شوتهای کمتر، پاسهای دقیقتر؛ فوتبال در دهه گذشته چقدر تغییر کرد؟
هفت یک– در آغاز دهه 2010، بسیاری پپ گواردیولا را به مثابه یک ایدئولوگ انعطافناپذیر میشناختند. گواردیولا در سال 2008 به عنوان سرمربی بارسلونا منصوب شده بود و خیلی زود آنها را به موفقیت رساند؛ با تکیه بر مدلی مبتنی بر مالکیت توپ با تجمع زیاد بازیکنان در مرکز زمین و با وابستگی قابل توجه به پست شماره 9 کاذب، در اولین فصل موفق به فتح سه گانه شد. تصور این بود که گواردیولا علاقهای به برنامه جایگزینی برای حمله کردن ندارد.
با این حال در زمان هدایت بایرن مونیخ و سپس منچسترسیتی، تاکتیکهای او تغییر کرد. بله، هنوز هم بر مدل مبتنی بر مالکیت توپ تاکید میشود، اما تغییرات مهمی به وجود آمد: به عنوان مثال استفاده از یک مهاجم شماره 9 واقعی در بایرن و استفاده از دو وینگر در پست طبیعی در سیتی. این تغییرات تا حدودی نتیجه بازیکنانی بود که گواردیولا در مقاطع مختلف در اختیار داشت، اما به تفاوتهای بین لیگها نیز مربوط بود.
هنگامیکه گواردیولا در فصل 13-2012، یک سال را به مثابه فرصت مطالعاتی در نیویورک گذراند، بیشتر زمان خود را صرف مطالعه بر روی رقابتهای بوندسلیگا کرده و تلاش کرد تا با شرایط تاکتیکی که در آینده در انتظارش بود، آشنا شود. پس از پیروزی برابر هانوفر در هفتههای ابتدایی، به گواردیولا گفته شد که میکرو اسلومکا، سرمربی تیم حریف، یکبار اعلام کرده که هر تیمی در بوندسلیگا میتواند “در 11 ثانیه” یک ضدحمله طراحی کند، که این در واقع تاکیدی بر فاز انتقال در فوتبال آلمان بود.
گواردیولا پاسخ داد:” من فکر میکنم این اتفاق حتی سریعتر از آنچه میرکو میگوید، رخ میدهد. این لیگ از نظر سرعت ضدحملات قابل توجه است. در اسپانیا تیمهای فوقالعادهای وجود دارند که میتوانند روی ضدحملات به شما ضربه بزنند، اما من هرگز لیگی ندیدهام مانند بوندسلیگا که تعداد زیادی از تیمها بتوانند با این تعداد ضد حمله موثر و فراوان برای شما دردسر ایجاد کنند.” این امر باعث شد تا گواردیولا ایدههای خلاقانهای در استفاده از “مدافع-هافبک”ها به کار بگیرد، مدافعان کناری را به مرکز زمین بفرستد تا از طراحی ضدحملات سریع حریف از میانه زمین جلوگیری کند.
در سال 2016، گواردیولا به انگلیس نقل مکان کرد، جاییکه – علیرغم اینکه یکی از ستارههای سابق لیگ برتر به او هشدار داده بود- از میزان فراوان آشفتگی در خط میانی و اهمیت پیروزی روی توپهای دوم، شگفت زده شد.
گواردیولا بعد از چند ماه از حضور روی نیمکت منچسترسیتی توضیح داد:” من با ژابی آلونسو صحبت کردم و او گفت “باید خودتان را با توپ دومهای تطبیق بدهید” من در گذشته اهمیت زیادی به این موضوع نمیدادم، اما حالا من اینجا هستم و میبینم که همه چیز معطوف به توپهای دوم و سوم است. من هرگز این را در دوران حرفهایام ندیده بودم … فوتبال در انگلیس غیرقابل پیشبینیتر است. توپ بیشتر در هواست و کنترل آن دشوار است. در اینجا زمان بیشتری نیاز دارم تا ایدههایم را به تیم منتقل کنم. چرا؟ زیرا لیگ برتر منحصر بهفرد است.”
اما تا چه اندازه اختلاف آماری آشکار بین لیگهای معتبر اروپایی وجود دارد؟ و طی یک دهه گذشته، با توجه به افزایش فراوان انتقال بازیکنان و مربیان بین کشورهای مختلف و پیشرفتهای تکنولوژیکی که باعث شده که سرمربیان راحتتر از همیشه از تحولات تاکتیکی در جاهای دیگر آگاهی پیدا کنند، چقدر این لیگها شبیه یکدیگر شدهاند؟
ابتداییترین اندازهگیری آماری نرخ تعداد گل در هر بازی است که عموما بازتاب سطح هجومی بودن یک لیگ خاص را نشان میدهد.
در اینجا چند الگوی جالب وجود دارد- واضحترین آنها این بوده که بوندس لیگا از نظر تعداد به ثمر رسیدن گلها، پرتحرکترین و هیجانانگیزترین لیگ است، و بالاترین نرخ تعداد گل در هر بازی را در 9 فصل از 10 فصل گذشته به ثبت رسانده است. دو بار، در فصول 14-2013 و 19-2018، میانگین تعداد گل در هر مسابقه در آلمان به بالاتر از 3.1 صعود کرده است، سطح واقعا بیسابقهای در دوران فوتبال مدرن. شایان ذکر است که بوندس لیگا با 18 تیم، 74 مسابقه کمتر از رقبای اروپایی خود دارد و از این رو اندازه این نمونه کوچکتر به منزله مستعد بودن بیشتر این لیگ برای ثبت آمار غیرمعمول است، اما هیچ نکته غیر عادیای در مورد وضعیت این لیگ به عنوان پرگلترین لیگ در بین لیگهای بزرگ اروپا وجود ندارد.
در جاهای دیگر، لیگها از این نظر اندکی همگرا و مشابه شدهاند. لیگ یک فرانسه بهطور کلی دفاعیترین لیگ در بین پنج لیگ بوده، اما در چند فصل اخیر تقریبا مانند لالیگا بوده و در فصل 18-2017 چهار لیگ، به جز بوندس لیگا، رکوردهایی تقریبا یکسان را به ثبت رساندهاند. همچنین باید در نظر داشته باشیم که نرخ 2.82 گل در هر بازی در لیگ برتر در فصل گذشته، بالاترین میزان در تاریخ 27 ساله اخیرش بوده است.
تعداد گل در هر بازی میتواند تقریبا یکی از موارد پایه تخمین و اندازهگیری باشد. اما وضعیت تعداد شوت به سمت دروازه در هر بازی چطور است؟
بیایید یک لحظه لیگ برتر را کنار بگذاریم؛ چهار لیگ دیگر را بررسی کنید، به طور کلی میانگین تعداد شوت در هر بازی آنها طی یک دهه گذشته تغییر بسیاری کمی داشته است: از 26.1 در هر بازی به 26.0. سری آ و بوندس لیگا در دو فصل اخیر، افزایش اندکی نیز داشته است.
اما تغییر اساسی در اینجا کاهش چشمگیر تعداد شوتها در لیگ برتر در طی 10 فصل گذشته بوده است- افتی تقریبا مداوم. این وقتی جالب میشود که نرخ شوت به گل (توضیح مترجم: منظور اینکه از هر چند شوت، یکی به گل تبدیل میشود) را بررسی کنیم.
این نشان میدهد که تیمهای لیگ برتر به جای تلاش برای نواختن شوتهای بیثمر از فواصل دور، به طور فزایندهای بر روی رساندن توپ به موقعیتهای بهتر برای زدن ضربههایی با ارزش بیشتر و با شانس بالاتر برای تبدیلشدن به گل، تمرکز میکنند. نرخ شوت به گل از 10.3 در دهه گذشته، اکنون به 9.0 رسیده است (که میتواند باعث خوشحالی چارلز ریپ، یکی از اولین تحلیلگران آماری فوتبال، شود که تلاشهایش برای تشویق تیمها به استفاده از توپهای بلند مدت بر پایه این ایده اصلی بود که تیمها برای به ثمر رساندن یک گل به طور میانگین به نواختن 9 شوت نیاز دارند).
در جای دیگر، این الگو در هم آمیخته میشود- بعد از فصل 17-2016، شما ممکن است با کمی اطمینان خاطر ادعا کنید که نرخ تبدیل شدن شوت به گل در فوتبال اروپا مدام در حال کاهش است، اگرچه افزایش این نرخ در سری A و لالیگا طی چند سال گذشته باعث میشود این تحلیل زیر سوال برود. در همین حال، بوندس لیگا موقعیت خود را به عنوان لیگی تثبیت کرده که تیمها “هوشمندانهترین” ضربات را به سمت دروازه حریفان شلیک میکنند، و این واقعیت که تیمهای حاضر در سری A برای گلزنی 22 درصد بیشتر از تیمهای بوندس لیگا شوت میزنند، یکی از برجستهترین تفاوتها بین لیگهاست.
فوتبال سطح بالا، بیش از هر زمان دیگر، مبتنی بر مالکیت و بازیسازی از عقب زمین، بازی ترکیبی هدفمند و متدیک از میانه زمین و صبور بودن در یک سوم حریف بوده است. این تغییر با افزایش قابل توجه نرخ پاس درست، از میانگین 76 درصد در یک دهه قبل به بیش از 80 درصد در حال حاضر، کاملا مشهود است.
با این حال، در حقیقت، داستان در اینجا معطوف به پیشرفت حاصل شده در سه سال اول دهه گذشته است- زمانیکه بارسلونا و اسپانیا زیر نظر گواردیولا و ویسنته دل بوسکه باعث شدند فوتبال مالکانه محبوبیت پیدا کند و پیشرفت اصلی نیز بین فصول 10-2009 و 13-2012 رخ داد. بار دیگر، لیگ برتر بیشترین تغییر را داشته و در طی دو فصل از داشتن کمترین نرخ پاس درست در بین لیگهای بزرگ اروپا به داشتن (البته با برتری اندک) بالاترین نرخ در فصل 12-2011 رسیده است.
ممکن است جای تعجب باشد که لالیگا در طول دهه گذشته در میانه جدول قرار داشته- و در فصل گذشته از نظر میزان پاس درست در پایینترین رتبه بوده است – اما این ارقام فقط به کیفیت پاسها بستگی نداشته و تعدادشان به شدت تحت تاثیر پرسینگ نیز قرار دارد. به عنوان مثال، یک بازی عادی سری A را تماشا کنید و بدیهی است که تیمهای این لیگ به حریفان بیشتر از سایر لیگهای اروپایی اجازه بازیسازی از زمین خودی را میدهند. به همین دلیل است که فوتبال ایتالیا بالاترین میزان پاس درست را در بین لیگهای بزرگ دارد.
به طور مشابه، گرچه به طور قطع کمبود کیفیت فنی در بوندس لیگا وجود ندارد، تأکید بر پرس شدید و پرانرژی از جلوی زمین به این معنی است که نرخ پاسهای درست بهطور کلی کمتر از رقبای اروپایی خواهد بود.
در همین حال، نرخ “تعداد پاس در هر بازی” داستانی مشابه را نشان میدهد، اگرچه این افزایش در اینجا برای یک دوره طولانیتر پایدار مانده و تفاوتهای قابل ملاحظهای بین لیگ ها وجود دارد.
بوندس لیگا ممکن است در بیشتر سالهای دهه گذشته کمترین میزان پاس را داشته باشد، اما به طور کلی بیشترین تعداد پاس را داشته است- تعهدی برای حفظ توپ روی زمین و تلاش برای بازی کردن از طریق پرس، حتی اگر نتیجه ناموفق هم باشد در این لیگ وجود دارد.
بار دیگر، دراماتیکترین افزایش در لیگ برتر رخ داده است و اکنون در این لیگ تعداد پاسهای بیشتری نسبت به دیگر لیگهای مهم اروپا دیده میشود.
