هنر صحبت در رختکن؛ مربیان بزرگ چطور با بازیکنانشان حرف میزنند
هفتیک– ” اگر با من دربیفتی، از زمین و تیم دور خواهی شد و مسیر تری (هاوارد) را در پیش خواهی گرفت. تو (هاوارد) فردا به دیدن من بیا. تو دو هفته تذکر گرفتی چون عملکردت کاسه صبر را لبریز کرده بود. و چنین رفتارهایی تا زمانیکه من اینجا هستم و به همراه کریس ترنر هدایت تیم را بر عهده دارم، قابل قبول نخواهد بود. این شرایط معمول در لیتون اورینت لعنتی است.
من نفسم را برای بعضی از شما هدر دادم. درباره بازیکنان خوب چه چیزی به شما گفته بودم؟ آنها تمام مدت میخواهند بازیکنان خوبی باشند. نمیدانید که چنین مفهومی چقدر عمیق است؟ این کلمات را امتحان نکردهاید؟ شما دو بازی بزرگ انجام دادید و با خود فکر کردید:” من امشب برتی بیگ بالاکز (فردی که خود را شجاعتر و با اعتماد به نفستر از آنچه هست، نشان میدهد) هستم. هر طور که دلم بخواهد بازی میکنم.” اما شما هر طور بخواهید بازی نمیکنید چون اگر این کار را انجام دهید، من تیم جوانان را به میدان خواهم فرستاد. چون اگر قرار باشد توسط تعدادی سوسک در پشت سرم اذیت شوم، این آزار را با انجام دادن آن به روش خودم میپذیرم. پیروی کردن لعنتی همین است. نه عدم پیروی لعنتی.
پس شما، تو احمق کوچک (بری لاکین) و تو ابله بزرگ (مارک وارن)، وقتی میگویم کاری را انجام بدهید، همان را انجام دهید. و وقتی به من برگردید، ما اینجا یک راه حل درست خواهیم داشت. مفهوم است؟ و اگر دوست داشته باشید میتوانید با هم همکاری کنید. و میتوانید کس دیگری را برای کمک انتخاب کنید. میتوانید شام لعنتیتان را به همراه بیاورید. چون زمانیکه کار من با شما تمام شود، به آن نیاز خواهید داشت. درست شنیدید که من چه گفتم، یا نه؟ تو (هاوارد) صبح به دیدنم بیا.”
بیست و پنج سال بعد از یکی از معروفترین صحبتهای بین دو نیمه دنیای فوتبال توسط جان سیتون، اخراج یکی از بازیکنان لیتون اورینت از تیم و پیشنهاد دعوا به دو بازیکن دیگر برابر دوربینهای تلویزیونی، در حالی فریاد و ناسزاهایش فضا را پر کرده بود و بعدها فیلمش بارها در یوتیوب منتشر شد، مجله اتلتیک آماده است تا برای یافتن هنر صحبت تیمی خوب در رختکن تلاش کند. شش مربی فعلی- برندان راجرز از لسترسیتی، اسلاون بیلیچ از وست بروم، گری روئت از میلوال، لی جانسون از بریستول سیتی، گری مانک از شفیلدونزدی و میکی ملون از ترانمیر- در کنار هری ردنپ و پل تیزدیل که در مجموع در بیش از 2000 بازی مربیگری کردهاند، درباره تجارب خود با اتلتیک صحبت کردند.
آنها اساسا درهای رختکن خود را به روی ما گشودند و داستانهایی درباره همه چیز، از سشوارها گرفته تا تمرین دهنده مخصوص اسب، از کارت بازی تا کندی کراش، از پیروزی 2-0 در نیمه اول تا شکست 0-5 پس از یک سخنرانی چرچیلی، از تحسین لوکا مودریچ تا انجام کاری که بازیکنان از مربی متنفر شوند، از بحث با یک مامور پلیس برای کسب اجازه حضور تدارکاتچی در صحبت تیمی، و از فیلم هر یکشنبه موعود تا زندگی برایان را برای ما تعریف کردند. یکی از مربیان میگوید:” صادقانه بگویم؛ فوتبال در روز بازی مانند کارت بازی است.”
ورود به رختکن
زمانیکه بازیکنان در روز بازی وارد رختکن میشوند، برنامه تاکتیکی بازی، در تمرینات بارها انجام شده و در جلساتی که معمولا در اتوبوس تیم یا حتی 24 ساعت قبل برگزار میشود، مرور شده است. تحلیل تیم حریف شامل بررسی جزییات نقاط ضعف و قوت باعث میشود که هیچ چیزی ناشناخته نباشد و مربیان به بازیکنان زمان میدهند که این اطلاعات را در ذهن خود دستهبندی کنند.
یک مربی دوست داشت که جزوهای را در ابتدای هفته در اختیار بازیکنانش بگذارد و روز پیش از بازی به صورت رندوم سه نفر از آنها را انتخاب کند تا بلند شده و مطالب را برای سایر اعضای تیم ارائه دهند. این راه خوبی بود که مطمئن شود که همه جزوههای او را خواندهاند؛ حتی اگر این به یک شوخی تبدیل میشد؛ چرا که یک بازیکن خاص- قابل اعتمادترین آنها-هر هفته انتخاب میشد.
با این حال حضور در رختکن احساس متفاوتی دارد. بیشتر بازیکنان وقتی وارد رختکن میشوند، به این فکر میکنند که زمان بازی رسیده است. این به این معناست که هر صحبت تیمی به جای معرفی یک موضوع جدید، باید مختصر و پیرامون موضوعات آشنا باشد. ردنپ میگوید:” این صحبتها باید پیامهایی کوتاه و هوشمندانه باشد. نمیتوان زیاد آنها را ادامه داد.”
اما همه به خوبی متوجه این موضوع نیستند. یکی از مربیان باتجربه خارجی که در حال حاضر در یک باشگاه بزرگ در یکی از 5 لیگ معتبر اروپایی مشغول به کار است و رزومهای درخشان نیز دارد، وقتی در فوتبال انگلیس مشغول به کار بود نیز به این موضوع واقف بود اما نمیتوانست در روز بازی دست از صحبت کردن بردارد. او ذهن بازیکناش را پر از اطلاعات میکرد و سعی میکرد چکیده مطالب را در طول این روند در اختیار آنها بگذارد.
یکی از بازیکنان سابق این مربی میگوید:” وقتی به ورزشگاه میرسیدیم، او جلسهاش را در رختکن برگزار میکرد که 30 تا 40 دقیقه طول میکشید. ساعت نزدیک 2 میشد و همه هنوز با گرمکن ورزش خود بودند. او صحبتش را به خوبی آغاز میکرد اما میشد این را در ذهنش دید که رشته کلام را از دست داده و به بازی فکر میکند. مشکل این بود که او این کار را با جدول و آمار انجام میداد و تمامی مباحث را روی یک صفحه مینوشت. او شروع به اظهارنظر میکرد و به طور مثال میگفت: “وینگر این کار را میکند” و یک خط میکشید. سپس میگفت: “دفاع چهار نفره باید جلو برود” و چند خط برای آنها میکشید. سپس به موضوعی دیگر میپرداخت و بار دیگر روی همان خطهای قبلی، خطهای جدید میکشید. پس از پایان جلسه اگر کسی وارد رختکن میشد، فکر میکرد که تعدادی بچه با مدادشمعی تمام کاغذ را خط خطی کردهاند.”
