از اسکولز تا اینیستا و اوزیل: برای موفقیت در تورنمنت‌‌ها فکری به حال “بال چپ” بکنید!

برای مربیانی که در یک پست مشکل دارند، یک معضل رایج وجود دارد: آیا بازیکنی را انتخاب می کنید که به بازی در آن پست عادت دارد، اما احتمالاً در سطح هم تیمی‌هایش نیست، یا یک بازیکن درجه یک را انتخاب می کنید که در نقش دیگری عالی است و از او می خواهید که خود را با وضعیت جدید وفق دهد؟

هفت‌یک- از نظر تاکتیکی، ناامیدی و جذابیت در فوتبال ملی از یک مسئله ناشی می‌شود: سرمربی با گروهی خاص و محدود از بازیکنان برای انتخاب مواجه است. در حالی که نقاط ضعف در رقابت‌های باشگاهی با خریدهای جدید برطرف می‌شود، در بازی های ملی شما باید به سادگی با آن کنار بیایید.

بنابراین، برای مربیانی که در یک پست مشکل دارند، یک معضل رایج وجود دارد: آیا بازیکنی را انتخاب می کنید که به بازی در آن پست عادت دارد، اما احتمالاً در سطح هم تیمی‌هایش نیست، یا یک بازیکن درجه یک را انتخاب می کنید که در نقش دیگری عالی است و از او می خواهید که خود را با وضعیت جدید وفق دهد؟

شاید درس شگفت‌انگیز فوتبال ملی، حداقل در دو دهه گذشته، گزینه دوم باشد.

مسئله گرت ساوت‌گیت – حداقل یکی از آن‌ها – در جناح چپ زمین است. این واقعیت که ساوت‌گیت با خونسردی سه بازیکنی را که در آن پست راحت هستند و سابقه بازی‌های درخشان برای انگلیس را دارند، کنار گذاشته است، غیرقابل انکار است – مارکوس راشفورد، جک گریلیش و رحیم استرلینگ. فرم باشگاهی آن‌ها باعث شده تا برای یورو ۲۰۲۴ نادیده گرفته شوند که نوعی قمار به حساب می‌آید. اما این در واقع با خواسته اکثر هواداران هم‌خوانی دارد: بازیکنانی که “بر اساس فرم” به جای “شهرت” انتخاب می‌شوند.

دو گزینه طبیعی ساوت‌گیت در جناح چپ در ترکیب فعلی، آنتونی گوردون و اِبِرِچی اِزه هستند.

ساوت‌گیت با کنار گذاشتن رحیم استرلینگ و جک گریلیش، آنتونی گوردون و ابرچی ازه را به یورو 2024 برد.

گوردون فصل خوبی را در نیوکاسل سپری کرد و عمدتاً با سرعت و حرکات مستقیمش تأثیرگذار بود، این در حالی‌ است که وقتی ازه را می بینید بلافاصله تحت تأثیر قرار می‌گیرید، اگرچه در فصل گذشته در کریستال پالاس با مشکلات مصدومیت روبرو شده و کمتر از دو سوم بازی‌های لیگ برتر را به طور کامل انجام داده است. همچنین، او لزوماً یک وینگر چپ ذاتی نیست. او در نقش شماره ۸ یا شماره ۱۰ راحت‌تر به نظر می‌رسد. بنابراین، در حالی که یک دریبل‌ زن قهار است، لزوما تناسب کامل با این پست ندارد.

می‌توانید تمایل ساوت گیت برای بازی دادن به فیل فودن در آن پست را درک کنید. فودن به تازگی به عنوان بهترین بازیکن لیگ برتر انتخاب شده است. هری کین، آقای گل بوندسلیگا، به وضوح مهاجم شماره ۹ است. جود بلینگام، تقریبا بهترین بازیکن لالیگا، در پست شماره ۱۰ که به نظر بهترین جایگاه برای او است به میدان می‌رود. بوکایو ساکا در نیمه اول مقابل صربستان از سمت راست خطرناک ترین مهاجم انگلیس بود. بنابراین فودن احتمالاً باید در سمت چپ جای داده شود.

برای طرفداران انگلیس از نسلی خاص، این موضوع خاطرات استفاده از پل اسکولز در جناح چپ، در یورو ۲۰۰۴ را زنده می‌کند. در آن زمان این یک سازش کاملاً منطقی از سوی اسون گوران اریکسون بود، اما پس از آن، به دلیل اینکه مردم تقریباً از هر دلیلی چشم پوشی می‌کنند، به یک نمونه بارز عدم تناسب و بی‌نظمی تاکتیکی تبدیل شده است.

اریکسون در یورو 2004 از پل اسکولز در سمت چپ استفاده کرد که تجربه خوبی از کار درنیامد.

به عنوان خلاصه‌ای سریع؛ اول، اسکولز دو سال برای انگلیس عملکرد وحشتناکی داشت و بازیکنی بود که اکثر هواداران خواهان خروج او از تیم بودند. نگه داشتن او در تیم نشانه‌ای از اعتماد بود. دوم، اسکولز در چندین نوبت در طول دو فصل گذشته در جناح چپ برای منچستریونایتد عملکرد کاملاً خوبی از خود نشان داده بود، همانطور که او همیشه به آن اذعان می کرد. سوم، اسکولز هنوز تبدیل به بازیساز عقب زمین نشده بود که بعداً به آن تبدیل شد، بلکه بیشتر یک بازیکن هجومی بود. چهارم، استیون جرارد و فرانک لمپارد در آن زمان به نظر روی کاغذ یک زوج میانی کاملاً قابل هماهنگ به نظر می‌رسیدند. پنجم، هم‌پوشانی با فضای اشلی کول به هافبک چپ انگلیس اجازه می داد تا به داخل نفوذ کند. ششم، اریکسون در واقع می خواست از یک خط هافبک لوزی استفاده کند، اما بازیکنان نمی خواستند به این شکل بازی کنند و او را متقاعد کردند که به جای آن در یک خط صاف قرار بگیرند. هفتم، و مهمتر از همه، تیم ملی انگلیس در یورو 2004 عملکرد خوبی داشت و اگر مصدومیت وین رونی نبود، شاید فراتر از مرحله یک چهارم نهایی پیش می‌رفت. به هر حال، یک موضوع مشترک در مورد شکست فوتبال انگلیس این است که اغلب نمی‌دانند کشورهای دیگر چه کاری را به خوبی انجام می‌دهند و چگونه به موفقیت می‌رسند. ویژگی عجیب و مشترک تیم‌های ملی موفق- به ویژه در جام جهانی- استفاده از هافبک‌های مرکزی در جناح چپ است.

برای ایتالیا در جام جهانی ۲۰۰۶، سیمونه پروتا، هافبک میانی و راست پای رم بود که به داخل نفوذ می کرد و به فابیو گروسو، مدافع چپ اجازه می داد تا عرض زمین را پوشش بدهد.

اینیستا در جام جهانی 2010 که با قهرمانی اسپانیا به پایان رسید، بیشتر در سمت چپ بازی می‌کرد.

برای اسپانیا در جام جهانی ۲۰۱۰، آندرس اینیستا بود که از بازی کردن در کناره‌ها خوشش نمی‌آمد، اما گاهی اوقات این کار را انجام می داد، به خصوص در بازی‌های بزرگ برای بارسلونا و پپ گواردیولا. در واقع، برنامه اولیه اسپانیا استفاده از داوید ویا، مهاجم نوک، از آن جناح بود، اما او به دلیل افت شدید فرناندو تورس، در نهایت در نوک بازی کرد.

اینیستا نقش هجومی‌تری برای کشورش به عهده گرفت و با نفوذ به فضای داخل عملکرد خوبی داشت، از جمله اینکه گل پیروزی را در فینال به ثمر رساند.

برای آلمان در جام جهانی ۲۰۱۴، مسوت اوزیل بود که می خواست به عنوان شماره ۱۰ آلمان بازی کند، اما مسائل تاکتیکی دیگر باعث شد یواخیم لوو به جای سیستم ۱-۳-۲-۴ از ۳-۳-۴ استفاده کند و بنابراین برای اوزیل نقشی طبیعی در مرکز زمین وجود نداشت. او در کناره کمی ناراضی به نظر می رسید و حتی در پیروزی تحقیرآمیز ۷ بر ۱ مقابل برزیل که بیشتر گل‌های آلمان از سمت راست به ثمر رسید، بازیکن محوری نبود.

اوزیل که در دوران حرفه‌ای‌اش بیشتر در پست شماره 10 بازی کرد، در جام جهانی 2014 مجبور شد در سمت چپ بازی کند.

اما این باعث شد تا یک بازیکن با کلاس جهانی وارد ترکیب تیم شود، که به نظر می‌رسد موثر باشد.

و برای فرانسه در جام جهانی ۲۰۱۸، این‌بار بلیز ماتوئیدی بود که آن نقش را بازی می‌کرد. او بیشتر شبیه پروتا بود تا اینیستا یا اوزیل- یک بازیکن سخت‌کوش به جای یک بازیکن خلاق- و تعادلی را ایجاد کرد که به کیلیان امباپه اجازه می‌داد از جناح دیگر به تیم حریف ضربه بزند.

قهرمانان جام جهانی ۲۰۲۲ تا حدودی یک استثنا بودند- آنخل دی‌ماریا در فینال در یک پست کلاسیک وینگر چپ قرار داشت. اما حتی آن هم کمی تعجب‌آور بود. طبیعتا انتظار می‌رفت او از سمت راست بازی را شروع کند. هافبک چپ آرژانتین در بازی‌های حذفی قبلی الکسیس مک‌آلیستر بود.

شما با مرور موفقیت های اخیر قهرمانی اروپا، به سختی می توانید یک هافبک چپ “مناسب” پیدا کنید. اسپانیا در سال های ۲۰۰۸ و ۲۰۱۲ از اینیستا و داوید سیلوا در آن جناح استفاده کرد که در موقعیت‌های حمله از کنار با هم جابجا می‌شدند. پرتغال در سال ۲۰۱۶ از یک خط هافبک لوزی استفاده کرد و عرض زمین توسط مدافع کناری یا حرکات کریستیانو رونالدو به آن سمت پوشش داده می‌شد. به طور مشابه، ایتالیا در سال ۲۰۲۰ از یک بازیکن سمت چپ که به داخل نفوذ می کرد یعنی لورنزو اینسینیه استفاده برد درحالی که عرض زمین توسط مدافع کناری، لئوناردو اسپیناتزولا پوشش داده می‌شد.

بنابراین، پیدا کردن یک “هافبک چپ مناسب” تعیین‌کننده‌ی قهرمان تورنمنت در این قرن دشوار بوده است. استفاده از فودن در آن جا ممکن است کارشناسان را به یاد استفاده از اسکولز در جناح چپ بیندازد، اما شاید همچنین باید باعث یادآوری اینیستا یا اوزیل هم باشد.

البته شما می توانید در مورد اینکه چقدر همه این‌ها دقیقا برای تیم فعلی انگلیس قابل اجرا است، بحث کنید و این یک موضوع خاص است. در حالی که لوک شاو، تنها مدافع چپ تخصصی ترکیب انگلیس، برای شروع بازی آماده نیست. اما اگر ساوت‌گیت قصد دارد بر این رویکرد پافشاری کند، پس فضایی برای بحث درباره استفاده از بلینگام به جای فودن در جناح چپ وجود دارد.

در اوایل بازی مقابل صربستان، به نظر می رسید به آن‌ها دستور داده شده بود که جای خود را با یکدیگر عوض کنند. در اینجا بلینگام با توپ در سمت چپ است و فودن در موقعیتی مرکزی‌تر قرار دارد.

در ابتدای نیمه دوم، بلینگهام زمان بیشتری را در آن جناح نسبت به فودن سپری کرد.

همچنین به یاد داشته باشید که بلینگام ماجراجویی خود را در رئال مادرید به عنوان شماره 10 یا یک مهاجم کاذب آغاز کرد، اما او اغلب در سمت چپ بازی می کرد، در حالی که وینیسیوس جونیور و رودریگو به عنوان زوج خط حمله بازی می کردند.

علاوه بر آن، اگر ایده این است که بازیکن جناح چپ به سمت داخل نفوذ کند و دو نفر را بین خطوط قرار دهد، پس مطمئناً باید به آن سیستم به عنوان یک نقطه شروع فکر کنیم، نه اینکه چه کسی “روی کاغذ” شماره ۱۰ است. بازی کردن آن‌ها به این روش در نهایت به معنای انتقال فودن به موقعیت مورد علاقه او در سمت راست و حرکت بلینگام به سمت چپ است، جایی که او بخش زیادی از بهترین بازی‌های خود را برای رئال مادرید انجام داده. آن‌ها زمان بیشتری را در موقعیت‌هایی مانند این سپری کرده‌اند.

هرچند ممکن است عجیب به نظر برسد، به میدان فرستادن شماره ۱۰ انگلیس از سمت چپ در بازی بعدی، بدون توجه به عملکردش، ناگزیر انتقادهایی را به همراه خواهد داشت. اما نباید از مثال اسکولز در یورو ۲۰۰۴ به عنوان نمونه‌ای مناسب برای مقایسه استفاده کرد.

تیم‌های ملی دیگر نیز این‌گونه سازش‌ها را انجام می‌دهند- اغلب با موفقیتی عالی.

 

عنوان اصلی مقاله: From Scholes to Iniesta to Ozil: How successful tournament teams often compromise on the left wing نویسنده: Michael Cox نشریه / وبسایت: The Athletic زمان انتشار: 19 ژوئن 2024
کلمات کلیدی:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

1 دیدگاه ارسال شده است