فوتبال مدرن در لبه پرتگاه؛ چگونه پول همه چیز را خراب کرد
هفت یک– “ما لسترسیتیهای بیشتری نمی خواهیم.” اینها کلماتی بود که یکی از اعضای ارشد یکی از شش باشگاه بزرگ لیگ برتر، در یکی از گران ترین هتل لندن که می توانید به راحتی تصور کنید، به زبان آورد. این مقام خطاب به رسانه های حاضر و گروهی از تجار گفت:” تاریخ فوتبال نشان می دهد هواداران علاقمند به موفقیت تیم های بزرگ هستند. مقدار مشخصی از غیرقابل پیش بینی بودن خوب است اما یک لیگ خیلی کاملا غیرقابل پیشبینی و تعدد مدعیان برای تجارت بد است.”
دقیقا برای چه تجارت هایی بد خواهد بود؟ و چرا چنین نگاهی به فوتبال وجود دارد؟ پاسخ این پرسشها از جمله بزرگترین مشکلات فوتبال در مقطع فعلی است. آن نماینده یکی از شش باشگاه بزرگ نیازی به نگرانی ندارد. کل این ورزش به طور فزاینده ای جهت و شکل گرفته؛ به گونه ای که رقم خوردن شرایطی مانند لستر سیتی- وقتی که قهرمانی یک باشگاه خارج از رده باشگاه های درجه یک قدرتمند از نظر مالی- چیزی نزدیک به غیرممکن است. به همین دلیل است که احتمالات موفقیت این تیم در شرط بندی ها در فصل 16-2015 بسیار کم و آن داستان بسیار استثنایی بود. به ما اعتماد کنید، همانگونه که رامون کالدرون ، رئیس سابق رئال مادرید در گفت و گو با ایندپندنت اصرار داشت، که “فوتبال همیشه اینگونه بوده است”. او اشتباه می کند، اینگونه نیست.
سیستم های آمارگیری موید آن است که شرایط در سطح بسیار بدتری نسبت به گذشته است. در حال بدتر شدن هم هست و تهدیداتی مبنی بر غیرقابل برگشت بودن شرایط وجود دارد. همانطور که این تحقیقات نشان می دهد، استقبال فوتبال از سرمایه گذاری های کنترل نشده، نابرابری مالی رو به رشدی ایجاد کرده است که حالا غیرقابل پیش بینی بودن ذاتی این ورزش را رو به نابودی می کشاند. حالا فقط باشگاه های بزرگ نیستند که به موفقیت می رسند؛ مانند آنچه که در گذشته رخ می داد. حالا گروه کوچکی از باشگاه های ثروتمند به اندازه ای از نظر مالی تضمین شده هستند که می توانند بیشتر از گذشته، با گل های بیشتر نسبت به گذشته، برای شکستن رکوردهای بیشتر از گذشته به موفقیت دست یابند. آنها بازی را به سمتی بردهاند که کل این ورزش دچار تغییر و تحول شود.
این نتیجه انفجار وجود منابع مالی در فوتبال است، این بدان معناست که شما به حداقل درآمد سالانه (400 میلیون یورو در سال 2020 ، با توجه به آمار کمپانی حسابداری دلویت) نیاز دارید تا فقط بتوانید رقابت را شروع کنید. از طرف دیگر، وقتی باشگاه هایی مانند لیورپول یا منچستر سیتی با هوشیاری تحسین برانگیز، حداکثر درآمد را کسب می کنند، نابرابری از این پس تاثیر مهم تری دارد. فاصله در زمین بیشتر هم می شود. به همین دلیل است که ما شاهد رقم خوردن تعداد هنگفتی رکوردهای تاریخی هستیم که فصل به فصل شکسته می شوند.
تنها در یک دهه گذشته، با ظهور واقعی سوپر باشگاه ها در کنار افزایش هنگفت منابع مالی، این رکوردها مشاهده شده است:
– دو بار رقم خوردن سه گانه از سوی یک تیم اسپانیایی
– اولین سه گانه آلمانی
– اولین سه گانه ایتالیایی
– اولین سه گانه داخلی انگلیسی
– سه مرتبه سه گانه در رقابتهای داخلی در فرانسه طی چهار سال
– سه قهرمانی متوالی در لیگ قهرمانان اروپا بعد از 42 سال
– رقم خوردن اولین فصل 100 امتیازی در اسپانیا، ایتالیا و انگلیس
– فصل های “شکست ناپذیری” در ایتالیا، پرتغال، اسکاتلند و هفت لیگ اروپایی دیگر
– 13 لیگ از 54 لیگ اروپا که در حال حاضر شاهد طولانی ترین دوره قهرمانی متوالی یک باشگاه یا طولانی ترین دوره سلطه آنها هستند.
بسیاری از این دستاوردهای بزرگ برای دهه های فراوان غیرممکن به نظر می رسید. آنها اکنون در یک دهه گذشته تقریبا در یک مقطع اتفاق افتاده اند و به نظر در آینده دوباره رخ خواهند داد. نیازی به گفتن نیست؛ همه این عناوین توسط ثروتمندترین باشگاه ها در آن مسابقات به دست آمده اند. افزایش منابع مالی، باعث ازدیاد کیفیت و در نتیجه موفقیت شده است. این به این معنی نیست اتفاقات غیرمنتظره رخ نمی دهد؛ مانند سالهای ناموفق اخیر برای تیم هایی چون منچستر یونایتد یا آرسنال یا موفقیت های غیرمنتظره باشگاه هایی مانند لسترسیتی.
نیروی انسانی نیز تاثیرگذار است؛ بنابراین باز هم شاهد نوسانات و فراز و فرودهایی خواهیم بود. روندهای طولانی مدت، به معنی یکدستی کامل نیست. نمیتوان از موارد استثنائاتی برای رد کردن چنین روندی در فوتبال استفاده کرد؛ مانند این است که بخواهیم با استناد به چند روز سرد در سال، پدیده گرم شدن کره زمین را نفی کنیم. روندهای گسترده تر فراتر از بحثهای معمول است. آنها در بالاترین سطح فوتبال رقم زننده بحث های بزرگی هستند.
افزایش نگرانی
الکساندر چِفِرین، رئیس یوفا، این مورد را موضوع اصلی گزارش خوب در نشست سالانه سال 2020 قرار داد و از “خطرات” و “تهدیدها”ی قطبی شدن درآمدهای ناشی از جهانی شدن گفت. و این مسئله وقتی اهمیت پیدا می کند که لیگِ مالیِ فوتبالیِ دلویت، هشدار می دهد ” نتایج داخل زمین بیش از حد تحت تاثیر منابع مالی موجود قرار می گیرند”؛ همچنین در مورد خطرات این شرایط که “تعهد” و “غیرقابل پیش بینی بودن” که به عنوان ارزش بلند مدت و همیشگی ورزش بسیار مهم است، را به مخاطره می اندازد. خاویر تباس، رئیس لالیگا، به مراتب جدی تر در این مورد صحبت می کند: “اگر ما این مشکل را برطرف نکنیم، طی چند سال این صنعت سقوط خواهد کرد.”
در آستانه فاجعه ای قریب الوقوع هستیم زیرا این مشکل اساسی بسیاری از مسائل جاری را نیز تحت تاثیر قرار می دهد: سلامت مالی متزلزل باشگاههای خارج از جمع بزرگان، تنش بین باشگاه های بزرگ و دیگر تیمها، تنش بین لیگها؛ تنش بین یوفا و فیفا. تنش بین علاقه شخصی و جمعی که نشانگر تناقض ذاتی موجود در ورزش حرفه ای است.
به ایندیپندنت گفته شده که این مسئله نابرابری مالی در مرکز بحث های مداوم درباره ساختار تقویم فوتبال است، موضوعی که در ماه گذشته به اوج رسیده و یک منبع عالی رتبه صریح تر هم صحبت می کند. او گفت:” حالا باید روند را متوقف کنیم. در هر فصل فاصله ها به وضوح و مکررا در حال افزایش است. یا الان یا هیچوقت. ما به طور بالقوه می توانیم اکوسیستم جهانی فوتبال را از بین ببریم.”
این “اکوسیستم” در حال حاضر در کمترین حالت تعادل قرار داشته، اما در هیچ بخشی به اندازه طبیعت خود فوتبال و اینکه بازی چگونه انجام می شود، نامتعادل نیست. این همان چیزی است که باید با توجه به فاکتور مهم غیرقابل پیش بینی بودن فوتبال که با حضور منابع مالی در حال فرسایش است، درک شود.
فوتبال همیشه به بازی ای مشهور بوده که هر کسی می تواند در آن حضور یافته و هر تیمی می تواند به پیروزی دست یابد. یک گل زمانی ارزشمند است که به اندازه کافی نامحتمل باشد تا تعادل کامل بین پاداش شایسته برای عملکرد و میزان شگفتی لازم را به هم بزند. بسته به اقبال بودن ضربه پنالتی این موضوع را به طور منعکس می کند. فاصله نقطه پنالتی با دروازه 70 درصد شانس گلزنی ایجاد می کند، دقیقا نسبت مناسب بین مجازات و احتمال از دست دادن موقعیت.
این روند به طور گسترده تری در ابعاد و نتایج بزرگ تر در بیشتر تاریخ فوتبال دیده شده، بنابراین فصولی وجود داشته که در بین عناوین قهرمانی بایرن مونیخ در لیگ، باشگاه هایی مانند کایزرسلاترن، وردربرمن و ولفسبورگ جام قهرمانی را از آن خود کرده اند. فوتبال، همانطور که یوهان کرایف گفت: “بازی اشتباهات است”. اینجاست که غیرقابل پیش بینی بودن در آن نهفته است. این همان چیزی است که سرمایه داری در حال آسیب زدن به آن است.
یک گروه 11 عضوی قدرتمند که یوفا آنها را به عنوان “جهانی ترین” باشگاه ها توصیف می کند، به جایی رسیده اند که احتمال رقم خوردن اشتباهاتشان کمتر و کمتر شده است. این باعث می شود که یک اشتباه دژان لوورن در برابر شروربریتاون بیش از پیش برجسته شده، و هر خطایی بیش از همیشه دیده شود، زیرا آنها تبدیل به موارد بسیار نادری شده اند.
نیکولا کورتزه، رئیس اجرایی سابق ساوتهمپتون می گوید:” ممکن است این روند دور از انتظار و عجیب باشد، اما شرایط به این شکل پیش می رود. این باشگاه های بزرگ حالا تبدیل به هیولاهای متمولی شده اند.” با توجه به ساختار گسترده این ورزش، محبوبیت بی نظیر آن در سطح جهانی باعث شده منابع بیشتر و بیشتری به سمت گروه های بسیار کوچکی از باشگاه ها هدایت شوند، زیرا آنها تنها باشگاه های هستند که می توانند این محبوبیت را به اوج برسانند. این باشگاه ها حتی یک درصد باشگاه های دنیا هم نیستند، یک صدم درصد هستند.
و این طور نیست که وجود پول هم موفقیت را تضمین می کند. حجم زیادی از نقدینگی – در سال 2020، حدود 400 میلیون یورو- نیاز است تا تنها بتوانید در رقابتها شرکت کنید.
مسائل اقتصادی و اثرات آن
برای درک این مسئله که این تغییر در فوتبال چقدر بزرگ بوده، ارزش دارد به روزهای گذشته بازگردیم. این روند در دهه 1980 رقم خورد، هنگامی که فرآیندهای منجر به شرایط فعلی آغاز شد. این دوره ای بود که، به اعتقاد بسیاری، فوتبال “به دشواری به عنوان یک تجارت سودآور دیده می شد.”
در آن مقطع لیورپول فاتح همه جام ها بود، اما تسلط آنها ماهیت طبیعی تری نسبت به امروز داشت. فقط پول شرط کافی برای کسب موفقیت نبود. قرارداد تلویزیونی دسته اول فوتبال انگلیس در سال 1982 فقط 5.2 میلیون پوند و کل درآمدهایی بین المللی تنها 50 هزار پوند از اسکاندیناوی بود. موجودی حساب ثروتمندترین باشگاه لیگ برتر کمتر از سه برابر آخرین تیم بود؛ این بدان معناست که دوره ای وجود داشت که دو نفر از پردرآمدترین بازیکنان انگلیس – مایکل رابینسون و استیو فاستر- هر دو برای باشگاه برایتون بازی می کردند.
همچنین بدان معناست که 13 باشگاه این شانس را داشتند که در بین چهار تیم برتر جدول لیگ برتر انگلیس قرار بگیرند و 12 باشگاه نیز در بین چهار تیم اول اسپانیا و تیم هایی از جمله استون ویلا، استوا بخارست، آیندهوون و ستاره سرخ بلگراد نیز توانستند در جام باشگاههای اروپا قهرمان شوند. در حقیقت، فوتبال برای رقم زدن نابرابری های فعلی، صنعت بسیار کوچکی بود. به مراتب تحرک و پویایی بیشتری در فوتبال وجود داشت. اما این روند به طرز چشمگیری تغییر کرد.
ارقام به تنهایی برای توضیح دلایل کافی است. کل حق و حقوق پخش تلویزیونی لیگ برتر در چرخه فعلی 22-2019 اکنون 8.4 میلیارد پوند ارزش دارد. در حال حاضر کل جوایز لیگ قهرمانان اروپا 2.04 میلیارد یورو است؛ در حالی که 10 سال پیش، 583 میلیون یورو بود. چنین روندی باعث شده گردش مالی منچستر یونایتد از مبلغ 117 میلیون پوند در آغاز هزاره به 627.1 میلیون پوند در سال 19-2018، آخرین آمار موجود، برسد. بزرگترین باشگاه ها دیگر مانند دو دهه پیش از لحاظ قدرت اقتصادی در سطح سوپرمارکت های محلی نیستند.
اندازه بازی کاملاً دگرگون شده است. همانطور که دیوید گلدبلات در کتاب موفق فوق العادهاش،”عصر فوتبال” می گوید، اکنون این ورزش در اروپا گردش مالی بیشتری از صنایع چپ یا سینما دارد. پول به بزرگترین عامل فاصله بین تیم ها تبدیل شده است. به بررسی دستمزدها برگردیم؛ “فاصله” دستمزد بین تیم های پایین و بالای جدولِ لیگ برتر از 2.85 برابر در فصل 93-1992 به 4.7 برابر در سال گذشته رسیده است. در اسپانیا تا اندازه 17.2 برابر نیز افزایش داشته و در بعضی از لیگ های متوسط مانند سوئیس بالای 20 برابر بوده است.
با توجه به اهمیت پرداخت دستمزدها در فوتبال، این امری تاثیرگذار محسوب می شود. مطالعات مکرر- مهمترین آنها توسط استفان شیمانسکی و تیم کویپرز- تاکید کرده اند که دستمزد روی نتایج بیش از هر فاکتور دیگری تاثیرگذار است. بحث در مورد هزینه خالص نقل و انتقالات، تقریبا موضوعیت ندارد.
فران سوریانو، مدیر اجرایی منچسترسیتی، در کتاب خود تحت عنوان “توپ شانسی وارد دروازه نمی شود”، نوشت: “خرید گرانترین بازیکنان به طور خودکار نتایج خوبی به همراه نمی آورد. آنچه باعث رقم خوردن نتایج خوب می شود، داشتن بهترین بازیکنان و پرداخت حقوقی است که لایقش هستند.”
این همان چیزی است که فاصله را ایجاد می کند. کورتزه می گوید:” من پول برای خرید بازیکنان داشتم، اما پول برای حفظ آنها نبود.” این مسئله اصلی بسیاری از باشگاه های در حال رشد لیگ برتر است، علیرغم اینکه درآمدهای هنگفت حق پخش تلویزیونی مجوز هزینه های بالای نقل و انتقالاتی را صادر کرده است. طبق آخرین آمار این رقابت ها، شش تیم بزرگ 51.3 درصد از کل دستمزدها را پرداخت کردند.
این نابرابری منجر به اختلاف در نتایج شده است. و بنابراین، غیرقابل پیش بینی بودن فوتبال- خون حیات این ورزش- شروع به کاهش یافتن می کند. برای اولین بار اینها را کنار هم بگذارید، این ارقام حتی حرف بیشتری برای گفتن دارند و تصویری کاملا عجیب و غریب را ترسیم می کنید. مسلما همه ابزارهای اندازه گیری نشان می دهد که ورزش در سراسر اروپا نسبت به 30 ، 20 یا حتی 10 سال پیش قابل پیش بینی تر شده است.
شما می توانید از همان بالا شروع کنید. میانگین امتیازات کسب شده توسط قهرمانان در 5 لیگ اصلی افزایش یافته است. فقط ممکن است انگلیس در دو دهه اخیر تغییر کمی را شامل شده باشد، اما اگر در سه فصل گذشته تمرکز کنید، تغییر بسیار برجسته تر می شود. سپس به 96.7 امتیاز افزایش می یابد- و این قبل از آن است که شما لیورپول فصل جاری را بررسی کنید.
بسیاری از افراد ممکن است به درستی این اتفاق را به استانداردی که سرمربیانی مانند پپ گواردیولا و یورگن کلوپ ارائه می دهند مربوط بدانند. اما به آنها نیز بسیار سخاوتمندانه دستمزد پرداخت می شود. آنها بخشی از همان جریان هستند. در واقع آنچه که این صعودهای نمودار امتیازات بالا در کنار تناسب بین دستمزد و رتبه نهایی در لیگ بیان میکند صرفاً این است که باشگاههای ثروتمند بازیهای بیشتری را میبرند.
افزایش نابرابری باعث شده تیم ها به چیزهای بیشتری برای فتح لیگ نیاز داشته باشند. این می تواند در بدترین حالت اینگونه ترسیم شود؛ سلطه متوالی بر لیگ. در بعضی از لیگ ها، تقریبا برای دیگر تیمها کسب قهرمانی غیرممکن است. پیش از این دوره، بایرن مونیخ هرگز بیش از سه عنوان متوالی بوندس لیگا را به دست نیاورده بود. آنها اکنون هفت بار متوالی قهرمان شده اند که تاکنون طولانی روند قهرمانی متوالی در تاریخ لیگ آلمان است. این یکی از هشت وضعیت مشابه در سراسر اروپاست.
شرایط مشابهی در کرواسی وجود دارد که دینامو زاگرب 13 عنوان از 14 قهرمانی سال های اخیر را بدست آورده؛ یا داندالک (Dundalk) که پنج عنوان از شش جام آخر در ایرلند را تصاحب کرده است. هرگز در گذشته شرایطی پیش نیامده بود که بسیاری از لیگ های اروپا- 13 لیگ از 54 کشور- در یک زمان شاهد چنین سلطه ای از سوی یک تیم باشند.
گسترش این روند از بالاترین سطح به لیگ های متوسطی مانند بوندسلیگای اتریش و حتی لیگ های ضعیفیی مانند لیگ آندوررا، عمق مشکل را نشان می دهد. این همچنین تاثیر جوایز مالی لیگ قهرمانان اروپا، که به یکی از اساسی ترین مشکلات فوتبال تبدیل شده، نشان می دهد؛ جوایزی که به تنهایی به اندازه سایر عوامل در ایجاد این نابرابری تأثیرگذار بوده است. البته دشواری در کسب سهمیه حضور در این رقابتها نیز موید وجه دیگری از این اختلاف است.
این امر با این واقعیت روشن می شود که تعداد بیشتری از باشگاهها در پنج سال اول دهه 90، نسبت به 20 سال گذشته هزاره جدید، در بین چهار تیم برتر انگلیس قرار گرفتند: 11 به 10. این رقم از 2010 تا 2019 به طور کلی هفت تیم بوده، که کمتر از دهههای 80 و 90 با 13 تیم و دهههای 60 و 70 با 15 تیم است. لیگ های بزرگ دیگر نیز داستان مشابهی داشته و حتی مانند انگلیس شش قدرت برتر ندارند.
در این بین، مانند رقابت قهرمانی، افزایش ثروت همچنین باعث شده تا امتیازات لازم برای صعود به لیگ قهرمانان اروپا نیز افزایش پیدا کند. اینطور نیست که باشگاه های ثروتمند، پیروزی های بیشتری به دست می آورند؛ بلکه داراتر بودن، پیروزی های بیشتری برای آنها به ارمغان می آورد.
بنابراین بسیاری از پیروزی های بزرگ شاید روشنترین نشانه اثر “پنجره اورتون” (Overton window) باشد: جایی که تغییر تدریجی به مرور زمان باعث می شود شرایط غیر طبیعی به تماشاگر احساس طبیعی بودن بدهد. پیروزی های پرگل ثروتمندترین باشگاهها که حالا عادی شده- منچسترسیتی با نتیجه 0-8 واتفورد را شکست داد یا بایرن مونیخ در این فصل با نتیجه 1-6 ماینس و وردربرمن را مغلوب کرد- در گذشته به ندرت اتفاق میافتاد. حتی نتیجه 0-5 نیز به ندرت رخ می داد.
با نگاهی به چهار باشگاه ثروتمند انگلیس- که از زمان شروع لیگ برتر تغییر کرده- اکنون بیش از یک پنجم پیروزی های های آنها با سه گل یا بیشتر به دست می آیند. در دهه 90، این رقم کمی بیش از یک دهم، 12.6 درصد، از پیروزی ها بود. این مسئله در مورد دو تیم بزرگ اسپانیا که همیشه به عنوان برنده ها ابدی از آنها یاد می شود، بیش از همه آشکار است. “Así gana el Madrid” شعاریست، به معنی “مادرید اینگونه پیروز می شود”. این بدان معناست که ماجرا تنها به شکل پیروزی شدن آنهاست، نه نتیجه ای که رخ می دهد، زیرا آنها در نهایت راه پیروزی را پیدا می کنند. اما حتی رئال مادرید قدرتمند هم در گذشته اینگونه پیروزی نمی شد. همراه با بارسلونا ، درصد پیروزی های با سه گل یا بیشتر آنها از 20.5 درصد در دهه 90 اکنون به رقم حیرت انگیز 37.8 درصد رسیده است.
تغییر در کلیت فوتبال اکنون غیرقابل انکار است. گفتن اینکه شرایط همیشه “اینگونه بوده” سادهانگارانه است. حتی سوریانو نیز در کتابش مدعی شد که ” بحث کلاسیک “فوتبال همینه!” هم با منطق و هم ادله مخالف است”. شرایط هرگز اینقدر بد نبود و هنوز ممکن است بدتر هم بشود. نیروهایی که ما را به سمت این شرایط سوق داده اند به اندازه تاثیرات ایجاد شده، مهم هستند.
شرایط چگونه به اینجا رسید و چه خواهد شد
14 باشگاه دیگر لیگ برتر در ابتدا شوکه شدند. اما سپس حس کردند از آنها سواری گرفته می شود پس شروع به رشد کردند. نمایندگان آنها در جلسه ای برای بحث و گفتگو در مورد توزیع حق پخش تلویزیونی رقابت ها حضور داشتند و دانیل لووی، رئیس تاتنهام، در توضیح موضع شش تیم بزرگ لیگ برتر، فقط از این پنج کلمه استفاده کرد:” فقط می خواهیم شرایط عادلانه باشد.” همانطور که در کتاب “باشگاه” جوشوا رابینسون و جاناتان کلگ با جزئیات آمده، رئیس تاتنهام این جمله را در پاسخ به هر اعتراضی، مجددا تکرار کرد.
بحث این بود که “شش تیم بزرگ” باشگاه هایی هستند که همه توجه هواداران خارج از کشور را به خود جلب می کنند- بنابراین به همین دلیل آنها مستحق دریافت پول بیشتری هستند. نظر مخالف این است که قطعا که آنها به حریف نیاز دارند و اصل اساسی جذاب لیگ برتر، برابری است.
مشکل بزرگ عواقب این شرایط است: هرچه “شش تیم بزرگ” درآمد بیشتری کسب کنند، پیشرفت خواهند کرد. جذابیت این تیم ها برای مخاطبان افزایش می یابد. قراردادهای تجاری بهتری بسته خواهد شد. آنها بهتر شده و جذاب تر از تیم فعلی می شوند. بنابراین یک چرخه خود پایدار تقویت شده و باعث افزایش فاصله می شود. یک منبع بلند پایه به ایندیپندنت گفت:” آنها 20 سال است که از تهدید سوپر لیگ استفاده می کنند. هر وقت بحثی درباره توزیع درآمد وجود دارد، آنها این گزینه را روی میز قرار می دهند.”
این مانع- هنوز در فوتبال وجود داشت و در حال بزرگتر شدن است – نمونه کوچکی از تصویر بزرگتری است که فوتبال را به لبه پرتگاه رانده است. این ورزش توسط سرمایه داری احاطه شده، بله، اما مسئله پیچیده این است که تأثیرگذارترین سهامداران نیز حالا کاملا این موضوع را پذیرفته اند. تقریبا هیچ مقاومتی یا قانونی وجود نداشته، که به خودی خود باعث می شود این شرایط به طور خودکار ادامه پیدا کند. زیادهخواهی باشگاه های بزرگ بخش بزرگی از این روند است. به همین دلیل است که به نظر اوضاخ در حال وخیم تر شدن است. مسئله بزرگ، همانطور که گلدبلات به ایندپندنت توضیح می دهد، این است که پیش از این که مسئولان فوتبال حتی متوجه لزوم انجام کاری در مورد آن شوند، این نابرابری ها “به شدت زیرساخت های جهانی فوتبال را تحت تاثیر قرار داده است.”
تغییر روند ابتدایی، به شدت کاپیتالیستی بود. اولین مورد در انگلیس، تقریبا نمادین بود که در اوج تاچریسم در سال 1983 اتفاق افتاد. در آن زمان در مقررات اتحادیه فوتبال که در در قرن 19 نوشته شده بود، بندی به نام قانون 34 وجود داشت که تصدیق می کرد که باشگاه ها یک نهاد اجتماعی هستند. قانون 34 مدیران را از دریافت درآمد محروم کرده و سود سهام محدودی به سهامداران اعطا می کرد.
تاتنهام و مشاورانش که به دنبال تبدیل شدن به اولین باشگاه حاضر در بورس سهام بود، پیگیر شدند که آیا می توانند شرکتی تشکیل داده تا از محدودیت های قانون 34 عبور کنند یا خیر. اتحادیه فوتبال اعتراضی نداشت. حتی شرایط را برای این کار فراهم کردند. این با تغییرات اواسط دهه 80 در توزیع درآمدهای بلیتفروشی همراه شد که باعث شد تیم های میزبان درصد بیشتری دریافت کنند و این ذاتا بیشتر به سود باشگاه های بود. گلدبلات می گوید:” این واقعیت که فدراسیون های فوتبال- به استثنای آلمانی ها- چنین مجوزهایی صادر کردند، عامل مهمی بود.” اگرچه در آن زمان، نفوذ مالی از روی سکوها به محلی بدون فنس و یا اساسا هر محدودیت دیگری منتقل شد؛ پخش تلویزیونی.
مالکیت سیلویو برلوسکونی بر میلان در سال 1986 او را به این سمت سوق داد تا ایده های پخش خصوصی اش را به فوتبال بیاورد و این باعث تغییری انقلابی در نحوه حضور تلویزیون در ورزش شد. این مرد ثروتمند ایتالیایی، فوتبال را به مثابه یک “نمایش تلویزیونی جهانی” بالقوه می دید که پتانسیل آن با ایده های کوته فکرانه هدر رفته است. او حس می کرد اینکه که بزرگترین باشگاه ها به طور منظم بازی هایی سودآور جذاب برگزار نمی کنند، اتفاقی مضحک و خنده دار است.
برلوسکونی در صدد اعمال نفوذ از طریق یک کمیسیون برای برگزاری اولین سوپر لیگ اروپا بود. یوفا این ایده را رد کرد، اما تصمیم دیگر گرفته شده بود. اولین لیگ قهرمانان اروپا، در فصل 93-1992 برگزار شد؛ ترکیبی از ایده های مشابه، به همراه برندینگ و یک سرود ویژه. تصادفی نیست که لیگ برتر در همان زمان تحت تاثیر همان افکار و با همان انگیزه راه اندازی شد؛ پول. گراهام تیلور فقید در آن زمان گفت:” مردم فکر می کنند باید تفکر فراوانی پشت ایده برگزاری لیگ برتر باشد. اینگونه نیست … من فکر می کنم دلیل اصلی حرص و زیاده خواهی است.”
نباید از این نکته غافل شد که طبیعت نابسامان فوتبال در دهه 1980- که در نهایت به مصیبت هایی در زندگی واقعی مانند هیسل و هیلزبورو منجر شد- بسیاری از این موارد را ضروری ساخته بود. فوتبال به شدت نیاز داشت بروز رسانی شود و به شدت به بودجه و همچنین راه هایی برای جمع آوری این بودجه نیاز داشت.
راه حلی بهتر و قانع کننده تر از پخش زیبا و باشکوه مسابقات وجود نداشت. حالا مشکل اینجاست که این مسیر چقدر به بیراهه رفت. آن ویرانی طاقت فرسا جای خود را به فروپاشی فاجعه آوری داد. گلدبلات می گوید:”هنگامی که لیگ برتر و لیگ قهرمانان الگویشان را انتخاب کردند، دیگران نیز یک راه را دنبال می کردند. این مسابقات وقتی حیاتش را آغاز کرد که تقریبا تمام ضمانت های اقتصادی و مقررات از سر راه برداشته شدند.”
درست وقتی که ضمانت های دفاعی داخلی از بین رفت، فوتبال مورد هجوم نیروهای خارجی قرار گرفت. در اوج بحبوحه سقوط کمونیسم، کشورهایی از بلوک شرقی مانند لهستان و اوکراین قادر به نگه داشتن ستاره هایشان در مرزهای خود نبودند. در آن زمان دادگاه عدالت اروپا و حکم بوسمن در سال 1995 نیز تاثیر گذار بود. این قانون باعث می شد بازیکنان بلافاصله پس از پایان قرارداد، آزاد شوند و همچنین کشورهای عضو اتحادیه اروپا و یوفا را از اعمال سهمیه در مورد محدودیت بازیکنان خارجی منع کرد. سوریانو آن را “شوکه شدن بازار” نامید. در واقعیت، بازار جدیدی ایجاد شد: بازار بزرگ و عظیمی که طبق گفته گلدبلات “جهانی تر از بانکداری” است.
او گفت:” حتی در سری A هر تیمی تنها اجازه داشت که سه خارجی داشته باشد. سه هلندیِ میلان باعث شدند که این تیم به طرزی باورنکردنی جهانی شود. حالا هیچ تیمی به اندازه بورنموث جهانی و مملو از بازیکنان خارجی نیست. بوسمن و ایجاد بازار بزرگ جهانی بسیار مهم بوده است. همچنین ایجاد شبکه جهانی و سیستم حضور مدیر برنامه ها و استعدادیاب ها.” یک نکته کلیدی این بود که جهانی شدن بیش از اندازه فوتبال، تنظیم و کنترل آن را غیرممکن می کرد.
کیهران مگوایر، کارشناس امور مالی فوتبال، به ایندیپندنت توضیح می دهد:” به قوانین مربوط به مدیر برنامه ها نگاه کنید. فیفا در سال 2016 گفت ما نمی توانیم نظارت داشته باشیم در 200 کشور چه می گذرد، بنابراین ما فقط قصد داریم کل این پروژه را رها کنیم. آنها این کار را برمبنای اصطلاح دموکراتیک سازی فوتبال انجام داده اند.”
این یک مکانیزم خودکار دیگر را ایجاد کرد؛ مکانیزمی که در نهایت توسط بزرگترین مکانیزم موجود هدایت می شد: لیگ قهرمانان. این مسابقات است که شاید بیش از هر چیزی این آستانه مالی حداقلی را ایجاد کرده است.
این رقابت ها چنان محبوب شده که جایزه مالی آن به رقم حیرت انگیزی رسیده است: مبلغی که زندگی بسیار از باشگاه را تغییر می دهد و فوتبال را هم به شکل کلی دچار تغییر کرده است. فقط این فصل برای حضور در مرحله گروهی، باشگاه ها 15.25 میلیون یورو درآمد کسب کردند. رسیدن به فینال استانبول 62.25 میلیون یورو ارزش داشت- و این قبل از آن است که شما بسیاری از جوایز مرتبط را حساب کنید. نزدیک به 100 میلیون پوندی که اسپرز در فصل گذشته به دست آورده بود، کافی بود تا آنها از چلسی در رده بندی 10 تیم برتر لیگ فوتبالی دلویت پیش بیفتند.
مگوایر می گوید:” لیگ قهرمانان اروپا برای بیشتر سالهای دهه گذشته یک فروشگاه بسته بوده است. رقمی مانند 100 میلیون پوند به شما امکان می دهد دستمزدهای هنگفتی پرداخت کنید یا سرمایه گذاری کنید. پس اگر می خواهید آنها را به چالش بکشید، باید 100 میلیون پوند داشته باشید و این فقط برای یک فصل است.” به طور تصادفی، این رقمی است که جک واکر به بلکبرن رورز تزریق کرده تا باشگاهش در لیگ برتر در فصل 95-1994 با قدرت بی رحمانه مالی به قهرمانی دست یابد. حالا این رقم تنها برای اول راه است.
گلدبلات می گوید:” تفاوت بزرگ، این است. ناتینگهام فارست با دو بار قهرمانی در اروپا، به یک غول اقتصادی تبدیل نشد، در حالی که این اتفاق اکنون شما را به یک بخش اقتصادی کاملا متفاوت تبدیل می کند. ما این موضوع را در کشورهای اروپایی کوچکتر مشاهده کرده ایم، جایی که هر سال یک باشگاه تلاش می کند تا به مرحله مقدماتی- حتی نه مرحله گروهی – برسد و این کافی است تا شروعی فوق العاده برای آنها رقم بخورد.
این دلیل بسیاری از سلطه های چند فصلی و متوالی است: از اتریش گرفته تا آندورا. یک منبع یوفا می گوید:” تاثیر روی لیگ های کوچکتر کاملا چشمگیر بوده است. این باعث می شود که آنها برای مخاطبان داخلی کمتر جذاب بوده، مردم بیشتری علاقمند به دنبال کردن بزرگترین لیگ ها باشند.” نتیجه؟ یک لایه دیگر از تغییرناپذیری.
“مشکل اِورتون”
البته تاثیر لیگ قهرمانان اروپا بیش از ایجاد یک سرمایه عظیم اقتصادی بوده است. این لیگ همچنین یک سرمایه فوتبالی ایجاد کرده- آنچه شما می توانید آن را “مشکل اِورتون” بنامید. این مسیر دیگری است که موفقیت در فوتبال را برای ثروتمندترینها رقم می زند. بازار آزاد بازیکنان، این رقابت را به اوج می رساند، جایی که ثروتمندان قادرند بهترین ها را به روشی که پیش از این دیده نشده، جمع کنند. بدیهی است که هر بازیکنی می خواهد در چنین رقابتهایی حضور داشته باشد.
این بدان معناست که حتی اگر باشگاه هایی مانند اورتون منابع مالی لازم برای پرداخت دستمزد و رقابت داشته باشند، باز هم بازیکنان سطح بالا تمایلی به انتقال به چنین تیم هایی ندارند. هنگامی که چنین باشگاهی بازیکنی در سطح لیگ قهرمانان اروپا مانند روملو لوکاکو در اختیار دارند، او به سرعت توسط دیگر تیم ها جذب می شود.
قدرت های حاکم بر فوتبال به باشگاه های خارج از جمع بزرگان اجازه نمی دهند وقت و فضای لازم برای رسیدن به آن سطح را پیدا کنند. قدرت های بزرگ تری در راس هرم وجود داشته که منابع مالی بزرگتری در اختیار دارند. اکانت جالب توییتر SwissRamble محاسبه کرده که شش تیم بزرگ انگلیس از 93 درصد منابع مالی حق پخش تلویزیونهای اروپایی در 8 سال گذشته سود برده اند.
برخی از باشگاهها- مانند والنسیا و لیدز یونایتد- سعی کرده اند با سرمایه گذاری های کلان، به این جمع راه پیدا کنند و البته فقط خود را به مرز ویرانی نزدیک کرده اند. وضع شدن قانون فرپلی مالی سعی برای جلوگیری از رخ دادن این اتفاق بود. اما این قانون خیلی دیر آغاز به کار کرد. به جای ایجاد یک تعادل رقابتی لازم در فوتبال اروپا، تثبیت وضع موجود را تقویت کرد.
گلدبلات می گوید:” اگر یوفا 20 سال قبل مقرراتی نظیر فرپلی مالی را وضع می کرد، فکر می کردم تفاوت قابل توجهی ایجاد شده. و من فکر می کنم این قانون می توانست قدرت بازدارنده ای برای مالکان خارجی که پول و اهداف سیاسی زیادی دارند، باشد.” از این گذشته، این جذابیت لیگ قهرمانان اروپا بود که برای اولین بار توجه رومن آبراموویچ را به فوتبال جلب کرد. این روند عامل دیگری را ایجاد کرده که منابع مالی فوتبال را تغییر داده است: خرید و تصاحب باشگاه از سوی ثروتمندان بزرگ.
یک راه حل بالقوه برای این کار توزیع مجدد درآمد به شکل پرداخت های “همبستگی” است (قانونی که می گوید پنج درصد از هزینه های نقل و انتقالات به باشگاه هایی تعلق می گیرد که به پیشرفت بازیکن کمک کرده اند). از ابتدای سال 2020، بحث و گفتگو برای تعیین میزان پول اعطا شده از سوی یوفا به باشگاههایی که بین سال های 2021 تا 2024 در رقابت های اروپایی حضور ندارند، ادامه دارد تا شرایط عادلانه تر شود. اما این بحث ها باز هم شامل از تنش بین باشگاههایی است که بیشترین بهره را ایجاد کرده و آن اختلاف مالی ای که ایجاد می شود.
و این همان تهدیدی است که بر هر بحث و گفتگویی سایه افکنده: چشم انداز سوپر لیگ اروپا. نتیجه آخرین بحث درباره پرداخت همبستگی چیست؟ این پرداختها در واقع کاهش یافته اند: از 8.5 درصد به 7.3 درصد. یک منبع می گوید:” پرداخت همبستگی برای باشگاه های که قادر به حضور در رده های بالا نیستند، تنها مکانیزم ما برای محافظت از تعادل رقابتی و جبران پول های هنگفت است. باشگاه های بزرگ همیشه دیگران را تحت فشار قرار می دهند. یوفا در شرایط دشواری قرار دارد، زیرا آنها باید راه رسیدن به تعادل را پیدا کنند، اما کار آسانی نیست. این روند معمولا در شرایطی پایان می پذیرد که آنها می گویند ما باید به حرف باشگاه های بزرگ گوش داده و برای آنها شرایطی فراهم کنیم تا جلوی آنها برای راهاندازی سوپر لیگ را بگیریم.”
این چرخه ای است که اکنون فوتبال در آن قرار دارد. چرخه ای کهگره خورده است. در هر مرحله مذاکرات، اندکی بیشتر در مقابل باشگاه های بزرگ تسلیم شده و این درآمد بیشتری نیز برای آنها به همراه خواهد داشت. بنابراین این روند عواقبی به همراه دارد. آنها با هر چرخه کمی بیشتر به سمت باشگاه های فوق ثروتمند حرکت می کنند. و بنابراین فاصله بین باشگاهها غیرقابل تصور شده و شکست ها بسیار معمول تر جلوه می کنند. به همین دلیل است که توضیحات یوفا درباره موضوع “باشگاه های جهانی” بسیار مناسب است.
در این بازار جهانی بی نظم فوتبال، فقط تعداد معدودی باشگاه هستند که در سراسر دنیا پایگاه هواداری و جذابیت دارند. این شرایط، این امکان را برای آنها فراهم می کند تا پیشرفت مالی شان به حدی شود که هیچ باشگاه دیگری نتواند به آن دست یابد. کورتزه توضیح می دهد:” برای باشگاهی مانند ساوتهمپتون، جذب حامیان مالی بزرگ همیشه دشوار بود. آنها نمی خواهند با تیمی همکاری کنند که در عرصه فوتبال بین المللی جایی ندارد. آنها می خواهند منابع مالی شان را جایی خرج کنند- و مقدار زیادی پرداخت کنند- که بیشترین تعداد مخاطبان را به همراه دارد.”
منچستر یونایتد از این منظر، در دو مقطع نوآور بود. اول از همه تجاری سازی شدید در اوایل دهه 90. این روند از نظر سوریانو “چرخه بازگشت پرسود” ایجاد کرده که باعث پمپاژ منابع مالی قدرتمند به تیم می شود. سپس یک مقطع دوم پیچیده تر در دوران گلیرز وجود داشت که شامل تقسیم دنیا به بازارهای مجزا و جداگانه بود. این تاثیر بسیار خوبی روی باشگاه های برتر اسپانیایی، که مایل به تکرار مدل یونایتد بودند، داشت. این همچنین دلیل دست بالای “شش تیم بزرگ” لیگ برتر است که به دنبال سهم بیشتری از حق پخش بین المللی هستند و در یک نقطه عطف دیگر در سال 2018، به خواسته شان دست یافتند. این برنامه آنهاست: بازار سراسر دنیا.
فقط تعداد معدودی از باشگاهها- منچستر یونایتد، بارسلونا، رئال مادرید، لیورپول، آرسنال، یوونتوس، بایرن مونیخ، آث میلان و اینتر- قادر به بهره گیری از سود آن هستند. فقط آنها یک پایگاه هوادار متمایز جهانی داشته و از این مسیر یک بازار آماده و سریع السیر پیش روی آنهاست، شرایطی که تکرارش برای هر تیمی ممکن نیست. هر تیم دیگری- مانند منچسترسیتی، چلسی و پاری سن ژرمن- نیاز به در دست گرفتن کنترل اوضاع دارند.
به همین دلیل هنگام درخواست از جان هنری در سال 2010 برای خرید باشگاه لیورپول، جو یانوزوسکی کارمند Boston Red Sox در ایمیلی نوشت که خرید لیورپول می توانند “معامله قرن” باشد و ” تنها نیاز دارد که به درستی در بازار جهانی و در بین توده های عاشقان فوتبال عرضه و شوند.” و این اتفاق اکنون رخ داده است. همه این عوامل در حدود سال 2010 به خوبی در هم آمیختند تا این گروه متمایز از باشگاه ها را به سطح دیگری ببرند که بالاتر از سطح قبلی بود. این مسئله این باشگاه ها را از اساس تغییر داد.
سوریانو نوشت: “رشد منبع سوم درآمد، در تغییر اساسیِ مدلی شکوفا شد که تجارت فوتبالی باشگاهی را به یک تجارت سرگرمی سازی جهانی تبدیل کرد. این نقطه ای است که روند تبدیل شدن یک باشگاه بزرگ فوتبال به یک سیرک محلی متوقف شده و بیشتر به یک والت دیزنی شبیه می شود.” آنها دیگر فقط باشگاه های فوتبال نیستند. آنها محصولی پر زرق و برق ارائه می دهند. به همین دلیل است که “تیم های بیشتری شبیه لسترسیتی” برای آنها جذاب نیستند. این برای محتوای خودشان خوب نیست. سوریانو به طور موثری این دیدگاه را در کتابش تایید کرد.
“یک مدیر مشهور ورزشی آمریکایی یک بار به من گفت: “من نمی فهمم که چرا شما نمی دانید که باید چه کاری انجام داده تا زمینه تقویت تیم هایی مثل سویا و ویارئال را فراهم کنید و اینگونه لیگ اسپانیا را هیجان انگیز تر کرده و درآمد را به حداکثر برسانید. در حالی که من به حرفش گوش می دادم، تصور در مورد به حداکثر رساندن هر گونه درآمد از هر نوعی، برایم بسیار دشوار بود، زیرا تنها هدف و وظیفه ام این بود که باشگاه بارسلونا در تمام مسابقات پیروز شده و همیشه برنده باشد، ورای “درآمد کلی از مسابقات” یا مفاهیم مشابه.”
وقتی از کالدرون سوال شد که آیا فوتبال بیش از هر صنعت دیگری سرمایه داری را پذیرفته است یا نه، پاسخ را به صورت اساسی تر برای ایندپندنت بیان کرد:” خب، شاید، شاید. من فکر می کنم این موضوعی است که شما نمی توانید از آن جلوگیری کنید. فوتبال به تجارت سرگرمیسازی تبدیل شده است. ورزشگاهها، تلویزیون های بزرگی هستند که 22 مجری در آن اجرا می کنند. این بازی، از برخی جهات بیشتر از ورزش شبیه به تجارت است.” اما تجارت سرگرمیسازی به تئاترهای کوچکتر اهمیت نمی دهد. کالدرون همچنین نمای باشگاههای بزرگ را واضح تر ترسیم کرد. او به سادگی گفت: ” زندگی همین است.”
اما لازم است اینگونه باشد؟ این تنش در قلب فوتبال، سوالی بزرگ است. و این تضاد بین منافع شخصی و همکاری در ورزش حرفه ای است. گلدبلات با تاسف می گوید:” من به باشگاه های بزرگ و تمایل بی پایان آنها به کسب درآمد نگاه کرده و فکر می کنم … نکته چیست؟ اینگونه نیست که شما اینجا سود زیادی کسب کنید. پس برای چه چنین کاری می کنید؟ معنای این مارپیچ مرگبار که تعداد کثیری از باشگاهها با آن مبارزه می کنند، چیست؟
من واقعا فکر می کنم سبک کار افراد اداره کننده باشگاه ها نوعی خود تخریبی بوده و آنها خودشان را با این حرف که ما باید پول بیشتری داشته باشیم، تا بتوانیم تیم های بهتری بسازیم تا بتوانیم محصول بهتری داشته باشیم، توجیه می کنند … اما برای چه؟
در بخش های اقتصادی دیگر، مردم سعی می کنند بر رقبای خود غلبه کنند، اما بدیهی است که این اتفاق در فوتبال رخ نمی دهد. مردم تصور می کنند واحد تجزیه و تحلیل، باشگاه است، اما در واقع فوتبال به طور کلی باید واحد تحلیل شرایط اقتصادی باشد. این دینامیک دیوانه وار انباشت سرمایه است و در نهایت بسیار عجیب است که تعداد بسیار کمی از افراد باید آنچه که مربوط به تجربه جمعی میلیون ها نفر است، را هدایت کنند.”
یک منبع که از این شرایط بسیار عصبانی است، حتی از این هم فراتر می رود.
او گفت:” ما نمی توانیم به خاطر گروه کوچکی از باشگاه ها اجازه نابود کردن اکو سیستم فوتبال را بدهیم. اینجا تنها مسئله پول مطرح نیست. همه ما باید ارزش اجتماعی فوتبال، نقشی که این مقوله در جوامع ایفا می کند را به خاطر بیاوریم. ما یک تیم فوق العاده ثروتمند داریم، اما پایه و زمینه را از بین می بریم. باشگاه های بزرگ واقعا نمی دانند چه چیزی در معرض خطر است. ”
سوال این است که چه کار می توان انجام داد؟
کلا حکام فوتبال همان کاری را انجام میدهند که با همان نقشه نظام سرمایه داری رو در کره زمین حاکم کردند…
اینطور از وجنات زمین پیداست در سال های نچندان دور همه چیز عادی میشود و رقابت بین انسان ها میمیرد. هدف سیستم حاکم بر زمین دقیقا مرگ کره زمین بوده، هست و خواهد بود!
تنها راه رهایی از این افسار گسیختگی در دنیا، آگاهی مردم و مطالبه گری برای برقراری عدالت میباشد که ذات خداوند یکتا و مالک آفرینش است، در غیر اینصورت دنیا واقعا از دید خیلی ها دیگه جای قشنگی نیست و این حس عشق را میمیراند و زمین را میخشکاند…
پرسپولیس ۵ قهرمانی پیای هم بهش اضافه کن، اختلاف طبقاتی انسان ها، دیری نخواهد بود زمین از درون بپاشد.