فراموش نکردن “معجزه سادگی” یا چرا نباید نابغهها را تحت فشار بگذاریم؟
هفتیک– البته که اولین گل پس از آغاز مجدد رقابتهای بوندس لیگا را ارلینگ براوت هالند به ثمر رساند. چه کس دیگری میتوانست این کار را بکند؟ هیچکس دیگری در فوتبال امروز مانند او نسبت به پیچیدگیهایی که سر راهش قرار دارد، بیاعتنا نیست. هیچکس مانند او با مشکلات اساسی رساندن توپ از پای خود به تور دروازه، به راحتی آب خوردن برخورد نمیکند. هیچکس مانند او تجسم فردای دنیای فوتبال نیست.
گل هالند برابر شالکه که شنبه هفته گذشته به ثمر رسید، پر از زیبایی و سادگی بود. او تنها پای خود را جلو آورد تا اولین تماسش با توپ یک ضربه تمامکننده باشد. اما این تعریف علیرغم اینکه واقعیت دارد اما ارزش کیفی این گل را پایین میآورد. زمانبندی دویدن به سمت دروازه برای فرار از تله آفساید و در عین حال قرار گرفتن جلوی مدافعان معرکه بود. همچنین ضربه تمامکنندهای که او با جلو آوردن پایش برای هدایت توپ زد و آن را به پشت مارکوس شوبرت، دروازهبان شالکه، انداخت، بسیار عالی بود. این حرکت نیازمند یک درک غریزی از سرعت، چرخش و زاویههاست که استفان جی گولد، زیستشناس معتقد به نظریه تکامل، در کتاب پیروزی و تراژدی در مادویل به آن اشاره کرده است.
او به این نکته اشاره میکند که محاسبات مورد نیاز برای عملکرد فوقالعاده یک ورزشکار در واقع غیرممکن است:” اقدام لازم، به تنهایی زمان کافی برای پردازش مداوم تصمیمات آگاهانه را نمیدهد.” با این حال واضحترین برگ برنده هالند فیزیک بدنی او است.
گاهی بازیکنانی ظهور میکنند که به نظر میرسد با مقیاسهای متفاوتی شکل گرفتهاند. در سال 1954 زمزمههایی درباره یک مهاجم فوقالعاده 16 ساله در تورپدو مسکو به گوش میرسید که ادوارد استرلتسوف نام داشت. لیگ فوتبال شوروی به دلیل شرایط آب و هوایی همیشه در جنوب آغاز میشد بنابراین تورپدو اولین بازی خود در پایتخت را در هفته ششم برابر لوکوموتیو انجام داد. اتفاق خاصی در بازی در جریان نبود که استرلتسوف چرخید، توپ را به فضایی که در اختیار داشت برد، از دو مدافع عبور کرد، یک بازیکن دیگر را نیز جا گذاشت و توپ را به تور دروازه دوخت. الکساندر نیلین، نویسنده کتاب زندگینامه او، آن را معجزه سادگی خواند. نبوغ استرلتسوف مورد تایید قرار گرفته بود.
اتفاقی که پس از آن رخ داد یکی از بزرگترین رازهای ورزش شوروی است. استرلتسوف به یک ستاره تبدیل شد که شرایط عجیبی در اتحاد جماهیر شوروی در زمان نیکیتا خروشچف به شمار میآمد. سپس 62 سال قبل در روز دوشنبه او متهم شد که در یک مهمانی در آخرین شبِ اردوی تمرینی که برای آمادهسازی تیم ملی برای جام جهانی برپا شده بود،در شهر تاراسوفکا به یک زن تجاوز کرده است. این بازیکن متهم شناخته و به 6 سال حضور در اردوگاههای کار اجباری محکوم شد.
داستان او از آن زمان بسیاری از هواداران و تاریخنویسان را مجذوب خود کرده است. گری کاسپاروف یک کمپین راه انداخت تا بدنامی او را از بین ببرد. اکسل وارتانیان، محقق، بیشتر دوران سه دهه اخیر را به بررسی آرشیو کا گ ب پرداخته تا متوجه شود که در آن زمان چه اتفاقی رخ داده و هر زمان اطلاعات جدیدی به دست آورده به صورت مقاله منتشر کرده است.
تجاوز و تئوریهای مختلف توطئه پیرامون آن، چیزی است که این سالها بیشتر در مورد آن حرف زده شده اما فاصله چهار ساله از اولین حضور او تا اتفاقی که در تاراسوفکا رخ داد، بیشتر از آنکه اطلاعاتی درباره استرلستوف بدهند، نمایانگر نحوه برخورد ما با بازیکنانی است که درک این بازی برایشان آسانتر است.
فوتبال در سال 1954 در مراحل اولیه تغییرات انقلابی خود قرار داشت. استفاده از دفاع چهار نفره و دفاع منطقهای در حال ریشه دواندن در برزیل بود. ویکتور ماسلوف-مربی رادیکال و سخت گیر- یک فصل قبل از تورپیدو جدا شده بود اما در 1957 به این تیم بازگشت. یک دهه بعد،او پیشگام استفاده از پرسینگ و سیستم 2-4-4 در دیناموکیف بود. اصول فوتبال که به مدت یک ربع قرن از هر تغییری مصون مانده بود، حالا به چالش کشیده شده بود. سپس در میان تمامی بحثهای فنی و نظریههایی که مطرح میشد، یک پسر 16 ساله به شکوفایی رسید که فقط توپ را به فضای درست میرساند، حریفان را کنار میزد و توپ را به پشت دروازهبان میانداخت.
چه پاسخی میشد به دومین گل هالند برابر پاریسن ژرمن داد جز این که به حجم سادگی مضحک آن خندید؟ یا به واکنش بابی رابسون به گل رونالدو برابر کامپوستلا در سال 1996 فکر کنید که باور نمیکرد کسی بتواند چنین نگاه سادهای به بازی داشته باشد. هالند 19 ساله است. رونالدو در آن زمان به تازگی 20 ساله شده بود. استرلتسوف 16 ساله بود. شاید تنها بازیکنان جوان که از پیچیدگیها و ابهامات تجربه دور هستند، صراحت چنین برخورد گستاخانهای را با فوتبال دارند. چرا که چنین سرراست نشان دادن این بازی مشکلساز است. این کار برای افسانههایی که درباره این بازی وجود دارد، آزاردهنده خواهد بود.
اگر این بازی آنقدر آسان است، چرا همیشه نمیتوان از همین روش استفاده کرد؟ اما البته که فوتبال انقدر هم آسان نیست. هالند، رونالدو و استرلتسوف این گلها را به ثمر رساندند چون نه تنها از حریفان خود قویتر و سریعتر بودند، بلکه فضا برایشان باز بود و آنها این آگاهی را داشتند که موقعیت را تشخیص داده و از آن بهره ببرند. آنها میدانستند که چه زمان توپ را به داخل دروازه هدایت کنند و با چه سرعتی این کار را انجام دهند. آنها میدانستند چه زمانی نیروی خود را به کار بگیرند که مدافعان را کنار بزنند. شاید گاهی آنها نیز این دید را نداشته باشند. گاهی وضعیت بازیکنان در زمین درست نیست. اما نکته مهمتر چیزی است که گولد به آن اشاره میکند: اینکه آنها کاری میکنند که بازی آسان به نظر بیاید، به این معنی نیست که آنها نابغه نیستند.
حتی شاید این سادهانگاری باعث شود که ما به این لحظات به اندازه کافی بها ندهیم. در فاصله سالهای 1954 تا 1958 انتقاداتی از استرلتسوف صورت میگرفت که در بعضی دیدارها هیچ کاری انجام نمیدهد. مربیان در روزهایی که او از حس سنگینی پاهایش شکایت میکرد و او را تقریبا به زور به زمین میفرستاند، از مالیخولیایش صحبت میکردند. او از صافی کف پا ابراز ناراحتی میکرد و در گرمای تابستان به میدان میرفت. انتظارات کاذب و انتقادات آزاردهنده، وقتی موفق به گلزنی نمیشد، او را دلسرد کرد. رونالدو نیز بسیار تلاش میکرد که به اندازه استعداد خود ظاهر شود و بسیار متعهد بود. اینکه دقیقا پیش از فینال جام جهانی 1998 چه اتفاقی رخ داد، مشخص نیست اما واضح است که او تا آخرین حد طاقت جسمانیاش تحت فشار قرار گرفته بود.
اینکه چنان به این مهاجمان نگاه کنیم که گویی قهرمانانی هستند که از بهشت فرستاده شدهاند و موهبتی فوقالعاده برای انجام کارهای فوقالعاده دارند، وسوسهبرانگیز است. خطرناک است که درخشش آنها را عادی بدانیم و فکر کنیم که با چنین فیزیک بدنی، درخشش آنها اجتنابناپذیر است. اما همیشه اینطور نیست. فشار- فیزیکی، روانی و احساسی- نیز میتواند بسیار عظیم باشد.
هالند یک استعداد فوقالعاده است که میتواند فوتبال را به شکل عجیبی ساده به نظر بیاورد، اما ما نباید فکر کنیم که این بازی برای او آسان است. چرا که این کار حتی برای او نیز گران تمام خواهد شد. ما هرگز نباید به خودمان اجازه دهیم که باور کنیم که درخشش فوقالعاده او اتفاقی هر روزه است.