خاطرات شگفت‌انگیز جام‌جهانی: “واندرتیم” و مرگ مرد کاغذی (1934)

داستان فوتبال اتریش به اواخر قرن نوزدهم و گسترش داد و ستد بریتانیایی‌ها در اروپا برمی‌گردد. همان‌طور که ویلی میسل در کتاب انقلاب فوتبال ذکر کرد، مردم اتریش با اشتیاق فوتبال را پذیرفتند و پنج سال بعد از اولین بازی بین دو تیم وینی در سال 1894، اولین تیم بریتانیایی در وستبانهوف به میدان رفت.

هفت یک– صبح روز 23 ژانویه 1939، گوستاو هارتمن که در جستجوی دوستی قدیمی، در یک آپارتمان در وین را به زور باز کرد و وارد شد. او دوستش را در حالی‌که برهنه در کنار معشوقه بیهوش خود دراز کشیده بود، پیدا کرد. ماتیاس سیندِلار، مرد کاغذی (Der Papierene)، بزرگ‌ترین فوتبالیست تاریخ اتریش، ستاره درخشان واندارتیم (Wunderteam-تیم شگفت‌انگیز)، مهاجم طوفانی و خلاق اوایل دهه 1930 که با سبک بازی جدید و پرتحرکش اروپا را تحت تاثیر قرار داده بود، مرده بود. او 36 سال داشت.

احتمالا ساده‌ترین دلیل برای مرگ، محتمل‌ترین آن است- در گزارش پلیس، مسمومیت با مونوکسید کربن در اثر مسدود شدن دودکش، به عنوان علت مرگ، هم برای سیندلار و هم چند ساعت بعد، برای شریک زندگی او، کاملیا کاستانیولا ثبت شد. اما تئوری‌های توطئه هنوز فراوانند. گشتاپو پرونده‌ای درباره او باز کرد و کافه‌اش را زیر نظر داشت. او بعد از گلزنی مقابل آلمان در بازی برای تجلیل از تشکیل آنشلس (توضیح مترجم: به الحاق اتریش به خاک آلمان Anschluss گفته می‌شد) (در دیداری که قرار بود با نتیجه تساوی به پایان برسد) مقابل تیم افسران نازی جشن شادی بی‌پروایی برگزار و سپس از بازی برای تیم متحد خودداری کرد. آیا این جنایت بود؟ قتلی با برنامه‌ریزی دولت؟ آیا او خودکشی کرده بود؟ هیچ‌کس واقعا حقیقت را نمی‌داند، اما همسایگان کاستانیولا در اوایل همان ماه درباره مشکلات دودکش، شکایت داشتند.

مرگ سیندِلار مانند فصل آخر غم‌انگیزی از روزهای طلایی فوتبال اتریش است که با جنتلمن‌های انگلیسی و گردشگران اسکاتلندی آغاز شده و با نازی‌ها، توطئه، ناکامی و مرگ ختم می‌شود. در این میان چیز جادویی به وجود آمد: واندرتیم، پیشگامان سبک انعطاف.پذیر و بر پایه پاسکاری که در دهه 1950 الهام‌بخش مجارستان شد و توسط هلند در دهه 1970 و اسپانیا در شش سال گذشته به بالاترین مرحله رسید. آنها در اوج خود، احتمالا بهترین‌ها در جهان بودند. اما تا جایی‌که جام جهانی 1934 مدنظر است، این اوج خیلی زود از راه رسید. حتی اگر آنها در قله‌ای که در سال 1932 در آن قرار داشتند، نبودند، باز هم به دنبال روند خیره‌کننده‌ای که در طی سه سال در 31 بازی 101 گل به ثمر رساندند، به نیمه نهایی رسیدند. فقط ایتالیا که قبل از این مسابقات 2-4 در مسابقه‌ای در گِرو کاپ مغلوب آنها شده بود، بین آنها و یک رسیدن به فینال قرار گرفت. تاریخ اشاره‌ای کرد و پس از آن بی‌رحمانه رو برگرداند.

 

هوگو میسل انگلیسی (نفر اول از سمت راست) با فوتبالی جذاب و تماشایی، اتریش را به یکی از بهترین تیم‌های دنیا در دهه 1930 تبدیل کرد

 

داستان فوتبال اتریش به اواخر قرن نوزدهم و گسترش داد و ستد بریتانیایی‌ها در اروپا برمی‌گردد. همان‌طور که ویلی میسل، که برادرش هوگو میسل، مغز متفکر هدایت واندرتیم بود، در کتاب انقلاب فوتبال ذکر کرد، مردم اتریش با اشتیاق فوتبال را پذیرفتند و پنج سال بعد از اولین بازی بین دو تیم وینی در سال 1894، اولین تیم بریتانیایی در وستبانهوف به میدان رفت. این دیدار خیلی برای تیم میزبان خوب پیش نرفت- دانشگاه آکسفورد تیم منتخب وین را در یکشنبه عید پاک سال 1899، با نتیجه 15-0 شکست داد. یک بازی دیگر در روز دوشنبه عیدپاک با نتیجه 13-0 به پایان رسید. یک سال بعد، اولین تیم حرفه‌ای به اتریش رفت- ساوتهمپتون بار دیگر مقابل یک تیم منتخب قرار گرفت و این بار تنها با نتیجه 6-0 پیروز شد.

اما دیدار کلیدی در سال 1905 صورت گرفت. رنجرز نیز درست همان‌طور که ​​ساوتهمپتون و تیم دانشجویان چند سال قبل موفق به انجام آن شده بودند، تیم اتریشی را له کرد، اما آنها این کار را به گونه‌ای انجام دادند که تصویر فوتبال اتریش در سه دهه آینده فرم و شکل بگیرد (رنجرز نیز تحت تاثیر دروازه‌بان جوان اتریشی، کارل پکارنا قرار گرفته و با او قرارداد امضا کرده و او را به گلاسکو بردند). پاس دادن و حرکت کردن به عادت فوتبال اتریشی‌ها تبدیل شد.

در سال 1926، سیندلار 23 ساله، بازیکن محبوب روشنفکران، اولین بازی‌اش برای تیم ملی را تحت هدایت هوگو میسل، که از سال 1919 هدایت این تیم را به دست گرفته بود، انجام داد. این مهاجم تجسم سبک فوتبال اتریش بود- برتری قدرت ذهنی بر آمادگی جسمی، قلمی که از شمشیر برنده‌تر بود. بورژوازی بوهمی جای ویژه‌ای برای این سبک بازی در قلب‌شان باز کرده بود و مرد کاغذی را به مثابه بازیکنی می‌دید که هنرش همطراز با خودشان است.

درباره مرد کاغذی هیچ اغراقی نشده بود. تصاویر به جا مانده از سیندلار محدود به چند ثانیه از فیلم‌های سیاه و سفید بی‌کیفیت است، اما هیچ نقصی در قامت این بازیکن ظریف و در بازی شگفت‌انگیز او دیده نمی‌شود. از لحاظ ظاهر، او بیش از هرکسی یادآور سی مونتگومری برنز (توضیح مترجم: مستر برنز یکی از شخصیت کارتون سیمپسون‌هاست) است، آنهم در عصری که قرار بود مهاجمان مانند راینیر وولف‌کَسِلز (توضیح مترجم: یکی دیگر از شخصیت‌های کارتون سیمپسون‌ها که به عنوان پارودی آرنولد شواتزنگر معرفی شده است) باشند.

سیندلار در اولین بازی ملی‌اش، در جریان پیروزی 1-2 برابر چک در پراگ موفق به گلزنی شد، سپس در جریان پیروزی 1-7 مقابل سوئیس دو بار گلزنی کرد و سپس در جریان سه بازی مقابل سوئد موفق به زدن گل چهارم هم شد. اما میسل در شکستن قالب پذیرفته شده، تردید کرد و به استفاده از مهاجمان نوک سنتی مانند ژوزف اوریدیل قدرتی برگشت. سیندلار مرد کاغذی بود، اما اوریدیل یک تانک بود.

نقش سیندلار در ادامه دهه 20،  به بازیکنی حاشیه‌ای محدود شد. او در اکتبر 1928 در جریان پیروزی 0-2 برابر سوئیس بازی کرد، اما سپس مجبور شد تقریبا 18 ماه برای حضور در میدان در پراگ و در جریان تساوی 2-2 با چکسلواکی صبر کند و پس از آن یک سال را به تماشای بازی‌ها از روی سکوها سپری کند، در شرایطی‌که تیم ملی دچار افت شده بود و در طول هفت مسابقه، تنها در دو بازی پیروز شده بودند.

بعد از کسب این سری نتایج نه چندان رضایت‌بخش، میسل دیگر نتوانست سر و صداها برای حضور او در ترکیب را نادیده بگیرد و وقتی اسکاتلند در ماه می 1931 برای دیدار با اتریش راهی وین شد، سیندلار دوباره به ترکیب تیم بازگشت. مرد کاغذی اولین گل ملی خود از سال 1926 را به ثمر رساند، اسکاتلند با شکست 0-5 لِه و واندرتیم متولد شد. در طول دو سال بعد، سیندلار، در پستی مانند نمونه دهه 1930 شماره 9 کاذب، در 16 بازی 16 گل به ثمر رساند و اتریشی‌ها همه رقبا را شکست دادند. آلمان در برلین 0-6 تحقیر و سپس در اتریش با باخت 0-5 له شد. سوئیس در باسل 1-8 مغلوب شد، ایتالیا در وین 1-2، مجارها 2-8 و سوئد 3-4.

 

ماتیاس سیندلار (نفر از سمت راست) با ظاهر نحیف و تکنیک ناب، ستاره محبوب قشر روشنفکر اتریش بود

 

ویلی میسل درباره سیندلار می‌نویسد:” او در دوران اوج خود واقعا نماد فوتبال اتریش بود؛ بازیکنی بسیار هوشمند که نیروی فیزیکی نداشت، اما به کرات از مغزش بهره می‌برد. تکنیکی شامل استعداد غریزی، کار دقیق و یک کارنامه غیرقابل توصیف از ترفندها و ایده‌ها. او در بازی فوتبال، شوری مانند پسربچه‌ها داشت، مهم‌تر از همه در چرخش‌ها و حرکات غیر منتظره‌ای که توسط همبازیانش به سرعت درک و به همان شکل اجرا می‌شد، اما برای حریف که فقط کسری از ثانیه کندتر بود، این حرکات گیج‌کننده بود.”

در دسامبر سال 1932، که احتمالا “واندرتیم” در دوران اوج خود قرار داشت، آنها به عنوان سومین تیم خارجی به انگلیس دعوت شدند. تیم‌های اروپایی قبلی که مهمان انگلیس شده بودند، با خجالت و شرمندگی به خانه برگشتند- بلژیک در سال 1923 با نتیجه 1-6 مغلوب شد و یک سال بعد 0-4 باخت، در حالی‌که اسپانیا در سال 1931 با نتیجه 1-7 در هایبری باخته بود.

در شرایطی‌که اتریش در دیدارهای منتهی به این بازی در استمفوردبریج، شرایط چندان خوبی نداشت، میسل با دعوت از دوست قدیمی خود جیمی هوگان، یک انگلیسیِ طرفدار سبک ارسال پاس‌های فراوان که مدت‌ها در اروپای مرکزی مربیگری کرده و بعدها به عنوان الهام‌بخش پیروزی مجارستان در ومبلی در سال 1953 مورد ستایش قرار گرفت، از او خواست به کادر مربیگری اتریش ملحق شود؛ پستی که اولین بار در سال 1912 او را به وینی‌ها معرفی کرده بود.

انگلیس خیلی زود با نتیجه 0-2 پیش افتاد و گرچه تیم مهمان در نیمه دوم به جریان بازی تسلط داشت، اما درنهایت با نتیجه 3-4 مغلوب شد. ویلی میسل با حسرت نوشت:” در همان نیم ساعت اول، اتریش شانس خود را برای ارائه نمایشی تماشایی مانند پیروزی مجارستان در ومبلی در سال 1953 از دست داد؛ چیزی که شاید مهم به نظر نمی‌رسید.” برای انگلیسی‌ها این نتیجه به مثابه پیروزی قدرت بدنی در برابر ظرافت و تکنیک بود و یک درس واضح در توصیف محدودیت‌های بازی برپایه پاسکاری. آنها باید 21 سال دیگر برای زنگ بیدارباش و بازی با تیم طلایی مجارستان صبر می‌کردند.

چهار روز بعد اتریش دوباره در جریان برتری 1-6 مقابل بلژیک با تکیه بر سیستم تیمی موفق به کامیابی و شرایط عادی دوباره از سر گرفته شد؛ چشم‌های قاره دوباره مسحور حرکات انقلابی سیندلار و هم بازی‌هایش – با روش‌هایی متفاوت- شده بود. مرد کاغذی تنها نبود- ژوزف اسمیستیک در روش 5-3-2، تاثیری فوق‌العاده در پست هافبک میانی داشت.

ژوزف بیکان در زمان جام جهانی 1934 تنها 21 سال داشت، اما در مسیر تبدیل شدن به یکی از بهترین گلزنان تمام دوران قرار داشت. یوهان هوروات در سمت چپ می‌درخشید و رودی هیدن یکی از دروازه‌بان‌های بزرگ قبل از جنگ جهانی دوم بود. در مقطعی که تورنمنت آغاز شد، واندار تیم دوران اوجش را پشت سر گذاشته بود اما نه خیلی زیاد- چهار دیدار آنها پیش از شروع رقابت‌ها، پیروزی 4-2 مقابل ایتالیا در تورین، برتری 2-3 در خانه سوئیس، برد 2-5 مقابل مجارستان و پیروزی 1-6 برابر بلغارستان در مرحله مقدماتی بود.

آنها مسابقات را- در آن زمان از همان ابتدا با فرمت حذفی آغاز می‌شد- با پیروزی نه چندان قانع‌کننده 2-3 در وقت‌های اضافه مقابل فرانسه آغاز کردند. سپس یک نبرد سنگین در یک چهارم نهایی با دشمن قدیمی- مجارستان- از راه رسید. این یک نبرد تمام عیار بود که در بولونیا برگزار شد؛ اتریش پیروز شد و هوروات و کارل زیسشک زننده گل‌های این تیم در جریان برتری 1-2 لقب گرفتند.

 

اتریش در نیمه نهایی جام جهانی 1934، با یک گل جنجالی مقابل ایتالیا شکست خورد و از رسیدن به فینال بازماند

 

در حالی‌که اتریش در ارائه سبک بازی توام با فکر خود به طور فزاینده‌ای رشد کرده بود، ایتالیا، تحت هدایت ویتوریو پوتزو، بیش‌تر و بیش‌تر تبدیل به تیمی مبارز شده بود. جاناتان ویلسون نوشت:” با داشتن لوئیزیتو مونتی، بازیکنی متولد آرژانتین که در فینال جام جهانی 1930 بازی کرده بود، پوتزو بهترین گزینه برای پست (متودو) را پیدا کرد – بازیکنی با تکل‌های خشن و بی‌رحمانه که قادر به بازیخوانی و ارسال پاس هم بود.  پوتزو از اولین طرفداران یارگیری نفر به نفر بود و نوعی اتحاد و برتری جویی ملی‌ گرایانه‌ای در تیم‌هایش وجود داشت که شاید باب طبع همه نبود، اما تردیدی در اثر بخشی آن وجود نداشت.”

دیدار مرحله یک چهارم نهایی آنها با اسپانیا، به اندازه‌ای پربرخورد بود که نبرد بولونیا در مقابل آن، کسل‌کننده به نظر می‌رسید. ریکاردو زامورا، دروازه‌بان اسپانیا، چنان مورد حمله قرار گرفته و دچار کوفتگی شد که روز بعد نتوانست در بازی تکراری بازی کند؛ دیداری که ایتالیا به لطف گل زودهنگام جوزپه مه اتزا با نتیجه 0-1 به پیروزی رسید. این اتفاق باعث رقم خوردن نبردی کلاسیک شد- سبک یارگیری من تو من، خشن، مبتنی بر توانایی فیزیکی مقابل “والتز دانوبی” هوگو میسل. هنرهای تاریک در مقابل پاسکاری خالص. قدرت بدنی در برابر زیبایی شناسی.

قدرت بدنی تیم پوتزو برنده شد. در زمین سن سیرو که با بارش باران، تبدیل به باتلاقی از شن و ماسه شده بود، ایتالیا خیلی زود پیش افتاد. پیتر پلاتزر که به جای رودی هیدنِ مصدوم درون دروازه ایستاده بود، ارسالی زمینی را جمع کرد، اما مه آتزا به سمت او هجوم آورده و انریکه گوآیتا با یک ضربه نوک پا دروازه را باز کرد؛ سیندلار نیز با یارگیری مونتی از جریان بازی محو شده بود تا این تنها گل بازی لقب گیرد.

در دیدار نهایی، چکسلواکی، تیمی که دنبال کننده فلسفه پاسکاری میسل بود، در دقیقه 19 پیش افتاد، اما رایموندو اورسی کار را به تساوی کشید و آنجلو شیاویو در وقت‌های اضافی گل پیروزی‌بخش ایتالیا را به ثمر رساند. این پیروزی بدون جنجال نبود- ایوان اکلیند از سوئد، داوری که در مرحله نیمه نهایی گل ایتالیا را پذیرفته بود، به شکل عجیبی یک بار دیگر برای دیدار فینال نیز انتخاب شد. اسپانیا در دیدار دوم مرحله یک چهارم نهایی معتقد بود پیش از گل ایتالیا، بازیکنان این تیم مرتکب خطا شده بودند و به شدت نسبت به این موضوع گله مند بود. سایه بنیتو موسولینی بر این مسابقات سنگینی می‌کرد.

بخت واندارتیم برای کسب افتخار در جام جهانی از بین رفته بود، آنها نتوانستند خود را برای بازی سوم مرحله پلی‌آف جمع و جور کرده و مقابل آلمان مغلوب شدند؛ و اگرچه به فینال مسابقات فوتبال المپیک 1936 (جایی که دوباره به ایتالیا باختند) رسیدند، اما الحاق اتریش به خاک آلمان به این معنی بود که تیمی به نام اتریش در جام جهانی 1938 حضور نخواهد داشت، اگرچه چند عضو تیم ملی 1934 برای تیم آلمان به میدان رفتند.

 

ماتیاس سیندلار در 36 سالگی درگذشت اما نام او به عنوان یکی از بهترین‌های تاریخ فوتبال اتریش در یادها ماند

 

سیندلار در بین آنها نبود. کم‌تر از پنج سال پس از آنچه می‌توانست و شاید باید، منجر به شکوه و افتخار برای میسل و واندرتیم اتریش می‌شد، مرد کاغذی درگذشت و میراثی از نبوغ فوتبال و حسی از رمز و راز به جا گذاشت و هنوز هم راز مرگ غیرمنتظره او فاش نشده بود که رژیم نازی پس از گذشت شش ماه به دادستان عمومی دستور داد تا تحقیقات به سرانجام نرسیده درباره مرگ سیندلار را خاتمه ببخشد.

آلفرد پولگار، نویسنده‌ای که به شدت به نظریه توطئه در مرگ سیندلار معتقد بود، نوشت:” مرگ سیندلار عزیز، مرگ شهری بود که او زاده و افتخار آن بود. وین و سیندلار چنان جدایی‌ناپذیر در هم تنیده بودند که وقتی شهر مرد، او هم باید می‌مرد. تمام شواهد در مورد خودکشی، نشان‌دهنده‌ی وفاداری او به سرزمینش هستند. زیستن و فوتبال بازی کردن در این شهر لگدمال شده، شکست خورده و شکنجه دیده به معنای فریفتن وین با جادویی نفرت‌انگیز از خودش بود… اما چگونه یک نفر می‌تواند آن‌گونه فوتبال بازی کند؟ و زندگی کند وقتی زندگی بدون فوتبال، هیچ است؟»

ورای این نگاه رومانتیک، واندارتیم اتریش – در کنار توتال فوتبال هلندی، مجارستان 1954 و تیم‌های برزیل در سال‌های 1950 و 1982- به عنوان یکی از بهترین تیم‌هایی که موفق به فتح جام جهانی نشد، شایسته ثبت شدن در خاطرات است.

 

نتایج واندر تیم؛ از ماه می 1931 تا ژوئن 1934:

16 مه 1931: اتریش 5-0 اسکاتلند

24 مه 1931: آلمان 0-6 اتریش

16 ژوئن 1931: اتریش 2-0 سوئیس

13 سپتامبر 1931: اتریش 5-0 آلمان

4 اکتبر 1931: مجارستان 2-2 اتریش

29 نوامبر 1931: سوئیس 1-8 اتریش

20 مارس 1932: اتریش 2-1 ایتالیا

24 آوریل 1932: اتریش 8-2 مجارستان

22 مه 1932: چکسلواکی 1-1 اتریش

17 ژوئیه 1932: سوئد 3-4 اتریش

2 اکتبر 1932: مجارستان 2-3 اتریش

23 اکتبر 1932: اتریش 3-1 سوئیس

7 دسامبر 1932: انگلیس 4-3 اتریش

11 دسامبر 1932: بلژیک 1-6 اتریش

12 فوریه 1933: فرانسه 0-4 اتریش

9 آوریل 1933: اتریش 1-2 چکسلواکی

30 آوریل 1933: مجارستان 1-1 اتریش

11 ژوئن 1933: اتریش 4-1 بلژیک

17 سپتامبر 1933: چکسلواکی 3-3 اتریش

1 اکتبر 1933: اتریش 2-2 مجارستان

29 نوامبر 1933: اسکاتلند 2-2 اتریش

10 دسامبر 1933: هلند 0-1 اتریش

11 فوریه 1934: ایتالیا 2-4 اتریش

25 مارس 1934: سوئیس 2-3 اتریش

15 آوریل 1934: اتریش 5-2 مجارستان

25 آوریل 1934: اتریش 6-1 بلغارستان

27 مه 1934: اتریش 3-2 فرانسه

31 مه 1934: اتریش 2-1 بلغارستان

3 ژوئن 1934: ایتالیا 1-0 اتریش

 

عنوان اصلی مقاله: World Cup stunning moments: Austria's Wunderteam go close نویسنده: John Ashdown نشریه / وبسایت: Guardian زمان انتشار: آوریل 2018
کلمات کلیدی:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *