مصاحبه مجله “فورفورتو” با کلود ماکلهله: هواداران رئال من را هو میکردند
هفتیک- کلود ماکلهله به همراه نانت، رئال مادرید و چلسی قهرمان لیگ شده، جام قهرمانی لیگ قهرمانان اروپا را بالای سر برده و به همراه فرانسه در چهار تورنمنت مهم به میدان رفته است- اما بزرگترین افتخارش بیشتر از تمامی این دستاوردها دوام داشته است. بیش از 17 سال پس از ترک برنابئو و پیوستن به استمفوردبریج و تکمیل هنر خط میانی ویران کننده، ماکلله هنوز هم پستی به نام خودش دارد: نشان جهانی فوتبال برای کسی که سبک خاص و درخشانی را پس از خود بر جای گذاشت.
با این حال، خود این بازیکن فرانسوی، که همیشه دست کم گرفته میشد، نبود که ارزش خودش را به تمام دنیا اعلام کرد. دوستان او همیشه در پاسخ به سوالی درباره کلیدیترین هم تیمیهایشان به او اشاره میکردند. معروفترین این پاسخها واکنش زین الدین زیدان به جذب دیوید بکام توسط رئال مادرید در سال 2003 بود- که منجر به جدایی ماکلهله در همان تابستان شد- که گفت:” چرا وقتی کل موتور از دست رفته است، باید یک لایه رنگ طلایی دیگر روی ماشین بنتلی کشید؟”
ماکلهله 47 ساله این روزها نیز همچنان مشغول کمک به دیگران است اما این بار در پست خود که راهنمای فنی بازیکنان آکادمی چلسی است. او از زمان آویزان کردن کفشهایش در سال 2011 تا به حال بارها مربیگری در تیمهای متفاوتی را تجربه کرده است. ماکلهله حین صرف قهوه در کوبهام، نزدیک محل تمرین چلسی، به فوفورو میگوید:” من در تمام طول زندگی در فوتبال بودهام بنابراین میخواهم تجربیاتم را منتقل کنم.” او راهی بسیار طولانی را از کینشازا طی کرده است؛ که زمانی در همانجا امیدوار بود که تواند جای پدر فوتبالیستش را بگیرد. کاری که میتوان گفت به خوبی انجام شده است…
در زمان کودکی بیشتر از همه کدام بازیکن را تحسین میکردی؟ آیا چیزی از آنها یاد گرفتی؟ (دونال جی اودریسکول در فیس بوک)
اینطور نبود که علاقه شدیدی به بازیکن خاصی داشته باشم اما وقتی شروع به بازی با دوستانم در خیابانهای فرانسه کردم، پله را دیدم. او احتمالا الهامبخش بسیاری از بازیکنان در آن زمان بود. پدرم هم فوتبالیست بود. او برای تیم ملی زئیر (که در حال حاضر جمهوری دموکراتیک کنگو نام دارد) و تیمهای بلژیکی بسیاری بازی کرد اما من هرگز به صورت زنده بازیاش را ندیدم. او از رژیم موبوتو در زئیر گریخت و در نهایت در بلژیک پناهجو شد و سالها در دسته دوم این کشور بازی کرد. سپس دست از بازی کردن برداشت و به فرانسه سفر کرد و در آنجا ماند و کارهای دیگری در پیش گرفت. در آن زمان بود که من و خانوادهام از کینشازا به اطراف پاریس نقل مکان کردیم- من حدودا 5 سال داشتم.
پدرم با این که خودش فوتبالیست بود اما در سنین رشدِ من، واقعا نمیخواست که فوتبالیست شوم. او دقیقا میدانست که چه فداکاریهایی باید انجام داد و نمیخواست من در این مسیر قرار بگیرم. اما من اصرار کردم چرا که علاقه بسیاری به بازی داشتم و در آخر او چارهای نداشت جز این که اجازه دهد به مسیرم ادامه دهم. وقتی در مسیر حرفهای شدن قرار گرفتم به من چشم اندازی مهم را نشان داد که فوتبالیست بودن واقعا به چه معناست.
خانه و خانواده را در 16 سالگی ترک کردم تا به آکادمی برست بروم. در آنجا گاهی با تیم اول تمرین میکردم بنابراین توانستم در کنار افراد بزرگتر پیشرفت کنم. با این حال صحبت تلفنی بسیاری با پدرم داشتم چرا که فقط در تعطیلات به خانه برمیگشتم. در مجموع یک سال و نیم آنجا بودم، متاسفانه باشگاه ورشکسته شد و من بازیکن آزاد شدم.
با توجه به این که سالهای شکل گیری شخصیتت را در شمال فرانسه سپری کردی، چطور سر از نانت درآوردی؟ (لوییک لافایل، کارکفو)
پس از جدایی از برست،تیمهای حرفهای بسیاری خواهان جذب من بودند. باشگاههایی مانند موناکو، مونپولیه و اوسر به من علاقه داشتند اما پدرم توصیه کردن به نانت بروم چون یکی از بهترین آکادمیها در اروپا را داشتند. او رفت تا امکانات را بررسی کند و احساس کرد که آنها بهترین موقعیت برای پیشرفت هستند. نانت در زمینه بخش تکنیکی فوتبال مانند فلسفه بازی با یک یا دو ضرب به توپ از شهرت خوبی برخوردار بود که از خوزه آریباس، مربی سابقشان در دهه 1960 و 1970 میلادی الهام گرفته بودند.
افراد بسیار که با باشگاههای دیگر ارتباط داشتند، به پدرم اصرار میکردند و حتی پول زیادی برای انجام انتقال من پیشنهاد کردند. اما او همیشه به دنبال مسیری بود که برای پیشرفتم اهمیت داشت و میتوانستم بیشترین لذت از فوتبال را در آنجا ببرم. تمرکز من روی دریافت مبلغ زیادی پول یا رسیدن به شهرت نبود. رویای من تبدیل شدن به یک بازیکن حرفهای بود. خیلی زود سازگار شدم و این احساس را داشتم که سالهاست در نانت حضور دارم. این موضوع خیلیها را شگفتزده کرد چرا که ناگهان در کنار بازیکنان دیگری چون خورخه بوروچاگا، کریستین کارمبئو و ژافت اندورام در ترکیب قرار گرفتم.
تیم نانت واقعا چقدر خوب بود؟ شما قهرمان فصل 95- 1994 شدید و فصل بعد به نیمه نهایی لیگ قهرمانان رسیدید… (میشل بلان، تور)
ما تیم بسیاری خوبی داشتیم و فوتبال خوبی را ارائه میکردیم. ما شایسته قهرمانی لیگ بودیم. ژان کلود سودو کلید موفقیتمان در آن فصل بود. او بازیکنان بسیاری را از آکادمی انتخاب کرد- پولی برای خرید دیگران وجود نداشت. این نیز مشکلی برای نانت بود چون نمیتوانستند تمام بازیکنان خوبشان را حفظ کنند و مجبور بودند برخی را بفروشند. آنها به پول نیاز داشتند. اما من به خوبی پیشرفت کردم و به عنوان یک بازیکن به تکامل رسیدم.
وقی جوان بودم، جلوتر بازی میکردم و حدود تولد 17 سالگیام بود که شروع به بازی در پست پشت مهاجم کردم- کمی شبیه به پدرم که بازیساز بود. وقتی برای اولین بار به ترکیب نانت راه پیدا کردم، به عنوان وینگر بازی میکردم؛ هرچند گاهی در پست هافبک میانی نیز به میدان میرفتم.
چطور در سال 1997 و فقط یک سال پیش از انتقال به اسپانیا به مارسی رفتی؟ ( آلفرد ساردو، مارسی )
نانت شروع به فروش بهترین بازیکنانش مانند کارمبئو، پاتریس لوکو، نیکولاس اوئدک و رینالد پدروس کرد. من احساس کردم دیگر جایی برای پیشرفت وجود ندارد اما سرمربی تیم نمیخواست اجازه جدایی من را صادر کند. در آن زمان ویکتور فرناندز سرمربی رئال ساراگوسا بود – که در سال 1995 در فینال جام در جام اروپا برابر آرسنال پیروز شد – و به جذب من علاقه داشت. اما من نمیخواستم آن موقع به آنها بپیوندم. رویای من انتقال به ایتالیا بود که در آن زمان بهترین لیگ اروپا شناخته میشد. این اتفاق رخ نداد بنابراین وقتی پیشنهاد مارسی مطرح شد، به من اجازه جدایی دادند.
