مرور روزهای ابتدایی کلوپ در آنفیلد؛ رویا از اینجا شروع شد
هفت یک– یورگن کلوپ عاشق مهمانی است. این در راه برگشت از ویکِرِیج رود، ورزشگاه اختصاصی واتفورد، در 20 دسامبر سال گذشته، به همه ثابت شد. بازیکنان لیورپول منتظر بودند تا ببینند آیا مربیشان با خشم ناشی از شکست 3-0، مهمانی کریسمس آن شب را کنسل خواهد کرد یا خیر. اکثر بازیکنان امیدوار بودند تا این اتفاق بیفتد چون کسی حوصله نداشت. اما برخلاف تصورشان، کلوپ بر برگزاری آن مهمانی اصرار داشت و حضور در مهمانی را اجباری اعلام کرد. بازیکنان، کادر فنی و همسرانشان، همگی آن شب با این احساس به هتل فورمبی هال رفتند که لحظات متفاوتی را تجربه کنند.
در ابتدای مهمانی و در حضور تمام اعضای باشگاه لیورپول، کلوپ میکروفون را در دست گرفت و گفت: “همه ما ناامید هستیم اما این بازی دیگر تمام شده است. در حال حاضر اولویت ما این مهمانی است. اهمیتی نمیدهم که میخواهید مشروب بخورید یا نه اما کسی حق ندارد قبل از 1 بامداد اینجا را ترک کند. همه کارهایمان به صورت جمعی است و امشب باید از اینجا بودن لذت ببریم.” بنابراین آنها آن شب را به خوشگذرانی سپری کردند. براساس گفته آنهایی که در مهمانی حضور داشتند، کلوپ که خیلی سرحال بود، با همسرش، اولا، مستقیما به پیست رقص رفت و رقص پای جالبی انجام داد که برای مردی با قد و قامت او کمی غافلگیرکننده بود. آن شب، یک لحظه هم لبخند از لبهای او کنار نرفت و خندههای مسری او به بازیکنانش نیز سرایت کرد. در حالیکه ساعت به یک نزدیک میشد اما کسی حواسش به ساعت نبود. در عوض، بازیکنان با همسران خود و کادر فنی چنان مشغول رقص و خوشگذرانی بودند که مشخص بود شکست مقابل واتفورد را کاملا پشت سر گذاشتهاند.
چند روز قبل از مهمانی لیورپولیها، مهمانی کریسمس منچستریونایتد توسط بازیکنان کنسل شد. آنها، شاید بهدرستی، احساس کردند که نه هواداران و نه سرمربی، لوئی فن خال، دوست ندارند که بازیکنان بعد از حذف از چمپیونزلیگ، در چنین شرایطی جشن بگیرند. ضمن اینکه آنها در لیگ نیز روند وحشتناکی داشتند و در بازیهای پیاپی مقابل بورنموث، نوریچ و استوک شکست خورده بودند.
اهمیت همبستگی
در سالهای اخیر کنسل کردن این مهمانیها در پی شکستها امری عادی شده و هری ردنپ و آلن پاردو از جمله مربیانی هستند که پیشتر چنین تصمیمی گرفتهاند. اما کلوپ دو ماه بعد از ورودش به تیم روندی متفاوت پیش گرفت. با توجه به شکست آن روز لیورپول در ویکریج رود، آن مهمانی برای اتحاد لیورپولیها بسیار مهم بود.
سال قبل از آن کلوپ در بدترین شرایط دوران مربیگری خود قرار گرفته بود و دورتموند او در نیم فصل فقط یک امتیاز با ته جدول فاصله داشت. او تصمیم داشت با وجود آن شرایط، همه با روحیه مثبت به سراغ تعطیلات زمستانی بروند. او به تمام شاگردانش پیامک فرستاد و نوشت: “یک لحظه هم فکر نکنید که قضیه اختیاری است، هیچ استثنایی وجود ندارد، همه باید بیایید.”
کلوپ به این فکر کرده بود که بدون برگزاری جشن، بازیکنان گرفته و ناراحت به خانه خواهند رفت و او به چنین چیزی اعتقاد نداشت. او معتقد است که یک تیم باید مثل گروهی از برادران باشد که باهم میبرند، باهم میبازند و مطمئناً به موقع با هم جشن میگیرند. کلمه “باهم” در ادبیات کلوپ جایگاهی دائمی دارد. “اگر باهم بمانیم و همین روند را باهم ادامه دهیم، آینده روشنی در انتظار لیورپول خواهد بود.” این جملات او در هفتههای پایانی فصل بود؛ فصلی که با شکست لیورپول در فینال لیگ اروپا مقابل سویای اسپانیا به پایان رسید (از اینجا تماشا کنید).
در مهمانی از پیش برنامهریزی شده بعد از بازی در هتل در بازل (بعد از فینال لیگ اروپا مقابل سویا)، باز هم جو غمزده و ناراحت بود و با توجه به در پیش بودن تابستان، بسیاری از بازیکنان درباره آینده مطمئن نبودند؛ اما بعد از رقص و پایکوبی و میگساری، جو عوض شد. کلوپ آن شب هم به شاگردانش گفت: “دو ساعت پیش احساس بسیار بدی داشتید، اما امیدوارم که حالا بهتر باشید. گوش کنید! این تازه شروع کار ماست، ما در فینالهای زیادی حاضر خواهیم بود.” بعد از آن شروع کرد به خواندن، ” ما لیورپول هستیم، تِرا لا لا لا…” و بازیکنان نیز با او همراه شدند. روحیه تیم به این ترتیب تغییر کرد. او ذاتاً چنین مربیای است. او هدایت میکند و بازیکنان پیروی میکنند.
تبدیل شک به یقین
در 9 اکتبر سال گذشته، یورگن کلوپ در اولین روز کامل کاری در لیورپول به بازیکنانش گفت که از هفتهها قبل از پیوستن به این تیم و برعهده گرفتن هدایت تیم به جای برندان راجرز، آنها را از فاصله دور زیر نظر داشته است. او گفت:” در حال حاضر تمام خانواده لیورپول کمی ناآرام است و نگاهها بدبینانه و همراه با شک است. جو ورزشگاه خوب است اما هیچکس لذت واقعی را تجربه نمیکند. آنها درحال حاضر به تیم ایمان ندارند، آنها فقط پنج، ده یا بیست سال گذشته را میبینند. در حالیکه در آستانه برد هستید، ناگهان میشنوید که خط دفاعی مشکل دارد و برد از دست میرود. ما باید این وضعیت را اصلاح کنیم. این مساله بسیار مهمی است که بازیکنان باید از این به بعد تفاوتها را احساس کنند. ما باید شکها را به یقین تبدیل کنیم.”
شک؟ از روز اول تمام هواداران لیورپول به او ایمان داشتند. در هیچ جای فوتبال انگلیس جایگاه مربی برای هواداران، بالاتر از لیورپول نیست. هم ژرار هولیه و هم رافا بنیتس حتی قبل از دست یافتن به اولین جامشان در مرسی ساید پرستش میشدند، چه برسد به بعد از فتح جامها. بنیتس در اولین فصلش مغز متفکر فتح نامحتملترین لیگ قهرمانان ممکن شد. اما سه ماه پیش از آن، او فقط 13 بازی از 27 بازی لیگ را برده بود- در جام حذفی نیز به دست تیم رده پایینتر برنلی حذف شده بودند- اما در روز فینال جام اتحدیه 2005، عکسهای او در قاب طلا در خیابانهای کاردیف روی دست حمل میشد.
کنی دالگلیش (به دلایلی واضح) و برندن راجرز نیز به نوبه خود در بندر لیورپول محبوب بودند. اما بعد از مدتی فهمیدند که نمیتوانند چیزی که از آنها انتظار میرفت و طرفداران امید به آن داشتند، را برآورده کنند. به جز روی هاجسون که فردی اشتباهی، در زمانی اشتباهی و جایی اشتباهی بود، هیچکدام از مربیان لیورپول در دو دهه سخت گذشته، نمیتوانند ادعا کنند که در بدو ورود با مخالفتی مواجه شدهاند. کلوپ سرخوش از هفت سال موفق در دورتموند، آخرین مربیای است که خود را در جایگاهی میبیند که لیورپول را به سرمنزل مقصود برساند.
گفتنش از عملی شدنش راحتتر است. اینکه روحیه را در سکوها و زمین ارتقا دهید خوب است اما کلوپ درحالی لیورپول بحرانزده را تحویل گرفت که فرصت نقل و انتقالات نیز به پایان رسیده بود و بازیها به سرعت فرا میرسیدند و او پتانسیل اندکی برای بهبود تیمش میدید. تاکتیکهای پرسینگ پرفشار از جلو او (gegenpressing) در دورتموند سودمند بود اما دنیای واقعی بازی فوتبال منیجر نیست که با تغییر یک گزینه بازیکنان به شکلی که شما میخواهید حریفان را پرس کنند.
شرایط گوناگون
دورتموند او گاهی بیش از 120 کیلومتر در بازیهای لیگ قهرمانان میدوید و حتی حریفان پر زرق و برقتر خود را نیز به زانو در میآورد اما با لیورپول درهم ریختهای که در اکتبر 2015 به او رسید، اینکار به نظر شدنی نبود. اینجور کارها زمان بر است و تمرین زیاد و مستمر چیزی بود که کلوپ با وجود 63 بازی در چهار جام از جمله راهیابی به فینال لیگ اروپا و جام اتحادیه، کمتر در اختیار داشت. قرار نبود او یک شبه لیورپول را تبدیل به دورتموند کند؛ آن هم بدون تغییراتی که مد نظر او بود؛ تغییراتی که برای انجام آن باید تا تابستان صبر میکرد. همانطور که یکی از نزدیکان او گفته، کلوپ از همان ابتدا احساس کرد که چیزی در لیورپول درست کار نمیکند. او معتقد است که یک تیم فوتبال با انرژی مثبت، قلب و روحش زندگی میکند و این چیزی بود که در ملوود و آنفیلد به اندازه کافی وجود نداشت.
البته در فصل گذشته لیورپول بازیهای خوبی را هم تجربه کرد. برتری 3-1 مقابل چلسی و 4-1 و 3-0 مقابل منچسترسیتی در لیگ برتر، برد 4-0 مقابل اورتون در دربی مرسی ساید و تحقیر 6-1 ساوتهمپتون در جام اتحادیه، بردهای 2-0 مقابل منچستریونایتد، 3-0 مقابل ویارئال و 4-3 در بازگشتی فوقالعاده مقابل دورتموند در اروپا (از اینجا تماشا کنید) از نقاط عطف نمایشهای تیم او در فصل گذشته بود. اما زنگ خطر در مقاطعی با چند شکست بد که شدیداً باعث عصبانیت کلوپ شدند، به صدا در آمد. روی سکوها، در رختکن و حتی در هیئت مدیره، اعتقاد به سرمربی خللناپذیر بود؛ شاید برای اولینبار از انتقال باشگاه به گروه فن وی اسپورتس در سال 2010. اما کلوپ خودش از نتایج کلی اولین فصل حضورش در لیگ برتر چندان خرسند نبود.
رسیدن به فینال لیگ اروپا باعث پوشیده شدن بعضی مشکلات شد. پیروزی در فینال بازل میتوانست بیش از پیش شرایط را مساعد جلوه بدهد اما شکنندگی آنها در نیمه دوم با نمایش فوقالعاده سویا بروز پیدا کرد. لیورپول تحت فشار از پا افتاد. این تیم همچنان توانایی ارائه چیزی که کلوپ را می خواست، نداشت. پس یک تابستان طولانی در پیش بود.
تلاش بیپایان
اگر یک چیز در ماههای اولیه حضور کلوپ در لیورپول برای بازیکنان آزاردهنده بوده، آن زمانبندی تمرینات بود. در فصول اخیر بازیکنان در اکثر تیمهای لیگ برتر به برگزاری دو نوبت تمرین در روز عادت کردهاند اما کلوپ گاهی سه نوبت تمرین برگزار میکند. یکی صبح و دو تا بعدازظهر. و گاهی بدتر یکی صبح، یکی بعدازظهر و یکی عصر. گاهی برای آماده بودن در بازیهای شب، عصر همان روز تمرین میکردند که بدنشان در زمان درستی در روز به اوج آمادگی برسد. به این تمرینات، تمرینات شبانهروزی میگویند. این سیستم کاملاً منطقی است اما بازیکنان تمرینات ثابت و منظم را ترجیح میدهند. شما تا وقتی مطمئن نباشید که بازیکنان از منافع تغییرات شما آگاهند و از آن استقبال میکنند، نمیتوانید با زمانبندی تمرینات آنها در بیفتید.
در پایان اولین جلسه تمرینی کلوپ در اکتبر سال گذشته، حال جوان پرتغالی این تیم، ژوائو تکسیرا- که بعدا باشگاه را ترک کرد- بد شد و دو بازیکن دیگر از درد به خود میپیچیدند. اگر تمرین ادامه پیدا میکرد، چند نفر دیگر هم مصدوم میشدند. ریموند فرهیین، مربی بدنساز مشهور هلندی، بارها در توییتر کلوپ را مقصر مصدومیتهای فصل گذشته بازیکنان لیورپول دانست. حتی فرانک دی بوئر در اوایل حضورش در اینتر گفته بود که کلوپ باید با حوصلهتر تیمش را برای تاکتیکهای پرسینگش آماده کند.
در ماه جولای که تیم لیورپول به کالیفرنیای آمریکا سفر کرده بود، آنها در جریان جام بینالمللی قهرمانان باید در لس آنجلس، سان فرانسیسکو و سنت لوئیز مقابل حریفان به میدان میرفتند اما کلوپ به این نکته اشاره کرد که این سفر برای آنها یک تور نیست بلکه یک اردوی تمرینی است و باید با شدت برگزار میشد. او آندریاس کورن مایر، مربی بدنساز بایرن در زمان فن خال، هاینکس و گواردیولا را به خدمت گرفت و زمانی که کورن مایر به بازیکنان وعده آمادگی بیش از همیشه را داد، کلوپ از هر کسی خوشحالتر بود.
شدت در تمام زمینهها
در کمپ تمرینی در دانشگاه استمفورد کالیفرنیا، بازیکنان و سایر دستاندرکاران تیم بر اینکه تا به حال چنین تمرینات پیش فصل سنگین و طاقت فرسایی در باشگاههای قبلی خود ندیدهاند، همنظر بودند. اردوی آنها فراتر از یک اردوی تمرینی بود. در کنار تمهیداتی که کورن مایر برای آمادگی بدنی بازیکنان اندیشیده بود، کلوپ به دنبال آمادهسازی ذهنی بازیکنانش بود و دستیارانش، زلیکو بواچ، پیتر کراویتز و پپین لیندرز بازیکنان را از بعد تاکتیکی با چالش روبرو میکردند. آنها قبل از سفر به آمریکا چهار بازی انجام دادند. آنها ترنمور، فلیتوود، ویگان و هادرزفیلد را بدون دریافت حتی یک گل شکست دادند اما در اردوی تمرینی پیشرو کارهای زیادی برای انجام دادن داشتند.
بازیکنان در خارج از زمین تمرین آرامتر بودند. کلوپ میخواست بازیکنانش وقتی کنار هم هستند، بخندند. با وجود تمرینات سنگین و پرزحمت کلوپ در پیش فصل، تلاشهای او باعث ایجاد دلگرمی و امید در تیم بود. ظاهر شوخ و شنگ او برای بازیکنان نشانهای از تایید عملکردشان بود. آدام لالانا درباره کلوپ میگوید:” وقتی او دست در گردن کسی میاندازد، لذتبخش و نشانه تأیید اوست. مردم میگویند او همه را در آغوش میکشد. اما گاهی اوقات همین کار برای بازیکنان بسیار ارزشمند است و این حس را به شما میدهد که برای تیم مهم هستید و مربی قدر زحمتهای شما را میداند. او از ما کار سخت میخواهد. او از ما صد درصد توانمان را میخواهد.”
به همین دلیل ممدو ساخو از اردوی تمرینی به خانه فرستاده شد. ساخو برای پرواز تیم به سن فرانسیسکو دیر رسید، در یکی از جلسات ریکاوری غیبت کرد و در یک شام تیمی دیر حاضر نشد و یک بار مزاحم مصاحبه کلوپ در تور زندان آلکاتراز شده بود. همین اینها برای عصبانیت کلوپ کافی بود. کلوپ با اصرار به وقتشناسی از سوی بازیکنانش میگوید: “ما یک سری قانون داریم و باید به آنها احترام بگذاریم. اگر کسی به قوانین احترام نگذارد یا من حس کنم که این کار را انجام نمیدهد، آنوقت باید واکنش نشان دهم، همین!”
در این اردوی تمرینی تمرکز کلوپ روی بازی پرسینگ متقابل (gegenpressing ) بود؛ سبکی که ویژگی اصلی بازی تیمهای کلوپ است. تلاش نه تنها برای باز پسگیری توپ در زمین حریف بلکه بر انجام هماهنگ و حساب شده آن است، طوریکه هم مالک توپ و هم مسیرهای احتمالی رسیدن توپ به بازیکن دیگر مسدود شوند و پس از آن، طرحریزی حملههای سریع و خطرناک در زمانی که حریف در آسیبپذیرترین حالت ممکن قرار دارد، آغاز میشود.
آنها این تمرینات تبدیل از دفاع به حمله و تبدیل حمله به گل را بارها و بارها انجام میدادند. هرچه از زمان اردو میگذشت، حرکات آنها سریع و کاریتر میشد. کلوپ دست به سینه کنار زمین میایستاد و لحظه به لحظه بیشتر از نتیجه کارش لذت میبرد. دلیل این لذت شعار پپین لیندرز است که میگوید:” اگر تمرین را ببریم، بازی را بردهایم.”
مربی، سرپرست و مدیر فوتبالی در آن واحد
برای مالکان گروه ورزشی فنوی که مالکیت لیورپول را برعهده دارند، اعتماد کردن و دادن قدرت به مربیان فوتبال در انگلیس با شک و تردید همراه بود. در مدل کاری مدیران لیورپول در تیم بوستون ردساکس آمریکا، تمرین و ارنج تیم بر عهده مربی است اما نقل و انتقالات و سیاستگذاریهای بلند مدت باشگاه توسط کمیتهای از تصمیم گیرندگان انجام میشود. برندن راجرز با این موضوع به مشکل برخورد. حتی در فصل 14-2013 که لیورپول تا آستانه قهرمانی لیگ برتر پیش رفت و بازیهای هیجانانگیزی به نمایش میگذاشت، حس میشد که مربی و کادر مدیریتی در یک راستا حرکت نمیکنند.
حتی در جریان تمدید قرارداد او در سال 2014 نیز بین آنها اختلافاتی وجود داشت. فصل بعد از آن بعد از فروش لوییس سوارس به بارسلونا و عدم تطابق خریدهای جدیدی که به نظر خریدهای کمیته باشگاه بودند تا راجرز، نتایج افت کردند و روابط بین راجرز و باشگاه به نقطه قطع همکاری رسید.
در پاییز 2015 عدهای در اینکه کلوپ فرد درستی برای کار در مدل مالکین آمریکایی است، تردید داشتند. اما او در مصاحبه کاریاش در نیویورک اذعان داشت که قبلاً با این مدل زیر نظر میشاییل زورک در دورتموند کار کرده و مشکلی با این سیستم ندارد. مربی آلمانی حتی به ستایش سیستم نقل و انتقالات باشگاه پرداخت و گفت که استاندارد کاری آنها، به اندازه مد نظر اوست. مربی آلمانی در اولین ملاقات گفت که چگونه میخواهد از امره جان و روبرتو فیرمینو بهترین استفاده را بکند؛ دو بازیکنی که کمیته باشگاه انتظار داشتند راجرز زودتر آنها را وارد تیم اصلی کند.
کلوپ به سرعت رابطه کاری نزدیکی با مایک گوردون، رییس کمیته فنی باشگاه، برقرار کرد. او در دوران راجرز موثرترین فرد در کمیته بود و سابقاً در باشگاه مدیر فوتبال در سایه به حساب میآمد. اما بر اساس شواهد او تا به اینجا از اینکه قدرت بیشتری به کلوپ بدهد راضی است و مرد 49 ساله آلمانی را سرمربی، سرپرست و مدیر ورزشی باشگاه میداند.
بهترین گزینه برای همدیگر
در این تابستان، خانه تکانی در کادر فنی، تغییرات در پس پرده در ملوود، درصد بالایی از نقل و انتقالات و حتی طراحی لباس تمرینی تیم، زیر نظر یورگن کلوپ انجام شد. در اوایل ماه جولای کمتر از 9 ماه پس از پیوستن کلوپ به باشگاه و بعد از 13 برد در لیگ، به او پیشنهاد تمدید شش ساله قراردادش را دادند. او با کمترین درنگی آن را امضا کرد و همیشه میخواست مطمئن باشد که باشگاه درستی را انتخاب میکند. بعد از هفت سال موفق در دورتموند این بار هم مطمئن بود که باشگاه درستی را انتخاب کرده و کارفرمایانش نیز مطمئن بودند که مربی درستی را انتخاب کردهاند.
کلوپ با این ادعا که فقط میتواند در یک سری باشگاه خاص و در یک سری شهرهای خاص مربیگری کند، به شدت مخالفت میکرد؛ بنابراین شاید بهتر باشد که معیارهای دیگری را لحاظ کرد: بروسیا دورتموند به همان دلیلی برای او کاملا باشگاه مناسبی بود که لیورپول هست- باشگاه تاریخی و کارگری که براساس رابطه نزدیک هواداران و تیم شکل گرفته و با تیمهای متمولتر انگلیسی و اروپایی رقابت میکند.
وقتی کلوپ اعلام کرد که قصد دارد دورتموند را ترک کند و به دنبال چالشی جدید برود، سخت بود که او را در قامت سرمربی بایرن مونیخ یا رئال مادرید ببینیم. نیل اتکینسن از پادکست Anfield Wrap میگوید:” اگر او مربی یکی از غولهای حال حاضر اروپا میشد، منطقی نبود. او نیاز به یک چالش دارد. نمیتوانستم او را در بارسلونا، رئال مادرید یا حتی آرسنال ببینم. او باشگاهی را میخواهد که فوتبال مثل خون در رگ آن شهر باشد. چیزی که در دورتموند، لیورپول و حتی منچستر مشاهده میشود اما در سایر شهرها شرایط متفاوت است.”
در بندر لیورپول طرز فکر خاصی نسبت به اینکه سرمربی لیورپول باید چگونه باشد و مخصوصاً چگونه به نظر بیاید، وجود دارد. مربی آنها در واقع به مانند کالبدی است که بیل شنکلی قرن بیست و یکم، در آن حلول میکند. هولیه، بنیتس، دالگلیش و راجرز همگی تلاش کردند تا این انتظارات را برآورده کنند اما این جایگاه بیشتر به کلوپ میآید. طوریکه میتواند برای کنفرانسهای رسانهای، تی شرت بیتلز بپوشد بدون اینکه کسی به او انگ خودشیرینی بزند.
او میگوید: “من عاشق این هستم که مردم لیورپول فوتبال را زندگی میکنند. این موضوع ریشه در تاریخ آنها دارد.” هرچند صحبتهای او گفتن بدیهیات است، اما میتوان احساس کرد که او این حرفها را صادقانه میگوید.
اتکینسن میگوید:” فکر میکنم او به مفهوم کلی “مردم” معتقد است. او به قدرت جمعی اعتقاد دارد. او به پیوند بین بازیکنان و طرفداران اعتقاد دارد. این را در همان ابتدا در تساوی 2-2 مقابل وست بروم در آنفیلد دیدیم. جاییکه بازیکنان را جمع و تشویقشان کرد… و چیزی نمانده بود آن تساوی را جشن بگیرد. بعضی از طرفداران چندان از این اقدام او خشنود نبودند اما موضوع اصلی ارتباط او و بازیکنان با طرفداری بود که مانده بود- نه آنهایی که زود ورزشگاه را ترک کردند؛ چیزی که وقتی چند هفته پیش از آن رخ داد، او به آن اشاره کرد- و تلاش کرد این ارتباط را قویتر کند. فکر میکنم جمعیت به مسئله پاسخ داد.” کلوپ در یکی از نشستهای خبری در اواخر فصل گذشته، گفت:” من احساس میکنم این باشگاه یک قدرت خاص دارد. وقتی با دورتموند در آنفیلد بازی کردیم این را متوجه شدم. من اعتقاد دارم باشگاههایی وجود دارند که احتمال جام بردن آنها بیشتر از سایرین است.
این را اولینبار زمانیکه در دورتموند بودم، فهمیدم. میشائیل زورک، مدیر ورزشی باشگاه، به من گفت از اینکه بایر لورکوزن شانهبهشانه شما در جدول حرکت میکند، نگران نباش. او گفت که آنها قهرمان نخواهند شد؛ چون آنها راه قهرمانی را نمیدانند و هیچوقت قهرمان نمیشوند. اما دورتموند باشگاهی است که قهرمان شدن را بلد است. احساس میکنم لیورپول چنین باشگاهی است و هواداران نیز مثل من فکر میکنند.”
تمرینها پرفشار و بازیهای پرفشارتر
گاهی از یورگن کلوپ میپرسند که آیا هیچوقت دست از تلاش خواهی کشید؟ هر مربیای این روزها معتاد به کارش است اما اکثراً در یک وجه از کارشان موفق هستند اما کلوپ اصرار دارد از هر نظر در صدر باشد. او عادت دارد با دقت بسیار، افراد و احساس آنها را هدایت کند و بر روی تاکتیکهایش و جزئیات بازی نیز بسیار دقیق کار میکند.
به این ها چالشهای مختلف سرمربیگری لیورپول، مدیریت و تحقق انتظارات هواداران و رویارویی با فراز و نشیبهای این شغل را که اضافه کنید، بسیار طاقتفرسا به نظر میرسد. او در کارش بیرحم است و بازیکنانش این را در دسامبر سال گذشته فهمیدند، او آدم سختگیری هم است.
او یک راهکار برای مقابله با خستگی دارد. هر عصر که از کمپ ملوود به خانه بر میگردد، چرت میزند. این چرت گاهی بیشتر از یک ساعت و هرگز بیشتر از دو ساعت نمیشود. زمانیکه بیدار میشود انرژی کافی برای لذت بردن از آن شب را دارد. او و همسرش به پیادهروی به همراه سگشان، اِما (سگی از نژاد کولی-رترویه که نامش از مخفف نام لوتار امریخ، مهاجم دهه 1960 دورتموند گرفته شده است) در ساحل فورمبی و جنگلهای اطراف علاقه دارند. او و کادر فنیاش معمولاً به رستورانها و کافهها میروند و همراه هم پینگپونگ یا دارت بازی میکنند. انرژی آنها تمامی ندارد.
پست مربیگری لیورپول برای مربیان این تیم بسیار طاقت فرساست. بعد از استعفای کنی دالگلیش در سال 91 در پی فاجعه هیلزبورو، گرام سونس و ژرار هولیه هر دو دچار مشکلات قلبی شدند. بنیتس از تنشهای داخلی و انرژیبر آسیب دید، روی هاجسون دوران مربیگری سختتری در لیورپول نسبت به تیم ملی انگلیس تجربه کرد.
دالگلیش که دوباره در سال 2011 به امید روزهای خوب به باشگاه آمد بعد از اتفاقات مربوط به لوییس سوارس دلسرد شد و در نهایت در پایان فصل بعد از باشگاه جدا شد. حتی برندن راجرز نیز در سومین فصل حضورش، از روزهای خوبی که داشت فاصله گرفت و به بدترین روزهایش در لیورپول رسید.
وقتی برای بازیهای روانی نیست
کلوپ نیز مانند بسیاری از مربیان قبل از خودش معتقد است که باید تمام وجودش را برای کارش بگذارد، اما در برخی موضوعات او ترجیح میدهد روی آنها انرژی صرف نکند. یکی از آنها جنگهای رسانهای با مربیان رقباست.
کلوپ علاقهای به این کار ندارد. چندی پیش در اظهارنظری گفته بود که به دلیل اعتقاد به کار تیمی هرگز بازیکنی با قیمت 100 میلیون پوند نخواهد خرید (” زیرا فوتبال در مورد با هم بازی کردن است”). این صحبتهای او از سوی ژوزه مورینیو و رسانهها، طعنه به منچستریونایتد به خاطر خرید پل پوگبا قلمداد شد. مورینیو نیز در پاسخ به او گفت: ” بعضی از مربیان چنین کارهای پیچیدهای را درک نمیکنند چون هرگز مربی تیمهای خیلی بزرگ نبودهاند”. رسانهها نیز منتظر پاسخ کلوپ بودند و او گفت: “من هیچ علاقهای به پیگیری کار دیگر باشگاهها ندارم. این کار کاملاً بیفایده است.”
مربیگری در لیورپول بدون وجود جنگهای رسانهای نیز کار سخت و نفسگیری است. چه برسد با وجود درگیری با دیگر مربیان و حتی مدیران باشگاه خودی. هر کسی که در گذشته کلوپ در دورتموند جستوجو کند، متوجه میشود او پتانسیل خشمگین شدن را دارد. اما خوب میداند روی چه چیزهایی انرژی بگذارد و روی چه چیزهایی انرژی صرف نکند.
نشانه روزهای بهتر یا یک امید واهی دیگر
رختکن تیم مهمان، ورزشگاه امارات، 14 آگوست 2016؛ در بازی ابتدای فصل مقابل آرسنال، لیورپولیها نیمه اول سختی را پشت سر گذاشتند. در آخرین لحظات نیمه اول با ضربه آزاد فوقالعاده فیلیپه کوتینیو بازی 1-1 شد. در بین دو نیمه درحالیکه بازیکنان نوشیدنی انرژیزا مینوشیدند، کلوپ رو به آنها گفت:” شما آمادگی بدنی بیشتری از آنها دارید. بروید و این را نشان دهید. اگه این کار را بکنید بازی را میبریم.”
بعد از گذشت 18 دقیقه از شروع نیمه دوم، بازی 4-1 به سود لیورپول بود. شناور بودن و سرعت حرکات خط حمله لیورپول که منجر به گل دوم کوتینیو و گل آدام لالانا شد، چکیده آن چیزی است که در این مدت کلوپ روی آن سخت کار کرده است. بازی 4-3 به پایان رسید (از اینجا تماشا کنید)، نتیجهای که چندان مطمئن نبود اما باعث شد هواداران لیورپول بهت آرسن ونگر از ورود به بحران ابتدای فصل را به چشم ببینند.
حالا در پایان هفته شانزدهم، آنها در رتبه دوم قرار دارند و جدیترین تعقیب کننده چلسی محسوب میشوند. آیا این یک نشانه واقعی از روزهای خوب پیش رو بود؟ یا یک امید واهی همانند تمام 26 سالی که لکلکها در حسرت قهرمانی لیگ به سر بردهاند؟ در آن بازی آمارها نشان میدادند که شاگردان کلوپ در ورزشگاه امارات شهر لندن، 117.6 کیلومتر دویدهاند. بالاترین رکورد در لیگ برتر از زمانی که آمارها ثبت شدهاند. این آمار در روز شروع فصل حتی با ادعای ونگر که گفته بود تیمش آماده نیست، خارق العاده بود.
در فوتبال برای بیشتر دویدن از حریف، هیچ جامی اهدا نمیشود اما برای کلوپ جزو اولین نکاتی است که در آنالیز بعد از بازی مورد توجه قرار میگیرد. انرژی، استقامت و میل به بیشتر دویدن در فضاها و زمانهای درست همانند بازی با آرسنال، پایه و اساسی محکم برای هر نوع بازی است.
هشت ماه بعد از آن نمایش اسفناک مقابل واتفورد، آنها با روحیهای قوی و بالاتر راهی شمال میشوند؛ استانداردی که از روز اول برای آنها تعریف شد. آنها در زمان درست، پرفشار بازی خواهند کرد و از آن مهمتر اینکه آنها زیر نظر کلوپ به سختی تلاش و تمرین خواهند کرد. او به آنها میگوید اگر سخت تلاش کنید، سقفی برای خواستههایتان وجود نخواهد داشت.
ترجمه: امیرناصر احمدی
عجب سایتی مقاله ها عالی
عالی…
لطفاً به کار با ارزشتون ادامه بدید با قدرت که داریم لذت میریم از یه سایت فوق العاده با مقالات جالب و حرفهای…
ممنون
سلام
سپاس فراوان