چگونه می‌توان فوتبال را نجات داد؟

طرفداران می‌توانند به اقداماتی فردی دست بزنند. مرحله سختی به نام عدم مشارکت در این سیستم وجود دارد. خودداری از خرید اشتراک شبکه‌های تلویزیونی؛ امتناع از رفتن به ورزشگاه‌ها برای تماشای بازی‌ها.

هفت‌یک- در حال حاضر در بالاترین سطح فوتبال اروپا، بحث‌هایی در جریان است که بسیار پرتنش‌تر از حساس‌ترین رقابت‌های فوتبال در این قاره است.

 

 

موضوع مورد بحث، توزیع درآمدها با باشگاه‌هایی است که در رقابت‌های تحت نظر یوفا حضور ندارند، که پرداخت‌های “همبستگی” نامیده می‌شود، (توضیح مترجم: قانونی که می‌گوید درصدی از هزینه‌های نقل و انتقالات به باشگاه‌هایی که به پیشرفت بازیکن کمک کرده‌اند اعطا شود) که تنها مکانیزم فوتبال برای محدود کردن اختلاف‌های مالی در حال افزایش است.

از یک طرف، یک منبع در باشگاه‌های بزرگ می‌گوید که این باشگاه‌ها معتقدند که یک ایده خاص برای دوره سه ساله بین سال‌های 2021 تا 2024 “افراطی” محسوب می‌شود. از طرف دیگر، گروه لیگ‌های اروپایی- که مسابقات داخلی را در بر می‌گیرد- این قانون را “ناامیدکننده” توصیف می‌کند. تفاوت بزرگ بین مواضع، دشواری این شرایط را نشان می‌دهد.

مبلغ همبستگی فعلی 7.3 درصد- از بیش 2 میلیارد یورو- است که بین هزاران باشگاه که در لیگ قهرمانان اروپا یا لیگ اروپا شرکت نمی کنند. برای بسیاری از تیم‌های خارج از جمع باشگاه‌های برتر، این به هیچ وجه کافی نبوده و نمایانگر دلجویی کم ارزشی است که در واقع فقط افزایش نابرابری‌های بزرگ را به همراه خواهد داشت. گروه لیگ‌های اروپای می‌خواهد این میزان به 20 درصد افزایش پیدا کند.

یک منبع می‌گوید:” باشگاه‌های بزرگ به این شرایط می‌خندند.” آنها می‌توانند این کار را انجام دهند، زیرا قدرت زیادی پیدا کرده‌اند. در حقیقت، این 7.3 درصد، در مقایسه با چرخه قبلی که 8.5 درصد بود، کاهش پیدا کرده است. این یک داستان همیشگی است. هر تصمیمی از این دست معمولا کمی بیش‌تر به سود ثروتمندان است و کم‌تر برای بقیه مفید بوده؛ تا زمانی‌که ناگهان خود را در لبه پرتگاه بزرگی می‌بینید.

 

درآمدهای هنگفت باشگاه‌های بزرگ از حضور در رقابت‌های اروپایی، باعث فاصله گرفتن آنها از رقبای داخلی شده است.

 

این روند- و تنش همراه با آن- دشواری تلاش برای حلِ نابرابریِ مالیِ بسیار مخرب فوتبال را به طور کامل نشان می‌دهد. فوتبال ابتدا باید متوجه شود چگونه می‌توان این مشکل را متوقف کرد تا بدتر نشود و پس از آن سعی کند دوباره به شرایط گذشته بازگردد. البته وقتی که بزرگ‌ترین باشگاه‌ها و بلندترین صداها، آنقدر در جهت مخالف پافشاری می‌کنند، این کار آسانی نخواهد بود. هر چرخه تصمیم‌گیری معمولا فقط به دلیل تهدید همیشگی ایجاد یک سوپر لیگ [توسط باشگاه‌های بزرگ]، بیش‌تر به سمت منافع آنها سوق پیدا می‌کند.

دیوید گلدبلات، مورخ فوتبال می‌گوید:”همه چیز به یک سمت جریان دارد”. کیه‌ران مگوایر، کارشناس امور مالی نیز موافق است:” اگر به همین طریق پیش برویم، فاصله‌ها افزایش پیدا می‌کند.”  آیا واقعا می‌توان کاری انجام داد؟ آیا راه‌حل‌های واقع بینانه‌ای وجود دارد؟ بسیاری از صداهای تاثیرگذار در این رابطه به دلیل ناهمگون بودن و نامساوی بودن ساختار فوتبال، نتوانسته‌اند حرف خود را به کرسی بنشانند. بیش‌تر آنها نوعی از توزیع مجدد را مطرح می‌کنند، زیرا کارآمدترین و موثرترین روش است. همین امر باعث می‌شود این بحث ها درمورد پرداخت‌های همبستگی آزاردهنده شود.

اینها یک قدم آشکار بوده، و باید به آسان‌ترین شکل قابل اجرا باشد زیرا این پول یوفاست که در جهت عکس پرداخت حق و حقوق تلویزیون بازی‌های لیگ داخلی عمل می‌کند (توضیح مترجم: منبع اصلی افزایش فاصله بین باشگاه‌های بزرگ و باشگاه‌های کوچک‌تر، پولی است که آنها از حضور در رقابت‌های قاره‌ای به دست می‌آورند). اما هنوز چنین اختلافی بر سر آن وجود دارد. در عین حال، پرداخت عادلانه‌تر حق پخش تلویزیونی تفاوت بزرگی را ایجاد می‌کند، همانطور که لیگ برتر در بیش‌تر طول دوران حیاتش این موضوع را به اثبات رسانده است. به همین دلیل است که تغییر جزئی در حق پخش بین المللی محدودیت‌های دیگری را ایجاد می‌کند.

در عین حال خاویر تباس، رئیس لالیگا، معتقد است که شرایط فعلی باید تغییر کند:”من فکر نمی‌کنم که اگر تولید ثروت کرده و آن را به طور مستقیم به باشگاه‌های بزرگ تزریق کنیم، به هیچ وجه به فوتبال کمک نکرده‌ایم، اما این همان روندی است که اتفاق می‌افتد.” گلدبلات نیز نظر مشابهی دارد:” مشابه همان روشی که در اقتصاد جهانی وجود دارد، ثروتمندان قادر به انباشتن و انباشتن ثروت هستند. در غیاب سیستم‌های توزیع مجدد- به شکل مالیات بر مزایا یا هر چیز دیگری- فقرا حتی در ثروتمندترین کشورها نیز فقیرتر می‌شوند. تصور کنید اگر لیگ برتر 20 درصد از درآمد تلویزیونی خود را بازتوزیع می‌کرد. فوتبال پایه در این کشور بسیار بسیار متفاوت می‌شد.”

با این حال با توجه واقعیت بی‌رحمانه وضعیت فعلی فوتبال این شکاف‌ها بسیار گسترده بوده و این ورزش واقعا به نوعی انقلاب مالی به سبک کتاب سرمایه (توضیح مترجم:  Das Kapital نام اثری‌ست از کارل مارکس، فیلسوف قرن نوزدهم که جلد نخست آن در سال ۱۸۶۷ منتشر شد. این کتاب به تحلیل قواعد اقتصادی تولید نظام سرمایه‌داری می‌پردازد.) نیاز دارد. این اتفاق برای سوپر باشگاه‌هایی که اکنون به سرمایه‌داری سیستمی فوتبال متعهد و وابسته هستند، قطعا غیرقابل قبول خواهد بود.

تاسف‌آورتر از همه این است که اینها مواضع مذاکره صرف برای یافتن کارآمدترین راه‌حل‌ها هستند، پس مواضع باید قابل انعطاف‌تر باشد. مشکل تقریبا در مورد هر راه‌حل بالقوه دیگری این است که در حال حاضر موانع بزرگ ساختاری و فنی بر سر راه وجود دارد. با هر چرخشی فقط یک دیوار اجری دیگر جلوی راه‌تان می‌بینید. به همین دلیل است که گلدبلات خاطرنشان می‌کند، قانون فرپلی مالی 20 سال دیر اجرا شد:” من فکر می‌کنم لحظه مناسب برای اجرای این قانون در اوایل دهه 90 بود. اما یوفا سرانجام در سال 2012، در شرایطی که این نابرابری‌ها سفت و سخت وارد سیستم شده‌اند، دست به اقدام زد.” به همین ترتیب، همان‌طور که مگوایر استدلال می‌کند، فرپلی مالی مدرن فقط “سقف‌های شیشه‌ای موجود در فوتبال را تقویت می‌کند”.

 

یوفا مجبور است برای جلوگیری از تشکیل سوپرلیگ توسط باشگاه‌های بزرگ، امتیازهایی به آنها بدهد که خود باعث تشدید نابرابری‌ها شده است.

 

ایده پرداخت حقوق به سبک آمریکایی (محدودیت پرداخت دستمزد به بازیکنان) و چالش استفاده از آن در سطوح مختلف را در نظر بگیرید. بسیاری از فرمول‌هایی که اساس آن را شکل می‌دهد، ذاتا به سود ثروتمندترین باشگاه‌ها هستند. همچنین پتانسیل‌های چالش‌های حقوقی‌ای مانند قانون بوسمن در اتحادیه اروپا وجود دارد، که استفاده از آن را در سطح جهانی دشوار می‌کند. اگر به دلیل ناهماهنگی برخی کشورها هر نوع فاصله‌ای وجود داشته باشد، با توجه به این فضای موجود در بازار، کل سیستم خراب می‌شود. این امر فقط در ورزش‌های ایالات‌متحده امکان‌پذیر است، زیرا آنها در سازمان‌های واحد متمرکز شده‌اند.

تباس می‌گوید:” این آستانه حقوق در اروپا مجاز نیست. اینجا بحث درخواست و تقاضای [جهانی] مطرح است و چیزی است که دستمزدها بر اساس آن شکل می‌گیرد. من مطمئن نیستم بحث محدودیت در پرداخت دستمزد اینجا شدنی باشد.” گلدبلات معتقد است که یک راه‌حل ایده‌آل، گسترش 1+50 قانون آلمان است که مالکیت عمومی بخش اصلی سهام باشگاه‌ها را تضمین می‌کند. سوئد الگوی بوندسلیگا را دنبال کرده، و یکی از معدود لیگ‌هایی است که توازن رقابتی و تحرک داخلی بالایی در آن ایجاد شده است. با این وجود، موانعی نیز وجود دارد که می‌تواند یک مسئله بزرگ را ایجاد کند. اول از همه این سوال وجود دارد که کدام باشگاه‌ها حاضر به برداشتن قدم‌های دشوار اولیه هستند؛ چیزی که می‌تواند آنها را برای چند سال از سایر کشورها عقب بیندازد. مانند هر چیز دیگری، شما نیاز به موافقت همه دارید.

در اینجا مشکل پیچیده‌تری در مورد باشگاه‌های داخلی یک کشور- مانند بایرن مونیخ- نیز وجود دارد که همین حالا هم بسیار بزرگ‌تر از دیگر تیم‌ها هستند. خطر این است که قانون 1+50 باعث متوقف شدن رقابت شود. هرچند مهم‌تر از همه، مسئله مالکان فعلی نیز وجود دارد. سرمایه‌دارانی مانند گلیزر یا گروه ورزشی فِن وِی نمی‌خواهند دست از مالکیت منچستر یونایتد یا لیورپول دست بردارند. یا یک پروژه پولشویی ورزشی مانند ابوظبی نمی‌خواهد دست از مالکیت منچسترسیتی بردارد.

چنین اقداماتی کاملا با اهداف آنها در تضاد است. به همین دلیل است که برداشتن قدم‌هایی برای رسیدن به یک سیستم عادلانه‌تر- برای جدا شدن از بقیه باشگاه‌های بزرگ- بسیار دشوار است. چهره‌ای مانند فلورنتینو پرز را در نظر بگیرید. او همه چیز را از منظر شکوه و افتخار رئال مادرید، و از همه مهم‌تر- چگونگی تاثیر آن بر خودش را در مقام رئیس می‌بیند. قوانینی مانند توزیع مجدد ممکن است روی توانایی آنها برای انجام خریدهای کهکشانی بیشتر تاثیر بگذارد.

فران سوریانو وقتی در بارسلونا بود، در کتاب خود نظر مشابهی را ابراز کرد. بخشی که ارزش تکرار و مرور دارد، زیرا دقیقا مرکز این مشکل است. او نوشت:” یک مدیر مشهور ورزشی آمریکایی یک بار به من گفت: “نمی‌فهمم که چرا شما نمی‌دانید که باید چه کاری انجام داده تا زمینه تقویت تیم هایی مثل سویا و ویارئال را فراهم کنید و این‌گونه لیگ اسپانیا را هیجان انگیزتر کرده و درآمد را به حداکثر برسانید. در حالی‌که من به حرفش گوش می‌دادم، تصور در مورد به حداکثر رساندن هر گونه درآمد از هر نوعی، برایم بسیار دشوار بود، زیرا تنها هدف و وظیفه‌ام این بود که باشگاه بارسلونا در تمام مسابقات پیروز شده و همیشه برنده باشد، ورای “درآمد کلی از مسابقات” یا چیزهایی از این دست.”

 

آندره‌آ آنیلی، رئیس باشگاه یوونتوس، یکی از چهره‌های قدرتمند فوتبال است که ایده برگزاری سوپرلیگ اروپا را با جدیت دنبال می‌کند.

 

در مقابل، طرفداران می‌توانند به اقداماتی فردی دست بزنند. مرحله سختی به نام عدم مشارکت در این سیستم وجود دارد. خودداری از خرید اشتراک شبکه‌های تلویزیونی؛ امتناع از رفتن به ورزشگاه‌ها برای تماشای بازی‌ها. شاید حس می‌شود که این درخواستی بیش از حد از هوادارانی است که سرمایه‌گذاری‌شان در این مورد احساسی بوده و مانند این است که افراد را به خاطر سیستمی که فراتر از آنهاست، مورد سرزنش قرار دهیم. این اقدام باید معطوف به سهامداران اصلی این سیستم و کسانی که قصد محافظت از آن را دارند، باشد. اینها کسانی هستند که مسیر را هدایت می‌کنند. باشگاه‌ها و چهره‌های مهم تصمیمات و مواضع آگاهانه‌ای اتخاذ می‌کنند که باید مورد بررسی قرار گیرد. مسئولیت با آنهاست و آنها باید سرزنش شوند. در اروپا، یوفا به دنبال ایجاد تعادلی غیرممکن بین محافظت از فوتبال و مدیریت اهداف باشگاه‌های بزرگ است، اما شرایط فعلی باعث شده همیشه دومی بیش‌تر مورد توجه قرار گیرد. این روند باید متوقف شود. و این اقدام به قدرت احتیاج دارد.

البته اقداماتی هم هست که هواداران به صورت انفرادی می‌توانند انجام بدهند. آنها می‌توانند زمان بیش‌تری را به تیم‌های بومی اختصاص بدهند. یکی از بزرگ‌ترین مشکلات ذاتی این مسئله، هواداران جهانی‌ای است که 11 باشگاه بزرگ برای خود دست و پا کرده‌اند. این یک عامل بزرگ در نابرابری است. این بلافاصله باعث می‌شود باشگاه‌های بومی بیش‌تری برای فروش بلیط، حمایت مالی، بینندگان تلویزیون و منافع پایه‌ای دچار مشکل شوند. این امر با توجه به علاقه وسواسی و شدید به لیگ برتر، به ویژه در کشورهای آفریقایی و ایرلند ویرانگر بوده است.

واضح است که چنین شکوهی اغوا کننده بوده و منبع اصلی و بزرگ این نابرابری است، اما هنوز هم می‌تواند ابتکار عمل در دست کسانی باشد که واقعا عاشق فوتبال و معنای آن هستند. در غیر این صورت، همه چیز بیش‌تر و بیش‌تر به نفع سوپر باشگاه‌ها پیش می‌رود. نیکولا کورتِزِه وقتی در ساوتهمپتون بود، مسائل مشابهی را حس می‌کرد:” بزرگ‌ترین پایگاه هواداری منچستر یونایتد در آسیاست و آنها خیلی بیش‌تر ترجیح می‌دهند دیدار منچستر یونایتد مقابل رئال مادرید را ببینند تا بازی منچستر یونایتد برابر ما.”

به همین دلیل است که در تقویم دیدارهای فوتبال، چنین بحران فزاینده‌ای رخ داده است و اتفاقات بیش‌تری در راه است. باشگاه‌های بزرگ فقط می‌خواهند در جذاب‌ترین مسابقات، برابر رقبای بزرگ بازی کنند. آنها واقعاً به برنامه بازی‌ها- مانند بازی‌های تکراری و ناخوشایند جام اتحادیه خانگی یا بازی‌های تکراری جام حذفی- اهمیت نمی‌دهند، زیرا به آن اندازه برای آنها درآمدزایی ندارد. به همین دلیل است که بحث فعلی، درباره تقویم مسابقات جهانی بعد از سال 2024، بسیار مهم است. موضوع اصلی، نابرابری مالی است. باشگاه‌های بزرگ لزوما نمی‌خواهند در مسابقاتی که بیش‌تر به سود باشگاه‌های کوچک‌تر است، حضور یابند.

 

فیفا به دنبال برگزاری جام باشگاه‌های جهان با 24 تیم است؛ رقابت‌هایی که نه تنها تقویم مسابقات فوتبال را با مشکل مواجه خواهد کرد، بلکه نابرابری اقتصادی بیش‌تری را به دنبال خواهد داشت.

 

با تمام این اوصاف، فیفا قصد دارد برای برگزاری رقابت‌های جام باشگاه‌های جهان با 24 تیم که به شدت در تقویم دیدارهای داخلی اختلال ایجاد می‌کند، برنامه‌ریزی کند. منطق عنوان شده این است که درآمد بیش‌تری در خلال بازی‌های ساخته شود. منطق ضمنی نیز رقابت با لیگ قهرمانان اروپا برای کسب درآمد است. منطق کار این است که آنها برای جلب رضایت و در واقع جذاب‌تر ساختن مسابقات، مجبور به پرداخت پول به باشگاه‌های بزرگ می‌شوند و این تنها باعث افزایش این نابرابری مالی می‌شود.

به همین دلیل است که در حال حاضر بسیاری احساس می‌کنند این نیروها سرانجام جمع شده و بزرگ‌ترین اتفاق ممکن را رقم زده و یک تغییر بزرگ دیگر در تقویم رقابت‌ها ایجاد می‌کنند- راه‌اندازی یک سوپر لیگ. یک منبع سطح بالا می‌گوید:” برخی افراد خاص در باشگاه‌های خاص هستند که فکر می‌کنند ممکن است حالا زمانش رسیده باشد. به نظر می‌رسد موارد بسیاری برای این کار در حال برنامه‌ریزی و سازماندهی است. بسیاری از مردم می‌گویند این اتفاق هرگز رخ نمی‌دهد. من فکر می‌کنم نیروهای بزرگی در پشت صحنه هستند که سعی در تحقق آن دارند.” و این جایی است که نابرابری مالی، فوتبال را دورتر از شکل قابل پیش‌بینی‌تر گذشته کرده است.

بحث سوپر لیگ مدت‌هاست که در جریان است و هرگز چنین اتفاقی نیفتاده است، اما حالا احتمال تحقق آن بیش‌تر از هر زمان دیگری به نظر می‌رسد. بزرگ‌ترین مسئله برای همه این نیست که این یک اتفاق خوب است یا باید به هر شکل ممکن انجام شود. موضوع مهم این است که این، گسترش قابل فهم این نابرابری بزرگ است: باشگاه‌های بزرگ را جدا کرده و به آنها اجازه دهید با یکدیگر روبرو شوند.  شاید تراژدی بزرگ این باشد که این تنها راه‌حل واقعی است.

این اتفاق رخ نمی‌دهد، مگر اینکه قدرتمندترین صداها مسئولیت برعهده بگیرند. در غیر این صورت، آنها می‌توانند مسئول تخریب بازی ما باشند، همان‌طور که می‌دانیم. این یک تغییر بزرگ، ازجانب یک گروه کوچک است اما این اتفاق واقعا نباید رخ دهد.

این بازی مال ماست، نه آنها.

 

 

عنوان اصلی مقاله: What can we do to save football نویسنده: Miguel Delaney نشریه / وبسایت: Independent زمان انتشار: فوریه 2020
کلمات کلیدی:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *