60 اسطوره تاریخ لیگ برتر؛ اشلی کول (20)
هفتیک-اوایل پاییز 2009 بود و تقریبا یک سال از پاس رو به عقب معروف او که در ومبلی گلی را به قزاقستان هدیه کرده بود، میگذشت که اشلی کول مصاحبهای با آی تیوی انجام داد.
حال و هوای تیم در آن بازه زمانی پس از گل کماهمیت ژامبیل کوکیف در پیروزی 1- 5 سهشیرها بهتر شده بود اما واکنشها به اشتباه غیرمنتظره او هنوز کم و بیش وجود داشت. او از صدای هماهنگ هو کردنها که با هر ضربه به توپ پس از اتفاق آن شب به گوش میرسید، گفت و به این موضوع اشاره کرد که دوست داشت زمین دهان باز کند تا بتواند از شر این آزارها رها شود.
ظاهرا اهمیتی نداشت که این اشتباه بزرگ کاملا دور از شخصیت او بود و ذرهای کوچک در بین نمایشهای همیشه درخشانش به نظر میرسید؛ یا این که قزاقها با وجود این اشتباه به راحتی از سر راه برداشته شده بودند. کول به آخرین قربانی انگلیس، مقصر امیدهای کمرنگ شده نسل طلایی و نمادی از بازیکنان دوران جدید لیگ برتر که یک شبه به ثروت بیش از حد رسیده بودند، تبدیل شده بود. صدای سوت و اعتراضات بیشتر به خاطر آنچه که او به نوعی نماینده آن شده بود به گوش میرسد تا این که آنچه واقعا در زمین به نمایش گذاشته بود. و با وجود تمام جسارت و غروری که این بازیکن در ظاهر از خود نشان میداد، این رفتارها واقعا آزاردهنده بودند.
او گفت:” به نظر میرسد همه فکر میکنند من پسر ولخرجی هستم. من گوشواره انداختهام. این به این معنا نیست که دنبال خودنمایی هستم. من میدانم چه کارهایی برای باشگاه و کشورم انجام دادهام. میدانم آنطور که بیرون از زمین فکر میکنند، نیستم. من خودنما نیستم. اینطور نیست که به دنبال پرسه زدن و کافه رفتن و این کارها باشم- من اینطور نیستم. اگر زمانی داشته باشم بیرون میروم اما فردی آرام هستم. بیشتر وقتم در تنهایی سپری میشود. سعی میکنم بقیه را ناامید نکنم چون در گذشته این کار را کردهام. برای مادرم متاسفم چون من را خیلی خوب بزرگ کرد. مردم نظراتی درباره من دارند. آنها را درک میکنم و به آنها گوش میدهم. اما دروغ نمیگویم: همه میخواهند دوست داشته شوند.”
کول چند روز پس از صحبتهایش برابر دوربینهای تلویزیونی برای هفتاد و ششمین بار پیراهن تیم ملی را بر تن کرد. انگلیس با نتیجه 1- 5 کرواسی را در ورزشگاه ملیاش در هم کوبید و تیم فابیو کاپلو با ثبت رکوردی جدید به مسابقات جام جهانی که تابستان سال بعد برگزار میشد، صعود کرد. او آن فصل را با عنوان قهرمانی جام اتحادیه و جام حذفی به پایان رساند تا برای دومین بار در طول زندگی حرفهایاش دبل کرده باشد و یکی از بازیکنان درخشان کشورش- البته در یک تورنمنت طاقتفرسای دیگر- در جام جهانی 2010 آفریقای جنوبی بود. اما به جز روابطی که با هواداران چلسی داشت، باز هم منفور باقی ماند. حتی آنها که در شمال لندن از آنها جدا شده بود (توضیح مترجم: منظور طرفداران آرسنال است) نیز از او نفرت داشتند. و موضوعی بسیار ناراحتکننده در این واقعیت وجود دارد.
کول بازیکنی فوقالعاده بود اما با این که هرگز دستکم گرفته نشد اما به اندازه کافی نیز مورد تحسین قرار نگرفت. او بهترین مدافع چپی بود که انگلیس در دوران مدرن پرورش داد و این واقعیت از سوی استوارت پیرس نیز تایید شده که اطلاعات خوبی در این باره دارد. او در دوران اوجش که مچ پایش پس از هر بازی به دلیل ورم و کبودی همیشگی نیازمند یخ درمانی بود، هیچ همتایی در جهان نداشت.
او مدافعِ کناریِ کاملی بود، انرژی بیانتها و درک دفاعی خوبی داشت، سرعت بالایی داشت که گاهی هیچکسی جلودارش نبود و از جاگیریهای خوبی نیز برخوردار بود. او پا به توپ راحت کار میکرد؛ در حالی که در سیستم انگلیسی، انرژیاش باعث شکل گیری حملات مرگبار از سمت چپ میشد. خطرات ایجاد شده توسط آرسنال و چلسی در زمان حضور او و حمایتش از کنارهها بسیار قدرتمندتر بود.
فیل نویل، مدافع کناری سنتیتری که 59 بازی ملی دارد، یک بار مدعی شد که بازی برابر کول غیرممکن است:” او نفوذی 60 متری انجام میدهد و شما باید به عنوان حریف او را دنبال کنید. بنابراین متوجه میشوید که در نزدیکی محوطه جریمه خودی قرار دارید و این یعنی باید 60 متر دیگر بدوید تا به یک سوم هجومی برگردید؛ جایی که باید باشید. زمانی که به آنجا میرسید از دست رفتهاید چون 120 متر را طی کردهاید اما اشلی این کار را فوق العاده انجام میدهد. او به ندرت حتی عرق میکند. او کاری میکند که بازیکنان مقابلش مجبور به دفاع شوند؛ حتی با این که خودش مدافع چپ است.”
کول در سال 2001 در مونیخ برابر آلمان و در سال 2002 در ساپورو برابر آرژانتین بازی کرد که بهترین نمایشهای تیم ملی در این نسل بود. او توانست با بهترین بازیکنان یارگیری کرده و آنها را خنثی کند و به گفته استیون جرارد، در یک چهارم نهایی یورو 2004 در دیدار انگلیس برابر پرتغال، میزبان مسابقات، توانست استاندارد جدیدی را به ثبت رسانده و کریستیانو رونالدو را در جیبش بگذارد- که در واقع شاهکاری کمیاب است. دوران حضور او در تیم ملی بزرگسالان که در سن 20 سالگی به شکلی ناگوار آغاز شده و با اصابت قوطی فلزی رژ لب به چشمانش که از سوی سکوها در آلبانی پرتاب شد همراه بود، منجر به این شد که او به گزینه اول کشورش در پنج تورنمنت مهم در مدت 13 سال تبدیل شود. او در تمامی 107 بازی ملی خود به جز دیدار آخر در ترکیب اصلی قرار داشت که به نوبه خود آمار قابل توجهی است. هیچ نمایش ضعیفی از او دیده نشد.
هیچ بازیکنی نمیتواند با رکورد هفت قهرمانی او در جام حذفی که در دو باشگاه به دست آمد، برابری کند اما قدرت او هر هفته در لیگ برتر نیز دیده میشد. توانایی او در بازیخوانی به وضوح در تمامی دفع توپهایش از روی خط دروازه دیده میشد؛ مهارتی چشمگیر که در اوایل دوران حضورش در آرسنال پیشرفت کرد و بعدتر عاملی کلیدی در پیروزی چلسی برابر ناپولی و بارسلونا در مراحل حذفی در مسیر کسب قهرمانی چمپیونزلیگ 12- 2011 بود. مطمئنا کریستین ماجو و سسک فابرگاس او را به خاطر آن صحنهها نبخشیدند. مدافعان به ندرت تحسینی که شایسته آن هستند را دریافت میکنند. درخشش کول هم به اندازهای که باید مورد تحسین قرار نمیگرفت؛ هرچند وقتی در زمین غایب بود، جای خالیاش به وضوح احساس میشد.
آرسنال خیلی زود استعداد او را کشف کرد. پسری اهل بُو (Bow) در شرق لندن که از کودکی هوادار این باشگاه بود و آرزوی تبدیل شدن به دیوید روکَسِل را داشت زیرا در آن روزها هنوز خودش را یک مهاجم میدید. یک بار در دوران حضور در تیم جوانان به دلیل مصدومیت گذر او به تخت فیزیوتراپی باشگاه افتاده بود که خودش را در کنار اسطورهاش دید و با دقت به تمامی کلمات تشویقآمیز این بازیساز گوش داد.
او خجالتی بود و این ویژگی را در دوران حضورش در سطح بزرگسالان نیز حفظ کرد؛ حتی با این که چهرههای جوانتر در صحنه حاضر شده و به دنبال مشورت گرفتن از او بودند. اما او بسیار سختکوش بود و عزم جزمی برای اثبات تواناییهایش داشت. کول فقط یک دقیقه در وقتهای عادی بازی برای تیم آرسن ونگر در دیدار برابر میدلزبورو در جام اتحادیه به میدان رفته بود که کریستال پالاس- باشگاهی که مدیریتش 13 ماه بود که به منابع دولتی واگذار شده بود و در خطر سقوط از چمپیونشیپ قرار داشت- در فوریه 2000 به صوت قرضی او را به خدمت گرفت.
استیو کاپل، سرمربی وقت پالاس، به اتلتیک میگوید:” من همیشه تماشای بازی تیم جوانان و دیدن او را به خاطر خواهم داشت. این پسر سرسخت و لاغر که در پیراهنی گشاد گم شده بود و بسیار تاثیرگذار کار میکرد. من پیگیر شدم و او به تیم ما آمد. مسئول تدارکات در آستانه اولین جلسه تمرینی او با تعجب آمد و به من گفت یک بازیکن کوچک آمده و میخواهد بازی کند. من گفتم که آن بازیکن کوچک مدافع چپ جدید ماست و او فکر کرد شوخی میکنم. اما بازی او را ببینید. ببینید که او برای ما چه کرد. آن انرژی، آن کیفیت. ما اندی لینگن تنومند را در دفاع میانی داشتیم که هرگز حرکت نمیکرد و سپس اشلی که به تنهایی در نیمی از زمین دفاع میکرد و سپس خودش پیش میرفت. اندی فقط آنجا میایستاد، با ضربه سر و پا توپها را دور میکرد. تمام دوندگیها بر عهده اشلی بود. فوق العاده.”
کول در اولین دیدارش در این لیگ که با شکست 0- 1 در بلاندل پارک همراه شد یار مستقیم کوین داناوان از گریمسبی تاون بود و در طول 14 بار حضورش در دسته دوم عملکرد درخشانی را به نمایش گذاشت. تجربه حضور در این محیط دشوار از بسیاری جهات به ساختن او کمک کرد.
در نهایت پالاس با مالکیت جدید خواهان جذب او به صورت دائمی در همان تابستان شد اما در آن زمان او در لیگ برتر نیز به میدان رفته بود. این بازیکن با مصدومیت سیلوینیو خیلی زود خودش را به ترکیب آرسنال تحمیل و در کنار پاتریک ویرا، سول کمپبل، ینس لمان و تونی آدامز رشد کرد. او به خوبی با قهرمانان جام جهانی و بازیکنان حرفهای قدرتمند سازگار شد. آنها نیز با توجه به کیفیت عملکرد این بازیکن، خیلی سریع او را به عنوان عضوی از گروه پذیرفتند.
کول همیشه عضوی کنجکاو برای شنیدن توصیههای مفیدِ هم تیمیهای باتجربهترش که در ابتدا شامل آدامز، نایجل وینتربرن و مارتین کئون میشدند، بود. او تایید میکند که از ابتدا ذاتا یک مدافع نبود اما از بازیکنان بهتر از خودش یاد گرفت، پیشرفت کرد، درخشید و در نهایت خودش را متقاعد کرد که به همین پست تعلق دارد. کول اولین محصول تیم جوانان آرسنال پس از ری پارلر بود که خودش را در این تیم ثابت کرد و در فصل 04- 2003 که با قهرمانی بدون شکست آنها همراه بود، در 32 بازی در ترکیب اصلی به میدان رفت. بازی ترکیبی او در کنار رابرت پیرس و تیری آنری در سمت چپ این تیم در آن زمان مهارناپذیر بود: ترکیب غریزی باشکوهی از مهارت، ابتکار و کیفیت ورزشی. حریفان به ندرت شانس برای مقابله داشتند.
همه این موارد باعث شد که جدایی آنها ناراحت کنندهتر شود.
بسیاری هرگز انتقال او به سوی دیگر پایتخت را نبخشیدند. آنها به اظهارنظرهایی مانند “من تقریبا نزدیک بود از شوک، ماشینم را چپ کنم” اشاره میکردند؛ اظهارنظری که در واکنش به تایید پیشنهاد تمدید قراردادش با دستمزد 2.8 میلیون پوند در ژانویه 2005 برای ادامه حضور در آرسنال، باشگاه کودکیاش، در زندگینامه او مطرح شده بود و این موضوع را مدرکی برای حرص و طمع این بازیکن میدانستند. چند روز پس از تماس تلفنیای که تقریبا این بازیکن را از ادامه حضور در شمال شهر منصرف کرد، جلسهای در هتل پارک رویال برگزار شد که در نهایت جریمه سنگینی برای چلسی، کول، مدیر برنامهاش و ژوزه مورینیو به دلیل نقض قوانین جذب بازیکنی که تحت قرارداد با باشگاهی دیگر بود، به همراه داشت. انتقال به استمفوردبریج در واقع تا 18 ماه بعد عملی نشد.
این جنجال حتی بیش از ازدواج و سپس طلاق او از برنده مسابقه استعدادیابی تلویزیونی که خیلی زود به دختر محبوب کشور تبدیل شده، باعث قطع رابطه این بازیکن و مردم شد. این که کول مشخصا شایستگی دریافت دستمزد 60 هزار پوند در هفته که درخواستش را مطرح کرده داشت، مهم نبود. سایر بازیکنان در تیم آرسنال که از باشگاههای دیگر جذب شده بودند رقمی به مراتب بیشتر دریافت میکردند. اعتراض او درباره تفاوت ناچیز پنج هزار پوند در هفته در دستمزد به نقطه عطفی در زندگی حرفهای او تبدیل شد و ناامیدیای را در او به عنوان محصول تیم جوانان باشگاه به وجود آورد که حس میکرد وعدههایی که به او داده شده، بیشتر از پرداختیها بوده است. این نشان میداد که او تا چه اندازه کمتر از شایستگیاش مورد تحسین قرار گرفت.
تمامی طرفین در آن جدایی پرآشوب اشتباهاتی انجام دادند.
آرسن ونگر در گفتگو با ایمی لاورنس از اتلتلیک در مورد کتابش به نام “شکست ناپذیرها” گفت:” اشلی کول یکی از حسرتهای دوران حرفهای من است. او به دلیل سوتفاهمی بین مدیر برنامهاش و باشگاه از تیم جدا شد. ادامه دوران بازی او نشان داد که چه بازیکنی بزرگی است. هرچند آن سالها باید اینجا سپری میشد.” کول تنها بازیکنی از تیم شکست ناپذیر فصل 04- 2003 بود که حاضر به همکاری در نگارش این کتاب نشد؛ هرچند تنها دلیلش این بود که میترسد هواداران چلسی چندان از این کار او خوششان نیاید.
