آنالیز تاکتیکی: چرا مورینیو دیگر نمی‌تواند جام ببرد

این شکست برابر چلسی به طور خاص برای مورینیو بسیار ویران‌کننده بود- چون نشان داد که مربی درخشان و جوان‌تری مانند توخل تا چه حد سریع می‌تواند وارد باشگاهی شود و تیمی که نمایش خوبی نداشت و بدون هیچ برنامه تاکتیکی خاصی در حال گذار بود را بهبود ببخشد.

هفت‌یک- در زمانه فیلسوف‌ها، ژوزه مورینیو به شدت عملگرا باقی مانده و وقتی این فرصت را دارد که اجازه انجام بازی را به حرف ندهد، نگرانی خاصی بابت داشتن پلن A برای تیم خودش ندارد. این روشی است که پیش از این قهرمانی‌ها در لیگ‌ها، لیگ قهرمانان و پیروزی در بسیاری از دیدارهای بزرگ را برای او به ارمغان آورد اما روشی نیز هست که به نظر می‌رسد در رویارویی با مربیان مدرن منسوخ شده است.

 

 

و با این حال نگرش مورینیو نیز به شیوه خودش بسیار جذاب است.  او چنان به دنبال کردن حریفان از این روش علاقمند است که در نهایت سیستم‌هایی کاملا متفاوت با آنچه ما در لیگ برتر شاهد آن بوده‌ایم را به کار می‌گیرد. پاسخ او به رویارویی با تیم‌هایی که از وینگ-بک در هر سمت از مثلث هجومی خود استفاده می‌کنند غالبا عقب کشیدن وینگرها به جمع شش بازیکن دفاعی است. او در اوایل این فصل شش بازیکن دفاعی را طور متفاوتی شکل می‌داد که در دیدار تاتنهام برابر منچسترسیتی دیده شد. او از دو هافبک میانی‌اش خواست تا به مدافعان میانی تبدیل شوند. این روش به خوبی پاسخ داد و تاتنهام با نتیجه 0-2 پیروز شد. این روش لزوما همیشه رضایت‌بخش نیست اما تیم حریف را با چالشی کامل جدید روبرو می‌کند.

با این حال عملگرایی مورینیو در دیدار هفته گذشته برابر چلسی به بالاترین حدش رسید و او از سیستمی استفاده کرد که چنان برابر حرکات حریف منفعل و واکنشی بود که انگار تاتنهام هیچ برنامه برای تغییرات هجومی نداشت. این در حالی است که تیم او در این مورد متخصص به نظر می‌رسد. استفاده او از سیستم 2-2-2-4 بسیار غیرمعمول بود و به هدف ایجاد برابری با بازیکنان مورد استفاده حریف در خط میانی در سیستم 1-2-4-3 توماس توخل به کار گرفته شده بود.

این روش جواب نداد خصوصا چون سیستم توخل در واقع بیشتر 2-1-4-3 یا حتی 3-4-3 بود؛ چرا که میسون مونت به جای یک بازیکن شماره 10 بیشتر به عنوان شماره 9 کاذب در میدان حضور داشت.

 

هر نامی که می‌خواهید روی آن بگذارید، تاتنهام به شکل هشدار دهنده‌ای با باز بودن فضا در بین خطوط روبرو شد و مونت (در عکس زیر با دایره مشخص شده) ماهرانه فضا را پیدا می‌کرد.

 

با این حال مسئله اصلی در سمت راست چلسی بود. کالوم هادسون اودوی نه به عنوان وینگ-بک مانند دو بازی قبلی یا یک بازیکن شماره 10 همانطور که در فهرست تیم دیده می‌شد، بلکه به عنوان یک مهاجم داخلی سمت راست در زمین حضور داشت و به صورت مداوم توپ‌ها را در کناره‌های محوطه جریمه دریافت می‌کرد.

 

در این تصویر اریک دایر مشخصا از جاگیری هادسون اودوی نگران است و از پی‌یر امیل هویبرگ می‌خواهد تا با سرعت به سمت این بازیکن حرکت کرده و با او یارگیری کند.

 

همکاری هادسون اودوی با ریس جیمز به خوبی جواب داد، جیمز گاهی به سمت میانه میدان حرکت می‌کرد و هادسون اودوی به کناره‌ها می‌رفت. در همین حال سزار آسپیلیکوئتا که اضافه شدن او در نهایت باعث به ثمر رسیدن اولین گل دوران حضور توخل برابر برنلی شد نیز خودش را در حرکات هجومی دخیل می‌کرد و از پشت سر به سون هیونگ مین فشار می‌آورد؛ بازیکنی که مورینیو به جای وینگر چپ واقعی از او به عنوان مهاجم داخلی سمت چپ استفاده کرده بود.

 

 

با اضافه شدن مونت به کناره‌ها، چلسی گاهی موقعیت چهار در برابر سه را ایجاد می‌کرد.

 

اینجا نمونه خوبی از اوایل بازی است که جیمز توپ را به آسپیلیکوئتا می‌رساند که آن در جلوی همان موقعیت برای هادسون اودوی ارسال می‌کند…

 

… که سپس توپ را به کناره محوطه جریمه برای مونت می‌فرستد که به هیچ وجه یارگیری نشده است.

 

در حالی که تیمو ورنر به صورت کلی در سمت چپ به میدان می‌رود اما نتوانست برابر وسوسه حضور در این حمله مقاومت کند و در نهایت پنالتی را از حریف گرفت که به تنها گل دیدار آن شب تبدیل شد.

 

این الگو در نیمه دوم هم ادامه یافت و مونت و آسپیلیکوئتا همواره برای افزایش تعداد بازیکنان حاضر در سمت راست آماده بودند.

 

به نظر می‌رسید که تاتنهام برنامه‌ای برای حمله ندارد- این تیمی بود که کاملا برای متوقف کردن چلسی طراحی شده بود. فقط یک بار سون و کارلوس وینیسیوس موفق شدند کار ترکیبی موثر را به نمایش بگذارند. تونگای اندومبله در چند چالش در خط میانی پیروز شد اما نتوانست مدیریت میانه میدان را از آن خود کند. اگر تاتنهام می‌توانست در این سیستم دست به بازی‌سازی بزند مطمئنا چنین احساسی به وجود نمی‌آمد.

تیم مورینیو در نیمه دوم به شکل قابل توجهی خصوصا در روش بازی بدون توپ مصمم‌تر بود. آنها که در نیمه اول در یک سوم خودی حضور داشتند، ناگهان برای پیشروی تلاش کرده و خیلی زود توپ را پس می‌گرفتند.

اما حتی این اتفاق نیز چندان متقاعدکننده نبود- این روش بیشتر مانع از پیشروی فردی بازیکنان می‌شد تا این که بخواهد تلاشی سازمان یافته برای پرس کردن حریف باشد.  واضح بود که هافبک‌های چلسی موفق شدند از یک بازیکن عبور کنند و توپ را با خود به فضای دفاعی بیاورند.

شما شاهد موقعیت‌هایی بودند که در برابر سایر تیم‌های لیگ برتری با مربیان بزرگ نمی‌بینید، در مواقعی که فشار بسیار زیاد است و گروهی از بازیکنان گزینه‌های ارسال پاس را محدود می‌کنند. این سبک پرسینگ مائوریسیو پوچتینو نبود. به نظر می‌رسید که این شرایط بیشتر از برنامه تاکتیکی از پیش تعیین شده، حاصل تلاطم نیمه اول است.

 

برای مثال در اینجا به نظر می‌رسد که جورجینیو توسط سون و اندومبله محاصره شده است…

 

اما با یک حرکت ناگهانی و سریع از هر دو عبور کرده و سپس به سمت جلو حرکت می‌کند.

 

یا کمی بعد، وقتی متئو کواچیچ توسط موسی سیسوکو یارگیری شده بود…

 

… اما به راحتی این چالش را دور زده و توانست توپ را به مونت برساند که فضای بسیار زیادی بین خطوط در برابرش بود.

 

مونت سپس توپ را به ورنر رساند که به نظر می‌رسید موقعیت خوبی برای گلزنی دارد اما سرژ اوریه به او رسید و با یک تکل خوب توپ را از آن خود کرد.

 

تاتنهام علیرغم بازی کسالت‌باری که ارائه کرد، در واقع به ندرت در شرایط دریافت گل دوم قرار گرفت و تنها ضربه خوب مونت از سمت چپ بود که واکنش هوگو لوریس را به همراه داشت. اما این نباید به عنوان نشانه‌ای برای انجام بازی خوب از سوی تیم میزبان تلقی شود، شاید به جز برخی سد توپ‌های دفاعی که احتمالا مدافعان میانی برنلی آن را تحسین می‌کنند. در نهایت چلسی هنوز ترکیب هجومی‌ای که با قدرت بازی آنها در سمت راست قابل مقایسه باشد را در اختیار ندارد و این ترکیب اصلی نیست که قادر به زدن گل‌های متعدد در جریان بازی باشد.

صحبت‌های زیادی درباره این که مورینیو از نظر تاکتیکی عقب مانده، مطرح شده است اما باید به مشکلی بزرگتر در اواخر دوران حضور او روی نیمکت‌های قبلی نیر اشاره کرد که توانایی برقراری ارتباط با بازیکنان بوده است.

می‌توان به این موضوع اشاره کرد که او هرگز حتی در دوران اوج نیز نیز مربی‌ای با تفکرات هجومی نبوده و هیچ مدرکی دال بر این وجود ندارد که شما برای رسیدن به هدف تاتنهام که کسب سهمیه لیگ قهرمانان است به یک مربی با تفکر هجومی نیاز داشته باشد. اوله‌گونار سولسشر و دیوید مویس که در حال حاضر به ترتیب در رده‌های دوم و پنجم لیگ برتر قرار دارند نیز مربیان با تفکر هجومی نیستند و تا به حال فراتر از حد انتظار عمل کرده‌اند. تیم‌های منچستریونایتد و وستهام نیز بدون بهترین بازیکنان خود به مشکل می‌خورند- همانطور که مورینیو با غیبت هری کین در دو شکست متوالی برابر برایتون و چلسی و همچنین شکست نیمه دوم برابر لیورپول به مشکل خورده است.

با این حال مشکل، اجتناب شدید مورینیو از این فلسفه این است که وقتی نتیجه دلخواه شما نیست، نمی‌توانید عقب بنشنید. او نمی‌تواند در برنامه طولانی‌مدت بر فوتبال سرگرم‌کننده یا پیشرفت‌های تدریجی تکیه کند.

این شکست برابر چلسی به طور خاص برای او بسیار ویران کننده بود- چون نشان داد که مربی درخشان و جوان‌تری مانند توخل تا چه حد سریع می‌تواند وارد باشگاهی شود و تیمی که نمایش خوبی نداشت و بدون هیچ برنامه تاکتیکی خاصی در حال گذار بود را بهبود ببخشد.

 

 

عنوان اصلی مقاله: Stubborn Mourinho has no Plan A and there was zero attacking blueprint نویسنده: Michael Cox نشریه / وبسایت: The Athletic زمان انتشار: 5 فوریه 2021
کلمات کلیدی:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *