بهترین مربیان تاریخ به انتخاب فورفورتو؛ 11 تا 20
هفتیک-نشریه معتبر فورفورتو در شماره اخیرش (ژوئن 2020)، فهرست 100 مربی برتر تاریخ را اعلام کرد که مطمئنا مانند هر انتخاب دیگری، موافقان و مخالفی خواهد داشت. اما آنطور که خود این نشریه نوشته، در ردهبندی این مربیان، به نوآوریهای آنها در مسائل تاکتیکی، نحوه مدیریت بازیکنان و مهمتر از همه، جامهایی که آنها بردند، توجه شده است. این قسمت نهم این فهرست است که رتبههای 11 تا 20 را شامل میشود.
لوییس فن خال همیشه با تیم قدرتمند آژاکس دهه 90 میلادی، قهرمانی در چمپیونزلیگ، چهار قهرمانی در لیگ هلند، یک قهرمانی بوندسلیگا با بایرن مونیخ و دو قهرمانی لالیگا با بارسلونا به خاطر آورده خواهد شد. شکی نیست که او یکی از بهترین مربیان دوران مدرن است. اما او همچنین کمی به خاطر دیوانگی نیز در خاطر بسیاری ماندگار است. شاه لویی در 25 سال دوران مربیگریاش صحبتهای بسیاری را درباره خود مطرح کرده است. برای سرگرمی بخشی از آنها را میخوانیم.
– در اولین روز مربیگری خود پس از حضور روی نیمکت آژاکس در سال 1991:” بابت جذب بهترین مربی دنیا به شما تبریک میگویم.”
– ” ساعت تازه 12 است. مسیح ساعت 2 مجبور میشود با صلیب راه برود. عید پاک مبارک، اما کمی زود است.”
– پیش از عدم کسب جواز صعود به جام جهانی 2002 و جدایی از تیم ملی هلند:” قرارداد من با هلند تا سال 2006 است بنابراین نه یک بار بلکه میتوانم دو بار قهرمان جام جهانی شوم.”
– ” یک بار مقابل تمام اعضای تیم بایرن شلوارم را درآوردم. میخواستم یک چیز را روشن کنم: وقتی بازیکنی را تعویض میکنم، برای خودخواهی خودم نیست؛ بلکه به خاطر تیم است.”
– در رونمایی از کتاب جدیدش در حالیکه بسیار سرحال بود:” این اتفاق خاصی است که کسی که هنوز زنده است زندگینامه خود را بنویسد.”
– ” من هرگز مانند آرین روبن ساق نمیپوشم. هرگز سردم نمیشود چون بسیار خونگرم هستم. همسرم نیز همین را میگوید. ما همیشه در آغوش یکدیگر میخوابیم .”
– در حال آماده شدن برای شرکت در فستیوال معروف اکتبرفست مونیخ:” من بدن یک خدا را دارم. لدرهوزن (لباس سنتی مردان آلمانی) به من میآید.”
– ” کاپیتان اول، وین رونی است، کاپیتان دوم، مایکل کریک است و فصل قبل کاپیتان سوم مایک اسمالینگ – ببخشید، منظورم کریس اسمالینگ بود.”
– پس از اینکه رابرت هوث، مدافع لستر، موهای مروان فلینی، هافبک منچستریونایتد، را در فصل 2016 کشید:” هر انسانی که موهایش کشیده شود، واکنش نشان میدهد. این عمل تنها در روابط مازوخیسمی مجاز است اما در سایر شرایط اینطور نیست.”
– ” به بازیکنانم گفتم که من کونم را چلاندم اما این عبارت اشتباهی بود. من کونم را خاراندم! ”
– در واکنش به تفسیرهای پل مرسون:” این مرد حالت طبیعی ندارد.”
روکو در دهه 60 میلادی دو قهرمانی جام باشگاههای اروپا با میلان به دست آورد اما معمولا نام او در بین مربیان بزرگ ایتالیایی فراموش میشود. گاهی علاقه او به فوتبال دفاعی سبب میشود که به عنوان مربی چرک از او یاد شود. اما تیمهای روکو گلهای زیادی به ثمر میرساندند. این مربی ایتالیایی، قهرمانی بیرحم بود که رفتار تعداد بیشماری از هموطنان خود را که از او پیروی کردند، شکل داد. او همچنین برابر تعدادی از مشهورترین تیمهای تاریخ مانند بنفیکای اوزه بیو در 1963، آژاکس یوهان کرایف در 1969 و در بازی معروف مقابل استودیانتس از آرژانتین به پیروزی رسید.
آنچلوتی یکی از پنج مربی دنیاست که در دو باشگاه متفاوت موفق به فتح لیگ قهرمانان اروپا شده است. او ابتدا در میلان در سال 2003 جام قهرمانی را بالای سر برد و سپس در سال 2014 به انتظار طولانی رئال مادرید برای فتح دهمین جام قهرمانی اروپا پایان داد. او ماجرای سرمربیگری خود را با حضور سه ساله در کنار آریگو ساکی، سرمربی ایتالیا، در ابتدای دهه 90 میلادی آغاز کرد، سپس خیلی زود رجینا را از سری B به سری A برد. بعدها بار دیگر خون را در رگهای میلان جاری ساخته و تیمی که پر از مشکل بود، به پادشاه قاره اروپا تبدیل کرد. قهرمانی در پاری سن ژرمن، چلسی و بایرن مونیخ نیز در کارنامه او دیده میشود.
هیتسفیلد بیش از هر کس دیگری پستی و بلندی فینال لیگ قهرمانان را تجربه کرده است. دورتموند جسور او در سال 1997 یوونتوس را شکست داد تا تنها جام قهرمانی خود در این رقابتها تا امروز را بالای سر برده باشد. دو سال بعد او وحشتزده شاهد بود که اوله گونار سولسشر با نوک پا گل پیروزیبخش و دیرهنگام منچستریونایتد برابر بایرن مونیخ در فینال را به ثمر رساند. اوتمار خیلی زود در سال 2001 این شکست را جبران کرد و رکورد قهرمانیهایش در آلمان و سوئیس را به عدد 18 رساند که شامل 7 قهرمانی بوندسلیگاست.
مونیوز موفقترین مربی رئال مادرید است. او همچنین مردی است که یک بار به آلفردو دی استفانو، اسطوره باشگاه، گفت دهانش را ببندد. این مربی متولد شهر مادرید طولانیترین مدت حضور روی نیمکت رئال را دارد. او بیش از 14 سال در برنابئو حضور داشت و 14 جام قهرمانی شامل دو قهرمانی جام باشگاههای اروپا و 9 قهرمانی لالیگا برای آنها به ارمغان آورد. مونیوز در آن زمان تحت تاثیر بازیکنان بزرگ قرار نمیگرفت و این را در شکست در فینال جام باشگاههای اروپای 1964 برابر اینتر با کنار گذاشتن آلفردو دی استفانو نشان داد. پیکان طلایی دیگر هرگز پیراهن رئال مادرید را بر تن نکرد.
” یک رهبر مورد ستایش قرار میگیرد- از یک رییس میترسند. ” در مورد ویسنته دل بوسکه، او راهی را انتخاب کرد که نیازی به سوزاندن هر آنچه دیده میشد، نداشت. این مربی اسپانیایی به عنوان بازیکن، تمام دوران بازی خود را (جدای از تیمهای قرضی) در پست هافبک و در دهه 70 میلادی در برنابئو گذراند. این روش دل بوسکه برای خدمت-اول به باشگاهش و سپس به تیم ملی اسپانیا بود که توانست با این تیم دنیای فوتبال را تحت سلطه خود درآورد. او در دو دوره طلایی هدایت این تیمها را بر عهده داشت: اول در پروژه بازاریابی کهکشانی رئال مادرید بود؛ دورانی هالیوودی برای باشگاه که هدفش تکرار موفقیتهای دهه 50 میلادی بود. دوم هدایت با استعدادترین گروه بازیکنانی بود که اسپانیا در طول تاریخ در اختیار داشته است؛ ترکیبی از ستارههای بارسلونا و رئال مادرید که این مربی آنها را به ماشینی هیولایی تبدیل کرد. او به بازیکنانی چون گوتی و رائول کمک کرد که در مادرید به ترکیب اصلی برسند اما از این دیوانگی در بازار نقل و انتقالات که منجر به حضور زینالدین زیدان و رونالدو از یوونتوس و اینتر در این تیم شد، کنار کشید. او خیلی ساده با هر بازیکنی که در اختیار داشت، کار کرد و دو قهرمانی لیگ و دو قهرمانی لیگ قهرمانان در طول 4 فصل به دست آورد.
تفکر دل بوسکه جستجوی تعادل حتی در بین بازیکنان بزرگ بود. برای هر لوییس فیگو یا زیزو، یک فرناندو ردوندو یا کلود ماکلله، برای هر ژاوی یا داوید ویا، یک سرخیو بوسکتس یا ژابی آلونسو داشت. دل بوسکه استعدادهای هجومی تیم خود را با یک اساس ثابت پوشش میداد. او در فینال لیگ قهرمانان 2000 با دفاع سه نفره برابر والنسیا به پیروزی رسید و در قهرمانی اسپانیا در جام جهانی 2010 از دو هافبک دفاعی استفاده کرد. منتقدان که این را روشی آسان میدانستند از آن زمان سکوت کردند. بارسلونا از دوران حضور دل بوسکه موفق شد رئال مادرید را در لالیگا تحت فشار بگذارد. اسپانیا نیز پس از قهرمانی در سومین تورنمنت متوالی که یورو 2012 بود دچار مشکل شد. با این حال دل بوسکه در سالهای 2014 و 2016 نیز هدایت این تیم را بر عهده داشت.
زیدان در برنابئو موفقیت این مربی را تکرار کرد. او از علاقه استاد قدیمی به ایجاد تعادل در تیم نسخهبرداری کرد – استفاده از کاسمیرو به عنوان سپر مهاجمان – و با هر بازیکن بزرگی طوری رفتار کرد که مربیان کمی توانایی انجام آن را دارند. این مربی فرانسوی در فتح لیگ قهرمانان بالاتر از مربی قدیمی خود ایستاد اما دل بوسکه قهرمانی جام جهانی را در کارنامه دارد. چیزی که باید به آن اشاره شود این است که او تقریبا در تمام طول دوران مربیگریاش از سوی همگان مورد احترام بود. این موضوع جدای از فوتبال در جامعه نیز قابل توجه است. دل بوسکه مورد تحسین بود اما کسی از او نمیترسید. همانطور که آرزو داشت.
هفت مرد به عنوان بازیکن و مربی فاتح جام باشگاههای اروپا شدند. میگل مونیوز اولین آنها بود و پس از او، موفقترین سرمربی تاریخ سری A در 1985 این اتفاق را تکرار کرد. هفت قهرمانی تراپاتونی با یوونتوس و اینتر بیرقیب است و او موفق شد با هردوی این تیمها قهرمانی در اروپا را نیز تجربه کند. این مربی با یوونتوس قهرمان جام در جام و دو جام یوفا شد و با اینتر نیز توانست در سال 1991 قهرمانی در جام یوفا را به دست آورد. در نهایت میراث 39 ساله او-که شامل قهرمانی در آلمان، پرتغال و اتریش نیز هست- بر اساس تمام این موفقیتها مورد قضاوت قرار خواهد گرفت.
پس از اینکه فابیو گروسو پنالتی ایتالیا برابر فرانسه در فینال جام جهانی 2006 را گل کرد، لیپی از خوشحالی به هوا نپرید. او گفت: “من به سمت نیمکت برگشتم، عینکم را درآوردم، جای آن را برداشتم، زیپ را باز کردم، عینک را داخلش قرار دادم و سپس جشن را آغاز کردم.” او در سال 1996 درسی گرفت: با یوونتوس قهرمان لیگ قهرمانان شد اما عینکش آسیب دید. لیپی در تورین 5 قهرمانی لیگ به دست آورد و در گوانگژو اورگرانده نیز سه قهرمانی دیگر در کارنامه خود به ثبت رساند.
او را دوست داشته باشید یا از او منزجر باشید، تاثیر ژوزه بر فوتبال از زمان ظهورش به عنوان سرمربی پورتو در سال 2003، فوقالعاده بوده است. دو قهرمانی او در لیگ قهرمانان توسط اسبهای سیاه پرتغالی و اینتر به دست آمد که هر دو کلاسهای پیشرفته در زمینه مربیگری و هدایت بازیکن بودند. او چلسی را بازسازی کرده و آبیپوشان لندنی را به قدرت بلامنازعی تبدیل کرد که در فصل 05-2004 با تنها 15 گل خورده قهرمان شدند. مورینیوی کاریزماتیک، ستیزه جو، سختگیر و بلندپرواز در طول 20 سال مربیگری خود 20 قهرمانی به دست آورد. او یک قهرمان است.
برایان کلاف دو بار در طول مدت مربیگریاش هدایت تیمی دسته دومی را پذیرفته و آنها را به قهرمانان لیگ دسته اول تبدیل کرد. اگر شاهکارهای این مربی با دربی به اندازه کافی تاثیرگذار نیست، باید بگوییم که او دو قهرمانی در جام باشگاههای اروپا با ناتینگهام فارست در سالهای 1979 و 1980 نیز به دست آورده است.
او در سالهای پایانی پیش از فوتش در 2004 ستونی ماهانه برای روزنامهها مینوشت. کلاف که به صورت ذاتی لجوج بود، از همه چیز مانند اتحادیه فوتبال تا ویکتوریا بکام انتقاد میکرد و حتی مدعی شد که راشدن و دایمند یک روز به لیگ برتر صعود خواهد کرد. در این جا برخی از دیدگاههای او را میخوانیم تا بدانیم که چرا این مربی به بهترین مربی انگلیسی در لیست ما تبدیل شد.
با تیم خود صادق باشید
” مربیگری فوتبال استفاده کردن از ناسزا در فاصله هر دو ثانیه نیست. برای این کار باید اعتقاد راسخ داشته باشی که کاری که انجام میدهی، درست است. باید مسئولیت پذیر باشی و تیم را روی دوش خود حمل کنی. یکی از بزرگترین آزمایشات من در سال 1979 اتفاق افتاد، وقتی که باید به مارتین اونیل و آرچی گمیل میگفتم که در فینال جام باشگاههای اروپا به میدان نخواهند رفت. آنها تقریبا مانند پسرهای من بودند اما نمیتوانستم روی همسترینگ مارتین یا مچ پای آرچی قمار کنم. هردوی آنها باید با واقعیت روبرو میشدند. ناراحتی در صورت آنها هویدا بود اما دلیل این کار وقتی قهرمان جام باشگاههای اروپا شدیم، مشخص شد.”
سر و کار داشتن با رسانهها
” من در طول این سالها با بعضی خبرنگاران درگیریهای داشتم چون انسانهای مزخرف در هر حرفهای پیدا میشوند. راه منحرف کردن خبرنگاران کنجکاو این است که استخوان دیگری جز آنچه در حال جویدنش هستند، برایشان پرت کنی و با یک جمله مزخرف کاری کنی که بخندند. وقتی خنده آنها تمام شود، تو هم رفتهای.”
روحیه دادن به یک مهاجم دور از آمادگی در زمان نیاز
” به او میگفتم که تنها چند ثانیه زمان برای گلزنی نیاز است. او باید دو برابر حالت عادی در نزدیکی نقطه پنالتی باشد، در انتظار یک اشتباه یا توپ برگشتی بماند و امیدوار باشد که یکی از ضرباتش به سرانجام برسد. این اتفاق مانند این است که به اندازه کافی خوش شانس باشی که همسری زیبا داشته باشی و پوشیدن زیباترین لباسهای او برای صرف شام در رستوران را تماشا کنی. هرگز نمیگویی “آن جوش روی صورت تو افتضاح است”.. به او میگویی که از بین رفته و هیچکس آن را نمیبیند. وقتی مهاجم تیمت در گلزنی مشکل دارد نیز به او میگویی ” تصور میکنم که امروز چند گل میزنی پسرم” و اعتماد به نفس او را میسازی.”
نشاندن بازیکنان بر سر جای خود
” من پس از شکست 0-1 در پورتسموث در جام حذفی به شکم مارک کراسلی ضربه زدم. دلیل این کار این نبود که اشتباهش زمینهساز تنها گل بازی شد بلکه این بود که او در ابتدای هفته یک شب را پس از تصادفی احمقانه که منجر به شکستن یک شیشه شد، در بازداشت گذارنده بود. کراسلی قوانین را میدانست و من او را زدم هرچند ظاهرا به اندازه کافی محکم نبود. همین کار را با روی کین وقتی از دستورالعملهای من در یک بازی پیروی نکرد، انجام دادم. پس از آن کین همیشه به کاری که به او گفته شده بود، عمل میکرد.”
کسب اطلاعات درباره اهداف
” من از بازیکنان ملی پوشم استفاده میکردم تا درباره شرایط بازیکنی که مدنظر داشتم، اطلاعات کسب کنم. آیا او سیگار میکشد یا نوشیدنی الکلی مصرف میکند؟ آیا زود و تنها به رختخواب میرود؟ آیا ازدواج کرده و صاحب فرزند است؟ میگفتم به جهنم، او میتواند بازی کند. ببینیم که او در ملاقات هفته آینده خوشحال است یا نه. استوارت پیرس گاهی به من میگفت ” شما تصوری از او ندارید آقا- من در تمرینات او را کتک زدم و او از این کار خوشش نیامد” من میخواستم پیش از اینکه پول باشگاهم را خرج کنم، تا جایی که ممکن است درباره بازیکنان بدانم. برای سایر توافقات نقل و انتقالاتی با رسانهها درباره بازیکنانی که دوست داشتم، صحبت میکردم. پیتر تیلور در شناسایی بازیکنان عالی بود و سپس من برای شکار وارد صحنه میشدم.”
اهمیت خانواده
” من عادت داشتم که بازیکنانم را تشویق کنم در سن پایین ازدواج کنند- یک زندگی خانواده جا افتاده و پدر شدن واقعا به پیشرفت دوران حرفهای بازیکنان کمک میکند. گاهی اوقات به آنها چند روز مرخصی میدادم. همسران آنها از این موضوع خیلی راضی نبودند؛ بنابراین برای آنها گل و شکلات میفرستادم. یک بار در دربی با روی مکفارلند مشکل پیدا کردم. او وارد دفترم شد و فکر کردم قصد دارد من را بزند. همان لحظه کشوی میزم را باز کردم و دو بلیت هواپیما از آن بیرون آوردم و به او گفتم:”این را بگیر و با لیندا چند روز به اسپانیا برو. بعد از همه کارهایی که در این سالها برای من کردی، شایستگیاش را داری. او دیگر حرفی برای گفتن نداشت. مربیگری این است.”