او پس از نهایی شدن انتقال به چلسی با پنج میلیون پوند به علاوه ویلیام گالاس، مدافع آن زمان آبیها، در هر بازگشت به باشگاه سابقش با توهین از سوی هواداران روبرو میشد. او در جمعهای خصوصی ابتکار هواداران آرسنال را برای چاپ اسکناسهاس 20 پوندی تقلبی تحسین میکرد؛ اسکناسی که عکس او به جای عکس ملکه روی آن قرار داشت- با مهر بانک روسیه در اشاره به رومن آبراموویچ، مالک چلسی، و امضای پیتر کنیون، مدیر اجرایی این تیم، به عنوان رییس بانک مرکزی- و آنها را در حین سر دادن شعار پولکی به سوی او پرتاب میکردند. او حتی یکی از آنها را با خود به خانه برد و به این ابتکار عمل میخندید.
او پس از پیروزی 1- 4 چلسی در ورزشگاه امارات در می 2009 گفت:” خشم زیادی علیه من اینجا وجود دارد. من آنها را مقصر نمیدانم اما به آن عادت کردهام. انتظار آن را داشتم.” او از طرف کسانی که روی سکوها حضور داشتند، متهم به خیانت بود. این احساس خیانت عمیقتر هم بود چون کول یکی از خودشان بود.
او توپچی جوانی بود که عکسش در 10 سالگی در حالی که جام قهرمانی مسابقات دسته اول سال 1991 را در ورزشگاه هایبوری بالای سر برد، وجود داشت و بعدتر بازیکن تیم ملی انگلیس بود که مدل پلاستیکی جام لیگ برتر را در دایره میانی زمین وایت هارت لین در قلب تاتنهام، پس از قطعی شدن قهرمانی آرسنال در زمین دشمن، بالا برد. او هواداری به حساب میآمد که به بازیکنی موفق تبدیل شده و رویای هر هواداری را زندگی میکرد.
ویرا باور داشت بهترین مدافع کناری کشور به آدامز بعدی باشگاه تبدیل خواهد شد. او گفت:” اشلی قرار بود کاپیتان بعدی آرسنال باشد. او از جوانی آنجا بود، در باشگاه رشد کرده بود و من از تماشای رفتن او ناامید شدم.” هم تیمیهای او در اعماق وجودشان درک میکردند که او چرا از این تیم جدا شده است. همکارانی که آنها را ترک کرده بود به جای عصبانیت و ناراحتی، احساس همدردی داشتند. بله، حسرتی وجود داشت اما احترام باقی ماند. آخرین بازی او شکست برابر بارسلونا در فینال لیگ قهرمانان 2006 در پاریس بود.
او این جام، یک لیگ برتر دیگر، یک لیگ اروپا، یک جام اتحادیه و چهار جام حذفی را در دوران حضور در چلسی به دست آورد- تنها جام آرسنال در طول هشت سال حضور کول در استمفوردبریج به یک جام حذفی محدود شد- و این موفقیتها با بازی ترکیبی او و درک تله پاتیکش با فلورن مالودا، فرانک لمپارد و دیدیه دروگبا به دست آمد. هواداران چلسی از این که چنین بازیکنی را از رقیب مستقیمشان خریدند، خوشحال بودند و او را در قلبشان جای دادند. لذت بردن از حضور او با چنین عملکردهای موفقی آسان بود و سرمربیان چلسی یکی پس از دیگری از نمایش درخشان او بهره بردند. با این حال بدون توجه این تحسینها، اعتبار او در بین بخش وسیعتری از مردم همچنان رو به زوال بود.
زندگی شخصی او به موضوع ستونهای زرد در صفحات خبری روزنامهها تبدیل شده بود. خود او نیز کمکی به بهبود این شرایط نمیکرد؛ چه با توهین به یک پلیس بیرون یک کلوپ شبانه یا با پشت کردن به مایک رایلی هنگام دریافت کارت زرد در دیدار برابر تاتنهام در سال 2008 ( حرکتی زشت که منجر به شروع کمپین “احترام” (Respect) از سوی اتحادیه فوتبال شد) یا دستگیر شدن به دلیل داشتن سرعت 100 مایل بر ساعت در منطقه با محدودیت سرعت 50 مایل یا با توصیف اعضای اتحادیه فوتبال انگلیس به مشتی خوک در توییتی در واکنش به حکم کمیته انضباطی مستقل درباره روابط عاشقانه جان تری.
بسیاری از فوتبالیستهای کارهای بدتری انجام دادهاند. درست است که افراد زیادی به صورت اتفاقی با تفنگ بادی کالیبر 22 به دانش آموزی که از دانشگاه لافبرا برای کارآموزی در زمین تمرین ساری متعلق به چلسی آماده بود، شلیک نکردند اما همیشه پیچیدگیهایی در سریال درام اشلی کول وجود داشت.
اما ضربهای به فوتبال او وارد نشد، استانداردهای بازی به ندرت پایین آمدند و این بازتابی قابل تحسین از توانایی و حرفهایگری او را نشان میداد.
کارلو آنچلوتی در دورانی که مشکلات بیرون از زمین کول به اوج خود رسیده بودند هدایت این تیم را بر عهده داشت و از او به عنوان بازیکنی در کلاس جهانی نام برد. فهرست بازیکنان تیم که تصمیم آندره ویلاش بواش برای خط زدن او از دیدار خارج از خانه مقابل ناپولی در فوریه 2012 را نشان میداد، مانند یادداشت خودکشی به نظر میرسید؛ هرچند در نهایت کول پس از 12 دقیقه وارد زمین شد تا زمینهساز نفرین ماجو شود. فقط همان مچ پاهای شیشهای بودند که گاهی او را دور نگه میداشتند. آنها و گذر زمان.
مورینیو، مربیای که او را برای پیوستن به چلسی اغوا کرد اما خودش 13 ماه بعد از این تیم جدا شد، در سال 2013 برگشت اما فقط یک فصل دیگر فرصت کار با او را پیدا کرد. او هنوز توانایی و انرژی این بازیکن که حالا 32 سال داشت را تشخیص میداد. او در آستانه دیدار پیش فصل برابر ستارگان اندونزی، جلسهای در هتل حیات جاکارتا با کول برگزار کرد و به صحبتهای این مدافع گوش کرد که میگفت در برآورده کردن تمامی هیاهوهایی که در اطراف خرید جنجالیاش در سالهای قبل پیش آمده بود، شکست خورده است. او هنوز احساس میکرد که چیزی به سرمربیاش بدهکار است.
پاسخ این صحبتها دقایقی بعد داده شد؛ زمانی که مورینیو به محوطه آشپزخانه در پشت صحنه رفت تا با جمعی از خبرنگاران گفتگو کند:” او هیچ دینی به من ندارد. او هنوز در انگلیس بهترین است و یکی از بهترین بازیکنان دنیاست. من اعتماد زیادی به او دارم چون او از نظر دفاعی یکی از بهترینهاست. او با توپ پیشروی میکند و موقعیت گلزنی برای سایر بازیکنان فراهم میکند، بنابراین من فکر میکنم او مدافع کناری بسیار کاملی است.
او پسر و بازیکن حرفهای فوقالعادهای است. همیشه سختکوش و متعهد بوده است. هرگز تاخیر ندارد و همیشه تمام تلاشش را در تمرینات و مسابقات به کار گرفته و عضوی از تیم است. اگر هر زمانی جز گزینههای اول نباشد، هرگز نشنیدم کسی بگوید که رفتار او تغییر کرده است. او بسیار فروتن و بسیار مودب است. او بازیکنی کامل است.”
