20 سال بعد؛ از فصل تاریخی ورونا چه در یادها مانده است؟
هفتیک- اثرکلاسیک “یک فصل با ورونا”، نوشته تیم پارکس، فراز و نشیبهای یک سال هواداری از باشگاه فوتبال نه چندان مطرح هلاس ورونا که برای بقا در سری A تلاش می کرد را روایت میکند. کتاب البته فقط درباره فوتبال نیست. ذات هوادار بودن را کندو کاو کرده و همزمان تاریخ، سیاست، فرهنگ و جامعه ایتالیا را نیز بررسی میکند. امسال در بیستمین سالگرد آن فصل حماسی بهترین زمان برای اندیشیدن به آن ماجرای شگفتانگیز و یک کتاب عالی است.
ورونا در آغاز فصل 01- 2000 شروع خوبی داشت و در 6 مسابقه فقط یکبار شکست خورد اما فرم آنها با رفتن از پاییز به زمستان شدیداً افت کرد و سقوط به قعر جدول سرعت گرفت. آنها در بهار مجدداً اوج گرفتند و پیروزی خانگی 5-4 در برابر بولونیا، یک پیروزی معجزه آسای دقایق پایانی بر پارما در زمین حریف و یک برد برابر پروجا در هفته آخر فصل، آنها را برای فرار از سقوط به دیدار پلیآف رفت و برگشت برابر رجینا رساند. ماجرا را با اعلام نتیجه ضایع نمیکنم اما بازی بسیار دراماتیک بود.
شیوه پرشور نویسندگی پارکس، خواندن کتاب 447 صفحهای یک فصل با ورونا را به تجربهای دلنشین تبدیل کرده است. تشریح کامل پارکس از بخشهای خاصی از بازی محسور کننده است و گزارشهای روشن پارکس، درامها، شادیها، اتفاقات، صداها و رایحههای کوروا (بخشی از ورزشگاه)، خشم، تنفر، عذاب و حماقت بچهگانه را به طور دقیق پیش چشم میآورد؛ در حالیکه مشاهدات مختصر و مفید او (“عطش هواداران برای بیعدالتی”) بسیار دقیق هستند.
باشگاه
ورونا بیست سال پیش درگیر نبردهای سخت برای فرار از سقوط و یا صعود مجدد بود. تیمی بدون اَبَر ستاره و وضعیت مالی نامناسب، برخورداری از هوادارانی بسیار وفادار و در برخی اوقات بحث برانگیز یک وزنه بود. هیچ چیز تغییر نکرده است. باشگاه همچنان بین دو رده بالای فوتبال ایتالیا در نوسان است و هوادارانش نزد بسیاری از اعتبار چندانی برخوردار نیستند اما همچنان سرسخت هستند و به تاریخچه طولانی و موفقیتهای کمشمارشان افتخار میکنند.
ورزشگاه
همانطور که هر کسی که اخیرا از آن دیدن کرده است، به شما خواهد گفت ورزشگاه مارک آنتونیو بِنتِگودی تغییر آنچنانی نکرده است. در حقیقت این ورزشگاه نه چندان پرزرق و برق از زمانیکه برای جام جهانی 1990 ایتالیا بازسازی شد، تغییر چندانی نکرده است. گنجایش این ورزشگاه 39211 نفر است و دارای یک پیست هشت خطه دو میدانی است که سالها استفاده نشده است.
ورزشگاه بنتگودی مانند بسیاری دیگر از ورزشگاههای ایتالیا در مالکیت شهرداری بوده و به باشگاه ورونا (و کیوو) برای مسابقات خانگی اجاره داده میشود. این امکانات برای نیازهای یک باشگاه فوتبال امروزی اصلاً مناسب نیست. برنامههای مختلفی در گذر زمان برای بازسازی آن ارائه شده است که پیشنهاد اخیر برای تخریب ورزشگاه و ساخت یک ورزشگاه دارای آخرین امکانات را نیز شامل میشود. تا به امروز هیچ مورد ملموسی تحقق پیدا نکرده است. ورزشگاه بنتگودی علیرغم کمبودهایش همانند 20 سال قبل برای تماشای فوتبال مکانی پر شور و شعف است.
رئیس
جامباتیستا پاستورِلو، رئیس خسیس باشگاه ورونا، فردی است که نظرات در موردش بسیار متفاوت است. هواداران از او به دلیل شیکپوشی، حس خود برتربینی، اصل و نسب وینچنزایی و بیشتر از همه عدم سرمایهگذاری در باشگاه متنفر بودند. پاستورلو پس از تحمل آزار و توهین در اواخر فصل 2000-1999، در فصل 01-2000 از مدیریت فاصله گرفت. پارکس با شگفتی او را علیرغم شهرتش، فردی خون گرم دید. پاستورلو مدعی است که در یک دوره کاری طولانی مدت و متنوع، الساندرو دل پیرو، جیان لوئیجی بوفون، آدریان موتو، مائورو کامورنزی و آلبرتو جیلاردینو را کشف کرده است.
رابطه او با هواداران بدتر و بدتر شد و در سال 2006 باشگاه را واگذار کرد. او بعدها به عنوان معاون باشگاه جنووا به کار مشغول شد و با همت یک مربی جوان به نام جانپیرو گاسپرینی، باشگاه را به سطح اول فوتبال ایتالیا یعنی سری A رساند. پاستورلو در سال 2013 به دلیل مجموعهای از بینظمیهای مالی در زمان ریاست در ورونا تفهیم اتهام شد. سالهای متعدد دادخواهی شهرت او را لکهدار کرد. فعالیت پاستورلو در فوتبال اینک به استعدادیابی محدود شده است و اخیرا در کشف موسا جوارا، بال اهل گامبیا که در پیروزی فصل گذشته بولونیا برابر اینتر گل زد، دستی داشت. فدریکو پسر پاستورلو اکنون به عنوان یک مدیر برنامه در فوتبال مشغول است و روملو لوکاکو، کاسپر اشمایکل، و آنتونیو کاندروا از موکلین او هستند.
مائوریتزیو ستی، رئیس فعلی باشگاه ورونا، هم با سرمایهگذاری محدودش در باشگاه، هواداران را ناامید کرده است.
سرمربی
ورونا با مربیگری یک مرد جوان مبتکر و کاریزماتیک بنام چزاره پراندلی در سال 99-1989 به قهرمانی سری B ایتالیا رسید. او در فصل بعد با پانزده بازی بدون شکست از جمله پیروزی بر یوونتوس و لاتزیو توانست تیم را در سری A حفظ کند. اما پس از اختلاف با رئیس باشگاه در همان تابستان ورونا را ترک کرد (اگر قرارداد پراندلی تمدید شده بود پارکس عجب کتابی میتوانست بنویسد). پراندلی در باشگاه فیورنتینا و تیمی ملی ایتالیا به موفقیت دست یافت و ایتالیا را به فینال یورو 2012 رساند.
در تابستان سال 2000 آتیلیو پروتی یک مربی پنجاه و اندی ساله که دائما در حال تغییر باشگاه بود و ورونا در فصل 96- 1995 با مربیگری او صعود کرده بود، جایگزین پراندلی شد. پروتی علیرغم موفقیتهای قبلی هیچگاه در سری A مربیگری نکرده بود و در ایجاد انگیزه در بازیکنانش به مشکل خورد.
او در پارکس تأثیر مثبتی نگذاشت و پارکس او را “فردی میانه رو و بیش از حد مهربان توصیف کرد. او عینک میزند با چانهای کوچک.” زمانیکه پارکس با او در یک پرواز همسفر بود، از اینکه این مربی کمحرف یک رمان کِن فولِت را در تمام طول سفر مطالعه کرد، نومید شد. پروتی ورونا را در پایان فصل 01-2000 ترک کرد و در ادامه در باشگاههای باری، امپولی، جنوا، پیاچنزا، و لیورنو به مربیگری پرداخت. او پس از یک دوره کاری پنجاه ساله در سال 2014 بالاخره بازنشسته شد.
بازیکنان
تیم در تابستان 2000 با جدا شدن سباستین فرِی، جانلوکا فالسینی، فابریتزیو کامراتا، و آلفردو آلیهتی به دنبال سرمربیشان، از هم پاشید. تیم تقریبا از نو ساخته شد. بازیکنان جدیدی از جمله آدریان موتو، آلبرتو جیلاردینو، امیلیانو بوناتزولی، ماسیمو اودو، و مائرو کامورانزی به تیم اضافه شدند. آنها بازیکنانی جوان و با استعداد اما بیتجربه بودند.
خارجی
از آدریان موتو، یک مهاجم رومانیایی که توسط اینتر رد شده بود، برای اولین بار پس از گل زدن و شادی پرشورش در Partita della fede (بازی ایمان؛ دیداری دوستانه که در حضور پاپ برگزار شد) در کتاب یاد شد. او قطعاً سناریو را نخوانده بود زیرا این مسابقه قرار نبود برندهای داشته باشد چه رسد به خوشحالی از زدن گل. موتو در آن فصل 6 گل ( 12 گل در فصل بعد) برای ورونا به ثمر رساند و سپس برای باشگاههای پارما، چلسی، یوونتوس و فیورنتینا بازی کرد. یک استعداد مهیب در زمین فوتبال اما به سختی قابل کنترل در خارج از آنکه هیچگاه از بحث و مجادله دور نبود و بعدها محرومیتهایی را به دلیل مثبت شدن آزمایشهای دوپینگ تحمل کرد.
