نگاهی دقیق به فلسفه مربیگری پوچتینو؛ از بازی منطقهای تا انرژی جهانی
هفتیک- همه چیز با یک ایده شروع شد. مارکینیوس پاس را قطع و رو به عقب با کیلور ناواس بازی کرد. ناواس از سوی لیونل مسی تحت فشار بود و توپ را به ادریسا گهیه پاس داد و او رو به عقب با مارکینیوس بازی کرد و او هم توپ را به جلو برای مارکو وراتی ارسال کرد. او نیز پاسی به لوین کورزاوا داد و او توپ را به وراتی برگرداند و او آن را به لئاندرو پارادس رساند و او گهیه را پیدا کرد و او توپ را به مویس کین داد و او بار دیگر آن را به مارکینیوس پاس داد. او توپ را به سمت چپ برای کورزاوا فرستاد و او آن را برای وراتی سانتر کرد و او پاسی به کیلیان امباپه داد و او بازی را در نوکمپ به تساوی 1-1 رساند. سیزده پاس در 38 ثانیه از یک سمت زمین به سمت دیگر با دخالت هشت بازیکن.
ایده بنیادین سرمربیگری مائوریسیو پوچتینو بازی منطقهای (Positional game) است. او چه هدایت ستارگان پاریسنژرمن و تاتنهام را بر عهده داشته باشد چه محصولات معمولی آکادمی ساوتهمپتون یا اسپانیول، ایده یکسانی دارد: تسلط بر بازی با کنترل فضا و ایجاد برتری عددی از طریق جاگیری بازیکنان در زمین. گل تساویبخش امباپه در نوکمپ، اولین گل از هتتریک او، مثالی بینقص است از این که خواسته پوچتینو از تیمش برای بازیسازی در زمین با شروع از دروازهبان، تسلط بازی و حمله چگونه است.
این گلی خاص بود اما بیهمتا نبود. پیروزی 0- 4 تاتنهام برابر اورتون در ومبلی در ژانویه 2018 و گل درخشان چهارم را به خاطر بیاورید. پاسکاری از هوگو لوریس به یان فرتونگن، به ویکتور وانیاما، به بن دیویس به کریستین اریکسن که در بال چپ قرار داشت. اریکسن توپ را به دیویس برگرداند و او به موسی دمبله و بعد فرتونگن و سپس داوینسون سانچز و بعد سرژ اوریه که توپ را رو به جلو برای هری کین انداخت. او توپ را حفظ کرد سپس آن را در سمت راست به اوریه رساند و او سون هیونگ مین را پیدا کرد و او آن را رو به جلو برای دله الی فرستاد و او پاس پشت پایی برای کریستین اریکسن انداخت که توپ را وارد دروازه حریف کرد. چهارده پاس در 35 ثانیه از یک سمت زمین به سمت دیگر با دخالت 11 بازیکن (از اینجا تماشا کنید).
این یکی از گلهای محبوب تاتنهام برای پوچتینو بود، مثالی بینقص از اجرای بازی منطقهای است که بازیکنان تاتنهام در زمین انجام داده و به همین شکل از سد بازیکنان اورتون عبور کردند.
یکی دیگر از گلهای محبوب پوچتینو در نوامبر 2015 و تنها یک سال پس از حضورش در این تیم به ثمر رسید. تاتنهام در وقتهای تلفشده با نتیجه 1-2 از استونویلا پیش بود. کایل واکر توپ را از حریف گرفت و اریک لاملا را پیدا کرد و او پاس را برای اریک دایر انداخت و او آن را رو به عقب برای توبی آلدرویرلد ارسال کرد و او هم توپ را به لوریس برگرداند. او پاسی برای بن دیویس انداخت که جلو کشیده بود و پس از یک و دو با جاش اونوما، اریکسن را پیدا کرد و او توپ را به لاملا رساند و و هم پاسی سر ضرب برای کین انداخت که ضربه پایانی را به توپ زده و آن را وارد دروازه کرد. یازده پاس در 33 ثانیه با دخالت 9 بازیکن.
هر سه این گلها و بسیاری دیگر از گلهایی که در طول دوران 12 ساله مربیگری پوچتینو به ثمر رسیدهاند، از ویژگیهای مشابه برخوردار هستند. نحوه دقیق بازیسازی از عقب زمین که زیر توپ کشیدن هیچ جایی در آن ندارد. نحوه استفاده درست مدافعان کناری از عرض زمین. نحوه استفاده از مالکیت توپ به عنوان عاملی برای تسلط بر بازی که هرگز تنها به این موضوع ختم نمیشود. نحوه حضور بازیکنان هجومی در پستهای درست برای این که هم تیمیهایشان گزینههای در مسیر رسیدن به یک سوم هجومی داشته باشند.
