نگاهی به 5 سال حضور فرهاد مشیری در اورتون؛ 500 میلیون پوند هزینه، بدون استراتژی
هفتیک- دوستی میگوید گوشهایش هنوز از دوشنبه شب زنگ میزند و گلویش زخم است. او میگوید این احساساتی است که در دو سال اخیر تجربه نکرده بود. و او هم مانند هر یک از هواداران اورتون نه فقط در طول قرنطینه، بلکه در طول ماههای دشوار پس از بازگشت تماشاگران نیز دلش برای این احساسات تنگ شده بود. حالا و بار دیگر، گودیسون پارک این تاثیرگذاری را دارد.
ما درباره خود ورزشگاه یا حتی هواداران صحبت نمیکنیم. ما درباره اتفاقات خارقالعادهای حرف میزنیم که در شب هایی مثل دوشنبه شاهد آن هستید، وقتی احساسی در هوا با احساسی در عمق وجود هر هوادار و بازیکنان اورتون ترکیب میشود تا واکنشی قدرتمند را شکل دهد که در نهایت باعث غلبه بر آرسنال شد.
چنین احساسی پنج شنبه قبل وجود نداشت، زمانی که لیورپول چهار گل به این تیم زد و به سوی دیگر استنلی پارک برگشت تا احساس سرکشی و طغیان را در پشت سرش به جای بگذارد. اما این احساس در دوشنبه شب گریزناپذیر بود. هوادارانی که برای ابراز ناامیدیشان به ورزشگاه آمده بودند در حالی به خودشان آمدند که در حال حمایت از تیمی بودند که پس از مدتها نبردی پایاپا با جایگاه این باشگاه در ردهبندی جدید فوتبال را پذیرفته بود. فریاد شوقی که پس از گل پیروزیبخش دمارای گری در وقتهای تلف شده سر داده شد کر کننده بود.
اما پس از آن روز سهشنبه و چهارشنبه رسیدند و حتی اگر آن صدای زنگ و گلوی زخمی باقی مانده باشد، احساس ناامیدی و سوالات قدیمی بار دیگر به آرامی برگشتند. چرا چنین عملکردی در طول چند هفته اخیر ارائه نشد؟ آیا میتوان انتظار داشت که این عملکرد به جای اتفاقی استثنایی، به اتفاقی عادی و معمول تبدیل شود؟
و فراتر از اطمینان، خشم و هیجانی که با اولین برد در هشت بازی اخیر در لیگ برتر به وجود آمد، این باشگاه تحت هدایت رافا بنیتس و مالکیت فرهاد مشیری واقعا به کجا میرود؟ سوالاتی که باعث شد بعضی از هواداران به نشانه اعتراض در دقیقه 27 روز دوشنبه- عدد 27 به عنوان نماد 27 سال دوری این باشگاه پرافتخار از آخرین جام قهرمانی- ورزشگاه را ترک کنند، با یک پیروزی فراموش نخواهد شد؛ مهم نیست که این پیروزی چقد جذاب و امیدبخش باشد.
حداقل مشیری پس از خرید 49.9 درصد از سهام اورتون در فوریه 2016 یک موضوع را به درستی درک کرد. او با حضور در اولین مجمع سالانه در ژانویه بعدی به سهامداران حاضر در فیلارمونیک هال لیورپول گفت که بازگرداندن این باشگاه به جمع باشگاههای برتر فوتبال انگلیس زمان میبرد. او اشتباه نکرده بود.
شما میتوانید این را فاصله را با زمان (تقریبا شش سال) یا با پول (بیش از 500 میلیون پوند هزینه در پنجره نقل و انتقالات) یا تعداد سرمربیانی که او استخدام کرد (پنج سرمربی: رونالد کومان، سم آلاردایس، مارکو سیلوا، کارلو آنچلوتی، بنیتس) یا تعداد مدیران فوتبالی که به کار گرفت (دو مدیر: استیو والش و مارسل برندز) محاسبه کنید. به هر شکلی که به این موضوع نگاه کنید، سرمایهگذاری قابل توجهی صورت گرفته است- و فقدان هشداردهنده روند رو به جلو به چشم میخورد.
اورتون در حالی روز دوشنبه به مصاف آرسنال رفت که در رده شانزدهم جدول ردهبندی لیگ برتر قرار داشت و از هفت بازی قبل تنها یک امتیاز به دست آورده بود. این بازگشت با روحیه باعث شد که آنها از منطقه سقوط فاصله گرفته و به جایگاه دوازدهم برسند اما چشم انداز وسیعتر هنوز با سردرگمی و پریشانی همراه است که به واسطه جدایی مارسل برندز، مدیر فوتبال باشگاه، نشان داده میشود که هفته گذشته از این اورتون جدا شده و دلیل آن را “تفاوت دیدگاه و مسیر با این باشگاه زیبا” اعلام کرد.
این اتفاقی غافلگیرکننده نبود. اتلتیک در ماه جولای خبر داده بود که برندز نقش خاصی در انتصاب بنیتس نداشته و در ماه اکتبر اعلام شد که او کنار گذاشته شده و عملا دیگر هیچ ارتباطی با باشگاه ندارد. اما با توجه به هیاهویی که نه فقط به خدمت گرفتن او در سال 2018، بلکه پیرامون تمدید قرارداد سه سالهاش در ماه آوریل سال جاری میلادی شکل گرفته بود، چنین اتفاقی تغییر رویکردی جدی به نظر میرسید.
انتظار میرفت که مواجهه فرهنگها، ایدهها و شخصیتها بین بنیتس و برندز شکل بگیرد. یکی از اعضای باشگاهی دیگر در واکنش به خبر انتصاب بنیتس در تابستان گذشته، شکلک پاپ کورن ارسال کرده و مدعی شد که برندز تا ماه سپتامبر از این باشگاه جدا خواهد شد. پیشبینی او فقط چند ماه اشتباه از آب درآمد.
اشکهای زیادی برای برندز ریخته نخواهد شد؛ مدیری که رکوردهای خوب خریدش در آ.زد.آلکمار (سرخیو رومرو و موسی دمبله) و پی اس وی آیندهوون (جورجینیو واینالدوم، کوین استروتمان و دریس مرتنز) به هیچ وجه در اورتون تکرار نشد. هرچند او میتواند مدعی موفقیت لوکاس دینیه و بن گادفری به عنوان تاییدی بر استراتژی جذب بازیکنش باشد اما خریدهای بسیاری با ناامیدی همراه شد. او مطمئنا نتوانست جواهری را کشف کند؛ کاری که بنیتز با خرید دمارای گری از بایرلورکوزن با قراردادی به ارزش 1.7 میلیون پوند انجام داد.
اما این صحبت درباره والش هم مطرح میشد؛ موضوعی که میتوان درباره تمام سرمربیانی گفت که در دوران مالکیت مشیری آمدند و رفتند و این موضوع حتی درباره اکثر بازیکنان هم صادق است. و وقتی عملکردی ضعیف نقطه مشترک همه میشود یعنی به نقطهای رسیدید که باید به جایی فراتر از بازیکنان ناکام درون زمین، روی نیمکت یا در دپارتمان جذب بازیکن نگاه کنید.
مشیری مطمئنا نمیتواند به نبود چشمانداز درست در بیرون از زمین متهم شود، چرا که اورتون در آستانه انتقال به ورزشگاه فوق العاده و جدید در بندر برملی مور (Bramley-Moore) در تابستان 2024 است. اما گری نویل دوشنبه شب در اسکای اسپورت حرف درستی زد که گفت مدیریت مشیری با وجود تمام هزینههایی که انجام داده نتوانسته پروژه فوتبالی جدیای را خلق کند.
میتوان بعضی از کسانی که به این تیم آمده و رفتند را در این موضوع متهم دانست اما اکثر این سرمربیان و هر دو مدیر فوتبال با ناامیدی قابل توجهی تحت هدایت مالکی روبرو شدند که به نظر میرسید علاقه بیش از حدی برای دنبال کردن غریزهاش یا پیشنهادات مدیربرنامهها به جای نظر افرادی دارد که به واسطه مهارتشان آنها را استخدام کرده است. و یک موضوع مشخص است: مهم نیست مشیری چقدر اشتباه میکند، او هنوز هربار از قضاوتش دفاع میکند.
