60 اسطوره تاریخ لیگ برتر؛ گرت بیل (26)

بیل نزدیکترین بازیکن به رونالدو بود که توسط بریتانیا تولید شده بود؛ بنابراین جای تعجب نداشت که رئال مادرید تلاش کرد او را به جانشین رونالدو تبدیل کند. شاید شرایط در مادرید خوب پیش نرفته باشد اما این موضوع هیچ چیز از سال‌های شیرین حضور او در لیگ برتر کم نمی‌کند ( یا حتی سال‌های اولیه حضور اسپانیا).

هفت‌یک- اتفاقات بسیار کمی شبیه به این قبلا رخ داده بود و هیچ اتفاقی حتی شبیه به این از آن زمان تا به حال رخ نداده است. عملکرد گرت بیل در فصل 13- 2012 یکی از بهترین عملکردهای انفرادی در تک فصل‌ها بود که توسط هر بازیکنی در تاریخ مدرن فوتبال انگلیس به نمایش گذاشته شده است.

بیل در آن سال طوری بازی کرد که انگار از یک بازی ویدیویی یا کمیک‌بوک آمده است. او به شکل غیرقابل تصوری تعیین‌کننده بود، بارها و بارها به تنهایی باعث پیروزی در دیدارها در آخرین دقایق ممکن شد. حتی آمار مجموع گل‌ها- 31 گل برای باشگاه و تیم ملی- معیار خوبی برای قضاوت میزان خوب بودن، اهمیت گل‌ها، زمان‌بندی گل‌ها یا تنوع آنها نیست.

آنها را مرور کنید و فوتبالیستی را می‌بینید که به نظر می‌رسید تکاملی آینده‌نگرانه در کارهایش دارد. او درخششی ذاتی در پای چپ، دقت در پای راست، قدرت در هوا و سرعت زیاد داشت و استاد ضربات آزاد بود. تعداد کمی از بازیکنان حتی در دوران اوج بازی خود این تعداد نقاط قوت را باهم دارا هستند. در عوض فوتبال مدرن به سمت تخصص گرایی پیش رفته است. اما اینجا کسی بود که در 23 سالگی از محدودیت‌های عملکرد یک فوتبالیست در زمین عبور می‌کرد. مقایسه با رایان گیگز اجتناب ناپذیر بود اما بیل در واقع گیگز قرن 21 بود. بزرگتر، قدرتمندتر، با تسلط بیشتر و فردگراتر.

بیل نزدیکترین بازیکن به کریستیانو رونالدو بود که توسط بریتانیا تولید شده بود؛ بنابراین جای تعجب نداشت که رئال مادرید تلاش کرد او را به جانشین رونالدو تبدیل کند. شاید شرایط در مادرید خوب پیش نرفته باشد اما این موضوع هیچ چیز از سال‌های شیرین حضور او در لیگ برتر کم نمی‌کند ( یا حتی سال‌های اولیه حضور او در اسپانیا).

به یاد آوردن آخرین سال حضور بیل در تاتنهام که باعث انتقال 100 میلیون یورویی او به اسپانیا شد نیز شکل متفاوتی از نوستالوژی فوتبال است. بیل آخرین عضوی از نسل درخشانی بود که نشان می‌داد بازی در لیگ برتر چطور بود. حالا استانداردها از همیشه بالاتر است. منچسترسیتی در یک سال 100 امتیاز کسب کرد و سال بعد 98 امتیاز به دست آورد. لیورپول 97 امتیاز و سپس 99 امتیاز کسب کرد. هر دو تیم سبکِ هماهنگِ مکانیکیِ فوق العاده‌ای را به نمایش گذاشتند که تقریبا غیرممکن بوده که کسی جز خودشان بتواند آنها را متوقف کند.