نکته برجسته درباره این گلها و تیمهای پوچتینو در دوران اوج این است که آنها چه ساختار خوبی در هنگام مالکیت توپ دارند. آنها به اندازه منچسترسیتی ِ پپ گواردیولا سفت و سخت نیستند اما این تیم در مقایسه، نزدیکترین مورد نسبت به هر سبک بازی دیگری در فوتبال است. و منفعت چنین سازماندهیای در هنگام مالکیت توپ این است که به تیمهای پوچتینو اجازه میدهد که کاری که همیشه به آن معروف هستند را انجام دهند: پرس.
سازماندهی و ساختار خوب در حین مالکیت توپ لازم است تا تیم بتواند خیلی سریع توپ را پس بگیرد. پوچتینو دوست دارد به بازیکنانش بگوید که در سه ثانیه اول پس از لو رفتن توپ پیش از عقبنشینی باید پرس شدید را در دستور کار قرار دهند. و برای انجام موثر این کار، آنها نیاز دارند که در موقعیتهای درست قرار بگیرند. همانطور که پوچتینو میگوید شما باید به جای هر شیوه دیگری، همانطور که حمله میکنید دست به دفاع کردن بزنید.
چنین دیدگاهی بازی در واقع ما را در جریان تمام کارهایی که پوچتینو در زمین تمرین انجام میدهد، میگذارد. تمامی جلسات دوگانه، تستهای استقامت گیکن، راه رفتن روی ذغال سنگهای داغ و مواردی از این دست، تیم او را برای بازی به این شکل آماده میکند. مهم نیست که هدایت چه تیمی را بر عهده دارد، او به بازیکنانش یاد میدهد که بازی را به سبک او تماشا کنند، در پستهایی قرار بگیرند که او میخواهد و از طریق جاگیری درست در زمین بر بازی تسلط پیدا کنند.
کافی است این موضوع را از ریکی لمبرت، یکی از ستارههای ساوتهمپتون در زمان پوچتینو، بپرسید. لمبرت به اتلتیک میگوید:” بزرگترین تمایز بین پوچ و سایر سرمربیانی که تحت هدایت آنها بازی کردم، نوع نگاه او به فوتبال است. او شما را برای حضور در پستی مشخص آماده میکند و جزییات زیادی در این باره وجود دارد.
برای مثال توپی از اوت پرتاب شده و تیم روبرو گلی به ثمر میرساند. پوچ هیچ چیز درباره گل نمیگوید، او به پرتاب اوت برمیگردد و میگوید یکی از بازیکنان در موقعیت درست قرار نگرفته یا ما به کسی اجازه دادیم خیلی راحت توپ را پیش ببرد. او میگوید که ما در این نقطه نیاز به پیشرفت داریم. تغییری که او در سبک تفکر من ایجاد کرد، عالی بود.”
یا یوس هویفلد که خیلی زود سبک بازیای که پوچتینو میخواست را یاد گرفت. او به اتلتیک میگوید:” او خیلی واضح ایدههایش را مطرح میکند. او به بقیه نظرات احترام میگذارد اما ایده و دیدگاهش این است. او با نشان دادن کاربرد ایدههایش اطمینان حاصل میکند که همه به آنها باور دارند. ما خیلی زود به این شیوه عادت کرده و آن را یاد گرفتیم چون او با جزییات بسیار برای ما شرح داد.”
پوچتینو چنان باوری به بازی با تکیه بر جاگیری دارد که همیشه از تیمهایش میخواهد به همین سبک بازی کنند و اهمیتی ندارد که برابر چه تیمی به میدان میروند. این موضوع در تمام طول دوران مربیگری او با هر سطحی از بازیکنان که در اختیار داشت، صدق میکند. ساوتهمپتون در دومین بازی تحت هدایت پوچتینو به این موضوع پی برد.
لمبرت به خاطر میآورد:” او ما را برای قرار گرفتن در تمامی این پستها آماده میکرد بنابراین میتوانستیم تیم رقیب را پرس کنیم. برای او مهم نبود مقابل چه کسی است و بازی خانگی است یا خارج از خانه، ما همیشه پرس میکردیم. با منچستریونایتد بازی میکردیم و من فکر میکنم 0- 1 جلو بودیم اما آنها کامبک زدند و 1-2 پیروز شدند. الکس فرگوسن بعدتر گفت که ما بهترین تیمی بودیم که در تمام فصل در اولدترافورد برابر آنها قرار گرفته است.”
***
ساعتها تلاش و تمرین بین تئوری و تحقق آن در زمین وجود دارد. و زیربنای تمامی این تلاشها دومین جنبه از برنامه پوچتینو برای سرمربیگری است: رابطه او با اعضای تیم. چون تمامی این تئوریهای تاکتیکی بیهوده است اگر پوچتینو نتواند بازیکنان را متقاعد کند که به او باور داشته باشند.
