سندروم نقطه اوج … یا چرا قهرمانها سقوط میکنند؟
هفت یک– اگر داستان کلودیو رانیری و لسترسیتی، یک قصه پریان از والت دیزنی بود، با تصویر بوسه مربی ایتالیایی به جام و صدای آندره آ بوچلی در حال خواندن Nessun Dorma (از اینجا تماشا کنید) تمام میشد اما در فوتبال، همیشه یک فصل جدید خیلی زود از راه میرسد.
قهرمانی لسترسیتی در لیگ برتر، یک قصه پریان تمام عیار بود؛ تیمی که تنها یک فصل قبل برای فرار از سقوط تلاش میکرد، با مربیای که 8 ماه قبل از تیم ملی یونان اخراج شده بود و حتی رئیس فدراسیون فوتبال یونان به خاطر استخدام او از مردم کشورش عذرخواهی کرده بود، با پشت سر گذاشتن همه غولهای لیگ برتر، جام قهرمانی را بالای سر برد. درحالیکه هر هفته، همه منتظر لغزش روباهها بودند، آنها با ثباتی خیرهکننده پیش رفتند و درنهایت با 10 امتیاز اختلاف نسبت به آرسنال، قهرمانی را جشن گرفتند.
البته در همان زمان که لسترسیتی در رویاها زندگی میکرد، میشد حدس زد این تیم فصل بعد در جمع مدعیان قهرمانی نخواهد بود؛ اما غلتیدن این تیم به جایگاهی که برای فرار از سقوط تلاش کند هم قابل تصور نبود. بهویژه اینکه آنها در تابستان بهجز انگولو کانته، هیچ یک از بازیکنان اصلی خود را از دست ندادند و با داشتن تیمی که حالا با یک قهرمانی، باتجربهتر و بااعتماد به نفستر شده بود، انتظار میرفت حداقل در نیمه بالای جدول لیگ برتر بمانند اما لسترسیتی به همان نفرینی دچار شد که یک سال قبل چلسی تجربه کرده بود و همان سرنوشتی برای رانیری رقم خورد که ژوزه مورینیو به آن تن داد. اما چرا برای دومین فصل پیاپی، مربی قهرمان لیگ برتر اخراج شد؟
***
رانیری به عنوان یک مربی شکست خورده پای به لستر گذاشت. نتایج او با یونان و اخراجش بعد از شکست مقابل جزایر فارو آنقدر تحقیرآمیز بود که انتخابش به عنوان سرمربی یک تیم در آستانه سقوط در لیگ برتر هم با انتقادهای زیادی همراه شد. گری لینه کر که 18 ماه بعد ادعا کرد برای اخراج رانیری گریه کرده، انتخاب او به عنوان سرمربی تیم محبوبش را “یک انتخاب ناامیدکننده” توصیف کرده بود و هری ردنپ هم بازگشت رانیری را یک “گام رو به عقب برای لیگ برتر” دانست.
” من این انتقادها را درک میکنم اما برای تغییرشان سخت تلاش خواهم کرد. من به همه احترام میگذارم اما در حال حاضر مشکل من لینه کر یا ردنپ نیستند. من روی لستر تمرکز دارم.” رانیری میدانست که نشستن روی نیمکت لستر میتواند آخرین شغل دوران حرفهای او باشد. پس به جای وارد شدن به جنگهای لفظی، ترجیح داد روی تیمش تمرکز کند. روی ساختن تیمی که یک سال قبل مقابل منچستریونایتد نشان داده بود که چه پتانسیلی دارد (لسترسیتی در سپتامبر 2014 مقابل منچستریونایتد 5-3 پیروز شد؛ در حالیکه ابتدا تیم لوئیس فان خال 3-1 پیش افتاده بود) و او تنها باید به ستارههای تیمش این اعتماد بهنفس را میداد که میتوانند روند خوبی که فصل قبل را با آن به پایان رساندند (7 پیروزی در 9 دیدار آخر فصل 15-2014) در فصل جدید ادامه بدهند.