اما این سبک مکانیزه بهایی داشته است. حتی بهترین بازیکنان در لیورپول و سیتی- سادیو مانه، کوین دی بروین، روبرتو فیرمینو و سایرین – چرخ دنده‌های این ماشین هستند. آنها در سبک بازی سرمربی خود درونی شده‌اند: چطور پرس کنند، چطور حمله کنند و چطور از سد سازماندهی شده‌ترین دفاع‌ها عبور کنند. این یعنی جای زیادی برای استعداد و خلاقیت فردی وجود ندارد. این که یک بازیکن کنترل بازی را در دست گرفته و به تنهایی باعث پیروزی تیمش شود.

 

معارفه گرت‌بیل به همراه یونس کابول و دارن بنت. در آن زمان کمتر کسی می‌توانست تصور کند نوجوان نحیفی که از ساوتهمپتون به خدمت گرفته شده بود، به ستاره‌ای در کلاس جهانی تبدیل شود.

 

بنابراین تماشای دوران بیل در تاتنهام یا لوییس سوارز در لیورپول یک سال پس از آن، روزهای متفاوتی از فوتبال لیگ برتر را به خاطر می‌آورد. استانداردها در آن دو سال آخر بسیار خوب بود و هنوز هم چیزهای متفاوتی درباره تک بازیکنان جادویی وجود داشت که می‌توانستند به تنهایی باعث پیروزی تیم‌شان شوند. این اتفاق برای بسیاری از ما اولین دلیل علاقه به فوتبال است.

بسیاری از بزرگ‌ترین بازیکنان فوتبال بریتانیا در دوران مدرن به عنوان نوجوان چنان زود شکوفا شدند که در حالی که هنوز در دوران نوجوانی قرار داشتند، توانستند با آمادگی کامل وارد تیم‌های بزرگسالان شوند. مایکل اوون 17 ساله بود که به بازیکن ثابت لیورپول تبدیل شد و در 18 سالگی در جام جهانی درخشید. وین رونی 16 ساله بود که آن گل را برای اورتون برابر آرسنال به ثمر رساند و 18 ساله بود که با 25 میلیون پوند به منچستریونایتد ملحق شد. مارکوس راشفورد 18 ساله بود که شروع به گلزنی برای منچستریونایتد لوییس فن‌خال کرد.

اما نکته قابل توجه درباره بیل این بود که هیچ چیز بدیهی یا از پیش مقدر شده‌ای درباره جایگاه رفیعی که به آن دست یافت، وجود نداشت. او یکی از آن بازیکنانی نبود که در دوران نوجوانی تمام جهان را مبهوت خود کند. ابهامات بسیاری درباره او در سال‌های اولیه حضورش در تاتنهام وجود داشت؛ همان زمانی که او به آرامی با سطح و انتظارات باشگاه جدیدش سازگار می‌شد. این واقعیت که او در آستانه پیوستن به ناتینگهام فارست با هدایت بیلی دیویس در اواخر سال 2009 بود، نشان می‌دهد که او مسیر ستاره شدن را به سرعت طی نکرد.

حتی وقتی بیل در آکادمی ساوتهمپتون بود نیز دورانی متشکل از مشکلات و موفقیت‌ها را سپری کرد. بیل همیشه یک ورزشکار با استعداد بود که در کاردیف رشد کرده بود. او همیشه ورزشکار قهرمان آن بخش به حساب می‌آمد و ستاره‌ای در دوهای 1500 و 800 متر بود. او در مدرسه راگبی هم بازی می‌کرد. وقتی به فوتبال آمد، فقط از پای راستش استفاده می‌کرد تا به سایر بازیکنان شانسی بدهد. بیل از سن 10 سالگی از طریق مرکز استعدادیابی در بث در آکادمی ساوتهمپتون حضور داشت و همیشه از نظر تکنیکی درخشان بود.