کار پوچتینو و چیزی که او از آن لذت میبرد این است که بازیکنانش حس کنند عضوی از یک روند هستند. این حس وفاداری چیزی است که باعث میشود فوتبال در زمین جان بگیرد.
این موضوع در بعضی کارها آسانتر از سایرین است. پوچتینو در اسپانیول هدایت تیمی را بر عهده گرفت که به مشکل خورده بود و در حالی که با اعتبار خوبی به عنوان بازیکن اسطورهای باشگاه به آنجا پیوست اما هنوز باید هم تیمیهای سابقش را متقاعد میکرد که به اندازه کافی خوب هستند که بتوانند خود را از منطقه سقوط جدا کنند. پوچتینو بدون هیچ تجربهای از فوتبال انگلیس به ساوتهمپون پیوست اما با تیمی که در مسیر رو به بالا قرار داشت، روبرو شد. آنها صعودهای متوالی به دست آورده، با بلندپروازی نیکولا کورتزه پیش رفته بودند و بازیکنان باور داشتند که میتوانند به هر چیزی دست پیدا کنند.
اما پوچتینو هنوز نیاز داشت که حمایت بازیکنان را حتی با وجود مانع زبانی کسب کند. دنی فاکس روزی را به یاد دارد که چند هفته پس از حضور پوچتینو در این تیم، از سوی خسوس پرز، دستیار سرمربی، که وظیفه ترجمه را بر عهده داشت به دفتر او فراخوانده شد.
فاکس به اتلتیک میگوید:” به یاد دارم که مائوریسیو از من خواست همه چیز را درباره خودم به او بگویم. من درباره چند موضوع حرف زدم. او پرسید چرا نگفته بودی که در لیگ برتر حضور داشتی؟ من پاسخ دادم که همچین آدمی نیستم و هرگز این را نمیگفتم. او به من گفت که بازیکنی لیگ برتری هستم و باید این را بگویم. چیزهای کوچکی مانند این وجود داشت. من نزدیک به دو ساعت در دفتر او بودم. این مرد قادر به انگلیسی صحبت کردن نبود اما صحبت از طریق دستیارش به هیچ وجه عجیب نبود. افرادی آنجا بودند که از صحبت درباره فوتبال لذت میبردند.”
این قبیل دیدارها جز ویژگیهای همیشگی پوچتینو است. البته تمام سرمربیان با بازیکنانشان صحبت میکنند اما پوچتینو مردی است میخواهد همه چیز را با بازیکنانش به اشتراک بگذارد، برنامهاش را خالی میکند، گاهی اطمینان حاصل میکند که پس از تمرینات جلسهای نداشته باشد تا بتواند با هرکسی که میخواهد تا زمانی که آنها نیاز دارند، حرف بزند. همه چیز باید به صورت طبیعی جریان پیدا کند.
لمبرت داستانی مشابه از زمانی که به دفتر پوچتینو فراخوانده شد تا خبر اولین دعوتش به تیم ملی انگلیس تحت هدایت روی هاجسون به او داده شود را بیان میکند. او میگوید:” این لحظهای دوستداشتنی برای من، خانوادهام و پوچ بود. نمیتوانم بگویم که او چقدر برایم ارزشمند است. او من را به دفترش خواند و محکم در آغوشم گرفت.”
وظیفه اولیه در تاتنهام سختتر بود چون پوچتینو با تیمی آشفته پس از فصل 14-2013 روبرو بود که نه آندره ویلاش بواش و نه تیم شروود نتوانسته بوند آن را سازماندهی کنند یا به تیم ناراضی انگیزه دهند.
پوچتینو در تلاشی برای ایجاد اتحاد بین بازیکنان، دست دادن در تاتنهام پیش از تمرین هر روز صبح را پایه گذاری کرد. پوچتینو پس از برنامهریزی فعالیتهای روز، روی مبلی در سالن غذاخوری مینشست و منتظر میشد تا بازیکنان برای صبحانه از راه برسند. آنها با او و با یکدیگر دست میدادند. (وقتی دله الی در اوایل دوران حضورش در باشگاه پیش از دیدار در سالن غذاخوری با پوچتینو دست نداد، به او هشدار داده شد که دیگر چنین اشتباهی را تکرار نکند).
یافتن تعادل درست بین تشویق بازیکنان به رفتار به شیوهای مشخص در حالی که آنها را مجبور به انجام این کار نکرده باشی، یکی از اصلیترین چالشهای سرمربیگری است. بنابراین پوچتینو انتظارات زیادی در زمینه رفتار بازیکنان دارد اما آنها را وادار نمیکند.
