رابطه مستقیم فوتبال و سیاست در هلند یا وقتی لگد دییونگ به سینه هموطنانش خورد
هفتیک– رکورد تماشای مسابقات فوتبال در تلویزیون هلند خارقالعاده است. البته در بیشتر کشورها پربینندهترین برنامه تلویزیونی سال، مسابقه تیم ملی فوتبال است اما به سختی میتوان کشوری جز کرواسی را پیدا کرد که بتواند با هلند برابری کند. بازی هلند و اروگوئه در نیمه نهایی جامجهانی 2010 و سپس دیدار برابر اسپانیا در فینال، هر یک بیشتر از 12 میلیون بیننده، معادل بیش از سه چهارم جمعیت هلند را جذب کرد. این مسابقات با اختلاف بزرگترین تجربههای مشترک همگانی در تاریخ هلند بودهاند.
به همین دلیل شرایط در هلند پس از جامجهانی بسیار عجیب شده است. در اوایل سپتامبر، در دور نخست رقابتهای انتخابی این تیم برای یورو 2012، در دیدار خارج از خانه مقابل سنمارینو، آژانس اسپرتفایو که حق پخش تلویزیونی را میفروشد، متوجه موضوع ناخوشایندی شد: هیچ شبکه هلندی مایل به خرید انحصاری این حق پخش نبود. هیچ شبکهای قیمت پیشنهادی آنها را نمیپرداخت. خب، این تنها بازی سن مارینو و هلند بود، اما اولین بازی رسمیای بود که فینالیست جام جهانی هفت هفته پس از بازیهای غرور آفرینشان انجام میدادند و هلندیها همیشه بازیهای لالههای نارنجی را تماشا میکنند.
در آن دیدار اسپرتفایو چند روز قبل از بازی حق پخش را، احتمالاً با تخفیف خیلی زیاد، فروخت. اما فقط یک میلیون و ششصد هزار نفر بیننده پیروزی 0-5 هلند را تماشا کردند. برنامه استعدادیابی هلند که همان روز بعدازظهر پخش میشد، محبوبیت بیشتری داشت. چهار روز بعد از دیدار با سنمارینو، هلند اولین بازی خانگیاش پس از حضور در فینال جامجهانی را در مرحله انتخابی برابر فنلاند انجام داد. این فرصتی برای هلندیها بود که از قهرمانانشان استقبال کنند. فقط 30000 تماشاگر زحمت رفتن به ورزشگاه را به خودشان دادند. بازی خانگی بعدی هلند در مرحله انتخابی مقابل سوئد، تنها رقیب جدی حاضر در این گروه بود که بلیتهای این دیدار نیز حتی در روز بازی به صورت کامل به فروش نرسید.
هلندیها در دوازدهمین پیروزی پیاپیشان در مسابقات انتخابی، با نتیجه 4 بر یک سوئدیها را درهم شکستند. برای یک کشور کوچک بعید به نظر میرسید که به چنین تیمی افتخار نکند و با این وجود بسیاری از هلندیها به جای آن احساس شرم میکنند. بهخصوص افراد مسنتر و تحصیلکردهتر احساس میکنند بازیکنانی مانند نایجل دییونگ – کلودیو جنتیله زمان ما- یک ضربه کاراتهای به سینه یک سنت بزرگ زد (منظور لگدی است که دی یونگ در فینال جام جهانی 2010 به سینه ژابی آلونسو زد) حذف اخیر دییونگ از تیم، نشانه نارضایتی هلندیهاست. هماکنون هلندیها درگیر بحث و گفتگویی ملی در مورد فوتبالشان هستند اما (با وجود اینکه ممکن است خودخواهانه به نظر برسد) همچنان این بحث هم وجود دارد که هلندیها باید چطور کشوری باشند. با نگاهی به گذشته، تاریخ فوتبال هلند را به چهار مرحله میتوان تقسیم کرد.
در مرحله اول، (تا حدود 1972)، هلند افتضاح بود.
در مرحله دو (بین سالهای 1972 تا 2001)، ما “توتال فوتبال” درخشان را به نمایش میگذاشتیم، حتی اگر فقط خارجیها چنین نامی روی آن میگذاشتند. هلندیها در فینال مونیخ شکست خوردند اما ستایش همگانی را به دست آوردند. بنابراین اسطورههایی که بنیاد و اساس فوتبال هلند را تشکیل دادند، شکست درخشانی را پذیرفتند. در فینال بعدی در جامجهانی 1978، هلند نسبتا درخشان، متحمل شکست دیگری شد تا این سنت ادامه پیدا کند.
هلند به تدریج در حال باشکوه جلوه دادن شکستهای درخشان بود. یوهان کرویف، پدر فوتبال هلند، به مدت چند دهه این استدلال را داشت که در واقع هلند در سال 74 قهرمان شد. چطور؟ کرویف میگفت که مردم همچنان در مورد فوتبال باشکوه آنها صحبت میکردند و این نشاندهنده پیروزی بود.
در حالیکه تیمهای دیگر برای قهرمانی در جامجهانی به رقابت میپرداختند، هلندیها مدتها برتری اخلاقی را دنبال میکردند. آنها به فوتبال تهاجمی بدون شیرجه زدن و تمارضهای زیاد اصرار داشتند. فوتبال هلند در سالهای 1974، 1978، 1992، 1998 و 2000 با شکستهای درخشان روبرو شد، و یک بار در سال 1988، تقریباً به طور تصادفی، به قهرمانیای شکوهمند دست یافت.
هلندیها، نه به طور اتفاقی، در این دوره نیز برتری اخلاقی را در خارج زمین بازی هم دنبال کردند. عبارت محبوب در گفتمان سیاسی هلند از دهه 1960 به بعد “هلند، سرزمین راهنما” بود. این عقیده بیانگر این بود که کاملترین دموکراسی روی زمین باید چراغی برای کشورهای عقبماندهای مانند اتحاد جماهیر شوروی یا ایالات متحده آمریکا باشد. پاول شفر، اندیشمند سیاسی هلندی، خاطر نشان میکند که برای یک کشور کوچک، خوب بودن از قوی بودن راحتتر است. بنابراین هلندیها در اواخر قرن بیستم سعی کردند مفاهیمی چون: “پذیرش”، اوتانازی، قانونی بودن ماریجوانا و حقوق همجنسگرایان را به خارجیهای غیرمطلع بیاموزند.
مرحله سوم فوتبال هلند با آنچه هلندیها با زبان درکنشدنیشان آن را “het drama van Dublin” میخوانند، شروع شد. در تاریخ 1 سپتامبر 2001، لالههای نارنجی در دوبلین برابر جمهوری ایرلند شکست خورده و نتوانستند به جام جهانی 2002 صعود کنند. درست 10 روز قبل از حملات 11 سپتامبر که هلندیها را وادار به تجدید نظر در الگوی سیاسی سنتی لیبرال خود کرد، این کشور تجدید نظر در الگوی سنتی فوتبال خود را آغاز کرد. گاس هیدینک که فردی عملگرا بود، جانشین کرویف به عنوان پدر فوتبال هلند شد. هیدینک این ایده انقلابی را مطرح کرد که پیروزی چیز خوبی است.
در سالهای پس از دوبلین، هلندیها فهمیدند که پاسدادنهای مداوم آنها دیگر خطوط دفاعی را باز نمیکند. آنها شروع به تمرکز روی آنچه در بسکتبال به عنوان ترن اوور (Turn Over) شناخته میشود، کردند: لحظهای که یک تیم توپ را از دست میدهد. در این زمان شما نیاز دارید که بلافاصله، قبل از آنکه دفاع حریف بتواند در موقعیت خود قرار بگیرد، حمله کنید. این اصلاحات هفت سال به طول انجامید اما سرانجام این تیم به سیستم 1-5-4 تغییر آرایش داد و در یورو 2008 با استفاده از ترن اوور، ایتالیا و فرانسه را در هم کوبید. این سبک قدیمی هلندی بود که ژاکتی جدید و به روز بر تن کرده بود. با این حال این مسابقات نیز با شکست شکوهمند دیگری به پایان رسید.
در این زمان بود که بسیاری در فوتبال هلند به این نتیجه رسیدند که زمان ورود به مرحله چهارم فرا رسیده است. زمانیکه دیگر اثری از شکستهای باشکوه یا برتری اخلاقی نیست. این ایده در تبلیغی از نایکی قبل از جام جهانی آفریقای جنوبی خلاصه شده بود. شما تعدادی از ستارههای هلندی را در تمرین، در حال عرق ریختن و با چهرههایی عبوس میبینید. صدای طبلهای نظامی را میشنوید. زیرنویس روی صفحه نمایش ظاهر میشود:”اشک شوق از حاصل عرق ریختن است” و “غرورها را در هم بشکنید و این را از خودتان شروع کنید”. بازیکنان با مارش و با حالتی نظامی از یک راهرو عبور میکنند. زیرنویسهای بیشتری گذشته هلند را به استهزا میگیرند. “فوتبال بدون پیروزی کامل (توتال) نیست”؛ شعاری که همان اندازه که یادآور “توتال فوتبال” رینوس میشل است، به “جنگ تمام عیار ” جوزف گوبلز هم اشاره دارد؛ و:” یک شکست زیبا باز هم یک شکست است.” (توضیح مترجم: گوبلز وزیر تبلیغات آلمان در دوره هیتلر بود.)
تبلیغ نایکی شیوه بازی هلند در آفریقای جنوبی را بهتر از رسانهها پیش بینی کرد. بعدازظهر 6 جولای درحالیکه در یکی از جایگاههای خنک ورزشگاه کیپ تاون نشسته بودم، دیدم که تیمی که حمایتش میکردم برابر اروگوئه به پیروزی رسیده تا به فینال جام جهانی صعود کند و من احساس شرم کردم. در آن مقطع زمانی، من خیلی به خاطر دییونگ شرمنده نبودم زیرا این ضربات حیلهگرانه همیشه در سنت فوتبال هلند نقشی محوری داشتهاند. در عوض، آنچه مرا آزار میداد، انحراف از سنت هلندی بود. جانی هیتینگا در آنجا مثل یک دفاع وسط بریتانیایی در حدود سال 1985، توپ را بیشرمانه دور میکرد. پاسهای مورب ناشیانه از یک مدافع به مدافع دیگر به شکلی تکرار میشود که انگار ما تیم ملی انگلیس در لباس مبدل هستیم. خالد بولهروز مانند یک غارنشین سرگردان در دفاع راست حضور داشت. هدف این تیم هلند این بود که در اکثر موارد با استفاده از تاکتیک ترن اوور از توپهای برگشتی و توسط وسلی اشنایندر به گل برسد.
بازی هلندیها در آفریقای جنوبی با بحثی طولانیمدت در این کشور متناسب بود که توسط مقاله جامعهشناسانه معروف در هلند به نام ” هلندی که دیگر وجود ندارد” خلاصه میشد. ایده این مقاله این است که این کشور کوچک به قدری درهایش را به روی جهانیان باز کرده که تمام ویژگیهای خاص آن، اکنون در حال جهانی شدن است. حتی زبان آن هم در حال محو شدن است. در شرکتهای بزرگ هلندی، در بعضی کلاسهای دانشگاه و حتی در دبیرستانها، مردم به شکل فزایندهای انگلیسی صحبت میکنند. اکنون سبک فوتبالمان نیز در حال محو شدن است. بدتر از همه اینکه، این سبک توسط دیگران کپی شده است.
دیوید وینر، نویسنده کتاب نارنجی درخشان که مانند آهنگی عاشقانه برای فوتبال قدیمی هلند است، میگوید که فینال جامجهانی به بهترین وجه به عنوان “بازتاب یونگی” شناخته شده است:” مسیر هلند به سمت قهرمانی جامجهانی با نسخه صحیحتر از تیمی که بهتر از آنها بود، سَد شد. حالا این اسپانیاست که فوتبال هلندی بازی میکند”. اکنون حتی آلمان هم فوتبال هلندی بازی میکند. وقتی آلمانیها با شش برابر بازیکنان ثبت شده ما، فوتبال ما را یاد میگیرند یعنی که ما محکوم به شکست هستیم.
بحث پیرامون فوتبال هلند همیشه به اندازه بازیهای این تیم داغ بوده است و این مباحثه بعد از فینال جامجهانی هم شروع شد. پدر فوتبال هلند با طعنه زدن به تیم خودش همه چیز را شروع کرد. کرویف گفت: “فکر میکردم کشورم هرگز جرات نمیکند به این شکل بازی کند و هرگز از شیوه بازی کردن مخصوص خودش دست نخواهد کشید. حتی بدون بازیکنان بزرگی که در گذشته در اختیار داشتیم، یک تیم سبک خاص خود را دارد. من کاملا اشتباه میکردم. نمیخواهم تمام این 11 نفر را با یک چوب برانم اما تقریبا همین کار را میکنم. آنها توپ را نمیخواستند. و متاسفانه، بازی کثیفی را انجام دادند. آنقدر بد بود که واقعاً تعداد بازیکنان حاضر در زمین باید سریعا به 9 نفر کاهش پیدا میکرد. سپس آنها دو تکل چنان بد و بدجنسانهای زدند که خودم هم احساس درد کردم. این بازی کثیف، پست، سخت و بسته که قابل تماشا کردن نبود و دیگر حتی فوتبال نبود. بله، آنها با این شیوه ممکن است اسپانیا را به دردسر بیاندازند. آنها به هر حال باختند و ضد فوتبال بازی کردند.”
پاسخ اشنایدر به کرویف: “صادقانه بگویم، من نمیتوانم این حرفها را جدی بگیرم.” به هر حال کرویف چه کاره بود؟
در ابتدا، بیشتر هلندیها در این بحث طرف اشنایدر را گرفتند. بیش از ششصد هزار نفر در آمستردام برای استقبال از این بازندگان پلید جمع شدند. بیشتر افراد حاضر در این استقبال کمتر از 40 سال سن داشتند. بسیاری از آنها تنها خاطرات کمرنگی از دنیس برگکمپ داشتند و کرویف را فقط به عنوان کسی که مدام در تلویزیون از همه چیز انتقاد میکند، میشناختند. آنها نمیفهمیدند که چرا هلند باید فوتبالی را به نمایش بگذارند که از نظر شخصیتی با برتریهای اخلاقی شناخته میشود. آنها فقط میدانستند که باید برای پیروزی قدم به جام جهانی گذاشت. و به خیابانهایی که پر از رنگ نارنجی شده، بنگرید: میدیدید که هلند هنوز هم بعد همه اینها وجود داشت.
استقبال آنها از تیم جدید هلند تا حدودی داستان ملت جدید هلند است. بسیاری در این نسل معتقد نیستند که هلند باید کشوری خاص، چراغی بین ملتها و “سرزمین هدایت” باشد. این ارزشهای قدیمی هلندی پس از حملات 11 سپتامبر پژمرده شده بود. از آن زمان هلند به سمت راستگرایی افراطیِ ضد اسلامی کشیده شده است. این جنبش توسط پیم فورتاین، پوپولیست همجنسگرای طاس قوی هیکل، ایجاد شده. پس از ترور او در سال 2002 (که خود دلیل سختگیر شدن هلند جدید بود)، خیرت ویلدرز، کسی که خواستار ممنوعیت قرآن در هلند بود، جانشین او شد. در اکتبر 2010، یک دولت راستگرای هلندی که برای بقا متکی به آرای ویلدرز بود، ظهور کرد. خلاصه اینکه اکثریت جامعه او را پذیرفته بود.
این موضوع منجر به برگرداندن نقش عجیب و غریب مشابهش در سیاست شد که قبلاً در فوتبال دیده بودیم. حالا آلمانیها در هر دو حوزه از نظر اخلاقی نسبت به هلندیها برتری دارند. حالا این آلمانیها هستند که نگران همسایههای راستگرای خود یعنی دانمارک و هلند هستند. کارل تئودور تسو گوتنبرگ، وزیر دفاع آلمان، ویلدرز را “شارلاتان” خوانده است. آنگلا مرکل نیز از ویلدرز به دلیل توهین به اسلام، خشمگین شد. این شرایط موازی کاملا شسته رفته اما درست است:” هلند، سرزمین هدایت ” در داخل و خارج از زمین از بین رفته است.
با این وجود، حداقل در فوتبال، نوستالوژی شعار قدیمی”هلند، سرزمین هدایت” در حال حاضر شروع به رشد کرده است. شک و تردیدها در مورد فوتبال تکنوکراتیک جدید به وجود آمده است. در ابتدا هارد گراس، فصلنامه فوتبال هلند، این روند را علیه سبک جدید فوتبال هلند پدید آورد. جلد اولین شماره هارد گراس پس از فینال جام جهانی عکس ضربه کاراته دی یونگ به سینه ژابی آلونسو با عنوان طعنهآمیز “مکتب هلند” بود. این مجله نامهای از نیک هورنبی را به چاپ رساند که در آن گفته بود: “به یاد نمیآورم که هیچوقت در زندگی آرزو کرده باشم که هلند حتی در برابر انگلیس ببازد – تا عصر یکشنبه.” هارد گراس خواستار استعفای برت فن مارویک، سرمربی هلند، شد.
در ابتدا خبرنگارانِ هارد گراس به عنوان نخبه گرایان مقیم کانالهای آبی آمستردام به استهزا گرفته شدند که در گفتمان رایج هلندی مترادف نخبه فرهنگی جدا افتاده است که در کنار گناهان بسیارش، از ویلدرز هم نفرت دارد. با این وجود، باور هارد گراس توانست موافقانی را با خود همراه کند. کیز یانسما، به عنوان مسئول رسانهای هلند و در حقیقت یک مشاور تأثیرگذار در اردوگاه تیم، پاسخی به اتهامات مطرح شده توسط این مجله ارائه کرد. او در کمال تعجب با این جمله شروع کرد:” فدراسیون فوتبال هلند نیز بر این باور است که بازی در فینال (خیلی) خشن بود.” او با احتیاط ادامه داد:” این فدراسیون متقاعد نشده که این اتفاق منجر به آسیبی ماندگار به تصویر ما میشود.” یانسما قبول داشت که دی یونگ سزاوار دریافت کارت قرمز در فینال بود. (این بازیکن در مدت دو سال و نیم، سه بازیکن از حریفان لالههای نارنجی را به بیمارستان منتقل کرده و در 20 بازی ملی اخیر خود 10 کارت زرد دریافت کرد.)
سپتامبر گذشته من یک ملاقات رسمی با هیدینک در استانبول داشتم. حمله کرویف به تیم ملی با بیتفاوتی در هلند مواجه شد. کرویف در دوران بازنشستگی تبدیل به پیرمردی تلخ شده است که گاهی به موفقیت افراد دیگر حسادت میکند. اما هیدینک شخصیتی ملایمتر و معتدلتر است و به نسبت کرویف سنتگرا، یک چهره فوتبالی عملگرا شناخته میشود. مطمئناً هیدینک میتواند با فن مارویک همدردی کند؟ از این گذشته، این مربی سیستمی را پیدا کرده بود که تیمی تقریبا درخشان را در آستانه قهرمانی جام جهانی قرار داده بود.
اما هیدینک هیچ همدلیای نداشت. او به من گفت که مسابقات را در خانه خود در هلند بین دوستان و خانواده تماشا کرده بود. او در حالیکه کاپوچینوی خود را مینوشید، زبان به انتقاد باز کرد و مدعی شد:” به هیچ وجه حسی به آن نداشتم. بازی را تماشا کردم، اما فهمیدم که مشتاقانه تماشا نمیکنم. اطراف خودم در خانه افراد ناامیدی را دیدم. شما معمولا در بازیهای ملی چنین چیزهایی را از مردم میشنوید:” خدایا، شرمآور است که ما از هلند چیز زیادی ندیدیم.” این تصویر از آن “هلند کوچک” در سراسر جهان گم نشده است اما شما نمیخواهید دوباره چنین کاری را انجام دهید.” او اضافه کرد که خطاهای هلند، هراس غیر قابل کنترل فینالهای جام بینقارهای دهههای 1960 و 1970 را به یاد او آورده است.
حالا به نظر میرسد که دیدگاه اخلاق گرایانهای که توسط هیدینک و کرویف ترویج میشود، حتی در فدراسیون فوتبال هلند هم غالب شده است. در ماه اکتبر، دی یونگ در دیداری که با پیراهن منچسترسیتی انجام میداد، پای حاتم بن عرفا، بازیکن نیوکاسل، را از دو جا شکست و فن مارویک او را از تیم ملی کنار گذاشت. جالب توجه بود که جانشین دی یونگ در خط میانی، رافائل فن در فارت بود. در حالیکه دی یونگ نماد هلند شیطانصفت جدید است، فن در فارت واپسین پیامآور سنت هلندی است. او مردی آرام و بدون توانایی فیزیکی فوقالعاده است که تمام ویژگیهایش در مهارت و ذکاوت خلاصه میشود. فن در فارت نقش اساسی در از بین بردن شادی سوئد داشت. بسیاری امیدوار هستند که او و فن بومل بتوانند یک همکاری اخلاقی جدید در خط میانی شکل دهند و هلند بتواند در حالیکه دی یونگ را در لانه خود حبس کرده، برنده شود.
هیدینک معتقد است که هلندی هجومیتر ممکن است به خوبی تیم دفاعی جامجهانی شکوفا شود. او به یک بازی در جامجهانی اشاره میکند که به او امید بخشید:”مقابل برزیل وقتی ضرورت به وجود آمد؛ وقتی ما با دو گل عقب نبودیم بلکه نتیجه 1-0 باقی ماند. یا باید کار بیشتری میکردیم یا بازنده بودیم. سپس آنها نشان دادند که برزیل نیز آسیبپذیر است. در آن زمان بود که فهمیدم هلند واقعاً باید چگونه بازی کند.”
شاید این زیرکی هلند است که به جای مسیر دی یونگ، مسیر فن در فارت را انتخاب کند. برای کشوری 16 میلیون نفری شانس کسب قهرمانی از نظر آماری اندک است. حدس فن مارویک این بود که این اتفاق در آفریقای جنوبی رخ خواهد داد و روشهای او فراموش خواهد شد. همانطور که قابل پیشبینی بود، این اتفاق نیفتاد. خیلی بهتر است هدفتان این باشد که در جمع 8 تیم حاضر در مراحل پایانی هر تورنمنت فوتبالی که به سبک خودتان شناخته میشود، به نمایش بگذارید که موجب خوشحالی تحسینکنندگانتان در سرتاسر دنیا شود و سپس- با توجه به نقش عظیم شانس در فوتبال- امیدوار باشید که اتفاقی که در سال 1988 رخ داد و در سالهای 1998 و 2000 در آستانه رخ دادن بود، تکرار شود و شما به قهرمانی برسید.
هلند جدید در حال حاضر به عنوان کشور ویلدرس شناخته میشود و شرمآور بود اگر به کشور دی یونگ هم تبدیل میشد.