با کسانی که بیل را در آن زمان می‌شناختند، صحبت کنید و آنها به شما خواهند گفت که او با رشدش در دوران بلوغ مشکل داشته و معتقد بود که تمرین و بازی کردن به صورت مداوم دشوار است. ناگهان تصمیم درباره ارائه یا عدم ارائه بورسیه به او در هاله‌ای از ابهام قرار گرفت. تنها روند قدرتمندانه برای تیم زیر 18 سال در فصل 05- 2004 بود که باشگاه را متقاعد کرد تا او را پس از سن 16 سال هم حفظ کند. اما با رشد بدنی و پیدا کردن اعتماد به نفس بود که جرج برلی، سرمربی تیم، استعدادی خاص در او دید.

 

نمایش خیره‌کننده بیل مقابل اینتر، جایگاه او به عنوان ستاره‌ای در کلاس جهانی را تثبیت کرد.

 

بیل خیلی زود در سال 2007 به تاتنهام رفت تا بخشی از تلاش‌های دِیمین کومولی برای بهبود سبک بازی تاتنهام با بازیکنان جوان باشد. اما آغاز آرامی تحت هدایت مارتین یول و خوانده راموس داشت. بیل با تمام استعدادهای واضحی که داشت- سرعت و استعدادش در پست بال- به نظر می‌رسید در وایت‌هارت بین از دست رفته است.

استقرار در لندن برای بیل سخت بود. پایتخت به نسبت ساوتهمپتون از خانه پدری او در کاردیف دورتر بود. وقتی تاتنهام در سپتامبر 2009 در خانه با پنج گل از سد برنلی گذشت، نکته‌ای قابل توجه‌تر از چهار گل رابی کین وجود داشت. این اولین باری بود که بیل در ترکیب برنده تیم تاتنهام در لیگ برتر حضور پیدا می‌کرد. این اتفاق پس از 25 تلاش، سه سرمربی و گذشت دو سال از اولین دیدارش با پیراهن این تیم رخ داد.

به همین دلیل بود که فارست فکر می‌کرد شانسی برای جذب او دارد و به همین علت در اواخر فصل 10-2009 بود که بیل خودش را به بازیکن ثابت ترکیب تاتنهام تبدیل کرد. بیل در نهایت و سه سال پس از پیوستن به تاتنهام به یک بازیکن با اعتماد به نفس و پخته تبدیل شد. این بلوغ فیزیکی که منجر به رشد بدنی قدرتمند او بود، باعث شد که مقابل هر حریفی بسیار سریع و قوی باشد.

وقتی تاتنهام در آغاز فصل 11- 2010 به استوک سیتی سفر کرد، بیل با یک ضربه والی دروازه حریف را باز کرد. این از آن دست گل‌هایی است که خیلی سریع یک بازیکن را به عنوان بازیکنی غیرعادی معرفی می‌کند. وقتی که به توپ ضربه زد، پای چپ او عمود بر پای راست ثابتش بود. در آن لحظه تحول او بر همه روشن شد. وقتی ردنپ پس از بازی با رسانه‌ها صحبت کرد، اولین تفکرش درباره بلوغ جدید بیل بود. او گفت:” وقتی اول به اینجا آمدم، او هنوز یک بچه بود. او متوجه شد که اگر می‌خواهد در لیگ برتر دوام بیاورد، باید از نظر روانی سرسخت‌تر باشد و این کار را انجام داد.”

منبعی که در طول دوران اولیه زندگی حرفه‌ای بیل به او نزدیک بود، آن را با “زودپز” مقایسه می‌کند. تمام فشاری که در درون بیل جمع شده بود، بالاخره رها شد. او رشد کرده بود و اعتماد ردنپ را داشت. انگار که ناگهان نوری در اتاقی تاریک روشن شود. تماشای بیل در تاتنهام از آن مقطع به بعد خیره‌کننده بود. او پیش چشم شما پیشرفت می‌کرد و هیچ محدودیتی در پیشروی او در فوتبال وجود نداشت. او سه ماه پس از دیدار برابر استوک توانست تیم اینتر که فاتح سه گانه بود را در وایت هارت لین نابود کند. و اگر می‌توانست این کار را با قهرمان اروپا انجام دهد، پس می‌توانست هر کاری را با هر تیمی در فوتبال انجام دهد.