پوچتینو به همین دلیل هرگز به اخراج بازیکنانش به دلایل انضباطی کوچک اعتقادی نداشت. از نظر او بازیکنان شایسته دریافت دستمزدهایشان هستند و حتی باشگاه نمیتواند با جریمه نقدی آنها حتی وقتی ثروتمند هستند، به آنها ضربه بزند. چالش انگیزه دادن به اعضای تیم این در نهایت به این منجر میشود که تمام بازیکنان به اخلاق گروهی و فلسفه سرمربی پایبند میشوند چون خالصانه به آن باور دارند؛ نه این که از این نگران باشند که اگر به آن عمل نکنند تنبیه خواهند شد.
با این که پوچتینو خواهان رابطه نزدیکی با بازیکنانش است اما هنوز فاصلههایی باید وجود داشته باشد. پوچتینو و کادر فنی او هرگز در زمین تمرین وارد رختکن بازیکنان نمیشوند. آنها باور دارند که این فضا محل امن بازیکنان است و کادر مربیگری کاری در آن ندارند.
هر سرمربی در فوتبال میتواند بازیکنان ترکیب اصلی خود را خوشحال نگه دارد. چالش اصلی حصول اطمینان از این موضوع است که تمام تیم در روند کسب موفقیت دخیل هستند؛ حتی کسانی که به میدان نمیروند. پوچتینو علاقهای ندارد که بازیکنان از او بپرسند چرا در تیم حضور ندارند و کسانی که پیش از این درباره در اختیار نداشتن موقعیت بازی با او بحث کردند، پاسخی نگرفتند. اما در ذهن پوچتنیو هیچ بازیکنی به صورت اتوماتیک حق حضور در تیم را ندارد. همانطور که او همیشه میگوید وقتی بازیکنی قراردادی را با باشگاه به امضا میرساند تعهد میدهد که تمرین کند و آماده بازی باشد. این قرارداد به خودی خود شامل حق حضور در میدان نیست.
در آغاز اولین فصل حضور پوچتینو در تاتنهام، هری کین پشت سر روبرتو سولدادو و امانوئل آدبایور برای حضور در ترکیب قرار داشت. اگر دنی ولبک به جای آرسنال به تاتنهام میپیوست، کین به انتخاب چهارم تبدیل میشد و ممکن بود حتی به صورت قرضی از تیم جدا شود. او پس از نمایش ضعیف خارج از خانه برابر پارتیزان بلگراد در بازی بعدی لیگ برابر وست برومویچ حتی در فهرست هم جایی ناشت. کین ناراحت بود و خواهان دریافت پاسخی از پوچتینو شد. اما در همان زمان بود که فهمید باید برای حضور در ترکیب تیم پیشرفت کند.
یکی از موفقیتهای دوران حضور پوچتینو در تاتنهام شکل دادن همین احساس وفاداری حتی با بازیکنانی بود که همیشه در ترکیب اصلی او قرار نداشتند. نکته کلیدی برای او و کادرش این بود که سایر بازیکنان را در موقعیت خوبی حفظ کنند که توان کمک به تیم را داشته باشند و از همه مهمتر باور کنند که میتوانند مفید باشند.
هر کریسمس وقتی بازیها فشرده میشد و بازیکنان خسته بودند، پوچیتو بیش از پیش از سیستم چرخشی استفاده کرده و بازیکنانی را به زمین میآورد که پیش از آن جز گزینههای اول نبودند. و تیم تاتنهام او به صورت مداوم بهترین تیم کشور در طول دوران شلوغ کریسمس بود. آنها در فصل 15- 2014 و 16-2015 از چهار بازی در کریسمس 10 امتیاز، 12 امتیاز کامل در فصل 17- 2016، بار دیگر 10 امتیاز در فصل 18- 2017 و سپس 9 امتیاز در فصل 19- 2018 کسب کردند.
این موضوع در دوران حضور او در ساوتهمپتون نیز رخ داد و نشان میدهد که چرا حتی بازیکنانی که جایگاهشان را از دست دادند و از سوی پوچتینو کنار گذاشته شدند نیز به خوبی از او یاد میکنند. فاکس به خاطر میآورد:” او همیشه مشوق اصلی همه در تیم بود. او با همه بدون توجه به این که چه کسی هستند رفتار میکرد، میخواست بازیکنی مانند ریکی، آدام (لالانا)، مورگان (اشنایدرلین) باشد یا بازیکنانی مانند خود من که فقط چند بازی در زمین حضور داشتیم یا بیشتر روی نیمکت مینشستیم. با همه به یک شکل رفتار میشد.
