سوال برای مربیها در روزهای کرونا؛ مارتون بوکووی چه کرد؟
هفتیک– آقای بوکووی در زمان جنگ چه کردید؟ “من پست شماره 9 کاذب را اختراع کردم. تو چه کردی؟”
این تنها کاری نبود که مارتون بوکووی در طول جنگ جهانی دوم انجام داد. مربی مجارستانی- که احتمالا بزرگترین ایدهپرداز تاکتیکی است که فوتبال به خود دیده- هنگام شروع جنگ، در زاگرب هدایت گرادیانسکی را برعهده داشت. هنگامیکه اوستاشا (توضیح مترجم: Ustaša جنبش انقلابی کرواتها بود که بین سالهای 1929 تا 1945 فعالیت داشت و به دلیل گرایشهای فاشیستی و ملیگرایانه افراطی، هزاران صرب و یهودی را به قتل رساندند.) قدرت را در دست گرفته و شروع به تصویب قوانین ضد یهودی کرد، با توجه به اینکه او فرزند پدری یهودی و مادری کاتولیک بود، شرایط برایش ناامن شد. از آنجا که دینش باعث آزار او شد، هویتش به عنوان یک مسیحی ثبت شد و به همین دلیل، روی سنگ قبرش در گورستان راکوسکرشتور در بوداپست، صلیبی دیده میشود، اما همسرش، آرانکا کلاین، یهودی بود و حداقل یکی از خواهران او اعمال دین یهود را انجام میداد.
بوکووی نه تنها به کارش ادامه داد بلکه همچنین به حفظ جان مسئول زمین باشگاه نیز کمک کرد؛ یک پناهنده یهودی به نام مکس ریزسفلد که از وین تحت تصرف نازیها فرار کرده بود. بوکووی برای او و خانوادهاش غذا و مواد غذایی مهیا میکرد، زیرا آنها در زیر سکویی در استادیوم مخفی شده بودند؛ جاییکه به مدت چهار سال در آنجا پنهانی زندگی میکردند و سرانجام جان سالم به در بردند.
بوکووی مردی شجاع، با اصول مشخص و در عین حال به شدت سرسخت بود. او عادات خود را داشت و به ندرت به فکر تغییر آنها بود. او عاشق سینما بود و هر روز بعد از تمرین به آنجا میرفت، اما از اینکه حواسش پرت شود متنفر بود. بنابراین به سوی گیشه میرفت، میپرسید آیا همسرش آنجا است یا خیر و اگر در سینما بود، او به سینمای دیگری میرفت.
ماریکا لانتوس، که همسرش، میهالی، بعدها به عنوان دستیار بوکووی در المپیاکوس کار کرد، گفت:” او سختگیر بود. دقیق، محکم و با ثبات. او خواهان نظم و انضباط بود. فرقی نمیکرد طرف مقابلش کدام بازیکن باشد، او همیشه آنچه که دربارهاش فکر می کرد، به او میگفت. به همین دلیل بسیاری او را دوست نداشتند. او ممکن بود کمحرف و تندخو باشد، اما قلبی از طلا داشت. او مانند یک مادر شوهرِ بد بود: او درباره همه چیز اظهار نظر میکرد و همیشه اشتباه و یا تقصیری پیدا میکرد. او میخواست مهربان و خوش اخلاق باشد، اما نمیتوانست درک کند که لازم است تا بین افراد تفاوت قائل شود. او فقط هر چیزی که میخواست، میگفت.”
اما او یک نابغه هم بود، و شاید نابغهها این اجازه را دارند تا از آداب معاشرت اجتماعی گریزان باشند. هنگامیکه جنگ در یوگسلاوی به پایان رسید و کمونیستها اوضاع را تحت کنترل گرفتند، باشگاههایی که در لیگ فاشیستها بازی کرده بودند، منحل شدند، و در بسیاری موارد، آرشیوهای آنها هم تخریب شد. سرانجام گرادیانسسکی دوباره به نام دینامو متولد شد و بوکووی متقاعد شد که سرمربی این تیم شود.
این تعطیلی موقت به او فرصت فکر کردن داده بود. او پیش از آن عبور گرادیانسکی از آرایش 5-3-2 به W-M را بر عهده داشت، اما او در این فکر بود، چه میشود اگر بیشتر پیش برود؟ چه میشود اگر مهاجم نوک عقبتر آمده و تقریبا نقش یک هافبک را بر عهده گیرد، به مهاجمان داخلی اجازه ورود به محوطه جریمه داده شود و یکی از بالهای میانی به قدری عقب برود تا درواقع نقش یک مدافع مرکزی دوم را بر عهده گیرد و 3-2-2-3 در آرایش W-M به چیزی نزدیک به 4-2-4 تغییر یابد؟
و بنابراین، در سال 1946، در بازی مقابل لوکوموتیو که دیدار سرنوشتساز مسابقات قهرمانی زاگرب بود، بوکووی تئوریاش را به کار گرفت.
گرادیانسکی پیروز شد و ایده بوکووی تایید شد- اما نهقدری که او کاملا رضایت داشته باشد. او گفت:” دراگوتین هریپکو نقش خود را ایفا کرده است. او خوب بازی کرد اما ایدهآل نبود. او به عنوان یک بازیکن هرگز به کیفیت بالایی نرسیده، اما همیشه وقتی در مورد مهاجم عقب رونده (withdrawn striker) سوال میشود، من در مورد او صحبت میکردم. او موش آزمایشگاهی من بود … من به وضوح به یاد دارم که بازیکنان لوکوموتیو نمیدانستند چگونه او را مهار کنند.”
بوکووی به کشورش بازگشت و این سیستم را نیز با خود وارد کرد. این تیم با همین روش در المپیک 1952 قهرمان شد.این قهرمانی بخشی از یک دوره 4 ساله بدون شکست برای این تیم بود- که در آن مقطع دو بار انگلیس را در هم کوبیدند- که با شکست مقابل آلمان غربی در فینال جام جهانی 1954 پایان یافت.
سرمربیها به ندرت فرصتی برای فکر کردن در اختیار دارند. تعدد بازیها، تمرینات معمول و سر و کار داشتن روزانه با بازیکنان وقت زیادی از آنها میگیرد. اما حالا در خلال این تعطیلی که حداقل دو ماه طول میکشد، سرمربیها زمان کافی دارند. فوتبال در حال حاضر یک بازی کامل و به بلوغ رسیده است: رخ دادن مراحل بزرگ پیشرفت مانند کار بوکووی بعید است. همه چیز با توسعه اتفاق میافتد. اما چه چیزی ممکن است؟ یک سرمربی مدرن و بزرگ در چنین مدت طولانی و بدون فشار ضروری و متوالی بازیها، ممکن است فرصت انجام چه کاری پیدا کند؟
فوتبال در بالاترین سطح تمایل دارد تا با راهحلها پیش برود. برای تیمی که با روش خاصی بازی میکند، این یک موفقیت است و باید راهی را برای متوقف کردن آن پیدا کرد. در نهایت یورگن کلوپ با روش پرانرژی و با تمرکز بالای روی پرس و بازی انتقالی بر شیوه به شدت مبتنی بر مالکیت توپ پپ گواردیولا و مقلدان او غلبه کرد- تا اندازهای که گواردیولا شروع به تغییر کند.
معنی آن، این است: راه غلبه بر فوتبال مالکانه، تلاش برای یافتن راهی برای مختل کردن الگوهای ارسال پاس و بازپسگیری بهتر توپ است.
پس در ادامه چه خواهد شد؟ چگونه یک بازی مبتنی بر پرسینگ را مختل کنید؟ یک راه این است پاسهای بهتری ارسال کنید، با الگوهایی که کمتر قابل پیشبینی است. شاید اگر بارسلونا تحت هدایت پپ گواردیولا در سالهای 2008 تا 2011 هنوز در اوج بود و هنوز هم قدرت دریبلینگ لیونل مسی را در اختیار داشت، این روش ممکن بود (شاید بیشتر دوره آن تیم تمام شد تا اینکه برتری سبک بازی آنها از بین رفته باشد) اما با توجه به اینکه شرایط اینگونه نیست، و با توجه به ظاهرا غیرممکن بودن برآورده شدن این هدف، به چه شکل دیگری میتوان فوتبال مبتنی بر پرس شدید را گیر انداخت؟
یک راه روشن را گواردیولا به طور خلاصه مقابل بورسیا دورتموند تحت هدایت کلوپ در یک دیدار جام حذفی آلمان استفاده کرد؛ فرار از پرس. گواردیولا از خاوی مارتینز به عنوان بازیکن هدف خود استفاده کرد، اما شاید به طور کلی باید در انتظار بازگشت بازیکنان هدف بود.
چه راه بهتری برای خنثی کردن یک خط پرس سازمانیافته جز ضربه زدن به آن با مهاجمانی مانند نایال کوئین، جو جردن یا یکی مانند نات لوفتهاوس (توضیح مترجم: همه مهاجمان نام برده شده، بازیکنانی بسیار قد بلند و تنومند بودند که در زدن ضربات سر تبحر داشتند) وجود دارد، به ویژه در صورتیکه آنها از سوی یک “پوچر” حمایت شوند؟(توضیح مترجم: poacher به مهاجمانی گفته میشود که درون محوطه جریمه میمانند و از غفلت مدافعان حریف استفاده کرده و با تک ضربه، کار را تمام میکنند.آنها فقط به گلزنی فکر میکنند و در بازیسازی یا امور دفاعی تیم مشارکت ندارند. برای نمونه پیپو اینزاگی یک “پوچر”بود.)
به چه شکل بهتری میتوان دو مدافع میانی-که بیشتر به دلیل کیفیت جاگیری و پاسکاری در ترکیب قرار گرفتهاند تا جنگندگی و یارگیری-را به زحمت انداخت جز با مجبور کردن آنها به دفاع در برابر یک زوج خط حملهایی که به آن اشاره کردیم؟
شاید هم نه. اما در این زمان استراحت و تعطیلی اجباری، شاید ارزشش را داشته باشد که سرمربیها از خود بپرسند مارتون بوکووی چه کرد؟