بازخوانی یک دیدار تاریخی؛ شبی که مورینیو، نوکمپ را ساکت کرد
هفتیک– این چیزی است که در مورد تیم فوقالعاده بارسلونای بین سالهای 2008 تا 2012 بارها گفته شده اما پدرو رودریگس اکنون به راحتی آن را تایید میکند. هرچقدر میراث آن تیم بزرگ است- میتوانست بزرگتر هم باشد. آن یک فرصت تاریخی بود که از دست رفت. پدرو اکنون به ایندیپنت میگوید:” ما باید سه بار پیاپی قهرمان میشدیم. برای پرستیژمان، برای تایید اینکه بهترین هستیم، باید مانند همه تیمهای تاریخی سه بار پیاپی قهرمان چمپیونزلیگ میشدیم.”
در این بین، یک بازی که بیش از همه در یادها مانده است؛ دیدار نیمه نهایی فصل 10-2009 مقابل اینترمیلان. بارسلونا باید در این دیدار پیروز میشد اما در مجموع دو دیدار، 3-2 شکست خورد. پدرو هنوز هم این مسئله را نپذیرفته:” نمیدانم چطور شکست خوردیم. آن دیدار، بدترین روزم به عنوان بازیکن بارسلونا بود.”
اما برای ژوزه مورینیو و اینتر، آن دیدار بزرگترین روز بود. آن دیداری بود که تنها سه گانه این باشگاه ایتالیایی(و تنها تیم ایتالیایی)را رقم زد- و اولین قهرمانی آنها در اروپا بعد از 45 سال- تا یک “سد ذهنی” بزرگ شکسته شود. آن نتیجه حاصل قدرت مورینیو در آن مقطع بود. همچنین پیروزی بود که او شخصا به هر برد دیگری ترجیح میداد. این برای او تنها شکست دادن “بهترین تیم دنیا” نبود، بلکه انجام دادن این کار به شیوه جامع و چند وجهی بود. حتی در دیدار رفت هم لحظهای بود که مورینیو احساس کرد که آشفتگی کامل تاکتیکش، آن بارسلونای تقریبا بینقص را دچار مشکل کرد و همین احساس رضایت کاملی به او داد.
همچنین حقیقتی وجود داشت که او پیشبینی کرده بود. بین دو نیمه آن دیدار، بعد از آنکه شاگردانش توانستند گل اول بازی که توسط پدرو زده شده بود را با سختکوشی توسط وسلی اشنایدر جبران کنند، مورینیو به آنها گفت که بازی مطمئنا تغییر کرده است. او به آنها اطمینان داد که اگر به بازی ضدحملهای که کاملا به آن عادت دارند، ادامه بدهند، 4-1 یا 5-1 پیروز خواهند شد.
آنها در نهایت 3-1 برنده شدند اما طبیعت کلی این پیروزی، بازیکنان اینتر را به نبوغ او مطمئن و در ذهن آنها، او را به عنوان مرد سرنوشتساز تثبیت کرد. چنین اعتقادی بود که آن سرسختی خدشهناپذیر را برای دیدار برگشت در نوکمپ فراهم کرد. مورینیو به بازیکنانش گفت که باید “خون بریزند”. و مایکون به معنای واقعی دندانشهایش را از دست داد. تعجب برانگیز نیست که یک منبع به ایندیپندنت گفت که در آن زمان مورینیو “فکر میکرد که خداست” و نمیتوانست اشتباه کند.
هواداران پیش از دیدار برگشت درنوکمپ فریاد میزدند:” مورینیو، به تئاتر برو” که به یکی از حملات او به باشگاه سابقش در طی سالها- در این مورد، شیرجه زدن برای گرفتن پنالتی- اشاره داشت. بنابراین، صحنه برای بزرگترین درام آماده بود. خود مورینیو گفت که آن دیدار مانند “یک فیلم بزرگ” بود. البته پدرو و تقریبا همه تایید میکنند که آن بازی بیشتر یک “حماسه” بود.
آن مسابقهایی بود که برای سالها تکرار نمیشود؛ از آن دیدارهایی که شما را کاملا درگیر میکرد. شاید آن مسابقه، اولین نیمه نهایی مدرن لیگ قهرمانان بود؛ یکی از آن “فینالهای واقعی” که یک استاندارد برای دیدارهایی که اکنون دیگر عادی شده، فراهم کرد؛ دیدارهایی که با توجه به تعداد نابغههایی که در آن حضور دارند، شایسته چنین سطحی از توجه نیز هست. نمیتوان چنین بازیهایی را تماشا نکرد.
علاوهبر همه جنبههای دراماتیک، این دیدار سرفصلهایی ابدی هم داشت؛ جنگ فلسفههای بزرگ، اصولی که مقابل هم قرار گرفته بودند، نمایشهایی به بزرگی بهترینهای تاریخ؛ لحظاتی که به دل تاریخ رفتند، تلاش برای رسیدن به جام مقدس، سفر شخصی، انتقام و تاثیرهای بلند مدت بسیار. مورینیو گفت که صعود تیمش بعد از دیدار برگشت، “یک معجزه” بود و پس از آن از معبد معروف نوکمپ تشکر کرد. در واقع، به نظر میرسید که میخواهد بگوید این اتفاق خواست خدا بوده است.
فوران آتشفشان در ایسلند در روز 20 مارس 2010، مسیر پرواز هواپیماها در اروپا را بست. این باعث شد که بارسلونا برای دیدار رفت 1000 کیلومتر را با اتوبوس طی کند. آن دیدار با پارک کردن یک “ایرباس” توسط مورینیو مقابل دروازه اینتر به پایان رسید. او بعدا با لبخند گفت:” و این نقشه جواب داد.”
این، نیرو محرکه آن دیدار و کل فصل بود: متوقف کردن بارسلونا؛ تیمی که فورانش زیر نظر پپ گواردیولا، نتایجی بسیار بزرگتر از آن آتشفشان داشت. بارسلونا باعث انفجار در فوتبال اروپا شد و آن را برای برای همیشه تغییر داد. آنها همه پارامترهای ممکن را تغییر دادند. هرچند تیم گواردیولا استانداردهای جدیدی برای یک سوپرباشگاه تعیین کرد، بزرگی آنها را میزان امتیازاتی که پیش از آن هرگز سابقه نداشت، نشان میدهد. در طول دو سال، آنها در هیچ دیداری با اختلاف دو گل شکست نخورده بودند؛ اگر اصلا میشد آنها را شکست داد. سوال اساسی آن فصل این بود که آیا میتوان از نظر تاکتیکی بهتر از آنها بود.
این اتفاق حاصل یکی از تاثیرگذارترین و الهامبخشترین تصمیمات تاریخ فوتبال است و همینطور نپذیرفتن کسی که شعله آن دشمنی را روشن کرد. در اوایل سال 2008، مدیران بارسلونا- به طور مشخص فران سوریانو، چیکی بگیریستاین و مارک اینگلا- به دنبال جانشینی برای فرانک رایکارد بودند. آنها در نهایت به دو گزینه رسیدند. در یک سمت گواردیولا، سرمربی تیم B بارسلونا قرار داشت که کمتر از یک سال بود وارد عرصه مربیگری شده بود. در سمت دیگر مورینیو قرار داشت که موفقترین مربی دنیا محسوب میشد.
در نهایت، آنها انتخابی انجام دادند که به نظر خودشان، دلیلش واضح بود. آنها احساس میکردند که باید یک تصمیم رادیکال بگیرند و به جوهره خودشان برگردند… و گواردیولا را انتخاب کردند. این تصمیمی بود که مورینیو آن را توهین به خود تفسیر کرد. مربی پرتغالی عادت داشت به باشگاههایی که به او پشت میکنند، پشت کند اما با توجه به سابقهای که در بارسلونا داشت، این اتفاق معنای متفاوتی پیدا کرد. اینگلا به گراهام هانتر(توضیح مترجم: فوتبالنویس انگلیسی فعال در فوتبال اسپانیا)گفت:” او از اینکه انتخاب نشد، کمی دل چرکین شد.”
همان تصمیم، بسیاری از تکههای پازل را برای این بازی کنار هم قرار داد و به این ترتیب، مورینیو سر راه اینتر قرار گرفت. یکی از اهداف او در دوران حرفهای، بردن جام در چهار کشور مختلف و فتح چمپیونزلیگ با سه باشگاه متفاوت بود. در اینجا بود که یک باشگاه بزرگ که به شدت به تجربه اروپایی او نیاز داشت، به مورینیو پیشنهاد داد.
مورینیو رفت تا تیمی براساس تصویر ذهنی خودش بسازد؛ با بازیکنانی که در اوج دوران حرفهای خود میخواستند فاتح چمپپیونزلیگ بشوند. این برای سطح احساسیای که مربی پرتغالی در تیمش میخواست، ضروری بود. این یکی از نکات کلیدی فصل بود. دیگیو میلیتو، یکی از 9 بازیکن بالای 28 سالی که در دیدار برگشت مقابل بارسلونا در ترکیب اصلی به میدان رفت، گفت:” آن تیم، سرتاپا خواستن بود؛ که میدانست به دنبال چیست. بازیکنانی بسیار خوب، که از نظر تکنیکی و تاکتیکی باهوش بودند.”
مورینیو آن تیم را “قدرتمند، باهوش و نتیجهگرا” توصیف کرد؛ دقیقا چیزی که او در ذهن داشت. آنچه اینتر در آن فصل انجام داد، انگار توسط سرنوشت رقم خورده بود. ابتدا با یکی از آن نمایشهای خاص مورینیو، در مرحله یک هشتم نهایی چلسی را شکست دادند. وسلی اشنایدر، والتر ساموئل و استبان کامبیاسو هم که از رئال مادرید کنار گذاشته شده بودند، در فینال سانتیاگو برنابئو حضور داشتند. ساموئل اتوئو هم در آن تیم حضور داشت که خود از تیم گواردیولا تنها به دلیل “یک حس”، کنار گذاشته شده بود. آن انتقال خود در مرکز یک داستان فرعی دیگر بود که انتقال زلاتان ابراهیموویچ به بارسا را تسهیل کرده بود.
ستاره سوئدی به این دلیل اینتر را ترک کرد که به این نتیجه رسیده بود که ” هرگز در آنجا قهرمان چمپیونزلیگ نخواهد شد.” او بعدا تایید کرد که:” فکر نمیکردم تیم به آن خوبی شود.” رقم بالای انتقال او به طور غیرمستقیم کمک کرد تا آن تغییر اتفاق بیفتد و در عوض، خود او به دلیلی تبدیل شد که گواردیولا احساس میکرد به خاطر آن، بارسلونا نتوانست در چمپیونزلیگ به قهرمانی برسد.
مربی کاتالانی در کتاب “محرمانه پپ” (Pep Confidential) به مارتی پرارنائو(نویسنده کتاب) گفت:” من استفاده از یک ستاره را به برنامه تیمم ترجیح دادم. به این فکر کردم که او 60 میلیون یورو هزینه روی دست باشگاه گذاشته، به جای اینکه به ایدههای خودم فکر کنم.” ماسیمو موراتی، رئیس باشگاه اینتر، روی آن قیمت تاکید داشت زیرا این بیشتر از مبلغی بود که میلانیها برای فروش کاکا از رئال مادرید گرفتند؛ یکی از انتقالهایی که باعث جدایی وسلی اشنایدر از رئال شد.
البته زلاتان فصل را خوب شروع کرد؛ در مقطعی که گواردیولا و مورینیو برای اولین بار مقابل هم قرار گرفتند. آنها در اولین دیدار مرحله گروهی چمپیونزلیگ در سن سیرو با هم روبرو شدند که در دیداری نه چندان جذاب، بازی با تساوی 0-0 به پایان رسید. در دیدار برگشت، بارسا 2-0 اینتر را شکست داد، در حالی که زلاتان روی نیمکت بود. حتی مورینیو هم مجبور شد تائید کند که بارسا در آن شب “فوتبالی فوقالعاده” به نمایش گذاشت.
آن شکست برای او آموزنده بود و او را برای دیدارهای مهمتری که در پیش بود، آماده کرد. مشخص شده بود که زلاتان نمیتواند به شیوهای که گواردیولا میخواهد، بازی کند. زلاتان نه تنها با سبک بازی بارسا هماهنگ نبود، بلکه مسیر پاسکاریها و جابجاییهای مسی را هم خراب میکرد. حتی پیش از اینکه زلاتان مصدوم شود، گواردیولا قصد داشت او را از ترکیب کنار بگذارد. مسی به پست 9 کاذب انتقال پیدا کرد و بارسا دیدار حساس ال کلاسیکو مقابل رئال مادرید در ماه آوریل را 2-0 برد- حتی بدون آندرس اینیستای مصدوم. آن نتیجه سرنوشت قهرمانی لیگ را تغییر داد اما بحثهایی در مورد مسیر فتح چمپیونزلیگ شکل گرفت.
هرچند پیش از آن، سفر 1060 کیلومتری به میلان در راه بود. بارساییها تا آخرین لحظه امیدوار بودند که با پرواز به میلان بروند؛ حتی اگر این اتفاق قرار بود از مسیر نیس به میلان میافتاد. اما آنها سرانجام ساعت 2:43 دقیقه بعدازظهر دوشنبه، دو روز قبل از دیدار چهارشنبه شب، از کمپ سیوتات اسپورتیوا حرکت کردند. یوفا اصلا به لغو بازی فکر هم نکرد. بعضی از بازیکنان نمیتوانستند باور کنند که این راهحل درستی باشد. در 8 ساعت اول سفر، بازیکنان تیم مشغول فرستادن پیامک برای ایژور گودیانسن، هم تیمی سابقشان و شوخی با او در مورد آتشفشان کشورش بودند؛ همین طور فیلمهای “شکستناپذیر” (Invictus) و “حرامزادههای لعنتی” (Inglorious Basterds) را تماشا کردند.
آنها ساعت 10:55 دقیقه شب به هتل مارتینز در کَن رسیدند و سپس ساعت 10 صبح فردا دوباره راه افتادند. مسیر پروازها هنوز باز نشده بود؛ بنابراین سفر آنها ساعت 2:20 دقیقه بعد از ظهر فردا، با رسیدن به هتل ملیای میلان به پایان رسید. زلاتان آن سفر را یک “فاجعه” توصیف کرد و سایرین گفتند که کاملا احساس خستگی میکردند. اما بویان کرکیچ حالا به ایندیپندنت گفت که آن سفر ” دلیل شکست ما نبود”.
البته که مطمئنا دلایل مهم دیگری هم در شکست تاثیر داشت. یکی از آنها، اتفاقی بود که در زمان سفر بارسا رخ داد. مورینیو از پیش داشت بازیکنانش را برای برنامهای دو مرحلهای آماده میکرد. آنچه بیش از همه ذهن او را مشغول کرده بود، بخش اول برنامهاش بود که بیتردید، چگونگی مهار لیونل مسی بود. مورینیو در این مورد به نتیجه قطعی رسید. او در سال 2015 به چند روزنامهنگار در این مورد گفت:” هر بار که مقابل مسی بازی داشتیم، ساعتها بازیاش را مطالعه کردم. مسئله متوقف کردن او نیست؛ باید کار او را سخت کنید. این تنها کاری است که میتوانید مقابل او انجام بدهید.” این به خاطر سرعت بسیار بالایی بود که مسی داشت. مورینیو میخواست که تیمش در اطراف محوطه جریمه “منسجم” بماند و فضاهای اطراف آن را برای بازی مالکانه بارسلونا به حداقل برساند. اما یک مسیر واضح- و تقریبا توقف ناپذیر- وجود داشت که بارسلونا میتوانست از این برنامه دفاعی، عبور کند.
این شامل حرکات دنی آلوس از سمت راست و “تو زدن”های مسی بود که باعث میشد مدافعان به دو سمت مختلف بروند. راهحل این نقشه میتوانست این باشد که مدافعان و هافبکهای میانی حریف، مسئولیت مهار ستاره آرژانتینی را بین هم تقسیم کنند اما آنچه باعث میشد که این کار ممکن نباشد این بود که یک بازیکن هجومی دیگر بارسا با ایجاد پرس، میتوانست آن مدافعان را از کار بیندازد. اینجا بود که آن فضای خالی خطرناک خود را نشان میداد. و این وقت بود که مسی کشنده ظاهر میشد و یکی از پیشبینی ناپذیرترین ویژگیهای او به کار میافتاد. او که از دید جانبی برخوردار است، ناگهان به سمت فضای خالی میرود و از این فرصت استفاده میکند. یک فضای کوچک و یک تاثیر بزرگ.
هر بار که میبینید مسی در جریان بازی حضور ندارد و فقط در حال تماشای بقیه است، زمانی است که او این کار را انجام میدهد. او شرایط بازی را میسنجد و بلافاصله و به طور دقیق متوجه میشود که نقطه شکاف در آرایش دفاعی حریف کجاست. مورینیو یک “گابیا”ی (gabbia)- در ایتالیایی به معنی زندان- چهار نفره برای مسی ترتیب داد تا دائما فضای حرکتی او را محدود کنند. این کار نیاز به سطحی از ریسک کردن داشت زیرا به سایر بازیکنان بارسلونا آزادی حرکت و همینطور تمرکز کامل میداد.
اینجا بود که آن سطح از هوشیاری که مورینیو در تیم ایجاد کرده بود، به کار آمد. اشنایدر در سال 2010 به مجله “چمپیونز” گفت:” او اطلاعاتی به ما داد که هیچ مربی دیگری نمیتوانست بدهد. این قدرت مورینیو بود.” اما این همه نقشه نبود. بخش دوم شاید دشوارتر هم بود زیرا نیاز به حمله کردن بود؛ بدون اینکه آن ساختار دفاعی تضعیف شود. مورینیو گفت:” ما میدانستیم که اگر در خانه پیروز نشویم، هیچ شانسی در دیدار برگشت نداریم.” بنابراین او باید راهی برای ایجاد توازن پیدا میکرد. بار دیگر مسئله زمانبندی در کار بود.”
مورینیو بعدا در ویدئویی که در سایت Coaches’ Voice منتشر شد، توضیحات کاملی در این مورد داد:” واضح است که استراتژیِ تلاش برای ضربه زدن به آنها، در انتقال هجومی ما بود؛ زمانی که صاحب توپ میشدیم. و ما شیوه بازیسازی آنها را میدانستیم که دنی آلوس و مکسول خیلی جلو میرفتند و فضای زیادی پشت سرشان ایجاد میشد.” (ویدئوی کامل را از اینجا تماشا کنید) بنابراین اینتر منتظر میماند تا به زمین آنها بروند و سپس با تمام نیرو حمله میکرد:” ما اساسا از عقب زمین خیلی فشرده دفاع میکردیم اما در فاز انتقال، خیلی قوی بودیم و سه، چهار یا پنج بازیکن در موقعیت هجومی قرار میگرفتند.”
همه اینها نیاز به سطح بالایی از تمرکز، صبر و نظم داشت تا از- آنطور که خاویر زانتی گفته- ” صدای فریبنده توپ” اجتناب کنند (توضیح مترجم: در جمله منصوب به زانتی، به siren call اشاره شده که به معنی آواز فریبنده پری دریایی است که در داستانهای اساطیری آمده است). چندان تعجب برانگیز نبود که مورینیو در کنفرانس مطبوعاتی پیش از بازی اعلام کرد که ” این بازی بیشتر با سر بازی میشود، تا پا”.
صحبتهای تاکتیکی قبل از بازی هم در دو روز جداگانه انجام شد؛ بنابراین بازیکنان توانستند کاملا آن را به ذهن بسپارند. این شامل نحوه بازی بارسلونا هم میشد. به همین دلیل است که هر بار کسی در مورد دیدار برگشت از مورینیو سوال میکند، او بلافاصله پاسخ میدهد:” من اولی را ترجیح میدهم.” گواردیولا هم به همان اندازه در ذهنش احتمالا به بازی فکر کرد. آنهایی که به او نزدیک هستند، میگویند که او میدانست باید زلاتان را که تازه شرایط بازی پیدا کرده بود، از ترکیب خارج کند. همه شواهد این را نشان میداد؛ به ویژه از پیروزی مقابل اینتر در مرحله گروهی و سپس دیدار با رئال.
زلاتان در زندگی نامهاش ادعا کرد که گواردیولا در آخرین جلسه تمرینی به دنبال بهانهای بود تا او را کنار بگذارد:” او سوال کرد “میتونی از اول بازی کنی؟ آمادهای؟ اما واقعا آمادهای؟” گواردیولا تصمیم گرفت که به جای ایجاد تغییر، روی برنامه قبلی بماند و همین باعث شد تا خط حمله بارسا، ساکن بشود. این مسئله از سوت ابتدای بازی و به ویژه از اولین حمله مشخص بود.
در ورزشگاه سن سیرو، در حالی که صدای کرکنندهای که تنها در دیدارهای این چنینی وجود دارد، به گوش میرسید، مکسول از سمت چپ حرکت و توپ را برای زلاتان ارسال کرد. این یکی از لحظات معدودی بود که او خودش را از لوسیو و والتر ساموئل جدا کرد اما ستاره سوئدی به جای زدن ضربه سر، قصد داشت یکی از آن ضربات آکروباتیک پشت پا در هوا را بزند.
این حرکت نمایشی بیشتر برای خودنمایی بود.این بازتاب عملکرد او در آن دیدار بود. بارسلونا در خط حمله توانایی های بالقوه زیاده داشت اما حضور زلاتان در فاز تهاجمی آبی اناری پوشان این تیم را محدود کرد. توپ بارها و بارها روی پا و سر لوسیو و ساموئل فرود آمد؛ در حالیکه ژاوی مجبور بود نوع خاصی از پاسهایش را بفرستد که باعث شد مسی دور از جایی که بهترین عملکردش را داشت، بازی کند. این مسئله شرایط را برای اینتر، برای اجرای بخش اول برنامهاش، راحت کرد.
هرچه بازی پیش میرفت، بیشتر مشخص میشد که گواردیولا اشتباه کرده است و به همان اندازه معلوم بود که مورینیو درست تصمیم گرفته. تک گل بارسلونا هم در شرایطی به دست آمد که زلاتان تماسی با توپ نداشت. این گل با یکی از “فرار”های مایکون به جلو به دست آمد که نشان میداد حفظ تعادل برای اینتریها چقدر سخت است.
فضایی پشت سر او ایجاد شده بود که مکسول از آن به داخل زد و پدرو موفق به گلزنی شد. این یک گل خارج از خانه مهم بود و حالا شرایط کاملا به سود بارسلونا شد.این گل میتوانست برای اینتر کشنده باشد؛ به ویژه اینکه سه اشتباه دفاعی اینتر، به شوت پدرو منجر شده بود. اما مورینیو در این مورد به آنها هشدار داده بود. او در این مورد زیاد صحبت کرده بود و بازیکنان میدانستند که نباید وحشت زده شوند. آنها باید به برنامه بازی خود وفادار میماندند. اشنایدر گفت:” وقتی آنها پیش افتادند، هیچ چیزی در بازی ما تغییر نکرد.”
هرچند، برنامه بازی آنها، خود بازی را تغییر داد. اینتر شروع به ایجاد موقعیتهای بیشتری کرد. دیگو میلیتو دو موقعیت داشت که یکی از آنها را در دقیقه 27 با یک ضربه بد به بیرون زد. اما او هم مانند بیشتر اینتر، اجازه نداد این اشتباه، اعتماد به نفسش را خراب کند. تداوم و تلاش او، یکی از کلیدی ترین عوامل پیروزی اینتر بود. چند دقیقه بعد،سامی اتوئو،هم تیمی اش،دیگو میلیتو را در نوک حمله پیدا کرد. مهاجم آرژانتینی سه مدافع را همراه خودش کشید و با یک حضور ذهن فوقالعاده، توپ را به اشنایدر رساند تا او کار را تمام کند.
با این گل، سن سیرو جان تازهای گرفت. اینتر به بازی بازگشت. اما هنوز اتفاقات بیشتری در راه بود. کاملا مشخص شده بود که برنامه مورینیو جواب میدهد. با این گل، آنها حالا به برنامهشان باور کامل داشتند. چند دقیقه بعد، مسی تلاش کرد به تو بزند اما والتر ساموئل به خوبی او را مهار کرد و استبان کامبیاسو با قدرت توپ را گرفت. این “زندان” بود، یک حبس کامل. به همین دلیل بود که مورینیو کاملا اطمینان داشت برنامهاش، به پیروزی منجر میشود. هرچند، هنوز نیاز به تمام کردن کار بود و هیچ کسی به خوبی مایکون این کار را انجام نمیداد. مورینیو بعدا او را یک “معجزه فیزیکی” توصیف کرد و در حالیکه بازیکنان زیادی در اجرای برنامههای او نقش کلیدی داشتند، این مایکون بود که دو برنامه را به هم وصل میکرد.
او که از صحبتهای بین دو نیمه مربیاش انگیزه زیادی گرفته بود، در دقیقه 47، بعد از اینکه یک بار دیگر به شکلی تهاجمی، توپ از مسی گرفته شد، به سمت جلوی زمین پیشروی کرد. توپ در سمت راست زمین در اختیار میلیتو بود و او هم مایکون پیش تاخته را صاحب توپ کرد. او در نهایت ویکتور والدس را پشت سر گذاشت و سیدو کیتا با یک لغزش، نقش زمین شد. این “دقیقا” چیزی بود که مورینیو فکرش را کرده بود. گل سوم دقیقا به همین شکل و حتی تمیزتر زده شد. یک ضدحمله برق آسا توسط اتوئو شکل گرفت و میلیتو از فاصلهای نزدیک، کار را تمام کرد. این پاداشی برای مهاجم آرژانتینی بود؛ و بهترین عملکرد مورینیو: یک دفاع مطمئن با ضدحملاتی برقآسا، به لطف یک برنامه تاکتیکی دقیق و انگیزه بالا.
در مقابل، تیم بارسلونا دچار یک آشفتگی شد. این را در تصویر بازیکنان این تیم که بعد از دریافت گل، نقش زمین شده بودند، میشد دید. این چیزی بود که مورینیو را بسیار راضی کرد. او به Coaches’ Voice گفت بارسا “نمیتوانست این اتفاق را هضم کند”. البته شانس هم کمی با اینتریها بود زیرا تصاویر آهسته نشان داد که میلیتو کمی در آفساید بود. حتی با این وجود هم، نمیتوان فراموش کرد که نمایش اینتر چقدر فوقالعاده بود. این برای اولینبار بود که بارسای گواردیولا، ضربه پذیر بود؛ آن هم تا این اندازه.
در این بین، طاقت گواردیولا تمام شد و زلاتان را بلافاصله بیرون کشید. بازی بارسلونا خیلی سریع بهتر شد؛ هرچند بخشی از آن به دلیل جریان طبیعی بازی بود. بازی به چیزی شبیه شد که از پیش انتظار میرفت و در بازی برگشت هم تماما به همان ترتیب بود: بارسا مالکیت توپ را در اختیار داشت، اینتر با سرسختی- و گاهی با دستپاچگی- دفاعی میکرد.
به نظر میرسید دنی آلوس در دقیقه 83 تازه راه افتاده که اشنایدر او را نقش زمین کرد. اولهگاریو بنکوارنچا، داور پرتغالی، به جای نشان دادن نقطه پنالتی، کارت زرد برای شیرجه زدن آلوس از جیبش خارج کرد- درگیری متعاقب این صحنه یک کارت زرد برای کارلوس پویول به همراه داشت که باعث شد او بازی برگشت را از دست بدهد. این منجر به اتهام گسترده از سوی رسانههای کاتالانی در مورد “دوستی” داور با مورینیو شد.
گواردیولا تایید کرد که اینتر تیم بهتر زمین بود و بارسا نتوانست بهترین بازی خود را انجام بدهد اما نتوانست نارضایتیاش را پنهان کند:” وقتی پیراهن مسی سه بار کشیده میشود و آنها روی ضدحمله گل میزنند، من نمیتوانم کاری بکنم.” او همچنین شکایت کرد که اینتریها اجازه ندادند به زمین آب بدهند که باعث شد “در شرایط خیلی بدی باشد”. در تونل ورزشگاه، ژاوی طعنه آمیزانه از مورینیو در مورد داور پرسید و مورینیو بلافاصله جواب داد:” کدوم داور رو میگی، داور بازی پارسال با چلسی؟”
منابعی که داخل ورزشگاه بودند، میگویند که ژاوی از این جواب عصبانی شد. البته مورینیو وقتی با رسانهها صحبت کرد، اشارهای به آن داشت:” طبیعی است که آنها از شکست خوردن عصبانی باشند زیرا به این اتفاق عادت ندارند. نمیتوان همیشه پیروز بود. پذیرفتن آن آسان نیست اما فوتبال همین است.” گواردیولا متوجه شد که مورینیو چه کار میکند. همه بازیکنان او در رختکن از آنچه رخ داده بود، عصبانی بودند. سرمربی کاتالانی به آنها گفت که نباید تحریک شوند. با این وجود، جرقه زده شده بود. درام بزرگ هنوز در راه بود.
***
در طول چند روز بعد، خشم بارسلونا روی بازی برگشت متمرکز شد. کلمه Remontada- بازگشت- مانند یک شعار تکرار میشد؛ به ویژه توسط تیتو ویلانووای فقید. کمک مربی وقت بارسلونا این را حتی زمانی که تیم در گیت فرودگاه مالپنسای میلان بود هم بیان کرد. بارسا حالا میتوانست با پرواز به خانه برگردد اما آنها به فکر عبور از دیوارها بودند.
بعد از دیدار بعدی در لیگ که پیروزی 3-1 مقابل خِرِز بود، بازیکنان تیشرتهایی به تن کردند که روی آن نوشته شده بود:” ما با تمام وجود بازی خواهیم کرد”. در این بین، گواردیولا هم از هواداران کمک خواسته بود و گفته بود که “اکنون زمان آن است که با تمام توان به کمک بارسلونا بیایید”. جمله تکراری در رختکن این بود که “ما صعود میکنیم، بچهها”.
بویان به ایندیپندنت گفت:” میتوانستید جو را احساس کنید و اینکه چه معنایی برای تیم داشت.” گواردیولا حتی یک ویدئوی انگیزشی آماده کرده بود؛ مانند ویدئوی گلادیاتور که پیش از فینال چمپیونزلیگ 2009 ساخته بود اما ترجیح داد آن را به نمایش نگذارد زیرا بازیکنانش به اندازه کافی انگیزه داشتند. پیکه شرایط را اینگونه جمعبندی کرد:” میخواهم بازیکنان اینتر بعد از 90 دقیقه، از حرفهای که دارند، متنفر شوند.” این شرایطی بود که مورینیو بازیکنانش را برای آن آماده کرد. به همین دلیل بود که او میخواست یک دیوار بسازد.
قرار بود آن دیدار، دیداری از دو جبهه کاملا متضاد باشد. اگر دیدار رفت، نهایت مهارت مربیگری مورینیو بود، دیدار برگشت قرار بود نهایت نبرد اصول پایهای فوتبال باشد: یک تیم سراسر حمله مقابل یک تیم سراسر دفاع. این بار، برنامه اینتر تنها یک بخش داشت: فقط دفاع. توپ را رها کنید و روی فضا تمرکز داشته باشید. توضیح این برنامه راحتتر بود اما اجرای آن همچنان دشوار بود. مورینیو از بازیکنانش خواست تا عقب بنشینند و تنها از فاصله 25 متری دروازهشان، حریف را پرس کنند و دفاع منطقهای شدیدی داشته باشند. در آن جو وحشتناک، این کار نیاز به تمرکز زیادی داشت و همینطور ریختن “خون”.
البته مورینیو تنها کسی بود که دوست داشت از جو ورزشگاه صحبت کند. این بخشی از برنامه او برای بازی بود و گواردیولا این را میدانست. در حالیکه بازیکنان بارسلونا دائما در مورد این صحبت میکردند که فینال در برنابئو “فرصتی است که فقط یک بار پیش میآید”، مربی پرتغالی روی همین مانور میداد. او گفت:” ما میخواهیم یک رویا را دنبال کنیم. اما دنبال کردن رویا یک چیز است، و دنبال کردن عقده، چیز دیگر. برای بارسلونا، این یک عقده است…عقدهای که میتوانید ببینید و احساس کنید. بالا بردن پرچم کاتالونیا در برنابئو یک عقده است.”
او احتمالا روی نقطه حساسی از ذهن گواردیولا دست گذاشته بود؛ مردی که به عنوان هوادار بارسلونا بزرگ شده بود و به این عادت کرده بود که موفقیتهای اروپایی نصیب رئال شود. با این وجود، هدف این بود که تیم فعلی بارسا را تا آن اندازه تحقیر کند که نتواند بازی همیشگیاش را ارائه بدهد. و این چیزی بود که گواردیولا در رختکن روی آن تاکید داشت:” به سبک بازی وفادار باشید. سریع بازی کنید.” هرچند، او خیلی به خودش وفادار نبود. گواردیولا بار دیگر فکر کرد که زلاتان را بیرون بگذارد و از مسی در پست 9 کاذب استفاده کند اما باز هم این کار را نکرد.
وقتی دو تیم به زمین رفتند و یک نبرد طوفانی در حال آغاز بود، ستاره سوئدی بار دیگر در نوک حمله قرار داشت. سرود بارسا در ورزشگاه طنینانداز شده بود. بویان میگوید:” میتوانستید جو ورزشگاه را احساس کنید. هواداران ساعتها آنجا حضور داشتند. آن دیدار، دیدار شخصیتهایی ویژه بود.”
و دیداری که همانطور که انتظار میرفت، آغاز شد: بارسلونا حمله میکرد و اینتر دفاع و همه اینها در 25 متری دروازه ژولیو سزار رخ میداد. این شکل بازی بیشتر مناسب زلاتان بود و او نمایش بهتری داشت و بیشتر در جریان بازی بود. اولین نشانه یک نبرد تمام عیار در دقیقه 10 از راه رسید؛ جاییکه ستاره سوئدی بعد از درگیری با لوسیو، نقش زمین شد و پیراهن پاره شدهاش را نشان داد.
فرانک دِ بلیکر، داور بازی، باز هم نقطه پنالتی را نشان نداد. چند دقیقه بعد، مایکون در جدال بر سر توپ با مسی، به تابلوهای تبلیغاتی کنار زمین برخورد کرد. این دومین بار در این بازی بود که او چنین درگیریای پیدا میکرد. شیوه بازی اینتر در دقایق پایانی نیمه اول، بیش از پیش تحت تاثیر قرار گرفت؛ وقتی گوران پاندف مصدوم شد و کریستین چیوو، مدافع چپ تیم، به جای او در بال چپ قرار گرفت. اگر این اتفاق آنها را بیش از قبل دفاعی کرد، آن اتفاق جنجالی در دقیقه 26 بود که کار را تمام کرد و بازی را به اوج حساسیت رساند.
دست تیاگو موتا لحظهای به صورت بوسکتس برخورد کرد اما بازیکن بارسلونا طوری رفتار کرد که انگار کور شده است؛ قبل از اینکه از بین انگشتانش نگاه کند که آیا بازیکن اینتر جریمه شده است یا نه. او جریمه شد. موتا اخراج شد. این بزرگترین اشتباه اینتریها بود؛ بیش از همه به خاطر اینکه خود موتا پیش از بازی در مورد آن هشدار داده بود:” ما عادت داریم که ببینیم بازیکنان بارسا خودشان را بارها روی زمین میاندازند. مهم این است که تمیز بازی کنیم.” اما او این کار را انجام نداد و شاید این از مواردی بود که دو کار اشتباه، به نتیجه درست منجر میشود. و شاید این اتفاق خوبی هم برای اینتر بود.
این اتفاق، به نمایشی منجر شد که فقط در تلاش با تمام وجود میتوان آن را رقم بزند. مورینیو که از کنار زمین، به شکلی نمایشی به این تصمیم خندید، اینقدر حضور ذهن داشت که خیلی سریع تیمش را به حالت دفاعی کامل ببرد. چیوو به داخل متمایل شد و میلیتو به چپ رفت و اتوئو در سمت راست قرار گرفت. آنها دیگر مهاجمی نداشتند؛ تنها سراسر خواستن بودند.
میلیتو توضیح میدهد:” ما باید عقب مینشستیم تا قدرت خود را پیدا کنیم.” بویان میگوید:” این اتفاق، باعث شد آنها عقبتر هم بروند.” گواردیولا هم تلاش کرد تغییر خودش را ایجاد کند و زلاتان را به کنار زمین فراخواند تا با او حرف بزند. مورینیو نتوانست در برابر وسوسه رفتن پیش آنها غلبه کند. او آرام در گوش پپ گفت:” فکر میکنی کار تمام شده اما این طور نیست.” این تازه شروع داستان بود.
***
مهمترین مشکل برای بارسلونا و بزرگترین موهبت برای سبک مربیگری روانشناسانه مورینیو این بود که دفاع اینتر خیلی متمرکز بود- هم از نظر جاگیری و هم از نظر روانی- به این ترتیب حتی یک سانتیمتر هم فضا در محوطه جریمه آنها نبود. غیبت اینیستا هیچ وقت تا این اندازه احساس نمیشد. هیچ فضایی برای جابجاییهای سریع یا اوورلپهای آنها نبود یا زاویهای برای پاسهای کلاسیک بارسا از هافبک میانی به بازیکن پیشرونده کناری.
همه مسیرها بسته شده بود؛ با نوعی از سبک دفاعی ویژه ایتالیایی؛ شیوهای که در دفاع جانانه والتر ساموئل روی شوت محکم زلاتان در دقیقه 38 به خوبی میشد دید. پدرو به ایندیپندنت گفت:” آنها تنها میخواستند خطوط دفاعی پرتعدادی ایجاد کنند. اتوئو به عنوان دفاع کناری بازی میکرد. به یاد دارم 6-5 بار لب خط رفتم… پیدا کردن فضا خیلی دشوار بود.”
ژولیو سزار هم به خاطر تلف کردن وقت، کارت زرد گرفت. آنها حتی بعد از استراحت بین دو نیمه، دیرتر به زمین رفتند تا بازیکنان بارسا چند دقیقهای که مانند یک عمر بود، منتظر بمانند. این دقیقا چالش اصلی بارسا بود. این یکی از آن بازیهایی بود که آنها بیش از آنکه با حریف بجنگند، باید با زمان نبرد میکردند؛ با این چالش که صبور بمانند و در عین حال ضرباهنگ را حفظ میکردند تا در مقاطع خاص، به اهداف خود برسند. آنها ابتدا باید به گل اول میرسیدند. فشار و جو ورزشگاه وحشتناک بود. پدرو میگوید:” ما در سراسر بازی آن فشار را احساس میکردیم.” این خود بخشی از تفکر ضد حملهای مورینیو بود، چیزی مانند جودو. اینکه توپ به بارسا داده شود و همین، علیه خودشان استفاده شود.
مورینیو گفت:” ما توپ را نمیخواستیم زیرا وقتی بارسلونا پرس میکرد و دوباره توپ را به دست میآورد، ما ساختارمان را از دست میدادیم. من هرگز نمیخواستم ساختارمان را از دست بدهیم بنابراین نمیخواستم که صاحب توپ شویم. ما توپ را به آنها دادیم. من به بازیکنان گفتم که میتوانیم از توپ برای بردن کمک بگیریم و باید منسجم باشیم و فضاها را ببندیم.”
اما بعد از شروع نیمه دوم، یک ترک جزئی در دیدار ایجاد شد؛ وقتی مسی ناگهان آزاد و درون محوطه جریمه صاحب توپ شد و شوتی زد که سزار آن را به بیرون دفع کرد. این یک هشدار برای اینتر بود. این باعث شد تا آنها فضاها را حتی بیش از قبل ببندند. بارسا دائما در تلاش بود تا از 10 بازیکن عبور کند. ژاوی آنها را بازیکنانی که “از تیر دروازه آویزان بودند” توصیف کرد. مایکون از ” به سختی افتادن” برای توصیف آن بازی استفاده کرد اما مشخص نیست که آیا آنها به اندازهای که پیکه میخواست، از شغل خود متنفر شدند یا نه.
تا آن مقطع، اینتر تنها 19 درصد مالکیت توپ در اختیار داشت. هرچند، همان صاحب توپ شدن اندک هم برای آنها کافی بود. صبر گواردیولا دوباره تمام شد. او زلاتان و بوسکتس را خارج کرد و بویان و خفرن را به زمین فرستاد. بویان میگوید:” در دیدارهایی مانند این، تنشهایی وجود دارد که شما قبل از ورود به زمین هم خیلی درگیر بازی هستید. پپ از من خواست که فقط وارد محوطه جریمه بشوم.” افزایش تعداد بازیکنان فرز و سریع در زمین، به همراه افزایش خستگی بازیکنان اینتر، به تدریج ترکهایی در دیوار ایجاد کرد. در دقیقه 83، مسی فضای کافی پیدا کرد تا یک توپ خوب برای بویان ارسال کند اما ضربه سر او به بیرون رفت.
در دقیقه 84، بارسلونا سرانجام به گل اول رسید. این پیکه بود تا محوطه جریمه اینتر جلو رفت، اما گل روی یکی از تاکتیکهای ارسال توپ زده نشد. بلکه حاصل یک حرکت تکیکی زمینی بود. ژاوی سرانجام فضا پیدا کرد تا یکی از آن پاسهایش را بفرستد و در حالیکه ژولیو سزار از دروازه بیرون آمده بود و ایوان کوردوبا هم نزدیک میشد، پیکه با دو ضرب به توپ، تغییر مسیر داد. دو بازیکن اینتر گیج شدند و دروازه باز شد. 3-2 در مجموع دو بازی.
بارسلونا به یک گل دیگر نیاز داشت تا با گل زده در خانه حریف، پیروز شود. این میتوانست یک پایان فوقالعاده باشد. این یکی از نابترین سطح بازیهای در چمپیونزلیگ بود. اما هنوز خالصترین سطح درام از راه نرسیده بود. هم ژاوی و هم مسی با شوتهایی دقیق که نشان دهنده سطح بالای تمرکز آنها در آن لحظات بود، ژولیو سزار را امتحان کردند. هیچ زمانی برای اشتباه کردن نبود.
در وقتهای تلف شده، در حالی که اینتریها کاملا در محوطه جریمه خودی تجمع کرده بودند، یحیی توره جلوی یک دفع توپ را گرفت. توپ به بویان رسید و او هم شوت کرد. توپ به گوشه بالایی دروازه رفت و به نظر میرسید که نوکمپ نفسی به راحتی خواهد کشید اما او و هم تیمیهایش وقتی برای خوشحالی پیدا نکردند. توپ پیش از آن به دست توره برخورد کرده بود. بازی هنوز 1-0 بود. هنوز این اینتر بود که باید به مادرید میرفت. مورینیو بعدا گفت:” بویان تنها بازیکنی است که تقریبا داشت با حمله قلبی کار من را تمام میکرد.” اما این بازی تمام شد. آخرین حرکت اینتریها، یک دفع توپ بود و پایان بازی. بازیکنان بارسا از سر استیصال روی زمین زانو زدند و اینتریها با شادی تمام، دور زمین میدویدند. در این بین، مورینیو دیوانهوار به درون زمین دوید و در حالیکه با انگشت آسمان را نشان میداد، به سمت هواداران اینتر رفت.
ویکتور والدس به شکلی عجیب تلاش کرد او را متوقف کند و ماموران امنیتی هم از راه رسیدند اما هیچ چیزی نمیتوانست او را متوقف کند. حتی “در آن لحظه” هم مورینیو به رسانهها گفت که بازیکنانش، “تیمی از قهرمانها” بودند و تقریبا با ادبیات وایکینگی در مورد آنها صحبت کرد:” وقتی لحظهای رسید که باید هرکاری در زمین بکنی، نباید از مهارتت استفاده کنی، باید خون بریزی.” او همچنین این دیدار را “زیباترین شکست دوران حرفهای خود” توصیف کرد. همه اینها در شرایطی در جریان بود که رختکن بارسلونا غرق در سکوت بود. بویان میگوید:” هیچ کسی حرف نمیزد. هیچ زمانی برای صحبت تیمی نبود.” زمان شادی مورینیو بود.
***
وقتی مورینیو سرانجام در آن تابستان به رئال مادرید رفت، تصویری که برای تزیین دفترش انتخاب کرد، نه از پیروزی 2-0 مقابل بایرن مونیخ در برنابئو بود، و نه از هیچ یک از لحظاتی که جامی فتح کرده بود. از لحظه دویدنش در نوکمپ و گرفتن انگشتش به سوی آسمان بود. این نشان میداد که آن دیدار، لحظه مورد علاقه دوران حرفهای مورینیو بود. نشان میداد که چرا هدایت رئال مادرید را انتخاب کرد. فلورنتینو پرز، رئیس رئال مادرید، بلافاصله قرارداد را امضا کرده بود و از نبوغ بالای مورینیو اطمینان داشت.
اما هر چقدر هم آن پیروزی درخشان بود، پرز به این دقت نکرد که شرایط چقدر به سود اینتر رقم خورده بود تا آن پیروزی تسهیل شود. برای متوقف کردن بارسا، نیاز به فوران یک آتشفشان بود، و یک مصدومیت برای یکی از بهترین بازیکنان تاریخ باشگاه به نام اینیستا، یک تصمیمگیری تاکتیکی اشتباه از گواردیولا که کمتر رخ میداد و چندین تصمیم بحث برانگیز داوری از جمله یک خطای هند که در آخرین لحظات گرفته شد و بله، کلی هم شانس.
این نتیجه، گواردیولا را به نتایجی هم رساند. او سرانجام به این نتیجه رسید که باید خودش تصمیم سخت را بگیرد و زلاتان را کنار بگذارد و مهاجم مناسبتری مانند داوید ویا را به تیمش اضافه کند. به این ترتیب مسی سرانجام به نوک خط حمله منتقل شد. بزرگترین تاثیر این تصمیمات در رویارویی بعدی مورینیو و بارسلونا آشکار شد؛ وقتی رئال، با یکی از آن نمایشهای ویژه بارسلونا، 5-0 در هم کوبیده شد.
این نشان داد که آن خوشحالی مورینیو چرا اهمیت زیادی داشت. آن برد، پیروزی آخر اینتر نبود؛ پیروزی آخر آن سبک فوتبال هم بود. به همین دلیل بود که آن دیدار از نظر تاریخی مهم است. یک فلسفه فوتبالی در حال اوج گرفتن بود و دیگری در حال نزول اما در نقطه حساسی با هم روبرو شدند. همچنین مشخص شد که زمان نامناسبی برای رفتن مورینیو به رئال بود. به این خاطر که او به باشگاهی رفت که بدون جام و عنوان نبود، بلکه سابقه قهرمانیهای زیادی داشت. باشگاهی که تنها به خود او نگاه نمیکرد؛ بلکه به فوتبالی که ارائه میداد، توجه داشت.
واقعیت این بود که فوتبال یکی از اساسیترین تحولاتش را آغاز کرده بود که توسط گواردیولا شروع شده بود. نتیجه دیدار با اینتر کمک کرد تا آن تیم بارسلونا به مرحله کاملتری برسد و کاملترین نمایشش را ارائه بدهد: با پیروزی 3-1 مقابل منچستریونایتد در فینال چمپیونزلیگ 2011. شاید آنها به دستاورد بزرگ سه قهرمانی پیاپی در اروپا نرسیده باشند اما نمایشهای بزرگی ارائه دادند که تاثیر بیشتری داشت. به همین دلیل است که پدرو، بعد از 9 سال، از ناکامی تیمش در سال 2010 ناراحت نیست:” فکر میکنم آن بارسلونا، بهترین تیم تاریخ است. از هر لحاظ، از لحاظ بازیکنان که بهترینهای دنیا بودند، و فلسفه و ایده روشن بازی. ” و این، حاصل یکی از بهترین بازیهای تاریخ چمپیونزلیگ است.
بی نظیر بود، مرسی
ترجمه ها عالی است..انتخاب متن ها هم همینطور..و کلیت این ایده و سایت تخصصی فوتبال عالیه..منتهی بنظرتون بهتر نیست بعضی از این ترجمه ها در قالب مستند و ویدیو تنظیم بشن؟فکر میکنم بازخورد جالب باشه..و جذابیت و گیرایی مطلب رو هم بالا ببره..البته در قالب ویدیوهای حرفه ای با روایت حرفه ای..میتونم در این زمینه همکاری کنم اگر اراده و عزمی برای اجرایی کردن. این ایده وجود داشته باشه..و میتونید هم خودتون اینکار رو بکنین..اما فکر کنم از پس کار بر بیام و همکاری جالبی از آب دربیاد