هشدار به مربیان؛ تا 43 سالگی قهرمان نشوید، شاید دیگر از جام خبری نباشد!
هفتیک– گفته میشود که دوران اوج بازیکنان در سنین متفاوت بستگی به پستهایی دارد که در آن به میدان میروند اما شرایط در مورد سرمربیان فوتبال چگونه است؟ آیا ارتباطی بین دورههای زمانیکه آنها در اوج قرار دارند و سن مربی دارد؟
میانگین سنی مربیان قهرمان لیگ قهرمانان (از سال 1993) 49.2 سال بوده است. در لیگ برتر- اگر برای سر الکس فرگوسن استثنا قائل شویم و از مقایسه مربیانی با قدرت ماورایی با انسانهای عادی پرهیز کنیم- میانگین سنی مربیان تیم قهرمان 50.5 سال است. پپ گواردیولا 48 سال و یورگن کلوپ 51 سال دارد. ما زندگی حرفهای بیش از 50 مربی با موفقیتهای متفاوت در اروپا و لیگ برتر را بررسی کردیم تا متوجه شویم که آیا سن واقعا اهمیتی دارد یا نه. این نتایجی است که به آن دست پیدا کردیم:
اهمیت تجربه در برابر استعداد
میانگین سنی مربی قهرمان لیگ برتر نشان میدهد کسانی که به 50.5 (اجازه بدهید بگوییم 51) نزدیکتر هستند، افرادی هستند که در دوران اوج قرار دارند و بنابراین بیشتر آنها موفق به کسب قهرمانی میشوند. یورگن کلوپ (51)، رالف هاسنهوتل (51)، پپ گواردیولا (48) و خاوی گارسیا (49) نزدیکترین افراد هستند و گواردیولا در صدر این فهرست قرار دارد.
کسب موفقیت در بالاترین سطح، چه برای مربی و چه برای بازیکن به تجربیاتی که در جوانی کسب کرده بستگی دارد. بازیکنانی که نتوانند پیش از 20 سالگی جایشان را در ترکیب اصلی تیم باز کنند، معمولا نمیتوانند به سطح موفقیتی بازیکنانی که چنین شرایطی دارند، برسند. به ازای هر جیدون سانچو، تعداد زیادی استعداد فراموش شده روی نیمکتهای تیمهای میانه جدولی وجود دارد. به همین ترتیب،موفقترین مربیان در دنیای فوتبال نیز اولین جام قهرمانیشان (در هر سطحی) را تا 43 سالگی به دست آوردند.
استثناهایی وجود دارد اما بهترینها در جوانی و با ثبات به موفقیت و قهرمانی رسیدهاند. مارک هیوز شاید مربی با استعدادی باشد اما از رکورد بدون قهرمانی او مشخص است که یک مربی پیروز نیست و چه هدایت استوک را بر عهده داشته باشد، چه لیورپول، دستاوردی جز قرار دادن تیمها در میانه جدول ندارد.
سر الکس فرگوسن جام قهرمانی دسته اول اسکاتلند را در 35 سالگی و با سن میرن به دست آورد، سپس با ابردین، سلطه سلتیک و رنجرز را از میان برد و به موفقیتهای تمام عیار خود در منچستریونایتد نیز ادامه داد تا با 48 جام قهرمانی از دنیای مربیگری خداحافظی کند. پپ گواردیولا با بارسلونای B در سن 38 سالگی قهرمان دسته سوم فوتبال اسپانیا شد و تا به حال 25 جام قهرمانی به دست آورده است. آریگو ساچی در 40 سالگی قهرمانی سری C شد و در مجموع با 9 جام از دنیای فوتبال کنارهگیری کرد.
تاریخ میگوید که اگر باشگاهی بخواهد به جای درجا زدن و انجام کاری بدون هدف بزرگ، عنوانهای قهرمانی را کسب کند، نیاز دارد که یک مربی زیر 51 سال (در بهترین حالت زیر 43 سال) به خدمت بگیرد که در هر کشور و هر سطحی به صورت مداوم قهرمانی به دست آورد.
اهمیت مدیریت رزومه
سم آلاردایس زمانی گفت که اگر فرصت هدایت رئال مادرید را داشت میتوانست برای این تیم چندین قهرمانی به ارمغان بیاورد اما رکوردها، چنین چیزی را نشان نمیدهد. آلاردایس تا 51 سالگی (سن اوج)، در لیگ ایرلند قهرمان شده بود (خوب است)، با ناتس کانتی در لیگ دسته سوم قهرمان شده بود (خوب است) و با بولتون موفق به صعود به لیگ برتر از طریق بازی پلی آف شد (قابل قبول است). او آن فصل در لیگ برتر در رده هشتم قرار گرفت که در سطح او عملکردی چشمگیر بود (بهترین رتبه او ششم با بولتون است).
دیوید مویس مسیر حرفهای مشابهی داشت: در جوانی قهرمان لیگ شد (دسته دوم با پرستون، آلاردایس قهرمان دسته اول ایرلند با لیمریک شده بود) و وقتی هر دو 37 ساله بودند- به باشگاهی بزرگتر رفتند، باشگاه را در سطحی معمولی حفظ کردند، فراتر از حد انتظار ظاهر شدند، سپس ناگهان پیشرفت کردند. برخلاف آلاردایس ( تیم ملی انگلیس به حساب نمیآید)، مویس توانست به مربیگری در سطوح بالا برسد. اما شرایط خوب پیش نرفت.
علیرغم عملکرد خوب او در اورتون، رکورد 11 سال بدون قهرمانی در منچستریونایتد روی خوشی ندارد. با اینکه او مربی بااستعدادی است اما هیچکس نباید از دیدن یونایتد در رده هفتم جدول ردهبندی در پایان تنها فصل حضور مویس در این تیم شگفتزده میشد. آیا آلاردایس میتوانست با یونایتد قهرمان لیگ شود یا آنها را از خطر سقوط حفظ کند؟
دیهگو سیمئونه نیز اولین جام قهرمانیاش را در 37 سالگی با استودیانتس کسب کرد و فصل بعد بار دیگر با ریورپلاته این موفقیت را تکرار کرد. در سال 2011 به اتلتیکو مادرید رفت و وقتی 42 ساله بود قهرمان لیگ اروپا شد. ژوزه مورینیو در 40 سالگی در پورتو فاتح چهارگانه شد، ماسیمیلیانو آلگری در 40 سالگی با ساسولو قهرمان سری C شد و سپس در 43 سالگی میلان را قهرمان سری A کرد. کلودیو رانیری اولین جام قهرمانی لیگش را در سن 37 سالگی به دست آورد، بعد از آن در 42 سالگی و دو جام داخلی دیگر نیز در 47 سالگی به ویترین افتخاراتش اضافه کرد.
تقریبا تمام مربیانی که بالاتر از سن 55 سالگی به تمام موفقیتهای ممکن در فوتبال باشگاهی دست یافتند، همیشه قهرمانیهای لیگ یا جام حذفی را وقتی زیر 43 سال داشتند، به دست آورده بودند (آرسن ونگر، کلودیو رانیری، فرگوسن، مانوئل پیگرینی، رافا بنیتس و کارلو آنچلوتی ). میرچا لوچسکو که 34 جام قهرمانی در طول دوران حرفهایاش به دست آورد، در سن 35 سالگی و از دسته دوم رومانی کارش را آغاز کرد. والری لوبانوفسکی با دنیپرو پتروفسک در 31 سالگی قهرمان لیگ دسته اول اتحاد جماهیر شوروی شد. جاک استاین با دانفرملاین در 41 سالگی جام حذفی اسکاتلند را به دست آورد و والتر اسمیت در 43 سالگی قهرمان لیگ اسکاتلند شد. این نمونههایی است که در طول تاریخ فوتبال وجود داشته است.
