گزارش تحلیلی؛ تغییر مربیان لیگ برتر در فصل 20-2019 چه نتیجهای داشت؟
هفتیک– این فصل سختترین، طولانیترین و عجیبترین فصل لیگ برتر انگلیس بود اما وقتی بالاخره یکشنبه شب به پایان رسید، 15 نفر از 20 مربی که تقریبا 12 ماه قبل کارشان را در این رقابتها شروع کرده بودند، هنوز روی نیمکت تیمهایشان حضور داشتند. این تعداد در فصل 18- 2017 تنها 11 مربی بود؛ یک سال بعد، 15 مربی و امسال هم بار دیگر همین تعداد. شاید حس ثبات نسبی بر این موضوع تاثیرگذار بوده است. البته جز برای واتفورد که سه تغییر از 7 تغییر مربی این فصل متعلق به این تیم بوده و در نهایت نیز به دسته پایینتر سقوط کرد.
چهار باشگاه دیگری که مربیانشان را اخراج کردند- تاتنهام، آرسنال، اورتون و وستهام یونایتد- این تصمیم را در شش هفته پرتلاطم پیش از ورود به سال جدید میلادی گرفتند. این به معنای وداع با مائوریسیو پوچتینو، اونای امری، مارکو سیلوا و مانوئل پیگرینی و سلام به ژوزه مورینیو، میکل آرتتا، کارلو آنچلوتی و دیوید مویس بود.
افرادی هستند که درستی تغییر مربی در میانه فصل را زیر سوال میبرند. در حالیکه انتخاب مربیان پیش از آغاز فصل باید با دیدگاه بلند مدت صورت بگیرد، تصمیمات درباره انتخابهای میانه فصل معمولا در موضع ضعف اتخاذ میشود. دلیل این موضوع نیز این است که انتخابها از میان گزینههای محدودِ در دسترس است و تمرکز به جای برآورده کردن خواستهها در طولانی مدت، روی نتیجهگیری فوری قرار میگیرد.
مشخصا بعضی مواقع این انتخابها تاثیری فوقالعاده بر جای میگذارد اما اکثرا تغییر مربیان در میانه فصل دوام چندانی ندارد. دکتر سوزان بریجواتر، مدیر مرکز تجارت ورزشی در دانشکده مدیریت دانشگاه لیورپول، در تحقیقی درباره تحلیل نتایج پیش و پس از تغییر هر مربی در فوتبال انگلیس در یک دوره 13 ساله نوشته:” بین 12 تا 18 بازی پس از انتصاب مربی، مزیت شوک وارد شده ناشی از این تغییر از بین میرود و این نشان میدهد که به طور میانگین، این اتفاق یک دستاورد کوتاه مدت است و تغییر مربی تاثیر منفی طولانی را در پی دارد.”
دو باشگاه از جمع باشگاههایی که این فصل سقوط کردند یعنی نوریچ سیتی و بورنموث در طول فصل به کار با مربی خود ادامه دادند که نشان از باور آنها به رهبری دنیل فارکه و ادی هاو داشت. از سوی دیگر واتفورد بر چیزی تکیه داشت که بریجواتر آن را “تاثیر شوک” مینامد. آنها در فصل 15- 2014 که مجوز صعود به لیگ برتر را به دست آوردند، سه بار مربیشان را تغییر دادند، در طول چهار سال پس از آن همین روند را در پیش گرفتند و در راهی که شاید از نگاه افراد خارج از این تیم قطعهای مرتب از یک تقارن به نظر بیاید، امسال نیز در مسیر سقوط سه تغییر مربی داشتند.
واتفورد یک مورد استثناست. بعضی معتقد هستند که نباید از آنها تقلید کرد. مشخصا تصمیم آنها برای برکناری نایجل پیرسن در حالیکه تنها دو بازی از فصل باقی مانده بود، اقدامی از سر استیصال به حساب میآمد. چهار باشگاه دیگر که مربیشان را در میانه فصل تغییر دادند، رضایت بیشتری از این تغییر دارند. اتلتیک در این مطلب نگاهی داشته به تغییرات مربیان در میانه فصل در لیگ برتر انگلیس به صورت باشگاه به باشگاه و نه فقط تاثیرات کوتاه مدت، بلکه شرایط بلند مدت این تصمیمات را نیز بررسی کرده است.
***
واتفورد
مدیران واتفورد همیشه با این ایده که تغییرات زیاد مربیان این باشگاه در طول این سالها نشاندهنده عدم ثبات است، مخالفت کردهاند. آنها میگویند که اگر فراتر از نیمکت را نگاه کنید، یک چشمانداز مشخص خواهید دید؛ زیرساختی معین و خط مشی نقل و انتقالاتی که باعث ایجاد تعادل بین استمرار و نیاز معمول به بازسازی میشود.
