نامهای با 14 امضا؛ اعتصابی که روسیه 94 را نابود کرد
هفت یک – پیش از حضور تیم ملی روسیه در جام جهانی 2018، نظر افکار عمومی در این کشور این بود که آن تیم ملی، ضعیفترین تیم تاریخ آنهاست. اما قویترین تیم چه تیمی بود؟ تیمی که در یورو 2008 به نیمهنهایی راه یافت، اما بهترین تیم احتمالا تیمی بود که هرگز وجود نداشت.
آنها قرار بود به عنوان اولین تیم روسیه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، به عنوان یک کشور مستقل در جام جهانی 1994 بدرخشند، اما گروهی از بازیکنان برتر روسیه از شرکت در این مسابقات خودداری کردند. با توجه به اینکه حقیقتا هیچ دلیل روشنی برای این تصمیم وجود ندارد، این اتفاق عجیب بود. این بزرگترین ناکامی در فوتبال روسیه است، حتی بزرگتر از عدم کسب جواز صعود به یورو 2000؛ هنگامیکه الکساندر فیلیمونوف روی یک ارسال ساده از سوی آندری شوچنکو در یک بازی مهم برابر اوکراین، مرتکب اشتباه شد و دروازه خودی را باز کرد.
بلافاصله پس از پایان مرحله مقدماتی در نوامبر 1993، حدود 15 عضو تیم ملی خواستار جدایی سرمربی این تیم پاول سادیرین شدند. قاعدتا فدراسیون فوتبال روسیه از این کار امتناع ورزید و در ماههای طولانی قبل از جام جهانی همه درگیر این اتفاق تلخ بودند. البته برخی از بازیکنان سرانجام با عذرخواهی به تیم بازگشتند، اما برخی دیگر نه. این آسیب به تیم ملی باعث شد تا روسیه پس از حذف در مرحله گروهی به خانه بازگردد.
برای درک کامل فاجعه من با سه ستارهای که این سند سرنوشتساز معروف به “نامه چهارده” را امضا کردند، صحبت کردم؛ سرگئی کریاکوف، الکساندر مستووی و آندری کانچلسکیس. این اسامی بهتنهایی برای درک فراوانی استعداد آن تیم قدرتمند کافی است. در طول فصل 94-1993، مرد موقرمز یعنی کریاکوف در ترکیب کارلسروهه یکی از بهترین بازیکنان خارجی در بوندسلیگا بود. وینگری که با پاهای سریع و مهارت دریبل زنیاش، خط دفاعی حریف را پشت سر میگذاشت. در تمامی رقابتها 13 گل به ثمر رساند و نقش مهمی در صعود این تیم به مرحله نیمهنهایی جام یوفا و برتری با هفت گل مقابل والنسیا ایفا کرد. بر اساس گزارشهای آن زمان، بارسلونا به جذب او علاقمند بود.
مستووی، استعداد برتر اسپارتاک مسکو در نسل خود، در آن زمان برای قرار گرفتن درترکیب بنفیکا مبارزه میکرد، اما بعدها به یکی از درخشانترین ستارههای لالیگا تبدیل شد. تزار سلتاویگو هشت فصل را بین سالهای 1996 تا 2004 در این باشگاه گذراند. کانچیلسکیس متولد اوکراین، اما با اصالت لیتوانیایی، در الدترافورد، برای تیمی که در سالهای 1992 فاتح لیگ برتر شد و فصل بعد از این عنوان دفاع کرد، بازیکن بسیار محبوبی بود. این وینگر در سال 1991 از شاختار دونتسک به منچستریونایتد پیوست و هنوز هم به عنوان یکی از بهترین خریدهای الکس فرگوسن به یادگار مانده است.
رهبر این مجموعه، کاپیتان ایگور شالیموف بود که احتمالا بزرگترین ستاره روس سری A است؛ هرچند برای یک دوره بسیار کوتاه. هافبک ریزنقش در سال 1992 در لباس فوجیا تحت هدایت زدنک زمِن بهترین بازیکن خارجی ایتالیا شد. اینتر او را در تابستان خریداری کرد و شالیموف قبل از دست دادن جایگاه خود در ترکیب اصلی در سال 1993 در سن سیرو نمایش با شکوهی ارائه داد. او پیش از جام جهانی به عنوان یک بازیکن ثابت قلمداد میشد، اما پس از آن اتفاقات عملکردش دیگر مانند سابق نشد.
