دروغی که باید از آن عبور کرد؛ سولسشر وارث فرگوسن نیست
هفتیک- اگر هرکدام از بازیهای منچستریونایتد در سه سال گذشته را از تلویزیون دیده باشید، بدون شک این بحث را از زبان هم تیمیهای سابق او که حالا به عنوان کارشناس فعالیت میکنند شنیدهاید که اولهگونار سولسشر گزینه خوبی برای منچستریونایتد است چون به عنوان بازیکن سابق این تیم، سنت فوتبال هجومی در این باشگاه را درک میکند.
این که برای بررسی دوران حضور سولسشر روی نیمکت یونایتد لحظهای مکث کنیم، ارزشش را دارد. یونایتد سولسشر عموما در تغییر سیستم برای سازگاری با نیازهای بازی برابر حریفان قدرتمند بسیار انعطافپذیر ظاهر شده، تیمی که ابتدا کاملا عقب کشیده و سپس روی ضد حملات به سرعت جلو رفته و تاثیرگذاری بالایی دارد. آنها برابر تیمهای کوچکتر عملکرد چندان متقاعد کنندهای ندارند؛ خصوصا در اولدترافورد وقتی مجبور هستند برای در اختیار گرفتن تسلط بازی تلاش کنند.
تمامی این موارد در تضاد با ادعاهای مطرح شده درباره سولسشر و سنتهای منچستریونایتد به نظر میرسد اما این کارشناسان با خشنودی این واقعیت را نادیده گرفتهاند تا از دوست قدیمیشان حمایت کنند- که قابل درک است- در حالی که بسیاری از هواداران با خرسندی و به واسطه حس ناب این شرایط با آن کنار آمدهاند. سولسشر در روزهای اول حضورش روی نیمکت گفت:” من عضوی از تیم یونایتد بودهام و میخواستم به سنتهای هجومیمان برگردیم. فوتبال سریع و هجومی با شتاب، قدرت و شخصیتها.”
تماشای خوشحالی ریو فردیناند از پیروزی دراماتیک یونایتد برابر پاری سن ژرمن در سال 2019 بسیار جالب توجه بود- نتیجهای باورنکردنی با توجه به جریان بازی- خوشحالیای که با فریاد زدن این جمله در استودیوی بیتی اسپورت همراه بود:” این همان چیزی است که باید باشد- بازیکنان جوان به تیم میآیند و بازی میکنند! عقب نشستن و دفاع کردن؟ این اتفاق اینجا رخ نمیدهد!”
عقب نشستن و دفاع کردن دقیقا کاری بود که یونایتد در طول 90 دقیقه آن بازی انجام داد؛ رکورد 28 درصد مالکیت توپ را در شرایطی به ثبت رساند که آنها تیمی بودند که نیاز به گلزنی داشتند و این اتفاق تا دقیقه 94 طول کشید. اما در این دوران که گاهی به نظر میرسد کارشناسان میخواهند در ویدیوهای کوتاه شبکههای اجتماعی هیجانزده به نظر برسند، تا این که بحثی معنادار درباره دیداری که تماشا کردهایم، داشته باشند، کسی واقعا چندان اهمیتی برای این آمار قائل نبود.
یونایتد با نمایشی که به سبک ژوزه مورینیو شبیه بود، پیروز شده بود؛ مربیای که حالا به دلیل سبک فوتبالش مورد سرزنش قرار میگیرد و به این واقعیت توجه نمیشود که نتایج او در اواخر دوران حضورش در این تیم فاجعهبار بود چون او رختکن را کاملا از دست داده بود. این اتفاقی است که سولسشر با وجود تمام محدودیتهایش به ندرت به آن متهم شده است.
نکته مهمتر که هرگز واقعا از سوی این کارشناسان به آن اشاره نشده یا توضیحی برای آن ارائه نشده این است که چرا این سنت فوتبال هجومی که ظاهرا عمیقا در بازیکنان سابق منچستریونایتد ریشه دارد، به شکلی مشخص در دیگر شاگردان فرگوسن نمود پیدا نکرده که در طول یک دهه گذاشته وارد دنیای مربیگری شدهاند.
گاهی این ادعا مطرح میشود که فقط تعداد کمی از بازیکنان سابق فرگوسن به خوبی دیگر سرمربیان هستند که کمی غیرمنصفانه است. فوتبال انگلیس میزبان بزرگترین مربیان جهان در طول یک دهه گذشته بوده و بنابراین هم سطح نبودن با پپ گواردیولا یا یورگن کلوپ یا حتی برای مثال، کیکه سانچز فلورسِ قهرمان اروپا یا کلود پوئلِ قهرمان لیگ فرانسه دلیلی بر این نیست که دیگران مربیان خوبی نیستند.
شما نمیتوانید مانند استیو بروس به رکورد 1000 بازی به عنوان سرمربی برسید، مگر این که کاری درخشان را در طول این مسیر ارائه کرده باشید. روی کین در لیگ برتر موفق نبود اما عملکردی قابل توجه در صعود ساندرلند به این لیگ ایفا کرده بود. فیل نویل پس از استعفای عجیب و دیرهنگام از تیم ملی زنان انگلیس به سخره گرفته شد اما آنها تنها یک پنالتی و یک تصمیم آفساید کمک داور ویدیویی از رسیدن به فینال جام جهانی 2019 فاصله داشتند مارک هیوز عملکرد خوبی در بلکبرن و فولام داشت، کویینز پارک رنجرز را علیرغم تمامی احتمالات در لیگ حفظ کرد و رکورد امتیازات استوک را در عین اصلاح سبک بازی آنها بهبود بخشید.
اما باید از نظر سبک فوتبالی به بررسی پرداخت. در بین تمامی شاگردان فرگوسن- میتوان به سولسشر در منچستریونایتد، دوره کوتاه گری نویل در والنسیا و شاید دوران فراموش شده پل اسکولز در اولدهام اشاره کرد- تنها موردی که بر ارائه بازی مثبت تاکید داشت، هیوز در استوک بود، جایی که وظیفه او تغییر کلی قدیمیترین و مستقیمترین سبک بازی بود که لیگ برتر در این قرن به خودش دیده است. با احترام، هر مربی میتواند جسورتر از تونی پالیس باشد.
اما شواهد سبک بازی هجومیِ بدون چون و چرا کجاست؟ هیچکس این حرف را درباره انگلیس ِ فیل نویل نزد؛ در حالی که بسیاری از بازیکنان به این موضوع اشاره میکنند که انتخاب سارینا ویگمن این تیم را تکنیکیتر میکند. لوسی برانز گفت:” تاکید سرمربیان قبلی انگلیس بیشتر روی بازی فیزیکی بود. اما اگر شما میخواهید بهترین تیم دنیا باشید، باید روی بُعد تاکتیکی و تکنیکی بازی هم تمرکز کنید. سارینا این کار را میکند و به دنبال توتال فوتبال است؛ بازیسازی از دفاع و عبور از یک سومهای دفاعی و میانی و رسیدن به یک سوم پایانی زمین.”
تیم نیوکاسل تحت هدایت بروس تا همین اواخر کمترین میزان مالکیت در این فصل لیگ برتر را در اختیار داشت- نه لزوما چون در حفظ توپ افتضاح بودند، بلکه به این دلیل که پرسینگی از سوی آنها وجود نداشت. همانطور که کریس وو از اتلتیک در ابتدای این فصل نوشت:” به سختی میتوان سبک بازی جا افتاده را از بازی نیوکاسل تشخیص داد. بروس هرگز به درستی توضیح نداده که “سبک بروس” چیست و این سبک در زمین هم قابل تشخیص نیست. تاکتیکها او از افراط در دفاع تا بازی مستقیم در ضدحملات است که نتایج متفاوتی را به همراه دارد.” هیچ سبک بازی مشخصی در آنجا وجود نداشت.
سبک کین در ساندرلند عموما مکتب قدیمی 2-4-4 با هافبکهایی جنگنده در میانه زمین و بازیکنان خلاقتر در کنارهها بود؛ گاهی هافبک میانی سوم به تیم اضافه میشد تا به رقابت در وسط زمین کمک کند. کین به عنوان سرمربی تاکید زیادی روی فوتبال زیبا نداشت و به عنوان کارشناس تقریبا فقط درباره شخصیت یا شور و اشتیاق [بازیکنان] صحبت میکند؛ به جای این که حرفی درباره چگونگی فوتبال بازی کردن مطرح کند.
اگر کسی بتواند هیچ تاکید خاصی روی فوتبال زیبا در دوران مربیگری پل اینس به یاد بیاورد، به جز کلیپی که زوم کردن روی آن تصویری از دفتر در دستش در کنار خط زمین را به ما نشان میدهد که روی آن صرفا کلمه “شوت” نوشته شده، خوشحال میشویم که در بخش نظرات این مطلب به آن اشاره کند.
شاید دو استثنای حقیقی در این زمینه وجود داشته باشد که برایان رابسون و رایان گیگز هستند. رابسون با اختلاف مسنترین فرد در جمع این بازیکنان سابق است که دوران حرفهای مربیگریاش را 27 سال پیش آغاز کرد. تیم میدلزبورو تحت هدایت او بازیاش را حول محور حضور بازیکن درخشانی همچون جونینیو بنا کرد و گاهی از سیستم 1-2-4-3 استفاده میکرد که در آن زمان بسیار پیشرو بود، هرچند نتایج متفاوتی به دست میآورد.
دوران حضور گیگز روی نیمکت تیم ملی ولز با سبک محتاطانه- هرچند بسیار موفقیتآمیز- کریس کولمن مقایسه میشود و نتایج مثبتی را نیز به همراه داشته است. گیگز تیمی روانتر و مثبت ساخت و سعی کرد هر زمان که ممکن بود از مهاجمان بیشتری استفاده کند؛ همین باعث شد که آنها اجازه ابراز وجود داشته باشند. با این حال هنوز ندیدیم که این سبک در فوتبال باشگاهی چطور به کار گرفته میشود.
به جز این موارد، به دشواری میتوان نکتهای در حمایت از این ایده مطرح کرد که فرگوسن این سبک بازی هجومی را به شاگردانش منتقل کرده است. رمزگشایی از فلسفه فوتبالی سولسشر، بروس، اینس، کین، هیوز، گری نویل، فیل نویل و اسکولز دشوار است اما مطمئنا سبک آنها هجومی نیست. فوتبال بریتانیا عموما محتاطتر از فوتبال هلند و اسپانیا یا مربیگری آلمان مدرن بوده؛ بنابراین شاید این موضوع باعث شگفتی نباشد.
اما حتی در این صورت، تاکید این مربیان روی فوتبال هجومی از دیگر مربیان بریتانیایی که در سالهای اخیر در لیگ برتر مربیگری کردهاند هم کمتر است. آیا شاگردان مکتب منچستریونایتد مربیانی مثبتتر، سلطهجوتر و با ذهنیت هجومی بیشتری نسبت به برندان راجرز، دین اسمیت، فرانک لمپارد، گراهام پاتر، ادی هاو یا کریس ویلدر هستند؟
واقعیت این است که هیچکدام از بازیکنان فرگوسن هیچ ایدهای درباره فلسفه فوتبالی او ندارند. اگر هم دارند، نمیتوانند آن را به هیچ شیوه درست و معناداری به عنوان کارشناس یا سرمربی به تصویر بکشند.
نبوغ فرگوسن بیشتر از این که در زمینه هوش تاکتیکیاش باشد، در زمینه مهارت مدیریت فردیاش بود. منظور از این حرف این نیست که او از نظر تاکتیکی ضعیف بود، بلکه این است که سبک فوتبالی او در طول سالها به طور مداوم تغییر کرد. فرگوسن به بررسی بزرگان اروپا میپرداخت، زمانی که دیگر مربیان صرفا درگیر فوتبال انگلیس بودند. او همیشه دستیارانش را تغییر میداد- هرچند همیشه این اتفاق به خواست خودش نبود- کسانی که ایدههایی را از جایی دیگر به همراه بیاورند و مسئولیت زیادی در زمینه تاکتیکها و/یا جلسات تمرینی به آنها میسپرد. (برخلاف سولسشر که دستیارانش مایک فلان، مایکل کریک و کیهران مککنا هستند که تجربه کمی از بیرون از اولدترافورد در سالهای اخیر به همراه دارند.)
بیاید یک آزمایش ذهنی انجام دهیم: تصور کنید فرگوسن جایش را در اواسط دوران 26 ساله حضورش در اولدترافورد، برای مثال در سال 2000، به مربی دیگری میداد اما آن سرمربی تصمیماتی دقیقا مشابه فرگوسن تا سال 2013 میگرفت. ما احتمالا به صورت مداوم با این ادعاها روبرو میشدیم که این سرمربی جدید با عبور از 2-4-4 (کاری که فرگوسن در سال 2001 کرد)، با بازی با ذهنیت دفاعی، استفاده از فوتبال بر اساس ضدحمله در دیدارهای حذفی اروپا (کاری که فرگوسن در اواخر دهه 2000 انجام داد و تاثیر زیادی داشت) و با استفاده از یک وینگر در خط حمله (کاری که فرگوسن گاهی با کریستیانو رونالدو انجام میداد) از سنتهای یونایتد عبور کرده است. البته که این کاملا درست نیست چون تا زمانی که منچستریونایتد به فتح جامها ادامه میداد، کسی مشکلی با این اتفاقات نداشت، مانند کاری که فرگوسن کرد. مردی که دراماتیکتر از هر فرد دیگری در برابر اصول فرگوسن ایستاد، شاید خود فرگوسن بود.
تاریخ توسط برندهها نوشته میشود و فرگوسن توانست گروهی از قهرمانها بسازد که از گروه هر مربی دیگری در تاریخ فوتبال بریتانیا قدرتمندتر و ترسناکتر بود. اما این تاریخ شکل گرفته پیرامون فوتبال هجومی بسیار عجیب و غریب شده و برای روابط عمومی ساخت برند یا از سوی کارشناسان برای دفاع از دوست قدیمیشان مورد استفاده قرار میگیرد.
بعضی از افراد بیرون از این باشگاه فکر میکردند که یونایتد تحت هدایت فرگوسن روی فوتبال هجومی تمرکز داشت اما هیچکس نمیتواند ردی از آن را در تیم فعلی سولسشر ببیند و به نظر نمیرسد که هیچ یک از شاگردان فرگوسن به عنوان سرمربی اهمیتی برای این موضوع قائل باشند. کل فرضیه مناسب بودن سولسشر برای یونایتد بر پایه یک دروغ ساخته شد. حالا زمان آن رسیده که از این دروغ عبور کنیم.
بالاخره اخراج شد