آن حس پیشرفت بیل را در آخرین سال‌های حضورش در تاتنهام پیش برد، او را به مادرید و ضربه سر در فینال لیگ قهرمانان 2014، اوج دوران حرفه‌ای‌اش، رساند. پیشرفت او در تاتنهام استثنایی بود. وقتی آندره ویلاش بواش در تابستان 2012 جانشین ردنپ شد، جرقه‌ای برای بیل بود که بهتر و بهتر، سریع‌تر و سریع‌تر شود. همه در آن زمان می‌دانستند که او می‌تواند خوب بازی کند اما هیچکس نمی‌دانست که او قابلیت انجام تمام این کارها را دارد.

 

زیر نظر ویلاش بواش بود که بیل پیشرفت زیادی داشت و در نهایت راهی رئال‌مادرید شد.

 

تنها گل‌هایی که او در فصل 13-2014 به ثمر رساند را مرور کنید و بازیکنی را خواهید دید که تکاملش باعث شده که به استعدادی بی تکرار در یک نسل برای فوتبال بریتانیا تبدیل شود. برای درک سرعت او تنها کافی است که کورسی که با ریو فردیناند در اولدترافورد برای گلزنی با پای راست ضعیف‌ترش داشت را تماشا کنید. او حتی با پای راستش توانست توپ را از فاصله 25 متری به گوشه پایین دروازه بفرستد و این کار را برابر نوریچ سیتی و آرسنال هم انجام داد. او استاد ضربات آزاد بود، یکی از آنها را با قوس وارد دروازه لیورپول کرد، یکی دیگر را برابر نیوکاسل یونایتد به ثمر رساند و سپس دو گل- هرکدام در آخر هر نیمه- برابر لیون در لیگ اروپا زد.

سوالاتی درباره فیزیک بیل مطرح بود اما او به آنها هم پاسخ داد. او در “کَرو رود” (ورزشگاه نوریچ) از نیمه زمین خودی فرار کرد و وقتی الکس تتی سعی کرد او را به زمین بیاندازد، سرعتش در هر دو پا را حفظ کرد و سپس توپ را به تور رساند. او در سنت مری (ورزشگاه تاتنهام) با ضربه سر از تیر دورتر مانند رونالدو سانتر تام هادلستون را وارد دروازه کرد.

او هر هفته بهتر می‌شد و بهترین عملکردش را برای پایان فصل حفظ کرده بود. او در آپتن پارک (ورزشگاه وستهام) در آخرین لحظه باعث پیروزی تیمش شد و توانست از فاصله 35 متری توپ را به گوشه بالای دروازه بفرستد. او برابر ساوتهمپتون در فاصله 4 دقیقه به پایان بازی با عبور از لوک شاو توانست بار دیگر گل پیروزی‌بخش تیمش به گوشه بالای دروازه را از فاصله دور  به ثمر برساند. و سپس در آخرین دقیقه بازی برابر ساندرلند در آخرین ضربه ایستگاهی خود برای تاتنهام در هفته آخر رقابت‌های لیگ برتر، یک شوت با پای چپ دیگر را از چندین متر دورتر به گوشه بالای دروازه زد.

این هم مانند تمام کارهای دیگری که بیل در آن سال انجام داد از نظر دشواری تکنیکی و درام ذاتی‌اش غیرقابل باور بود. این حس وجود داشت که او مستقیما از دل یک رمان مصور به زمین وایت‌هارت‌لین قدم گذاشته است. فوتبالیست‌های عادی نمی‌توانند هر هفته در آخرین دقیقه توپ را به گوشه بالای دروازه بفرستند و بیل یک فوتبالیست عادی نبود.

 

عنوان اصلی مقاله: The Premier League 60: No 26, Gareth Bale نویسنده: Jack Pitt-Brooke نشریه / وبسایت: The Athletic زمان انتشار: 20 آگوست 2020
کلمات کلیدی:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *