اعتماد به نفس چگونه روی عملکرد یک بازیکن تاثیر میگذارد؟
هفتیک- پپ گواردیولا، سرمربی منچسترسیتی، ماه گذشته پس از سوت پایان پیروزی 0-4 برابر کریستال پالاس گفت:” اعتماد به نفس همه چیز است. او خودش اعتماد به نفسش را به دست آورد. ما به عنوان سرمربی نمیتوانیم به آنها اعتماد به نفس ببخشیم.” (توضیح مترجم: بازی مورد اشاره مربوط به فصل گذشته است).
گواردیولا درباره جان استونز صحبت میکرد؛ بازیکنی که دو گل سیتی در آن روز را به ثمر رساند و کسی که 12 ماه پیش در زمین آسیبپذیر به نظر میرسید. تیمهای حریف اول او را هدف قرار میدادند و استونز از ترکیب اصلی کنار گذاشته شد تا از روی نیمکت شاهد حضور دیگران در پستش در دفاع وسط باشد.
اما شرایط برای این بازیکن 26 ساله تغییر کرد. استونز در طول این فصل زوج دفاعی قدرتمندی را با روبن دیاس شکل داد و جایش را به عنوان بازیکن ثابت در تیم گواردیولا بیش از پیش باز کرد.
ضربات پایانی هدفمند او برابر پالاس- اولین گلهای استونز برای سیتی در لیگ برتر- نشانهای مطمئن از بازیکنی بود که در هنگام پیوستن به سیتی در سال 2016 به دومین مدافع گرانقیمت جهان تبدیل شد و حالا راهی برای ارائه دوباره بهترین نمایشهایش پیدا کرده است.
این داستانی غیرمعمول در فوتبال نیست. ما کلمه “اعتماد به نفس” را همیشه از سوی سرمربیان، کارشناسان یا بازیکنان که در حال توصیف افت یا پیشرفت عملکرد یک بازیکن یا حتی کل تیم هستند، میشنویم. اما این کلمه واقعا چه معنایی دارد؟ چرا از بین میرود؟ و چطور باشگاهها و بازیکنان آن را برمیگردانند؟
***
استفن وارناک، مدافع سابق لیورپول، بلکبرن راورز و استون ویلا، اعتماد به نفس را اینطور توصیف میکند:” انجام کارها به صورت ذاتی و در حالی که به آن فکر نمیکنید. فقط این باور را دارید که کاری که انجام میدهید، درست است؛ بنابراین بیش از حد درباره پاس بعدی یا اتفاقی که در بازی قبل رخ داد، فکر نمیکنید.”
این مرد 39 ساله همان لحظهای که اعتماد به نفسش را از دست داد، به خاطر دارد. دوم ژانویه 2012 بود؛ در حال بازی با پیراهن استون ویلا برابر سوانسی سیتی که به دنبال کسب اولین پیروزی خارج از خانهشان در لیگ برتر بودند. تنها چند دقیقه از شروع بازی گذشته بود که وارناک پاسی عرضی به سمت دیگر میدان برای ریچارد دان، مدافع میانی ویلا، انداخت اما این پاس خیلی کوتاه بود و او فقط توانست توپ ربایی ناتان دایر، بازیکن سوانسی، را تماشا کند که گل اول بازی را به ثمر رساند.
ویلا بازی را با نتیجه 0-2 واگذار کرد اما وارناک پس از سوت پایان بازی نیز تحت تاثیر آن پاس عرضی بلند بود. او به اتلتیک میگوید:” به دلایل از نظر روانی قادر به انجام کاری مشابه نبودم. من دفعه بعد تنبیه نشدم اما اعتماد به نفسم کاملا از دست رفت.”
وارناک ماه بعد بار دیگر در دیدار برابر کویینز پارک رنجرز در ویلا پارک مرتکب اشتباه شد. این مدافع از سوی هیچ رقیبی تحت فشار نبود اما سانتر تایه تایوو را با ضربه سر از فاصله هشت متری وارد دروازه خودی کرد:” ناگهان هواداران شروع به انتقاد میکنند، مردم در توییتر و اینستاگرام به شما حمله میکنند و شرایط کمی سختتر میشود. زمانی که در ویلا بودم، مدتها از این (از دست دادن اعتماد به نفس) رنج بردم و سر و کله زدن با این مشکل دشوار بود.”
در بلکبرن، باشگاه قبلی وارناک، او به مردی معرفی شد که جمیل قریشی نام داشت. او توسط سم آلاردایس به این تیم آورده شد که وقتی به بلکبرن پیوست که آنها از آخر در رده دوم قرار داشتند و وظیفه قریشی کمک به حل کردن یکی از مشکلات کلیدی تشخیص داده شده توسط سرمربی بود: عدم اعتماد به نفس.
چنین اتفاقی در زمین چطور به نظر میرسد؟ قریشی که علاوه بر باشگاهها و بازیکنان لیگ برتری با بسیاری از گلفبازهای تراز اول شامل دو رنک یک جهان کار کرده، میگوید:” مردم ماشینی شدهاند. آنها بیشتر درباره کاری که انجام میدهند، فکر میکنند و تقریبا به آماتور بودن برگشتهاند.” او سوالی کلیدی پرسید که کاری که عدم اعتماد به نفس میتواند با ذهن یک بازیکن در طول بازی انجام دهد را خلاصه میکند: تو بازی میکنی که تشویق شوی یا بازی میکنی که هو نشوی؟
” بسیاری از بازیکنان که عدم اعتماد به نفس دارند، برای هو نشدن بازی میکنند و با خودشان فکر میکنند نمیخواهم اشتباه کنم، میخواهم توجه کسی را جلب نکنم، میخواهم فقط به اندازه کافی خوب باشم- تیک زدن تمامی اهداف. در حالی اگر برای تشویق شدن بازی کنید، احتمال این که در آنچه برایش تلاش میکنید، پیشرفت کرده و بلندپرواز باشید، بیشتر است.”
قریشی در طول دوران کارش به عنوان مربیِ عملکرد و روانشناس از سوی سه باشگاه مختلف لیگ برتری به کار گرفته شد- هر سه این تیمها در ایام کریسمس در انتهای لیگ بودند که با او تماس گرفتند. در این سناریو که او زمان محدودی برای تاثیرگذاری دارد، بازیکنان را به سه گروه تقسیم میکند: کسانی که خوب بازی میکنند و نیازی به او ندارند، کسانی که از نظر روانی یا فیزیکی کاملا از مسیر خارج شدهاند و گروهی که بین این دو دسته هستند و ممکن است به هر کدام از آنها سوق پیدا کنند.
قریشی میگوید:” آنها گروهی با ویژگیای هستند که من آن را پتانسیل پایدار مینامم. آنها میخواهند بهتر باشند و با استعداد هم هستند، بنابراین باید زمان را در اینجا صرف کرد.”
تصمیم آلاردایس برای جذب قریشی برای وارناک که این روانشناس را برای دوران حرفهای خود خارق العاده توصیف میکند، تعیینکننده بود. وارناک میگوید:” این یکی از بزرگترین حسرتهای من در فوتبال است که دست از کار با او برداشتم. زمانی که از فوتبال کنارهگیری کردم بود که با خودم گفتم چرا در آن بازه زمانی خیلی خوب بازی میکردم؟ و متوجه شدم به خاطر این بود که با او کار میکردم. او بیشتر از آنچه که من متوجه شوم برایم زحمت کشید.
به این شکل برای یک بازی آماده میشدم یا در موقعیتهای مشخص خودم را آرام میکردم. اگر شرایط در زمین خوب پیش نرفت، چطور باید آن را تصحیح کنم؟”
قریشی ابزار لازم را به او داد تا اطمینان حاصل کند که در موقعیتهای خاص دچار حملات ترس نمیشود. به او یاد داد از تجسم پیش از دیدارها استفاده کند، از خودش بپرسد که دوست دارد بازی چطور پیش برود. و اگر به نوعی اشتباه پیش رفت، چطور باید از آن اشتباه برگردد؟
” من به این تکرار نیاز داشتم- شبیه به زمین تمرین گلف و ضربه زدن به 100 توپ گلف بود. کار هر روزه با یک تراپیست به من این یادآوری دائمی را داد که چطور وقتی شرایط درست پیش نمیرود، باید آن را درست کرد و این برای من بسیار مهم بود.”
از یک جنبه گستردهتر، قریشی میگوید باشگاهها میتوانند مشکلات مربوط به اعتماد به نفس را با نگاه به زبانی که استفاده میکنند، از سر راه بردارند:” روش عمل کردن ما این است که اول فکر میکنیم سپس حس میکنیم و سپس انجام میدهیم. بنابراین کارها و رفتارهای ما از چگونگی احساس ما سرچشمه میگیرد و این مورد نیز از کلمات و تصاویری که در سر داریم، میآید.
اگر با خود فکر کنید نمیخواهم سقوط کنم، باید از این چیزها اجتناب کنید. صحبت مداوم در این باره فقط باعث میشود احساس بدی داشته باشید و سپس همینطور هم عمل کنید: با حالتی وحشتزده بازی کنید.”
در عوض قریشی سعی میکند به جای چیزی که مردم میخواهند از آن دوری کنند، با تمرکز روی چیزی که میخواهند به دست بیاورند به آنها انگیزه دهد. او میپرسد ” بهترین ردهای که از اینجا میتوانیم به آن دست پیدا کنیم چیست؟”
به این شکل ما رو به بالا انگیزه میگیریم و به جای این که از چیزی دور شویم، به سوی آن حرکت میکنیم.”
قریشی از مثال گری اسپید استفاده میکند که در زمان کار با بولتون واندررز با او ملاقات کرد. اسپید پنالتیگیر بسیار خوبی بود و به گفته قریشی روشی برای ضربه زدن به پنالتی داشت که او را در بهترین موقعیت برای گلزنی قرار میداد:” هربار پنالتی میگرفت، سوالی از خودش میپرسید و آن را بارها مطرح میکرد تا در سرش تکرار شود اما به آن پاسخ نمیداد. به محض این که به سمت توپ میدوید، پاسخ درست زمانی که چند قدم با ضربه زدن به آن فاصله داشت به ذهنش خطور میکرد.
سوالی که عادت داشت قبل از هر پنالتی از خود بپرسید این بود: برای خوشحالی پس از این گل به کدام سمت خواهم دوید: چپ یا راست؟ بنابراین وقتی به سمت توپ میدوید به جای این که به ” این را از دست نده، اجازه مهار به دروازهبان نده یا آن را به تیر دروازه نزن” فکر کند شاهد موفقیتی بود که در ذهنش رخ میداد.”
بنابراین آیا ادعای گواردیولا که “مربیان نمیتوانند اعتماد به نفس ببخشند” نادرست است؟ دن آبراهامز، روانشناس ورزشی، با چندین باشگاه و بازیکن لیگ برتری کار کرده و میگوید پاسخ به این سوال دارای ریزهکاریهایی است:” من از این نظر با این صحبت او موافق هستم که شما نمیتوانید به کسی اعتماد به نفس ببخشید، نمیتوانید بگویید بیا کمی اعتماد به نفس اینجاست، حالا برو و بازی کن.
اما شما میتوانید به بازیکن کمک کنید که گفتگو و داستان درونیاش را تغییر دهد. میتوانید به آنها کمک کنید تصاویر درونی که در حال تکرارش هستند را تغییر داده و به این ترتیب میتوانید به آنها کمک کنید احساسی که به خود دارند و احساسی که به بازی دارند را تغییر دهند. جایی که با او مخالف هستم اینجاست که اگر سوال درستی بپرسید و تکنیکهای درستی را به کار بگیرید، میتوانید به آن شخص کمک کنید که با گفتگوی درونی و احساساتش انعطاف پذیرتر باشد و در نتیجه به آنها کمک کنید که مسولیت خودشان را بر عهده بگیرند. در عوض این شرایط منجر به افزایش اعتماد به نفس میشود: من میتوانم این کار را انجام دهم چون میتوانم کنترلش کنم.”
دنی کاولی (Danny Cowley)، سرمربی سابق هادرسفیلد تاون و لینکلن سیتی، باور دارد که علیرغم ادعای گواردیولا، سرمربی منچسترسیتی در واقع یکی از بهترین افراد در اعتماد به نفس دادن به بازیکنانش است. کاولی به اتلتیک میگوید:” او از طریق مدل بازی خود و تعداد گزینههایی که بازیکنان روی توپ دارند، آنها را در مسیر موفقیت قرار میدهد. به کاری که او با رحیم استرلینگ کرده نگاه کنید. او ابزار این بازیکن را افزایش داده، زیرکی را به بازی او اضافه کرده و زمانبندی و تعداد نفوذهایش را بهبود بخشیده است. تمام این موارد تاثیر او روی بازیها از نظر گلزنی و ارسال پاس گل را افزایش داده و در نهایت شایستگی و اعتماد به نفسش بهتر شده است.”
کاولی همیشه علاقه عمیقی به روانشناسی ورزشی داشته است. او این مورد را به عضوی جدانشدنی از مدرک “اسپورت ساینس” خود تبدیل کرد و موارد بسیاری را با تماشای کیت، نامزدش (همسر فعلی)، یاد گرفت که زندگی حرفهای خود را به عنوان ورزشکار ملی ورزشهای هفتگانه سپری کرد. او ورزشکاری بسیار با اعتماد به نفس بود که از هفتمین و آخرین رویداد رقابتش که دوی 800 متر بود، نفرت داشت و در نهایت به هیپنوتیزم درمانی روی آورد تا اطمینان حاصل کند که اعتماد به نفسش در خط شروع کاملا بینقص باقی میماند. ساولی میگوید:” توانایی فیزیکی او باعث توقفش نمیشد بلکه ذهنش چنین کاری میکرد.”
با این که وقتی او و نیک، برادرش، هدایت لینکلن را بر عهده داشتند، پول زیادی دریافت نمیکردند اما اطمینان حاصل میکردند که بودجهای برای جذب روانشناس ورزشی در زمینه مشاوره باقی بماند و این دو نفر در زمان حضور در هادرسفیلد هم از روانشناس استفاده میکردند. کار در کنار آنها علاقه کاولی به نحوه کارکرد ذهن بازیکنان و چیزهایی که او و کادرش میتوانند برای کمک به گرفتن بهترین بازی از آنها انجام دهند را افزایش داد.
اعتماد به نفس از نظر او کالایی شکننده بود که نمای کلی آن در زمین به شکل “ریتم، کنترل… جریانی که در عملکردتان دارید. وقتی اعتماد به نفس دارید همه چیز آرامتر رخ میدهد و در نتیجه نه تنها میتوانید تصمیم درست در زمان درست را بگیرید بلکه زمان بیشتری برای اجرای تکنیکهایتان دارید. وقتی آن اعتماد به نفس را ندارید، گاهی برعکس این شرایط رخ میدهد و انگار سرعت همه چیز افزایش پیدا میکند- بیشتر دودل میشوید و این زمان کمتر برای اجرای کارها به شما میدهد.”
شکنندگی آن به این معناست که اعتماد به نفس میتواند برای بعضی بازیکنان به صورت مداوم در رفت و آمد باشد. مانند مورد وارناک، یک پاس اشتباه میتواند باعث از هم پاشیدن آن شود. برای دیگران میتواند اظهارنظرهای مربی یا کارشناس یا حتی کسانی که در شبکههای اجتماعی حضور دارند موجب چنین اتفاقی شود. کاولی مدعی است که اعتماد به نفس “مختص حالت و مختص موقعیت” است. ما ممکن است در بعضی لحظات اعتماد به نفس داشته باشیم اما در سایر موارد چندان اعتماد به نفس نداشته باشیم- مشابه شرایطی که کیت، همسر او، داشت و در تمامی ورزشهای هفتگانه جز یکی از آنها اعتماد به نفس داشت.
کاولی میگوید:” این به مهارت برمیگردد. وقتی سطح خوبی از مهارت را داشته باشید پس طبیعتا دارای اعتماد به نفس هستید. به همین شکل وقتی چندان خبره نباشید احساس کمبود اعتماد به نفس دارید.”
در اظهارت او درباره گواردیولا واضح بود که کاولی باور دارد سرمربیان نقشی کلیدی در این سناریو ایفا میکنند. به هرحال چه کسی در نهایت مسئول کمک به بازیکنان است تا در هنگام ورود به زمین احساس شایسته بودن داشته باشند؟ کاولی میگوید:” همه چیز به این بستگی دارد که از این موضوع اطمینان حاصل کنید که در طول هفته به اندازه کافی نقاط آموزشی ایجاد کردهاید که بتواند از نظر روانی روی بازیکنان اثر بگذارد. آماده کردن آنها برای موفقیت در تمرینات یعنی این تمرینات به طور خاص برای بازی و عملکرد آنها طراحی شده؛ بنابراین در طول هفته به اندازه کافی با تکرار مهارتهای اصلی و روند تصمیمگیری روبرو بودهاند که بتوانند از پس آن برآیند.
و سپس تلاش کنید که میزان مناسبی از اطلاعات درباره حریف در اختیار آنها قرار دهید- مواظب باشید که ذهن آنها را بیش از حد پر نکنید و درباره نحوه دادن اطلاعات محتاط باشید؛ خصوصا اگر برابر بازیکنی بازی میکنند که ممکن است تواناییهای بالاتر از آنها داشته باشد. وقتی آمادهسازی خوب باشد، سپس بازیکنان در شرایط بهتری برای ارائه عملکرد با اعتماد به نفس قرار میگیرند.”
با این حال هرچقدر خوب تیمتان را آماده کنید، همیشه مواردی خواهد بود که کاری از دست سرمربی برنمیآید- اشتباهات فردی یا حتی مسائل بیرون از زمین که روی شرایط روانی بازیکن تاثیر میگذارد. گاهی عدم اعتماد به نفس به قدری شدید است که حتی برای کسانی که از روی مبل راحتی خانه خود در حال تماشای بازی هستند، هم مشهود است. شما بازیکنی را میبینید که وقتی در آستانه گلزنی قرار میگیرد، متوقف میشود و موقعیتی را از دست میدهد که پیش از آن به طور غریزی به آن واکنش میداد.
برای کمک به رویارویی آنها با این سناریوها، کاولی درباره مجهز کردن بازیکنانش به آگاهی برای تشخیص اتفاقات در جریان و ابزارهایی برای تلاش و مدیریت آن صحبت میکند:” ما درباره “صورت بازی” با آنها بسیار صحبت میکنیم. این یعنی از آنها میخواهیم سه کلمه که توصیف کننده آنها وقتی در حال بازی در دوران اوج خود هستند را بگویند. این کلمات شاید قوی، باپشتکار و پر از انرژی باشند. دختر 11 ساله من فوتبال بازی میکند و این کلمات متعلق به او است.
به همین شکل از آنها میخواهیم سه کلمه که توصیفکننده احساس آنها وقتی خوب بازی نمیکنند باشد را بگویند. کلمات دختر من سُست، دودل و بدون انرژی است.” انجام این کار یعنی بازیکنان کاولی از این که عملکردشان در چه سطحی قرار دارد، آگاه هستند و اگر این را درک کنند، پس احتمالا میدانند که چه چیزی میتواند جلوی ارائه بازی خوب از سوی آنها را بگیرد:” وقتی چنین وضوحی دارند پس توانایی بیشتری هم برای مدیریت عملکردشان خصوصا در زمین بازی خواهند داشت.”
کاولی با نام بردن از دو بازیکنی که در طول دوران حرفهای خود هدایت کرده، منظورش را شرح میدهد. بازیکنی که مشکلات جدی با حفظ سطح تمرکزش داشته و بازیکنی که بسیار خود انتقادگر بوده است. به هردوی آنها نشانههایی داده شد تا در مدیریت این مشکلات در حین انجام بازی به آنها کمک کند. کاولی میگوید:” هروقت این بازیکن احساس میکرد که تمرکزش از دست میرود، متوقف میشد و جورابش را بالا میکشید و این نشانه او برای بازگشت به روند بازی بود.”
به بازیکن خودانتقادگر گفته شد که هروقت احساس کرد ذهنش در حال عقب کشیدن او است باید دستهای چمن بردارد و آن را رها کند:” این احساسی مشابه عبور ازاشتباه و این که اجازه ندهیم یک اشتباه منجر به اشتباه دیگری شود که میتواند به نمایشی ضعیف منتهی شود. داشتن این نشانهها و سلاحهای کوچک برای مدیریت عملکرد مهم است.”
به همان اندازه که سرمربیان میتوانند به تسهیل اعتماد به نفس در بازیکنان خود کمک کنند، قدرت از بین بردن یا حداقل وارد کردن آسیب جدی به آن را هم دارند. وارناک در تابستان 2009 به استون ویلا پیوست که تحت هدایت مارتین اونیل بود. او آغاز خوبی در اولین فصل حضورش داشت و احساس میکرد بخشی از بهترین فوتبالش را به نمایش گذاشته است –” وقتی به زمین میرفتم، حس توقفناپذیری داشتم، انگار همه چیز به درستی پیش میرفت. این اتفاق خیلی در طول زندگی حرفهای رخ نمیدهد.”
سپس شش ماه پس از حضور وارناک در ویلا بود که تماسی از سوی اونیل دریافت کرد:” میتوانم با تو حرف بزنم؟”
وارناک به هیچ وجه نمیدانست که این صحبت درباره چیست اما از سوی هم تیمیها به او هشدار داده شد که برای آن آماده باشد.
او به دفتر اونیل رفت، نشست و پرسید:” همه چیز خوب است؟”
سرمربی پرسید:” فکر میکنی عملکردت تا به حال چطور بوده است؟ ”
وارناک صادقانه پاسخ داد:” من واقعا راضی هستم. فکر میکنم واقعا خوب کار کردهام. ”
اونیل مخالفت کرد و به وارناک گفت احساس میکند وارناک در چه مسائلی ناموفق بوده یا عملکرد اشتباهی داشته است.
” او کاری کرد که در آن اتاق احساس کوچک بودن داشته باشم و تمامی اعتماد به نفسم را از بین برد. من بیرون آمدم و به رختکن رفتم و همه بازیکنان بدون آن که حتی از من بپرسند که او چه گفته، دورم جمع شدند و گفتند به او توجه نکن. او همین کار را با تک تک بازیکنان کرده بود.
از نگاه او چنین کاری جواب میداد- این که بازیکنان با خودشان فکر خواهند کرد به تو ثابت میکنم اشتباه میکنی. خب، من اینطور نبودم. من با خودم فکر کردم از زمانی که به این باشگاه پیوستم، تمام توانم را به کار گرفتم. در بهترین شرایطم قرار داشتهام و این به اندازه کافی خوب نبوده است. من عصبانی بودم و در نیم فصل دوم به مشکل خوردم چون سعی میکردم کارهایی انجام دهم که از قدرتم خارج بود.
میتوانم به گذشته نگاه کنم و فکر کنم شاید باید آن را به کناری میگذاشتم اما این کار بسیار سخت بود چون وقتی به آن اتاق رفتم حس میکردم قدم سه متر است و وقتی بیرون آمدم حس میکردم کمتر از 30 سانتیمتر هستم. هرگز این کار را درک نکردم.”
***
بنابراین بهترین راه یک سرمربی برای رویارویی با بازیکنی که اعتماد به نفسش را از دست داده چیست؟ گاهی آنها تحت فشار قرار میگیرند که بازیکنی را بیرون کشیده و زمانی به آنها بدهند که به دور از توجه عموم به بازسازی خودباوری از دست رفته بپردازند. و در بعضی موارد دقیقا همین کار را انجام خواهند داد.
در سایر موارد، سرمربیان تردیدها درباره آمادگی این بازیکن را نادیده گرفته، فریادهای ایجاد تغییر را نشنیده گرفته و آنها را در تیم حفظ میکنند و باور دارند که آنها فقط با بازی کردن خواهند توانست اعتماد به نفسشان را بازسازی کنند.
به گفته قریشی و کاولی، هیچ درست و غلطی در این زمینه وجود ندارد- این بستگی به قضاوت هر مورد و هر بازیکن در زمینه شخصی دارد. کاولی میگوید:” شما باید بازیکن را درک کنید، بدانید ویژگیهای او چیست و چطور به شرایط واکنش نشان میدهد. و این میتواند بنا به شرایط روانی آنها در آن لحظه متغیر باشد. آنها همگی متفاوت هستند.”
قریشی میگوید که شرایط و درک این که چرا آنها احساس میکنند که اعتماد به نفس خود را از دست دادهاند نیز موضوعی کلیدی است:” تفاوت زیادی بین بازگشت با سطح پایینی از اعتماد به نفس چون مصدوم بودید یا بازگشت با سطح پایینی از اعتماد به نفس چون چند اشتباه انجام دادی و از اوج دور شدی، وجود دارد.
اما به طور کلی، میتوانم بگویم که با خواندن کتاب، شنا کردن را یاد نخواهی گرفت. تنها راه این که بتوانی کاملا اعتماد به نفس در صحنههای بزرگ را برگردانی این است که روی صحنههای بزرگ قرار بگیری. اگر کاری که از آن هراس داری را انجام دهی، میبینی که این هراس از بین میرود. بسیاری از مردم میگویند که صحبت در منظر عموم را دوست ندارند- اگر هر روز مقابل صدها نفر حرف بزنند، در عرض یک سال با این موضوع کنار میآیند.
” به همین دلیل است که وقتی بازیکنان تمرین پنالتی میکنند، هرچقدر شرایط واقعیتر باشد، سطح اعتماد به نفس در حین انجام این کار در تورنمنت بالاتر خواهد بود.”
بررسی بعضی بازیکنان و باور این که آنها از فراز و نشیب در اعتماد به نفس که دیگران آن را توصیف میکنند، مصون هستند، هم جالب است. وارناک در پاسخ به این سوال که آیا تا به حال کنار چنین کسی بازی کرده، کمی فکر میکند و میگوید:” الحاجی دیوف. او میتوانست جلسه تمرینی افتضاحی داشته باشد اما… گاهی تعجب میکردم که آیا این بیاهمیتی به بازی از سوی او بود یا بیاحترامی به بازیکنانی که اطرافش حضور داشتند؟ آیا این فقط یک حرکت ساده بود؟ یا باوری پشت آن وجود داشت که بله، من اشتباه میکنم اما باعث پیروزی شما در بازی میشوم و این توانایی را دارم که کارهایی را انجام دهم که دیگران نمیتوانند؟
بیشتر دیگر بازیکنانی که دیدهام، فراز و نشیبهایی در فرم و اعتماد به نفس داشتند اما هیچ چیز روی او تاثیر نداشت. او شاید همیشه عالی نبود اما وقتی به زبان بدنش و چگونگی حرکاتش نگاه کنید، میبینید او کسی است که هرگز تغییر نکرد.”
کاولی متوجه این نکته شده که ثبات رفتار چیزی است که در بین بازیکنان با بالاترین اعتماد به نفسها بسیار رایج است. او میگوید:” توانایی آنها در مدیریت عملکردشان بسیار مهم است اما توانایی آنها در مدیریت احساسات خود نیز به همان اندازه اهمیت دارد. متوجه شدم که بااعتماد به نفسترین بازیکنان وقتی شرایط خوب است، هرگز خیلی به خود غره نمیشوند و وقتی شرایط خوب نیست هم خیلی افت نمیکنند. آنها از نظر روانشناسی زمینه ثابتی دارند که بر اساس آن کار میکنند.”
روانشناسان نظرات متفاوتی در این باره دارند. آبراهامز باور دارد که بعضی بازیکنان “فاقد آگاهی از دنیای درونی خود” هستند- چیزی که گاهی به عنوان “هوش احساسی” به آن اشاره میشود. به عنوان یک فرضیه، او اضافه میکند که ” اگر از دنیای درونی خود آگاه نباشی، سپس شاید از فراز و نشیبهایی که به همراه حس اعتماد به نفس وجود دارد نیز ضربه نخوری”.
او ادامه میدهد:” بعضی افراد تجربیات درونی کمتری دارند یا از تجربیات درونی خود آگاه نیستند، بنابراین از نظر من منطقی است که بعضی از افراد لزوما کمبود اعتماد به نفس نداشته باشند یا اعتماد به نفس خیلی بالا را نیز حس نکنند. آنها در حد وسط قرار دارند. فقط کارشان را انجام میدهند. آنها فقط میروند و بازی میکنند. به عنوان روانشناس ورزشی، وقتی با بازیکنان حرف میزنید این احساس را میگیرید- این بازیکن حسگر درونی چندانی ندارد. کار با این بازیکنان بسیار دشوار است چون بسیاری از سوالات مربوط به تجربیات درونی است.”
نقطه نظر قریشی این است که همه ما در زمانهای مختلف به سطوح متفاوتی از اعتماد به نفس متمایل میشویم اما افرادی هستند که این شرایط را بهتر از دیگران کنترل میکنند:” آنها میتوانند به صورت بالقوه این شرایط را خودآگاه یا ناخودآگاه تشخیص دهند و کاری که برای حفظ این ثبات فکری که منجر به ثبات عملکرد میشود را انجام دهند.”
او با بعضی از بهترین ورزشکاران جهان کار کرده، با این حال لزوما با این موضوع موافق نیست که افراد موفق و رده بالا همیشه افرادی هستند که میتوانند سطوح اعتماد به نفس خود را کنترل کنند:” من فکر میکنم شگفتزده خواهید شد اگر بدانید چند بار پیامی داشتهام که در آن نوشته شده بود من افتضاح هستم، دیگر نمیخواهم این بازی را ادامه دهم… و آنها نفرات اول جهان هستند. شوخی نمیکنم. یک بار پیامی از یک گلفباز داشتم که به معنای واقعی کلمه اشک میریخت و میگفت روز بسیار بدی داشتم، نتوانستم توپ را وارد سوراخ کنم، افتضاحم، تو افتضاحی. این بسیار جالب است.
چه رنک یک در جهان گلف باشید، برای بهترین تیم فوتبال جهان بازی کنید، در خانه مادر یا پدرتان مانده باشید، سطوح اعتماد به نفس ما متفاوت است.”
قریشی در زمینه فوتبال میگوید که نکته کلیدی مدیریت این متغیرها برای بازیکنان و سرمربیان تاکید بیشتر بر یادگیری است:” بنابراین موفقیت و شکست به نگرش تبدیل نمیشود، آنها به سادگی به نتیجه تبدیل میشوند- هردوی آنها موقعیت مساوی برای یادگیری در اختیار قرار میدهند.
همه میگویند که در فوتبال همه چیز به نتیجه بستگی دارد. البته که همینطور است اما شما میتوانید در یک بازی پیروز باشید و چیزی یاد نگیرید اما میتوانید در یک بازی شکست بخورید و چیزهای بسیاری بیاموزید. در طول یک فصل، این مهم است که بتوانید چقدر سریع و خوب یاد بگیرید تا بهترین بهره را از استعدادهای حاضر در تیم بگیرید.”
وارناک در سال 2018 پس از 16 سال و انجام بیش از 500 بازی به عنوان فوتبالیست حرفهای بازنشسته شد و پس از آن تصمیم گرفت وارد دنیای رسانه شود. اما او متوجه شد که حتی در دنیای جدیدش هم مدیریت کالای شکننده اعتماد به نفس کار راحتی نیست. او میگوید:” من هنوز به شدت از خودم انتقاد میکنم. من بدترین منتقد خودم هستم و این چیزی است که در حال حاضر با یک روانشناس در حال کار روی آن هستم چون فکر میکنم شاید این، آن روی من باشد که بیشترین تاثیر را روی بازیام داشت. من همه چیز را بیش از حد تحلیل کرده و بیش از حد به آن فکر میکنم. من بیش از حد نگران نظر مردم درباره خودم هستم.”
وارناک از کار نکردن با قریشی پس از جدایی از بلکبرن پشیمان است- حتی با این که چنین کاری کرد چون حس میکرد به جایی رسید که دیگر نیازی به این راهنمایی ندارد. و وقتی به مجموع زندگی حرفهای خود نگاه میکند باور دارد که اگر خیلی زودتر با چنین حمایت روانیای آشنا میشد، در مسیر کاملا متفاوتی قرار میگرفت.
” وقتی از لیورپول جدا شدم (در سال 2007)، به یک جام جهانی رفتم (در سال 2010 ) و حدود 16 بار به تیم ملی انگلیس دعوت شدم. این نشان میدهد که من توانایی بازی در لیورپول را داشتم اما چیزی که در آن زمان نداشتم قدرت روانی بود و هیچ روانشناسی هم در باشگاه حضور نداشت. کاملا باور دارم که اگر یک روانشناس داشتیم و من برای تغییر روانم به طور مداوم با آنها کار میکردم، مدت زمان بیشتری میتوانستم در لیورپول توپ بزنم.”
پس حق با گواردیولا بود. اعتماد به نفس همه چیز است. و این که استونز کاملا توسط خودش به اینجا رسیده یا کمکی از سرمربیاش گرفته، واقعا اهمیت چندانی ندارد؛ تا زمانی که هردوی آنها بدانند که او نیاز دارد تا زمانی که میتواند در همین شرایط باقی بماند.
مثل همیشه عالی
خیلی مطلب مفیدی بود ممنونم