صحبتهای راجرز بسیار مختصر است: ” اگر بازی ساعت 3 بعد از ظهر باشد، من یک صحبت کوتاه در فاصله 1:15 تا 1:25 دقیقه در رختکن انجام میدهم که بیشتر مکالمهای پیرامون سازماندهی تاکتیکی است. یک ویدیوی نهایی درباره ضربات شروع مجدد برای بازیکنان داریم که به خاطر بیاورند روز قبل چه کار کردیم و همه چیز برای بخش دفاعی و هجومی تیم روشن باشد. بنابراین همه چیز بسیار واضح خواهد بود.”
راجرز مانند بیشتر مربیان این روزها، ترکیب خود را 24 ساعت قبل اعلام میکند:” میخواهم تیمم در روز بازی تا حد ممکن متحد باشد. این کار (اطلاع از حضور در ترکیب) به بازیکنان اجازه میدهد که بازی را تصویرسازی کرده و به آن فکر کنند و شاید با آرامش بیشتری قدم به میدان بگذارند. همچنین بازیکنانی که در ترکیب حضور ندارند بر ناراحتیشان غلبه کرده و بار دیگر از نظر روحی آماده میشوند. به این ترتیب همه آماده کار هستند.”
آمادهسازی تیسدیل دو روز قبل و با بحث پیرامون مفهوم بازی آغاز میشد اما همیشه یکی از جنبههای انتخاب تیم بود که باعث سردرد او میشد. سرمربی سابق اگزیتر (Exeter) و ام کی دانز (MK Dons) میگوید:” سختترین تصمیمی که هر بازی میگرفتم – و این اتفاق عینا در 700 بازی تکرار شده – انتخاب آخرین تعویضی است. اگر شما شخصی مانند من باشی که میخواهد با مردم، شرایط تیم، انسجام و هماهنگی سر و کله بزند، همیشه انتخاب بازیکنی که باید بیرون بماند، سختترین مسئله خواهد بود. بنابراین من، به عنوان مربی، همیشه میخواهم در موقعیتی باشم که پوشش کافی در ترکیب تیمم داشته باشم و بتوانم تصمیم آخر را با احترام بگیرم.”
هر مربی روال معمول خودش را در رختکن دارد. برای مثال، مانک از بازیکنان حاضر در ترکیب میخواهد که در بخش مربوط به پستشان بنشینند – مدافعان، هافبکها و مهاجمان در کنار یکدیگر باشند. مانک میگوید:” وقتی در حال صحبت هستی و تلاش میکنی که توجه آنها را جلب کنی، این که بازیکنانی پشتت یا در زاویه باشند یا ارتباط چشمی با تو برقرار نکنند، یک کابوس است. این دقایق بسیار حیاتی هستند چون زمان بازی فرا رسیده و تو نیازی داری که با بازیکنانت ارتباط بگیری و باید بدانی که آنها به حرفت گوش میدهند.”
در حالیکه روئت دوست دارد یک جلسه توضیح برنامه بازی، حدود یک ساعت و نیم پیش از سوت آغاز آن برگزار کند و سپس تا زمانیکه بازیکنان از گرم کردن برمیگردند، ناپدید شود. جانسون درست پیش از خروج اولیه از رختکن صحبت تیمی را برگزار میکند. این مربی 38 ساله، هفت سال قبل و زمانی که هدایت اولدهام را بر عهده گرفت، جوانترین مربی لیگ فوتبال بود. او میگوید:” صحبت تیمی بسیار مهم است. اگر آن را درست انجام دهی، میتواند بسیار قدرتمندانه باشد. اگر اشتباه انجام شود نیز میتواند قدرت زیادی داشته باشد.”
شرایط پیرامون بازی همیشه پیامی که مربی قصد انتقال آن را دارد، مشخص میکند. با این حال اساسا این جلسه شامل سخنرانی انگیزشی است؛ چون تمامی موارد تاکتیکی در تمرینات به کار گرفته شده است. جانسون میگوید:” باید با کلمه “ما” شروع کنید، نه “من”. باید چهارچوب جلسه را تعیین کرده و آن را داوری کنید. شاید نیاز باشد که کمی نگرانی درباره قدرت حریف به تیم اضافه کنید. یا کاملا برعکس، شاید در شرایط خوبی نیستید و باید کمی اعتماد به نفس به بازیکنان خود تزریق کنید. اما هرگز نباید توانایی پیش بردن افراد از طریق کلمات را دستکم بگیرید. شما میتوانید در یک سخنرانی دو دقیقهای پاسخ احساسی تیمی و پاسخ احساسی فردی دریافت کنید و روشهای بسیاری برای انجام این کار هست. میتوانید همه را وادار به تلاش بیشتر کنید، میتوانید آهنگ صدای خود را تغییر دهید- شاید باید مانند زمانیکه با کودکانتان حرف میزنید، آرامتر باشید یا برابر آنها بایستید و خواسته خود را به آنها دیکته کنید. در آخر میتوانید درباره “من” صحبت کرده و اطمینان حاصل کنید که نتایج فردی به دست آمده در حالت مثبتی قرار دارد و آنها بیشترین توان خود را با حداکثر اعتماد به نفس به کار خواهند گرفت. این موضوع بسیار متفاوت است- یک وینگر ممکن است اعتماد به نفسش را با عبور از حریف با اولین لمس توپ به دست آورد، در حالیکه یک مدافع میانی شاید بخواهد روی کسی خطا کند. بنابراین در این لحظه (پس از سخنرانی)، من فقط صحبتم را قطع میکنم و مانند مربی اسبها که با هرکدام به فراخور حال آنها رفتار میکند، دو یا سه بازیکن را انتخاب کرده و متمرکزشان میکنم.”
بیلیچ پیش از رسیدن به ورزشگاه، در جلسه تیمی شرایط را به صورت کامل برای بازیکنان وست بروم توضیح میدهد و تا لحظاتی پیش از سوت آغاز بازی، دیگر به صورت تیمی با آنها صحبت نمیکند. ترکیب تیم حریف در ساعت 2 بعد از ظهر میرسد و روی تخته کاغذی قرار میگیرد و پس از آن بیلیچ 20 دقیقه به آرامی و درگوشی با هر بازیکن حرف میزند، گاهی یادآوریهای کوچک تاکتیکی دارد اما معمولا سعی میکند به بازیکنان احساس خوبی درباره خودشان بدهد. بیلیچ میگوید:” صحبتهای کوتاه غیر رسمی و عادی دارید اما فقط باید به یک چیز اشاره کنید؛ چون آنها در شرایط خاص ذهنی هستند.”
ردنپ همیشه ارزش زیادی برای برخورد با رختکن به این شیوه قائل بود. او میگوید:” من مکالماتی با همه بازیکنان دارم، به آنها میگویم که به دنبال چه هستم و آنها میتوانند امروز چه کاری برایم انجام دهند. من پیش لوکا مودریچ میروم و میگویم “لوکا، گوش کن، بازی را در دست بگیر، آنها امروز اصلا بازیکنی در حد تو ندارند، توپها را بگیر، برای ما بازیسازی کن، تو از کلاس متفاوتی هستی.” به آنها قدرت بده، من فکر میکنم این نکته مهمی است- کلید ماجرا، اعتماد به نفس است.”
وقتکشی
“من عادت داشتم کندی کراش بازی کنم و در مرحله دو میلیون یا همین حدود بودم و سپس گوشی همراهم را عوض کردم و بازی از اول آغاز شد. واقعا نابود شدم. این یک داستان واقعی است.”