اگر مربی تا 43 سالگی جامی به دست نیاورده باشد، به خدمت گرفتن او برای کسب قهرمانی نیست. آلن پاردو (57 ساله) یک مربی متعهد انگلیسی بود که در شش تیم لیگ برتری کار کرد اما تنها قهرمانی دوران حرفهای او قهرمانی با ساوتهمپون در جام اتحادیه و در 49 سالگی است. این اتفاقات منطقی به نظر میرسد. یک مربی موفق در جوانی (مورینیو، فرگوسن، گواردیولا ) توجه باشگاههای بزرگتر را جلب میکند، موفقیتهای بیشتر، توجه بیشتری به دنبال دارد که به مربی این فرصت را میدهد تا موفقیتهای بیشتری در باشگاههای بزرگتر از آن هم به دست آورند.
با این حال زندگی حرفهای بنیتس نشان میدهد که مربیان بسیار خوب، راهی برای قهرمانی، بدون توجه به موقعیت پیدا میکنند. بنیتس از لیورپول به اینتر، چلسی، ناپولی و رئال مادرید رفت- تعدادی از بزرگترین تیمهای فوتبال دنیا- و این اتفاق پس از کسب قهرمانی با والنسیا در 41 سالگی رخ داد.
والنسیا در فصل 02- 2001 مدعی قهرمانی لالیگا نبود (آنها فصل قبل در رده پنجم قرار گرفتند) اما مربیان نابغه چنین شاهکارهایی خلق میکنند و بنیتس نیز یکی از آنهاست. این کاری است که فرگوسن در آبردین کرد، کرویف در آژاکس فاتح جام در جام شد و مورینیو در پورتو جام قهرمانی لیگ قهرمانان اروپا را بالای سر برد.
بنابراین وقتی آقای مفسر به این اعتراض میکند که به مربیان انگلیسی فرصتی داده نمیشود، باید در نظر داشته باشد که تعداد کمی از آنها در لیگهای پایینتر به موفقیت واقعی یا قهرمانیهای پیاپی دست پیدا میکنند. کسب مجوز صعود با قهرمانی لیگ یکی نیست؛ همانطور که کسب جایگاه خوب در یک باشگاه لزوما به این معنا نیست که یک مربی میتواند همین موفقیت را در باشگاهی بزرگتر تکرار کند. مربیانی مانند مارکو سیلوا (که تقریبا خارجی است) و کلود پوئل پیش از این در 37 سالگی قهرمانی لیگ را در کارنامه خود دارند؛ نه اینکه تنها تیمی مانند دربی را در اختیار داشته باشند که فقط خوب بازی کند.
چرا سن اهمیت دارد؟
توصیف این که چرا سن چنین تفاوتی را ایجاد میکند دشوار است اما عواملی چون نسبیت و انرژی شاید نکاتی کلیدی باشند. ونگر در 54 سالگی با آرسنال قهرمان شد و در 55 سالگی نیز این موفقیت را تکرار کرد. این در حالی است که او در آن زمان بازیکنانی چون ژیلبرتو سیلوا (28 ساله)، تیری آنری (27 ساله) و ینس لمن (35 ساله) را تحت هدایت خود داشت که باعث میشد اختلاف سنیاش با بزرگترین بازیکنش 20 سال و با ستاره تیمش که آنری بود 28 سال باشد. این موضوع باعث شد که ونگر به نوعی نقش پدر را در تیم ایفا کند.
هیچ نشانهای مبنی بر اینکه ونگر در 68 سالگی و در سال 2018 اشتیاق، استعداد یا علاقه کمتری برای فوتبال داشت، وجود ندارد. او قطعا تجربه بیشتری به دست آورده بود، مطمئنا دانش تاکتیکی بیشتری داشت و هرگز قدرت استعدادیابیاش را از دست نداد اما از تیمی جدا شد که بازیکنانش شامل پیتر چک (35 ساله )، مسوت اوزیل (28 ساله) و هکتور بیرین (22 ساله) بودند. این یعنی اختلاف سنی بین گزینه اول دفاع راست و مربی تیم 46 سال بود. این باعث میشد که ونگر بیشتر شبیه یک پدربزرگ باشد. آیا او میدانست واقعا چطور باید از این بازیکنان بازی بگیرد؟
یک تئوری دیگر این است که تمام تجربیات خوب نیست. فقط چون یک مربی سالهای متمادی هدایت باشگاههای متفاوت لیگ برتری را در اختیار داشته لزوما باعث نمیشود که آنها نسبت به کسی که در این سطح مربیگری نکرده، عملکرد بهتری داشته باشند.
مربیان زیر 43 سال که هنوز جام قهرمانی به دست نیاوردهاند، شاید تصمیم بگیرند که به دستههای پایینتر بروند تا بتوانند چند قهرمانی با باشگاههای کوچکتر کسب کنند چرا که تقریبا موفقترین مربیانی که در اینجا مورد بررسی قرار گرفتهاند، موفق شدند این کار را در شرایطی سخت انجام دهند. زندگی حرفهای بسیاری از این مربیان نشان دهنده فراز و نشیب زیاد و باشگاههایی است که نیاز به تشخیص افرادی داشتند که هنوز در این مسیر رو به پیشرفت قرار دارند. اگر هدف شما کسب جام است، استخدام مارک هیوز مانند راندن یک قطار اسباب بازی دور پارک است.
یک باشگاه این فصل با مشکلی خاص روبرو شد: مربی آنها یک قهرمان اثبات شده بود اما تماشای بازی تیم فاجعه بود و پیروز نمیشد. اگر یکی از بهترین مربیان تاریخ نتوانست کاری کند که منچستریونایتد فوتبال خوبی از خود به نمایش بگذارد و پیروز شود، چه کسی میتوانست؟
آیا پوچتینو یا سولسشر گزینههای مناسبی برای منچستریونایتد هستند؟
مائوریسیو پوچتینو دوران مربیگریاش را در 38 سالگی در اسپانیول آغاز کرد که کسب قهرمانی در آن بسیار دشوار بود؛ سپس در 40 سالگی عملکرد خوبی با ساوتهمپتون داشت (که باز هم کار سختی بود) و پس از آن تاتنهام را به یکی از حاضران همیشگی لیگ قهرمانان تبدیل کرد. او در 47 سالگی و با تمام کارهای چشمگیری که در تاتنهام انجام داده، هنوز حتی یک جام به دست نیاورده است.
اولهگونار سولشر دو قهرمانی لیگ در کارنامه دارد (بهعلاوه یک قهرمانی با تیم ذخیرههای منچستریونایتد)، یک قهرمانی در نروژ و رساندن مولده از میانه جدول به جمع تیمهای مدعی قهرمانی در دومین سال حضورش در این تیم هم جز دستاوردهای او است. مهم نیست که شما فکر میکنید کدام یک بهتر هستند؛ سولسشر پیش از این ثابت کرده که مربی موفقی در عرصه کسب جام قهرمانی است و با توجه به این دادهها احتمال کسب قهرمانی لیگ توسط او بیشتر است. تجربه قهرمانی لیگ در هر سطحی وقتی پای قهرمانی در سطوح بالای فوتبال به میان میآید، بسیار مهم است.
هیچ مربی تا به حال موفق نشده بدون تجربه قهرمانی در سایر لیگها به قهرمانی در لیگ برتر انگلیس برسد. سولسشر نیز این تجربه را دارد و یورگن کلوپ، گواردیولا و اونای امری نیز شرایط مشابهی داشتند. حضور در تیمهایی چون رئال مادرید و منچستریونایتد و دسترسی به منابع آنها دقیقا چیزی است که پوچتینو نیاز دارد تا بتواند دوران حرفهایاش را به سطح یک قهرمان سریالی برساند. ممکن بود که پوچتینو بتواند تاتنهام را به قهرمانی در اروپا برساند- که در صورت موفقیت یک دستاورد باورنکردنی میشد- و شاید حتی میتوانست خیلی زود یک جام قهرمانی با تاتنهام به دست آورد اما نمیتوانست به این زودی لیورپول یا منچسترسیتی را در لیگ شکست دهد.
اگر تاتنهام میتوانست قهرمان لیگ قهرمانان شود، این اولین جام قهرمانی پوچتینو در 47 سالگی بود و او را عضو گروه کوچک مربیانی مانند بیل شنکلی (که اولین قهرمانیاش در دسته دوم را با لیورپول در 48 سالگی به دست آورد) میکرد که اولین قهرمانیشان را در سنین بالاتر به دست آوردند. پوچتینو مشخصا یک مربی فوقالعاده است و تاتنهام را دچار تغییرات اساسی کرده است. آرسن ونگر بزرگ در 48 سالگی اولین قهرمانی لیگ برتر را به دست آورد که نشان میدهد تئوری قهرمانی زیر 43 سالگی منطقی نیست و این سن همه چیز یک مربی نیست- پوچتینو فرصت زیادی دارد که بتواند قهرمانی را با تیمهای خود تجربه کند. اما ونگر نیز مانند تمام مربیان قبل از خود، پیش از کسب این عنوان، قهرمانی در لیگ دسته دوم فرانسه را با موناکو در 38 سالگی و قهرمانی در جام حذفی فرانسه را در 41 سالگی تجربه کرده بود.
سولسشر میداند که چطور باید قهرمانی در لیگ را به دست آورد و پیش از این تجربه این کار را داشته است. دوران حرفهای پوچتینو نشان میدهد که او میتواند عملکرد تیم را بهتر کند اما این اتفاق تنها تا رساندن این تیم به سطح بالای مشخصی ادامه دارد. در این زمینه باید خاطرنشان کرد که دیوید اولری هم یک بار لیدز را به نیمه نهایی لیگ قهرمانان رسانده بود و اگر به خاطر سیستم کمک داور ویدیویی نبود- چیزی که مربیان پیش از این در اختیار نداشتند – تاتنهام اصلا به دیدار با آژاکس نمیرسید.
چرا برندان راجرز یک مثال عالی برای مربیان بریتانیایی است
برندان راجرز با عملکردش در سوانسی به شهرت رسید و توانست لیورپول را به نایب قهرمانی لیگ برتر برساند اما تا 43 سالگی هیچ جامی به دست نیاورده بود. با توجه به این که تجربه کسب جام نداشت (صعود با سوانسی حساب نمیشود چون این تیم فاتح لیگ نشد)، احتمال بسیاری میرفت که او به یکی از تیمهایی که همیشه در میانه جدول لیگ برتر قرار دارند بپیوندد. در عوض او به سلتیک رفت و هفت قهرمانی به دست آورد که اگر فقط چند ماه بیشتر به حضورش در این باشگاه ادامه میداد احتمالا به 9 جام افزایش مییافت.
سلتیک با توجه به اختلاف سطح مالی که بین آنها و سایر تیمهاست باید در تمام مسابقات قهرمان شود اما راجرز تیمی رل که عملکرد خوبی نداشت به تیمی شکستناپذیر تبدیل کرد و پیش از پیوستن به لستر در راه کسب یک سه گانه بود. تجربهای که راجرز حالا از کسب جام دارد، بیاندازه ارزشمند است و این قهرمانیها نشان میدهد که او میتواند در سایر لیگها نیز این افتخارات را تکرار کند.
اگر راجرز بتواند عملکرد خوبی در لستر داشته باشد- و از همین حالا مشخص است که اینطور خواهد شد- باشگاههای بیشتری این مربی با هفت قهرمانی و تجربه اروپایی که هنوز به سن اوج نرسیده و فوتبال جذابی ارائه میدهد، رصد خواهند کرد. مربیان بریتانیایی که توسط همتایان خارجی خود کنار زده شدهاند باید راه او را دنبال کنند، اشتیاقشان را نشان دهند و بیرون از مرزهای انگلیس در جستجوی موفقیت باشند.
گری روئت در 47 سالگی هیچ موفقیتی نداشته، تونی پیولیس در حال حاضر 61 ساله است و حتی یک جام به دست نیاورده، دنی کولِی 40 ساله به تازگی در لیگ دسته دو با لینکولن سیتی قهرمان شده و ممکن است مربی بزرگ بعدی باشد. اگر او بتواند این روند را ادامه دهد یا به تیمی دیگر برود که این موفقیت را تکرار کند، میتواند به مربی خاصی تبدیل شود. در گذشته باشگاههای بسیاری دنبال جذب نامهای قابل پیشبینی مانند روئت یا پالیس بودند. آنها مربیان خوبی هستند اما باشگاهها یا رویای قهرمانی و کسب مجوز صعود دارند یا مربیان خود را از حوض کوچکی که پر از چهرههای آشناست، انتخاب میکنند.
تیمی که در خطر سقوط قرار دارد، نیاز به یوهان کرویف بعدی ندارد چرا که سم آلاردایس آنها را نجات خواهد داد. اما احتمال اینکه کرویف بعدی بتواند سقف شیشهای تیمهای میان جدولی را بشکند، بیشتر از یک مربی است که تخصصش چنین تیمهایی است. انتخاب گراهام پاتر برای برایتون که پیش از این در 37 سالگی قهرمان دسته سوم سوئد شده و در حال حاضر 44 ساله است، یک انتخاب بلندپروازانه و منطقی برای این تیم به حساب میآید. او باشگاهی کوچک با منابع محدود را به لیگ برتر رساند، در سنین جوانی قهرمان شد، تیم اوسترشوند را در اروپا به تیمی مبارزهگر طلب کرد و هنوز به سن اوج 51 سالگی نیز نرسیده است.
چرا الکس فرگوسن بزرگترین مربی تاریخ است؟
در بین بهترین مربیان لیگ برتر، تمام آنها بهترین دوران موفقیتشان را در فاصله 43 تا 55 سالگی پشت سر گذاشتند. دوران درخشان مورینیو در 40 سالگی در پورتو آغاز و آخرین فصل حضورش در منچستریونایتد 54 سالگی بود؛ آرسن ونگر در فاصله 46 تا 55 فوقالعاده بود؛ رافا بنیتس اولین قهرمانی لیگش را در 41 سالگی به دست آورد و تا 56 سالگی که قهرمانی چمپیونشیپ را به دست آورد با موفقیتهای بسیاری روبرو شد.
یوهان کرویف یکی از بزرگترین و تاثیرگذارترین مربیان تاریخ است. او اولین قهرمانیاش را در جام حذفی هلند با آژاکس در 39 سالگی به دست آورد و سپس در فصل بعد پیش از عزیمت به لالیگا موفق به دبل شد (قهرمان جام حذفی هلند و جام در جام اروپا). در آنجا نیز او بار دیگر در سال 1989 قهرمان جام در جام شد و توانست بارسلونا را به تیمی تبدیل کند که امروزه آن را میشناسیم. مجموع 11 قهرمانی، سبک بازی مورد احترام در تمام دنیا و رها کردن بالاترین سطح مربیگری در سن 49 سالگی دستاورد او بود.
بعضی مربیان سالها به حضورشان در این حرفه ادامه میدهند- کلودیو رانیری (اولین جام قهرمانی در 37 سالگی در سال 1989)، روی هاجسون (قهرمانی با هالمستاد در 28 سالگی در سال 1976) و مانوئل پیگرینی (قهرمانی با یونیورسیداد کاتولیکا در 41 سالگی در سال 1995) از این جمله هستند اما هیچکدام از آنها حتی به رکورد 48 جام قهرمانی فرگوسن نزدیک هم نشدند.
فرگوسن قهرمانی در لیگ و کسب مجوز صعود به لیگ اسکاتلند را با سن میرن آغاز کرد و سپس با تبدیل کردن آبردین به بهترین تیم این کشور باعث شکسته شدن سلطه رنجرز و سلتیک شد. او در دومین سال حضورش در پیتودری (توضیح:ورزشگاه خانگی آبردین) 38 ساله بود و موفق شد جام قهرمانی را از حالت دو قطبی بین رنجرز و سلتیک خارج کند.
موفقیتهای بیشتر در لیگ و جام حذفی پس از آن رخ داد و نقطه اوج آن قهرمانی فوقالعاده جام در جام در سال 1983 با برتری برابر رئال مادرید بود که در 41 سالگی فرگوسن رخ داد. حضور او در منچستریونایتد زمانی برای شکوفایی این مربی بود و رکورد ثابت شده فرگوسن در زمینه کسب جامهای قهرمانی به او کمک کرده که از این سِمَت اخراج نشود و آن صبر و اعتماد، به قهرمانی جام حذفی 1990 منجر شد که آغاز یک دهه سلطه کامل شیاطین سرخ بر فوتبال انگلیس بود.
پپ گواردیولا و ژوزه مورینیو تنها مربیان حال حاضر جهان هستند که میتوانند تهدیدی برای رکورد 48 جام فرگوسن باشند و با توجه به اینکه هردوی آنها در باشگاههای خوبی فعالیت میکنند که احتمالا کسب قهرمانی در 20 سال آینده را دارند، این امر محتمل است. در حالیکه دوران اوج بهترین مربیان پیش از 55 سالگی است- کرویف در 47 سالگی و ساکی در 45 سالگی آخرین جامشان را کسب کردند- فرگوسن تا 71 سالگی که تصمیم به بازنشستگی گرفت همچنان به موفقیتش در لیگ و سایر جامها ادامه داد.
تنها کسی که میتواند با موفقیت مداوم و طولانی مدت فرگوسن رقابت کند، کارلو آنچلوتی است که بر حسب اتفاق، مربی دیگری است که هویت تاکتیکی ندارد. مربیانی مانند کرویف و ساکی فلسفه مشخصی دارند و سبک بازی خاصی را طلب میکنند اما نمیتوانند بیش از یک دهه به این روند ادامه دهند. ونگر تا 56 سالگی به سلطه خود بر فوتبال انگلیس ادامه داد اما پس از آن کنار زده شد. مورینیو، کلوپ و گواردیولا میتوانند برند فوتبال خود را پس از 55 سالگی نیز موثر نگه دارند؟
هویت مهم است. تیمها، بازیکنان و مربیان ورای قهرمانیهایشان به یاد آورده خواهند شد- تیم هلند جام جهانی 1974 بهتر از تیم آلمانی غربی که در واقع قهرمان آن مسابقات شد، شناخته میشود- اما قهرمانی است که موفقیت را تعیین میکند. بعضی مربیان این دو را با هم ترکیب میکنند، کسانی که دوران حرفهای طولانی و پر افتخاری مانند فرگوسن دارند، با چرخه فوتبال بیشتر از تعریف آن تکامل پیدا میکنند.
چه کسی میتواند الکس فرگوسن بعدی باشد؟
پپ گواردیولا و ژوزه مورینیو دو گزینه مشخص هستند و دوران طولانی حضور کارلو آنچلوتی در دنیای فوتبال نیز او را از بیشتر افراد حاضر در لیست بهترینهای تاریخ جدا میکند. یورگن کلوپ در صورت کنار گذاشتن عادت بد شکست خوردن در فینالها، یکی از گزینههاست. بنیتس همچنان عملکرد موفقی دارد اما این موفقیت بدون کسب جام است. شرایط در نسل بعد چگونه است؟
پیش از این به دنی کولی اشاره شده است. جک راس (42 ساله) با سن میرن قهرمان چمپیونشیپ اسکاتلند شده و احتمال دارد این فصل مجوز صعود ساندرلند را نیز کسب کند. ادی هاو مانند فرگوسن یک مربی با استعداد است که ایدههای تاکتیکی بسیار سادهای دارد که به خوبی اجرا میشود. دو نایب قهرمانی و یک قهرمانی با بورنموث در 37 سالگی فوقالعاده است اما اگر او رویای قهرمانی لیگ قهرمانان را در سر دارد، باید بهتر عمل کند و تجربه بیشتر و سریعتری در کسب قهرمانی داشته باشد.
اگر او به ترکیه، یونان، نروژ، ایتالیا و اسکاتلند برود و نتواند قهرمانیای در لیگ دسته اول به دست بیاورد، او احتمالا هرگز شانس نشستن روی نیمکت آرسنال، تاتنهام، منچستریونایتد، منچسترسیتی یا چلسی را پیدا نخواهد کرد و در عین حال نمیداند چطور باید به بهترین شکل از چنین فرصتهایی استفاده کند. او باید در بورنموث بماند و احتمالا چند فصل دیگر تیمش را میانههای جدول نگه دارد، یعنی تلاش برای حضور در اروپا و داشتن یک کار ثابت و مطمئن. متقابلا اگر هاو واقعا مربی سطح بالایی باشد، موفقیتهایی با بورنموث کسب خواهد کرد.
دوران حرفهای فعلی هاو مانند دوران حرفهای یورگن کلوپ است؛ اگر او تصمیم به پیوستن به بورسیا دورتموند نگرفته بود. اگر کلوپ به حضورش در ماینتس ادامه میداد، هرگز نمیتوانست برای قهرمانی در لیگ و لیگ قهرمانان اروپا رقابت کند اما بلندپروازی او با منابع دورتموند برای کسب جام حذفی در 41 سالگی و قهرمانی بوندس لیگا در 43 سالگی همخوانی داشت. همانطور که بازیکنان جوان انگلیس را ترک کردند تا در آلمان رشد کنند، مربیان بلندپرواز باید برای تکمیل و استفاده از استعداد بالقوهشان به حضور در کشورهای خارجی فکر کنند.
مارکو سیلوا پیش از پیوستن به اورتون، در پرتغال و یونان قهرمان شد، برندان راجرز در دو فصل و نیم حضورش در سلتیک هفت جام قهرمانی به دست آورد و سپس به لستر رفت، دیهگو سیمئونه پیش از حضور در اتلتیکو، دو قهرمانی در لیگ آرژانتین کسب کرد. در یک باشگاه میانه جدولی بمانید و تا همیشه یک مربی در همین سطح باقی خواهید ماند، مگر اینکه آنقدر در این کار خوب باشید که بتوانید قهرمانیهایی به دست آورید.
باشگاههای بزرگتر در انگلیس علاقهای ندارند مربیانی را جذب کنند که پیش از این تجربه قهرمانی نداشتهاند (مائوریتزیو ساری یک استثناست)، بنابراین این مربیان نیاز زیادی به حضور در کشورهای خارجی (شامل اسکاتلند) و کسب قهرمانی در این کشورها دارند. مربیان نیز درست مانند بازیکنان اگر میخواهند در بالاترین سطوح به موفقیت برسند باید بلندپروازی خودشان را نشان دهند.
تجربه با استعداد ارتباط دارد و موفقیت به موفقیتهای پیشین گره خورده است. یک چیز که در میان تمام مربیان برتر مشترک بوده، بلندپروازی است. بدون حجم زیادی از این ویژگی در سنین پیش از 51 سالگی، مربیان هرگز جامی به دست نخواهند آورد. زمان برای مائوریسیو پوچتینو برای اثبات اینکه یکی از بهترینهاست، رو به پایان است. حضور در فینال لیگ قهرمانان میتوانست کاتالیزور او برای حضور در ردههای بالای جدول مربیان باشد. اما هنوز به آنجا نرسیده است. و اوله گونار سولشر نیز هنوز باید به آنهایی که به او شک دارند، ثابت کند که اشتباه میکردند.
بعضی جاهای مطلب یکمی گنگ بود واسم، نمیدونم مشکل از تمرکز من بوده یا ترجمه ایرادی داشت
اما مطالب جالبی دارید خسته نباشید