من قراردادی 4 ساله امضا کردم اما شرایط خوب پیش نرفت چون مربی تیم (رولان کوربیس) از من در پستهای مختلفی از جمله دفاع راست بازی میگرفت. من از این موضوع راضی نبودم چون به فوتبال من نمیخورد. از آن لذت نمیبردم و نتوانستم در جام جهانی 1998 به تیم ملی فرانسه راه پیدا کنم. در آخر فصل اعلام کردم که میخواهم جدا شوم. باید اصرار میکردم اما موفق شدم- به سلتاویگو در اسپانیا پیوستم که فرناندز هدایتش را بر عهده گرفته بود.
بازی در آن تیم سلتاویگو که عملکردهای فوق العادهای برابر باشگاههای بزرگتر داشت، چگونه بود؟ (جیمز دیکسن، لندن)
در واقع از حضور در سلتا لذت زیادی بردم- ما تیم قدرتمندی داشتیم. باید بگویم که بهترین فوتبال را در اسپانیا بازی میکردیم. بارها رئال مادرید را شکست دادیم- در یک بازی با نتیجه 1- 5. در جام یوفا نیز شبهای بسیار خوبی داشتیم و تیمهایی چون لیورپول، استون ویلا، بنفیکا و یوونتوس را از سر راه برداشتیم. من در دو بازی گلزنی کردم که شامل گل دقیقه یک برابر یووه بود؛ دیداری که در آن 0- 4 برابر آنها پیروز شدیم. در آن زمان مانند هافبک میانی بازی میکردم چرا که بازیکنان هجومی بسیار خوبی داشتیم و من به پست جدیدم علاقمند شدم. متوجه شدم که در این پست بیشتر در بازی دخیل هستم و میتوانم تیم را مدیریت کنم- چون همیشه توپ در اطراف شماست. من با مازینیو بازی میکردم که در سال 1994 با برزیل قهرمان جام جهانی شده بود. چیزهای بسیاری یاد گرفتم و گاهی پس از تمرینات برای تمرین بیشتر با او میماندم. او به من نشان داد که دقیقا چطور به عنوان یک هافبک جاگیری کنم و این باعث شد که هر روز پیشرفت کنم. ما در طول دیدارها برای انجام وظایف خط میانی بین دفاع و حمله در حرکت بودیم؛ هرچند که وقتی جوانتر بودم بیشتر در خط حمله حضور داشتم! ( میخندد ) همیشه باید در سراسر زمین میدویدم.
انتقالت به رئال مادرید در سال 2000 چطور رخ داد؟ مدیر برنامهات بعدها فاش کرد که یک گزارش پلیس را برای انجام این انتقال جعل کرده که در آن ادعا شده بود هوادارن سلتا به ماشینت حمله کردهاند- این واقعیت دارد؟! ( راب کاری، دورست )
این حرف زده شد تا کتاب او جذابتر شود- همیشه نیاز به کمی تندروی در کتاب هست. (میخندد) نحوه انجام این انتقال متفاوت بود. باشگاههای بسیاری پس از اولین فصل حضور من در سلتا خواهان جذبم بودند اما مدیرعامل (هوراسیو گومز آرائوخو) علاقهای به فروش نداشت. پس از فصل دوم نیز شرایط همینطور بود. در نهایت من با پیوستن به والنسیا موافقت کردم و دوست داشتم به آنجا بروم اما آرائوخو هنوز نمیخواست من را بفروشد. مجبور بودم باز هم اصرار کنم. در نهایت پدرم برای مذاکرات وارد شد و تاکید کرد که باشگاههای بسیاری خواهان جذب من هستند که میتوانند پول بسیاری به سلتا پرداخت کنند. با این حال وقتی آرائوخو گفت که دوست دارد من به رئال مادرید بپیوندم، مکالمه کاملا تغییر کرد. پدرم گفت:” چرا این را از قبل نگفتی؟ رئال مادرید بهترین تیم دنیاست!” با این حال من باید صبر میکردم چرا که رئال در آن زمان در حال برگزاری انتخابات مدیریت بین فلورنتینو پرز و لورنزو سانز بود. به مدیرعامل والنسیا توضیح دادم که سلتا در حال فروش من به رئال است و او درک کرد. در همین زمان با سانز حرف زدم و به توافق رسیدیم. پس از آن سانز در انتخابات شکست خورد اما وینسنته دل بوسکه، سرمربی تیم، به پرز گفت که من را میخواهد. بنابراین پس از مدتها انتظار به مادرید پیوستم.
زندگی در برنابئو به عنوان یک کهکشانی چطور بود؟ (پاوان موهیندرو در اینستاگرام)
به محض پیوستن متوجه میشوی که در باشگاه متفاوتی هستی. آنها کتابهای قطوری درباره تاریخشان به شما میدهند. وقتی به آن نگاه میکنی، بلافاصله میفهمی که درباره قهرمانیهاست. این چیزی است که در ذهنت نقش میبندد. وقتی خوب بازی نمیکنی، شرایط سختی داری چون به صورت مداوم از سوی رسانهها تحت فشار قرار داری. آنها هر نوع مقایسهای انجام میدهند و به نتایجی شبیه به این میرسند که “این بازیکن به درد رئال نمیخورد”. هر روز همینطور است.
واقعا زندگی آزادی نداری؛ به مایملک رئال مادرید و هوادارانش تبدیل میشوی. در تورهای پیش فصل مانند تور تایلند، به هرجا که میرفتیم هیجان با ما همراه بود. شبیه حضور در دیزنیلند بود. (میخندد) در مادرید یاد گرفتم که نمیتوانم به مکانهایی خاص یا خرید بروم- این کار عملا غیرممکن بود. هروقت شبها از خانهات بیرون میرفتی، صدای حرکت پاپاراتزیها را میشنیدی. این زندگی متفاوتی بود.
این تیم کهکشانیها نامیده میشد اما این فقط یک اسم بود. هرچند بازی برای رئال مادرید بهترین چیزی است که در زندگی میتوانی به آن اشاره کنی. وقتی عملکرد خوبی داشته باشی، هواداران تو را به عرش میبرند. اما ممکن است برعکس آن هم رخ بدهد.
آیا در باشگاهی با ستارگان بسیار فشار زیادی را نیز در زمین حس میکردی؟ (داویندر مالی، شفیلد)
در ابتدا با فشار زیادی روبرو بودم. در پست فرناندو ردوندو بازی میکردم و او برای هواداران رئال مادرید یک بت بود- او علیرغم میل باطنی خود در آن تابستان از رئال جدا شده بود. در ماه اول حضورم وقتی توپ به من میرسید، تمام ورزشگاه من را هو میکردند. بسیار سخت بود. پدرم اصرار داشت که بدون توجه به هر اتفاقی، ادامه حضور من در زمین ضروری است. او گفت:” هرچه بیشتر بازی کنی، هواداران بیشتر به تو عادت میکنند. وقتی تیم پیروز شود، همه چیز را فراموش خواهند کرد.” و این اتفاقی بود که رخ داد. آنها کمی بعد به من علاقهمند شدند چرا که من کارم را انجام میدادم و ما به موفقیتهایی رسیدیم. در اولین فصل حضورم در این تیم قهرمان شدیم که اتفاقی بود که سالها برای این تیم رخ نداده بود و در فصل دوم توانستیم لیگ قهرمانان را فتح کنیم.
این احساس که چسب نگهدارنده آن تیم باشی، چطور بود؟ وقتی هم تیمیهایت دستمزد بسیار بیشتری میگرفتند، احساس میکردی واقعا چقدر برای تو ارزش قائل میشوند؟ (@spursdab در توییتر)
صادقانه احساس قدرشناسی و تحسین بسیاری از سوی هم تیمیها و مربیام (دلبوسکه) دریافت میکردم. یک مربی خوب ارزش واقعی تو در تیم را میبیند. او پست من را میدانست و این نکته کلیدی برای حفظ تعادل بود. در رئال مادرید شروع به تمرکز روی پست هافبک دفاعی کردم چرا که نیازی به تلاش زیاد در میانه میدان نبود وقتی چند نفر از بهترین بازیکنان هجومی جهان را در زمین داشتیم. میدانستم که میتوانیم با بازیکنانی چون رونالدو، زینالدین زیدان، رائول و لوییس فیگو، گلهای بسیاری به ثمر برسانیم؛ بنابراین چه نیازی بود که در جلوی زمین حضور داشته باشم؟ (میخندد) وظیفه من تنها این بود که کار را برای آنها آسان کنم. در ابتدا حتی گاهی در دفاع کنار فرناندو ایهرو به میدان میرفتم که رابطه بسیار خوبی با هم برقرار کرده بودیم. با این حال پس از آن تمرکز اصلی پستم روی خط دوم جلوی خط دفاعی قرار داده شد. داستانهایی درباره تفاوت دستمزد بین من و بعضی از دیگر بازیکنان وجود داشت اما من هرگز خودم را با کسی مقایسه نکردم. حواسم به این موضوع پرت نشد. هرگز در مذاکرات اصرار نکردم که “این را میخواهم چون فلانی آن را دریافت میکند”. همیشه تمام تمرکزم روی خودم بود.
رونالدو واقعا خوب بود، مگر نه؟ (زاک برتون، همل همپستاد)
او میتوانست قبل از هرکس دیگری چیزهایی را در زمین ببیند. زیدان هم همینطور بود. آنها در جایی واکنش نشان میدادند که بازیکنان دیگر نیاز به زمان داشتند. با بازی کنار چنین استعدادهایی احساس آزادی دارید. ما به خوبی ارتباط برقرار کردیم چون من پیش از آن در پست مهاجم و وینگر بازی کرده بودم- اگر گزینه پاس دادن نداشتم، میتوانستم دریبل هم بزنم. من فقط کارهای دفاعی انجام نمیدادم.
ما بازیکنان فوق العادهای داشتیم اما دلبوسکه نیز مربی بینظیری بود. حضور او سرنوشتساز بود. یازده بازیکن در زمین حضور داشتند اما 11 بازیکن هم روی نیمکت بودند- همگی بازیکنان بزرگ ملیپوش بودند. دلبوسکه به خوبی همه را مدیریت میکرد چرا که بازیکنان دقیقا میدانستند چرا در زمین هستند یا نیستند. او زیاد حرف نمیزد اما وقتی شروع میکرد، همگی گوش میدادیم.
چه اتفاقی در تابستان 2003 و زمان جداییات از رئال مادرید رخ داد؟ (فرانک هایمن در اینستاگرام)
پس از سومین فصل حضورم در آنجا، هیئت مدیره به من گفتند که از عملکردم بسیار راضی هستند و خاطرنشان کردند که دوست دارند در ابتدای فصل جدید با افزایش دستمزد به من پاداش بدهند. من از این موضوع خوشحال شدم. در بهترین تیم دنیا بودم بنابراین چرا باید به جای دیگری میرفتم؟ سپس دیوید بکام را خریدیم و وقتی از تور خارج از کشور برگشتیم به من گفته شدند که آن افزایش دستمزد دیگر ممکن نیست؛ من میتوانستم با شرایط قبلی تمدید کنم. وقتی پیشنهاد قبلی را به آنها یادآور شدم به من گفته شد که باید از این که برای رئال بازی میکنم خوشحال باشم و- به اصطلاح – باید از این که با قیمتی کم بازی میکنم، خوشحال باشم. احساس کردم کارم به پایان رسیدم و میخواهم جدا شوم.
در ابتدا هیچ پیشنهادی برای من وجود نداشت چون هیچ باشگاهی باور نداشت بتوانم از رئال جدا شوم. اما وقتی شروع به اصرار بیشتر کردم و موقعیت مشخص شد، خیلی زود بسیاری از تیمها پا پیش گذاشتند. به مدیران رئال مادرید درباره پیشنهادها گفتم اما آنها مدعی شدند که پیشنهادی دریافت نکردند. آنها احتمالا فکر میکردند که این موقعیت را میپذیرم و با باشگاهی دیگر صحبت نمیکنم. با این حال وقتی متوجه شدند که مشکل جدی است، میخواستند واکنش نشان دهند- اما خیلی دیر شده بود. آنها حتی پیش من آمدند و دستمزدی را پیشنهاد کردند که بعضی از ستارههای بزرگِ تیم دریافت میکردند. اما من تصمیم جدایی را در ذهنم گرفته بودم.
چه چیز تو را متقاعد کرد که به چلسیِ در دوره گذار بپیوندی که هنوز قهرمان لیگ برتر نشده بود؟ (لوئیس ادی از اینستاگرام)
من به چلسی رفتم چون آنها اول پیشنهاد دادند. پس از آن تیمهای دیگری مانند منچستریونایتد و اینتر خواهان من شدند که پیش از پیوستن به رئال هم برای جذبم اقدام کرده بودند. با توجه به اتفاقاتی که در مادرید رخ داده بود، به چلسی گفتم:” اگر جدا شوم به شما خواهم پیوست.” به آنها قول داده بودم. آنها هزینه زیادی برای خرید من کردند چرا که در آن زمان 30 ساله بودم اما با این حال رقم زیادی (16.8 میلیون پوند) برای جذب من پرداختند.
سالهای اولیه حضور در چلسی تحت سلطه رومن آبراموویچ چطور بود؟ چه چیزی در باشگاه تغییر کرد؟ (دومینیک هاوارد، تونبریج ولز)
چیزی که تغییر کرد این بود که آبراموویچ بازیکنان تراز اول جهانی را جذب کرد. این کاری بود که رییس خیلی خوب انجام داد چون پیش از آن چنین بازیکنانی به منچستریونایتد یا آرسنال میرفتند. من اول تحت هدایت کلودیو رانیری بازی کردم و پس از آن یک سال بعد بود که ژوزه مورینیو جانشین او شد. من رابطه خوبی با هر دو داشتم- من همیشه در طول دوران حرفهای رابطه خوبی با مربیانم داشتم.
فکر میکنی چلسی 08- 2004 باید به عنوان بهترین تیمی که قهرمان لیگ قهرمانان نشد، شناخته شود؟ این جز حسرتهای زندگی حرفهای تو است؟ ( اس آگبویه از فیسبوک )
این بزرگترین حسرت من نیست چون پیش از آن با رئال مادرید قهرمان لیگ قهرمانان شده بودم. نمیدانم که آن چلسی بهترین تیمی است که قهرمان نشده یا نه اما ما در آن رقابتها عالی بودیم. در پنج فصل حضور من در چلسی توانستیم چهار بار به نیمه نهایی برسیم که یکی از آنها شامل حضور در فینال در سال 2008 بود. باشگاههای بسیاری چنین آماری ندارند و بسیاری از آنها میلیاردها برای موفقیت در آن هزینه کردند. چلسی خیلی زود آن تیم را ساخت و همانطور که به فتح لیگ قهرمانان نزدیک بود، موفق شد در عرض چند سال به تمام موفقیتهای داخلی دست پیدا کند. معمولا برای ایجاد چنین روحیهای در یک تیم چند سال زمان لازم است. من به یاد دارم که وقتی در کنار هم برای دیدارها آماده میشدیم، کارت بازی میکردیم، آرام میشدیم و میخندیدیم. این احساس خوبی در تیم به وجود آورده بود. هیچ باشگاهی در دنیا نمیخواست در آن دوران برابر ما بازی کند.
چه فکری کردی وقتی ژوزه مورینیو پیش از بازی برابر بایرن مونیخ در سال 2005 ناگهان از سبد لباس بیرون پرید؟ آیا میدانستی او آنجاست؟! (دین جکس، لوستفوت)
وقتی وارد رختکن شدم، او آنجا بود- من شاهد ورود سبد لباس به رختکن نبودم. (میخندد) وقتی او را دیدم، کمی شگفتزده شدم. او طوری این کار را کرد که هیچکس از بیرون متوجه نشد. او فقط پیش از بازی آنجا بود تا توصیههایی به ما بکند. وقتی در بین دو نیمه برگشتیم، دیگر آنجا نبود.
با این که در فصل 08- 2007 همیشه در ترکیب ثابت نبودی اما در لیگ قهرمانان در تمام دیدارها به میدان رفتی. طی مسیر طولانی تا مسکو و سپس شکست خوردن چه احساسی داشت؟ (اولیور گرنت، بیسینگ استوک)
مشخصا ناامیدکننده بود. وقتی بسیار نزدیک هستی، عطش بسیاری داری؛ خصوصا که من میخواستم آن لیگ قهرمانان را به دست آوردم تا جام را به آبراموویچ بدهم. او چیزهای زیادی به ما بخشید بنابراین ما هم میخواستیم جبران کنیم. شکست در ضربات پنالتی ناراحت کننده بود. من در لیست ایستادن پشت ضربات خیلی بالا نبودم. من در بازی کردن بهتر هستم- پنالتی تخصص من نیست! (فوفورتو: چرا پس از آن فینال از چلسی جدا شدی؟) میخواستم به فرانسه برگردم تا نزدیک خانوادهام باشم. در طول دوران حرفهای دور از خانه بودم. وقتی شانس حضور در پاریسنژرمن را داشتم، آبراموویچ به من کمک کرد که به شکل خوبی جدا شوم و هیچ خواستهای نداشت؛ با این که هنوز با چلسی قرارداد داشتم.
شنیدن درباره “پست ماکلهله” چه احساسی دارد؟ چه کسی این را بر سر زبانها انداخت؟ آیا این تحسین و معیار برایت ارزشمند است؟ (بن مارسدن در اینستاگرام)
فکر میکنم گزارشگران و مفسران تلویزیون در ابتدا آن را گفتند. این اتفاق در طول سالهای پایانی حضورم در چلسی رخ داد. البته که افتخار بزرگی بود چون هر بازیکنی دوست دارد چیز خاصی در فوتبال باقی بگذارد. از این موضوع سپاسگزار بودم- این باعث شد باورکنم که خوب کار کردم.
دوبار در طول زندگی حرفهای پس از خداحافظی بار دیگر به تیم ملی فرانسه برگشتی. دقیقا چه اتفاقی رخ داد؟ (کریستوف برگر، لندن)
تیم فرانسه مشکلاتی داشت و خطر عدم صعود به جام جهانی 2006 بیخ گوشمان بود. من به همراه زیدان و لیلیان تورام بار دیگر (توسط ریموند دومنک) دعوت شدیم چرا که در باشگاه هنوز در سطح بالایی قرار داشتیم. اما این واقعا یک دعوت نبود؛ بیشتر یک اجبار بود- چون نمیخواستم برگردم. من با چلسی توافق کرده بودم که تنها روی آنها تمرکز کنم اما وقتی فهرست فرانسه اعلام شد، مجبور شدم برگردم. وقتی برگشتیم چند بازی باقی مانده بود که شامل دیداری مهم در ایرلند بود. ما توانستم به لطف گل تیری آنری با نتیجه 0- 1 به پیروزی برسیم و در آخر صعود کنیم.
پس از جام جهانی که به فینال هم رسیدیم تصمیم گرفتم بار دیگر خداحافظی کنم اما پس از آن از من خواسته شد که به صعود فرانسه به یورو 2008 کمک کنم. موافقت کردم که بمانم و به یورو صعود کردیم هرچند در دور گروهی پس از شکست برابر هلند و ایتالیا حذف شدیم. سپس من دست از بازی کشیدم.
چه احساسی به دوران حضور در پاریسنژرمن داری؟ پیش از تغییر مالکیت به این باشگاه رفتی، در حالی که آنها فصل پیش از آن در آستانه سقوط بودند. شرایط چقدر زود تغییر کرد؟ (چارلی کی در اینستاگرام)
من خاطرات خوبی از دوران حضورم در پاریس دارم. ما توانستیم تیمهای برتر را به چالش بکشیم و به جای فرار از سقوط، شروع به کسب سهمیه لیگ اروپا کردیم. باشگاه به ثبات بیشتری رسید. من سه سال آنجا بودم و پیاسجی در آن دوران بازیکنان خوبی مانند لودوویک ژولی از رم و گرگوری کوپه از اتلتیکو مادرید را جذب کرد. من سعی کردم به بعضی بازیکنان جوان در تیم مانند مامادو ساخو کمک کنم که پیشرفت کنند. به آنها این باور را بدهم که میتوانند بازیکنان بزرگی باشند که شانس حضور در باشگاههای بزرگ در آینده را داشته باشند.
پس از پایان دوران بازی در سال 2011 میخواستم در فوتبال بمانم. ترک آن کار دشواری بود و من میخواستم تجربیاتم را منتقل کنم- تمام چیزهای مثبتی که در طول دوران حرفهای به دست آورده بودم. وقتی به دوران حرفهایام پایان دادم، در پیاسجی ماندم و کنار لئوناردو، مدیر فوتبال باشگاه، کار کردم. اما مرد کار دفتری نبودم و لئوناردو پس از چند ماه پیشنهاد داد که از کارلو آنچلوتی، مربی جدید، روی نیمکت حمایت کنم- لیگ و بازیکنان و زبان را میشناختم. این ایده خوبی برای من بود چون میتوانستم تجربیات موثر مربیگری نیز پیدا کنم. من چند فصل دستیار کارلو و لوران بلان شدم و در نهایت تصمیم گرفتم خودم سرمربی باشم.
تجربه مربیگری تا به این جا چطور بوده است؟ در سال 2014 دوران سختی در باستیا داشتی- چه چیز درست پیش نرفت؟ (روث گرین، تورنتو)
وقتی به آنجا رفتم، تیم بسیار کوچکی داشتیم و پولی برای خرید بازیکنان وجود نداشت. بنابراین مجبور شدیم چند بازیکن آزاد را بررسی کنیم و من توانستیم بعضی از آنها را برای پیوستن به باشگاه متقاعد کنم. شروع به ساختن تیم کردم اما این کاری زمانبر است. با این حال وقتی نتیجه نمیگیری، باشگاه نمیتواند صبر کند- این شرایط کاری است که در آن هستی. حتی اگر زیدان هم باشی فرقی ندارد؛ شرایط اینطور است و من این کار را پذیرفتم. به یاد دارم که با آنچلوتی حرف زدم و او به من گفت که وقتی شروع به سرمربیگری کرد، شرایط برای او نیز دشوار بود- او باید راه خودش را یاد میگرفت. مهم است که تسلیم نشوی. پس از ترک باستیا در حدود یورو 2016 به عنوان ناظر فنی یوفا انتخاب شدم. در همان زمان نیز مدیر ورزشی موناکو بودم که یکی از کارهایم متقاعد کردن کیلیان امباپه برای ادامه حضور در این تیم بود.
چه چیزی از مربیگری را دوست داری و کدام مربی روی تو تاثیرگذار بود؟ (جمال تیلور، هادرسفیلد)
من مربیگری را دوست دارم چون بسیاری از بازیکنان هرگز به پتانسیلی که دارند، ایمان پیدا نمیکنند. این چیزی است که من دوست دارم: پیشرفت و بهبود بخشیدن بازیکنان با استعداد. من رابطه خوبی با آنها دارم چون صریح هستم- واقعیت را به آنها میگویم و کاری که خوب انجام میدهند یا خوب انجام نمیدهند را برایشان توصیف میکنم. این چیزی بود که درباره مورینیو دوست داشتم. او یک قهرمان است و واقعیت را به شما میگوید- میتوانید با او صحبت کنید و او به شما خواهد گفت که چه چیز درست و چه چیز غلط است. این بسیار حیاتی است. البته که به بازیکنانی که دارید، بستگی دارد چرا که برخی قویتر از دیگران هستند. معمولا باید درباره سبک بیان کردن مطالب محتاط باشید. باید لحظه مناسب را بشناسید و با آنها برابر شوید.
چه چیزی برای بازگشتن به چلسی در سال 2019 وسوسهات کرد و این روزها نقشت در باشگاه چیست؟ (آرچی اتکینسن، ردینگ)
بازگشت به استمفوردبریج با بعضی از هم تیمیهای سابق مانند فرانک لمپارد و پتر چک خوب بود. من به عنوان راهنمای فنی برای آکادمی و بازیکنان قرضی کار میکنم که به نظرم بسیار جالب است چون با بازیکنانی از دپارتمانهای متفاوت سر و کار دارم. با بازیکنان درباره عملکردشان در زمین و پیشرفت شخصیشان بیرون از زمین حرف میزنم.
این پست به من تجربیات جدیدی داد که به خوبی به تجربیات سالیان گذشته اضافه شده که دیسیپلین متفاوتی را مانند حضور در نقشهای مدیریتی تجربه کردهام. این درک بهتری از همه سیاستهای داخل فوتبال به من داد که وقتی بازیکن هستی متوجه آنها نمیشوی. وقتی زندگی حرفهای را به پایان میبری، فوتبال کاملا متفاوت میشود. این تجربیات باعث میشود که مربی انعطاف پذیری نیز باشم. من هنوز روی این مسائل تمرکز دارم چون عاشق این کار هستم اما نیاز به زمان برای یک پروژه خوب دارم. در حال حاضر به خوبی در پست خودم در چلسی پیشرفت میکنم که بسیار رضایتبخش است.