مصاحبه سردبیر “هفتیک” با معروفترین مربی پایههای فوتبال دنیا: تمرینات آرات را تایید نمیکنم
هفتیک- تام بایر، معروفترین مربی پایههای فوتبال دنیا، که نقش زیادی در تحول فوتبال ژاپن داشت، در گفتگو با سردبیر “هفتیک” در مورد تجربه سه دههایاش از در این حوزه صحبت کرد. زمانی که تام بایر در سال 1988 کارش به عنوان مربی بازیکنان خردسال در ژاپن را شروع کرد، این کشور حتی در بین قدرتهای اصلی فوتبال آسیا نیز جای نداشت اما سه دهه بعد، تعداد زیادی از ستارههای مرد و زن فوتبال این کشور یا در دورههای آموزشی او شرکت داشتهاند یا با تماشای برنامههای او به فوتبال علاقهمند شدند.
او چنان تاثیری روی فوتبال پایه در ژاپن داشت که از او به عنوان کسی که باعث تحول فوتبال این کشور شد، یاد می شود. بایر که در ژاپن به “تام سان” معروف است، در گفتگو با بهنام جعفرزاده، سردبیر “هفتیک”، از کارش در فوتبال این کشور، دلیل عقب ماندن فوتبال چین و همین طور متدی که در سال های اخیر روی آن کار میکند، صحبت کرد:
از اینجا شروع کنیم که چرا تصمیم گرفتید به ژاپن بروید چون در اواسط دهه 1980، لیگ این کشور خیلی لیگ سطح بالایی نبود؟
به خاطر اینکه در اواسط دهه 80 که من حدود 20 سال داشتم، فوتبال حرفهای در آمریکا خیلی محبوب نبود و لیگ قبلی آمریکا، NASL، در حال تعطیلی بود. بنابراین فوتبالی برای بازی کردن وجود نداشت. داستان خیلی طولانیای است اما اگر بخواهم کوتاه بگویم، مربی من در دانشگاه، اروپایی بود؛ اهل مجارستان و با اولین مربی غیرژاپنی تیم ملی ژاپن، هانس اوفت هلندی، آشنایی داشت و از طریق این ارتباط، من به باشگاه هیتاچی معرفی شدم؛ باشگاهی که الان با عنوان کاشیوا ریسول در جیلیگ بازی میکند. به این ترتیب من به اولین بازیکن خارجیای تبدیل شدم که برای هیتاچی بازی می کند. بازی در آنجا باعث شد تا من عاشق ژاپن بشوم و به همین دلیل بعد از پایان دوران بازیام تصمیم گرفتم اینجا بمانم و به توسعه فوتبال کمک کنم؛ به پیشرفت بازیکنان خردسال با تمرکز به عنوان متخصص کارهای تکنیکی. تلاش کردم به پیشرفت بازیکنان به صورت انفرادی کمک کنم، نه کار تیمی و شهرت من در ژاپن در این زمینه است.
در مورد فوتبال ژاپن در دهه 80 صحبت کنیم. از لحاظ برنامهریزی و سازماندهی چطور بود؟ به نظر تفکرات متفاوتی حاکم بود چون در آن زمان مثلا به بازیکنی مانند یاسوهیکو اوکودرا که در بوندسلیگا بازی می کرد، اجازه حضور در تیم ملی داده نمی شد.
در دهه 80، همه باشگاهها به کمپانیهای بزرگ تعلق داشتند؛ بنابراین همه کمپانیهای بزرگ در ژاپن مانند تویوتا، نیسان، یاماها، هوندا، میتسوبیشی الکتریک و هیتاچی، صاحب تیم بودند اما آن تفکر حرفهای وجود نداشت. بنابراین بازیکنان خوب به دنبال رفتن به اروپا بودند مانند اوکودرا که گفتید که دوران خیلی خوبی در بوندسلیگا داشت یا یاهیرو کازاما که او هم در آلمان بازی میکرد. سطح بازیکنان ژاپنی در دهه 80 خوب بود اما تعدادشان زیاد نبود و از نظر کمّی مشکل داشتند. اما اکنون شرایط کاملا متفاوت است و بازیکنان باکیفیت زیادی در ژاپن هستند و این به ما اجازه می دهد تا بتوانیم از این بازیکنان خوب، جمعی از بهترینها و درجه یکها را بسازیم. در واقع نکته اصلی کاهش فاصله کیفی بین بازیکنان خوب و بازیکنان الیت است.
