امپراطور با شما حرف میزند؛ ناگفتههای فاتح تریم از ترکیه و گالاتاسرای
هفتیک– موقع انتظار برای ملاقات با فاتح تریم در باغهای مجلل مجموعه ورزشی فلوریا متعلق به گالاتاسرای، برای یافتن سرنخهایی از طرز تفکر این سرمربی، اطراف را زیر نظر گرفته و همه چیز را نگاه میکنیم. آنها میگویند اینجا درباره همه چیز توسط او تصمیم گرفته شده است؛ از منو غذا در ناهارخوری تا رنگ آلونکی نزدیکی محل اقامت بازیکنان در زمین تمرین اصلی. فاتح تریم 59 ساله بهقدری کار میکند که باشگاه آلونکی برای اسکان او تدارک دیده و فاتح تریم بعد از پایان کارش در اواخر شب همانجا میخوابد.
او بعدازظهر قبل از آخرین بازی فصل گالاتاسرای، در خانه برابر ترابزوناسپور، با ما ملاقات میکند (او میگوید:” این اولین باری است که من قبل از مسابقه مصاحبهای انجام میدهم”)؛ فرصتی که باید زمان برگزاری یکی از جشنهای لذتبخش میبود اما پس از حملات تروریستی در ریحانلی و قتل بوراک یلدیرم، هوادار نوجوان فنرباغچه پس از دربی آخرِ هفته گذشته، به یک اتفاق کم اهمیت تقلیل یافته بود. مردی که در ترکیه او را “امپراطور” مینامند، آن اتفاق را در ذهن داشت وقتی به اینکه چه مسیری را با گالاتاسرای – او سومین مقطع حضورش در این باشگاه را سپری میکرد- و تیم ملی ترکیه طی کرد و همینطور ریشههای انگلیسی دوران حرفهایاش صحبت کرد.
به ما کمی در مورد این بگویید که چطور فوتبال را کشف کردید. اولین خاطرات شما در دوران کودکی در مورد فوتبال چه بود و چطور برای اولینبار درگیر این ورزش شدید؟
من به جز فوتبال از زمان کودکیام چیز دیگری را به یاد نمیآورم. من فقط با دوستانم در بازی کردن در خیابانها تمرکز داشتم. فوتبال اولویت اول من بود؛ مهمتر از هر چیز دیگری.
وقتی در سال 1974 به گالاتاسرای پیوستید، یک مهاجم بودید؛ درست است؟
من یک مهاجم بودم، اما بهطور کلی در خط میانی بازی میکردم. وقتی از فوتبال خداحافظی کردم هم لیبرو بودم. یکی از مربیان من “بیگ مال” بود- مالکوم آلیسون، یادت هست؟ او تغییراتی را در سبک بازی من ایجاد کرد، اگرچه این دان هاو (Don Howe) بود که برای اولینبار در بازیهای اروپایی مقابل راپید وین، از من به عنوان لیبرو استفاده کرد. وقتی بازیکن بودم، همیشه با مربیان انگلیسی در گالاتاسرای کار میکردم … آرتور کاکس (دستیار آلیسون در باشگاه) یکی دیگر از این مربیان بود.
هنگام بازگشت به خط دفاعی، چه مدت طول کشید تا با شرایط جدید سازگار شوید؟
بلافاصله. من سریع بودم، تکنیک خوبی داشتم و همینطور قدرت سازگاری بالا؛ بنابراین خیلی سریع این اتفاق رخ داد. من کار خود را در دوران حضور در گالاتاسرای به عنوان مدافع شروع کردم، اما در این پست برای تیم ملی نیز بازی کردم و بعد از ترک گالاتاسرای، بازی در این پست را در ترکیب ترکیه ادامه دادم.
گالاتاسرای اکنون در ورزشگاه اختصاصی TT Arena بازی میکند، اما وقتی شما بازیکن این تیم بودید آنها در چند استادیوم مختلف بازی میکردند. داشتن یک ورزشگاه خانگی اختصاصی چه تفاوتی دارد؟
این یک امتیاز بزرگ است و سرمنشا اتفاقات بزرگ برای ما. شما میگویید که این ورزشگاه “مال من است”. پیش از این، بعضی اوقات ما با تیمهای دیگر در یک ورزشگاه بازی میکردیم و ظرفیت آنقدر زیاد نبود. این معطوف به امکانات خارج از زمین و موارد دیگر است. تیمهایی که میخواهند در جمع 20 یا 10 تیم برتر جهان باشند، باید ورزشگاههایی مانند این داشته باشند. این از نظر اقتصادی، مالی و اجتماعی مهم است … البته ورزشگاه روی ما (کادر فنی) نیز تاثیر دارد، اما مهمترین موضوع، جنبه اقتصادی آن است. شرایط مثل لندن است؛ تفاوت بین کریون کاتج (ورزشگاه فولام) و امیریتس. هواداران متفاوت هستند و فشار در ورزشگاهها متفاوت است. ما به خاطرات مان [از استادیوم علی سامی ین] احترام میگذاریم، اما باید با ساختار مدرن فوتبال سازگار شویم.