اسکات داکسبری، مدیرعامل و مدیر اجرایی این تیم، در شب فینال جام حذفی سال گذشته گفت:” چیزی که ما در تلاش برای پیدا کردنش هستیم، یک سرمربی است که با این ساختار، ایدئولوژی، روح فرهنگی و بازیکنانی که در اختیار داریم کار کند. با حضور خاوی گرسایا حس میکنیم که فرد درست را پیدا کردیم. کسی که به عنوان یک سرمربی میتواند در این ساختار کار کند، از درصد بیشتری از توانایی بازیکنان استفاده کند و ما را به پیش ببرد.”
و بعد چه اتفاقی رخ داد؟ پس از اینکه واتفورد از چهار بازی ابتدایی فصل تنها یک امتیاز کسب کرد، گراسیا اخراج شد. پس از آن کیکه سانچز فلورس برای دومین بار روی نیمکت این تیم نشست. او 10 بازی در لیگ دوام آورد. در این زمان آنها نه تنها در قعر جدول قرار گرفته بودند، بلکه شش امتیاز با منطقه امن فاصله داشتند.
خیلی زود معلوم شد که پس از انتصاب شش مربی خارجی- که از میان آنها تنها مارکو سیلوا (بعد چهار ماه حضور در هال سیتی) و سانچز فلورس (در دور دوم حضورش در این تیم) تجربه کار در فوتبال انگلیس را داشتند- این تیم به دنبال یک مربی بریتانیایی است که زخمهای ناشی از چند نبرد موفقیتآمیز را تحمل کرده و مانع سقوط این تیم از لیگ برتر شود. در ابتدا تماسهایی با تونی پالیس و کریس هوتون برقرار شد اما پس از آن نایجل پیرسن که شخصیتی بسیار غیرقابل انعطاف داشت، روی نیمکت این تیم نشست.
چیزی که پس از آن اتفاق افتاد، مثالی کلاسیک از استفاده از مزایای یک سرمربی جدید در تیمی است که پیش از این تحت هدایت سانچز فلورس با مشکلات بسیاری روبرو بود. واتفورد در 16 بازی لیگ برتر یک پیروزی، شش تساوی و 9 شکست به دست آورده بود. آنها تحت هدایت پیرسن سریعا تغییر شکل دادند و در هفت بازی ابتدایی با حضور او چهار پیروزی، دو تساوی و یک شکست را در کارنامهشان به ثبت رساندند. آنها بسیار با روحیهتر و سازماندهی شدهتر به نظر میرسیدند و توانستند برابر منچستریونایتد، استون ویلا، ولورهمپتون و بورنموث پیروز میدان باشند.
این اتفاق همچنین شرایط استفاده از مربی جدید از ابعاد دیگری را به تصویر کشید- مزایای آن رو به کاهش گذاشته و قطع شد. آنها که در هفت بازی ابتدایی این مربی، 14 امتیاز به دست آورده بودند، از 10 بازی بعدی تنها 5 امتیاز کسب کردند. به جز نمایش فوقالعاده و پیروزی 0- 3 برابر لیورپول در اواخر فوریه که امید این تیم را برای به پایان بردن فصلی بدون شکست ناامید کرد، شرایط کلی به هیچ وجه دلگرم کننده نبود. آنها از چهار کلین شیت در هفت بازی به یک کلین شیت (برابر لیورپول) در 13 بازی باقیمانده تنزل پیدا کردند. وقتی این تیم از چهار بازی ابتداییاش پس از شروع مجدد رقابتها تنها یک امتیاز به دست آورد، شرایط سخت شد.
سپس پیروزیهای دشوار برابر نوریچ سیتی و نیوکاسل به دست آمد که باعث شد سرنوشت واتفورد یک بار دیگر در دستان خودش قرار بگیرد. در حالیکه سه بازی تا پایان لیگ باقی مانده بود، آنها سه امتیاز تا منطقه سقوط فاصله داشته و از تیمهای پایینتر، یک بازی هم بیشتر در پیش داشتند. با توجه به اینکه دو بازی برابر منچسترسیتی و آرسنال در پیش بود، خیلی چیزها به دیدار این تیم برابر وستهام در تاریخ 17 جولای (27 تیر) بستگی داشت. اما واتفورد با نتیجه 1- 3 شکست خورد و این ضربه در 36 دقیقه فاجعه بار ابتدای بازی وارد شد. پیرسن در فاصله 48 ساعت بعد اخراج شد.
این اتفاق پس از بحث تند و تیز پیرسن و جینو پوتزو، مالک و مدیر داخلی باشگاه، رخ داد. پوتزو و فیلیپو جیرالدی، مدیر فنی تیم، از اینکه پیرسن تصمیم گرفته بود به جای استفاده از ناتانائیل چالوبا که ذهنیت دفاعی بیشتری داشت به عنوان جانشین اتین کاپوی مصدوم، از تام کلورلی در ترکیب اصلی بهره ببرد، عصبانی بودند. تعویض تروی دینی و عبدالله دوکوره نیز آنها را مات و مبهوت کرد. این دو تصمیم در کنار انتقادات کلی از برنامه تاکتیکی او، مهمترین نکاتی بودند که منجر به انتشار بیانیهای شدند که در آن جدایی پیرسن از این تیم در فاصله یک هفته و دو بازی به پایان مسابقات اعلام شد.
همانطور که سانچز فلورس پس از اخراجش اظهار داشت، پوتزو و جیرالدی به هیچ وجه تحت تاثیر مربیانشان قرار نمیگیرند و باور دارند که خودشان بهتر از مربیان همه چیز را میدانند. سانچز فلورس به اتلتیک گفت:” اینکه وقتی مربی در تمرین است کسی نوت برداری کند، امری طبیعی نیست. من بیشتر از 500 بازی به عنوان سرمربی حضور داشتم؛ پس چطور او میتواند من را آنالیز کند؟”
مدیران واتفورد به قدرت تحلیل و توانایی تشخیص روند رو به سراشیبی – و اقدام سریع برای جلوگیری از این اتفاق- پیش از آنکه صدمات زیادی وارد شود، افتخار میکنند. بسیاری از تصمیمات آنها در طول این سالها باعث پیشرفت تیم شده اما وقتی فرهنگ انتصاب و برکناری تاثیرش را نشان داد، طول چرخه شکوفایی و موفقیت و شکست و سقوط تیم کوتاه و کوتاهتر شد. حتی اگر “تاثیر شوک” اولیه در نهایت کاهش پیدا کرده بود، باز هم پیرسن در دو بازی از سه بازی آخرش پیروز میدان بود. اخراج او، آخرین تلاشِ از سرِ استیصال مدیران تیم بود که به نظر میرسید احساس میکنند که جواب هر سوالی، اخراج سرمربی است.
حدس زدن اینکه چه انتظاری از هایدن مولینس به عنوان سرمربی موقت در دو بازی آخر میرفت، کار دشواری است. آنها با 4 گل برابر منچسترسیتی تحقیر شدند و علیرغم ارائه یک نمایش با روحیه و جنگنده در نیمه دوم برابر آرسنال، با نتیجه 2- 3 در روز آخر مسابقات شکست خورده و به دسته پایینتر سقوط کردند.
پوتزو و داکسبری با انتشار بیانیهای مشترک اعلام کردند که این فصل اشتباهی را مرتکب شدند و گفتند:” ما باید به طور کامل با خودمان روراست باشیم و تایید کنیم که تلاشهایمان برای تیم به اندازه کافی خوب نبوده است.” باید دید که آیا آنها به این باور رسیدهاند که در اخراج گراسیا، سانچز فلورس و پیرسن بسیار شتابزده عمل کردند یا معتقد هستند تنها اشتباهشان این بوده که سریعتر اقدام نکردند. در واتفورد همه تقصیرها همیشه بر گردن سرمربی است- و دیر یا زود این موضوع مطرح میشود.
تاتنهام
در هفته آخر فصل و در حالیکه تاتنهام در آستانه کسب سهمیه لیگ اروپا با قرار گرفتن در رده ششم جدول لیگ برتر بود، مورینیو روند پیشرفت تیمش را با آن سبک از جملاتی مطرح کرد که مدتهاست به امضای او تبدیل شده است. او گفت:” میدانم که میتوانم از نقطه نظر خودخواهانه به این موقعیت نگاه کنم و بگویم که اگر لیگ از زمانیکه من به این تیم پیوستم شروع میشد، حتی با تمام مشکلاتی که پس از آن داشتیم، ما در رده چهارم یا پنجم قرار میگرفتیم.”
بله، تو درست میگویی ژوزه، تو میتوانی اینطور به آن موقعیت نگاه کنی. اگر دوست داری این کار را انجام دهی. با اینکه این فصل با تساوی 1-1 برابر کریستال پالاس برای تاتنهام به پایان رسید اما جدول لیگ برتر بر اساس نتایجی که پس از حضور مورینیو به جای پوچتینو روی نیمکت تاتنهام به دست آمد نشان میدهد که این تیم پس از لیورپول، منچسترسیتی و منچستریونایتد در رده چهارم قرار میگرفت.
