آنالیز: چرا مربیان از مدافعان کناری در خط میانی استفاده میکنند
هفتیک- مفهوم رفتن مدافعان کناری به پست هافبک میانی هنوز هم بسیار نو و تازه است.
با این وجود، حالا بیشتر از یک دهه از زمانی که پپ گواردیولا این کار را در بایرن مونیخ انجام داد میگذرد، او از این واقعیت که مدافعان کناریاش که فیلیپ لام و داوید آلابا، دو بازیکن تکنیکی درخشان که هر دو تجربه بازی به عنوان موتور محرک تیمهای جوانان بایرن را داشتند، نهایت استفاده را کرد.
گواردیولا برنامهاش را در منچسترسیتی هم ادامه داد- این کار ابتدا با موفقیت پیش نرفت. بازیکنانی مانند پابلو سابالتا، باکاری سانیا و گائل کلیچی در آشنایی با اصول اولیه این پست مشکل داشتند. دیگر بازیکنان موفقیت بیشتری به دست آوردند. اولکساندر زینچنکو هافبک میانیای بود که به صورت دائمی در خارج از پستش در جایگاه مدافع چپ حضور داشت. ژوائو کانسلو بیشتر از مدافع به یک بازیساز شباهت داشت. ریکو لوئیس شاید اولین بازیکن باشد که به صورت خاص برای حضور در نقش «مدافع و هافبک» تربیت شده است- کمی مدافع، کمی هافبک.
تا این جا، این اتفاق در باشگاههای بزرگ تنها عادی نبوده، بلکه تقریباً اجباری بوده است. و با توجه به این که بسیاری از بازیکنان متفاوت این نقش را به اشکالی بسیار متفاوت تفسیر میکنند، شاید زمان آن رسیده است که فرقی بین استفاده از این بازیکنان با دقت بیشتری قائل شویم.
1- حرکت یک یا دو مدافع کناری به سمت فضای میانی؟
وقتی گواردیولا اولین بار از نقشهاش در بایرن مونیخ رونمایی کرد، سبک کارش شامل آوردن هر دو مدافع کناری به خط میانی در کنار هم بود. این اقدامی تحول آفرین بود که در واقع با این دو بازیکن به عنوان بخشی از ساختار میانی رفتار میکرد و به وینگرها گفته میشد که در پستشان بمانند، فضایی که پیش از این مدافعان کناری با اوورلپ کردن با سرعت در آن حرکت میکردند.
اما بازی با سیستم هیبرید در چند سال اخیر رایجتر شد و یکی از دلایلش این بود که سرمربیان بسیاری- از جمله گواردیولا- ترجیح میدادند که خط دفاعی به جای استفاده از ساختار 2-3، از ساختار 3-2 استفاده کند.
بنابراین وقتی آرسنال در اوایل این فصل برابر برایتون به میدان رفت، برای مثال، یورین تیمبر به فضای میانی آمد تا به هافبک میانی تبدیل شد و این کار به دکلان رایس اجازه داد که نقش مهاجم پنجم را بازی کند، در حالی که بن وایت از لب خط به داخل زمین متمایل شد و بخشی از یک خط دفاعی سه نفره را تشکیل داد. این شاید رایجترین نسخه باشد.
اما منچستریونایتد اغلب هر دو مدافع کناری را در این فصل به فضای میانی میبرد. در شکست این تیم برابر لیورپول، برای مثال، دیوگو دالوت و نصیر مزراوی هر دو همزمان به فضای میانی آمدند و این به دو هافبک اجازه داد که پیشروی کنند.
2- آیا آنها آنجا هستند که حمله کنند یا دفاع؟
البته که هر بازیکن در زمین مسئولیتهای خودش را در هر دو زمینه دارد. اما ایده اصلی استفاده از بازیکن مدافع-هافبک نزدیک نگه داشتن چهار مدافع و داشتن آمادگی برای بازی به عنوان عضو دفاعی در صورت ضد حمله سریع از سوی حریف است.
بنابراین وقتی آرسنال از حرکت وایت به فضای میانی زمین استفاده کرده است، برای مثال، شما تمایل دارد فکر کنید که این کار در وهله اول برای ساختار دفاعی است- اینجا، آنها برابر تیم برنتفورد بازی میکنند که از ضدحملات با دو مهاجم استفاده میکند و بنابراین آرسنال به دنبال مدافعی خوب در آن پست است، به جای این که نیاز به مدافع در فضای کناری داشته باشد.
این مشخصا تفکری نیست که یورگن کلوپ و آرنه اشلوت به عنوان سرمربیان سابق و فعلی لیورپول در بردن ترنت الکساندر آرنولد به فضای میانی داشتند و دارند. این اقدامی پیش فعالانه و برای استفاده بیشتر از بهترین پاسورشان در تقابل با توپ و در پستهایی است که او میتواند در آنها پاسهایی با تنوع بیشتر ارسال کند.
3- آیا آنها به عنوان یک هافبک دفاعی عمل میکنند یا هافبک هجومی ؟
درک کلی این است که اگر یک هافبک دفاعی به فضای داخلی و منطقه میانی بیاید، به هافبک دفاعی موقتی تبدیل میشود- اکثر تصاویری که در بالا به آن اشاره شد چنین چیزی را نشان میدهد.
اما در جریان تساوی ۲-۲ منچسترسیتی برابر آرسنال، نقش یوشکو گواردیول پیشرفتهتر بود- او وظیفه داشت از دفاع چپ به فضای داخلی برود تا به بازیکن میانی سمت چپ سیتی تبدیل شود، در حالی که رودری (و زمانی که او به دلیل مصدومیت از ترکیب خارج شد، متئو کواچیچ) به عنوان تنها هافبک دفاعی در سیستم ۱-۱-۵-۳ ایفای نقش کند. در حالی که سیتی این ساختار را حتی پس از ۱۰ نفره شدن آرسنال حفظ کرد، گواردیول به تهدیدی در محوطه جریمه تبدیل شد و چند تلاش عالی برای گلزنی داشت.
بار دیگر، غریزه ما به دنبال ترکیب کردن نقشها با یکدیگر است چون این طور به نظر میرسد که هر مدافع کناریای که وارد فضای میانی میشود به نوعی یک ابتکار جدید است.
اما اگر بین هافبک دفاعی و هافبک هجومی به صورت کلی تفاوتی قائل باشیم- و البته که هستیم- باید همین کار را با این بازیکنان هم انجام دهیم.
4- آیا آنها بازیکنان حفظ کننده توپ هستند یا دونده؟
تعیین این نکته دشوارتر است چون بیشتر نقشها ترکیبی از هر دو است. اما باز هم این چیزی است که شما میتوانید برای هر پستی در زمین فوتبال بگویید.
احتمالا میتوانیم روی این موضوع توافق کنیم که الکساندر آرنولد از لیورپول و دستینی اودوگی از تاتنهام در وهله اول برای اهداف هجومی به فضای داخلی وارد میشوند. اما با وجود این که ایده اصلی قرار دادن توپ در اختیار الکساندر آرنولد است چون او میتواند پاس نهایی موثری را مانند پاس گلش برای لوئیس دیاز در بازی مقابل بورنموث ارسال کند…
…. بیشتر به نظر میرسد که اودوگی «دونده پرشور»ی است که به دور کردن حریفان از کنارهها کمک میکند و به سون هیونگ مین– مهاجم کلیدی تاتنهام- اجازه میدهد پاسهایی را دریافت کند و فضای بیشتری در کناره زمین داشته باشد. البته که اودوگی در این فصل به اندازه کافی خوب عمل کرده و پاسهای رو به جلوی خوبی ارسال کرده است، اما یک بازیساز به شکل و سبک الکساندر آرنولد نیست.
5- طبیعی یا معکوس؟
تمایل برای استفاده از نام مدافعان کناری «معکوس» خیلی منطقی به نظر نمیرسد- ایده وینگرهای معکوس این است که آنها در سمت دیگر پای قدرتمندشان در زمین قرار میگیرند و به فضای میانی وارد میشوند و از آن پا برای شوتزنی استفاده میکنند. الکساندر آرنولد از سمت راست به سمت داخل زمین متمایل میشود و وقتی پاسهایی را در این پست ارسال میکند واقعاً مدافعان کناری معکوس نیست.
اما کانسلو در زمان حضورش در منچسترسیتی به عنوان مدافع چپ مورد متفاوتی بود. هرچند او علاقه زیادی به استفاده از بیرون پای راستش در زمان ارسال سانترهایی شبیه به این به سمت تیر دورتر داشت اما عملاً به عنوان یک وینگر معکوس بازی میکرد.
البته که پیچیدگیهای بیشتری بنا به سیستمهای مختلف و مسئولیتهای با یا بدون توپ وجود دارد. گواردیولا همچنین بیش از پیش به استفاده از مدافع وسط در خط میانی به جای مدافع کناری روی آورده است.
اما این پست به حدی رایج شده است که دیگر مانند چیزی که پیش از این حساب میکردیم، یک دگرگونی در نقش نیست- بلکه به خودی خود نقشی جداگانه با اشکال متفاوت خودش است.