این جنگ روانی مورینیو نیست؛ لمپارد باید جام ببرد

در فاصله 13 سال از اولین اخراج مورینیو، لمپارد مربی‌ای است که دوره پر تنش و مداوم آبراموویچ را بیشتر از هرکس دیگری به چالش کشیده است. او بدون شک اولین نفر از "پروژه مربیان" آبراموویچ است که نه تنها برای کسب جام بلکه برای ایجاد یک هویت مشخص و ساختن تیم به کار گرفته شده است.

هفت‌یک- دیدار روز یکشنبه برابر تاتنهام، هزارمین بازی رومن آبراموویچ به عنوان مالک چلسی است. احتمالا کیکی در کار نخواهد بود. انتظار مراسم درخشانی نیز نخواهیم داشت چرا که مالک باشگاه نیز در دو سال و نیم اخیر در هیچ دیدار خانگی‌ای حضور دیده نشده است. و با این که آبراموویچ از دور شاهد بازی است- احتمالا در کاخش در مسکو با آثار گرانقیمت و خوراکی‌های لوکس- اما می‌داند که این بازی به شدت مناسبی برای به یاد ماندنی کردن این موقعیت است. در هرحال این دیدار بین دو مردی است که بیشتر از هرکس دیگری معرف 17 سال حضور او در فوتبال انگلیس هستند؛ بازیکن محبوب او و مربی محبوب او.

هیچکس بیشتر از فرانک لمپارد به عنوان مربی و بازیکن در این 999  بازی سهیم نبوده است. او حتی حالا نیز 10 درصد از تمام گل‌های چلسی در دوره آبراموویچ را به ثمر رسانده است. او به عنوان سرمربی نیز تا به حال 70 بازی روی نیمکت این تیم حضور داشته که با توجه به استانداردهای آبراموویچ تعداد زیادی به حساب می‌آید. با توجه به تعداد رقابت‌هایی که چلسی در آنها حضور دارد می‌توان گفت او که تا پایان فصل از رکورد آنتونیو کونته و کارلو آنچلوتی عبور خواهد کرد. و در آن موقعیت تنها یک نام بالاتر از او در این فهرست قرار خواهد داشت.

در واقع این ژوزه مورینیو، اولین مربی انتخاب شده از سوی آبراموویچ در سال 2004، است که معیار سایرین محسوب می‌شود و این نه فقط در مورد انتظار رسیدن به موفقیت بلکه به معنای دستیابی به آن نیز هست. اولین دوره مورینیو مثل یک طوفان بود که خیلی زود خاموش شد: دوره‌ای از شوک‌درمانی و بازسازی‌های سریع و جام‌هایی که مثل باران از آسمان می‌ریختند. همه موفقیت‌های پس از آن، نتیجه یک روند منطقی به نظر می‌رسیدند که حاصل آن درخشش اولیه بودند.

 

لمپارد یکی از ارکان اصلی تیم مورینیو در اولین مقطع حضورش در استمفوردبریج بود.

 

و هنوز هم همینطور است. یک قدم به عقب بردارید و هنوز هم دو دوره طولانی مربیگری در زمان آبراموویچ متعلق به دوره اول مورینیو ( 07- 2004 ) و دوره دوم مورینیو ( 15- 2013 ) است. همانطور که مشخص شد ژوزه منبع آشفتگی نبود. این آشفتگی مربوط به تمام موارد دیگر بود. شاید این موضوع در میان دشمنی‌ها، اخراج‌ها، درگیری‌های آشکار و شیوع تهدیدها فراموش شد. اما دوره مورینیو نزدیکترین دوره چلسی به ثبات در زمان حضور آبراموویچ بود.

شاید تا همین حالا هم همینطور باشد. در فاصله 13 سال از اولین اخراج مورینیو، لمپارد مربی‌ای است که دوره پر تنش و مداوم آبراموویچ را بیشتر از هرکس دیگری به چالش کشیده است. او بدون شک اولین نفر از “پروژه مربیان” آبراموویچ است که نه تنها برای کسب جام بلکه برای ایجاد یک هویت مشخص و ساختن تیم به کار گرفته شده است. اما او اولین نفری نیز هست که چنین فرصت و حمایتی را نیز دارد. دو روش برای مطالعه این موضوع وجود دارد.

اول این است که آبراموویچ خودش دست از تندروی برداشته است. این نظریه‌ای است که مدتهاست مطرح می‌شود. و با این حال پرداخت بیش از 200 میلیون پوند در نقل و انتقالات در طول شیوع ویروس کرونا، به ندرت عملکرد یک مالک غایب در جریان چنین روندی است؛ که ما را به مورد دوم می‌رساند که احتمال آن بسیار فریبنده‌تر است: اینکه او در حال بررسی کار لمپارد است و از چیزی که می‌بیند راضی است.

 

 

با گذشت 9 بازی از فصل، چلسی بهترین خط حمله لیگ برتر را در اختیار دارد. آنها با احتیاط پیشرفت می‌کنند، در حالی که اکثر رقبای‌شان در حال پسرفت هستند. حضور تیاگو سیلوا و بن چیلول باعث انسجام دفاع پنج نفره شده است. حکیم زیاش، تیمو ورنر و کای هاورتز ابعاد جذابی به خط حمله داده‌اند. پرس تیم کاملا موثر است. آنها دیگر دروازه‌بانی ندارند که به نظر از پیش باخته بیاید. بعضی باور دارند که تمام این موارد باعث شده که چلسی مدعی قهرمانی باشد.

لمپارد طبیعتا بدون در نظر گرفتن این موضوع وارد چنین کاری نشده است. با این حال به نظر می‌رسد که او وقتی در میانه محرومیت نقل و انتقالات این کار را در سال گذشته پذیرفت و چلسی را به سختی به جمع 4 تیم برتر رساند، از انتظاراتی که ایجاد شده بود، فراتر رفت. سیستم 3-3- 4 ظریف او- با بازگشت انگولو کانته به خط میانی- منظم‌تر و ساختارمندتر از فصل اول آشفته لمپارد شده که هر ضدحمله یک موقعیت خطرناک و هر ضربه آزاد مثل یک بحران بود.

بازگشت کانته به پست پوششی‌اش در خط میانی اساس تمام این موارد بوده است. او تا به حال در این فصل حتی یک تکل در یک سوم آخر زمین نزده است. شوت‌ها و پاس‌های کلیدی او کاهش پیدا کرده است. اما این مبادله کاملا ارزشش را داشته است: همکاری دفاعی بیشتر، فشار بیشتر روی توپ، تغییر سریع‌ بیشتر در بازی که باعث عملکرد بهتر چلسی شده است.

شاید شباهت‌های سبکی با تیم اول مورینیو در چلسی وجود داشته باشد که لمپارد نیز در آن بازی می‌کرد: سیستم 3- 3- 4 سازمان‌یافته با حضور کلود ماکلله در نقش کانته و دیمین داف و آرین روبن که به عنوان وینگرهای آزاد به میدان می‌رفتند. شباهت دیگری هم بین این دو مرد وجود دارد: آن سبک بی‌رحمی جذابی که به شما اجازه می‌دهد که با یک دست بازیکنان را فریب داده و با دست دیگر از میان بردارید.

 

 

تغییرات نسبت به فصل گذشته قابل توجه است: تنها میسون مونت از بین 6 بازیکنی که بیشتر از همه در فصل 20- 2019 به میدان رفتند، هنوز هم گزینه اول است. در طول این مسیر تقریبا تمام تیم جدا شده یا نیمکت نشین شده‌اند: سزار آسپیلیکوئتا، فیکایو توموری، راس بارکلی، پدرو، مارکوس آلونسو، ویلیان، آنتونیو رودیگر، آندریاس کریستینسن و کپا آریسابالاگای بیچاره.

چلسی در این فصل تا به حال 26 بازیکن را به کار گرفته که بیشتر از هر تیم دیگری در لیگ برتر است. و در حالی که شما ممکن است این را به عنوان مدرکی برای قدرت رشک برانگیز چلسی و توانایی آنها در رهایی از مشکلات به حساب بیاورید اما رویارویی موفق با مشکلات فراوان در باشگاهی به اندازه چلسی و تفکر و رفتار درست در برابر آنها همیشه کاری دشوارتر از آن چیزی است که تصور می‌کنید.

لمپارد در واکنش به ادعای مورینیو که گفته بود هزینه بالای چلسی نیازمند نتیجه‌گیری فوری است، اظهار داشت:” همه ما فشارهایی روی خودمان داریم.” اما مربیان باتجربه‌تر از لمپارد به او خواهند گفت که دیوانگی چلسی خیلی زود گریبان‌گیر او خواهد شد. مائوریتزیو ساری در آخر کبود و بداخلاق شد، کونته عجیب و پارانویید، آورام گرنت ناراحت و درهم رفته و همگی مانند کسی بودند که زندگی‌اش را پشت فرمان یک رنو می‌گذارند. این نشانگر انعطاف پذیری لمپارد- یا شاید رعایت خودش- است که تا به حال تقریبا هیچ اثر منفی را نشان نداده است.

اما این الگوی سال‌های آبراموویچ است: شرایط آرام است و همه چیز خوب پیش می‌رود تا زمانی که دیگر اینطور نیست. چلسی باشگاهی است که طبقات در آن به سرعت تغییر می‌کنند و دیوارها به شما فشار می‌آورند. یک قلمروی بی‌رحم و لمپارد که به مدت 15 سال در راهروهای آن حضور داشته بهتر از هر کس دیگری این را می‌داند. او می‌داند که هیچ مربی‌ای هرگز نتوانسته دو فصل بدون قهرمانی در لیگ برتر در این تیم تحت هدایت آبراموویچ دوام بیاورد. او می‌داند که شاید هرگز فرصت بهتری به دست نیاورد اما در عین حال می‌داند که شاید دیگر اصلا فرصتی نداشته باشد.

 

عنوان اصلی مقاله: Frank Lampard resists title talk but knows intensity of Chelsea demands نویسنده: Jonathan Liew نشریه / وبسایت: Guardian زمان انتشار: 28 نووامبر 2020
کلمات کلیدی:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *