ژوزه مورینیو حالا فقط به درد تیم‌های ملی می‌خورد

مربی‌ای که برای کار مداوم با فوتبالیست‌ها خوب نیست، سبک بازی‌اش اندکی تدافعی دارد، روش های بدنسازی‌اش ممکن است دیگر جواب ندهد، به پرسینگ اهمیتی نمی‌دهد و به جای حملات برنامه‌ریزی شده، درخشش فردی را میخواهد. خلاصه ما با مربی شبیه به مربی تیم‌های ملی مواجهیم.

هفت‌یک- برای ارزیابی وضعیت ژوزه مورینیو و توضیح اینکه چرا نسخه 2024 مورینیو خریدار کمتری نسبت به مورینیوی 2004 یا حتی 2014 دارد، باید به دلایل دقیق افول او نگاه کرد. بله، فوتبال تکامل‌یافته است و احتمالاً او را پشت‌سرگذاشته، اما چطور؟

این دلایل را می‌توان به پنج دسته تقسیم کرد:

اولاً، واضح است که فوتبالیست‌ها نهایتا از رفتار مورینیو به‌عنوان شخصیتی پوشالی، زده میشوند و روش‌های این مربی برایشان کسل‌کننده می‌شود. این مسئله در باشگاه‌های رئال‌مادرید، چلسی، منچستریونایتد، تاتنهام و تا حدی رم، مانند الگویی تکرار شده است. همچنین می‌توان اولین دورۀ او در چلسی را نیز میان این مثال‌ها گنجاند. در پورتو و اینترمیلان، برنده لیگ قهرمانان شد و قبل از اینکه اوضاع خراب شود، از این دو باشگاه جدا شد.

به‌همین‌ترتیب، باید تایید کرد که مورینیو در کسب موفقیت‌های مقطعی موفق بوده است. رئال او، بارسلونای پپ را در فتح لالیگا شکست داد.

تیم چلسی او قهرمان لیگ برتر و منچستریونایتد او فاتح لیگ اروپا و جام اتحادیه شد. تاتنهام تجدید حیات کوتاهی را تجربه کرد و به فینال جام اتحادیه رسید (مورینیو قبل از این فینال اخراج شد) و رم قهرمان لیگ کنفرانس اروپا شد و سپس به فینال لیگ اروپا رسید. دورۀ های مربیگری مورینیو معمولاً به سرانجام خوشی ختم نمی‌شوند؛ اما بااینکه باشگاه‌ها مشکلات بلندمدت را نادیده نمی‌گیرند، غیرمنطقی است که مورینیو را در شغل‌هایش کاملاً شکست‌خورده بدانیم. البته به استثنای تاتنهام.

دوم اینکه سبک فوتبال مورینیو، از نظر میزان سرگرمی و جذابیت، قدیمی و نسبتاً دفاعی به نظر می‌رسد.  در طول زندگی حرفه‌ای مورینیو، همیشه این انتقاد به او وجود داشته است؛ اما بیشتر این انتقادات اغراق‌آمیز بوده‌اند. به‌جای دفاع مطلق، مورینیو همیشه مطابق شرایط بازی عمل‌کرده است و چندین تیم او در صورت لزوم فوتبال هجومی عالی بازی کرده اند.

در دورۀ فوتبال مدرن، به دست آوردن عناوین لیگ با سبک بازی غالبا دفاعی تقریباً غیرممکن است – تعداد امتیازهای مورد نیاز برای قهرمانی نشان دهنده این مسئله است.

مورینیو بعد از رساندن رم به دو فینال اروپایی در دو فصل اخیر، بار دیگر قربانی سندورم فصل سوم شد.

به طور کلی، فوتبال به جای بسته نگه داشتن دروازه و شکست دادن حریف در وقت اضافه، بر پایه تمرینات هجومی و تلاش برای پیشی گرفتن از حریف بنا شده است. در حالی که فوتبال پویاتر و متنوع تر شده است، استراتژی مورینیو به معنای واقعی بدون تغییر باقی مانده است.

اما با منفعل ماندن، سبک بازی او عملاً دفاعی‌تر شده است. چرا؟ زیرا بر خلاف گذشته، دو تیم آخر او، مدعیان کسب عنوان قهرمانی نبودند، بلکه تیم های متوسط رو به بالای جدول بودند. اهداف ساده تر باعث شده است که مورینیو حتی کمتر مجبور به حمله شود.

سوم، به نظر می رسد مورینیو به اهمیت توازن تیم‌ها اعتقادی ندارد. روش های مربیگری او همیشه بر پایه مفهوم دوره بندی استوار بوده است، جایی که آمادگی بدنی، در تمرینات فنی و تاکتیکی ساخته می شود. این در اصل یک مفهوم پرتغالی بود و پس از رسیدن مورینیو به اوج شهرت در دو دهه پیش، جدید و انقلابی شمرده میشد، اما از آن زمان تا کنون این روش ها توسط دیگران تکرار شده و بهبود یافته اند. به همین دلیل به نظر می رسد که تیم های مورینیو در درازمدت دچار کمبود انرژی میشوند.

چهارم، مفهوم تعیین کننده نیم دهه اخیر در سطوح بالای فوتبال اروپا، بازی پرسینگ است. تیم های مورینیو به طور کلی هنوز در جنبه های مختلف تاکتیکی بسیار خوب هستند، اما پرسینگ هرگز نقطه قوت او نبوده است.

البته این مربوط به دو نکته قبلی است – مورینیو وسواس زیادی به برتری تیمش در بازی‌ها ندارد و تیم‌هایش قادر به دویدن زیاد در طول 90 دقیقه نیستند. تیم های او هر از گاهی پرس می‌کنند، اما نه با آن سرسختی یا انسجامی که از یک تیم مدرن و سطح بالا انتظار دارید.

پنجم، و آخرین مورد، مورینیو کمی با مربیان مدرن امروزی فاصله دارد زیرا او در یک سوم حریف به درخشش فردی متکی است. او اغلب به بازیکن هجومی کلیدی تیمش تقریبا نقشی آزاد می دهد.

این مفهوم غالبا به اشتباه درک می شود، و مفهوم “بازی دفاعی در مقابل بازی تهاجمی” با “آزادی فردی در برابر بازی جمعی” آمیخته می شود. برای مثال، اگرچه فوتبال مورینیو نسبت به رقیب سابقش، پپ گواردیولا، طراوت کمتری دارد، اما مسلماً او به بازیکنان کلیدی اجازه بیشتری برای کار های انفرادی می دهد.

گواردیولا حتی برای بااستعدادترین مهاجمان خود نیز شرایط سختی را قائل می شود اما مورینیو بیشتر شماره 10 کلاسیک را ترجیح میدهد، او ازبازیکنانی مثل دکو، وسلی اسنایدر، مسوت اوزیل و البته در نقشی متفاوت تر، سسک فابرگاس بهترین بازی ها را گرفت. این اتفاق در رم، برای پائولو دیبالا رخ داد، که تحت هدایت مورینیو دوباره احیا شد. مورینیو این فصل گفت: “او بیشتر از اعتماد به نفس به دنبال لذتی بود که از دست داده بود.” “او اینجا دوباره خودش را پیدا کرد، به کمک ترکیبی که او را درک می‌کنند، مربی‌ای که دوستش دارد. همچنین موقعیت مناسبی در زمین و همینطور شخصیت های قدرتمندی که در کنارش هستند.”

مورینیو حالا باید تصمیم بگیرد که به کار در عرصه باشگاهی ادامه بدهد یا سرانجام هدایت یک تیم ملی را برعهده بگیرد.

تصادفی نبود که دیبالا اولین بازیکن رم بود که به طور علنی به اخراج او واکنش نشان داد. او در اینستاگرام خود نوشت:«ممنونم آقا، برای همه چیز ممنونم. کار کردن با شما بسیار لذت بخش بود. ممنون از نصیحت‌ها و تک تک حرف‌هایی که به من زدی.»

خب، دیگر چه چیزی باقی مانده است؟ مربی‌ای که برای کار مداوم با فوتبالیست‌ها خوب نیست، سبک بازی‌اش اندکی تدافعی دارد، روش‌های بدنسازی‌اش ممکن است دیگر جواب ندهد، به پرسینگ اهمیتی نمی‌دهد و به جای حملات برنامه ریزی شده، درخشش فردی را می‌خواهد. خلاصه ما با مربی شبیه به مربی تیم‌های ملی مواجهیم.

بیایید آن پنج فاکتور را بررسی کنیم.

اولاً، مربیان تیم‌های ملی مسئول رشد فردی بازیکنان نیستند. آنها بازیکنان خود را برای حدودا دوازده بازی در سال آماده می‌کنند و بنابراین، فوتبالیست‌ها احتمالاً کمتر از یک مربی خاص خسته می شوند.

دوم، فوتبال ملی اساساً دفاعی‌تر از فوتبال باشگاهی است. از سوی هواداران تقاضای کمتری برای فوتبال سراسر هجومی وجود دارد و فوتبال تدافعی برای رقابت‌های حذفی مناسب‌تر است تا لیگ‌ها. کلید اصلی، بیشتر شکست نخوردن است تا بردن.

سوم، مربیان تیم‌های ملی تاثیر نسبتاً کمی بر سطح آمادگی جسمانی بازیکنان خود دارند.

چهارم، پرس کردن بخش عمده‌ی کار تیم‌های موفق ملی نیست. سه قهرمان اخیر جام جهانی (آلمان- فرانسه و آرژانتین) و دو قهرمان اخیر جام ملت های اروپا (پرتغال و ایتالیا) هیچکدام شدیدا حول محور پرسینگ بازی نکرده‌اند.

پنجم، مربیان تیم های ملی، در زمین تمرین وقت کافی برای ساختن نقشه های تهاجمی پیچیده ندارند. همچنین، به دلیل ماهیت فوتبال ملی، اغلب با یک یا دو ستاره و تعدادی بازیکن معمولی‌تر که نقش سربازان سخت‌کوش را بازی میکنند، سر و کار دارند. اینها از آن نوع تیم‌هایی هستند که مورینیو می‌سازد.

فوتبال ملی معمولاً چند دهه از فوتبال باشگاهی عقب است. تصور اینکه دیدیه دشان این روزها مربی یک تیم بزرگ باشگاهی باشد، سخت است، اما رکورد ملی او با فرانسه عالی است. گرت ساوتگیت عملکرد قابل ستایشی با تیم ملی انگلیس داشته است، علیرغم اینکه تنها کار باشگاهی او سقوط از لیگ برتر به دسته پایین تر با میدلزبورو بوده است.

در منچستر یونایتد اوضاع کاملا از دست رالف رانگنیک خارج شده بود، اما با اتریش دارد خوب کار می‌کند. این روز ها احتمالا روبرتو مانچینی برای یک باشگاه مدعی قهرمانی لیگ بیش از حد تدافعی است اما او ایتالیا را به قهرمانی یورو 2020 رساند.

مورینیو، چه بخواهد و چه نخواهد، اکنون به جای فوتبال باشگاهی، برای فوتبال ملی مناسب است. علاوه بر این، سبک مربیگری او احتمالاً برای فوتبال ملی بهتر از سبک مربیگری گواردیولا یا یورگن کلوپ است.

او ممکن است بهترین مربی ملی جهان باشد. اما باید در فوتبال ملی هم پویا و به روز بماند- زیرا ممکن است روزی فوتبال ملی هم او را پشت سر بگذارد.

عنوان اصلی مقاله: Jose Mourinho is made for international football – he should take the plunge now نویسنده: Michael Cox- ترجمه: رضا عرب نشریه / وبسایت: The Athletic زمان انتشار: 19 ژانویه 2024
کلمات کلیدی:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

1 دیدگاه ارسال شده است