اگر با کسانی که در آرسنال و چلسی با کول کار کردهاند حرف بزنید، واژه “فروتن” برخلاف ادعاهای رسانههای عمومی بسیار مطرح میشود. این واژه و “سخاوتمند”، ویژگیای که بیش از هرچیز به تربیت او برمیگردد. او بازیکن جوانی بود که داوطلبانه از باشگاه خواست آئودی تیتی مشکیاش را به حراج بگذارد- ماشینی که پس از اولین قرارداد بزرگش خریده بود- تا برای بنیاد دیوید روکَسِل بودجه جمع کند اما مجبور شد تبلیغ فروش را برعهده بگیرد چون این خیریه علاقمند بود توجه افراد را به این حراجی جلب کند.
او یکی از بازیکن بزرگ تیم بود که به مسئول تدارکات کمک کرد تا جعبههای لوازم کثیف را پس از دیداری خارج از خانه به اتوبوس تیم منتقل کند. یا بازیکن چلسی بود که سعی کرد به صورت ناشناس در مهمانی خداحافظی مدیر ارتباطات آرسنال شرکت کند، به همین دلیل به خانه سابقش برگشت؛ جایی که با چند نفر از اصحاب رسانه برخورد داشت ( اتفاقی که هرگز از آن لذت نمیبرد).
هر دو باشگاه برای پروژههای خیریه خود روی او حساب میکردند.
زمانی که در آرسنال بود یک بار به مدرسه قدیمیاش در بُو برگشت که مادرش هنوز آنجا کار میکرد و از دانش آموزان خواست که اشتباهات او به عنوان یک کودک را تکرار نکنند:” اگر میتوانستم یک چیز را تغییر دهم، تلاشم را در مدرسه بیشتر میکردم.” افراد حاضر و بسیاری از شیفتگان افراد مشهور صداقت فیالبداهه او را تحسین کردند.
او در سال 2017 در حالی که با لسآنجلس گلکسی آمریکا قرارداد داشت، به عنوان سفیر چلسی فعالیت میکرد و به خانه ایرو اسمالز، مدیر تیم جوانان نیوریورک به نام افسی هارلم، رفت و جلسه یک ساعتهای با شش بازیکن جوان این باشگاه داشت، از پیش زمینه آنها جویا شد و درباره تجارب خودش در دوران رشد در لندن و در خانوادهای تک والد صحبت کرد. اختصاص دادن چنین زمانی تاثیرات خوبی دارد.
او این روزها به چلسی بازگشته و به عنوان مربی تیم زیر 15 سالهها باشگاه، هدایت نسل بعدی را برعهده دارد. افراد حاضر در آکادمی تحت تاثیر اخلاق کاری، تعهد، انگیزه و شخصیت او قرار گرفتهاند. بازیکنان جوانان تک تک کلمات او را آویزه گوش میکنند. این کاریزما در حضورهای رو به افزایش او به عنوان کارشناس تلویزیونی نیز به خوبی مشهود است. مسیر خوبی در مربیگری یا تفسیر دیدارها پیش روی او قرار دارد.
او که زمانی مشتاق بود تا به صورت ناشناس در دیدار نیمهنهایی لیگ قهرمانان 2005 بین لیورپول و چلسی حضور پیدا کند تا فقط بودن در آنفیلد زیر نور نورافکنها را تجربه کند، حرکتی که در نهایت با توجه به عواقب احتمالی شناسایی شدن روی سکوها از آن منصرف شد، مشخصا هنوز عاشق فوتبال است.
شاید این شروع دوباره در نهایت باعث شود که خصومت و خشم ناشی از پیوستن او به تیم آن طرف پایتخت در طول زمان فروکش کند؛ هرچند کول نباید امید زیادی به این اتفاق داشته باشد.
آن مصاحبه با آی تیوی در سالهای دور با صحبتهای خوش بینانه بسیاری درباره جام جهانی پیش رو و احتمال حضور تیم کاپلو در بین مدعیان بالا بردن جام قهرمانی جهان در آفریقای جنوبی همراه بود. اگر این اتفاق رخ میداد، آیا حتی مدافع چپ آنها نیز به محبوبیت میرسید؟ “میدانید چیست؟ من به این موضوع شک دارم.”