شان دایش زمانی این موضوع عجیب را فاش کرد که در حال صحبت درباره وقتکشی در بازه زمانیای بود که مربیان از آن متنفر هستند. روئت برای توصیف حدود یک ساعتی که بین ورود به رختکن برای اولینبار و سخنرانی تهییجکننده پیش از بازی زمان هست، از کلمه جهنمی استفاده میکند. او میگوید:” این بازه زمانی وحشتناک است و من راهی برای رویارویی با آن ندارم. در ورزشگاه خانگی معمولا در دفترم قدم میزنم. واقعا خوشحال میشوم اگر یک بازی پیش از آن باشد- این هدیهای از طرف خداست.”
بازی بیرون از خانه همیشه چالش برانگیزتر است چون معمولا جایی جز رختکن مهمان و کنار زمین نمیتوان رفت. ردنپ میگوید:” این میتواند خلوتی برای مربی باشد. احتمالا تنها رختکنی که من در خارج از خانه واردش شدهام، در اولدترافورد بوده است. الکس فرگوسن همیشه از من میخواست که داخل شوم، درباره فوتبال صحبت میکردیم، کمی ماشین سواری نگاه میکردیم و یک لیوان چایی میخوردیم.”
بیلیچ گاهی برای گذراندن وقت کارت بازی میکند. راجرز برنامه را ورق میزند. ملون از این فرصت برای فکر کردن استفاده میکند. او میگوید:” به محض اینکه بازیکنان برای گرم کردن میروند، من موزیک را خاموش میکنم، چون مزخرف است. سپس من و سایر اعضای کادر فنی که ماندهاند، کمی میخندیم و اگر پیش از ما بازی برگزار شده باشد، درباره آن حرف میزنیم. من کندی کراش بازی نمیکنم. اما گوش کنید، اگر کندی کراش به شما در کسب پیروزی کمک میکند، پس کندی کراش را انتخاب کنید.”
تیسدیل این زمان را “ساعت ناخوشایند” مینامد و معتقد است که در یک دنیای آرمانی، او از این زمان برای دویدن استفاده میکرد. تعداد کمی از مربیان- نه زیاد- تصمیم میگیرند که در گرم کردن شاگردانشان حضور داشته باشند. تیسدل به دلیلی مناسب از این امر سر باز میزند.
او میگوید:” میخواهم آماده باشم تا اگر اتفاقی افتاد آن را مدیریت کنم. در طول 700 بازی که روی نیمکت نشستهام، شاید 10 بار شده که حریف 7 یا 8 تغییر در تیمش انجام داده؛ بنابراین تمام برنامههای من بهم خورده؛ بنابراین در این مواقع به نیم ساعت زمان در دفترم به همراه تیم آنالیز نیاز دارم تا دلیل این کار آنها را متوجه شویم. شاید 20 بار شده که یکی از بازیکنانم در جریان گرم کردن بیمار یا مصدوم شده و من مجبور به انجام تغییر شدم. اگر در این شرایط در کنار آنها به گرم کردنشان نظارت میکردم، نمیتوانستم درست فکر کنم چون در حال تمرین حفظ توپ بودم .”
تیسدیل همچنین زمانی که تیمش در خارج از خانه به میدان میرود، کاری غیرمعمول میکند- او همیشه به سالن اجتماعات میرود تا سوپ و نان بخورد، معمولا غذای اصلی را نمیخورد اما قطعا طعم پودینگ را امتحان میکند.
با اینکه او در حین گفتن این موضوع میخندید اما تفکری جدی پشت این کار وجود دارد. این مربی میگوید:” من رفتن به آنجا را دوست دارم. من نماینده باشگاهم هستم، با سایر مدیران دیدار میکنم و این کار نشان میدهد که همه چیز را تحت کنترل دارم. کسب و کار امروزه همین است و من برای آن آماده هستم. گفتن این موضوع باعث تعجب خواهد شد اما این کار در خانه آسان نیست. تحرکات متفاوت است. شما در سالن اجتماعات ورزشگاه خانگیتان افرادی را میبینید که مهمانتان هستند و میخواهند با شما معاشرت کنند. من برای معاشرت به آنجا نمیروم چون باعث میشود که تمرکز روی بازی از بین برود. خارج از خانه شرایط سادهتر است، این شغل است و من را در موقعیتی بسیار زیرکانه قرار میدهد.”
زنگ آغاز بازی
زمان صحبتهای تاکتیکی به پایان رسیده است. بازیکنان پیراهنشان را به تن کردهاند و با صمیمیت به پشت هم تیمیهای خود میزنند. آدرنالین در حال ترشح شدن است و این وظیفه مربی است که تلاش کند و تلنگری به شرایط ذهنی آنها بزند. حالا هر صحبت تیمی نهایتا 30 ثانیه طول میکشد. راجرز میگوید:” کاری که فکر میکنم باید انجام دهید این است که بازیکنان را از نظر احساسی به دام بیاندازید. این چیزی است که به نظر من بسیار کلیدی است. بدون اینکه فشار زیادی به آنها وارد کنید.”
پل جول، سرمربی وقت ویگان، در آخرین روز فصل 07-2006 تصمیم گرفت که زمان تغییر فرا رسیده است. جول زمانی که بازیکنانش برای بیرون رفتن آماده میشدند، کلامی با آنها حرف نزد. در عوض سخنرانی آل پاچینو در فیلم هر یکشنبه موعود را کلمه به کلمه برای آنها پخش کرد. دیوید آنسورث، زننده گلی که باعث پیروزی ویگان در آن بازی شد، معتقد است که این نشان از نبوغ جول داشت. کوین کیلبن که در همان رختکن حضور داشت، پیش از این تمام سخنرانی را شنیده بود و خیلی تحت تاثیر قرار نگرفت.
گاهی مربیان بیش از اندازه به بعضی مسائل فکر میکنند. این خوب است و باعث میشود که به وینستون چرچیل تبدیل شوند و در صحبت تیمیشان، مو را به تن همه سیخ کنند اما این اتفاق اگر همه چیز در زمین اشتباه پیش برود، اهمیتی نخواهد داشت.
روئت میگوید:” من از زمان جوانی و هدایت تیم زیر 18 سال دربی، این را یاد گرفتم. احساس میکردم که اگر هر بازی نیاز به کمی سخنرانی داشته باشد، پس صحبتهایم باید واقعا تاثیرگذار باشد. یک بازی در جام حذفی جوانان در ویلا پارک را به خاطر دارم و فکر میکردم که در سخنرانی قبل از بازی فوقالعاده بودهام. بین دو نیمه ما با 5 گل از حریف عقب بودیم. بنابراین یاد میگیرید که بعضی از آن اطلاعات را محدود کنید. حالا پیش از بیرون رفتن بازیکنان حدود 30 ثانیه حرف میزنم چون در آن زمان اگر کلماتی که میگویید بسیار مهم باشند، یعنی شما احتمالا در طول هفته کارتان را خوب انجام ندادهاید.”
وقتی از راجرز پرسیده شد که آیا سخنرانیهایش را به صورت فیالبداهه انجام میدهد یا از قبل آنها را آماده کرده، پاسخ داد:” ترکیبی از هر دو. شما میتوانید از هر چیزی پیامی دریافت کنید. ممکن است در طول هفته به موضوعی برخورده باشید، ممکن است چیزی خوانده باشید یا از کسی الهام گرفته باشید. اگر خارج از خانه هستید، ممکن است آن را در برنامه بازی دیده باشید و همان باعث جرقه زدن بعضی تفکرات در ذهنتان شده باشد که آنها را به بازیکنان منتقل میکنید.”
این دقیقا اتفاقی بود که برای دایش افتاد و منجر به اظهارنظر او درباره کندی کراش شد. وقتی برنلی در ماه فوریه به ساوتهمپتون سفر کرد و بازیکنان او برای گرم کردن بیرون رفتند، دایش در رختکن نشسته بود و از اینکه باید دوباره کندی کراش را از اول شروع کند، ناراحت بود. بنابراین برنامه بازی را برداشت و شروع به ورق زدن آن کرد.
چیزی که او پیدا کرد به اندازه طلا ارزشمند بود. یک مقاله موشکافانه درباره برنلی در برنامه چاپ شده بود که تمامی نقاط ضعف آنها را تشریح کرده و مدعی شده بود که بازی برابر آنها در فصل جاری آسانتر شده است. در مقاله این موضوع برجسته شده بود که حریفان چطور از سمت چپ به این تیم فشار میآورند، چارلی تیلور را به دنبال خود میکشند و بن می را از پستش دور میکنند. صحبت تیمی دایش کاملا مشخص شد. او پس از پیروزی 1 – 2 در ورزشگاه سنت مِری گفت:” یک تحلیل تاکتیکی خوب در برنامه بازی آنها بود و من از آن لذت بردم. تنها به بازیکنانم گفتم “بفرمایید، این چیزی است که درباره شما فکر میکنند.”
کمتر پیش میآید که همه چیز مانند این اتفاق به راحتی آب خوردن در دسترس قرار بگیرد. مانک میگوید بارها پیش میآید که مربیان باید حرفهای زده شده را بالا و پایین کنند تا بتوانند به بازیکنان انگیزه دهند. در سایر موارد همه چیز بستگی به درک شرایط در رختکن دارد. باید دید که بازیکنان آرام هستند یا دچار غرور شدهاند یا حتی مشکلی که در طول گرم کردن به وجود آمده، تشخیص داد.
بیلیچ میگوید:” گاهی دستیارانم میآیند و به من میگویند که بازیکنان درست گرم نکردند، بسیار نامنظم بودند و در این زمان کارهای بسیاری میتوان انجام داد. نمیتوانی تاکتیکهایت را تمرین و مرور کنی اما میتوانی با تحت فشار قرار دادن بازیکنان یا برداشتن فشار از روی آنها تاثیر بسزایی بگذاری.”
بیلیچ و راجرز احساس نمیکنند که در زمان شنیدن صدای زنگ و حلقه قبل از بازی در رختکن نیاز به گفتن حرفی باشد. بیلیچ میگوید:” گاهی من، گاهی یک بازیکن دیگر صحبت میکنند. این فقط کاپیتان یا مربیان نیستند که حرف میزنند. یک بار در یک بازی جاکو ( آیدن اسمیت)، تدارکاتچی تیم، که نمیدانم چند سال است که در این باشگاه حضور دارد، سخنرانی پیش از بازی را انجام داد. این صحبتها تاکتیکی نیستند؛ بلکه باید بازیکنان را به هیجان آورد.”
بین دو نیمه
ملون میگوید:” وقتی وارد جمع بازیکنان میشوم، اولین کاری که پیش از باز کردن میکنم، بستن چشمانم است. پشت پلکم نوشته شده ” به خاطر داشته باش چرا اینجا هستی”. و منظورم از این موضوع این است که من اینجا هستم تا به این بازیکنان کمک کنم که خوب بازی کنند و برای پیروزی در بازی فوتبال تلاش کنند. نباید با عصبانیت و به این دلیل که نیمه اول افتضاح بود و هواداران باعث ناراحتیام شدهاند، وارد شوم. این موضوع درباره من نیست. من به این دلیل استخدام نشدهام. اما بسیاری از مربیان را میبینم که وارد رختکن میشوند و همه چیز را به خودشان مرتبط میکنند.”
انگلیس پیش از جام جهانی 2010 یک بازی تدارکاتی با تیمی محلی در راستنبرگِ آفریقای جنوبی انجام داد. بازی بدون گل در نیمه اول به پایان رسید و تیم فابیو کاپلو بسیار بد بود. جیمز میلنر در کتاب “از یک فوتبالیست بپرس” توضیح داده که بازیکنان به محض نشستن در رختکن انتظار داشتند که از سوی مربی مورد حمله قرار بگیرند:” اما کاپلو به آرامی با گفتن این جمله حرفش را آغاز کرد ” بله، نیمه اول خوبی بود. تمام کارهایی که من از شما خواسته بودم، انجام دادید.” بازیکنان به دور و بر نگاه کرده و با خود میگفتند ” این چیزی نبود که ما انتظار داشتیم اما آن را میپذیریم.” و سپس او ناگهان به شکل وحشتناکی منفجر شد و فریاد زد “نه، شما این کار لعنتی را انجام ندادید! او دستش را روی میزی که مقابلش بود، کوبید و واقعا از کوره در رفت.”
بین دو نیمه همچنین زمانی برای سکوت است. رود گولیت یک بار وقتی مربی چلسی بود، بین دو نیمه شروع به خواندن روزنامه کرد. آنها در جام حذفی با دو گل برابر لیورپول شکست خورده بودند و گولیت تا پیش از به صدا درآمدن زنگ، مشغول مطالعه بود. عقیده گولیت این بود که:” اگر میخواهید به بازیکنان خود انگیزه بدهید باید آنها را شگفتزده کنید. ” او پیش از بازگشت به میدان تغییرات تاکتیکی مختصری ایجاد کرد و به آرامی به بازیکنان گفت که آنها 45 دقیقه فرصت دارند تا نمایش بد خود را جبران کنند.” چلسی با نتیجه 2 – 4 پیروز شد.
معمولا یک بازیکن بین دو نیمه کنترل شرایط را در دست میگیرد. وقتی تیم شکستناپذیر آرسنال در سال 2004، پس از حذف از جام حذفی و لیگ قهرمانان در فاصله یک هفته، در نیمه اول با نتیجه 1-2 برابر لیورپول شکست خورد، آرسن ونگر شاهد سکوت بازیکنانش بود. مارتین کیون که یک بازیکن نیمکت نشین بود، اجازه صحبت خواست و با حرفهایی که از ته دل زد، هم تیمیهایش را متحد کرد. آرسنال بازی را به نفع خود تغییر داده و با نتیجه 4-2 به پیروزی رسید.
گاهی بازیکنان وقتی بین دو نیمه از زمین بیرون میآیند، حرفهای زیادی برای گفتن دارند و همین یکی از دلایلی است که تقریبا همه مربیان پیش از صحبت کردن با آنها، سه یا چهار دقیقه صبر میکنند. این چند دقیقه به مربی زمان میدهد که با کادر فنی صحبت کند، به تیم آنالیز اجازه میدهد که کلیپها را در کنار یکدیگر قرار دهد، این فرصت را به پزشک میدهد که مصدومیتها را بررسی کند و به بازیکنان اجازه میدهد که خودشان را خالی کنند – از ناامیدی گرفته تا لباسهایشان (بعضی دوست دارند بین دو نیمه پیراهن خود را عوض کنند). با این حال بیشتر از هر چیز، این چند دقیقه باعث کاهش دما و تسلط بر احساسات میشود.
راجرز میگوید:” من همیشه حداکثر سه، چهار یا پنج دقیقه به آنها فرصت میدهم تا آرام شوند و کارهایی که نیاز دارند را انجام دهند. سپس با کادر فنی وارد میشوم تا ببینم آنها چه دیدهاند. وقتی در کنار زمین چیزهایی را یادداشت میکنم، مشاهداتی کلیدی از مواردی در خط حمله و دفاع و تغییر پستها دارم. من از دیدگاه تاکتیکی به آنها نگاه میکنم و سپس از مربیان با دیدگاه شخصی خودشان بازخورد میگیرم تا ببینم چیز متفاوتی وجود دارد یا نه. سپس خیلی سریع پیامهای کلیدی را به خاطر میسپارم تا وارد شوم و آنها را به بازیکنان بدهم. روش کار این است که من تنها کسی هستم که صحبت میکند. وقتی بازیکنی جوان بودم در رختکنی که یک سرمربی، یک کمک مربی و یک مربی با هم صحبت میکردند، حضور داشتم – پیامهای آنها کاملا متفاوت بود و من هرگز سرم را هم برنمیگرداندم. بنابراین فکر میکنم چیزی که باید به بازیکنان داده شود، یک ارتباط روشن است تا مشخص شود که همه در کنار هم قرار داریم. زمان بین دو نیمه کوتاه، سریع و مختصر است. نیازی به صداهای زیاد و متضاد نیست. بنابراین من این پیام را که میتواند تاکتیکی یا تکنیکی باشد منتقل میکنم. اما زمانهایی نیز هست که به رختکن میروم و بحث تاکتیکی وجود ندارد. باید مستقیما وارد بعد احساسی بازی شد و بعد آهنگ صدا را در رساندن پیام تغییر داد. در بالاترین سطح فوتبال برای صریح بودن، باید خشن بود. نمیتوان بااحتیاط حرکت کرد. اما برای من همیشه اینطور نیست. گاهی زمان عجیبی میرسد که باید پیامی را بر پایه احساسات منتقل کنی. گاهی بین دو نیمه در رختکن میایستی و میگویی “گوش کن، مسئله، تاکتیک نیست. اگر پرفشار بازی کنید و عزم جزم، اشتیاق و عطشتان را نشان دهید، تاکتیک اهمیتی ندارد.” این یک پیام احساسی است.”
بیلیچ میگوید بین دو نیمه، صحبتِ کمتر، تاثیر بیشتری دارد. او درباره بازیکنانی صحبت میکند که هنوز در شرایط بازی قرار دارند و توضیح میدهد که ” بهتر است چند نکته را بگویی که آنها به خاطر بسپارند، تا اینکه شش یا هفت نکته را متذکر شوی و آنها هیچ چیز متوجه نشوند.”
یورگن کلوپ گاهی از ویدیو برای تاکید روی نقاط تاکتیکی استفاده میکند که کار بسیار سادهتری در آنفیلد است که تمام تکنولوژیها وجود دارد. شرایط در خارج از خانه میتواند پیچیدهتر باشد. میلنر شرح میدهد که چطور پروژکتور پرتابل ناگهان ظاهر میشود و میگوید در رختکنهای کوچکتر در ورزشگاههای قدیمی، اینکه همه ما دور صفحه نمایش حلقه میزنیم، بسیار مسخره است.
با این حال در صحبت از آنچه بین دو نیمه در ذهن مربیان میگذرد، یک چیز تغییرناپذیر است. تیسدیل میگوید:” تمام این مسائل مربوط به پیروزی است. شما در میانه بازی هستید، در اوج رقابت و مسئله، خوب بودن با کسی نیست. مسئله، پیروزی است.”
این به این معناست که مشاهدات تکنیکی و تاکتیکی لازم است اما بررسی ذهنیت بازیکنان نیز مورد نیاز است. تیسدیل تفکرات جذابی در این زمینه دارد و همانطور که خودش اشاره کرده، باید به خاطر داشت که شرایطی وجود دارد که مربیان بین دو نیمه، بازیکنان خود را سرزنش میکنند. حتی اگر پیروزی مطمئنی کسب کرده باشد و سپس میبینند که همه چیز حل میشود.
تیسدیل میگوید:” من همیشه بین دو نیمه به صحبت بازیکنان گوش میکنم. مهمترین نکته من این است که میخواهم بشنوم بازیکنان چه فکر میکنند. این تنها زمانی است که من با بازیکنان صحبت میکنم و- چطور بگویم- شاید چیزهایی بگویم که از ته قلبم نباشد. دوست دارم این را توضیح بدهم چون گفتن آن به نظر بسیار ناخوشایند میآید. شاید فکر کنم که بازی قابل قبولی داشتیم ولی خیلی خوب نبودهایم. و وارد رختکن شوم و ببینم که بازیکنان باور دارند که به دلایل مختلف پیروز میدان خواهند بود. مسلما این واقعیت که آنها چنین تفکری دارند، مهم است. آنها افرادی هستند که پیروز مسابقه خواهند شد. بنابراین خودم چند دقیقه به خودم زمان میدهم تا بشنوم آنها چه فکری میکنند و در واقع شاید چیزی که بخواهم پس از آن بگویم را نیز تغییر دهم. من این را از طریق تجربه یاد گرفتم. شاید آماده باشم به آنها روحیه و جرات بدهم اما ناگهان میشنوم که میگویند “لعنتی، ما موفق شدیم!” چه میشود اگر کمی باد آنها را خالی کنم؟ شاید از نظر تکنیکی به چیزی فکر کنم اما آنها نظر روانشناسانهای داشته باشند که بسیار مهمتر از نظر من باشد.”
یک نتیجه بین دو نیمه باعث نگرانی و پریشانی تیسدیل برای صحبتهایی که قرار است با بازیکنانش داشته باشد، میشود. او در این باره اظهار داشت:” به عنوان مربی، سختترین صحبت تیمی در تمامی شرایط وقتی است که بین دو نیمه و در خانه حریف با دو گل جلو هستید. چیزی که به عنوان مربی میخواهید نظم است – نظم پادشاه است. و اگر موفق به اعمال آن شوید، هدایتِ همه چیز را در اختیار دارید. اگر چیزی ارائه دهید که به نظرِ 11 بازیکن مسخره باشد- خدای من، شرایط چطور پیش خواهد رفت؟ اگر خارج از خانه با دو گل پیش افتاده باشید، عملا نمیتوانید به بازیکنان خود بگویید که افتضاح بودهاند. نمیتوانید احمق باشید، چون اعتبار خود را از دست میدهید؛ باید بپذیرید و اعلام کنید که همه نمایش خوبی داشتهاند. دومین نکته این است که حرکت بعدی نباید از سوی شما باشد. من 0-2 جلو هستم. من سیستمم را تغییر نخواهم داد. حرکت بعدی متعلق به سرمربی در رختکن دیگر است. اما من نمیدانم او چه کار خواهد کرد. هرچیزی که بگویم بیربط است بنابراین فرصتم برای افزودن بر ارزش بازی را از دست میدهم. بنابراین کاری که باید انجام دهید این است که ارزش تیم خود را از جنبه تمرکز بالا ببرید.”
قانون طلایی این است که هر اتفاقی بین دو نیمه رخ میدهد در رختکن باقی بماند. مگر اینکه شما فیل براون باشید. در ایام کریسمس سال 2008، هال با 4 گل برابر منچسترسیتی عقب بود و وقتی بازیکنان تیم مهمان در حال ورود به تونل بودند، براون به سمت آنها رفته و گفت که برگردند. او بازیکنان خود را مجبور کرد که در زمین ورزشگاه اتحاد بنشینند و با عصبانیتی بیشتر از حالت عادی آنها را توبیخ کرد تا به نوعی عذرخواهی از هواداران هال باشد. در واقع این کار بیشتر مایه شرمساری بود.
سایر مربیان ترجیح میدهند که در محدوده رختکن با بازیکنان خود برخورد کنند و گاهی دست به استفاده از وسایلی میزنند که حق انحصاری مالکیت آن به سر الکس فرگوسن تعلق دارد.
سشوار
جانسون میگوید ” اگر من بخواهم از سشوار و این دست تاکتیکها استفاده کنم، زمانش بین دو نیمه است. فکر نمیکنم کار فوقالعادهای باشد اما کارش بیدار کردن شامپانزههاست، اگر بدانید که چه میگویم. و سپس احتمالا در عرض 10 دقیقه کسی از شما متنفر خواهد بود و این میتواند اتفاق مثبتی برای بیرون کشیدن آنها از یک چارچوب بد ذهنی باشد.”
ایده استفاده از این نام برای وزش باد گرم (فریاد کشیدن رو در رو) که فرگوسن روی بازیکنانی که عملکرد خوبی نداشتند، اعمال میکرد، به مارک هیوز تعلق دارد. خود فرگوسن نیز تایید کرده که میتوانست به سرعت به درجه بالایی از عصبانیت برسد. او میگوید که دلیل اصلی از کوره در رفتنش، انتظاراتی بود که داشت- فرگوسن هرگز انتظار نداشت که منچستریونایتد شکست بخورد.
چهارمین بازی او روی نیمکت یونایتد- شکست 0-1 در ویمبلدون- تکلیف سالهای پس از آن را روشن کرد. برایان رابسون، بازیکن تعویضی در آن بازی، با حالتی شوکه بین دو نیمه در رختکن نشسته بود. او درباره آن روز اظهار داشت:” سر الکس چنان حمله لفظی به بازیکنان کرد که من هرگز پیش از آن چنین چیزی ندیده بودم. در واقع تا آن زمان و پس از آن ندیدم که یک مربی به این شدت خشمگین شود. این اتفاق بسیار ترسناک بود. او با عصبانیت در صورت بازیکنان فریاد میزد. این انفجار میتوانست عمومی یا شخصی باشد اما معمولا شخصی بود – او بسیار نزدیک و شخصی با هر فرد برخورد کرد.”
با اینکه سشوار فرگوسن، به ویژگی این اسطوره تبدیل شد اما واقعیت این است که این عمل در طول دهه 80 و 90 میلادی در سرتاسر کشور مورد استفاده قرار میگرفت. نام جان سیتون، بری فرای و نیل وارناک بیش از همه به ذهن میآید چرا که شواهدی از فریاد زدن آنها بر سر بازیکنانشان وجود دارد اما دور از دوربینهای تلویزیونی بسیار از دیگر مربیان نیز دقیقا همین رفتار را در پیش میگرفتند.
روئت که تحت هدایت لیست بلندبالایی از مربیان شامل جان بک، سم آلاردایس و جیم اسمیت بازی کرده، درباره بعضی مواجهههای هفتگی در رختکن در آن بازه زمانی صحبت کرده است. بک و استیو کلاریج یک بار در برابر همه کاملا با هم درگیر شدند و تقریبا تمام بازیکنان آن دوره چنین خاطرهای دارند. روئت اضافه میکند:” امروزه شرایط بسیار متفاوت است.”
بیلیچ میگوید:” زندگی تغییر کرده است. این فقط مربوط به فوتبال نیست. در مهدکودک و مدرسه نیز شرایط تغییر کرده است. فوتبال تنها بازتابی از تغییراتی است که در تمام جهان صورت گرفته است. شما 20 سال پیش نمیتوانستید با معلم خود بحث کنید. نمیتوانستید در خیابان با پلیس بحث کنید. حالا میتوانید. حالا با آنها برابر هستید. این در فوتبال نیز بازتاب داشته است. بیست سال پیش در آکادمی، وقتی مربی وارد رختکن میشد، باید از جا بلند میشدید. حالا شرایط تغییر کرده است. حالا وقتی به سمت بازیکنان میروید، آنها فکر میکنند که بیرون نیاوردن دست از جیبشان کاملا طبیعی است. پیش از این، این کار بیاحترامی بود. اما البته که شما رییس هستید. هیچکس از تحقیر بازیکنان و انتقاد از یک نفر برابر بقیه خوشش نمیآید. بنابراین باید موقعیت را درک کنید. و باید آماده باشید که او نیز پاسخ شما را بدهد. این موضوع نباید مانع شما شود. اگر بازیکنان متوجه این موضوع شوند، بدون توجه به کاری که کردهاند، تن به تنبیه نخواهند داد و شما نیز از آنها انتقاد نخواهید کرد. اگر از واکنششان میترسید، پس بهتر است به خانه بروید. بنابراین مانند همه چیزهای دیگر، این موضوع نیز به تعادل بستگی دارد. زمان رفتار کردن مانند فرگوسن سپری نشده است. هنوز هم میتوان این کار را انجام داد. اما شما نمیتوانید قدرت خود را بر این اساس بنا کنید. قطعا داشتن چنین رفتاری در بعضی مواقع خوب است. اما نمیتواند نقطه قوت شما باشد.”
جانسون نیز با این ایده موافق است. او میگوید:” آنها بدون شک باید بدانند که شما قدرت انجام چنین کاری را دارید. من مربیان زیادی را دیدم که هرگز با عصبانیت و خشم با بازیکنان خود برخورد نکردهاند و در نهایت همه از آنها عبور کردند. من شخصا قانونی دارم که از آن استفاده میکنم. آن قانون این است که فقط در اشتباهات رفتاری از سشوار استفاده میکنم. بنابراین اگر اشتباه تکنیکی، ببینم با خودم میگویم پیش میآید. شاید توضیحات من از آنچه میخواستم به اندازه کافی خوب نبوده یا آنها نتوانستند به خوبی این خواستهها را عملی کنند. بنابراین این موضوع نیاز به تلاش بیشتر دارد. از اشتباه فیزیکی نیز به راحتی چشم پوشی میکنم. اما اگر اشتباه رفتاری رخ بدهد، آن زمان با جدیت برخورد خواهم کرد.”
با این حال گاهی این موضوع نمیتواند شخصی شود؟ جانسون میگوید:” شما همیشه تلاش میکنید و کاری که انجام شده، زیر سوال میبرید، نه فردی که این کار را انجام داده است. شرایط همیشه این طور پیش نمیرود. چون گاهی این دو با یکدیگر مرتبط هستند – دلیل کاری که انجام شده این است که آن فرد در آن زمینه، کمبودی داشته است. گوش کنید، من همیشه این موضوع را به درستی درک نمیکنم چون مسئولیت زیادی دارد. این کاری احساسی است. و همه مواظب هستند.”
روئت به خاطر دارد که در زمان بازیاش ، یک بار در شرایطی به میدان رفت که میخواست آلاردایس را بکشد؛ چون بین دو نیمه در برابر سایر بازیکنان بلکپول به او زخم زبان زده بود. روئت بر این باور بود که بازی منطقیای به نمایش گذاشته است. او در نیمه دوم پر از خشم و احساس بیعدالتی بود و در هیچ چالش و نبرد هوایی شکست نخورد. آلاردایس چند هفته بعد او را کنار کشیده و روئت در مورد آن میگوید:” او گفت “چرا بین دو نیمه برابر برایتون آن حرفها را در صورتت زدم؟” من گفتم “منظورت چیست؟” او پاسخ داد ” من فقط این کار را انجام دادم تا ببینم که میتوانم واکنشی از تو بگیرم یا نه.”
فرگوسن عادت داشت که همین کار را با رایان گیگز انجام دهد. این بازیکن باور داشت که با انجام یک بازی درخشان در نیمه دوم و پس از مشاجرهای که با فرگوسن در رختکن داشت، اشتباهی مرگبار مرتکب شده است. در سالهای بعد، بازیکنان یونایتد متوجه شدند که چطور فرگوسن گاهی از گیگز انتقاد میکند؛ حتی اگر او فقط یک اشتباه در نیمه اول داشته باشد.
این اقدامی روانشناسانه است که امروز نیز از سوی مربیان مورد استفاده قرار میگیرد. پپ گواردیولا یک بار در منچسترسیتی به اطراف رختکن نگاهی انداخت و به بازیکنان گفت: “بعضی از شما وقتی از من عصبانی هستید، بهتر بازی میکنید بنابراین اگر نفرت از من کمکی میکند، از من متنفر باشید آقایان.”
درنهایت تمام این رفتارها برای یافتن راهی است که واکنشی را ایجاد کند که به نفع همه باشد. ملون اضافه میکند:” اگر این در راستای برنامه بوده و شخصی نباشد، پس من فکر میکنم که میتوانید با کمی هیجان و اشتیاق تقریبا هر چیزی بگویید. مدام به بازیکنانم میگویم “من پدرتان نیستم. من فقط مردی هستم که شما او را میبینید و تلاش میکند بهترین عملکرد را از شما بگیرد، میخواهد شما موفق باشید و در بازی فوتبال برنده شوید.” همین. و مشکل این موضوع کجاست؟ ”
روئت از این صحبت میکند که چطور بعضی بازیکنان بزرگسال و حرفهای هنوز از مربی انتظار دارند که بازیکنی را که باعث شکست تیم شده، مواخذه کند. او میگوید:” اما من فکر میکنم باید نگاهی کلی به تاثیر هر بازیکن داشت. در آخر صحبتهای بین دو نیمه بر پایه تلاش برای بهبود عملکرد تیم است نه بر پایه اینکه چه کسی میتواند به عنوان مربی، بلندترین فریاد را بکشد یا بیشترین عصبانیت را نشان دهد. بعضی افراد هنوز میتوانند انتقاد را بپذیرند و با آن انگیزه بگیرند. اما من فکر میکنم در حال حاضر تعداد بازیکنانی که به این رفتار نگاه انگیزشی دارند، کم و کمتر میشود. و فکر میکنم این موضوع ربطی به پول ندارد. مردم میگویند که دیگر نمیتوان بر سر فوتبالیستهای میلیونر فریاد کشید. فکر نمیکنم این اتفاقات مرتبط باشند. به نظر من این موضوع به اینکه مردم چطور چنین رفتارهایی را درک میکنند، مرتبط است و فکر میکنم این اتفاق بیشتر از هر چیز یک تغییر اجتماعی باشد.”
پس از بازی
” بدترین کاری که تا به حال انجام دادهام، در شرایطی بود که بسیار احساساتی شدم. من در رختکن با کسی که پایش شکسته بود دعوا کردم چون او آمده بود تا به من حمله کند. به زمین خوردم چون به سمت او حملهور شدم، چون فکر میکردم حرفش عادلانه نیست. بدنساز تنومند تیمم من را به خودم آورد و گفت “چه کار میکنی؟ او تازه عمل جراحی روی پایش انجام داده است.” احساس میکردم رسوا شدهام. این بدترین کاری است که تا به حال انجام دادهام. این اتفاق در پایان بازی رخ داد. با خودم گفتم “دارم چه کار میکنم؟” تمام چیزی که میتوانم درباره صحبت تیمی بگویم این است که بعضی اوقات بسیار موثر است. اما شاید بزرگترین اشتباهی که کردم این بود که به اندازه کافی آرام نبودم که بتوانم تصمیم درست بگیرم.”
این نقل قول از یک مربی در حال کار است که هدایت باشگاهها در هر چهار رده فوتبال انگلیس را بر عهده داشته و بسیار خوب شرح میدهد که چرا صحبت تیمی پس از بازی در صورت کسب یک نتیجه بد میتواند به یک فاجعه بعدی تبدیل شود.
تیسدیل میگوید:” دو دقیقه حرف اشتباه میتواند دو هفته زمان برای بازیابی نیاز داشته باشد. من چیزهایی به بازیکنانم گفتهام که اثرات جانبی وحشتناکی داشته است. لزوما زننده نبوده اما صریح و صادقانه بود. پس از بازی حرف اشتباه بسیار سریعتر از حرف درست بر زبان میآید. و چرا باید درباره اتفاقی که در دقیقه 62 بازی رخ داده و کسی به جای پاس دادن به بال راست به بال چپ پاس داده، بحث کرد؟ این کار را در محیطی سازنده برابر نمایشگر در زمین تمرین انجام دهید.”
بیلیچ صحبت تیمی نهایی را به میدان مین تشبیه میکند و توضیح میدهد که بعضی کشورها این قانون را دارند که مربی پس از بازی حق حرف زدن ندارد و بازیکنان باید مستقیما به حمام بروند. در واقع وقتی این مربی کروات پس از مدتی دوری از فوتبال انگلیس هدایت وستهام را بر عهده گرفت، از اتفاقاتی که پس از بازی در رختکن در حال رخ دادن بود، تعجب کرد:” متوجه شدم که آنها منتظر هستند. پرسیدم چرا بازیکنان نشستهاند و پاسخ شنیدم ” چون انتظار دارند چیزی بگویی تا مرخص شوند.”
این اتفاق مانند این است که بازیکنان در پایان شیفت خود باشند و منتظر شوند که کسی به آنها بگویند، میتوانند بروند. بیشتر مربیان در این شرایط یک یا دو دقیقه صحبت میکنند مگر از آن موقعیتهای کمیاب باشد که بازیکنان، به زبان فوتبالی، در رختکن حبس شده باشند. بازخواست کردن زمانی که بازیکنان یک نمایشگر ضربان قلب روی سینه خود دارند، روی خوشی ندارد و ایده خوبی نیز نیست.
راجرز میگوید:” زمانی پس از بازی عادت داشتم که هیچ چیز نگویم. در حال حاضر چند کلامی صحبت میکنم اما بسیار کم است. این موقعیت بسیار احساسی است. و من هرگز نمیخواهم تنها از روی احساسات حرفی بزنم که موجب پشیمانی شود چون نمیتوان آن را پس گرفت.”
در مقابل، فرگوسن همیشه این باور را داشت که باید درست پس از سوت پایان بازی به مشکلات اشاره کند، همه چیز را به پایان برساند و فردا آغازی تازه داشته باشد. با وجود اینکه جاک استاین، سرمربی سابق اسکاتلند و سلتیک، به او گفته بود:” بهتر است این کار را به دوشنبه موکول کنی که همه کمی آرامتر شدهاند.”
فرگوسن میگفت که این رفتار سنجیده در ذات او نبود و این یعنی زمانهایی پس از بازی بود که دما در رختکن منچستریونایتد به نقطه جوش میرسید.
یکی از معروفترین لحظات پس از شکست 0-2 در خانه برابر آرسنال در جام حذفی 2003 بود که فرگوسن از اینکه دیوید بکام در صحنه گل دوم به دنبال سیلوین ویلتورد نرفته، عصبانی بود. بنا به گفته فرگوسن در کتاب زندگینامهاش، بکام این انتقاد را نپذیرفت و فحاشی کرد. در نهایت فرگوسن از روی عصبانیت به یک استوک لگد زد که به بالای چشم بکام خورد. اتفاقات پس از این شکست به تیتر یک اخبار تبدیل شد.
روی هاجسون در اقدامی کمدی پس از شکست وست بروم در لحظات آخر برابر استوک در سال 2011، نتوانست بر عصبانیت خود غلبه کند و به بدن و غرورش به صورت همزمان آسیب زد. هاجسون به اندازهای عصبانی بود که به هیچ چیز توجه نمیکرد و لگدی به دستهای چوب زد که سالها بود در رختکن بودند. کاربرد چوبها این بود که بازیکنان کفشهای خود را به آن بزنند تا احساس راحتی کنند و حدود 40 کیلوگرم نیز وزن داشت. نیازی به گفتن نیست که چوبها جابجا نشدند. هاجسون به وضوح درد میکشید اما تلاش میکرد آن را مخفی کند و موفق هم نبود. اتفاقی که پس از آن افتاد شبیه به صحنهای در فیلم زندگی برایان بود. نیکی شوری که به عنوان رییس دسته حساب میشد، نتوانست خود را نگه دارد و شروع به خندیدن کرد در حالیکه سایر بازیکنان تیم مذبوحانه تلاش میکردند که جلوی خنده خود را بگیرند. در نهایت هاجسون شروع به فریاد کشیدن کرد.
فهمیدن علت اینکه چرا مربیان احساس میکنند که حضور در رختکن پس از یک بازی چندان سودمند نیست، کار آسانی است. مشکل اینجاست که آنها وسوسه میشوند که عملکرد بهتری داشته باشند. جانسون میگوید:” به مدت 365 بازی یا هر تعداد بازی که من به عنوان مربی روی نیمکت حضور داشتم، هر بار تلاش کردم که پس از بازی به رختکن نروم اما 364 بار این اتفاق رخ داد. در ذهنم این الگو وجود دارد که بهتر است بیرون بمانم چون اگر شکست خورده باشی، هیچ اتفاق خوبی رخ نخواهد داد. شرایط بازیکنان طوری نیست که بتوانند صحبتها را بپذیرند. و تاثیر مدنظر همیشه همان تاثیری که احساس میشود، نیست. ما امسال در زمین هادرسفیلد افتضاح بودیم. این یک بحران هویتی واقعی بود و ما اصلا بازی نکردیم. من پس از بازی وارد رختکن نشدم اما این تنها باری بود که این اتفاق رخ داد. در واقع این اتفاق بازخورد مثبتی داشت. عدم حضور من باعث شد که آنها با خودشان خلوت کنند و ما قدرتمندانهتر بازگشتیم. ایجاد تعادل بسیار مهم است – همانطور که گفتیم، نمیتوانید کنترل تیمارستان را به دست دیوانهها بسپارید. اما در عین حال، باید اجازه داد بازیکنان با نگرش خودشان به بازی بروند.”
علیرغم نگرانی تیسدیل درباره تبعات صحبت اشتباه پس از بازی، او همیشه احساس میکند که مجبور است در این بازه زمانی حرفی بزند که شامل سپاسگزاری از بازیکنان، صرف نظر از نتیجه است. این مربی میگوید:” صحبت تیمی پس از بازی بسیار جالب است، این مواجه با افراد حاضر در یک کسب کار و افراد موفق است؛ چون همیشه همه چیز تاکتیکی نیست. وقتی مردم درباره مربیگری فوتبال حرف میزنند، همه با هم موافق هستند و دورههایی داشتهاند و درباره این روند صحبت میکنند- این بسیار آسان است. صادقانه فوتبال در روز برگزاری بازی مانند بازی با کارتهاست. اهمیتی ندارد که شما 30 سال اطلاعات ضمنی داشته باشید، باهوش باشید، سخنگوی ماهر و متعهدی باشید، کارت بازی همان کارت بازی است. شاید بازیکنان بهتری داشته باشید. کلید کار ایجاد تعادل، جو غالب، طرز فکر افراد، ادامه کار و استمرار است. پس از بازی همه چیز مانند راه رفتن روی طناب است. من همیشه به رختکن میروم. آنها نماینده من در زمین بودهاند. من در سایر نقاط نماینده آنها هستم و ما کنار هم قرار داریم. من میایستم و از اول تا آخر در کنار آنها خواهم بود. اگر 0 – 3 عقب باشیم، من در کنار زمین خواهم ایستاد. متنفرم که مربیان در این شرایط روی نیمکت نشسته و پنهان میشوند. من تا آخر میایستم. و وقتی بازی به پایان میرسد، میخواهم در رختکن در کنار آنها باشم. این قانون را برای خودم گذاشتهام که همیشه تشکر کنم. هر بازی میگویم “از اینکه سخت تلاش کردید ممنونم. از کاری که انجام دادید ممنونم. برای همه چیز ممنونم.” حتی اگر خیلی بد بازی کرده باشند، از تلاشی که کردهاند تشکر میکنم چون حدس میزنم که این 100 درصد توان آنهاست. روزی که برای انجام ندادن کاری از آنها انتقاد کنم روزی است که نمیخواهم مربی باشم. شاید آنها بهترین بازی خود را به نمایش نگذاشته باشند. اما اگر من شروع به صحبت در این باره کرده و با تمرین کردن در روز یکشنبه آنها را تنبیه کنم، مربی متفاوتی خواهم بود و من نمیخواهم چنین مربیای باشم.”
همه اینها، ما را به جان سیتون و صحنهای برمیگرداند که مردی که حالا یک راننده تاکسی در لندن است، با ترکیبی از شرمندگی و پشیمانی به آن نگاه میکند. اتفاقی که باعث پایان یافتن دوران مربیگری او شد.
ملون میگوید:” میدانید من امروز آن سخنرانی را درک میکنم. با آن مربی همدردی میکنم. چون میدانید که وقتی او فریاد میزد، فقط از بازیکنانش میخواست که عملکرد بهتری داشته باشند. اگر در حال حاضر از او بپرسید شاید رفتاری که در گذشته دوست داشت را دیگر تکرار نکند. اما در واقع میدانید که چه چیز دیگری خواهد گفت؟ “میتوانستید عملکرد بهتری داشته باشید. شما باعث سرافکندگی خودتان شدید.”
وقتی روئت به سخنرانی نادرست سیتون فکر میکند، تخمین میزند که حدود 20 بار در طول دوران بازی خود این صحنه را در رختکن دیده است. البته که تفاوت کلیدی سیتون این بوده که دوربینها آنجا بودند تا تمام جزییات مانند تف، سرفه و ناسزاها را برای کانال 4 ضبط کنند.
جانسون میگوید:” من هرگز در چنین مستندهایی که باید وانمود کنم دوربینی در حال ضبط نیست، شرکت نمیکنم. شاید اگر میتوانستم در صحنه آخر حرفهایی بزنم این کار را میکردم. مسئله این است که چیزی که در لحظه بسیار احساسی و پر از اشتیاق است، میتواند در صورت عدم حضور شما در آنجا، کمدی به نظر برسد.” واقعیت این است که انجام صحبت برای یک تیم، به همان اندازه که به نظر میرسد، سخت است.