آنالیز تاکتیکی فینال چمپیونزلیگ؛ چگونه توخل بازی بزرگ را از پپ برد
هفتیک- در آخر همه چیز درست همانطوری اتفاق افتاد که توماس توخل امیدوار بود.
این برنامه بازی همیشگی توخل در دیدارهای بزرگ از زمان حضورش روی نیمکت چلسی در ماه ژانویه بوده است. هنوز به نظر میرسد که آنها بازی را از طریق تصاحب توپ کنترل میکنند اما بخش زیادی از گلهای آنها روی فرارها به ثمر میرسد. آنها با سرعت از پشت دفاع حریف حمله میکنند و سپس با خونسردی از طریق دفاع عمقی، سنتی و در محوطه جریمه خودی درصدد حفظ نتیجه برمیآیند.
تنها شگفتی بازی این بود که کار چلسی بسیار آسان پیش رفت، چرا که منچسترسیتی پایینترین میزان گل مورد انتظار (xG) در تمام فصلش را در این بازی به ثبت رساند. در حالی که توخل ترکیب اصلی مورد انتظارش را به کار گرفت، پپ گواردیولا در سوی دیگر میدان تغییری غیرمنتظره در تیم خود ایجاد کرد.
رحیم استرلینگ به بال چپ رفت، فیل فودن به وسط زمین منتقل و ایلکای گوندوگان در پست هافبک دفاعی حاضر شد. این دومین بار در تمام طول فصل بود که گواردیولا دیداری را بدون حداقل یکی از هافبکهای دفاعیاش که فرناندینیو و رودری هستند، آغاز کرد.
آیا این یک مورد کلاسیک از “بیش از اندازه فکر کردن” او برای دیدارهای بزرگ بود؟ شاید، اما میتوان زمان کوتاهی را برای بررسی دلایل احتمالی گواردیولا صرف کرد.
فرناندینیوی 36 ساله در جریان شکست در نیمه نهایی جام حذفی برابر چلسی در ماه گذشته بارها توسط حرکات میسون مونت فریب خورده و به طور مدام به سوی خط طولی زمین کشیده شده و از جریان بازی خارج شد. در همین حال، رودری بازی وحشتناکی را برابر همین حریف در فصل گذشته به نمایش گذاشت که شاید بدترین بازی او با پیراهن سیتی بود، مدام از پستش دور شد و نتوانست مانع ضدحملات چلسی شود.
هیچکدام از این دو نفر تحریک ویژهای ندارند اما گواردیولا بهتر از هرکسی میداند که تحریک لازمه پست هافبک دفاعی نیست چرا که خودش در این پست بازی کرده است. با این حال چلسی لزوما این منطقه را هدف قرار نداد. آنها در عوض درست مانند عملکرد موفقیتآمیزشان در نیمهنهایی شش هفته قبل جام حذفی، با تغییر منطقه بازی از سمت چپ توسط بن چیلول حمله میکردند.
او و ریس جیمز هر دو دیشب از نظر دفاعی عالی بودند، چیلول در نزدیکی ریاض محرز حرکت میکرد و سرعت جیمز به او این اجازه را میداد که مسیر رسیدن استرلینگ به دروازه را سد کند. هرچند چیلول در پیشرویها به شکل قابل توجهی موثرتر بود. از جنبه سیستمی، گواردیولا اساسا در هنگام تصاحب توپ با دفاع سه نفره، خط میانی الماسی شکل و مثلث هجومی بازی میکرد و اولکساندر زینچنکو از دفاع چپ به سمت داخل زمین میرف تا سمت چپ این الماس را شکل دهد.
او در طول سالها گاهی از این ساختار در تلاش برای گسترش بازی در جلوی در عین ایجاد تسلط بر مرکز زمین استفاده کرده است. با این حال استفاده از آن به این معناست که مدافعان او مجبور هستند فضای زیادی را در حین ضدحمله حریفان پوشش دهند.
چلسی با ساختار همیشگی در میدان حاضر شد، در حالی که توخل به مونت و کای هاورتز دستور داده بود که در مناطق هجومی مرکزی باقی بمانند تا به جای عقب کشیدن و تشکیل خط میانی چهار نفره، راههای پاسکاری سیتی از میانه میدان را سد کنند. آرایش آنها 3- 2- 5 بود.