اتفاقی که در دهه 80 رخ داد این بود که ژاپن تصمیم گرفت میزبان جام جهانی بشود و همین باعث شد که به فکر تشکیل یک لیگ کاملا حرفهای بیفتند تا بتوانند در سطح بینالمللی به یک قدرت تبدیلش شوند. این مسئله به اواخر دهه 80 و اوایل دهه 90 برمیگردد. به این ترتیب در سال 1993 جیلیگ راه اندازی شد و جیلیگ در واقع ادامه چیزی بود که در دهه 80 وجود داشت. همه آن تیمها تبدیل به تیمهای حرفهای شدند؛ سومیتومو متال تبدیل شد به کاشیما آنتلرز، میتسوبیشی به اوراوا ردز، یاماها به جوبیلو ایواتا، تویوتا به ناگویا گرامپوس، مزدا به سانفرچه و نیسان به یوکوهاما مارینوس. همه تیم ها همان بازیکنان سابق را داشتند اما باشگاه ها سازماندهی حرفهایتری پیدا کردند و دستمزد بازیکنان حرفه ای شد.
در آن زمان که من بازی می کردم، بازیکنان حرفهای کمی در لیگ ژاپن حضور داشتند. بیشتر آنها در دفاتر شرکت ها کار میکردند؛ با کت و شلوار و کروات و سپس در زمان مشخص اجازه داشتند که دفتر را ترک کنند و به زمین تمرین بروند. اما این شرایط با شروع جیلیگ کاملا تغییر کرد.
تفاوت بزرگ دیگر این بود که در دهه 80، ساختار خیلی قدرتمندی برای توسعه فوتبال جوانان وجود نداشت. بنابراین وقتی جیلیگ در سال 1993 راه اندازی شد، یکی از پیشنیازها برای هر حضور یک باشگاه در جیلیگ، این بود که یک ساختار مشخص داشته باشد؛ ساختار باشگاهی به این معنی که تیم زیر 12 سالهها، زیر 15 سالهها، زیر 17 ساله ها و زیر 20 سالهها داشته باشد و این تاثیر زیادی در شکل گیری فوتبال ژاپن به شکلی که اکنون میشناسیم، داشت. آنها واقعا به دنبال ساختن باشگاههای حرفهای مشابه باشگاههای اروپایی بودند.
در دهه 80، وقتی تیم ملی تشکیل میشد، تقریبا همه میدانستند ترکیب اصلی چه خواهد بود اما الان دیگر اینطور نیست. چون بازیکنان خوب زیادی هستند که میتوانند برای تیم ملی بازی کنند. تقریبا همه بازیکنان تیم ملی در اروپا بازی میکنند. در حالی که در دهه 80، تقریبا همه در خود ژاپن بازی میکردند.
ژاپن در حال حاضر 55 باشگاه حرفهای در جی لیگ1، جیلیگ 2 و جیلیگ 3 دارد و این قابل توجه است که علی رغم داشتن 55 باشگاه حرفهای، همه بازیکنان تیم ملی در اروپا بازی میکنند و این چیزی است که باعث پیشرفت و قدرت دائمی فوتبال ژاپن شده است.
چه چیزی شما را ترغیب کرد که به عنوان مربی فوتبال پایه کارتان را شروع کنید؟
من در نیویورک به دنیا آمدم و در همان سالهایی که مشغول تحصیل در دبیرستان و کالج بودم، به مربیگری علاقه داشتم و تابستانها در کمپهای فوتبال کار میکردم؛ بنابراین از سن خیلی پایین به مربیگری مشغول شدم و با توجه به اینکه از آن سن مربیگری علاقه داشتم، الگوهای خوبی هم در ذهنم داشتم. دلیل دیگر این بود که خودم به عنوان یک کودک، مربی خوبی نداشتم. به همین دلیل میدانستم که داشتن یک مربی خوب در آن سن چقدر اهمیت دارد و تلاش کردم تا با برگزاری کمپ و دورههای آموزشی، آن الگوی مورد نظرم را اینجا در ژاپن بسازم.
