چگونه کرویف از دل بحران، تیم رویایی بارسا را ساخت؟
“یوهان کرویف کلیسای بارسلونا را نقاشی کرد و دیگر مربیان این تیم فقط میراث او را نوسازی کرده یا بهبود میبخشند.” – پپ گواردیولا
هفت یک– ساعت 7 بعد از ظهر روز 28 آوریل 1988 است. هتل هسپریا در کارر دلس ورگوس، یک خیابان تنگ، پر سر و صدا در شمال مرکزِ شهر بارسلوناست و از آنجا پنج دقیقه با ماشین تا استادیوم نوکمپ راه است. بیست و یک بازیکن بارسا، بهعلاوه سرمربی این تیم لوئیس آراگونس، پشت میز کنفرانس در اتاق باشکوه جلسات نشستهاند. الکسانکو، کاپیتان چهارشانه بارسلونا بیانیهای را خواند:” رئیس باشگاه، جوزپ لوئیس نونیز، ما را فریب داده و از منظر حرفهای تحقیر کرده است. در نتیجه، اگرچه چنین درخواستهایی معمولا حق اعضای باشگاه است، اما بازیکنان ترکیب بارسلونا خواهان استعفای فوری رئیس هستند.”
این بیانیه بیسابقه و تکان دهنده بود. ویکتور مونیوز، هافبک بارسلونا، اضافه کرد:” نونیز این باشگاه را در قلبش احساس نمیکند و عاشق هواداران نیست. او فقط خودش را دوست دارد.” این باشگاه آشکارا با خودش در حال جنگ بود؛ بر سر پول. وزارت خزانهداری اسپانیا در حال تحقیق درباره قرارداد بازیکنان بارسلونا، معتقد بود که آنها مالیات خود را پرداخت نکردهاند، زیرا هر یک از اعضای باشگاه باید مالیات جداگانهای برای قرارداد و حق انتشار تصاویرشان پرداخت میکردند. وقتی مدیران باشگاه تاکید کردند که خود بازیکنان باید این مبلغ اضافه را به اداره مالیات بپردازند، بازیکنان تیم خواهان استعفای نونیز شدند.
شورش هسپرینا نقطه حضیض فصلی است که بدترین فصل بارسا از سال 42-1941 محسوب میشود. سرمربی تیم، آراگونس، از افسردگی رنج میبرد و در پایان فصل بارسلونا را ترک خواهد کرد. بارسلونا تنها دو سال بعد از فینالیست شدن در جام باشگاههای اروپا در سال 1986، در وضعیت مضحکی قرار گرفته است. پس برای عوض کردن اوضاع و اطمینان از انتخاب مجدد در انتخابات آتی ریاست باشگاه در ماه ژوئن، نونز با تنها کارت خود بازی میکند.
شش روز بعد، در چهار می 1988، یوهان کرویف به عنوان سرمربی جدید بارسلونا معرفی میشود. آبی و اناریها طی 14 سال تنها یک بار قهرمان لیگ شدهاند. اما هشت سال بعد، زمانیکه هیئت مدیره، سرمربی هلندی را به دلیل اختلافات شدید اخراج کرد، بارسا یازده جام فتح کرده بود. بزرگترین فوتبالیست آن نسل در اواخر دهه 1970 این باشگاه را درون زمین نجات داد. یک دهه بعد، کرویف دوباره این کار را از روی نیمکت انجام داد.
بسیاری از هواداران بارسا هنوز اعتقاد دارند تیم رویایی که کرویف ساخت، بهترین بارسلونای تاریخ تا به امروز بود. سالها بعد از اولین فصل کرویف در نوکمپ، نشریه فورفورتو فاش میکند که چگونه اشتیاق او برای ارائه فوتبال زیبا، گاهی شخصیتی بد اخلاق و در نهایت اراده فراوان برای کسب پیروزی، بارسا را تبدیل به تیمی بزرگ کرده بود. لا ماسیا را میشناسید؟ این آکادمی حاصل تلاشهای اوست …
خون جوانی
کار بازسازی بارسلونا از سوی کرویف پس از شورش هتل هسپرینا بلافاصله آغاز شد. پانزده بازیکن از جمله بازیکنان محبوب تیم اصلی- که جزو یاغیها بودند-، ویکتور مونیوز، رامون کالدره و برند شوستر، جدا شدند؛ آخری به رئال مادرید، فروخته شد. به جای آنها 12 بازیکن جذب شدند. چیگی بگریستیان وینگر، خوزه ماریو باکرو، هافبک هجومی، خولیو سالیناس و اوزه بیو نیز به مهرههای کلیدی تیم رویایی کرویف تبدیل شدند. اوزه بیو در این رابطه به فورفورتو گفت: “من افتخار میکردم که این سرمربی با چنین جایگاه بزرگی به من علاقهمند است. سالهای حضور کرویف در نوکمپ به عنوان بازیکن، فوتبال اسپانیا و بارسلونایی بودن را تغییر داد. من بچهای 23 ساله بودم و درهای آسمان به سوی من باز شد. کرویف گروهی از بازیکنان جوان و تشنه موفقیت را که تحت تاثیر بحرانهای چند سال قبل باشگاه قرار نگرفته بودند، جذب کرد.”
اگرچه السانکو در تمرینات پیش فصل بارسلونا از سوی هواداران هو شده بود، اما یوهان کرویف این بازیکن 32 ساله را حفظ کرد. کرویف در این رابطه گفت:” الکسانکو کاری جز وظیفه کاپیتانی انجام نداد. او سخنگو بود- اجازه نداد بازیکنان تیم از او ناامید شوند. این شخصیت اوست و گرچه اغلب چنین افرادی قربانی میشوند، اما در تیم من شرایط اینگونه نیست. اگرچه در ترکیب اصلی نیست اما الکسانکو یک رهبر است و در تیم ما اتحاد وجود دارد.”
نتیجهگیری از چنین رویکردی آسان بود. کرویف به رئیس باشگاه پیام داد که اینجا من رئیس هستم و روش بیزینسی نوینز که مانند ساختوساز هتلهایش بود دیگر در ساختار بارسلونا جایی ندارد. کروف به رئیس باشگاه گفت:” اگر میخواهید با من صحبت کنید، به دفتر شما خواهم آمد و شما به رختکن من نمیآیید.” رابطه کرویف و نونیز همیشه به این راحتی برقرار میشد. دومین اقدام، بازسازی تیم به شکلی منحصر به فرد بود. او در جولای 1988 تیم تازه شکل گرفته خود را جمع کرد و “ال فلاکو” (به معنی لاغر، لقب کرویف) سیستمی که میخواست به کار بگیرد را برای بازیکنان توضیح داد.
اوزهبیو به یاد میآورد:” کرویف یک تخته سیاه داشت و سه مدافع، چهار هافبک، دو وینگر صرف و یک مهاجم نوک را روی آن میکشید. ما به هم نگاه میکردیم و میگفتیم این چه مزخرفاتی است؟ در آن دوران استفاده از سیستم 2-5-3 و 2-4-4 رواج داشت و ما حضور این تعداد زیاد مهاجم و تعداد کم مدافع در ترکیب تیم را باور نمیکردیم. او به تنهایی روش جدیدی برای فوتبال در اسپانیا معرفی کرد و این یک انقلاب بود.” 3-4-3 – که اقتباسی از سیستم 3-3-4 که کرویف در دهه 1970 زیر نظر رینوس میشل در ترکیب آژاکس و تیم ملی هلند بازی کرده بود- متولد شد.
کرویف بعدا توضیح داد:” اگر چهار مدافع را مقابل دو مهاجم حریف قرار دهید، در میانه زمین تنها 6 بازیکن در مقابل 8 نفر دارید. به این ترتیب نمیتوانید جنگهای وسط زمین را ببرید. ما باید یک مدافع را جلوتر قرار بدهیم. من به دلیل عملکردم در دفاع سه نفره مورد انتقاد قرار گرفتم، اما این احمقانهترین چیزی بود که تا به حال شنیدهام. ما نیاز داشتیم وسط زمین را با بازیکنان بیشتر پر کنیم. من پیروزی 4-5 را به برتری 0-1 ترجیح میدهم.”
در واقع تفکر دفاعی جایی در ذهن کرویف ندارد. یک بار آندونی سوبی سارهتا، دروازهبان بارسلونا، از سرمربی خود پرسید که چگونه بارسلونا باید روی ضربات ایستگاهی حریف دفاع کند؟ پاسخ این بود:” من از کجا باید بدانم؟ خودت تصمیم بگیر. تو بیشتر از من علاقمندی بدانی که چگونه باید روی کرنرها دفاع کرد.” در جلوی زمین هم بازیکنان از این آزادی در سیستم تیم استفاده میکردند. اوزه بیو که بیش از 250 بازی برای بارسلونای یوهان کرویف به میدان رفت، در ادامه گفت: ” من عاشق سیستم 3-4-3 بودم. من در بارسا، در سیستمهای دیگر، بیش از این سیستم، دچار مشکل میشدم. تکنیک، دید و هوش من برای حرکت سریع توپ در این روش در بارسا کاملا مناسب بود، در حالیکه در جای دیگر تنها پاس دادن و به جریان انداختن توپ کافی نبود. من به عنوان هافبک مرکزی، همیشه در جریان بازی بودم و گزینههایی برای پاس دادن داشتم، خصوصا هافبکهای کناری، بازیکنانی که کرویف میخواست جمع بازی کنند.”
در قلب این آرایش، برتری در مالکیت توپ که همچنان برند بارساست، اهمیت زیادی داشت. کرویف گفت:” این یک مفهوم اساسی است، وقتی به توپ مسلط باشید، بهخوبی پیش میروید. شما چیزی دارید که رقیب ندارد و اینگونه آنها شانسی برای گلزنی ندارند. کسی که حرکت میکند، تصمیم میگیرد توپ به کجا برود و اگر خوب حرکت کنید، میتوانید فشار حریفان را به نفع خود تغییر دهید. توپ به جایی میرود که شما میخواهید.”
ماشین تولید ستاره
اما در این میان مشکلی وجود داشت. سیستم کرویف مبتنی بر بازیکنان هنرمند و تکنیکی بنا شده بود و برای فکرگراتر شدن سیستم، نیاز به بازیکنان تشنه مالکیت توپ بود. به این ترتیب، سیستم لاماسیا باید کلا تغییر میکرد. بهطرز شگفتانگیزی باشگاهی که موفق به ساخت بازیکنانی چون ژاوی، اینیستا و مسی شده است، بازیکنان را نه بر اساس تواناییها، بلکه براساس پتانسیل فیزیکیشان انتخاب میکرد. در سال 1986، یک نوجوان 15 ساله در تست باشگاه حضور پیدا کرد، در شرایطیکه تنها آنهایی انتخاب میشدند که احتمال رسیدنشان به قد 1.80 متر وجود داشت. او فریاد زد:”من بلندتر از 1.80 متر خواهم بود، من یک فوتبالیست حرفهای خواهم شد” نام او؟ پپ گواردیولا.
ورود کرویف باعث ایجاد تغییر در شرایط شد. کرویف در این رابطه گفت:” من جوانان کوتاه قدی مانند آلبرت فرر، سرخی یا گیلرمو آمور داشتم. بازیکنانی بدون فیزیک فوقالعاده اما توانا در به حرکت در آوردن توپ، آنها مانند موش، بازیکنان حریف را پرس میکردند. حتی پپ هم از نظر فیزیکی خیلی قوی نبود، اما هنگام پا به توپ شدن، باهوش بود و این چیزی است که من میخواستم.”
فرر که بعدا برای چلسی نیز بازی کرد، به فورفورتو گفت:” برای یوهان کرویف بیشتر منسجم، سریع و پیش رفتن، از خوب بودن روی توپهای هوایی مهمتر بود. او دقیقا میدانست که به چه بازیکنانی نیاز دارد و هیچ مشکلی در انتخاب بازیکنان کوتاهقدتر و یا جذب بازیکنان جوان نداشت. او اطمینان داشت که این یک حرکت رو به جلو است.”
همه تیمها، از تیم زیر هشت سال تا تیم دوم، همگی متحول شده و از روش 3-4-3 و تمایل به حفظ توپ بهره بردند. خط تولید کرویف شروع به کار کرد. فرر، آمور و سرخی که در لاماسیا پرورش یافته بودند، بیش از هزار بازی برای تیم اول تجربه کردند و قد هیچ کدام از آنها بالاتر از 1.80 متر نبود. گواردیولا بلندتر بود اما قدرت بدنی کمی داشت و 384 بار برای بارسلونا بازی کرد.
اوریول دومنک، روزنامهنگار موندو دیپورتیوو، که شش سال در تیمهای جوانان بارسا در دوران کرویف کار کرد، به یاد میآورد:” توپ به تنها شخصیت اصلی تبدیل شده و حتی بخش بدنسازی نیز بر این اساس پایهریزی میشد. فرصتهای بیشتری برای بازیکنان کوچک مثل من وجود داشت. وقتی در لاماسیا بودم، گواردیولا بسیار لاغر بود و این کرویف بود که میگفت همیشه باید بازی کند؛ زیرا در نهایت رشد میکند. بدون حضور کرویف، بازیکنانی چون ژاوی، اینسیتا و تیاگو در جهان فوتبال وجود نداشتند.”
پیچیدگیهای یک نابغه
طرح اصلی کرویف در بارسا در حال شکل گرفتن بود، اما علیرغم پیروزی در جام برندگان جام اروپا در فصل 89-1988 و کوپا دلری در فصل بعد، مشکلاتی نیز در اجرای این پروسه وجود داشت. مایکل لادروپ و رونالد کومان، خریدهای مهم تابستان 1989، نتوانستند درخشان ظاهر شوند. به ویژه رونالد کومان در اولین فصل خود در بارسلونا نتوانست عملکردی تاثیرگذار ارائه دهد و کرویف نیز از دفاع کردن از هموطن خود در مقابل مطبوعات خسته شده بود.
مصاحبههای روزانه ممنوع شد- صحبت با رسانهها خطرناک است”- شخصیت بیاعتماد “من علیه دنیا”ی کرویف کم کم ظاهر میشد. او مصاحبههایی انجام میداد، اما محتوای آنها بسیار رمزآمیز بود. او به خبرنگار گفت:” اگر میخواستم شما بهتر متوجه شوید، میتوانستم آن را بهتر توضیح دهم.”
با 11 امتیاز کمتر از رئال مادرید، تنها قهرمانی در کوپا دل ری سال 1990، کرویف را از خطر اخراج نجات داد. در واقع نونیز رای عدم اعتماد اعضا هیئت مدیره بارسا برای اخراج سرمربی هلندی را وتو کرد. اما فصل 91-1990 فصلی بود که افسانه کرویف و بارسا به شکل واقعی آغاز شد. اگرچه تفکر کرویف برای پیشرفت ستارههای جوان، به ترغیب آنها برای مراقبت از خود معطوف بود، اما میوههای لاماسیا در حال رسیدن بودند.
او توضیح داد:” من اینجا تحت دیکتاتوری فرانکو بودم. میفهمم که مردم چگونه میاندیشند، شخصیت آنها را میشناسم.” هواداران بارسا دوست دارند بازیکنان بومی را در تیم اول ببینند- این باعث میشود احساس کنند مربی به نوعی بخشی از بارسلوناست. من سعی کردم تیمی بسازم که آنها بتوانند به عنوان تیمی کاتالانی بشناسند. به این ترتیب، اگر شرایط هم بد باشد، هواداران کمتر به نشانه اعتراض سوت میزنند.”
هریستو استویچکوف، ستاره دمدمی مزاج که مقابل دروازه مانند یک قاتلِ بیرحم بود، قطعه گمشده بخش هجومی بارسا بود. مهاجم همه کارهای که با کارایی فوقالعادهای، از سمت چپ دریبل میزد، پاس میداد و شوت میکرد. او شخصیتی داشت که به اسپانیاییها به آن mala leche (شیر فاسد) میگویند؛ به معنای کسی که برای پیروزی هر کاری انجام میدهد. مانند محرومیت دو ماهه بعد از درگیری با داور در فینال سوپرکاپ سال 1990.
هنگامیکه بارسا در اواخر ژانویه 1991، رئال مادرید را با نتیجه 1-2 شکست داده و با 5 امتیاز اختلاف در صدر قرار گرفت، به نظر میرسید سرنوشت قهرمانی لیگ مشخص شده است. در نهایت موفق به جبران فاصله پنج امتیازی شد، بارسلونا در لیگ به قهرمانی رسید. کومان در جلوی دفاع بازی میکرد و لادروپ در خط میانی آزاد بود، در شرایطیکه یان گویکوچهآ بازیکن ثابت اسپانیا شده بود.
آب نبات به جای سیگار
اما بزرگترین ضعف کرویف از او انتقام گرفت. او که از زمان نوجوانی سیگاری بود، به عمل قلب احتیاج داشت تا گرفتگی شریان خود را برطرف کند؛ نتیجه عادت 20 ساعت سیگار کشیدن در روز که با استرس صندلی داغ نوکمپ بدتر هم شده بود. اینکه کرویف از یک عمل چهار ساعته جان سالم به در برد، این عقیده دیرینهاش مبنی بر اینکه خدا او را به زمین فرستاده تا به بهترین بازیکن و مربی فوتبال تبدیل شود را تقویت کرد. در طول 9 بازی غیبت کرویف، دستیار او، چارلی رکساچ، شش پیروزی کسب کرد تا اولین عنوان قهرمانی این تیم در لیگ در مدت شش سال به دست بیاید.
اوزهبیو، هافبک بارسلونا، معتقد است این قهرمانی تنها حاصل تمرینات سرمربی هلندی بود:” او عادت داشت هر جلسه تمرینی را چهار یا پنج بار متوقف کرده و جایگیریهای ما را تصحیح کند: نه، نه! آنجا نه. یک متر بیشتر به سمت راست. حالا نگاه کنید، شما زاویه بسیار بهتری برای پاس دادن دارید. قبلا اینگونه نبود.”
این جزئیات کوچک باعث فکر بیشتر شما میشد. اینها در ذهن میماند و در نهایت شما قادر به یافتن هماهنگی در هر منطقه از زمین بودید. مربی دیگری وجود ندارد که بتواند این مسئله را برای شما توضیح دهد، زیرا کرویف خودش بهترین بازیکن جهان بوده است و این روشی که در طول سالها ساخته شده، بخش بزرگی از مهارتهای شما را تشکیل میدهد.”
با بازگشت کرویف به روی نیمکت و در شرایطیکه به جای سیگار، آب نبات میمکید، بارسا در فصل 92-1991 شروع آرامی داشت. با سه شکست در هشت بازی اول لالیگا، نقطه عطف در ماه نوامبر و دیدار اروپایی مقابل کایزرسلاترن از راه رسید. علیرغم پیروزی 1-3 در بازی اول ، لوس بلوگراناس در نیمه اول بازی برگشت 0-1 عقب افتاد و بازی بسیار ضعیفی ارائه داد. این تیم به انگیزه نیاز داشت.
میگل آنخل نادال، مدافع وسط بارسلونا، در این رابطه میگوید:” کرویف وارد رختکن شد و ما انتظار حملات تند و عصبانیت او را داشتیم. اما او فقط دستان خود را به هم مالید و گفت:”لعنتی! بچهها، اینجا چقدر سرد است.” فصل داشت برای ما به پایان میرسید و تمام کاری که او انجام داد صحبت درباره سرما بود. دیگر فشاری حس نمیکردیم و او اعتماد کامل داشت تیمی که ساخته میتواند به موفقیت برسد، زیرا او خودش این تیم را جمع کرده بود. او معتقد بود همیشه درست عمل میکند.”
مردان کرویف در نیمه دوم بار دیگر گل خوردند، اما ضربه سر دقیقه 89 خوسه ماریو باکرو صعود بارسا را قطعی کرد؛ دقیقا همانطور که همیشه کرویف از او انتظار داشت. تا ماه می و به لطف شکست غیرقابل درک روز پایانی رئال مادرید مقابل تنریف، دومین لالیگای پیاپی قطعی شده و حالا بارسلونا باید در فینال جام باشگاههای اروپا در ومبلی مقابل سامپدوریا قرار میگرفت.
نادال به یاد میآورد:” کرویف میخواست که ما گذشته باشگاه و دردسرهایی که در فینالهای قبلی مانند سال 1986 داشتیم را فراموش کنیم. او خیلی راحت به ما گفت Salid y disfrutad (به زمین بروید و از بازی لذت ببرید). این جملات فشار را از روی ما برداشت.” هنگامیکه کومان با یک ضربه آزاد در وقتهای اضافی موفق به گلزنی شد، این سخنان غیرقابل توصیف با اولین جام اروپایی بارسلونا پیوند خورد. تیم رویایی کرویف که لقبش را از تیم ملی بسکتبال آمریکا که در المپیک 1992 بارسلونا فوقالعاده ظاهر شده بود، گرفت، از راه رسیده بود. فقط زوبی زارهتا دروازهبان بارسا و کاپیتان الکسانکو از حادثه چهار سال قبل شورش هسپرینا در تیم باقی مانده بودند.
اوزهبیو که در فینال و در کنار گواردیولا بسیار خوب بازی کرد، در این رابطه میگوید: “در سال 1992 یک روحیه و احساس متفاوت در باشگاه وجود داشت و همه میتوانستند آن را حس کنند. ما چهار سال در یک مسیر تلاش کردیم و با اضافه شدن ستارههای جدید، تاریخ بارسا تغییر کرد. ما بازیکنانِ برگزیده بودیم و میدانستیم دوره ما فرا رسیده است.”
تیم لعنتیها
علیرغم بروز شایعاتی مبنی بر اختلاف بین کرویف و نونیز، بهخصوص پس از حذف بارسلونا از لیگ قهرمانان در دیدار مقابل زسکا مسکو در دسامبر سال 1992، بارسلونا همچنان موفق به فتح جام میشد. سومین قهرمانی پیاپی در لالیگا در سال 1993- بار دیگر در آخرین روز و دوباره به لطف شکست مادرید در تنریف و باز هم با زدن 87 گل- حاصل شد. هنگامیکه روماریو، مهاجم نابغه برزیلی در تابستان سال 1993 به بارسلونا پیوست، همه چیز مهیای چهارمین قهرمانی متوالی در لیگ و دومین قهرمانی پیاپی در اروپا بود. هتتریک ستاره برزیلی در روز شکست رئال مادرید با نتیجه 0-5، از تغییراتی خبر میداد که کرویف اعمال کرده بود.
اگرچه هواداران دیپورتیوو لاکرونیا پیش از آخرین دیدار فصل، با اطمینان از قهرمانی تیم خود، به طعنه این لیگ را “لیگ چوپا چوپس” (آب نبات کرویف) خطاب میکردند، اما میروسلاو جوکیچ مدافع لاکرونیا در دقایق پایانی دیدار مقابل والنسیا یک ضربه پنالتی را از دست داد تا قهرمانی به بارسلونا هدیه داده شود.
آنها پس از شکست 2-6 در ساراگوسا در ماه فوریه، 28 امتیاز از 30 امتیاز ممکن را کسب کرده بودند. پس از آن شکست مفتضحانه، کرویف به بازیکنانی که قراردادشان رو به پایان بود، وعده داد در صورت قهرمانی بارسلونا در لیگ، قرارداد آنها تمدید میشود. رسانهها از روی شیطنت، نام باشگاه را به Hostia Team تغییر دادند: تیم لعنتی.
چهار روز بعد، تقدیرِ برنامهریزی شده “بزرگترین تیم روی زمین”، دیدار فینال لیگ قهرمانان اروپا مقابل آث میلان را رقم زد. کومان، گواردیولا، روماریو و استویچکوف همه در بهترین شرایط خود قرار داشتند. حتی به دلیل قانون سه بازیکن خارجی در میدان، بازیکن بزرگی مانند لادروپ نیز نیمکتنشین بود. کرویف اعلام کرد:” بارسا شانس اول قهرمانی است. میلان تیمی فرازمینی نیست و سبک بازی آنها بر پایه دفاع است، اما ما بازی خود بر اساس حمله کردن را پایهریزی میکنیم.”
اما میلان با نتیجه 0-4 پیروز شد. دانیل ماسارو دو بار و مارسل دسائیلی و دژان ساویچویچ، بازیساز میلان که بهترین بازیکن بازی هم لقب گرفت، هر کدام یکبار موفق به گلزنی شدند. به ندرت ضعفهای دفاعی بارسلونا اینگونه بیرحمانه نمود پیدا میکرد.
فرر به یاد میآورد:” بعد از چهار قهرمانی پیاپی در لالیگا و فتح اروپا در سال 1992، احتمالا اعتماد به نفس بیش از اندازهای داشتیم. ما فکر کردیم که کار آسان پیش رو داریم و اگر با 60 یا 70 درصد توان خود بازی کنیم، برنده خواهیم شد. اما این آغاز یک پایان بود. به یاد دارم که بلافاصله بعد از بازی، به بعضی از بازیکنان در اتوبوس گفته شد که فروخته میشوند و پس از آن فینال، همه چیز تغییر کرد.”
درگیری و جدایی
کرویف روی حرفش ماند و شروع به منهدم کردن تیم رویایی کرد. سوبی سارهتا، لادروپ، گویکوچهآ و سالیناس دیگر هرگز برای بارسا بازی نکردند. روماریو در ژانویه 1995 بارسلونا را ترک کرد- کرویف در مورد جدایی او گفت:” او به اندازهای که من خوب بودم، خوب نیست. من باعث میشدم دیگر بازیکنان نیز بهتر بازی کنند، اما روماریو فقط میتواند گل بزند.” تا آغاز تابستان اوزه بیو، استویچکوف، کومان و بگریستاین نیز جدا شدند و فقط فرر، نادال، باکرو و گواردیولا در ترکیب تیم مانده بودند.
اوزه بیو به یاد میآورد:” ما همه کار برای بارسلونا کرده بودیم و او میخواست همه چیز را به طور اساسی تغییر دهد. به عنوان یک بازیکن حرفهای، من پذیرفتم که او در 31 سالگی ممکن است به دنبال بازیکنانی جوان برای بازسازی بارسلونا باشد، اما معتقدم او میتوانست این کار را به روشی بهتر و با خسارت کمتر مدیریت کند.”
بازیکنان جانشین، گئورگی پوپسکیو، گئورگی هاجی و روبرت پروسینچکی برای تاثیرگذاری در ترکیب بارسا دچار مشکل شدند. دیگر خبری از گلهای فراوان و حرکات مداوم نبود و پیروزیهای 3-4 به شکستهای 2-3 تبدیل شدند. در این میان تنها لوییس فیگو که از اسپورتینگ راهی بارسلونا شده بود عملکرد بهتری از بازیکنان جدا شده داشت. اما پایان کار کرویف، به یک اندازه سریع و بیرحمانه بود.
روز قبل از آخرین بازی خانگی فصل 96-1995 – که دومین سال بدون فتح جام بود- مقابل سلتاویگو، در پی شایعات مداوم مبنی بر حضور بابی رابسون به جای مرد هلندی، تنش بین کرویف و نونیز به اوج رسید. خوان گاسپارت، نایب رئیس باشگاه، برای صحبت با کرویف راهی رختکن شد. در واکنش به دست دراز شده گاسپارت، کرویف گفت:” تو یهودایی. چطور ممکن است نونیز نتواند خودش بیاید و رودررو این خبر را بدهد؟” صدای دو طرف بالا رفت و نایب رئیس باشگاه تهدید کرد که اگر کرویف فورا نوکمپ را ترک نکند، با پلیس تماس خواهد گرفت. البته خود گاسپارت بعدها گفت:” با نگاهی به گذشته اعتراف میکنم رفتن به رختکن و توضیح به سرمربی اشتباه بوده است. این تصمیم فقط اوضاع را بدتر کرد. همه چیز به خشونت کشیده شد- هر دو ما کنترلمان را از دست دادیم. بعد از آن امکان ادامه همکاری حتی برای دو بازی هم وجود نداشت.”
تنها در 90 ثانیه، بادوامترین سرمربی تاریخ بارسلونا و تا آن مقطع موفقترین سرمربی تاریخ این تیم جدا شد. کرویف گفت:” افرادی مانند نونیز رئیس نمیشوند چون فوتبال را دوست دارند. آنها این کار را میکنند چون فقط خودشان را دوست دارند.” یک روز بعد، پسر 22 ساله کرویف یعنی جوردی، الهامبخش پیروزی 3-2 بارسا مقابل سلتا، علیرغم عقب افتادگی، در نوکمپ شد تا هواداران ایستاده او را تشویق کنند و فریاد بزنند:” کرویف، سی! نونز، نو!” فهمیدن منظور آنها کار سختی نبود.
انقلاب در فوتبال اسپانیا
گرچه سالها از جدایی کرویف گذشته، اما هنوز و 27 سال پس از اولین حضور او روی نیمکت نوکمپ، میراث فوتبالی کرویف ماندگار است. اوزه بیو که تا فوریه 2015 مربی تیم دوم بارسلونا بود در این رابطه گفت:” حداقل یوهان روش و سبک بازی بارسلونا و ایدهای برای استمرار در کل باشگاه را ساخت. من میتوانم DNA او را در تیم خود حس کنم. هر بازیکن پیش از ورود سیستم را میدانست و ایدههای کرویف به هر قسمتی از باشگاه نفوذ کرده بود. موفقیت لاماسیا، ایدههای کرویف را به درستی ثابت کرده است. هر وقت یک جوان به آن گروه یا تیم اول برسد، موفقیتی است که یوهان نیز بخشی از آن است.”
او معتقد است حتی بزرگترین شکست او نیز الهام بخش است. اوزه بیو ادامه داد:” این تصادفی نیست که پپ گواردیولا هدایت یک نسل فوقالعاده موفق را به عهده داشت، زیرا او میداند چه چیزی را در فینال لیگ قهرمانان سال 1994 از دست دادیم: سختکوشی و احترام به رقیب. من شک ندارم که پپ قبل از هر دیداری که انتظار داشت به عنوان سرمربی بارسا در آن برنده شود، در مورد مسابقه با میلان فکر کرده است.”
با تکیه بر مالکیت توپ و احیای اهمیت لاماسیا، طبیعی بود که گواردیولا عنوان موفقترین مربی بارسلونا را از استاد بزرگ خود بگیرد. اما همه چیز به اینجا ختم نمیشود. تسلط اسپانیا بر فوتبال جهان از زمان قهرمانی در یورو 2008 نشان میدهد که فلسفه کرویف در هر بخش از فوتبال در شبه جزیره نفوذ کرده است. ویسنته دل بوسکه، سرمربی لاروخا نیز این امر را تصدیق میکند. میگل آنخل نادال گفت:” کرویف مفهوم فوتبال را در این کشور دوباره ابداع کرد. امروز بارسلونا و اسپانیا تایید به روز شدهای برای دوران مربیگری کرویف هستند.” او پدربزرگ بزرگترین تیم باشگاهی و ملی تاریخ است؛ این میراث که باید حفظ شود.