اما این اتفاق به این معنا نیست که اگر مورینیو از اول فصل هدایت تاتنهام را بر عهده داشت، آنها جز چهار تیم صدر جدول بودند. حتی در عجیبترین فصل نیز اگر رکورد 1.73 امتیاز در هر بازی را به کل فصل تعمیم بدهیم، این تیم در جمع چهار تیم صدر جدول قرار نمیگیرد. دیدارهای آنها تحت هدایت پوچتینو در چند ماه اول فصل شامل بازیهای سختی برابر منچسترسیتی، لسترسیتی و لیورپول در زمین این حریفان بود که علیرغم ارائه نمایشهای خوب در هر سه دیدار، منجر به کسب تنها یک امتیاز شد. به نظر نمیرسید که تاتنهام این فصل تحت هدایت هیچکدام از سرمربیانش عملکرد درخشان و با ثباتی را ارائه داده باشد که در نهایت این تیم را در جدول ردهبندی بالاتر از منچستریونایتد، چلسی و لستر قرار دهد.
کسب 45 امتیاز از 26 بازی تنها یک امتیاز بیشتر از امتیازات به دست آمده توسط ساوتهمپتون در همین مدت است اما وقتی مورینیو از ایجاد ثبات و ذهنیتی بسیار متفاوت نسبت به آن چیزی که باعث سقوط هشداردهنده تاتنهام در اواخر فصل گذشته شد، حرف میزند حق با او است. پوچتینو عملکرد فوقالعادهای در تاتنهام داشت اما 12 ماه پایانی او در این تیم علیرغم صعود باورنکردنی به فینال لیگ قهرمانان نشانههایی از رکورد داشت. آنها در 24 بازی آخرشان در زمان حضور این مربی آرژانتینی و از فوریه 2019 به بعد، تنها شش پیروزی به دست آوردند.
تاتنهام تحت هدایت مورینیو منعطفتر و عملگراتر بود. به نظر آسانتر میآید؟ بله اما بیایید وانمود نکنیم که به استثنای دیدارهای دیوانهوار لیگ قهرمانان، همه چیز در اواخر دوران حضور پوچتینو هیجان انگیزتر بود. شکست 1- 3 برابر شفیلد یونایتد در دوم جولای ارزیابیهای پر از انتقادی را از تاثیر مورینیو بر این تیم به دنبال داشت اما این تنها شکست آنها پس از شروع مجدد رقابتها بود. همانطور که مورینیو یک یا دوبار اشاره کرده، عملکرد ضعیف آنها پیش از شیوع کرونا با مصدومیت هری کین و سون هیونگ مین همزمان شد. اگر آنها در تمام طول فصل آماده و در اختیار تیم بودند، سپس میشد گفت که شاید تاتنهام در بین چهار تیم صدر جدول قرار میگرفت.
مورینیو در 26 بازی ابتداییاش در لیگ برتر یک امتیاز بیشتر از پوچتینو در همین بازه زمانی در سال 2014 به دست آورد. انتصاب پوچتینو که پیش از آغاز فصل بود، با در نظر گرفتن بهبود شرایط تیم در دراز مدت انجام شد. این کاری بود که مربی آرژانتینی موفق شد در طول چند فصل بعد انجام دهد؛ هرچند با محدودیتهای مالی که عامل مهمی هستند، او نتوانست این پیشرفت را منجر به کسب جام قهرمانی کند. تاتنهام با انتخاب مورینیو در نوامبر سال گذشته، قدم در مسیر متفاوتی گذاشت. برنامه تاکتیکی مورینیو در طول 90 دقیقه گاهی یک برنامه کم ریسک، از نظر صدمات بالقوه در دراز مدت پر ریسک اما از نظر نتیجهگیری پر بازده است.
یک بحث منطقی وجود دارد که آیا مورینیو ثابت میکند که گزینه درستی برای تاتنهام از نظر بازی گرفتن از تیم پوچتینو و فراتر از آن، بازسازی آن برای مدتی طولانیتر است یا خیر. آیا او دقیقا همان چیزی است که باشگاه برای برداشتن قدم بعدی به آن نیاز داشت؟ یا تنها یک تغییر اشتباه و بیهوده در مسیر طولانیای که تحت هدایت پوچتینو امیدوارانه پیش رفته بود، ایجاد میکند؟ تغییر مربی در کوتاه مدت پیشرفتی واضح را به دنبال دارد. مانند همیشه با مورینیو این چالشهای بلند مدتتر است که باعث ایجاد شبهه میشود.
آرسنال
آرسنال در حالی در اواخر نوامبر اونای امری را اخراج کرد که در رده هشتم جدول ردهبندی ایستاده بود. سه هفته بعد وقتی آرتتا هدایت این تیم را بر عهده گرفت آنها یازدهم بودند و در پایان لیگ بار دیگر در رده هشتم قرار گرفتند. اینها از آن دسته واقعیتهای تلخی هستند که شاید باعث ایجاد این شبهه شوند که ممکن است اشتیاق هواداران آرسنال نسبت به آرتتا بیجا باشد.
با این حال آنها تحت هدایت امری راهشان را گم کرده بودند. جو ورزشگاه امارات به اندازه سال آخر حضور آرسن ونگر در این تیم مخرب شده بود- شاید حتی بیشتر، گرانیت ژاکا و سایرین میتوانند در این باره شهادت بدهند. کسب چهار پیروزی در 13 بازی ابتدایی، زمانی مشکلسازتر میشود که بدانید آنها در دو بازی آغازین فصل پیروز میدان بودند. همه چیز با سرعت هشداردهندهای رو به فروپاشی میرفت و به نظر نمیرسید که تلاش امری برای ایجاد تغییر در روش و تفکرش در هفتههای پایانی حضورش در این تیم بتواند جلوی شرایط بد ایجاد شده از منشا را آن بگیرد.
لیونبرگ به صورت موقت روی نیمکت حضور داشت و در 5 بازی، یک پیروزی به دست آورد، سپس آرتتا هدایت این تیم را بر عهده گرفت و این در حالی بود که آرسنال از 13 بازی آخرش در تمامی رقابتها، تنها یک پیروزی کسب کرده بود. یک هفته بعد و پس از اینکه نمایش امیدوارکننده در خانه برابر چلسی در دقایق پایانی به سرانجام نرسید، این رکورد به یک پیروزی در 15 بازی رسیده بود.
پیشرفت آرسنال تحت هدایت آرتتا چشمگیرتر از آن بوده که رکورد 9 پیروزی، 6 تساوی و 5 شکست در لیگ برتر را نشان میدهد. اگر مزیت کلاسیک مربی جدید پس از ده بازی اول کمرنگ شود، مسیر رو به رشد آرسنال باعث امیدواری بیشتری نیز میشود. پیشرفت نتایج آنها خیلی آرام و با کسب تنها 8 امتیاز از 7 بازی ابتدایی این مربی در لیگ برتر آغاز شد اما به طور مشخصی رشد کرد.
علاوهبر این، عملکرد آنها نیز پیشرفت کرد. به نظر میرسید که چه از نظر فردی و چه از نظر تیمی هدف، مسیر و باور بسیار مشخصتری در تیم تعریف شده است. آرتتا نه تنها باعث پیشرفت بازیکنان جوانی چون بوکایو ساکا شد، بلکه بازیکنانی چون شکودران مصطفی و ژاکا را نیز که پیش از آن کنار گذاشته شده بودند، احیا کرد.
آرتتا همچنین به خوبی با چندین مسئله تفرقهافکن برخورد کرد. رفتار سختگیرانه این مربی با بازیکنان در طول مذاکرات کاهش دستمزد به دلیل مشکلات مالی ایجاد شده پس از شیوع ویروس کرونا، در صورت اشتباه او، میتوانست به راحتی نتیجه عکس بدهد. این اتفاق میتوانست در مورد عدم استفاده از مسوت اوزیل حتی برای یک دقیقه پس از شروع مجدد مسابقات نیز تکرار شود. اگر به نظر میرسید که امری قدرت و ثبات عقیده لازم برای پیروی از غریزهاش که برخورد با اوزیل نیز جز آنها بود، نداشت اما آرتتا رفتاری بیرحمانه از خود نشان داد که در واقع از پیش از سالهای پایانی حضور آرسن ونگر در این تیم، از سوی مربیان آرسنال دیده نشده بود.
هدایت آرسنال کار دشواری است. عدم تعادل و کیفیت پایین در بعضی پستهای تیم، نشاندهنده نبود استراتژی در باشگاه در طول سالیان طولانی است. آرتتا در این تابستان چالشهای مشخصی را در پشت صحنه در پیش خواهد داشت؛ چرا که باشگاه برای چهارمین فصل متوالی، بودجه لیگ قهرمانان را دریافت نخواهد کرد و این بار باید بسیار خلاقانهتر و هوشمندانهتر در بازار نقل و انتقالات عمل کند. آرتتا پیش از فینال جام حذفی نیز مدعی شده بود که انتظار دارد مدیران آرسنال به حمایت از دیدگاههای او ادامه دهند.
آرسنال پس از سالها سردرگمی هنوز باشگاهی است که به نظر میرسد در میانه یک گذار نه چندان راحت است اما به نظر میرسد که آنها با به خدمت گرفتن، آرتتا مربیای را پیده کردهاند که دیدگاه و شخصیت لازم در الهام بخشیدن به این تیم را دارد. سوال هواداران این نیست که آیا باشگاه تصمیم درستی برای انتخاب او به عنوان جانشین امری گرفت یا خیر، بلکه سوال این است که چرا آنها نتوانستند از همان اول آرتتا را به عنوان جانشین ونگر روی نیمکت تیم قرار دهند. آرتتا وظیفه سنگینی را بر عهده گرفته اما بسیاری از نشانههایی که از ابتدا دیده میشدند، امیدوارکننده هستند.
اورتون
آنچلوتی در ابتدا کاری کرد که همه چیز خیلی آسان به نظر برسد. اورتون در هشت بازی ابتدایی حضور این مربی در لیگ برتر 5 پیروزی، دو تساوی و تنها یک شکست کسب کرد. بسیاری از بازیکنان دچار تغییراتی شدند و این فقط معطوف به دومینیک کالورت لوین نبود که در 11 بازی هشت گل به ثمر رساند. حداقل به نظر میرسید که ابرهای سیاه آسمان باشگاه، در حال ناپدید شدن هستند (خب حداقل اگر آنها اتفاقاتی که در آن سوی اسنلی پارک در حال رخ دادن بود، نادیده میگرفتند). “کارلوی فوقالعاده! کارلوی درخشان! اوله اوله آنچلوتی.”
نتایج از اوسط فوریه و پیش و پس از قرنطینه ناامیدکننده بوده است: 3 پیروزی، 4 تساوی و 5 شکست در 12 بازی پایانی. کالورت لوین در حالی فصل را به پایان رساند که در 10 بازی گلی نزد. از هر شکست با اشاره به اندازه وظیفه و کاری که در پیش بود، استقبال میشد. آنچلوتی در نظر دارد باشگاهی که در دوران جدید مالکیت فرهاد مشیری در زمین بسیار آشفته بوده، بازسازی کند. باشگاهی که پول زیادی را در بازار نقل و انتقالات هدر داده و هیچ مسیر و استراتژی مشخصی ندارد.
آنچلوتی به عنوان راهحل در ماه دسامبر به خدمت گرفته شد تا پختگی، جدیت و تجربه کسب جام قهرمانی را به این تیم اضافه کند. پیشرفت فوری کاملا آشکار بود اما او در ماههای پس از آن با پسرفت فردی و تیمی در بین بازیکنانش روبرو شد. مربی ایتالیایی پس از شکست 0- 1 خارج از خانه برابر تاتنهام گفت:” ما باید ذهنیتمان را تغییر دهیم. این کاملا طبیعی است. ما میخواهیم یک قدم دیگر جلو برویم اما نمیتوان این کار را به صورت روزانه انجام داد.
پیروزی برابر شفیلد یونایتد جز معدود لحظات درخشان هفتههای پایانی برای تیمی به حساب میآمد که بیصبرانه در انتظار پایان لیگ بود. شرایط متغیر و آشفته جردن پیکفورد، نگرانیهایی را به دنبال دارد اما اولویت اصلی آنچلوتی در این تابستان سر و سامان دادن به خط میانی تیمش است. از زمانیکه ادریسا گِیه در تابستان سال گذشته به پاری سن ژرمن فروخته شد، جانشین او که ژان فیلیپ گبمون است، با مصدومیتهای متعددی روبرو شده، مورگان اشنایدرلین به نیس پیوست و تام دیویس و گیلفی سیگوردسون نتوانستند خودشان را با سیستم آنچلوتی تطبیق بدهند که اتفاقی است که پیش از این در زمان حضور سیلوا نیز رخ داده بود. برای مربیای که پیش از این با هافبکهای بزرگی در یوونتوس، میلان، چلسی، پاری سن ژرمن، رئال مادرید، ناپولی و سایر تیمها کار کرده، سخت است که بداند در اورتون باید از کجا شروع کند.
سوالات بسیاری درباره آنچه انتظار اورتون را میکشد، وجود دارد. قطعیتی که در بین هواداران و مدیران باشگاه مشترک است، ایمان و باور به آنچلوتی است. او به عنوان مربی، سه بار قهرمان باشگاههای اروپا شده (و دو بار به عنوان بازیکن) و توانسته در لیگ چهار کشور متفاوت جام قهرمانی را بالای سر ببرد. ابهاماتی درباره مشیری، ابهاماتی درباره مارسل برند، مدیر فوتبال، و ابهاماتی درباره تمام بازیکنان جز تعداد انگشت شماری از آنها، وجود دارد اما کارنامه آنچلوتی مایه تسلی است.
اورتون تحت هدایت سیلوا شرایط بدی داشت. آنها در 11 بازی آخر این مربی دو پیروزی، یک تساوی و هشت شکست داشتند و زمانیکه پس از شکست 2- 5 برابر لیورپول اخراج شد، در منطقه سقوط قرار گرفته بودند و اگر شرایط قرار بود درست پیش برود باید نتیجهای بسیار بهتر از آنچه هواداران اورتون آن شب در آنفیلد با آن تحقیر شدند، به دست میآمد. هواداران این تیم شکایتی از تصمیم باشگاه مبنی بر اخراج سیلوا نداشتند. او برخلاف آنچلوتی هرگز نتوانست قلب یا ذهن هواداران را به دست بیاورد.
آنچلوتی با دو چالش روبرو بود: 1- دور کردن اورتون از خطر بالقوه سقوط 2- ایجاد پیشرفت درازمدت و نظم و چشمانداز مورد نیاز در تلاشهای این باشگاه برای تبدیل شدن به یکی از قدرتهای لیگ تحت مالکیت فرهاد مشیری. او تقریبا خیلی سریع به هدف اول دست پیدا کرد، انرژی دوبارهای به بازیکنان و هواداران داد اما پیشرفت نتایج در هشت بازی ابتدایی (میانگین 2.13 امتیاز در هر بازی) که پس از آن با تنزل (1.08 امتیاز از هر بازی در ادامه فصل) روبرو شد، کمی ناامیدکننده بود. این پسرفت در کسب امتیاز در واقع بیشتر از آنچه دو سال قبل و تحت هدایت سم آلاردایس پیش آمده بود (2 امتیاز در 6 بازی ابتدایی و 1.22 امتیاز در هر بازی در ادامه فصل) به چشم همه آمد.
تفاوتهای آشکاری بین آلاردایس و آنچلوتی وجود دارد. اینکه آلاردایس پس از پایان آن فصل در اورتون حفظ نشد اما همه در این تیم اطمینان دارند که آنچلوتی در طول مدت 4.5 ساله قراردادش موفقیت را برای آنها به ارمغان خواهد آورد، دلایلی دارد. آنچلوتی یکی از برجستهترین مربیان تاریخ فوتبال اروپاست. اما ما هنوز متوجه نشدیم که چه چشم انداز بلند مدتی از سوی هر دو طرف منجر به حضور او در اورتون شد. آیا این انتصاب نشان از شخصیت بزرگ اما درک نشدهای داشت که در چهار سال ابتدایی مالکیت باشگاه توسط مشیری شکل گرفته است؟ یا تنها یک پادزهر بود؟
کمترین شکی وجود ندارد که آنچلوتی میتواند در کوتاه مدت باعث پیشرفت اورتون شود. او حتی میتوانست در ماههای ابتدایی کار سبکتری را در این تیم انجام دهد. ایجاد تاثیر مثبت فوری بیشتر از آنچه او در این تیم اعمال کرد، کار دشواری بود. اما برخلاف بسیاری از انتصابهای میانه فصل، او با بلندپروازیهای جدی در دراز مدت انتخاب شد. کار سخت از بسیاری جهات از همین جا آغاز میشود.
وستهام یونایتد
در فصلی با دو نیمه و تحت هدایت دو مربی متفاوت، وستهام به لطف 19 امتیاز کسب شده در دوران پیگرینی و 20 امتیاز کسب شده در دوران مویس، نجات پیدا کرد. برای باشگاهی که از زمان حضور دیوید گلد و دیوید سالیوان در یک دهه قبل، هدف مشخصش کسب سهمیه لیگ قهرمانان در طول هفت سال بود، این اتفاقات خوب به نظر نمیرسد.
وقتی آنها در نوامبر 2017 مویس را به صورت موقت جانشین اسلاون بیلیچ کردند، او توانست تغییر آشکاری در نتایج ایجاد کند (از میانگین 0.82 امتیاز در هر بازی تحت هدایت بیلیچ به 1.22 امتیاز در هر بازی تحت هدایت مویس). آنها سرپا ماندند اما وقتی فصل به پایان رسید، اعضای هئیت مدیره وستهام مدعی شدند که حالا زمان آن رسیده “شخصیتی با استعداد انتخاب کنیم که احساس میکنیم باشگاه را به آیندهای هیجانگانگیز برای هواداران وفادارمان میرساند”. این شخص پیگرینی بود که 18 ماه روی نیمکت این تیم دوام آورد تا مدیران وستهام بار دیگر در ماه دسامبر به مویس برگردند و از او بخواهند که در راه تلاش برای عدم سقوط به آنها کمک کند.
این بار پیشرفت در امتیازات کسب شده در هر بازی چندان زیاد نبود (از 1 امتیاز تحت هدایت پلگرینی به 1.05 امتیاز تحت هدایت مویس). این نشان میدهد که آمارهای پیگرینی تمام داستان او را روایت نمیکند. آنها در ماه آگوست و سپتامبر (مرداد و شهریور سال گذشته) در شش بازی شکست نخوردند و همین باعث شد که به رده سوم جدول برسند اما نتایج در سه ماه پایانی حضور این مربی روی نیمکت به شکل دراماتیکی بد بود. این بار تغییر نه برای “هدایت باشگاه به آیندهای هیجانانگیز”، بلکه با ایده نجات دادن تیم انجام شد. علیرغم همه پافشاری پیگرینی در مورد اینکه صحبتش در مورد ” فشار” اشتباه برداشت شد، آنها 9 بازی از 12 بازی آخر این مربی در لیگ را واگذار کردند. با توجه به روند صعودی واتفورد و اورتون با حضور پیرسن و آنچلوتی، به نظر میرسید که وستهام در یک سقوط آزاد قرار گرفته است.
در اولین بازی تحت هدایت مویس آنها با 4 گل برابر بورنموث به پیروزی رسیدند. اما پس از آن بار دیگر پسرفت داشتند و در 11 بازی بعدی لیگ یک پیروزی، دو تساوی و هشت شکست در کارنامهشان ثبت شد. آنها در فاصله آغاز اکتبر تا پایان ژوئن، با توجه به شکست برابر ولوز و تاتنهام در دو بازی ابتدایی پس از دوران قرنطینه، چهار پیروزی، سه تساوی و 17 شکست داشتند. وستهام در تمام طول فصل در بین سه تیم انتهای جدول قرار داشت اما در نهایت موفق شد ورق سقوط را به طور کامل برگرداند.
این بار به نظر میرسید که مزیت انتصاب مویس تنها کسب یک پیروزی برابر بورنموث بوده است. اما مزیت دوم در هفتههایی پایانی و زمانی که تنش و فشار به اوج رسیده بود، خود را نشان داد. آنها از نقطه تاریک 23 ژوئن که تنها تفاضل گل باعث شده بود در بین سه تیم قعر جدول نباشند روند دیگری را آغاز کرده و در 7 بازی پایانی سه پیروزی، سه تساوی و تنها یک شکست به دست آوردند. وستهام لیگ را در فاصله 5 امتیازی منطقه سقوط به پایان رساند. بیشتر این موفقیت به لطف درخشش دیرهنگام میکاییل آنتونیو بود اما بخشی از تحسینها نیز باید به مویس برسد که دو سال قبل نیز تاثیر بسیاری در رسیدن مارکو آرناتوییچ به دوران اوج خود در وستهام داشت.
وستهام در می 2018 با سرعت هرچه تمامتر به همکاری با مویس پایان داد که به دلیل اشتیاق آنها برای انتصاب فریبنده پلگرینی به سمت سرمربیگری این تیم بود. اگر دو سال گذشته چیزی به هیئت مدیره باشگاه یاد داده باشد این است که باشگاهشان هنوز جای کاری بسیاری برای رسیدن به آن چیزی که آنها در ذهنشان پرورش دادهاند، دارد. مویس پیش از این درباره تلاش برای تغییر فرهنگ باشگاه صحبت کرده و بر تلاش صادقانه و کاری بیشتر از شرایط فعلی تاکید دارد. در آخرین ماههای حضور پلگرینی این موضوع مشخصا محلی از اعراب نداشت.
این اساسیترین نیاز برای تیمی است که در جنگ سقوط است. وقتی این عبارات بار دیگر اهمیت پیدا کردند، وستهام نشان داد که به اندازه کافی از این ویژگیها برخوردار است. هرچند مانند اکثر انتصابهای میانه فصل، این چالش نیز به فصل بعد کشیده خواهد شد که انتظارات و اهداف به شکل قابل توجهی بالاتر رفتهاند. وستهام نمیخواهد بار دیگر در این شرایط قرار بگیرد. مزیت مربی جدید شاید یک یا دو بار باشگاه را از دردسر نجات دهد اما تاثیر آن – « تاثیر شوک » – هر بار کمتر میشود.
بین این مربیا از همه بهتر آرتتا بود چون از جنس آرسنال بود و چند فصلی دستیار پپ بوده و تجربه خوبی کسب کرده ، با کسی تعارف نداره و قطعاً میخواد واسه فصل بعد بر اساس نیازش بازیکن بگیره ، کنار گذاشتن گندوزی و اوزیل حرفه ایی ترین کارش بود