60 اسطوره تاریخ لیگ برتر؛ دنیس برگکمپ (15)
هفتیک- یکی از امکاناتی که در اختیار بازدیدکنندگان ورزشگاه آرسنال قرار گرفته، جایگاهی برای عکاسی در کنار مجسمهها در اطراف زمین است. مردم گاهی در این جایگاه میایستند و بعضی از لحظات تاریخی باشگاه را تقلید میکنند تا عکسی به یادگار بگیرند- سر خوردن تیری آنری روی زانو، دستهای کاملا باز تونی آدامز، صاف ایستادن هربرت چپمن در حالی که دستش را پشتش برده و بادی در سینهاش انداخته است. اما وقتی نوبت به دنیس برگکمپ میرسد، تقلید از آن مجسمه کاری است که باعث میشود اکثر افراد مضحک به نظر برسند و ممکن است اکثر آنها در تلاش برای تقلید از او به خودشان آسیب بزنند.
این بازیکن هلندی در بین زمین و هواست و حالت بدنش در حال انجام یکی از معروفترین واکنشهایش به تصویر کشیده شده است- یک لمس توپ اول بدون نقص. پای راست او در بیشترین حالت ممکن کشیده شده تا توپ در حال پرواز را مهار کند. پای چپش از زیر بالا آمده تا تعادلش حفظ شود. او چنان فاصلهای از زمین دارد که پای زیرینش تقریبا همسطح ران اندی اوبراین از نیوکاسل، حریف مستقیمش، قرار گرفته است. پای بالاترش- پایی که با آن به دنبال کنترل توپ است- تقریبا هم سطح سر جرمین جینس، دیگر بازیکن حریف، است که کاری جز تماشای این صحنه از دستش برنمیآید.
برنامه اصلی برای ساخت این مجسمه استفاده از لحظه دیگری بود که در ورزشگاه سنت جیمزز پارک رقم خورد، گل به یادماندنیای در نیوکاسل در سال 2002- که شما حتما آن را به خاطر دارید- استفاده از چند حرکت خاص برگکمپی، شامل برداشتن قدمهایی روی زمین در حالی که روی پاشنه پا میچرخید. ساخت این مجسمه به این معنا بود که بازدیدکنندگان میتوانستند پایشان را در جای پای او قرار داده و بچرخند. اما مشخص شد که ساخت چنین چیزی بسیار پیچیده و گرانقیمت است؛ بنابراین آرسنال تصویری از تکنیک کلاسیک برگکمپ را انتخاب کرد. استوارت مکفارلین، مدیر عکاسی آرسنال، میدانست که بهترین عکس ممکن را دارد (این بازیکن هلندی بارها توپهای در حال پرواز را به همین شیوه کنترل کرده بود) اما هیچ ایدهای نداشت که این کنترل هوایی فوقالعاده قرار است چطور بازسازی شود. او به مجسمهساز گفت:” ژست او این است. در ساختنش برایت آرزوی موفقیت دارم.”
فولاد بزرگ زاویهداری در این مجسمه، از زمین در طول بدن او تا سرش بالا رفته است. مجسمه باید طوری ساخته میشد که برای افرادی که از آن بالا میروند امن باشد و آسیب نبیند. تعادلی ماهرانه.
این که کنترل توپ همان بخشی از بازی برگکمپ باشد که با استفاده از برنز جاودانه شود، اتفاقی کاملا طبیعی و مناسب برای او است. او در واقع این کنترل توپ را به هر چیزی دیگری در فوتبال ترجیح میدهد. این بخش از هر حرکت یا هر گلی به نوعی الهامبخش است. او مبلّغ کنترل درست توپ است. اگر بخواهد هر بازیکن جوان آیندهداری را به ارتباط با یک عمل در فوتبال تشویق کند، آن همین حرکت است.
دلیلی دارد که آرسن ونگر از او با لقب “آقای بینقص” یاد میکرد. این احساسی بود که او در درون و بیرون زمین به همه القا میکرد. او در تمرینات، هر روز و برای دههها، الگو بود. او هرگز به آسانی و بدون تلاش از چیزی عبور نمیکرد. یان رایت یک بار با چشمانی باز از تعجب گفت که زوجش در خط حمله همیشه جورابهای رسمی و تا زده میپوشیده و برای او سوال بوده که واقعا چه کسی چنین کاری میکند؟ سپس به داستان معروف اولین باری که با یکدیگر هماتاقی شدند، میرسید که این شماره 10 آرسنال با پیژامه مرتب و اتو کشیده ظاهر شده است. رایت فکر میکرد اگر هم اتاقی برگکمپ بماند، باید هر شب شبیه به او لباس بپوشد.
اما این حس کمالگرایی او در طول بازیها برای همه قابل رویت بود. ونگر گفت:” مغزی استثنایی . از هر بازیکنی در باشگاه فوتبال آرسنال بپرسید که بازیکن منتخبش کیست؟ آنها همیشه میگویند دنیس برگکمپ.”
این موضوع در مکالماتی که در سرزمین خانگی این بازیکن انجام میشد نیز بارها و بارها به گوش میرسید؛ موضوعی که نشاندهنده اهمیت و تاثیرگذاری بالای این بازیکن هلندی بود. سایمون کوپر، نویسنده و یکی از کارشناسان ماهر در فوتبال هلند، به یاد دارد که در یک مهمانی شام به همراه بعضی از اسطورههای فوتبال در هلند، مکالمهای در اواخر شب درگرفت و بحث به بهترین بازیکن تاریخ هلند کشیده شد. حتی با این که برگکمپ هرگز هیچ جایزه انفرادی جهانی را به خود اختصاص نداده یا جام اروپایی را فتح نکرده بود اما نامش از سوی یان مولدر به دلیل “تکنیک فوق العاده” مطرح شد. گاس هیدینگ سری به تایید تکان داد و همین کافی بود. انتخاب شدن به عنوان بهترین فوتبالیست اهل هلند دستاوردی بزرگ و مهم است.
در بین تمامی بازیکنانی که به مدارج بالای فوتبال رسیدند، به سختی میتواند افراد دیگری را نام برد که در هنر کنترل توپ بهتر از او باشند.
چند سال پیش در مراسم رونمایی از کتابش در نزدیکی خانه کودکیاش، برگکمپ چنان با شور و حرارت درباره این ویژگیاش صحبت کرد که به وضوح مشخص بود چه نقش مهمی در شکلگیری زندگی حرفهای او به عنوان یک بازیکن داشته است. او گفت:” کنترل توپ بسیار مهم است. شما با این کار میتوانید زمان خودتان را ایجاد کنید.”
چون کنترل در فاصله بسیار نزدیکی نسبت به حریف صورت میگرفت، این ثانیههای اضافه- یا نیمثانیهها- به او فرصت بیشتری میداد تا فضاها و زوایای اطرافش را تحلیل کند، زمان نفوذ هم تیمیاش را محاسبه کند، بهترین حالت شدت و مسیر پاس را ارزیابی کند و جایگاه دروازهبان را نیز زیرنظر بگیرد. ظرفیت برگکمپ برای تحلیل فوری در زمین در لحظه به حدی بود که انگار تراشه علمی تخیلیای در سرش کار گذاشته شده که با پیشرفتهترین و سریعترین مکانیسم تمامی تحولات داخل زمین را ارزیابی میکند. و او طوری این کار را انجام میداد که کاملا آسان به نظر میرسید.
البته که اینطور نبود. این توانایی حاصل سالها تمرین کمالگرایانهای بود که او از زمان کودکی انجام میداد. ساختمان آپارتمانی که او در آمستردام در آن بزرگ شد در نزدیکی کانال بوس اِن لومر قرار داشت که فضایی شخصی را برای کار روی تکنیکهایش فراهم کرده بود و این تمرین به شکلی انجام میشد که بعید است کودکان زیادی در کل دوران کودکی خود چنین کارهایی را انجام داده باشند. او میگوید:” اکثر اوقات خودم تنها بودم، فقط توپ را به دیوار میزدم، نحوه برخورد آن و شیوه بازگشتش را نگاه میکردم… این موضوع برای من بسیار جالب بود.”
دیوار ساختمان تنها دارایی او بود و او از همان جا شروع به خودآموزی کرد. زدن توپ به دیوار کاری خارقالعاده و غیرمعمول نیست اما شیوه برگکمپ در انجام این کار فوقالعاده بود. او گوشههای خاصی از آجرهای خاصی را انتخاب کرده و رفتار توپ در برخورد به این نقطه به شیوههای مختلف را بررسی میکرد. بخشهای مختلف پا، ضربهای متفاوت و سرعت متفاوت. آیا این روش بود که باعث شد همانطور که ونگر میگفت، او چنین فوتبالیست متفکری شود؟
دیوید وینر به برگکمپ در نوشتن کتابش به نام “سکون و سرعت” کمک کرد؛ کتابی که بیشتر بررسی تفسیر او از فوتبال است و جزییاتی را در قالب روایت زندگی حرفهای او در این بازی مطرح میکند. وینر به این نکته توجه کرده که چطور چیزهایی شبیه به سبک یوهان کرویف درباره تمام تعبیرهای او از فوتبال وجود دارند. او میگوید:” کنترل توپ تقریبا یک علاقه وسواسگونه و بیش از حد است. میزان علاقه او به آن و جدیت بیش از حدی که در این باره دارد، سطح نایابی از مهارت را ایجاد کرده است. اوایل حضور او در آرسنال، وقتی توپ را در اختیار میگرفت، همه از کنترل توپش شگفتزده میشدند. گاهی این کار چندان درخشان نبود اما همیشه دقیق بود. این که دیگران شاهد صحنه باشند یا نه اهمیت چندانی برای او نداشت. او این را میدانست. این اقدام او به شکلی شبیه به سبک کرویف بیشتر درباره زیبایی بود تا این که درباره پیروزی باشد. دنیس چنان تحت تاثیر کرویف بود که کاملا منطقی به نظر میرسید که از منظر روحی به این موضوع نگاه کند. لمس توپ اول برای برگکمپ بازکننده قفل فوتبال بود. این کار کلیدی برای همه چیز بود.”
برگکمپ مرید کرویف بود و این استاد ویژگیای در این بازیکن جوان کشف کرده بود که اولین بار او را در تیم جوانان آژاکس دیده بود. کرویف گفت:” او به گروهی از افراد خاص تعلق دارد. افراد باهوش. و زمینهساز همه چیز، همین موضوع است؛ چون شما با مغزتان فوتبال بازی میکند و پاها آنجا هستند تا به شما کمک کنند.”
برگکمپ چند سال بعد میگفت یک پاس باید پیامی داشته باشد یا تفکری در پشتش قرار گرفته باشد. امتیاز کنترل توپ خوب چیزی بود که این پیام را تفکر را شکل میداد. نکته جذاب این است که برگکمپ حتی پس از ورود به دهه سی سالگی نیز همچنان تشنه رسیدن به کمال بود و از همین موضوع انگیزه میگرفت. او میدانست که برای این که استانداردهایش را بالا نگه دارد، چه اندازه تلاش لازم است.
رابین فنپرسی داستانی را از زمانی روایت میکند که در مجموعه تمرینی آرسنال در جکوزی نشسته بود و جلسه ریکاوری برگکمپ برای بهبود مصدومیتش را تماشا میکرد. در حضور چند بازیکن جوان و مربی بدنسازی، او تمام تلاشش را در هر تماس با توپ به کار میگرفت. فنپرسی با خودش گفت که هروقت برگکمپ لمس توپ بدی داشت از جکوزی خارج میشود و در نهایت در حالی که تعهد و تلاشی که شاهدش بود را تحسین میکرد، با پوست چروکیده از جکوزی خارج شد. هیچ اشتباهی رخ نداد. او گفت:” تمامی پاسهای دنیس بدون نقص بود. او حتی یک اشتباه نکرد! و همه چیز را صددرصد انجام داد، با جدیت تمام شوت زد، کنترل کرد، بازی کرد، پاس مستقیم ارسال کرد… از نظر من این هنر خالص بود.”
حالا که صحبت از این موضوع شد باید اشاره کنیم که برگکمپ روی دیوار خانهاش اثر هنری از باب، پدر فن پرسی، دارد. این نقاشی دیواری از شماره 10 است، شماره پیراهنی که بیشتری ارتباط را با خلاقیت و رهبری همراه با الهام و ژرف اندیشی دارد. اگر نیازی به مثال داشتید، هر کدام از کلیپهایی را در اینترنت ببینید که همکاری و حضور او در گلها را نشان میدهد- بعضی از درخشانترین پاس گلها به خوبی نشان دهنده توانایی او در دیدن پاسی هوشمندانه بسیار قبلتر از آن است که هرکس دیگری در زمین متوجه آن شود.
سبک برگکمپ در طول سالهای حضور او در لیگ برتر به تعریف دوبارهای از آرسنال کمک کرد. باشگاهی که او به آن پیوسته بود همچنان با کلیشه قدیمی “آرسنال خستهکننده حوصلهسربر” به مسیرش ادامه میداد. برگکمپ اولین کاتالیزور در ایجاد تغییر کامل در ساختار زیباییشناسی باشگاه بود که پیش از ونگر به این تیم پیوست و به عامل کلیدی مهمی در زمین از نظر تکامل ابراز وجود تیم تبدیل شد. بسیاری باور دارند که آنها هرگز بازیکن دیگری را به خدمت نگرفتند که تاثیر بیشتری از او در چشمانداز بزرگتر باشگاه داشته باشد. رایت مطمئنا با این باور موافق است. او میگوید:” دنیس دیانای بازی ما را تغییرداد. او بازیکنی بود که با حضورش بازی ما باید تغییر میکرد چون شما نمیتوانستید از کنار او عبور کنید.”
دوران اولیه حضور برگکمپ در هایبری باعث شد که او نقشی کلیدی در خط حمله را در کنار رایت برعهده بگیرد. او توانایی گلزنی را با خلق موقعیت برای همتیمی فرصت طلبش ترکیب کرد. او در فصل 98-1997 در اوج دوران بازیاش بود. برنده جایزه بهترین فوتبالیست سال در انگلیس، قهرمان لیگ برتر و جام حذفی، عضو کلیدی تیم ملی هنلد که در آستانه قهرمانی جام جهانی قرار داشت (آنها در نیمهنهایی در ضربات پنالتی به برزیل باختند اما یکی از بهترین تیمهای آن تورنمنت بودند). سه گل او به عنوان نامزد دریافت بهترین گل ماه از سوی برنامه Match of the Day انتخاب شدند. به ضربهای فکر کنید که رکورد گلزنی هلند در آن زمان را شکست- مجموعهای از لمس توپهای عالی که آرژانتین را در ورزشگاه ولودروم در هم شکست.
او نیز مانند تمامی هنرمندان، نقاط ضعف خودش را داشت. ترس از پرواز نیز جزئی از ویژگیهای این بازیکن بود که گاهی باعث میشد باشگاهش از نعمت استعدادهایش محروم شود و البته که مانع از حضور مستقیم او در رسیدن به فتح لیگ قهرمانان شد؛ اتفاقی که هرگز رخ نداد. این موضوع با تمامی ابعادش پذیرفته شده بود چون احترامی که آرسنال برای برگکمپ قائل بود، اجازه پذیرش این موضوع را داد.
او این باشگاه و لیگ برتر را به خانه طولانیمدتش تبدیل کرد و به عنوان یک بازیکن کهنهکار، بخشی جدانشدنی از تیم شکستناپذیرها بود که در آن زمان در فضای پشت تیری آنری و مقابل پاتریک ویرا بازی میکرد. بازی او با بالا رفتن سنش عقلانیتر شد:” من همیشه دوست داشتم کلماتی که آرسن یک بار به من گفته بود را کپی کنم: توپ همیشه از طریق بازیکنان باهوش در تیم پیش میرود؛ ما با تکیه بر نقاط قوت هم بازی میکردیم. این قدرت موجود در آن تیم بود، ما دقیقا میدانستیم که اتصال در تیم در کجا برقرار است. بنابراین همانطور که آرسن میگوید، شما همیشه به دنبال ارسال پاس درست و قرار دادن بازیکن در نقطه قوتش بودید.”
حتی ینس لمان، دروازهبان تیم، زمانی که توپ در اختیار داشت، وقت را برای گشتن دنبال بازیکنی که توپ را برایش ارسال کند، تلف نمیکرد. این بازیکن برگکمپ بود. او میگوید:” همیشه. چون او بازیکنی تبدیل کننده بود. یا سازنده. من میدانستم که نمیتوانم پاس نهایی را بدهم اما او میتوانست.”
یک مغز فوتبالی مانند مغز برگکمپ باید هنوز بخشی از این بازی باشد. باید مربیگری کند، یاد بدهد، همکاری کند و مشورت دهد. باعث تاسف است که او در حال حاضر دانش و سبک تفکرش درباره فوتبال را انتقال نمیدهد. او چند سال در کادر فنی آژاکس حضور داشت، مدتی در تیم جوانان فعالیت کرد و مدتی نیز دستیار فرانک دیبوئر بود.
او مدتی است که قصد دارد با پذیرفتن سمتی به آرسنال برگردد. این اتفاق هنوز رخ نداده است. شاید روزی رخ دهد. امیدواریم روزی رخ دهد. این که به جای یک مجسمه، برگکمپ واقعی را داشته باشی، میتواند اتفاق زیبایی باشد.