اگر قرار است در مورد سازگاری در گذر زمان صحبت کنیم، اجازه دهید کمی به زمانی که شما بازیکن ترکیه بودید بازگردیم. هنگامی که شما برای ترکیه بازی میکردید، هنوز این تیم با تبدیل شدن به یک قدرت جهانی یا اروپایی فاصله زیادی داشت. اکنون موقعیت شما بسیار متفاوت است؛ از چه زمانی به پیروزیهای پیاپی عادت کردید. چقدر دوران دشوارتان به عنوان بازیکن، در شکلگیری دیدگاه در هدایت ترکیه تاثیر داشت؟
شرایط به کلی متفاوت بود. وقتی من سرمربی شدم، ذهنیت من بسیار ساده بود. وقتی در سال 93 برای اولینبار سرمربی تیم ملی شدم، فقط 32 سال داشتم، فلسفه من … من متوجه شدم ما در 70 سال گذشته کاری نکرده بودیم. در اولین کنفرانس مطبوعاتی، اولین چیزی که گفتم این بود: فقط یک کلمه وجود دارد که من نمیگویم، صبر. این کشور در گذشته صبر بیش از حدی داشته است. اگر من بد رفتار کنم، شما به هیچوجه اجازه نخواهید داد که به کارم ادامه دهم، بنابراین من به شما نمیگویم صبور باشید. من به بازیکنانم گفتم که نباید از باخت بترسید زیرا تا اینجا نیز بارها این اتفاق رخ داده است. در گذشته تیم ترکیه با سیستم 1-0-9 و با 9 مدافع بازی میکرد. ما در گذشته بارها با سیستم دفاعی مغلوب شدیم و چرا حالا حداقل با ارائه نمایش هجومی نبازیم؟ و بعد یک به یک ما تیمهایی را مغلوب کردیم که 40 الی 50 سال بود نتوانسته بودیم آنها را شکست دهیم. مربی بودن و بازیکن بودن در ترکیه بسیار متفاوت است، حتی اگر از تجربیاتم هم استفاده می کردم زیرا به هر حال من در زمین رهبر تیم بودم.
بنابراین شما همیشه تصمیم داشتید مربی شوید؟
وقتی بازی میکردم، همیشه با خودم میگفتم وقتی فوتبال را کنار بگذاریم مربی میشوم و تصمیمم را گرفته بودم. دختر اولم به تازگی متولد شده بود … یوپ دروال از من خواست که از فوتبال خداحافظی نکنم، اما من به او گفتم:” مسیر خیلی طولانی است. من نمیتوانم دخترم را ببینم. من خداحافظی میکنم.” و این کار را کردم. در شش ماه بعد به همراه همسرم، کارهای دیگری برای گذران زندگی انجام دادیم. من اصلا به فوتبال علاقهای نداشتم. پول خوبی برای نوشتن در نشریات و حضور در تلویزیون به عنوان کارشناس پیشنهاد داده شد و من همیشه میگفتم “این کار من نیست.” سپس از من دعوت شد به مکزیک بروم و جام جهانی را در سال 86 تماشا کنم. رفتم … و بعد تصمیم گرفتم به فوتبال برگردم. دیگر نمیتوانم فرار کنم. همه میخواستند به فوتبال برگردم و اینگونه بود که سفرم به عنوان مربی آغاز شد.
دروال پس از حضور در گالاتاسرای در سال 1984، به وضوح تاثیر زیادی روی شما گذاشت. به همراه سپ پیونتک (که در سال 1991 فاتح تریم را مربی زیر 21 سالههای ترکیه کرد). او چگونه فوتبال ترکیه و گالاتاسرای را از نظر حرفهای تغییر داد؟
نکته اصلی زمین تمرین ما بود که در گذشته خاکی بود. او خیلی برای فوتبال ترکیه تلاش کرد. او ایدههای مدرن را به ارمغان آورد و درک حرفهای از نحوه استفاده از آن داشت. پیونتک نیز یک مرد بسیار صادق، منصف و رک بود. خوش شانس بودم که با آنها آشنا شدم … او را مانند خانوادهام میبینم.
خود شما سطح فوتبال ترکیه را به مرحله دیگری سوق دادید و تیم ملی را به اولین مسابقات مهم یعنی یورو 96 رساندید. بعد از آغاز دشوار در مرحله مقدماتی، آیا پیروزی مقابل سوئد بود که همه چیز را برای شما تغییر داد و باور موفقیت را در شما ایجاد کرد؟
100درصد، زیرا اگر مقابل سوئد میباختیم، کارمان تمام میشد. اما دیگر کار مهم ما این بود که سوئیس را خارج از خانه شکست دادیم. همانجا بود که ما صدرنشین گروه شدیم و صعود کردیم. گروه خیلی دشواری داشتیم، سوئدی که در جام جهانی آمریکا راهی نیمهنهایی شده بود و سوئیس سالهای 94 به مربیگری روی هاجسون، یکی از دوستان خوب من – سلام من را به او برسانید- که به یک هشتم صعود کرده بود. فراهم کردن مقدمات حذف سوئد بسیار مهم بود. در ابتدای کنفرانس مطبوعاتی قبل از بازی گفتم: “ما، تیم ملی ترکیه، تنها نیستیم. همه ما- بازیکنان، شما روزنامهنگاران، مردم ترکیه – اگر به یورو برسیم، همه با هم صعود کردهایم.” من فقط سرمربی نبودم و به مردم هم انگیزه میدادم. بعد از بازیهای لیگ، رسانههای ترکیه با انتقادات تند خود روحیه بازیکنان را کشته بودند و من جلوی این کار را گرفتم.
آیا به نظر شما قرار دادن کل کشور پشت سر تیم ملی، مهمترین کلید سرمربیگری در این عرصه است؟ این کاری است که برای مثال لوئیس فیلیپه اسکولاری در برزیل و پرتغال به خوبی انجام داد…
البته. این بسیار مهم است شما باید همه را دور هم جمع کنید و باید درون تیم نیز این اتفاق صورت پذیرد. اگر بازیکنان باشگاههای مختلف رقابت را در تیم ملی ادامه دهند، شما نمیتوانید موفق باشید. به عنوان مثال، اگر منچستریونایتد بگوید چرا شما بازیکن تیم من را دعوت نمیکنید؟ یا چلسی بگوید این بازیکن را از تیم من دعوت کنید، بسیار خطرناک است و شما نمیتوانید یک تیم ملی هماهنگ داشته باشید. به همین دلیل شما به گروهی از هواداران نیاز دارید که واقعا از آن تیم ملی حمایت میکنند. مثل ایرلند که همه سبز یا هلند که همه نارنجی هستند. باید همیشه پشت تیم باشید: چه هنگام پیروزی، چه شکست و چه هر نتیجهای. این موضوع بسیار مهم است.
حضور در مرحله نهایی یورو 1996 چه حسی به شما داد؟ و چقدر حس کردید ترکیه هنوز راه زیادی برای رقابت با تیمهای بزرگ دارد؟
من در نشست مطبوعاتیام در آغاز مسابقات گفتم که “چون اولین حضور ماست، حضور در اینجا یک دستاورد بزرگ محسوب میشود. ما انتظاری نداریم اما این به آن معنا نیست که تسلیم میشویم.” از منظر مسابقاتی که در سالهای بعد برگزار میشد، این صعود بسیار مهم بود. باور کشور و بازیکنان افزایش یافت. آنها به این فکر کردند که:” مربی درست میگوید، میتوانیم این کار را انجام دهیم.” این مثل یک رویا بود (او به انگلیسی گریزی می زند) – ما در انگلیس هستیم! ناتینگهام، لیورپول … اولین بازی ما مقابل تیم باکیفیت کرواسی بود. من فقط به بازیکنانم گفتم بازی خود را انجام بدهید و از بودن در اینجا لذت ببرید. و میتوانستیم کرواسی و پرتغال را شکست دهیم. میدانستم که پس از یورو 96 دوران موفقیت آغاز میشود؛ مقام سوم در جام جهانی 2002، نیمهنهایی یورو 2008، و همچنین موفقیتهای تیمهای باشگاهی ترکیه. حضور در یورو 96 در انگلیس مانند یک نقطه شروع بود.
در ادامه شما برای اولین بار هدایت گالاتاسرای را بر عهده گرفتید. شما به عنوان بازیکن در این تیم سه بار فاتح جام حذفی شدید، اما هرگز به قهرمانی سوپر لیگ دست نیافتید. آیا ایدهای در مورد اینکه چگونه میخواهید تیم- و باشگاه- را شکل بدهید، داشتید؟
در دورانی که بازی میکردم اگرچه در لیگ، قهرمان نشدم، اما چندین بار فاتح جام حذفی شدیم. من به اندازه سایرین به این موضوع توجه نمیکنم. در دوران مربیگری نیز اینگونه هستم، من جامهای زیادی دارم، اما لیگ قهرمانان در بین آنها نیست و خیلی نگران این موضوع نیستم. یک مثال مهم را برای شما میآورم. هنگامیکه در فیورنتینا بودم، به فینال کوپا ایتالیا رسیدیم و پس از برشا، میلان را نیز شکست دادیم. بدون شکست به فینال رسیدیم، اما قبل از فینال و به این دلیل که اصول برایم مهمتر از هر چیز است، استعفا دادم. آنها به من قرارداد سه سالهای پیشنهاد دادند و اگر اینگونه فکر میکردم که “یک مربی ترک در این فینال بزرگ حضور مییابد،” فیورنتینا را ترک نمیکردم. وجدانم آسوده بود و در قلبم احساس میکردم و میدانستم که خدا به من فرصتی میدهد تا به عنوان سرمربی جامهای بیشتری فتح کنم.
بین سالهای 1996 و 2000 در گالاتاسرای ما فاتح همه چیز شدیم. آیا این یک ریسک بود؟ آره. (دوباره به انگلیسی) “زندگی ریسک است.” پیشرفت مهمترین چیز است. در سال 1996 ما تیمی متوسط بودیم و در سال 1997 پیشرفت کردیم. در سال 1998 خیلی بهتر شدیم، در سال 1999 بسیار خوب بودیم و در سال 2000 با فتح جام یوفا تاجگذاری کردیم. من همیشه از 22 یا 23 بازیکن به علاوه سه دروازهبان استفاده میکردم و مطمئن بودم که همه بازی میکنند و کاری میکردم آنها حداکثر توان خود را به نمایش بگذارند.
بعضی از بازیکنان کلیدی مانند امیت دالاوا و گئورگی هاجی در سال 1996 به گالا پیوستند. این دو بازیکن و دیگران در سبک فوتبال مورد نظر شما در گالاتاسرای چقدر اهمیت داشتند؟
اول از همه من یک فلسفه فوتبالی مشخص کردم. در هر کجای دنیا که بازی کنیم میلان، لیدز، مایورکا، دورتموند، هر کجا، ما با پرس بالا و در نیمه حریف بازی میکنیم. من امیت داوالا را از دسته دوم جذب کردم. وقتی هدایت تیم زیر 21 سال ترکیه را بر عهده داشتم، او را از دسته سوم به تیم منتقل کردم. در اوایل سال 96، من ودات اینجیفه را از کارابوکاسپور از دسته دوم به تیم ملی ترکیه دعوت کردم. قبل از حضور ما، گئورگی هاجی به اندازه روزهایی که برای ما بازی میکرد، موفق نبود، اما ما آنها را کنار یکدیگر جمع کردیم و یک خانواده شدیم.
در آن زمان ما با سه و حداکثر چهار بازیکن خارجی بازی میکردیم. وقتی مقابل آرسنال بازی کردیم، (در فینال جام یوفا در 2000)، آنها 17 بازیکن خارجی داشتند. از آنجا که ما فلسفهای مستمر داشتیم، بعد از سال دوم ما بازیکنان کمتری جذب کرده و فقط موارد مهمی مانند گئورگی پوپسکیو، کلودیو تافارل و چند بازیکن داخلی را به خدمت گرفتیم.
در اولین بازی مقابل لیدز (در نیمهنهایی جام یوفا 2000)، وقتی که در استانبول 0-2 پیروز شدیم، از سه مهاجم استفاده کردیم. عارف [اِردم]، هاکان شوکور و هاجی. ما در الندرود با همان اعتماد به نفس و تاکید دوباره بر پرس و مالکیت توپ بازی کردیم. تنها چیزی که بعد از 13 سال از آن احساس ناراحتی میکنم، اتفاقی است که اخیرا و هنگام صرف ناهار با تیم سال 2000، متوجه شدم. آنچه پوپسکیو آن روز به من گفت هنوز هم در گوشهایم زنگ میزند. او به من گفت:” اگر شما به فیورنتینا نرفته بودید، این تیم میتوانست قهرمان لیگ قهرمانان شود.” سایر بازیکنان نیز همین موضوع را به من گفتند. ما از هر نظر با هم بسیار قوی بودیم. وقتی قبل از بازی، اردوی شما پشت درهای بسته نباشد، مطبوعات در اینجا از شما به شدت انتقاد میکنند. در کل فصل 2000-1999 من تمایلی به چنین اردوهایی نداشتم. همه ما یک ساعت و نیم قبل از بازی در استادیوم علی سامی ین یکدیگر را ملاقات میکردیم. ترکیب اصلی را روی تخته رختکن مینوشتم و بازیکنان بر همین اساس راهی زمین میشدند.
به خاطر اینکه همه کاملا میدانستند که باید چه کار کنند؟
بله. تمرین، بازی، … همه چیز اتوماتیک شده بود. آنها مرا میشناختند و من نیز میدانستم آنها چه جور بازیکنانی هستند.
شروع ماجراجوییهای اروپایی شما در این باشگاه دشوار بود، نه؟ در سال 1997، اولین بازی در لیگ قهرمانان اروپا در مرحله گروهی با بوروسیا دورتموند، مدافع عنوان قهرمانی اروپا بود. آیا در نهایت معتقدید این اتفاق، امتیازی برای رسیدن به چنین سطح بالایی بود؟
برای ما عادت کردن به این سطح زمان برد. آنچه برای من جالب بود، بازیهای مقدماتی برای راهیابی به مرحله گروهی بود. شما نمیتوانستید قبل از این بازیها بخوابید. شما باید این دو بازی را انجام دهید و ممکن بود همه چیز را از دست دهید. استرس بیش از حد بود. من چهار بار و هشت بازی در این مرحله بازی کردم و هر چهار بار تیمم موفق به صعود به لیگ قهرمانان شد. شما با گراس هاپرز یا تیمی از بلغارستان بازی میکنید و ناگهان در گروه تیمهایی مانند دورتموند یا پارما قرار میگیرید. کار آسانی نیست.
در استانبول با همه این رقبا نمایشی برابر ارائه دادیم، اما دور از خانه، به دلیل بیتجربگی مشکلات زیادی داشتیم که طبیعی بود. وقتی بازیکنان ما بازیکنانی مانند ماتیاس سامر و آندریاس مولر را میدیدند؛ بازیکنانی که عادت داشتند آنها را در تلویزیون ببینند، شرایط دشوار میشد اما برای رسیدن به مسیر سالهای بعد مهم بود. ما آنالیز ویدئویی میکردیم و آنها را به بازیکنان نشان میدادیم. در سیستم آموزش من خطای بسیار کمی وجود دارد و بازیکنان در زمین، بیشتر کارهای درست انجام میدادند تا کار اشتباه. با گذشت هر سال ما پیشرفت میکردیم و اشتباهات کمتری مرتکب میشدیم. ما دائما به بازیکنان نشان میدادیم که چگونه پیشرفت کنند، تا سال 99 که به اوج رسیدیم.
از آن زمان [سال 1997]، من همیشه در هر تیمی که سرمربیاش بودم یک اصل داشتم. بعد از اردوی تمرینی، همیشه میخواستم در بازیهای دوستانه مقابل تیمهای بزرگ بازی کنیم. سالی که قهرمان جام یوفا شدیم، ما در یک تورنمنت پیش فصل در ورزشگاه بزرگ نیویورک مقابل بارسلونا و مالاگا به میدان رفتیم. سعی کردم بازیکنان را از شر هرگونه پیچیدگی در مورد بازی مقابل تیمهای بزرگ خلاص کنم و به آنها نشان دهم ” شما از آنها کمتر نیستید.” به هر بازیکن یک کاست ویدیوی اختصاصی از لحظات خوب، اشتباهات و چیزهای دیگر دادم، زیرا تجزیه و تحلیل عملکرد از سوی خودشان بسیار مهم بود.
و کمکم به فصل 2000 -1999 میرسیم، فصلی که شما در جام یوفا قهرمان شدید؛ در دور چهارم مقابل دورتموند بازی کردید …
ما آنجا و در وستفالن کار را تمام کردیم. ما همیشه یک تیم تهاجمی و مسلط داشتیم، اما در بازی برگشت و در استانبول کمی تاکتیکیتر بازی کردیم. بعد از بازی میلان مرحله گروهی لیگ قهرمانان اروپا که 2-3 پیروز شدیم، مقابل بولونیا، دورتموند، مایورکا، لیدز و آرسنال، در 13 بازی بیشکست بودیم. ما از گروهی دشوار در لیگ قهرمانان اروپا در حضور تیمهایی چون هرتابرلین، چلسی آمده بودیم … هرتا در خانه بدون شکست بود و ما به برلین رفته و آنها را با نتیجه 1-4 شکست دادیم. یک پیروزی مقتدرانه- ما همیشه به دنبال گلزنی بودیم.
و تنها شکست 0-5 در خانه مقابل چلسی بود که مانع صعود شما از مرحله گروهی لیگ قهرمانان شد.
در اولین بازی در لندن، ما 80 سانتیمتر توپ را از روی خط عبور دادیم و داور آن توپ را گل نگرفت- گلن هادل در گزارش بازی گفت این توپ تبدیل به گل شده – و پس از آن تافارل کارت قرمز گرفت. بعد از این اتفاق یک ساعت با 10 بازیکن بازی کردیم اما همچنان حمله میکردیم. من فیلم بازی شکست 0-5 را در دفتر کارم در اینجا دارم. 0-5! اگر بازی را تماشا کنید، این نتیجه باور نکردنی است. هنگامیکه به نشست خبری میرفتم، در سالن جیانلوکا ویالی، سرمربی چلسی، را ملاقات کردم. او شانهاش را بالا انداخته و گفت، “این فوتبال است. چه میتوانم بگویم؟ بعد از بازی بازیکنانم را به اینجا (فلوریا) فرا خواندم. سوار اتوبوس شدیم و برای آنها صبحت میکردم.
در بازی بعدی، ما یک بازی بسیار دشوار در خانه بورسا داشتیم- یک زمین خیلی سخت برای بازی و من تصمیم گرفتم که 9 بازیکن را از ترکیب کنار بگذارم. همه بعد از بازی علیه من بودند- رادیو، تلویزیون، همه. بعد از همه این انتقادات از طرف رسانهها، اعضای هیئت مدیره و همه، به برلین رفتیم. نیمه اول با یک گل به سود حریف تمام شد. چند تغییر کوچک ایجاد کردم و به پیروزی 1-4 دست یافتیم و از آن مقطع هیچ کس نتوانست مانع ما شود. اما همه این تجربیات- خوب، بد– باعث پیشرفت ما شده و فرهنگ حضور در رقابتهای اروپایی ما را بهبود بخشید. پس از آن صدای ما بلندتر شد. در ژانویه گفتم:” فتح لیگ قهرمانان سخت است، اما ما میتوانیم در جام یوفا قهرمان شویم.” بقیه گفتند:” او دیوانه است، خواب میبیند”، اما … در پایان همه آنها عذرخواهی کردند.
سپس در مرحله نیمه نهایی با تیم قدرتمند لیدز بازی کردید. البته قبل از بازی اتفاقاتی غمانگیز در استانبول رخ داده بود- با توجه به این اتفاق، داشتن تمرکز برای این مسابقه چقدر دشوار بود؟
اگرچه مدت زیادی از آن اتفاق گذشته، اما من هنوز هم از این بابت غم و اندوه زیادی احساس میکنم. بعد از بازی با وجود اینکه برنده شده بودیم، فضای خیلی عجیبی حاکم بود. راستش را بخواهید، از ته قلبم، ترجیح میدادم حذف شویم اما این دو هوادار انگلیسی به قتل نمیرسیدند. با اتفاقاتی که رخ داد، یوفا هواداران ما را از سفر به انگلیس محروم کرد و مدعی شد ما فقط میتوانیم یک گروه 80 نفری را به لیدز ببریم. شرایط پر تنش بود.
اگرچه ما در بازی اول 0-2 برنده شده بودیم، اما من برای دیدن بازی لیدز مقابل آرسنال پیش از بازی برگشتمان رفتم. 41 هزار هوادار در ورزشگاه بودند. افرادی را که کنارم نشسته بودم را نمیشناختم، اما وقتی آرسنال به گل رسید، سه نفر در اطرافم بلند شدند. آنها مدیران آرسنال بودند. اطرافیان به ما نگاه کردند و شروع به فریاد زدن کردند:”لعنتی! لعنتی!”. من به آنجا رفته بودم تا به بازیکنانم پیامی بدهم و بگویم هیچ دلیلی برای ترسیدن در ورزشگاه الندرود وجود ندارد. من از گذشته و با توجه به دوران فوتبالم، انگلیسیها را خیلی خوب میشناسم. در زمین تیمهای انگلیسی، ممکن است به راحتی چهار یا پنج گل دریافت کنید. برتری 0-2 خیلی بزرگ نیست (برای تاکید انگلیسی صحبت میکند) – به ویژه اگر ترسیده باشید. با این جمعیت بازی هیچوقت تمام نیست.
در آکادمی ما، یک اتاق تماشای فیلم وجود دارد و من از بازیکنانم خواستم یکی از بازیهای لیدز را تماشا کنند. صدا را نیز زیاد کردیم تا فضا شبیه به ورزشگاه شود. ما با لباس یکدست مشکی- که یوفا اجازه نمیداد در بازی آن را به تن کنیم- گرم کردیم و در استادیوم به نشانه احترام دستههای گل گذاشتیم. با به ثمر رساندن دو گل در بیست دقیقه ابتدایی شرایط را به کنترل خودمان درآوردیم. به نظرم، آن تیم لیدز … خیلی خوب بود. هری کیول، مایکل بریجز، نایجل مارتین، یان هارت، لی بویر. آنها بازیکنان جوان و خیلی خوبی بودند، اما مسئله بیشتر مدیریت تنش بود.
سپس در فینال با یک تیم انگلیسی دیگر روبرو شدید. هم گالاتاسرای و هم آرسنال به نمایش فوتبال زیبا معروف هستند، اما آن بازی مانند یک مبارزه بود؛ اینطور نیست؟
مثل یک جنگ، جنگ تاکتیکی. به نظر من، این یکی از بهترین تیمهای آرسنال و یکی از بهترین تیمهای 20 سال گذشته بود. چند هفته بعد از اینکه ما لیدز را حذف کردیم، آرسنال مقابل چلسی بازی داشت. من با همسرم به لندن سفر کردیم و برای تماشای بازی به استادیوم هایبری رفتیم. یک روز آفتابی و لذت بخش بود. در حالیکه بازی را تماشا میکردیم، او کلمهای با من حرف نزد. پس از بازی، او از من پرسید:” فاتح، تو در مورد آرسنال چی فکر میکنی؟” من گفتم:” آنها خیلی خوب هستند! چگونه میخواهیم این کار را انجام دهیم؟ چگونه میخواهیم آنها را یارگیری کنیم؟ همه بازیکنان آرسنال به یارگیری نیاز دارند. ”
ما فقط یک انتخاب داشتیم. من به فلوریا آمدم، برنامه تاکتیکی خود را طراحی کردم و در مورد 10 نفر از بازیکنانی که قرار بود در ترکیب اصلی باشند، تصمیم گرفتم. یک روز قبل از بازی، من هنوز تصمیم نهایی را نگرفته بودم و صبح روز بازی هم شرایط همینگونه بود. من میتوانستم یا با حضور حسن شاش از سیستم 2-4-4 خطی استفاده کنم یا با سه مهاجم کلاسیک- هاجی، عارف و هاکان- شوکور بازی کنیم. ما یک جلسه تمرینی در زمین کنار هتلمان در کپنهاگ داشتیم و من یک جلسه تمرینی تاکتیکی 11 در مقابل 11 را در ساعت 2 بعد از ظهر در روز بازی برگزار کردم. جایی که ما به بازیکنان گالا وظایف یارگیری را متذکر شدیم. “خب، تو یارگیر تیری آنری، تو مامور مهار برگکمپ هستی.” باور کنید من هنوز هم تصمیم نگرفته بودم. سپس مهاجمان تیم را صدا زدم و به خودم گفتم:” باید بازی خودمان را انجام دهیم. بیایید از عارف به عنوان سومین مهاجم استفاده کنیم.” آنها واقعا از ما قویتر بودند، اما فوتبال چیز دیگری است و شما باید آن را در زمین پیاده کنید.
90 دقیقه اول بازی بسیار متعادل بود. اگر موقعیت تک به تک عارف تبدیل به گل میشد و یا آرسنال به گل میرسید، من فکر میکنم در ادامه بازی پرگل میشد. به نظر من فقط هاجی نباید اخراج میشد و تونی آدامز هم باید کارت قرمز میگرفت. اما خب ما به بازی تهاجمی ادامه دادیم. آن موقع بود که تافارل آن واکنش باورنکردنی را مقابل ضربه تیری آنری نشان داد و من به این نتیجه رسیدم ما پیروز خواهیم شد. من لیست پنالتی زنها را در 30 ثانیه تهیه کردم. این برای فوتبال ترکیه اتفاقی شگفتانگیز بود.
نباید نادیده گرفت که کادر مربیگری فعلی شما دارای بازیکنان مهمی از تیمی است که در جام یوفا در سال 2000 قهرمان شد؛ حسن شاش، اومیت داولا، تافارل … آن تیم چه چیز ویژهای داشت که شما هنوز هم میخواهید آنها را در کنار خود داشته باشید؟
قبل از اینکه به طور رسمی هدایت گالاتاسرای را بر عهده بگیرم، 10 بازیکن از آن تیم را به خانهام دعوت کردم. هاکان گفت “من میخواهم وارد سیاست شوم”، دیگران نیز چیزهای دیگری گفتند. و در پایان من این سه نفر را انتخاب کردم. خب تافارل میخواست مستقیم از برزیل بیاید، اما به او گفتم ابتدا با همسرت مشورت کن! این خیلی مهم است! به آنها باور دارم و تلاش میکنم تا تجربیاتم را به آنها انتقال بدهم، بنابراین در سالهای آینده آنها مربیان بزرگی خواهند شد.
این گروه را انتخاب کردم زیرا آنها گالاتاسرای و فوتبال ترکیه را خیلی خوب میشناسند، آنها جوان هستند اما هنوز هم جاهطلبی دارند و هدفشان این است که در مربیگری به دستاوردهای مهمی برسند. مهمترین موضوع این است که دیگر لازم نیست همه چیز را برای آنها توضیح دهم، زیرا آنها از قبل من را خیلی خوب میشناسند.
شما تصمیم گرفتید که بعد از فینال کپنهاگن، به سری A و تیم فیورنتینا بروید. وقتی به آنجا رسیدید، گفته میشود که اولین جلسه تمرینیتان زیر باران، بدون پیراهن و درحالیکه سیگار میکشیدید، برگزار کردید… این حقیقت دارد؟ چه ایدهای در پس این رفتار وجود داشت؟
خیر (به نظر میرسد فاتح تریم کمی گیج شده است). من قبلا سیگار میکشیدم … اما پنج سال پیش سیگار را ترک کردم و حالا احساس خیلی بهتری دارم! کتم در آوردم زیرا عرق کرده بودم، اما… به هر حال، فلورانس و مردمانش برای من بسیار ویژه و خاص هستند. اگر به آنجا رفتید، نام تریم را ببرید و ببینید مردم چه میگویند. در آدانا، شهری که من متولد شدهام دربارهام اینطور حرف نمیزنند.
ما در فیورنتینا همه تیمهای بزرگ را شکست دادیم و از همه مهمتر فوتبال فوقالعادهای بازی کردیم. من در روز اول سیستم را برای بازیکنان نوشته و گفتم:” خب، ما اینگونه بازی خواهیم کرد.” پرفشار، هجومی و بازیکنان با چهرههایی متعجب و ابروهای بالا رفته نگاه میکردند. ذهنیت ایتالیاییها را که میدانید. پس از جلسه مورنو توریچلی و آنجلو دی لیویو، به عنوان بازیکنان باتجربه تیم، به دیدن من آمده و گفتند:” آقا، نگران نباشید. ما این کار را در مدت یک ماه انجام خواهیم داد.” بعد از یک ماه، ما فوقالعاده بازی میکردیم.
رسانهها از من انتقاد کردند که هرگز به امور دفاعی توجه نمیکنم. به طور کلی وقتی با یک گل پیش افتادید باید یک مهاجم را بیرون کشیده و یک مدافع اضافه کنید. با وجود بازیکنانی چون نونو گومژ، روی کاستا، انریکو کیه زا و لئاندرو. با این بازیکنان ما مجبور بودیم 2-1-3-4 بازی کنیم و مدافعان کناری همیشه [با تاکید، شروع به حرکت دادن هر دو دستش به سمت جلو میکند]. مردم بسیار علاقمند به این سبک بازی شدند. ابتدا 10 هزار نفر هوادار به آرتیمو فرانکی میآمدند، اما پس از آن، تعداد هواداران به 20، 30 و 40 هزار نفر رسید.
من در آنجا به سبک ترکی زندگی نکردم، بلکه تمام سبک زندگی من و خانوادهام مانند ایتالیاییها شده بود. دخترم همه جا با وسپا میرفت. ما هنوز با همه خانوادههای ایتالیایی که در گذشته با آنها غذا میخوردیم و کنارشان زندگی میکردیم، دوستان خوبی هستیم. در 8 یا 9 ماه که آنجا زندگی کردم، خیلی خوشحال بودم؛ و البته من دومین نفری بودم که نشان افتخار ایالتی (کمنداتوره، شوالیه ایتالیا) را دریافت کردم. من هرگز در هنگام حضور در فیورنتینا با میلان ملاقات یا مذاکره نکردم. من فقط به این دلیل که نتوانستم با رئیس باشگاه، ویتوریو چکیگوری رابطه خوبی برقرار کنم، از فیورنتینا جدا شدم.
شما تیمتان را حول محور روی کاستا بنا کردید؛ بازیکنی که اخیرا نیز در مورد اینکه چقدر در دوران حرفهای او نقش داشتید، صحبت کرد. با توجه به اینکه تغییراتی عمیقی در سبک بازی میلان ایجاد کرده بودید، آیا جای تعجب نبود که به شما فرصت زیادی برای این کار داده نشد؟ یا این فقط بخشی از فرهنگ فوتبال ایتالیا بود که شما نیز پذیرفتید؟
روی کاستا بازیکن فوقالعادهای بود. بازوبند کاپیتانی و مسئولیت زیادی به او دادم و اعتماد زیادی به او داشتم. چند گزینه برای آن پست در میلان وجود داشت- یکی گایزکا مندیتا بود- اما ما او را انتخاب کردیم و او نیز عملکرد خوبی ارائه داد. او سختکوش و باهوش بوده، شخصیتی فوقالعاده داشت و البته بسیار با استعداد بود. روی کاستا در فیورنتینا لیدر تیم بود و فقط به خودش تعلق نداشت اما در میلان لیدرهای دیگری نیز حضور داشتند.
و ناامیدی از جدایی، بدون اینکه فرصتی برای اتمام کاری که شروع کردید، داشته باشید؟
چنین اتفاقاتی رخ میدهد. اگر فرصتش را داشتم، میتوانستم به مرور زمان خیلی چیزهای دیگر را هم تغییر دهم. من هنوز دوستان خیلی خوبی در آنجا دارم و میلان یکی از بزرگترین باشگاههای جهان است. من افتخار میکنم که حتی برای مدت کوتاهی سرمربی میلان بودم و میدانم که در آن مقطع، به قلب هواداران نفوذ پیدا کردم.
گفته میشود که پس از یورو 2008، سر بابی رابسون پیشنهاد کرد که شما سرمربی نیوکاسل یونایتد شوید. آیا در مورد این پیشنهاد چیزی میدانید و تصور میکردید روزی در لیگ برتر مربیگری کنید؟
نه. سر بابی رابسون؟ او یک افسانه است و این باعث میشود احساس غرور کنم. انگلیس جایی است که … شما تمام 90 دقیقه فوتبال بازی میکنید. یک مبارزه واقعی است. بدون شک لیگ برتر، لیگ شماره یک جهان است. هیجان و احساس وجود دارد. اگر به آنجا میرفتم، مایه مباهاتم بود.
اگر بخواهیم در مورد شور و تعصب صحبت کنیم، باید در مورد دربی اینجا در استانبول بین گالاتاسرای و فنرباغچه حرف بزنیم. طرفداران تیم میهمان در حال حاضر از حضور در استادیوم محرومند و خشونت زیادی در این بازی دیده میشود. حال و هوای دربی از زمانی که شما بازیکن بودید، چگونه تغییر کرده است؟
این مشکل فقط بین این دو تیم فوتبال نیست و در مورد همه تیمهاست. برای مثال چنین مسائلی بین تیمهای بسکتبال نیز وجود دارد. در زمان من، هواداران با هم بازیها را تماشا میکردند. بعد از بازیها ما با هم شام میخوردیم. در تیم ملی ما با یکدیگر دوست بودیم و هیچ شکافی وجود نداشت. اتاقهای ما مشترک بود. باید خیلی زود به آن دوران بازگردیم و من معتقدم این اتفاق برای ترکیه رخ خواهد داد.
شما در فصل اول روزهای درخشانی را در گالاتاسرای پشت سر گذاشتید؛ چگونه با اضافه شدن بازیکنانی چون وسلی اسنایدر و دیدیه دروگبا، روحیه تیمی حفظ شده و سطح عملکرد بالاتر رفت؟
اگر بخواهم در این رابطه توضیح دهم شاید شما من را فردی مغرور بدانید. این یک پروژه در حال پیشرفت است. فصل بعد شرایط سختتر هم خواهد شد. وسلی اسنایدر وقتی به ما پیوست که شش ماه بازی نکرده بود و دیدیه دروگبا نیز در لیگ چین مشغول به بازی بود. اما هر روز ما کمی بهتر همدیگر میشناسیم. به نظر من با سپری کردن پیش فصل در کنار ما، هر دو بازیکن آمادهتر خواهند بود.
بازگشت به لیگ قهرمانان برای شما چگونه پیش رفت؟
در دیدار برابر رئال مادرید در مرحله یک چهارم نهایی، تیم من در دیدار رفت نتوانست نمایشی مانند بازی برگشت در استانبول ارائه دهد. چند پنالتی میتوانست آنجا برای ما اعلام شود، اما من به شانس اعتقاد ندارم. باید بتوانید در مواقع ضروری از خودتان انتقاد کرده و بهانه نگیرید. آنها تیم بهتری از ما بودند. من خوشحالم که گالاتاسرای اینگونه حذف شد، اما ما تلاش خواهیم کرد تا فصل بعد عملکرد بهتری داشته باشیم.
به نظر میرسد دیگر تیمها این روزها علاقهای به مواجهه با تیمهای بزرگ از جمله بارسلونا، بایرن مونیخ یا رئال مادرید ندارند، اما شما همیشه در بازیهای لیگ قهرمانان نمایشی هجومی ارائه میدادید، آیا این روند تغییر خواهد کرد؟
تصور میکنید اگر با ده نفر دفاع کنید مقابل چنین تیمهایی مغلوب نمیشوید؟ اگر قرار است ببازید، حداقل فوتبال بازی کنید و ببازید. ما در اولدترافورد، ولتینز آره نا و برنابئو با سه مهاجم بازی کردیم. بعد از اولین بازی، سر الکس فرگوسن به من گفت که در دقیقه یک بازی باید یک پنالتی به سود شما اعلام میشد. اگر به صعود لیگ قهرمانان اروپا عادت کنیم، این اشتباهات به این شدت دوباره رخ نمیدهد. داوران ناخودآگاه احترام بیشتری به ما خواهند گذاشت. ما امسال برای سالهای آینده دانه کاشتیم.
حرف نداشت ❤️❤️❤️
بازرگانی آسان تجارت