مشیری با قبول جدایی برندز در واقع حمایت کاملش از بنیتس را نشان داد؛ مربیای که در تابستان قبل با وجود مخالفت قابل توجه هواداران-و بعضی از مدیران در گودیسون پارک- به خدمت گرفته بود. این حمایت ریسکی بزرگ به حساب میآید، با توجه به این که نتایج در چند هفته اخیر بسیار فاجعهبار بوده و در حالی که بسیاری از هواداران اورتون میزان قابل توجهی از انتقاد را روانه او کردند اما حس بعضی دیگر در حال تغییر است.
انتخاب بنیتس از بسیاری جهات عجیب بود. نه صرفا چون او سرمربی سابق لیورپول است- من در گذشته حامی حضور او بودم اما در حال حاضر حامی حضور برندان راجرز روی نیمکت اورتون هستم- بلکه چون او سرمربی سابق لیورپول است که به نظر نمیرسد بتواند نیازهای اورتون در سال 2021 را برآورده کند. بعد از ناامیدیها و سقوطهای بسیار از زمان حضور مشیری، این باشگاه به شخصیتی نیاز داشت که بتواند نوآوری کرده و انرژی خوبی را مانند دیوید مویس در سال 2002 و روبرتو مارتینز در سال 2013 به اورتون تزریق کند و این باشگاه را به دورانی جدید و خوش بینانهتر ببرد. بنیتس حتی در بهترین شرایط نیز هرگز چنین تواناییای نداشته است. این تواناییای نیست که آلاردایس، سیلوا یا آنچلوتی نیز از آن برخوردار باشند.
آیا پیروزی برابر آرسنال نقطه عطفی برای بنیتس بود؟ شاید. اما نمیتواند این عملکرد را نشانگر سبک بنیتس که معمولا به کنترل احساسات و نظم تاکتیکی مربوط است، دانست. بنیتس دوست دارد مغز بازیکنانش بر قلب آنها غلبه داشته باشد. در اکثر دقایق بازی دوشنبه شب دقیقا برعکس این اتفاق به نظر میرسد، هرچه در ابتدا این رفتار به ضرر آنها شد اما در نهایت شرایط خوبی را رقم زد- به زبان تاریخی اورتون، تکیه کمتر به “مکتب علم” و بیشتر به”سربازان از جان گذشته”. این همان چیزی بود که اورتون در آن شب نیاز داشت.
همیشه چنین شرایطی در گودیسون وجود داشته است، زمانی که ترکیبی از اشتیاق شدید روی سکوها و عزم راسخ در زمین باعث پیشروی آنها شده است. این اتفاق چند بار تحت هدایت آنچلوتی و حتی در بعضی مواقع تحت هدایت سرمربیان پیش از او نیز رخ داده بود. در یک عصر به یاد ماندنی از دو سال پیش، سه روز پس از دربی مرسی ساید که باعث پایان دوران حضور سیلوا در این تیم شد، دانکن فرگوسن پیروزی جذابی را برابر چلسی به دست آورد (که برحسب اتفاق دفعه قبلی بود که گوشهای دوستم به مدت چند روز پس از آن زنگ میزدند).
اما همه این اتفاقات به حس هویتی نامفهوم اضافه میکند- خصوصا با توجه به احساسات مختلفی که به شکلی اجتنابناپذیر در انتقال از گودیسون پارک به بندر برملی مور همراه هستند. این احساس شبیه به بحران هویتی است که وستهام یونایتد در طول دهه گذشته درگیر آن بوده و این فقط به انتقال آنها از آپتون پارک به ورزشگاه لندن مربوط نبوده، بلکه به تغییرات مالکیتی و تلاشهای هیئت مدیره برای بازسازی برند این باشگاه و تبدیل آنها از تیمی کارگری به تیمی درجه یک نیز مربوط بوده است. مانوئل پیگیرینی و تعداد زیادی بازیکن این پیچیدگی را تجربه کردند. چیزی که هواداران وستهام خواهان آن بودند تیمی تشنه و سختکوش با ارزشهای کارگری بود که مویس توانست آنها را در تیم جا بیاندازد.
میتوان به این موضوع اشاره کرد که بیل کِنرایت، مالک سابق اورتون، که هنوز مدیر باشگاه است در سال 2018 اقدام به جذب مویس کرد؛ زمانی که مشیری تصمیم به انتخاب آنچلوتی گرفت و بار دیگر در تابستان گذشته نیز مذاکراتی را انجام داد اما بنیتس ترجیح داده شد. بعضی به ایده انتخاب مویس به جای مربی قهرمان سه دوره لیگ قهرمانان خندیدند- “احساساتگرایی معمول کنرایت، روحیه معمول باشگاه کوچک”- اما مویس بار دیگر در وستهام نشان داده که در کار با سبک خاصی از باشگاهها مهارت بسیاری دارد. آنچلوتی نیز با تفاوت عملکردش در رئال مادرید و اورتون نشان داده که از چنین ویژگیای برخوردار است.
مشیری قراردادی 4.5 ساله با آنچلوتی به امضا رساند. چهار سال و نیم برای سرمربیای که در طول دهه گذشته هرگز بیشتر از دو سال در باشگاهی حضور نداشته است. چهار سال و نیم برای سرمربیای که برجستهترین خریدش در اولین تابستان حضور در مرسی ساید، خامس رودریگس 29 ساله بود که دوران اوجش در لیگ برتر در چند هفته اول بود و البته آلان 29 ساله. تفاوت بسیاری بین امضای قرارداد بلند مدت با سرمربی و داشتن برنامه بلندمدت وجود دارد.
هر اشتباهی که اورتون در پنجره نقل و انتقالات سالهای اخیر انجام داده به خودی خود قابل توجیه است. اما وقتی آنها را کنار هم قرار میدهید منطقی به نظر نمیرسد. در تابستان 2017 سه بازیساز جذب شدند- گیلفی سیگوردسون، دیوی کلاسن و وین رونی در عرض چند هفته به این تیم پیوستند و همه این سوال را داشتند که چه کسی قرار است وظیفه کارهای سرعتی و نفوذ را برعهده داشته باشد؛ پول هزینه شده برای تئو والکات و جنک توسون در ژانویه 2018 در حالی که همه باور داشتند آلاردایس به زودی جایش را به سیلوا میدهد؛ مدافعان میانی و هافبکهای متعدد با مهارتهای متفاوت که با برنامههای متفاوت از سوی سرمربیها (یا مدیران فوتبال) به خدمت گرفته شدند. حداقل این اطمینان وجود دارد که بنیتس دقیقا میداند در هر خرید خواهان چه ویژگیهایی است.
پرشی که اورتون امیدوار بود تحت مالکیت مشیری انجام دهد واقعا آسان نیست؛ خصوصا با توجه به وزن منابع و ثروتی که در اختیار شش تیم بزرگ لیگ برتر قرار دارد. اما رقم زدن چنین آشفتگیای با حمایت مالیای که از سال 2016 تا به حال داشتهاند نیز چندان آسان به نظر نمیرسد. بله، آنها در دو فصل آخر حضور مارتینز پسرفت داشتند اما باشگاهی میانه جدولی با هسته بازیکنانی درخشان بودند (هرچند بهترین آنها شامل جان استونز و روملو لوکاکو خیلی زود به منچستریونایتد و منچسترسیتی رفتند).
آنها مطمئنا در حال ساختن این تیم از جایگاهی بسیار قدرتمندتر از برای مثال نیوکاسل یونایتد پس از انتقال مالکیت جدیدش بودند و این کار را در زمانی انجام دادند که بعضی از باشگاههای برتر انگلیس در دوران گذار قرار داشتند. قرار گرفتن در جایگاههای هشتم، هشتم، دوازدهم و دهم در طول چهار فصل گذشته با میانگین امتیاز 52.75 برای باشگاهی ناامیدکننده است که تحت هدایت مویس یکی از بهترین باشگاههای خارج از شش تیم برتر بدون داشتن منابع تیمهای بالاتر از خودش بود و تحت هدایت مارتینز در فصل 14-2013 نیز پنجم شده بود.
هیچ کدام از سرمربیان و جز یک یا دو مورد از بازیکنان جذب شده نمیتوانند به عنوان اقدامی فاجعهبار به حساب بیایند اما فهرست موفقیتها به شکلی باورنکردنی کوتاه است چون کل شرایط آشفته به نظر میرسد: یک استراتژی به صورت ناگهانی به استراتژی دیگری تغییر پیدا میکند، سپس یکی دیگر و یکی دیگر. چشمانداز چیست؟ برنامه چیست؟ پاسخ دادن به این سوالات باید در حیطه اختیارات مدیر فوتبال قرار بگیرد اما آیا برندز قدرت واقعی انجام این کار پس از سال اول را داشت؟ آنچلوتی و بنیتس قدرت بسیاری به عنوان سرمربی دارند اما مساوی با برنامه بلندمدتی نیستند که اورتون به آن نیاز داشته و به دنبالش است.