با علم به اینکه تعداد پاسها در حال افزایش بوده و تعداد شوتها در حال کاهش هستند، نمودار بعدی چندان تعجببرانگیز نیست- تیمها حالا قبل از اینکه توپ را به موقعیت شوتزنی برسانند، تعداد پاسهای بیشتری برای یکدیگر ارسال میکنند- الگویی که در پنج لیگ برتر در سراسر دهه گذشته تداوم داشته، گرچه در هر لیگ بین فصول 18-2017 و 19-2018 افت ناچیزی داشته است.
باز هم لیگ برتر مهمترین تغییر را به خود دیده است، از کمترین میزان صبوری برای شوت زدن تا بیشترین آن- 27 پاس برای هر شوت در دو فصل گذشته به 37 و 36 رسیده است. و این احتمالا داستان اصلی در اینجا محسوب میشود- نه تقابل بین لیگها، بلکه میزان تغییر کلی، نشان دادن تاکید واضح بر صبر کردن قبل از زدن ضربه نهایی.
و تمام این تاکیدات بر پاسکاری، بر فراوانی سایر حرکات مبتنی بر تملک توپ نیز تاثیر گذاشته است. تعداد ارسال در هر بازی در چهار لیگ از پنج لیگ بزرگ، از فصل 14-2013 کاهش یافته است (البته تعریف Opta از ارسال نیز در سال 2013 تغییر یافته، که این بدان معنی است که این مقایسه فقط تغییرات شش فصل گذشته را نشان میدهد).
با این حال، بوندس لیگا در این مورد دادههایی کاملا خارج از محدوده داشته است. تیمهای این لیگ که در بیشتر سالهای دهه قبل به طور کامل نسبت به ارسالها بیعلاقه بودند، ناگهان در چند فصل گذشته تغییری در جهت ارسال توپها به محوطه جریمه ایجاد شد، در حالیکه در سایر لیگها تمایل کمتری به این رویکرد مشاهده شده است.
بوندس لیگا از نظر تعداد دریبل نیز کاملا متفاوت از سایر لیگهاست و آمار بسیار متفاوتی از سایر لیگها ثبت کرده است. سری A همچنین قبل از بازگشت تدریجی به نرخ همیشگی خود مانند ابتدای دهه، افزایش ناگهانی در آمار دریبل را تجربه کرد.
اما الگوی مشخصی در مورد تکلها وجود دارد- تعداد تکلها کمتر و کمتر میشود. از متوسط 42 تکل در هر بازی به 34 مورد، این افت به کمی تفاوت، در هر پنج لیگ دیده میشود.
افت تعداد تکلها در سری آ بسیار چشمگیر بوده و جالب اینجاست درحالیکه لیگ برتر اغلب به عنوان خانه تکلهای خشن قلمداد میشود، درواقع این تنها لیگی است که طی 10 سال گذشته هیچگاه صدرنشین تعداد تکلها نبوده است. بهطور کلی، تیمها یاد گرفتهاند که با پرس کردن یا قطع کردن پاسهای آنها، هوشمندانهتر توپ را پس بگیرند.
نکته کلیدی و مهم همه این نمودارها چیست؟ از نظر آماری، به نظر میرسد لیگها شبیهتر شدهاند، اگرچه تفاوتهایی بین آنها وجود دارد- لیگ برتر بیشترین تغییر را کرده است و شاید بوندس لیگا متفاوتترین لیگ باشد. اما در کل، کلمه کلیدی صبر است. تیمها بیش از هر زمان دیگری به پاس دادن پرداخته و تمرکز خود را بر روی کار با توپ برای ایجاد موقعیتهای خوب شوتزنی میگذارند و بنابراین اینگونه به تعداد کمتری شوت برای رسیدن به گل نیاز دارند.
میزان زیادی از این تغییرات را میتوان نتیجه کار گواردیولا و تیم صاحب سبکش در بارسلونا دانست- رویکرد تاکتیکی او با سفر به نقاط مختلف اروپا تکامل یافته است، اما بخش اعظم اروپا هنوز در تلاش است تا مانند سبکِ اصلیِ گواردیولا بازی کند.
سپاس بیکران جالب بود
عالی بود خسته نباشین