ایگور کولیوانوف نیز در فوجیا درخشید و پنج فصل و تا سال 1996 در این باشگاه ماند و در ادامه راهی بولونیا شد. اگرچه شاید او مانند شالیموف، بازیکنی خلاق و چشمنواز نبود اما مهاجم باثباتتری بود و همه او را با ذکاوتش به یاد میآورند. کریاکوف و کولیوانوف اولینبار در دینامو مسکو که در سال 1986 تقریبا با تیمی جوان و پرشور موفق شد در فصلی فوقالعاده، قهرمانی شوروی را کسب کند، نامی برای خود دست و پا کردند. یکی دیگر از استعدادهای فوقالعاده در ترکیب تیم دینامو، ایگور دوبرولسکی بود که نتوانست خود را در ژنو، مارسی و اتلتیکومادرید ثابت کند، اما به دلیل مهارتهای بازیسازی اش، در روسیه بسیار مورد توجه قرار گرفت.
نزدیکترین دوست مستووی در سلتا، والری کارپین بود که هنوز در اسپارتاک حضور داشت که این اتفاقات رخ داد. او سپس در سال 1994 راهی اسپانیا شد. این هافبک راست پرقدرت و انرژیک نیز فصل فوقالعادهای در والنسیا در فصل 97-1996 داشت و یکی از بازیکنان سوسیداد در فصل 03-2002 بود که با درخشش او در لالیگا دوم شد. خط دفاعی روسیه حول ویکتور اونوپکو شکل گرفته بود که احتمالا بهترین و مهمترین بازیاش در جریان تساوی بدون گل برابر هلند در یورو 1992 و خارج کردن رود گولیت از جریان بازی رقم خورد. همه آنها نامه را امضا کردند. در کنار آنها اولگ سالنکو، مهاجم دمدمی مزاج لوگدونیس، سرگئی یوران، مهاجم تنومند بنفیکا، واسلی کولکوف، مدافع چند کاره بنفیکا، دیمیتری خلستوف، مدافع باتجربه اسپارتاک مسکو، یوری نیکیفوروف، مدافع سرسخت اسپارتاک و همتیمی کم استعدادترشان، آندری ایوانف، نیز پای نامه را امضا کردند.
کریاکوف گفت: “ما باید یک تورنمنت فوقالعاده میداشتیم. بسیاری از ما در مسابقات قهرمانی زیر 21 سال اروپا در سال 1990 موفق به کسب مدال طلا شدیم و در فینال یوگسلاوی را در مجموع 3-7 شکست دادیم؛ با پیروزی 4-2 خارج از خانه و 3-1 در خانه. این تیم یوگسلاوی با حضور پردراگ میاتوویچ، آلن بوکسیچ، داوور شوکر، سینیشا میهایلوویچ و رابرت یارنی تیمی قوی بود، اما ما خیلی بهتر از آنها بودیم.”
یوگسلاوی شرایط حضور در مرحله مقدماتی جام جهانی 1994 را نداشت و از گروه 5 حذف شد. هنگامیکه قرعه کشی در دسامبر 1991 انجام شد، یوگسلاوی متحد هنوز وجود داشت اما در سال 1992 تجزیه شد. جنگ داخلی درنهایت یوفا را مجبور به اخراج این تیم از یورو 92 کرد و به جای آنها دانمارک وارد مسابقات شد که در نهایت قهرمان هم شد. یوگسلاوی نیز قبل از جام جهانی توسط فیفا از گروه انتخابی خود کنار گذاشته شد، اما این بار تیمی جای آنها را نگرفت.
روسیه و یونان از این وضعیت سود فراوانی بردند، زیرا تنها نامزدهای واقعی برای صعود از مرحله مقدماتی در گروه 5 پنج بودند. ایسلند، مجارستان و لوکزامبورگ هیچ مشکلی برای آنها ایجاد نکردند. در زمان دیدار دو تیم در آتن در 17 نوامبر 1993، هر دو جای خود را در ایالات متحده رزرو کرده بودند. روسیه با پنج برد و دو تساوی در هفت مسابقه به مصاف یونان میرفت و برای ماندن در صدر جدول فقط نیاز به یک تساوی داشت. این بازی اهمیت چندانی نداشت اما درواقع باعث فروپاشی اردوی روسیه شد.
یونان با یک گل در این دیدار پیروز شد و گل تساوی روسیه نیز به اشتباه مردود اعلام شد. یونان 1 بر صفر پیروز شد و نیکوس ماچلاس در دقیقه 69 تنها گل بازی را به ثمر رساند، درحالیکه گل تساوی دیرهنگام دوبروولسکی به اشتباه آفساید اعلام شد. روسیه خوب بازی نکرد اما این نتیجه نباید اهمیت چندانی میداشت. ولی ویاچسلاو کوولوکوف، رئیس فدراسیون روسیه، نظر دیگری داشت. او با عصبانیت از عملکرد بازیکنان تصمیم گرفت که بلافاصله پس از سوت پایان بازی، از بازیکنان در رختکن انتقاد کند که این یک اشتباه بزرگ بود.
او فریاد زد: “نگرش شما قابل قبول نیست و شرم و خجالت را برای کشور ما به ارمغان آورده است. ما نمی توانیم با این کیفیت بازی در انتظار آغاز جام جهانی باشیم.” بازیکنان متحیر شده بودند و کریاکوف در پاسخ گفت:” ما به هر حال به هدف خود رسیده بودیم. شکست مقابل یونان هیچ چیزی را تغییری نداده و ما تصور میکردیم که سزاوار تبریک گفتن هستیم، اما به جای آن توهین شنیدیم.”
واکنشها از روی عصبانیت بود، زیرا بازیکنان بههر حال حرفهای زیادی در مقابل رئیس فدراسیون برای گفتن داشتند. ستارگانی که رفتاری حرفه ای در تیمهای خود میدیدند، زندگی در روسیه را بسیار دشوار میدانستند. آنچه برای کسانی که در اتحاد جماهیر شوروی بزرگ شدهاند امری عادی به نظر میرسید، هنگام رفتن به خارج از کشور قابل قبول نبود.
کریاکوف گفت: “سازماندهی فدراسیون بسیار ضعیف بود. بهعنوان مثال ما مجبور شدیم خودمان بلیتهای سفر را خریداری کنیم و در فرودگاه نیز کسی به استقبال ما نمیآمد. بدیهی است که تغییر لازم بود.” مستووی نیز گفت: “ما از روشی که فدراسیون با ما رفتار میکرد، ناراحت شدیم. آنها بههیچوجه احترامی برای ما قائل نبودند. احساس خوبی نداشتیم و نارضایتی موج میزد. این اتفاقی بود که در آتن رخ داد.”
برای بدتر شدن اوضاع کولوسکوف در آن لحظه اعلام کرد که همه بازیکنان باید در جام جهانی کفشهای ریبوک بپوشند. بازیکنانی که با سایر شرکتها قرارداد داشتند احساس میکردند که نیازها و تعهدات آنها نادیده گرفته شده و شالیموف با عصبانیت پاسخ داد. هنگام حمله رئیس فدراسیون به بازیکنان، آنها از اینکه سادیرین سعی نکرده تا از آنها دفاع کند ناراحت شدند. کریاکوف گفت: “او فقط آنجا ایستاده بود و چیزی نمیگفت.”
مستووی گفت: “ما متوجه شدیم که مربی از ما در برابر فدراسیون حمایت نمیکند و انگار در طرف ما نبود.” این کافی بود تا رابطه آنها با سرمربی خرابتر شود. آنها دیگر به او اعتماد نکردند، آنهم در شرایطیکه روابط دو طرف پیش از این خوب بود. کانچلسکیس گفت: “سادیرین شخصیتی خوب و مربی دوست داشتنیای بود.” کریاکوف نیز موافق بود و گفت: “او حس طنز خوبی داشت و میدانست چگونه با بازیکنان صحبت کند.” با این حال مستووی به جنبه بسیار مهمی اشاره کرد که نقش مهمی در اتفاقات آتن داشت. او گفت: “همیشه در تیم ملی رقابت بین اسپارتاک و زسکا وجود داشته و سرمربی هوادار زسکا بود.”
برای ستارگان اسپارتاک، سادیرین یک غریبه بهنظر میرسید. او تمام دوران بازی خود را در زنیت لنینگراد گذراند و دوران مربیگری خود را نیز به شکلی فوقالعاده در این تیم آغاز کرده بود. در سال 1984 سادیرین تیمی از بازیکنان محلی لنینگراد را برای اولینبار در رقابتهای اتحاد جماهیر شوروی به قهرمانی رساند. اما سه سال بعد و پس از شورش بازیکنان که بسیار او را اذیت کرده بودند، مجبور شد از این تیم جدا شود. سرانجام او راه بازگشت به بالاترین سطح را در زسکا پیدا کرد و در سال 1991 عنوان دومی را با این باشگاه نظامی بهدست آورد.
همه تیمهای سادیرین فوتبال جذاب و هجومی بازی میکردند و او پس از ناکامی تیم شوروی در یورو 92، یک انتخاب محبوب برای جایگزینی آناتولی بیشویتس بود. هرچند بعضی بازیکنان احساس میکردند که او بیش از اندازه نرمخو است و همین موضوع باعث شده بود به راحتی به او حمله کنند. وقتی شالیموف و همتیمیهایش فهمیدند که سرمربی تیم مقابل رئیس فدراسیون نخواهد ایستاد، احساس کردند که تغییراتی لازم است.
کریاکوف گفت: “سادیرین به عنوان مربی گزینه خوبی بود اما شخصیت یک رهبر را نداشت. ما پیش از هر چیز از رئیس فدراسیون عصبانی بودیم، اما میدانستیم که نمیتوانیم او را برکنار کنیم و بنابراین تصمیم گرفتیم مربی را عوض کنیم.” وقتی تیم بعد از بازی به هتل هیلتون بازگشت، بازیکنان به اتاق شالیموف رفتند و درباره اوضاع صحبت کردند. کریاکوف گفت: “این یک گفتوگوی آزاد بود و همه معتقد بودند این تصمیم درست است. سرانجام ما نامهای نوشتیم و همان شب امضا کردیم.” این سند مهم به شمیل تارپیسچف داده شد. او بهعنوان مشاور ورزشی بوریس یلتسین، رئیس جمهور روسیه، فعالیت میکرد و از دوستان نزدیک شالیموف بود.
مفاد نامه اینگونه بود: “ما بازیکنان تیم ملی فوتبال روسیه با درک مسئولیت عملکرد تیم در جام جهانی در ایالاتمتحده، فکر میکنیم اشتباهاتی در گذشته توسط فدراسیون فوتبال انجام شده که در موارد فراوانی نباید تکرار شود. اشتباهات سازمانی، دستکاریهای مالی و تجهیزات فنی غیرقابل قبول بارها روی عملکرد تیم تاثیر منفی گذاشته است.
ما قبول داریم که پاول سادرین سرمربی ضعیفی در عرصه باشگاهی نیست اما شرایط تیم ملی فرق میکند. ما بیشتر نگران روند تمرین و آمادهسازی تیم ملی تحت نظر سادیرین هستیم؛ زیرا به نظر ما این کادر فنی برای هدایت مهمترین تیم روسیه کافی نیست. صعود به جام جهانی 1994 حاصل زحماتی بود که توسط سرمربی قبلی، آناتولی بیشویتس، قبل از یورو 92 صورت گرفته بود. ما فکر میکنیم:
1- آناتولی بیشویتس باید با تیم ملی همکاری کرده و تیم را برای جام جهانی 1994 آماده کند.
2- شرایط جوایز مالی برای حضور در مسابقات جام جهانی باید تغییر یابد.
3- تجهیزات فنی تیم ملی باید خیلی سریع بهبود یابد.
