌بخشی در یک حرکت. کمپانی کمی عصبانیت را نیز در آن دخیل کرد. اما این همچنین شوت مردی بود که می‌دانست چطور به توپ فوتبال ضربه بزند که همانقدر که قدرتمند است، دقیق هم باشد. استرلینگ بعدتر اذعان داشت:” گاهی او شوت‎‌های خوبی می‌زد.” توپ هنوز در حال بالا رفتن بود که در جایی از دروازه قرار گرفت که در اصطلاح ورزشی به شکل غیررسمی به آن “تمبر پستی” (the postage stamp) می‌گویند؛ گوشه‌ای از دروازه که دو تیر عمودی و افقی با یکدیگر تلاقی می‌کنند (از اینجا تماشا کنید).

این صدمین گلی بود که سیتی در آن فصل در تمامی رقابت‌ها به ثمر رساند. از آن مهم‌تر، این لحظه تعیین‌کننده کورس قهرمانی بود. لستر تا آن زمان تیمی خطرناک برای خراب کردن شب تیم میزبان به نظر می‌آمد. اما کمپانی واقعا از فریادهای گوندوگان برای شوت نزدنش ناراحت شده و این موضوع را بار دیگر در کتاب فتح سه‌گانه که یک سال بعد منتشر شد، مطرح کرد.

کمپانی نوشت:” من دوست ندارم چنین حرف‌هایی به من زده شود. از این کار متنفرم. یک هم تیمی می‌تواند درخواست توپ کند، مشکلی نیست، اما به من نگو شوت نزن! از زمانی که بسیار جوان بودم، هرگز دوست نداشتم به من گفته شود چه کار نکنم. این چیزی بود که از آن متنفرم بودم. به من نگو نمی‌توانم چه کار کنم! فقط فکر کردم دیگر کافی است بنابراین شوت زدم.”

کوین دی‌بروین، مهاجم سیتی، مقدمه‌ای برای کتاب هم تیمی‌اش در تیم ملی بلژیک تدارک دید. او نوشت:” من هرگز ندیدم او چنین گلی در تمرینات بزند. او هرگز پیش از آن چنین کاری نکرده بود، علیرغم تمام چیزهایی که ممکن است پس از آن گفته باشد.”

این گل با شکوه بسیار به ثمر رسید، گلی برای تمام دوران زندگی و این احساس غیرقابل تصور در آن لحظات خاص وجود داشت که در حال تماشای قهرمان بالقوه مسابقات هستیم. یورگن کلوپ، سرمربی لیورپول، با ناراحتی در خانه شاهد این صحنه بود و نمی‌توانست چیزی که دیده بود را باور کند. جوردن هندرسون، کاپیتان او، بعدها گفت که چطور نزدیک بود تلویزیونش از روی دیوار بیفتد. واکنش غریزی گری نویل در کنار تلویزیونش به خوبی هرچه تمام‌تر این گل را خلاصه می‌کند:”دوست داری مجسمه‌ات کجا باشد، ونسان کمپانی؟”

چیزی که ما در آن زمان نمی‌دانستیم این بود که این آخرین باری است که کمپانی تیمش را در لیگ در ورزشگاه خانگی رهبری می‌کند. هرچند شاید نشانه‌های واضحی در پایان بازی دیده می‌شد، زمانی که هم‌تیمی‌های او به سمتش دویدند و اشک‌های این بازیکن جاری شد. او به سکوها و تمامی صورت‌های خوشحال نگاه می‌کرد و می‌دانست که اواخر همان ماه از باشگاه جدا می‌شود.

کمپانی در طور 11 سال حضورش در این باشگاه مجموعا 360 بازی برای سیتی انجام داد که از این بین، 265 بازی در لیگ برتر بود. او چهار مدال قهرمانی به گردن آویخت و بسیاری از مردم فراموش کردند که او چه خرید ارزان‌قیمتی بود که تنها با 6 میلیون پوند در فاصله یک هفته پیش از حضور مالکان اهل ابوظبی در سیتی از هامبورگ خریده شد.

 

کمپانی قبل از حضور مالکان اماراتی به سیتی پیوست؛ زمانی که این باشگاه شرایط متفاوتی داشت.

 

در اولین هفته حضور کمپانی در منچستر که مالکیت سیتی هنوز در اختیار تاکسین شیناواترا بود، او به یاد دارد که از دیگران پرسید چرا هیچ قهوه‌سازی در زمین تمرین نیست. پاسخ این بود:” ما می‌توانیم یک فنجان چای برایت آماده کنیم.” اما قهوه؟ نه رفیق، در این باشگاه اینطور نیست.

چیزهای بسیاری از آن زمان تغییر کرده و این هم درست است که همیشه همه‌چیز برای کمپانی آسان نبود و مدت طولانی اینطور به نظر می‌رسید که زندگی حرفه‌ای او چرخه بی‌پایانی از توانبخشی، بازگشت‌ها، شکست‌ها و ناامیدی‌های ویران کننده است. او مصدومیت‌هایی بسیار بیشتر از آنچه امیدوار بود که به خاطر بیاورد را تجربه کرد و در بدترین لحظات خصوصا در سال 2016 بسیاری این حق را داشتند که بپرسند آیا سیتی باید احساسات را کنار گذاشته و او را به عنوان بازیکن آزاد اعلام کند یا خیر.

کمپانی به مقطعی از زندگی حرفه‌ای خود رسید که به قول پل گاسکویین، مصدومیت‌ها دیگر سه‌تایی نمی‌آمدند بلکه 33تایی می‌آمدند. تعداد بازی‌هایی که او از دست داد، از تعداد بازی‌های انجام شده بیشتر بود و با این که بی‌رحمانه به نظر می‌رسید اما بسیاری فکر می‌کردند روبرتو مانچینی زمانی که با انتقاداتش، نارضایتی‌اش از میزان مصدومیت‌های میکا ریچاردز را ابراز کرد، در واقع بازیکن اشتباهی را انتخاب کرده است. او از اصطلاح « سوارسکی » استفاده کرد که به معنای بازیکنانی است که از کریستال ساخته شده‌اند.

با این حال آنها متوجه شدند که ارزش کمپانی بسیار بیشتر از این است که از دستش بدهند و در نهایت او راهی برای حضور در میادین بدون درهم شکستن بدنش پیدا کرد. داوید سیلوا شاید استعداد تکنیکی بیشتری داشت. آگوئرو شاید تمامی تیترها را به خود اختصاص می‌داد. یحیی توره پویاتر بود و دی‌بروین به عنوان یکی از درخشان‌ترین فوتبالیست‌ها در انگلیس شناخته می‌شود. با این حال هیچکس در سیتی جسارتِ رقابتیِ بیشتری از ونسان ژان امپوا کمپانی، پسر یک سیاستمدار از بروکسل، از خود نشان نداد.

 

بخشی از مجموعه تمرینی سیتی به نام ونسان کمپانی است و قرار است مجسمه‌ای از او هم بیرون ورزشگاه اتحاد نصب شود.

 

مجسمه او به زودی رونمایی خواهد شد. این مجسمه پیش از این سفارش داده شده و در مقطعی در سال آینده یا همان حدود، کمپانی برای پرده‌برداری از آن به منچستر دعوت خواهد شد. این اولین مجسمه در بیرون از ورزشگاه سیتی خواهد بود. طراحی آن بسیار محرمانه نگه داشته و تنها چند فرد معدود منتخب، اجازه تماشای آن را پیدا کردند. اما چه کسی غافلگیر می‌شود اگر این مجسمه کمپانی را در حال به ثمر رساندن گلی که سیتی را در کسب آخرین جام قهرمانی‌اش پیش انداخت، نشان دهد؟ یا شاید خوشحالی پس از آن در حالی که مارتین تایلر، مفسر اسکای اسپورت، این مدافع میانی را “کاپیتان مارول” توصیف کرد؟

برناردو درباره هم تیمی‌اش گفت:” ما در آن لحظه فقط می‌خواستیم او را در آغوش بگیریم و ببوسیم و تشکر کنیم.” زینچنکو به سختی توانست چیزی که دیده بود را باور کند:” جدا نمی‌توانم توصیفش کنم. او یک اسطوره واقعی است. تنها کاری که می‌توانم خطاب به ونسان انجام دهم، همین است.” زینچنکو از صندلی‌اش برخاست، سرش را خم کرد، دستانش را به هوا برد و شروع به تعظیم کردن کرد.

گواردیولا تا این حد پیش نرفت اما از او هم پرسیده شد که در لحظات خاصی که کمپانی نشان داد چرا جایگاهش در بین بازیکنان بزرگ لیگ برتر حفظ شده به چه فکر کرده است. سرمربی تیم با برقی در چشمانش پاسخ داد:” شوت نزن، توپ را پاس بده. اما او تصمیم خوبی گرفت.”

 

عنوان اصلی مقاله: The Premier League 60: No 21, Vincent Kompany نویسنده: Daniel Taylor نشریه / وبسایت: The Athletic زمان انتشار: 24 آگوست 2020
کلمات کلیدی:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *