گفتگو با رالف رانگنیک؛ مردی که تاثیرگذارترین مربیان اروپا را ساخت
هفتیک- دمای هوا در لایپزیش منفی 10 درجه سانتیگراد بود و برف به ضخامت 30 سانتیمتر خیابان محل اقامت او را پوشانده بود. این شرایط رالف رانگنیک را به رویارویی میبرد که فوتبال مدرن را شکل داد.
سال 1984 بود و تیم آماتور ویکتوریا بَکنان که او هدایتش را بر عهده داشت با دیناموکیف که در آلمان اردو داشت، بازی میکرد. رانگنیک برف روی زمین بکنان را پارو کرد تا بازی انجام شود:” من شروع به شمارش بازیکنان دینامو کردم، احساس میکردم آنها باید دو یا سه نفر بیشتر باشند، آنها در تمام زمین ما را پرس میکردند.”
والری لوبانوفسکی، سرمربی بزرگ دینامو، از رانگنیک برای تماشای تمرینات دعوت کرد، ” و مشخص شد که سبک بازی آنچه اتفاقی نبود”. این اتفاق باعث شکل گیری ایدههایی شد که رانگنیک آنها را به اصولی تبدیل و سبک بازی امروز فوتبال را تعیین کرد که شامل یارگیری و پوشش منطقهای، پرسینگ گروهی و حملات سریع و پرفشار است. مکتب قدیمی فوتبال آلمان در دهه 1990 با تمسخر او را “پروفسور فوتبال” میخواندند اما اغراق نیست اگر بگوییم که حالا این مربی کاریزماتیک 62 ساله تاثیرگذارترین مربی فوتبال است. یورگن کلوپ سبک گگنپرسینگ را به لطف اصلاح فلسفه خود توسط رانگنیک زمانی که در بوندسلیگای دو با او رقیب و دوست بود، تکمیل کرد. این مربی شالکه را به نیمه نهایی لیگ قهرمانان برد، هوفنهایم را از تیمی محلی به قدرتی در بوندسلیگا تبدیل کرد و لایپزیش را از دسته چهارم به جمع مدعیان قهرمانی در آلمان و اروپا رساند. مریدان رانگنیک همه جا حضور دارند.
چهار تیم صدر جدول بوندسلیگا در هفته گذشته شامل لایپزیش (یولیان ناگلزمان)، ولفسبورگ (اولیور گلازنر) و اینتراخت فرانکفورت (ادی هوته) بودند- همه آنها توسط مربیانی هدایت میشوند که رالف رانگنیک در زمان فعالیت به عنوان مدیر ورزشی باشگاههای ردبول پرورش داده بود. دنی رول، کمک مربی و مغز تاکتیکی بایرن مونیخ، شاگرد رانگنیک بود و بروسیا مونشن گلادباخ، رقیب منچسترسیتی در لیگ قهرمانان، نیز توسط یکی دیگر از شاگردان او به نام مارکو روزه هدایت میشود.
شبکهای از بازیکنان، مربیان، دستیاران، استعدادیابها و تحلیلگران سابق رانگنیک در سرتاسر اروپا پراکنده هستند. راجر اشمیت، سرمربی پیاسوی آیندهوون، پر مرتهساکر در آرسنال و رالف هاسنهوتل در ساوتهمپتون از جمله این افراد به حساب میآیند. رانگنیک سه هفته قبل در آستانه حضور در لیگ برتر بود.
او پس از مذاکره با مارینا گرانوفسکایا و یتر چک برای هدایت چلسی دعوت شد. با این حال این پیشنهاد تنها تا پایان فصل بود. رانگنیک میگوید:” من گفتم دوست دارم بیایم و با شما کار کنم اما نمیتوانم برای چهار ماه چنین کاری را بپذیرم. من مربی موقت نیستم. شما از نظر بازیکنان و رسانهها یک مربی چهار ماهه خواهید بود و از روز اول به چشم فردی ناموفق و ناتوان دیده میشوید.”
او نه تنها ناراحت نبود بلکه رفتار خوبی نیز داشت چون در طول مذاکرات مشخص شد که مربی مدنظر رومن آبراموویچ، توماس توخل است- و توخل نیز یکی دیگر از محصولات رانگنیک است. او با خشنودی بسیار به خاطر میآورد:” توماس به وسیله من مربی شد. او در اولم بازیکن من بود و مجبور شد به دلیل مشکلات زانو دوران فوتبالش را به پایان برساند. من به عنوان مربی تیم زیر 15 سالهها کاری به او دادم. او حتی قصد مربی شدن هم نداشت و در کافهای در اشتوتگارت کار میکرد.”
اگر حالا به چلسی نگاه کنید میبینید که آنها برنامه مشترکی برای زمانی که توپ را در اختیار دارند یا زمانی که توپ در اختیار تیم روبرو است، دارند. توماس از نظر تاکتیکی در سطح جذاب و پیچیدهای قرار دارد.
ساولت لو (دستیار توخل) بازیکن و دستیار من در لایپزیش بود و نقش مهمی در کادر او ایفا میکند. از نحوه رفتار توماس با بازیکنان میتوانید ببینید که توانایی رهبری بسیار خوبی دارد. انتصاب او بهترین راه حل بود. من فقط میتوانم به توماس و چلسی برای این انتخاب تبریک بگویم.”
رانگنیک در سال 2012 پیشنهاد هدایت وست برومویچ آلبیون را رد کرد اما چهار سال بعد دن اشورث، مدیر فنی که برای جذب او تلاش کرده بود، با پیشنهاد دیگری برگشت: جانشینی روی هاجسون به عنوان سرمربی تیم ملی انگلیس. رانگنیک اظهار داشت:” مصاحبه عالی پیش رفت و اعضای حاضر در آن دن، مارتین گلن و دیوید گیل بودند. در آخر آنها تصمیم گرفتند که بین من و سَم آلاردایس، سَم را انتخاب کنند. دن تماس گرفت و گفت رالف، تو گزینه من بودی اما دیگران یک سرمربی انگلیسی به عنوان الگو برای نسل بعدی میخواستند. همه ما میدانیم که در آخر شرایط چطور پیش رفت…”
کار در انگلیس وسوسهای است که رانگنیک دوست دارد آن را تجربه کند. وقتی او 10 ساله بود، باید انشایی با موضوع “وقتی بزرگ شدید میخواهید چه کاره شوید؟” مینوشت. رانگنیک میگوید:”معمولا یک پسر 10 ساله از فضانوردی یا خلبانی مینویسد. من نوشتم که میخواهم مربی انگلیسی و ورزش شوم.”
او در دانشگاه در هر دو رشته تحصیل کرد و در سال 1979 به برایتون رفت تا یک سال را در دانشگاه ساسکس سپری کند:”من برنامه داشتم که به یوویل بروم چون خانوادهای را در آنجا میشناختم اما مایکل شک، دوستم، گفت رالف- تو در یوویل چه میخواهی؟ میخواهی دوشیدن گاو را یاد بگیری؟ او من را متقاعد کرد که به لندن یا اطراف آن بروم.”
آنها با هم به برایتون رفتند:” من با قطار سریعالسیر به لندن ویکتوریا رفتم و بازی آرسنال را در هایبری، وستهام را در آپتن پارک و تاتنهام را در وایتهارتلین دیدم. وقتی برایتون در خانه بازی داشت، من به ورزشگاه قدیمی گلدستون گراوند میرفتم.”
جدیت فوتبال آلمان روی ایدههای او تاثیر گذاشت:” جو ورزشگاهها برای من جذاب بود. من در تلویزیون موج (حرکت هواداران) پشت دروازه حریف را دیدم و فکر کردم این اتفاق چطور رخ میدهد؟ تصمیم گرفتم خودم را آلت دست آنها کرده و امتحانش کنم بنابراین به هایبری و آن جایگاه رفتم و هرگز در زندگیام تا این حد نترسیده بودم.
من در دیدار فینال جام حذفی 1980 آرسنال و وستهام حاضر بودم و فوقالعاده بود. هواداران برای هر بازیکنی سرود شخصی داشتند. “یک لیام بردی یک” – لیام تشویق میشد و سپس یک شعار دیگر برای فرانک استپلتون. من یک بازی جام حذفی را در گلدستون بین برایتون و لیورپول دیده بودم، یک تساوی بدون گل کسلکننده زیر بارش مداوم باران بود اما باز هم حس شوخطبعی بین هواداران انگلیسی وجود داشت. هواداران برایتون شعار “مرغهای دریایی! مرغهای دریایی!” را فریاد میزدند و لیورپولیها نیز در جواب شعار “جلبک دریایی! جلبک دریایی!” را سر میدادند!”
رانگنیک برای تیم محلی “ساوثویک” بازی میکرد و 75 دقیقه پیش از اولین حضورش در میدان، لباسش را عوض کرد و آماده گرم کردن در زمین بود. این در حالی بود که همتیمیهایش هنوز در کافه باشگاه سرگرم تفریح با دستگاههای بازی بودند:” کاپیتان تیم گفت رالف، چه کار میکنی؟ ما تا 5 دقیقه پیش از شروع بازی گرم نمیکنیم.”
او در بازی دوم و پس از ضربه محکمی که از سوی یک مدافع به پشتش خورد، دچار شکستگی از ناحیه دنده و سوراخ شدن ریه شد و در نهایت چهار هفته در بیمارستانی در چیچستر بستری بود. او به شوخی میگوید:” من بازی فیزیکی انگلیسی را تجربه کردم و این فرهنگ و سبک فوتبالیای کاملا متفاوت بود. به عنوان هافبک توپ مدام روی سر من پرواز میکرد.
اما درس مهم سبک هدایت مربیان و بازیکنان توسط یکدیگر بود. همیشه فریاد “بجنب” و تلاش برای جسارت بخشیدن وجود داشت. من یاد گرفتم که این موضوع چقدر در فوتبال مهم است؛ این که در زمین به یکدیگر جسارت داده و همدیگر را رو به جلو ببرید.
“شاید در یکی از زندگیهای قبلیام انگلیسی بودم. هروقت به لندن پرواز میکنم و در سه دقیقه آخر که هواپیمای در حال نشستن در فرودگاه هیثرو است، احساس میکنم به خانه آمدهام. میدانم این دیوانگی است. من دوست دارم در انگلیس کار کنم و احساس میکنم باید آنجا از روز اول آغاز کنم اما این باید اتفاقی خاص باشد. بستگی به این دارد که چه باشگاهی باشد و آیا آنها دوست دارند مربی آلمانی داشته باشند.”
روز سه شنبه ناگلزمان برابر کلوپ قرار خواهد گرفت:” وقتی در هوفنهایم بودم، یولیان 22 ساله بود و هدایت تیم زیر 16 سال را بر عهده داشت. حتی آن زمان میشد دید که او مربی بسیار با استعدادی است و همیشه مانند شطرنج یک یا دو حرکت جلوست. یورگن یک مجموعه کامل است. تاکتیکی، رهبری، همه او را دوست دارند. ما افرادی شبیه به او را menschenfanger خطاب میکنیم- کسی که میتواند دیگران را تسخیر کند. من حتی یک محدوده نمیبینم که او در آن نیاز به پیشرفت داشته باشد.
اما مشخص است که لیورپول مشکل دارد. بسیاری از بازیکنان آنها مصدوم هستند و در راس آنها “سه شگفتانگیز” قرار دارند اما بازیکنان جانشین در سطحی پایینتر قرار دارند. آنها سرحال به نظر نمیرسند در حالی که لایپزیش در شرایط بسیار خوبی است. من چند ماه قبل میگفتم به احتمال 65 درصد لیورپول برنده است اما حالا یک بازی 50-50 است.”
عالی بود امیدوارم درباره رانگینگ بیشتر مطلب بذارید تشکر فراوان
امیدوارم چنین تفکراتی در فوتبال ایران اتفاق بیفتد