سختترین کار خوشحال نگه داشتن همه است؛ خصوصا وقتی بازیکنان خوب بسیاری مانند ما در ساوتهمپتون داری. به نظر میرسید که همه فارغ از این که در ترکیب جایی دارند یا خیر خوشحال هستند. همه مائوریسیو و کادرش را دوست داشتند و برای آنها احترام قائل بودند. او رفتاری مشابه با همه ما به عنوان یک فرد داشت.”
***
انگیزه دادن به تنهایی کافی نیست. حداقل برای کسب پیروزیهای متوالی مانند تیمهای پوچتینو اینطور نیست. شما برای این کار به جنبه حیاتی دیگری از مربیگری او نیاز دارید: تلاش برای پیشرفت تکتک بازیکنان. این کار باید در زمینه تکنیک، آمادگی، روانی و همه ابعاد بازی صورت بگیرد.
شبکه بزرگی از اعداد، معیارها و علم پشت تمام در آغوش گرفتنها، جلسات و دست دادنها قرار دارد تا این اطمینان حاصل شود که همه بازیکنان در مسیر درستی در حال پیشرفت هستند. برخی از روشهای پوچتینو از زمان حضور در اسپانیول یکسان باقی مانده اما سایر روشها با پیشرفت علوم ورزشی به تکامل رسیده است.
برای داشتن روند تمرینیای که بازیکنان را در بیشترین حد فشار اما نه فراتر از آن تشویق کند، شما اول نیاز به سیستم بررسی عملیاتی دارید. بنابراین بازیکنان هر روز صبح پیش از صبحانه آزمایش بزاق میدهند چرا که کادر پوچتینو با این آزمایش میتواند میزان آسیب ماهیچه، خستگی و واکنش هورمونی را اندازهگیری کند. آنها به این شکل میتوانند آمادگی بازیکنان برای تمرین را محاسبه کرده و ببینند که آیا هیچ یک از بازیکنان تیم در آستانه مصدومیت قرار دارد یا خیر. جلوگیری از مصدومیت بسیار مهم است و هیچ چیز به دست شانس سپرده نمیشود.
این به پوچتینو و کادرش اجازه میدهد که بیشترین فشار ممکن را به بازیکنان بیاورند و آنها را برای فوتبال با نیاز فیزیکی بالا و پرسینگ بلافاصله پس از لو رفتن توپ آماده کنند. چون اگر یکی از بازیکنان پوچتینو باشید باید به تلاشی استثنایی از خود نشان دهید. تمام این موارد در پیش فصل آغاز میشود.
شیوه محبوب پوچتینو برای آمادهسازی بازیکنان استفاده از تست گیکن است. این تست توسط جرج گیکن، مربی بدنساز فرانسوی که پیش از حضور در فوتبال با دوندههای مسافت متوسط کار میکرد، ابداع شد. بازیکنان در این تست باید به مدت 45 ثانیه بدوند و سپس به مدت 15 ثانیه استراحت کنند و هر بار 6.25 متر به مسافت اولیه 150 متری اضافه میشود. گیکن این تست را ابداع کرد تا بیشترین فشار را به ظرفیت هوازی بازیکنان بیاورد.
گیکن در اواخر دهه 1990 میلادی در پاریسنژرمن حضور داشت و برای پیشرفت شرایط فیزیکی بازیکنان تلاش میکرد و در همان جا بود که این تست را معرفی کرد. وقتی پوچتینو در سال 2001 به پیاسجی پیوست، گیکن از این تیم جدا شده بود اما تستش هنوز بخش مهمی از نحوه تمرینات پیاسجی بود و از آن زمان به بخشی از سبک پوچتینو تبدیل شد. گیکن از طریق ایمیل به اتلتیک گفت:” افتخار میکنم که او طرفدار تست 15 + 45 من است.”
فاکس اضافه میکند:” به خاطر دارم که برای تمرینات پیش فصل به اتریش و اسپانیا رفتیم، تمرینات سختی بود. او ما را مجبور به انجام تست گیکن میکرد، به ما میگفت که کار آسانی است و باید کمی بدویم سپس صبر کنم و سپس دوباره ادامه دهیم. اما به نظر میرسید که این روند همینطور ادامه دارد. او میگفت این کار آسان است، ادامه دهید! اما وای، خدای من!”
اما این سختکوشی با شروع فصل به پایان نمیرسد. ریکی لمبرت به یاد میآورد که تمرینات فیزیکی در روز دوشنبهها چقدر پرفشار بود و بازیکنان باید 12 دور نعل اسبی حول محور زمین تمرین میدویدند. او میگوید:” تمرینات پس از بازی در روز دوشنبه بسیار سختگیرانه بود. من همیشه فکر میکردم این چه چیز لعنتی است؟ این برای بازیکنان آماده صرفا یک دویدن بود اما برای بازیکنان سنگینتر مانند من کار دشواری بود.”
بنابراین لمبرت پیش پوچتینو رفت تا اعتراض کند:” وقتی من و یوس (هویفلد) رفتیم تا پوچ را ببینیم به پهنای صورت لبخند میزد. پوچ سرش را تکان داد و گفت درک میکنم ریکی. من احتمالا احمق بودم که فکر کردم او به آنچه من گفتم، گوش میکند. به سمت بازیکنان برگشتم تا خبر خوب را به آنها بدهم و پیش خودم خوشحال بودم.”
شوک بزرگی در انتظار لمبرت بود:” ما روز شنبه بازی کردیم، روز دوشنبه تمرین داشتیم و به جای 12 دور این بار 24 دور دویدیم. آنجا بود که با خودم گفتم یا با او پیش میروی یا پیش نمیروی. آن لحظه بود که تصمیم گرفتیم با او همراه شویم. هیچکدام از ما پس از تمرین چیزی راجع به این اتفاق نگفت. وقتی پوچ شروع به شناخت بیشتری از ما کرد، فشار بیشتری هم به ما آورد. در ابتدا فکر کردم وای، این مرد دیوانه است. اما همه ما پیشرفت کردیم و آن زمان آمادهترین دوران من در تمام طول فوتبالم بود.”
بازی برای پوچتینو یعنی باید سختتر از هر زمان دیگری تلاش کنید و باید تمام این کارها را نه فقط در برابر چشمان مراقب کادر وفادارش بلکه در برابر دوربینها نیز انجام دهید. پوچتینو دوست دارد تمام جلسات را حتی در بدنسازی ضبط کرد تا بداند چه کسی تلاش کرده و چه کسی تلاش نکرده است.
شما همچنین روزهای تعطیلی کمتری نسبت به دیگر سرمربیان دارید. نکته مهم برای پوچتینو احترام به فوتبال، اصول ورزش قهرمانی و خود بازیکنان است. این احترام با تلاش برای بهتر کردن تمام بازیکنان حتی کسانی که در ترکیب اصلی جایی ندارند، همراه است. استراحت دادن به بازیکنانی که به تیم ملی دعوت نشدهاند در طول وقفه دیدارهای ملی آسانتر است اما اگر برای پوچتینو بازی کنید همچنان باید به سختی تلاش کنید. بعضی بازیکنان شاید از این موضوع لذت نبرند اما وقتی لوکاس مورا دومین هتتریک را برابر آژاکس در پایان فصل خسته کننده 19- 2018 که در آن هرگز برای برزیل به میدان نرفته بود اما در تاتنهام با بیشترین فشار ممکن تلاش کرده بود، به ثبت رساند، میتوانستید ببینید که این کار ارزشش را دارد.
جلسات دوگانه در قلب برنامههای پوچتینو جای دارد. در اواسط هفتههایی که بازی میان هفته در آن برگزار نمیشود، بازیکنان باید دوبار تمرین کنند. بازیکنان پس از جلسات صبحگاهی و سپس سه ساعت استراحت برای جلسه دوم برخواهند گشت. این جلسه در قسمت بدنسازی برگزار میشود اما جلسات سنتی وزنهبرداری نیست. این تمرینات به حرکات عملی و الگوهای حرکتی که بازیکنان در بازی به آن نیاز دارند اختصاص دارد.
تئوری این کار این است که در چهار عمل در بازی فوتبال وجود دارد: دوندگی، پریدن، رقابت برای توپ و ضربه زدن (یا انداختن) توپ. این جلسات قدرتی روی هرکدام از این چهار عمل با مقاومت و تکرر متفاوت تمرکز دارند و سعی میکنند قدرت بازیکنان و تحمل آنها را در طول زمان شکل داده و بالا ببرند.
پوچتینو در تاتنهام میتوانست در بدنسازی با کیفیت بالا کار کند که گفته میشود بهترین بدنسازی قدرتی برای بازیکنان در جهان است. اما او در ساوتهمپتون باید در پورتاکابین و جایی کار میکرد که آن را “باشگاه بدنسازی اسپانیایی” مینامیدند.
فاکس میگوید:” چهارشنبه روز بدنسازی بود. تمرینات 11 در برابر 11 بود و همه باید در آن شرکت میکردند. مائوریسیو کنار زمین قرار داشت و میخواست همه فشار بیاورند و توپ را در سریعترین و جلوترین منطقه ممکن پس بگیرند. سپس به خانه میرفتیم و برای بدنسازی برمیگشتیم. این کاری بود که هرگز پیش از آن انجام نداده بودم و هرگز پس از جدایی از ساوتهمپتون نیز انجام ندادم.”
ماشین ورتیمکس وجود داشت که نوارهای وصل به صفحه را انعطافپذیر میکرد، بازیکنان میدویدند و سپس برمیگشتند. وسیله قدرتی کایسر وجود داشت که اعضای کادر پوچتینو آن را پایین میآوردند و بازیکنان باید در حالت اسکات آن را دوباره به بالا برمیگرداندند. لمبرت میگوید:” ما عادت به انجام تمرینات وزنی و دوندگی داشتیم و این کار واقعا سخت بود. آنها لوک شاو را دوست داشتند چون او در آن زمان 17 ساله بود و تمامی رکوردها را میشکست. پوچ محیطی ایجاد کرده بود که بازیکنان با یکدیگر در رقابت بودند و سعی میکردند آمادهتر و قویتر باشند.”
فاکس میگوید:” به خاطر دارم که چند بار اول با خودم فکر کردم چه اتفاق لعنتی در حال رخ دادن است؟ یادم هست که بازیکنان با خستگی و درد بیرون میرفتند. اما تمام این موارد بخشی از برنامه مائوریسیو بود تا همه را به آمادهترین حالت ممکن برساند.” اما چیزی بیشتر از جلسات دوگانه و قدرتی در تمرینات پوچتینو است. او همچنین دوست دارد تمرینات ادراکی با بازیکنان انجام دهد، دیوارها را با لامپهای الکتریکی بپوشاند که بازیکنان باید به آن برسند تا زمان واکنش آنها را مورد آزمایش قرار دهد.
و تمام این جلسات دوگانه توسط خود پوچتینو تصمیمگیری نمیشود. گروهی از بازیکنان هجومی در تاتنهام (معمولا کین، سون، دله و اریکسن) جلسه دوم این روزها را در طول هفته سازماندهی میکردند و همه در جلسات قدرتی دخیل بودند. این مهاجمان به رهبری کین 45 دقیقه را صرف کار با سه دروازهبان آکادمی و نه دروازهبانهای حرفهای) کرده و حرکات متفاوت هجومی و الگوها و ضربات تمامکننده را تمرین میکردند. آنها کلیپهای قدیمی از عملکردهای هجومی اخیر، مهاجمان حریف و دروازهبانهای حریف را مرور کرده، میدیدند که کدام دروازهبانها از خط جلو آمده و کدام روی آن میایستند و امتحان میکردند که کدام ضربه پایانی ممکن است در شرایط مختلف درست عمل کند. هر کاری برای پیش افتادن از حریف.
لمبرت میگوید:” من دروغ نمیگویم، در ابتدا دوستش نداشتم چون بیشترین فشار ممکن را به من میآورد. او در حقیقت یک جا باعث از هم پاشیدگی من شد. در آن زمان حس خوبی نبود اما وقتی آن را پذیرفتم و با او کنار آمدم، تازه منفعت واقعی را دیدم. او بازی شما را از نظر فیزیکی و روانی به سطح کاملا جدیدی میرساند.”
***
پوچتینو در تابستان 2013 به دنبال راه جدیدی برای رساندن ساوتهمپتون به مرحله بعدی بود. بنابراین با شِسکو اسپار، دوست قدیمیاش و مربی سابق تیم هندبال باشگاه بارسلونا، تماس گرفت. پوچتینو در آغاز مربیگری در اسپانیول کتاب اسپار به نام “با قلبت بازی کن” را خوانده بود، دوستش داشت و رابطه دوستانهای با اسپار شکل داد.
پوچتینو چند سال بعد برای مشاوره به اسپار مراجعه کرد. او به دوست قدیمیاش گفت که تیمی باورنکردنی در ساوتهمپتون دارد اما آنها به اندازه کافی به خودشان باور ندارند. آنها فقط میخواستند در لیگ برتر بمانند و پوچتینو میخواست بلندپروازی آنها را گسترش دهد تا کاری را با قلب و ذهنشان انجام دهند. بنابراین پوچتینو بازیکنانش را در پیش فصل به کمپ اسپار در اسپانیا برد تا تکنیکهای انگیزشی او را امتحان کند. فاکس اظهار داشت:” در ابتدا با فوتبالیست و خصوصا بازیکنانی از فرهنگ بریتانیایی، اینطور به نظر میرسد که موفقیتی نخواهید داشت اما همه همراه بودند و سپس او ما را بیرون فرستاد.”
اسپار بازیکنان ساوتهمپتون و اعضای کادر فنی را وادار کرد که روی ذغال سنگ داغ راه بروند، تکنیکی که از تونی رابینز، سخنران انگیزشی آمریکایی، یاد گرفته بود. به بازیکنان گفته شد که کفشهایشان را دربیاورند و در طول راه رفتن روی چیزی که به آنها انگیزه میدهد تمرکز کنند. دنی فاکس به یاد دارد که در حین انجام این کار فریاد میزد “دیگر خبری از دوندگی گیکن نیست!”
پوچتینو شش سال بعد بار دیگر با اسپار تماس گرفت. تاتنهام به تازگی به فینال لیگ قهرمانان برابر لیورپول در مادرید صعود کرده بود. آنها کاری غیرممکن را با حضور در این مرحله به انجام رسانده بودند اما حالا پوچتینو میخواست در آستانه فینال روی ذهن آنها تمرکز کند. او میخواست مطمئن شود که بازیکنان ترسهایشان را تشخیص میدهند، با آنها روبرو میشوند و در آمادهسازی برای فینال بر آنها غلبه میکنند.
او در جریان آمادهسازی برای فینال هر روز صبح 45 دقیقه را به کار روی ذهن بازیکنان اختصاص میداد و اسپار را نیز در فاصله 10 روز تا فینال به اردوی تیم اضافه کرد تا چند جلسه را مدیریت کند و شرایط احساسی بازیکنان را بهبود ببخشد. اسپار علاوه بر قدم زدن روی ذغال سنگ، بازیکنان را وادار کرد که تیری را با گردن خود بگیرند تا جسارت و قدرت موردنیاز برای چنین دیداری را نشان دهند. و اسپار چیزی را به بازیکنان تاتنهام یاد داد که بارها درباره آن با پوچتینو بحث کرده بوده بود، درباره چهار رکن که شرایط احساسی را ایجاد میکنند.
رکن اول حالت شماست که احساسات را ایجاد میکند. رکن دوم حرکات است. رکن سوم این است که تمرکز شما روی کجاست؛ و رکن چهارم مکالمات درونی شماست. بازیکنان میتوانستند با این چهار رکن شرایط احساسی خود را مدیریت کنند.
آنها تمرین کردند تا اهمیت هر رکن را نشان دهند. آنها اول با ذهنیت اتلاف وقت و سپس با این ذهنیت که فروشندهای هستند که علاقه زیادی به تحت تاثیر قرار دادن مشتری دارند با هم دست دادند. از آنها خواسته شد که خوشحالی پس از صعود به فینال لیگ قهرمانان را بازسازی کرده و با تمام سختی بار دیگر آن احساس را تجسم کنند.
بازیکنان با این دانستهها توانستند روی ذغال سنگ داغ قدم بزنند و میدانستند که مهم نیست چه اتفاقی رخ دهد یا با چه مشکلاتی روبرو شوند، آنها نمیتوانستند شرایط احساسی خود را تغییر دهند. اسپار به اتلتیک میگوید:” اینطور نیست که هیچ دردی نداشته باشید. بلکه موضوع این است که وقتی یقین احساسی شما در بالاترین سطح باشد، انرژی جهانی از شما مراقبت میکند.”
اگر یک جز نهایی ورای سبک پیچیده بازی، تمرینات سختگیرانه و کار بدنسازی در سرمربیگری پوچتینو وجود داشته باشد، آن بُعد معنوی است. پوچتینو به شدت به انرژی جهانی ایمان دارد. او در آستانه فینال لیگ قهرمانان 2019 در اتاقی در مرکز تمرینی تاتنهام به چند خبرنگار گفت:” انرژی برتریای است که میتوانید با آن ارتباط برقرار کند، اگر رها باشید و ذهن خودتان را باز کنید. شما با چند استراتژی میتوانید با این انرژی ارتباط بگیرید، این انرژی که بسیار قدرتمند است و باعث میشود حس شکستناپذیری داشته باشید.”
پوچتینو در تمام طول زندگیاش ارتباط با این انرژی را حس کرده و توانسته آن را در تمام طول دوران حرفهای خود بخواند، راهی به آن داشته باشد و تجسمش کند. (به همین دلیل است که کاسهای لیمو در دفترش در تاتنهام قرار داشت چون آنها انرژی منفی را جذب میکنند.)
توانایی معنوی پوچتینو از نظر اسپار بزرگترین نقطه قوت او است. اسپار درباره پوچتینو میگوید:” یکی از اصلیترین ویژگیهای رهبران بزرگ این است که باید این الهام را به مردم ببخشند تا بهتر از چیزی که هستند باشند. چون ارزش و قدرت بازیکنان را حتی پیش از آن که خودشان آن را ببینند، میبیند. او میتواند با همراهی این انرژی جهانی با بازیکنان صحبت کند و آنها را حتی بزرگتر از چیزی که در حال حاضر هستند کند. این توانایی او است. او به افراد دیگر باور دارد و وقتی افراد دیگر با او حرف میزنند به خودشان باور پیدا میکنند.”