60 اسطوره تاریخ لیگ برتر؛ تونی آدامز (23)
هفتیک- تونی آدامز به اتلتیک میگوید:” من همین حالا هم خوابهای فوتبالی میبینم.”
این شاید پس از یک بازی بزرگ مانند پیروزی اخیر آرسنال در فینال جام حذفی یا سالگرد اتفاق درخشانی از روزهای بازی او باشد. آدامز در رویاهایش هنوز کاپیتان آرسنال و تیم ملی انگلیس است:” من زانوی جدیدی دارم. یکی را عوض کردم و حالا کار کششی زانو انجام دهم. این فوتبال بازی کردن را دشوار میکند. تو به زمین میروی و برای گرم کردن باید حرکات کششی زانو انجام دهی. وای، ما امروز فوتبال بازی خواهیم کرد! منظورم این است که این صدای ماهیچه است وقتی شما به توپ ضربه میزنید، این ماهیچه است که…”
صدایش رو به زوال میرود.
“چند روز قبل درست قبل از رفتن به رختخواب به همسرم گفتم میدونی چیه؟ من دیگه نمیتونم فوتبال بازی کنم. او پاسخ داد: تو 18 سال کوفتیه که دیگه بازی نمیکنی! باهاش کنار بیا! »
او در تلاش است.
“هرگز نمیتوانید با آن کنار بیایید. فوتبال همه چیز به من داد. نشستن کنار زمین و تماشای فوتبال بازی کردن پدرم اولین خاطره من است. فوتبال همیشه بخشی از زندگی من بوده است. من دارم پیر میشوم و نمیتوانم دیگر فوتبال بازی کنم… و این غم انگیز است.”
آدامز شاید سوگوار روزهای بازیاش باشد اما خوشبختانه دورانی که زندگی روزمرهاش تحت تاثیر اعتیاد به الکل قرار گرفت به گذشته تعلق دارد. او این ماه بیست و چهارمین سالگرد پاک بودنش را جشن گرفت. اسپورتینگ چنس، خیریهای که او برای کمک به ورزشکاران درگیر با اعتیاد تاسیس کرد، حالا در بیست سالگی خود است. آدامز درگیر کابوس روزهای اعتیادش به نوشیدنی الکلی بود- اما دیگر اینطور نیست.
او حالا 53 سال دارد. ترک اعتیاد به الکل خط جدا کننده بین دو زندگی است؛ دو نسخه بسیار متفاوت از تونی آدامز. او تایید میکند:” جدایی از فوتبال از ترک الکل سختتر بود.” این ورزش هنوز در رگهای او جریان دارد؛ حتی با این که زندگی برنامههای بزرگتر دیگری برای او در نظر داشت. این تونی آدامز امروز است: ناراحت برای چیزی که از دست داده اما شکرگزار برای چیزی که به دست آورده است- متفکر درباره زندگی که پشت سر گذاشته و خوشحال از آزادیای که کسب کرده است.
***
من در دهه 90 میلادی به عنوان هوادار آرسنال بزرگ شدم و ارزشی که تونی آدامز برای من دارد اجتناب ناپذیر است. رکورد چهار قهرمانی لیگ، پنج قهرمانی در لیگهای داخلی و آخرین جام اروپایی باشگاه به خودی خود گویای همه چیز است. با این حال شخصیت تونی آدامز- تونی آدامز الکلی- ارزش بیشتری دارد.
اعتیاد و مصرف الکل در خانواده من وجود دارد. هرچند خوشبختانه کسانی که از این موضوع ضربه خوردند حالا در حال درمان هستند اما کودکی من پر از آشوب مشکلات روانی بود. گاهی از نزدیکانم میترسیدم و خیلی بیشتر از این برای خودشان میترسیدم. افراط و احساساتی وجود داشت و من آنها را درک نمیکردم و نمیتوانم توصیفشان کنم.
وقتی روند درمان شروع شد، من هم شروع به یاد گرفتن لغات جدید کردم: مصرف الکل، اعتیاد، پاک شدن. این بهتر بود اما هنوز غریب، هنوز تنها و هنوز چیزی به حساب میآمد که نمیتوانستی در زمین بازی درباره آن حرف بزنی.
و سپس تونی آدامز در سال 1996 به جهان گفت که به مصرف الکل اعتیاد دارد و من احساس میکردم با من حرف میزند. کاپیتان تیم فوتبال من از جا برخاست و گفت که مشکلی دارد و گفت که به زودی بهتر خواهد شد. و من او را باور کردم و من باور کردم افرادی که عاشقشان بودم میتوانند همینطور باشند. و من افتخار کردم.
من این موضوع را به تونی گفتم اما شک دارم که اولین نفر بوده باشم. او خیلی زود به نقطه مرجع عمومی برای این موقعیت تبدیل شد. استفاده از نام ” الکلیهای گمنام” دلیلی دارد- محافظت از هویت معتادان از اهمیت زیادی برخوردار است. با این حال وقتی آدامز در موردش خودش صحبت کرد، به راهنمایی برای احتمال درمان تبدیل شد.
او برای قرار گرفتن در اینجا باید به آخر خط میرسید. آدامز نیز در حضور اعتیاد بزرگ شده بود – “پدرم آنقدر سیگار کشید تا فوت کرد و مادرم آنقدر پرخوری کرد تا فوت کرد” – و نوشیدن الکل به عنوان علاقه اصلی او جانشین فوتبال شد. الگوی رفتاری برای هرکسی که به فرد معتادی نزدیک باشد، آشناست: شرایط بدتر و بدتر میشود تا این که بهتر شود. آدامز میگوید:” این روند 12 سال نوشیدن بود. یازده سال و نیم عدم علاقه به ترک، زندان، مراقبت شدید، خیس کردن و کثیف کردن خودم. هیچکدام از این موارد باعث نشد ترک کنم. من نمیخواستم دیگر زنده باشم چون درد زیادی داشتم اما نمیدانستم چطور خودم را بکشم.
من تمام کنترلم و تمام اشتیاقم به زندگی را واقعا از دست دادم. فوتبال، بازیای که عاشقش بودم دیگر برایم مهم نبود. و سپس به وضوح تسلیم از راه رسید. همه چیز از ویرانی شکل گرفت. من بسیار شکسته و عاجز بودم. من از این لحظه استفاده کردم و سرکارم رفتم تا ببینم هنوز شغلی هست. آرام به یکی از همکارانم درباره مشکل نوشیدنم گفتم و او گفت “به باشگاه بپیوند”. آن همکار 18 ماه بود که بدون نوشیدنی یا شرط بندی یا مواد مخدر دوام آورده بود. او من را به اولین جلسه ترک برد و سفر من از آن زمان عالی بوده است. زندگی امروز من از دل آن لحظه متولد شد.”
او در حقیقت به صورت داوطلبانه پرده از گمنامیاش برنداشت. رابطه بد آدامز با رسانهها به دلیل مصرف الکل منجر به ایجاد چرخهای معیوب از قضاوت عمومی و خودآزاری شده بود:” به یاد دارم که با انگلیس در اردو بودیم و روزنامه نیوز آو د ورلد را گرفتم. آن ترس و وحشت و عرق را به خاطر دارم- من در صفحه نخست هستم! و تنها راه مقابله با آن اتفاق در آن روزها این بود که بار دیگر نابود شوم، الکل بنوشم تا تمام آن وحشتها را دور کنم.”
آدامز پس از شش هفته پاک بودن به زمین تمرین لندن کولنی متعلق به آرسنال رفت، در برابر هم تیمیهایش ایستاد و توضیح داد که در حال درمان مصرف الکل است. او میگوید:” من فکر کردم این مهم است. آنها به نحوی خبردار میشدند، میخواستم آنها از زبان خودم بشنوند. من چنان به پاک بودنم اعتماد داشتم که آماده بودم تا از ناشناس بودن دربیایم. و سپس یکی از همکارانم با رسانهها تماس گرفت. تقریبا همه میدانستند که من هستم اما مشکلی نبود: من آماده بودم.”
جذابیتی پیش پا افتاده در این که آدامز به هم تیمیهایش در آرسنال با نام همکار اشاره میکند، وجود دارد. به هرحال فوتبال کسب و کار او بود- و مانند بسیاری از ما، او شخصیت خاصی در محل کار داشت. او اظهار داشت:” من به نوعی عامل خنده تیم بودم. من از آن دست شخصیتهایی بودم که ماسکی به صورت میگذاشتم تا آنها ندانند چه کسی هستم. کاپیتان بزرگ- یالا، برویم و مسخره بازی دربیاوریم! میدانید منظورم چیست؟ من چنین شخصیتی داشتم و از درون در حال مرگ بودم. من واقعا از درون در حال مرگ بودم. اما انتقال از این شخصیت به شخصیت دور از اعتیاد برای آنها هم به اندازه من سخت بود.”
آدامز درگیر کاری مانند بازسازی بود. او بهترین فوتبال دوران حرفهای خود را به نمایش میگذاشت، دو قهرمانی لیگ و دبل جام حذفی را تحت هدایت آرسن ونگر کسب کرد و این بار از تمامی دقایق آن لذت برد. اما گذار از شخصیتی زورگو به فردی که به دیگران توجه میکند بسیار برجسته بود. آدامز حالا با احساساتش در ارتباط بود، او نویسندهای مورد تحسین بود و در مسیر چیزی شبیه به خوشبختی قرار داشت.
گاهی این حس وجود داشت که رسانههای بریتانیایی قادر به حرکت با سرعت تحول آدامز نیستند- او در جعبه قرار گرفته بود و وقتی بیرون پرید باعث شد که جمعی از افراد احساس راحتی نداشته باشند. این واکنشی غیرمعمول است وقتی که افراد معتاد به الکل وارد روند درمان میشوند: مردم همراه نوشیدن خود را از دست میدهند؛ آنها چارچوب مرجع خود را از دست میدهند. اما یک زندگی نجات داده میشود.
آدامز دو شبی را به خاطر میآورد که نشاندهنده این تفاوت بود. او میگوید:” فکر میکنم در شام مهمانی پل مرسون حضور داشتم و شب بسیار محترمانهای بود. و من روی میز بودم- فکر میکنم روی میز آواز خواندم، نیمی از آن را به خاطر نمیآورم. یک خرس تدی 500 پوندی خریدم تا برای دخترم به خانه ببرم. بسیار احساساتی بودم. من خود مهمانی، دلقک و مرد مستی بودم که از روی میز افتاد و به سرش آسیب زد. همه اینطور بودند که وای، به آن دلقک نگاه کن. من برای آنها سرگرمکننده بودم.
یک سال پس از آن پاک بودم و برای مهمانی نایجل وینتربرن به همان محل برگشتم. و تعدادی از دوستان گفتند وای، تو مثل قبل بامزه نیستی. چه اتفاقی برایت رخ داده است؟ من گفتم در حقیقت اینجا خودم را کشتم آقایان و صادقانه دیگر منبع سرگرمی شما نیستم.”
آدامز از پس اعترافش به مصرف الکل برآمد اما همه نتوانستند آن را بپذیرند.
آدامز میگوید:” به یاد دارم یک بار وقتی حالم بد بود، پدرم به آشپزخانه من آمد. او آمد و گفت تو نوشیدنی مصرف کردی پسرم. همه درباره تو حرف میزنند. تو مایه شرم خانوادگی هستی، چیزی که به آن تبدیل شدی باعث تاسف است. من مشخصا باعث آزار بسیار او شده بودم. وقتی پاک شدم، بخشی از روند اصلاح رفتارها بود. این باعث میشود که رها، خوشحال و بخشنده باشید- خودتان را ببخشید و از دیگران طلب بخشش کنید. این کار از خانواده آغاز میشود و بنابراین من پدرم را نشاندم و به او گفتم واقعا متاسف هستم… وقتی به زندان رفتم تمام خبرنگاران در اطراف در بودند و من خانواده را شرمنده کردم. من کاملا گیر افتاده بودم و به الکل اعتیاد داشتم. من خودم نبودم، این یک بیماری بود. من پیش از درمان کارهای بدی کردم اما این من نبودم، میفهمی؟ وقتی چیزی ننوشم این کار را نمیکنم. اما این کار را میکردم و متاسفم. پدرم بلند شد، از من دور شد و گفت من این را نمیپذیرم، میفهمی؟ تو به الکل اعتیاد نداشتی.
نحوه گفتن او باعث شد بفهمم که از این کلمه خوشش نمیآید… در ذهن و نگاه او، این کلمه کثیفی بود. او ترجیح میداد که من همان کاپیتان تیم ملی انگلیس باشم. این برای او رضایتخش بود.”
با هر اعتیادی لکه ننگی همراه است؛ البته اعتراف عمومی آدامز راهی برای خلاصی از آن بود. ابعاد مشکل پدرش برای من آشنا بود- تلاش برای ایجاد تفاوت بین رفتار کسی و ذات واقعیاش، نشان دادن این که عصبانیت شما اساسا نه از خود شخص بلکه از بیماری است. بخشیدن مانند درمان زمان میبرد. اما کمک میکند. آدامز معتقد است:” این باعث رهایی شما میشود.”
در حال حاضر کاپیتان سابق آرسنال هدایت این تیم را بر عهده دارد اما این چیزی نیست که در افق دید زودرس آدامز باشد. با افزایش مسئولیتهای او، نقشی که فوتبال در زندگیاش ایفا میکند کمرنگ شده است- اما او هنوز آن رویاها را دارد:” من تجربیاتی در چین، آذربایجان، اسپانیا، پورتسموث و هلند داشتم اما فکر میکنم سلامت روان و موارد مربوط به اعتیاد چیزهایی هستند که مردم بیشتر از فوتبال از آن درباره من حرف میزنند. نمیدانم… فکر میکنم نیرویی از بالا میخواست که من در این راه قرار بگیرم تا به سایر مردم کمک کنم.” آیا او با این موضوع در صلح است؟ آدامز میگوید:” من واقعا در طول 24 سال گذشته از زمانی که پاک شدم با این موضوع درگیر هستم. صادقانه نه، در صلح نیستم.”
فوتبال، اعتیاد اولش، هنوز او را به سمت خود میکشاند. آدامز هنوز حس میکند به عنوان مربی چیزهای بسیاری برای ارائه دارد هرچند میترسد سبک متمرکز بر دفاعش دیگر از دور خارج شده باشد. او توضیح میدهد:” در لیگ برتر فلسفه فوتبال بر پایه مالکیت توپ را داریم. احساس میشود تیمهایی که پشت توپ سازماندهی دارند به عنوان تیمهای منفی شناخته میشوند. و من فکر میکنم این موضوع در طول قرنطینه به بسیاری از مربیان کمک کرد- به دین اسمیت (در استون ویلا) و مورینیو (در تاتنهام)- که هواداران مثل قبل حضور نداشتند تا به آنها اعتراض کنند.
مقایسه تیم جورج گراهام با تیم آرسن ونگر جالب است. ما تحت هدایت جورج بازی بسیار هجومی ارائه میکردیم و آماده حمله بودیم. از جلو دفاع میکردیم و سبکی بسیار شبیه به سبک لیورپول که باعث قهرمانی اخیر آنها شد، داشتیم. با آرسن عقب کشیدیم و بیشتر دفاعی و روی ضدحملات بازی کردیم.
من تحت هدایت جورج تا خط میانی پیش میرفتم تا توپ را در نیمه زمین آنها پس بگیرم. ما توپ را در یک سوم هجومی و میانی به دست میآوردیم. اما آرسن اینطور بود که نه، نه، نه. ما نیکلاس آنلکا، مارک اورمارس و تیری آنری را داشتیم. عقب میآییم و ضدحمله میزنیم، ما به فضایی در پشت (حریف) نیاز داریم. ایده خوبی بود. بنابراین کل ایده منفی بودن کمی مغالطه است.”
آخرین شغل مربیگری او در انگلیس حدود یک دهه پیش در فوریه 2009 به پایان رسید. او حالا ایده فیلسوفانهای در این باره دارد- کار او در حوزه سلامت روان و اعتیاد نشاندهنده فردی که فاقد انگیزه پیشروی باشد، نیست. او اظهار داشت:” چیزی که در طول این مسیر یاد گرفتم این است که من میتوانم به آن اعتماد کنم. امروز علاقه بیشتری به پیشروی دارم. در حقیقت اگر نیروی برترم میخواست سرمربی برنلی باشم، این کاری بود که انجام میدادم. و این بیاحترامی به برنلی یا شان دایش یا هر چیز دیگری نیست. درک میکنید؟ چیزی میخواست که من اینجا باشم.
من هفتهای یک بار با تام وات، بازیگر، ناهار میخورم- او همین نزدیک زندگی میکند. یک بار چند شغل در چمپیونشیپ پیشنهاد شد و شاید بریستولسیتی هم در بین آنها بود و من به او گفتم که به حضور در آنها فکر میکنم. او به من نگاه کرد و گفت چرا؟ چرا این کار را میکنی؟ و من گفتم خب این کار من است، اینطور نیست؟
او گفت یک لحظه درباره نجات مردم و کاری که با اسپورتینگ چنس انجام میدهی و شاید پروژه جدیدی را برای کمک به افراد بیشتر آغاز کنی، حرف میزنی- و در لحظه بعدی درباره کاری به عنوان سرمربی حرف میزنی. تونی، هرکسی میتواند سرمربی بریستول سیتی باشد. بیاحترامی نیست اما هرکس میتواند این کار را انجام دهد. تو مردم را نجات میدهی. چیزی به تو گفت که این کار را در زندگی انجام بده و توی لعنتی آن را نادیده میگیری.”
بنابراین آدامز حالا در حال گوش دادن است. اسپورتینگ چنس به هزاران ورزشکار کمک کرده که از اعتیاد عبور کنند. حالا آدامز میخواهد راهی برای کمک به سایر حرفهها که نزدیکش هستند، پیدا کند. این پروژه بزرگ بعدی است. این بزرگتر از فوتبال و بزرگتر از ورزش است چرا که میراث آدامز در بازنشستگی حتی از دستاوردهای ارزشمند او به عنوان بازیکن هم فراتر رفته است.
من از او پرسیدم که آیا میتواند این موضوع را حس کند- قدردانی مردمی که به آنها کمک کرده، چه به صورت مستقیم یا مانند مورد من که کاملا ناشناخته بود. من از او میپرسم که اهمیت کاری که آغاز کرده برایش مشخص است یا خیر. او میگوید:” پیچیده است. من هرگز عادت به احساس چیزی نداشتم. هرگز عشق را حس نکردم. من تمام کرامت و عشق به خودم را از دست دادم. همیشه فکر میکردم عشق ناخوشایند است. در روزهای حضورم در داگنام اگر خودت را دوست داشتی، احمق بودی. من هرگز به آن فکر نکردم و تنها واکنشم به آن “بعدی چیه؟” بود. در فوتبال هم همینطور بود- انجام شد، دبل کردیم، بله، به هرحال- بعدی چیست؟”
و حالا؟ ” هنوز گفتن آن برایم ناراحت کننده است، بنابراین به همین دلیل است که واکنشم به آن وای نه، این من نبودم است، میدانید؟ اما باید بگویم که به تازگی 24 سال بدون نوشیدن الکل یا مصرف مواد مخدر را پشت سر گذاشتم. امروز این را حس میکنم و حس میکنم بسیار خاص است. و شاید فردا این حس از بین برود و من باید مشکلی با آن نداشته باشم. اما فقط برای امروز میتوانم بگویم که عالی است، چیزی عالی که من آغاز کردم و بسیار به آن افتخار میکنم.”
فکر میکنم تونی آدامز به افرادی بیشتر از آن که بداند کمک کرده است. شما نمیتوانید کمک کنید؛ مگر آنکه از این خوشحالی به هیجان بیایید. او با شانس دومی که داشت خوشحالی بسیاری ایجاد کرد و از خوشحالی خودش لذت برد.
او میگوید:” من به صورت روزمره این شرایط زندگی را به دست آوردهام. نمیخواستم زندگی کنم و حالا نمیخواهم بمیرم.” هیچکدام از پیروزیهای معروف آدامز رضایتبخشتر از این نیست.