و ما به حرف دیگری برمیگردیم که مشیری در آن چند ماه اول حضورش در این تیم زد. او گفت:” ما یک پنجره داریم تا خودمان را مطرح کنیم.” اگر منظور او بازه زمانی محدود بود احتمالا حق داشت، چه به آسیبپذیری بعضی از قدرتهای سنتی لیگ برتر فکر میکرد یا نیاز به کسب سهمیه اروپایی برای افزایش درآمد پیش از این که قوانین فرپلی مالی گریبان این باشگاه را بگیرد.
در هر حال به سختی میتوان به این احساس توجه نکرد که آن پنجره موقعیت- وقتی اورتون میتوانست برای خرید جوردن پیکفورد، مایکل کین و سیگوردتون اقدام کند، از نظر تئوری خودش را قویتر کرده و سه باشگاه دیگر لیگ برتر را تضعیف کند- آمده و رفته است. هزینه صورت گرفته در تابستان گذشته با خرید آسمیر بگوویچ، آندروس تاوزند، دمارای گِرِی و سالومون روندون چندان زیاد نبود تا از رعایت قوانین فرپلی مالی اطمینان حاصل شود. این موضوع نیز علیرغم تاثیرات مثبت تاوزند و خصوصا گری دردسرساز بوده است.
تغییر مکان به خانه جدید مشخصا درآمد بیشتری را به همراه خواهد داشت که به شدت به آن نیاز است اما هواداران آرسنال، تاتنهام و وستهام به شما خواهند گفت که ورزشگاه جدید لزوما چاره تمام مشکلات نخواهد بود.
شعارهای “اخراج هیئت مدیره” که در طول دربی مرسیساید در هفته گذشته شنیده شد، تاسفآور است. آیا هواداران اورتون واقعا میخواهند از دست مشیری خلاص شوند؟ بسیاری از مالکان در بیرون از این باشگاه هستند که بلندپروازی بسیار کمتر و حمایت کمتری از باشگاه نسبت به او دارند (بنیتس میتواند تمام روز درباره چند نفر از آنها صحبت کند). اتفاق بسیار بهتر برای مشیری این است که به اورتون متعهد بماند اما این موضوع را بپذیرد که بهتر است تصمیمات فوتبالی به دیگران سپرده شود.
در مدل مدیریت فوتبال منصفانه است اگر بگوییم که والش و برندز اشتباهاتی در بازار نقل و انتقالات داشتهاند- و بدون شک بنیتس با آگاهیای که از قدرتش دارد، ترجیح میدهد استقلال بیشتری از این نظر داشته باشد. اما شما میتوانید این سوال را نیز مطرح کنید که آیا آنها تحت مالکیت مشیری هرگز واقعا مدل مدیریت فوتبال را در این باشگاه پذیرفتهاند و شانسی برای کار کردن در آن دادهاند یا خیر. آیا این روند بدون مدیر فوتبال واقعا میتواند یک “پروژه جدی فوتبالی” باشد؟
در عین حال، ما با اشتیاق در انتظار دستاوردهای “بازبینی استراتژیکی” هستیم که اورتون در زمان تایید جدایی برندز در یکشنبه شب اعلام کرد. آیا ما میتوانیم مطمئن باشیم که آنها هیچ سندی از استراتژی را پیدا خواهند کرد که ارزش بازبینی را داشته باشد؟
و آیا کسی به اندازه کافی شجاع خواهد بود که به مشیری اعلام کند که دیدگاه استراتژیک باشگاه هرچه که بوده، در چند سال اخیر از هوی و هوس این سهامدار اصلی آسیب جدی دیده است؟ او گفت که میداند مطرح کردن دوباره اورتون به عنوان قدرتی اصلی زمانبر است. اما هرچه او برای سرعت بخشیدن به روند این حرکت رو به جلو تلاش بیشتری میکند، بیشتر به نظر میرسد که آنها در حال درجازدن هستند.