بازیکنان نهتنها میخواستند از شر سادیرین خلاص شوند بلکه آنها جایگزین او را نیز انتخاب کردند. آنها میخواستند خودشان سرمربی را انتخاب کنند و بیشویتس مرد مورد نظر آنها بود. او بعدها اعتراف کرد که ستارهها در طول بحث با او تماس گرفته و از او پرسیدند آیا حاضر به همکاری است یا خیر که پاسخ مثبت دریافت کردند. گرچه رفتار بیشویتس کاملا غیراخلاقی بود، اما درک انگیزههایش آسان است. اما چرا بازیکنان میخواستند او سرمربی روسیه شود؟
کریاکوف گفت: “بعضی از بازیکنان میخواستند زیر نظر بیشویتس کار کنند. البته من بین آنها نبودم، اما ما مجبور شدیم از خود بپرسیم چه کسی میتواند جایگزین سادیرین شود. گزینه مورد نظر باید یک فرد با رزومه خوب و مقتدر باشد. بیشویتس به عنوان بازیکن، عناوین زیادی کسب کرده و مربی باتجربهای هم بود.” مستووی گفت: “بیشویتس دوست نزدیک شالیموف بود و این بازیکن تمام این تلاشها را آغاز کرد. او روابط خوبی با ما و رویکردی اروپایی داشت. به ما گفته شد که میتوان با نام آوردن از او، اهداف خود را پیش ببریم. با این حال من همان ابتدا گفتم و که ما موفق نخواهیم شد و بازیکنان نمیتوانند سرمربی تیم را انتخاب کنند.”
برخلاف سادیرین، بیشویتس فردی سختگیر و منضبط بود و بهعنوان یک سرمربی منظم شناخته میشد. سازماندهی برای او مهم بود و همه چیز را شخصا زیر نظر داشت اما سادیرین فدراسیون را مسئول مسائل فنی میدانست. بیشویتس همچنین میدانست که مسائل مالی چقدر برای بازیکنان مهم است و پیش از این توانسته برای عملکرد آنها در یورو 92 پاداشهای بزرگ برای بازیکنان بگیرد. وقتی بازیکنان در یونان دست به شورش زدند، این جنبهها در ذهنشان وجود داشت.
یازده بازیکن در آتن نامه را امضا کردند. کارپین که در ترکیب تیم ملی قرار نگرفته بود و بزرگترین مخالف سادیرین بود و همچنین ایوانف، در مسکو نامه را امضا کردند. کانچیلسکیس در بازی مقابل یونان محروم و در منچستر مانده بود. اما او نیز امضای خود را از طریق فکس ارسال کرد. کانچیلسکیس گفت: “بچهها به من زنگ زدند و شرایط را توضیح دادند و از من پرسیدند که آیا من با آنها هستم یا نه. درک همه چیز از راه دور آسان نبود، اما من موافقت کردم و به آنها پیوستم.”
برخی دیگر از شرکت در این شورش خودداری کردند. استانیسلاو چرچسوف، سرمربی فعلی روسیه، که در سال 1993 دروازهبان اول روسیه بود یکی از آنها بود. الکساندر بورودوک، دیمیتری رادچنکو، سرگئی گورلوکوویچ، دیمیتری پوپوف، دیمیتری خارین و دیمیتری گالیامین نیز تصور میکردند که امضای این نامه مخالف اصول آنها است. بعدها گالیامین اعتراف کرد که نمیتوانست در مقابل مربی سابق خود در زسکا بایستد و رادچنکو که سادیرین را به عنوان یک هوادار مادامالعمر زنیت تحسین میکرد، احساسی مشابه داشت.
در این نامه تصریح نشده بود که بازیکنانی که آن را امضا کردهاند از رفتن به جام جهانی با سادیرین امتناع میورزند، اما شالیموف این موضوع را در مصاحبههای خود به وضوح اعلام کرد. اعلان جنگ شد و کاپیتان انتظار داشت در این مبارزه برنده شود؛ اما او اشتباه میکرد. فدراسیون اجازه نداد که بازیکنان، سرمربی را انتخاب کنند، هرچند تارپیسچف- که علاقمند به دلجویی از شالیموف بود- اظهار داشت که چنین سناریویی محتمل بود. مقامات تلاش کردند تا از طریق مطبوعات، اعتبار بازیکنان را کاهش و آنها را دمدمیمزاج و حریص جلوه دهند. در همین زمان تلاشهای چشمگیری برای متقاعد کردن آنها برای بازگشت انجام شد. سادیرین آماده بود دوباره با بازیکنان کار کند و گرچه حس میکرد به او خیانت شده، اما شخصا با همه بازیکنان ناراضی دیدار کرد.
رئیس فدراسیون و سرمربی در ابتدای سال 1994 به لیسبون سفر کردند تا با بازیکنانی که در یک مسابقه دوستانه شرکت میکردند و میخواستند برای سرخی شرباکوف، هافبک اوکراینی اسپورتینگ، که دریک تصادف رانندگی فلج شده بود، پول جمع کنند، صحبت کند. کریاکوف گفت: “کولوسکوف و سادیرین خواستند مرا در لیسبون ملاقات کنند. اما آنها فقط در صورت بازگشت همه بازیکنان میتوانستند روی من حساب کند.”
به دلایلی، سادیرین ترجیح داد یک به یک با بازیکنان صحبت کند. او احساس میکرد که این سادهترین راه برای ترغیب آنها به بازگشت بود، اما او اشتباه کرد. شالیموف، کولیوانوف، کانچلسکیس، کیریاکوف و دوبروولسکی دوستان بسیار نزدیکی بودند و احساس میکردند مکلف به ایستادن روی حرف خود هستند. حتی اگر شالیموف احساس میکرد که غرورش در معرض خطر است، ممکن بود در صورت بازگشت دیگر بازیکنان آنها نیز نظر خود را تغییر دهند، اما گرفتن تصمیم به تنهایی برای آنها غیرممکن بود. آنها نمیخواستند به همتیمیهای خود خیانت کنند.
کیریاکوف گفت: “آنها باید یک جلسه بزرگ با همه ما ترتیب میدادند. شاید میشد با حل مشکلات، گذشته را فراموش کرده و همه چیز را از نو آغاز کرد، اما جلسه ما مخفی بود و آنها خواستند همه چیز در خفا انجام شود.” کانچلسکیس در این رابطه گفت: “این شرایط مانند بازی شطرنج بود و شما نمیتوانستید به عقب بازگردید. درواقعیت برخی بازیکنان امکان بازگشت را تصور هم نمیکردند.”
اولین نفری که در بین آن 14 به تیم ملی بازگشت، اولگ سالنکو بود. او بازگشت خود را در ماه دسامبر، تنها پس از یک ماه از امضای نامه اعلام کرد. مانند یک گرگ تنها، مهاجم روسی در بین همتیمیهای خود بازیکن محبوبی نبود. او حس نمیکرد باید حتما روی مواضع خود پافشاری کند و کسی نیز چنین انتظاری از او نداشت. نفر بعدی یوران بود که در بنفیکا مشکلات قابل توجهی داشت و فکر میکرد جام جهانی میتواند به دوران حرفهای به او کمک کند. دوستان این مهاجم به ویژه کولیوانوف و شالیموف از تصمیم او بسیار ناامید شده و آن را خیانت میدانستند.
این اتفاق مانع از بازگشت ستارههای اسپارتاک نیز نشد و اولگ رومانتسف، سرمربی این باشگاه اعلام کرد که چنین حرکتی ضروری است. اسپارتاک قصد داشت تا بازیکنان بزرگ خود را به فروش برساند و برای تشویق خریداران بالقوه آنها در جام جهانی، به این تصمیم احتیاج داشت. علاوهبر این، رومانتسف بعد از جام جهانی در نظر داشت سرمربی تیم ملی شود و باید ژستی خوب در مقابل فدراسیون میگرفت. بازیکنان اسپارتاک چارهای جز گوش کردن به حرف او نداشتند. بنابراین کارپین، اونوپکو، خلستوف و نیکیفوروف همگی موافقت کردند که با سادیرین، هر چند با اکراه، آشتی کنند.
آخرین نفری که نظرش را عوض کرد، مونتووی بود. دوست بسیار نزدیک به شالیموف نمیخواست دوست خود را ناامید کند، اما درنهایت به این نتیجه رسید که حرفه خودش بیشتر از همبستگی مهم است. او نیاز به پیدا کردن یک باشگاه جدید داشت و با نزدیکتر شدن جام جهانی احساس میکرد که وفادار ماندن به پیمانی که در وهله اول نیز با آن مخالفت کرده بود، عاقلانه است.
مونتووی گفت: “وقتی در ژانویه در لیسبون با سادیرین ملاقات کردیم، به او گفتم که ممکن است بازگردم. وضعیت من در بنفیکا ناامیدکننده بود و من بهندرت بازی میکردم. بازیکنانی مثل شالیموف، کریاکوف و کانچلیسکیس در باشگاههای خود خیلی خوب عمل میکردند اما من گیر افتاده بودم و میدانستم که قرار است بدون تیم بمانم. باید در کانون توجه میبودم و جام جهانی شانس بزرگ من بود. چرا باید به خاطر لجاجت شخصی اذیت میشدم؟ هیچ وقت از تصمیم خود برای رفتن به ایالات متحده پشیمان نشدم.”
با ایگور تماس گرفتم و به او گفتم که میخواهم به جام جهانی بروم. او گفت باید خودم تصمیم بگیرم، اما بدیهی بود که خوشحال نیست. رابطه مستووی با شالیموف برای چندین سال خوب نبود، اگرچه سرانجام آنها این مسائل را بین خود برطرف کردند. بدین ترتیب سرانجام تنها شش بازیکن کلیدی به امضای خود وفادار مانده و از رفتن به بزرگترین تورنمنت زندگی خود امتناع کردند؛ شالیموف، کریاکوف، کانچلسکیس، کولیوانوف، کولکوف و دوبرولسکی.
کانچلسکیس گفت: “اگر کسی روی حرفش نماند، دیگر مشکل خودش است. من نمیتوانستم به دوستانم خیانت کنم.” سخنان کریاکوف نیز تقریبا همین بود: “من حرف زدهام و نمیتوانم آن را تغییر دهم. اگر به آنها خیانت کنم، چطور میتوانم در چشم دوستانم نگاه کنم؟” با گذشت زمان حالا هر دو درک میکنند که مرتکب اشتباه بسیار بزرگی شدهاند و سخنان آنها دوباره بسیار شبیه به هم است.
کیریاکوف گفت: “ما جوان و احساساتی بودیم. اما امروز مشخص است که باید متفاوت رفتار میکردیم. در آن زمان خیلی نگران جام جهانی نبودم. فقط 24 سال داشتم و کاملا مطمئن بودم که شانس دوباره و در آینده سراغ من خواهد آمد. چه کسی میدانست که ما در سال 1998 نمیتوانیم به جام جهانی صعود کنیم؟ این زمانی بود که متوجه شدم چه چیزی را در سال 1994 از دست دادم.”
کانچلسکیس گفت: “نرفتن به جام جهانی اشتباه بزرگی بود. من جوان بودم و نمیدانستم چه کاری انجام میدهم. یقین داشتم که بهجای آن در سال 1998 بازی کردن در جام جهانی را تجربه میکنم، اما ما نمیتوانیم زمان را به عقب برگردانیم و تنها باید بگویم متاسفم.” جالب اینکه باشگاهها، خیلی از تصمیم آنها ناراحت نشدند. کیریاکوف گفت: “همتیمیهای من در کارلسروهه وقتی روسیه سهمیه جام جهانی را گرفت، به من تبریک گفتند، اما برای آنها مهم نبود تصمیم دارم در جام جهانی شرکت نکنم. من تصمیم خود را به سرمربیام، وینفرد شفر، توضیح دادم و او نیز مدعی شد از من حمایت میکند.”
اما بازیکنان وفادار به سادیرین نیز احساس میکردند سرمربی به آنها خیانت کرده است. برخی از بازیکنان برگشته به اردو که میخواستند از شر سادیرین خلاص شوند، بهجای بازیکنان وفادار در ترکیب اصلی قرار گرفتند. مستووی گفت: “همه در یک گروه بودند. خودم و سایر بازیکنانی که نامه 14 را امضا و بازگشته بودند، احساس میکردیم که به آنجا تعلق نداریم. فضا فاجعهبار بود و رفتارها بدتر هم شد. در هر جلسه تمرینی فقط برخی بازیکنان تمرین میکردند و دیگران هیچکاری نمیکردند. ترکیب تیم ملی به اندازه کافی خوب بود و اگر ما مانند یک تیم رفتار میکردیم، میتوانستیم نتیجه بگیریم، اما این اتفاق رخ نداد و از همان ابتدا مشخص بود حذف میشویم.”
سادیرین نیز فاقد انگیزه لازم بود. تورنمنتی که میتوانست اوج کار او باشد، مدتها قبل از شروع اولین بازی، به یک کابوس تبدیل شد. این اتقاق برای مردی که اساسا هیچ کار اشتباهی نکرده بود، بسیار ناامیدکننده است. با گذشت زمان همه بازیکنان موافق هستند که عصبانیت آنها نسبت به سرمربی بیدلیل و غیرمنطقی بوده است.
دیدار اول مقابل برزیل بسیار دشوار بود و تماشای ولادیسلاو ترناوسکی مدافع بسیار کم تجربه، که سعی در مهار روماریو داشت، بسیار عجیب بود. فوق ستاره بارسلونا موفق به گلزنی شد و برزیل با دو گل پیروز شد. دومین بازی، مهم ترین دیدار بود- مقابل سوئد در دترویت. سادیرین پنج تغییر در ترکیب ایجاد کرده و مستووی در تنها بازی خود در جام جهانی به میدان رفت. روسیه شروع خوبی داشت و با پنالتی اولگ سالنکو پیش افتاد، اما در ادامه گورلوکوویچ اخراج شد و درنهایت سوئد با دبل مارتین دالین با نتیجه 1-3 پیروز شد.
روسیه نتوانست در بین دو تیم برتر قرار بگیرد، اما در صورت شکست کامرون میتوانست بهعنوان یکی از بهترین تیمهای رده سوم صعود کند. کامرون در وضعیت بدتری از روسیه قرار داشت. تیم روسیه متحول شده بود و اولگ سالنکو تبدیل به تنها بازیکنی شد که موفق شد در یک مسابقه جام جهانی پنج گل به ثمر برساند (همین عملکرد برای رسیدن به عنوان بهترین گلزن این مسابقات در کنار هریستو استویچکوف کافی بود). در همین حال، روژه میلا نیز موفق شد عنوان مسنترین بازیکن و گلزن تاریخ جام جهانی در سن 42 سالگی را از آن خود کند. هواداران منتظر نتایج دیگری بودند، اما بازیکنان فقط میخواستند به خانه بروند. آنها به آرزوی خود رسیده بودند و هیچکس خیلی ناامید نبود. جو بهحدی مسموم بود که برخی از بازیکنان نمیتوانستند در کنار یکدیگر بایستند.
سادیرین بلافاصله پس از جام جهانی تیم ملی را ترک کرد تا رومانتسف جایگزین او شود. زیر نظر سرمربی افسانهای اسپارتاک، همه ستارهها به تیم ملی بازگشتند. شالیموف، کریاکوف، کانچلیسکیس، کولیوانوف و دوبروولسکی بخشی از تیمی بودند که در یورو 96 شرکت کردند، اما باز هم در رختکن مشکلاتی ایجاد شد و همین موضوع منجر به حذف ناامید کننده روسیه در مرحله گروهی شد. با وجود این هیچ یک از آنها به اندازه کافی خوش شانس نبودند که بازی در جام جهانی را تجربه کنند. وقتی جام جهانی 2002 از راه رسید، آنها از روزهای اوج فاصله گرفته بودند. اما حداقل شالیموف در سال 1990 بخشی از ترکیب اتحاد جماهیر شوروی در جام جهانی ایتالیا بود.
سادیرین بعدها هدایت زنیت و زسکا را نیز بر عهده گرفت، اما دیگر موفقیتهای سابق تکرار نشد. او در سال 2001 در سن 59 سالگی در اثر بیماری سرطان درگذشت. نفرت هواداران زنیت و زسکا همچنان نسبت به شالیموف قوی است، زیرا به نظر آنها او در مرگ نابهنگام سادیرین نقش داشت. تقریبا ربع قرن از آن حادثه گذشته، اما جای زخم هنوز هم وجود دارد.
*این مقاله با عنوان The Letter of 14 به قلم Michael Yokhin در شماره بیست و نهم نشریه Blizzard منتشر شد.