در واقع ساختار چلسی گاهی بیشتر شبیه به 4- 1- 5 میشد، چرا که یکی از هافبکهای دفاعی پیش میرفت تا بازیکن صاحب توپ را پرس کند…
و هرچند این با خطر ایجاد فضای بسیار زیاد بین خطوط همراه بود اما آنتونیو رودیگر و سزار آسپیلیکوئتا همیشه با تمام توان آماده بودند تا با سرعت پیش بروند و مانع از کارآیی بازیکنان دو طرف الماس سیتی در صورت کسب مالکیت توپ شوند.
داستان واقعی این بازی، پاسهای مستقیم چلسی به خط حمله خصوصا به سوی بال چپ بود.
این احساس وجود دارد که توپهای بلند به شکل غیرعادی بخش مهمی از بالاترین سطح فوتبال اروپا در این فصل بوده است- برای مثال به پیروزی 1-2 رئال مادرید برابر لیورپول در دیدار رفت مرحله یک چهارم نهایی فکر کنید. این احتمالا پیامد تیمهایی است که هنور با دفاع جلو کشیده بازی میکنند اما این کار را با پرسینگ کمتر و تعداد بیشتری از مدافعانی انجام میدهند که میتوانند پاسهای بلند دقیق برای جلو زمین ارسال کنند.
چلسی بازی را با به دردسر انداختن جان استونز به وسیله ارسال توپهای بلند آغاز کرد.
اینجا رودیگر توپی را از روی خط میانی و دفاعی سیتی برای تیمو ورنر ارسال میکند و استونز خودش را به سمت راست میرساند تا برای دفع توپ تلاش کند…
که در نهایت منجر به فرستادن پاس کاتبکی خطرناک از سوی هاورتز به ورنر میشود که با وجود قرار گرفتن در جای درست ضربه کاملا اشتباهی به توپ زد.
موقعیت مشابهی سه دقیقه بعد پدید آمد.
تیاگو سیلوا توپ را به جیمز رساند که زینچنکو را از دفاع چپ و روبن دیاش را از دفاع میانی به جلو کشید.
جیمز فورا پاسی را به فضای پشت آنها انداخت…
… این بار دیگر باعث شد که استونز بار دیگر در تلاش برای رسیدن به توپ تعادلش را از دست بدهد و این اتفاق به ورنر اجازه داد که از پشت به توپ برسد. چلسی کاتبک زیبای دیگری را به نمایش گذاشت که این بار برای انگولو کانته ارسال شده بود اما او نتوانست توپ را کنترل کند.
اما عامل کلیدی بازی، چیلول بود. او گاهی به صورت ناگهانی از کنارهها فرار میکرد، در حالی که کایل واکر به واسطه حرکات یکی از مهاجمان چلسی که معمولا مونت بود از صحنه خارج شده بود.
اینجا مثالهایی از توپ رسانی هاورتس به چیلول یارگیری نشده در حین فرار از کنارهها را شاهد هستیم، در حالی که محرز اصلا در جریان بازی نبود.
این روش زمانی بیشترین تاثیر را داشت که چلسی توپ را سریعا از دفاع به او میرساند.
اینجا سیلوا توپی بلند و مورب را ارسال میکند، این حرکت منجر به اتفاقی نشد چون چیلول در آفساید قرار داشت. هرچند قرار گرفتن یک وینگ- بک در شرایط آفساید خودش گویای همه چیز است.
گل چلسی درست پیش از سوت پایان نیمه اول نقطه اوج حرکتی بود که پیش از آن سه بار در نیمه اول انجام داده بودند- و همان روشی بود که در دیدار ماه گذشته برابر سیتی بارها آن را به کار گرفته بودند.
اول توپی بلند و مورب از دفاع فرستاده میشود.
اینجا این سیلواست که توپ را از روی سر محرز به چیلول میرساند. این باعث حرکت واکر به سوی وینگ- بک چپ چلسی میشود و همین موضوع مونت را در فضای داخلی آزاد باقی میگذارد….
چیلول توپ را به مونت میرساند و او را در کنار خط طولی به جلو میفرستد و این یعنی او قادر به چرخش و ارسال پاس عمقی نیست. در همین حال سیتی در مرکز خط دفاع آسیبپذیر به نظر میرسد- زینچنکو در موقعیت مناسب برای متوقف کردن نفوذ ورنر در پشت قرار ندارد.
چلسی دو دقیقه پیش از گل همین کار را انجام میدهد.
این بار ادوارد مندی، دروازهبان تیم، بازیکنی است که توپ را از روی سر محرز به چیلول میرساند که موجب حرکت واکر به سوی او میشود. او برای دومین بار فورا توپ را برای مونت ارسال میکند.
این بار استونز کاملا با او یارگیری کرده، بنابراین مونت نمیتواند بچرخد. سیتی در مرکز خط دفاعی نیز در شرایط بهتری قرار دارد و دو بازیکن بین مهاجمان چلسی و دروازه قرار گرفتهاند.
این حرکت نیز به جایی نرسید- اما سیتی حالا دو هشدار دریافت کرده بود.
و اینجا گل را میبینیم.
مندی بار دیگر توپ را از روی سر محرز به چیلول میرساند و شما دیگر حالا میدانید که ادامه این کار تمرینی چطور پیش میرود.
چیلول پاس اولش را از واکر عبور داده و به مونت میدهد…
… و مونت این بار فضای لازم را دارد. زینچنکو نیز این بار بین هاورتز، حریف مستقیمش، و دروازه قرار نگرفته است. ورنر از کانال سمت چپ فرار میکند تا دیاش را همراه خود بکشد و همین مسیر پاسکاری را برای مونت باز میکند تا پاسی رو به عمق ارسال کند.
در واقع این یک فضای بزرگ برای پاس دادن است و ارسال چنین پاسی برای بازیکنی با تواناییهای مونت کار دشواری نیست. او خودش کار را تمام نکرد اما پیش از ارسال پاس کمی مکث کرد و در انتظار ماند تا هاورتز در موقعیت مطلوب قرار بگیرد.
ادرسون، دروازهبان سیتی، نتوانست مانع از عبور هاورتز شود- او در واقع بیرون از محوطه جریمهاش برای مهار توپ اقدام کرده بود- و بازیکن آلمانی از انحراف توپ نهایت استفاده را کرده و آن را وارد دروازه خالی کرد.
آیا استفاده از یک هافبک دفاعی واقعی مانع از به ثمر رسیدن این گل میشد؟ خب، او در موقعیتی قرار نداشت که مستقیما مونت را متوقف کند اما میتوانست در موقعیتی قرار بگیرد که مانع از رسیدن پاس عمقی او به هاورتز شود.
هرچند این موضوع کمی تحریفآمیز است و مشکل سیتی در حقیقت نبود برنامه برای مقابله با این توپهای بلند ارسالی برای چیلول بود. این که چنین اتفاقی مشکل اصلی آنها در دیدار ماه قبل نیمهنهایی جام حذفی برابر همین حریف هم بود، مشخص میکند که این اشتباه بزرگتر از آن است که ربطی به پست هافبک دفاعی داشته باشد.
نیمه دوم پر از تعلیق بود اما تدبیر تاکتیکی چندانی در آن دیده نشد.
گواردیولا در اقدامی اجتناب ناپذیر از گابریل ژسوس (در دقیقه 60) و سرخیو آگوئرو (در دقیقه 77) استفاده کرد اما سیتی فاقد هرگونه ارتباطی بین خط هافبک و خط حمله بود، جدای از یک صحنه از سوی فودن که با سرعت از میانه میدان پیش رفت و محرز را در موقعیت خوبی قرار داد. خروج کوین دیبروین پس از 60 دقیقه که به دلیل شکستگی استخوان صورت پس از برخورد با رودیگر رخ داد، باعث شد که سیتی هیچ ایده و نوآوریای برای به زانو در آوردن چلسی که به آرامی به سیستم 2- 3- 5 تغییر شکل داده بود تا نتیجه را حفظ کند، نداشته باشد.
در فینالهای لیگ قهرمانان خصوصا در سالهای اخیر، تیمهایی که تصور میشد از شانس کمتری برخوردارند، کمتر به پیروزی رسیدهاند. زمانی هم که این اتفاق رخ داده- لیورپول در سال 2005 و خود چلسی در سال 2012- قهرمانیهایی دراماتیک و تقریبا غیرمنطقی به جای پیروزیهای همه جانبه و سزاوارانه بوده است. شاید پس از پیروزی بروسیا دورتموند برابر یوونتوس در سال 1997 تا به حال پیش نیامده بود که تیمهای کمشانستر چنین پیروزی مقتدرانه و با اعتماد به نفسی در فینال کسب کنند.
در واقع چلسی در طول کل مراحل حذفی به ندرت در معرض خطر قرار گرفت.
این پیروزی در آغاز سال میلادی غیرممکن به نظر میرسید، زمانی که آنها تحت هدایت لمپارد به مشکل خورده بودند اما توخل آنها را به بانظمترین تیم اروپا از نظر تاکتیکی تبدیل کرد.