من سابقه مربیگری تیم های زیر 12 ساله های ژاپن را برای 10 سال دارم اما فعالیت من بیشتر در زمینه تکنیک فردی است و این کار را با حضور در تلویزیون، رسانهها و برگزاری دورههای آموزشی انجام میدهم.
و کارتان وقتی مورد توجه قرار گرفت که کمپانی نستله اسپانسر شما شد (توضیح: بایر در یکی از اولین دورههای آموزشی متوجه میشود که پدر یکی از شاگردانش در کمپانی نستله کار میکند و وقتی با او تماس میگیرد تا در مورد اینکه آیا این کمپانی حاضر است اسپانسر دورههای آموزشی او شود، سوال کند، متوجه میشود که پدر آن شاگرد در واقع رئیس کمپانی نستله در ژاپن است)
بله، من کارم را در سال 1988 آغاز کرد و در سال 1989، اولین اسپانسرم کمپانی نستله بود. من 10 سال با آنها همکاری کردم. پروژه من با نستله پروژه بسیار بزرگی بود و من از این طریق به سراسر ژاپن سفر کردم.
در ابتدای کارم زبان ژاپنی من خوب نبود و به همین دلیل باید کسی را پیدا میکردم که دوزبانه باشد و شهرت خاصی هم نداشتم؛ به همین دلیل با یکی از بازیکنان معروف سابق تیم ملی ژاپن همکاری کردم. از آن به بعد، همیشه به دنبال پیدا کردن کسانی بودم که میتوانستند کارهایی انجام بدهند که خودم نمیتوانستم. به این ترتیب توانستم شبکه کاریای ایجاد کنم و شهرتی برای خودم بسازم.
در ژاپن ما 47 ایالت داریم و من با بیش از 2000 دوره آموزشیای که برگزار کردم، بارها به هر کدام از آنها سفر کردم و بیش از 500 هزار کودک را در سراسر ژاپن آموزش دادم.
آیا در آن زمان، در اوایل دهه 1990، هیچ ارتباطی با فدراسیون فوتبال ژاپن داشتید؟
اول از همه این را بگویم که فدراسیون فوتبال ژاپن بسیار قدرتمند و سازمان یافته است و همیشه به کمکش نیاز دارید. همه 47 ایالت به فدراسیون وابسته هستند؛ بنابراین سازمان بسیار قوی و سازمان یافتهای است.
در دهههای گذشته، رئیس و مدیران فدراسیون فوتبال ژاپن به نوعی از کمپانیهای بزرگ قرض گرفته میشدند. برای سالها، فدراسیون فوتبال ژاپن تحت کنترل دو کمپانی بزرگ بود؛ میتسوبیشی و فوروکاوا الکتریک. هر دو کمپانی هم باشگاههایی در جیلیگ داشتند. بنابراین این دو کمپانی برای سالها موتور فوتبال ژاپن بودند. خیلی از روسای فدراسیونها و حتی سرمربیان تیم ملی را این دو گروه انتخاب میکردند. الان شرایط کمی تغییر کرده اما هنوز ارتباطات قویای با این دو کمپانی وجود دارد؛ برای مثال رئیس فعلی فدراسیون فوتبال ژاپن، کوزو تاشیما، از کمپانی فوروکاوا آمده است. یا تاکشی اوکادا، سرمربی سابق ژاپن که در اینجا خیلی معروف است، او هم به کمپانی فوروکاوا وابسته است؛ یا معروفترین رئیس تاریخ جیلیگ، سابورو کاوابوچی، او هم از فوروکاوا الکتریک آمد. این یک سنت در فوتبال ژاپن است و خیلی هم سیاست در آن دخیل است.
وقتی که من کارم را شروع کردم، هر کمپانیای برای اینکه اسپانسر من بشود، باید یک تاییدیه با مهر رسمی از فدراسیون فوتبال دریافت میکرد. در واقع همه کمپانیهایی که اسپانسر من شدند؛ نستله، کوکاکولا، کانن و … همگی این تاییدیه را دریافت کردند.
اکنون بعد از 32 سال، من دوستان بسیار خوبی در فدراسیون فوتبال ژاپن دارم؛ از جمله رئیس فدراسیون که هر دو پسرش در مدرسه فوتبال من بودند. و همکاریهای زیادی هم در این سال ها با فدراسیون داشتم.
صادقانه بگویم برای اینکه پروژه ام را پیش ببرم، هر کاری لازم بود، انجام دادم و در این سال ها چند نکته را فهمیدم. اول اینکه باید به آنها احترام گذاشت. باید براساس قانون کار کنید؛ وگرنه اگر فدراسیون فوتبال ژاپن احساس کند نیازی به شما ندارد، کارتان تمام است.
فدراسیون فوتبال ژاپن خیلی قدرتمند است زیرا فدراسیونهای هر 47 ایالت به آن وابسته است. برای مثال برای اینکه در هر ایالت بتوانم کاری انجام بدهم، باید با نمایندگان فدراسیون در هر ایالت همکاری میکردم زیرا کنترل همهچیز، تیمها، زمینها، ورزشگاهها، همگی با فدراسیون است. بنابراین برای انجام کاری در ابعاد کاری که من کردم، باید روابط خیلی زیادی داشته باشید.
یکی از چیزهایی هم که در مورد فوتبال ژاپن خیلی شنیده می شود، آن برنامه 100 ساله است که میخواهند قهرمان جام جهانی بشوند.
این برنامه 100 ساله و این عدد، در واقع از ایده تشکیل 100 باشگاه حرفهای آمده است. در حال حاضر 55 تیم حرفه ای دارند؛ بنابراین تقریبا نیمی از آن باقی مانده است. در واقع هدف این است که هر شهر بزرگی صاحب یک باشگاه فوتبال شود. اهداف مختلفی هم وجود دارد؛ مثلا در مورد فوتبال زنان که اینجا خیلی محبوب است اما هنوز اینجا دختران زیادی هستند که فوتبال بازی نمیکنند. بنابراین این عدد 100 سال، در واقع از ایده تشکیل 100 باشگاه گرفته شده است.
چه زمانی این ایده مطرح شد؟
فکر می کنم چند سال بعد از راه افتادن جیلیگ بود. جیلیگ در سال 1993 راه اندازی شد و فکر میکنم این برنامه 100 ساله در سال 2005 مطرح شد.
یکی از چیزهایی که وقتی در مورد فوتبال ژاپن صحبت میکنیم، زیاد به آن اشاره میشود، انیمیشن کاپیتان سوباسا (کارتون فوتبالیستها) است. این انیمیشن چقدر روی تحول فوتبال ژاپن تاثیر داشت؟
فرهنگ عامه (Pop culture) در توسعه فوتبال در این کشور خیلی تاثیرگذار بوده است. بخش زیادی از موفقیت من، مشارکت داشتن در بخش فرهنگ عامه بود. شما به کاپیتان سوباسا اشاره کردی که انیمیشن و کمیک بوک بسیار محبوبی در اینجاست که باعث محبوبیت فوتبال شد. همین طور انیمیشن “اینازوما 11” (Inazuma 11). من در ویدئوی تبلیغاتی اینازوما 11 حضور داشتم. من در پربینندهترین برنامه تلویزیونی کودکان در ژاپن، اوها سوتا (Oha Suta) هم حضور داشتم. این یک برنامه ورزشی نبود؛ متعلق به کمپانیای است که بازی پوکِمون را طراحی کرده است.
من از سال 1998 در این برنامه حضور پیدا کردم و بخش مخصوص خودم را در استودیو داشتم؛ برای 13 سال. همچنین به عنوان بخشی از این همکاری، دو صفحه هم در معروفترین مجله کمیک ژاپن، کوروکورو کمیک، داشتم.
هدف برنامه تلویزیونی من این بود که به بچه ها یاد بدهد چگونه خودشان، مهارت تکنیکیشان را افزایش بدهند. و تلاشمان این بود که یاد گرفتن این مهارتها را به کاری مفرح برای بچه ها تبدیل کنیم و تردیدی نیست که تاثیر زیادی در ژاپن داشت. زمان آغاز آن برنامه در سال 1998 خیلی مهم بود چون در آن سال، ژاپن برای اولین بار به جام جهانی صعود کرد.
آیا آماری وجود دارد که نشان بدهد چه تعداد از کودکان ژاپنی برنامه شما را تماشا میکردند؟
به طور متوسط، روزانه 5 میلیون نفر. علاوه بر این، کمیک بوکها هم ماهانه 1.3 میلیون کپی فروش داشت. و با توجه به اینکه احتمالا خیلیها آن را به دوستان یا نزدیکانشان قرض میدادند، احتمالا دو تا 3 میلیون نفر این کمیک بوکها را میخواندند که آمار خیلی زیادی برای کودکان است.
هنوز هم خیلیها وقتی من را میبینند، من را از آن برنامه تلویزیونی و کمیک بوک میشناسند. بنابراین بدون تردید تاثیر زیادی روی فوتبال ژاپن داشتم. انیمیشن اینازوما 11 را همان تولیدکنندگان کوروکورو کمیک تولید کردند و در ابتدا میخواستند کاراکتر من را هم در این انیمیشن بگنجانند اما در نهایت تصمیم گرفتیم که این کار را نکنیم.
در برنامهتان و همین طور در آن مجله دقیقا چه چیزی به بچه ها یاد می دادید؟
آموزش من دو بخش اساسی داشت؛ یک: تسلط روی توپ؛ یک بازیکن و یک توپ و اینکه چطور بتواند با پای راست و پای چپ، حرکات متفاوتی را انجام بدهد. ما تمرینات بسیار بسیار زیادی در این زمینه داشتیم. همین طور یاد دادن نکات پایه؛ اینکه چطور استپ کنند، چطور بچرخند، چطور تغییر مسیر بدهند و قرار گرفتن در موقعیت های مختلف یک در مقابل، عبور از بازیکن حریف. چطور از بازیکنی که مقابلتان است، عبور کنید، چطور از بازیکنی که کنارتان قرار دارد، عبور کنید و چطور بازیکنی که پشت سرتان قرار دارد را فریب بدهید.
تاکید آموزش من روی مهارتهای یک در مقابل یک بود. و اگر الان به بازیکنان ژاپنی نگاه کنید، میبینید که یکی از ویژگیهای اصلی آنها، مهارت تکنیکی است. و فکر میکنم ما در این زمینه پیشرو بودیم زیرا نه تنها در تلویزیون و کوروکورو کمیک، بلکه در دورههای آموزشی و مدارس فوتبال هم اینها را تدریس کردیم و ویدئوها و دیویدیهای آمورزشی من برای سالها در ژاپن جزو پرفروشترینها بود.
بنابراین همه این کارهایی که من انجام دادم در کنار سازماندهی خوب فدراسیون فوتبال ژاپن و تورنمنتهایی که برگزار میکرد، باعث شد تا فوتبال این کشور به موفقیت برسد.
آیا هیچ کدام از شاگردان شما به بازیکنان مطرحی تبدیل شدند؟
البته؛ از بازیکنانی زیادی میتوانم نام ببرم. بیشتر بچههایی که در آن نسل بودند، یا برنامههای من را تماشا کردند یا خواننده کوروکورو کمیک بودند، دیویدیهای من را میخریدند یا در دورههای من شرکت داشتند. از بازیکنان معروفتر یاسوهیتو اندو یا شینجی کاگاوا یا بازیکن فعلی لیورپول، تاکومی مینامینو، که 6 سال، از 6 تا 12 سالگی سالگی به همراه برادرش در دوره های آموزشی من شرکت داشت. یا ریتسو دوآن (بازیکن فعلی آرمینیا بیلهفلد).
بازیکنان زیادی بودند. زیرا من در حال حاضر 120 مرکز آموزشی در سراسر ژاپن دارم و من بودم این پروسه را شروع کردم و 15 سال ادامه دادم. بنابراین ممکن است الان خیلیها را نشناسم چون وقتی بچه بودند در دورههای من شرکت میکردند؛ مگر اینکه الان خودشان در این مورد صحبت کنند. بازیکنان زیادی از تیم های زنان هم شاگرد من بودند.