پس ترکیب مربی “متواضع تشنه موفقیت” با بازیکنان “گمنام آماده درخشش” به یک معجزه فوتبالی تمام عیار تبدیل شد؛ ترکیبی که پیش از این شاید در تورنمنتهای ملی (دانمارک در یورو 1992، یونان در یورو 2004 یا ترکیه در جام جهانی 2002) مشابه آن را دیده بودیم اما رانیری و پسرانش موفق شدند آن را در یک لیگ دشوار و پرفشار به سرانجام برسانند؛ با تاکتیکی نه چندان پیچیده که رمز موفقیت آن تعهد کامل تمام اعضای تیم برای اجرای بینقص آن بود؛ ترکیبی بینقص از تعهد و فداکاری.
***
بوچلی در مورد اینکه چرا تصمیم گرفت ترانه قهرمانی لسترسیتی را بخواند گفت:” این قهرمانی، درسی برای زندگی است” و اینکه با تلاش میتوان هر سدی را کنار زد و به موفقیت رسید اما او هم مانند کتابهای موفقیت، نگفت کسی که قلهای را فتح میکند، دیگر همان آدم پایین کوه نیست.
لسترسیتی هم در تابستان 2016، تیم یک سال قبل نبود. مربی متواضع تشنه موفقیت، بیش از هر زمانی روی جلد روزنامههای دنیا رفته بود و منتقدان یک سال قبلش، حالا طرفدارانی دوآتشه و سراسر ستایش بودند؛ و بازیکنان گمنام آماده درخشش، ستارههایی پرطرفدار شده بودند که حتی قرار بود فیلم زندگی آنها ساخته شود.
هرچند هیچ بازیکنی لستر را ترک نکرد اما قهرمانی، “شیمی” رابطه بین مربی و بازیکنان را تغییر داد. مربی متواضع تابستان 2015، حالا انتظار حرف شنوی بیشتری از شاگردانش داشت؛ حتی اگر تغییرات تاکتیکی افراطی و عجیبش، آنها را هم گیج کرده بود. او بعد از 128 سال لستر را قهرمان انگلیس کرده بود؛ پس میتوانست راحتتر بر سر اعضای تیم فریاد بزند و حتی نظرات دستیارانش را نادیده بگیرد.
اما در مقابل، بازیکنان گمنام او هم حالا ستارههایی بودند که به اندازه مربی، خود را در قهرمانی تیم موثر میدانستند و انتظار داشتند که بیانضباطیهای گاه و بیگاه آنها، به خاطر موفقیت فصل قبل نادیده گرفته شود. طبیعی بود که این “من” های بزرگ شده در اثر قهرمانی، میزان اصطکاک در رختکن لستر را افزایش بدهد. همانطور که در چلسی به درگیری مورینیو با اوا کارنیرو، پزشک تیم و در نهایت تیرهشدن رابطه او با بازیکنانش منجر شده بود.
***
اگرچه موفقیت معمولا با بینقصی در یک خانواده شکل میگیرد اما تقریبا همیشه رسیدن به اوج، مشکلات و دردسرهای جدیدی را به همراه دارد که خود به بحران منجر میشود؛ بحرانهایی که حتی مربیای مانند مورینیو هم از آن در امان نیست. اخراج رانیری اگرچه غم انگیز بود اما تعجب برانگیز نبود. او دچار سندرومی شد که تاوان تبدیل شدنش به بهترین مربی دنیا بود؛ سندروم نقطه اوج؛ بیماریای که احتمالا از اولین بوسه روی جام، در هر تیم قهرمانی ریشه میکند.
چقدر اون لستر رو دوست داشتم این منیت ها اخر کار دستشون داد
کاش بعد از قهرمانی خداحافظی میکرد
خدا کنه اتالانتا مث اینا نشه