آیا دختربچه ها هم در دورههای شما شرکت داشتند؟ آیا تفاوتی بین آموزش آنها با پسرها بود؟
در حال حاضر شرایط کمی تغییر کرده اما در آن زمان، دخترها همگی در تیمهای پسران بازی میکردند. چون تیم دخترانی وجود نداشت. بنابراین از بازیکنان آن نسلی که توانست در سال 2011 قهرمان جهان بشود، هوماره ساوا (کاپیتان تیم) یا آیا میاما شاگردان من بودند. میاما هنوز هم رابطه نزدیکی با من دارد و حتی وقتی میخواستم یک برنامه ویدئویی اختصاصی برای دختران بسازم، از “آیا” دعوت کردم و با هم آن برنامه را ساختیم. آساکو تاکاکورا، سرمربی فعلی تیم ملی زنان ژاپن، هم دو سه سال با من کار کرد. بنابراین میتوانم بگویم که ارتباط قوی و طولانیای هم با فوتبال زنان دارم.
شما سه سال هم با فوتبال چین همکاری داشتید. این تجربه چطور بود؟
من با فدراسیون فوتبال چین همکاری کردم، با باشگاه بیجینگ گوان و همین طور با کمپانی آدیداس در چین. همچنین سفیر گروه آلمانی ووکس در چین بودم. ضمن اینکه یک برنامه تلویزیونی بسیار محبوب را با دیوید بکام اجرا کردیم.
اما به نظر نمی رسد فوتبال چین مانند ژاپن در مسیر موفقیت باشد؟
اجازه بدهید برایتان توضیح بدهم. زمانی که من تازه کارم را شروع کردم، چین موفقتر از ژاپن بود؛ در اواخر دهه 1980. تقریبا در همان زمانی که ژاپنیها جیلیگ را راه اندازی کردند، چینیها هم سوپرلیگشان را راه انداختند. اما یک تفاوت وجود داشت؛ برای حضور یک باشگاه در سوپرلیگ چین، فقط یک تیم بزرگسالان لازم بود؛ نه هیچ چیز دیگر. اما در ژاپن نیاز به تیم اول، تیم ذخیرهها، تیم زیر 20 سالهها و و و … ساختار کاملا متفاوت بود. همچنین وقتی سوپرلیگ چین تشکیل شد، احساس میکردند که باشگاههای حرفهای به تنهایی میتوانند پیشرفت فوتبال چین را رقم بزنند. بنابراین خیلی از آکادمیها و تیمهای پایه را از بین بردند.
ضمن اینکه فکر میکنم سیاست تک فرزندی در چین تفکرات و اهداف را تغییر داد. در واقع وقتی این سیاست اجرا شد، خیلی از پدر و مادرها فکر کردند که ترجیح میدهند فرزندشان درس بخواند، تا اینکه فوتبال بازی کند که اشتباه بزرگی بود.
مسئله دیگر اینکه در چین وزارت آموزش و پرورش و وزارت ورزش، دو وزارت خانه متفاوت هستند اما در ژاپن، وزارت ورزش، وزارت آموزش و وزارت فرهنگ، یک وزارتخانه هستند. بننابراین در چین، بین این وزارتخانه ها همیشه عدم تفاهمهایی وجود دارد.
وقتی من در سال 2013 همکاریام را با فوتبال چین شروع کردم، با گروهی به نام CSF (مخفف برنامه مدرسه فوتبال چین) همکاری می کردم که پل ارتباطی بین وزارت آموزش، وزارت ورزش و فدراسیون فوتبال چین بود. مشکل اصلی این بود که هیچ کدام مسئولیت قبول نمیکرد و کارها را به هم محول میکردند. در سال 2015 بود که دولت مسئولیت این پروژه را از وزارت ورزش گرفت و آن را تنها برعهده وزارت آموزش گذاشت. بنابراین، در حال حاضر تنها وزارت آموزش مسئول هدایت این پروژه است، نه وزارت ورزش.
من برای آنها یک برنامه کاری طراحی کردم و همین طور یک برنامه تلویزیونی که در ساعت پربیننده، یک برنامه آموزشی سه دقیقه ای داشتیم. این برنامه ها به صورت پکیجهای آموزشی برای 5 هزار مدرسه هم ارسال شد.
شما در چند سال اخیر پروژه جدیدی را شروع کردید با عنوان “فوتبال در خانه شروع می شود” و روی تاثیر نقش والدین روی پیشرفت کودکان در فوتبال تاکید زیادی دارید. حتما ویدئوهای آرات حسینی را دیدهاید. بعضی ها معتقدند که فشاری که پدر او برای انجام تمرینات روی او وارد می کند، می تواند تبعات منفی داشته باشد. نظرات شما چیست؟
بله دیده بودم و خب مورد غیرعادیای است و من این سبک تمرینات را تایید نمیکنم. پروژه و فلسفه من براساس تحقیقاتی است که نشان میدهد بهترین بازیکنان دنیا، مثلا آنهایی که در حال حاضر بهترین هستند یعنی لیونل مسی، کریس رونالدو، آندرس اینیستا، لوکا مودریچ، پل پوگبا، روبرت لواندوفسکی، هری کین، لوئیس سوارز و خیلیهای دیگر، وقتی تاریخچهشان را بررسی می کنیم، دو نکته مشترک می بینیم. یک اینکه همه آنها فوتبال را بین سنین 2 تا 5 سالگی شروع کردند و همه شان موفقیت شان را به پدرشان و گاهی به مادرشان نسبت می دهند.
در کشورهایی که بهترین استعدادهای فوتبال دنیا را دارند، بچهها فوتبال را از سنین پایینتری آغاز میکنند؛ زمانی که بچهها در خانه شروع به دویدن میکنند. بنابراین من کتابی نوشتم با عنوان “فوتبال در خانه شروع میشود” که از تجربه کار با بچههایم است. به نظر من، یادگیری تکنیکهای فوتبال خیلی زودتر از آنچه خیلیها فکر میکنند، اتفاق میافتد. و در آن سن، والدین مهمترین نقش را دارند. قبل از انتشار کتابم، دکتر جان رِیدی از دانشگاه هاروارد آن را خواند و بسیار مورد توجهش قرار گرفت و حتی مقدمهای برای آن نوشته و این مسئله را از نظر علمی توضیح داد. یک نکته ای که او به آن اشاره کرد این است که وقتی بچهها در خانه بازی می کنند، در محیط امنی هستند که کسی نه آنها را تحت فشار قرار میدهد و نه مورد تمسخر قرار میگیرند؛ بنابراین از نظر روانی در شرایط امنی قرار دارند. همین طور تایید و تشویق والدین هم روی کودک بسیار موثر است؛ مثلا همان دست زدن یا گفتن آفرین چیزی است که کودک به دنبال آن است. همه اینها در ذهن کودک ذخیره میشود.
از طرف دیگر، این باعث می شود که کودک باهوشتر هم بشود. در واقع تحقیقات نشان داده کودکانی از سنین پایینتر فوتبال را شروع می کنند، در درسهای شان مثل ریاضی یا خواندن هم موفقتر هستند.
بسیار عالی ای کاش کتابی که ایشون نوشتند ترجمه شده بود!
با تشکر از سایت وزین و علمی هفت یک بسیار عالی دستمریزاد
مطالب بسیار عالی و کاربردی بودند
امیدوارم درصورتیکه علی کریمی و مهدی مهدوی کیا بر مسند فوتبال آمدند از این نمونه کارهای ماندگار انجام دهند
باسلام وخسته نباشید خدمت شما عزیزان
بسیار عالی بود درصورتی که بتوانیم درایران این برنامه رااجرا کنیم سالم و بدونه هیچ مافیای فوتبالی
چون درایران استعدادهای درخشان زیادی وجود دارد باورکنید بین ۱۰تا۱۵سال قهرمان جهان هم می شویم امیدوارم روزی پرچم ایران عزیز بربالاترین سطح فوتبال جهان بدرخشد