بازیکن شگفتانگیز
آلبرتو جیلاردینو در زمان پیوستن به ورونا در تابستان سال 2000 هجده ساله بود. این مهاجم بعدها برای پارما، میلان، و فیورنتینا هم بازی کرد و به یکی از موفقترین گلزنان تاریخ سری A تبدیل شد. او 188 گل به ثمر رساند که با آمار الساندرو دل پیرو و جوزپه سینیوری برابری میکند و یک مدال قهرمانی جام جهانی را نیز بهدست آورد. او اکنون سرمربی تیم سیهنا در سری D است.
اوریوندو
مائورو کامورانزی که با اصل و نسب ایتالیایی، در آرژانتین متولد شده بود، هم بعد از بازی برای هلاس در فصل 01-2000، دوران درخشانی را در قالب یک بازیکن پشت سر گذاشت. او 55 بار برای تیم ملی ایتالیا بازی کرد و درکنار جیلاردینو، هم تیمی سابقش در ورونا، جام جهانی 2006 را فتح کرد.
پارکس با ترسیم یک تصویر واضح، کامورانزی را چنین توصیف میکند:” کوچک با بدنی بشکه مانند، کاسکتی از موی سیاه اسپانیولی، این پسر ترکیبی از خشم و استعداد است. او عصبانی میشود. او فریاد میزند. میدانید که قبل از پایان فصل از بازی اخراج خواهد شد. در برخی اوقات به اندازهای برای زیرک بودن مصمم است که توپ را از دست میدهد. پاهایش را با چنان سرعتی این طرف و آن طرف کرده که خودش را هم فریب میدهد و آنچه را که میخواست انجام دهد از یاد میبرد.”
(توضیح مترجم: اوریوندو (Oriundo) لقبی بود که به بازیکنان آرژانتینی که در اواخر دهه 1920 و اوایل دهه 1930 به ایتالیا رفتند و در نهایت برای تیم ملی این کشور بازی کردند، داده شد و همچنان برای بازیکنان ایتالیایی با ریشه آرژانتینی استفاده میشود.)
سرباز
باید از ماسیمو اودو، یکی دیگر از بازیکنان فاتح جام جهانی 2006 نیز یاد کرد. مدافع بیتجربه ورونا در فصل 01-2000 مشغول گذراندن دوران سربازی خود بود و در نتیجه نیمی از هفته را با تمرین با تیم پرداخته و نیمه دیگر هفته را در پادگان به تمیز کردن اسلحهها و تمرینات میدانی مشغول بود. البته با انحلال خدمت نظامی اجباری در ایتالیا در سال 2005 برای بازیکنان امروزه دیگر جای نگرانی نیست.
خبرنگار
ماتئو فونتانا که به عنوان خبرنگار ورونا برای نشریه گاتزتا دلو اسپورت در آن زمان کار میکرد، در دانشگاه تورین مشغول گذراندن مراحل پایانی تحصیلاتش در رشته وکالت بود. برای پارکس که مشغول کند و کاو در تاریخچه باشگاه بود، فونتانا یک منبع ارزشمند مشورتی و اطلاعاتی به حساب میآمد. بازیکن مورد علاقه فونتانا میکله کوساتو، یک بازیکن بومی بود که چند گل حیاتی برای تیم به ثمر رساند؛ از جمله گل دیرهنگام پیروزیبخش برابر پارما در بازی ما قبل آخر فصل. آن پیروزی غیرمترقبه، ورونا را به دیدار پلیآف با رجینا برای فرار از سقوط رساند. بیست سال بعد فونتانا آن را چنان به یاد میآورد که گویی همین دیروز بود. فونتانا تایید میکند که کتاب در خارج از ایتالیا بیشتر دیده شد. این کتاب با عنوان Questa pazza fede (این اعتقاد دیوانه) به ایتالیایی ترجمه شد، اما اسقف ورونا در اظهارنظری فراموش نشدنی اعلام کرد که این کتاب باید سوزانده شود.
نویسنده
پارکس همچنان درباره زندگی در ایتالیا مینویسد و در حقیقت آخرین کتاب او زندگی ایتالیایی نام دارد اما دیگر در ورونا اقامت ندارد و تیم را از دور دنبال میکند و به ندرت در کوروا حاضر می شود. من سال گذشته از طرف نشریه هواداری Crazy faithful با او گفتگو کردم و او علاقهای به نوشتن دنباله کتاب نداشت. او گفت:” هواداری به صورت موج میآید. فوتبال در زمانیکه به آن نیاز دارید حاضر است. در آن سال زمانی که با Brigate Gialloblu (هواداران افراطی ورونا) به همه مسابقات سفر کردم، بخش شگفتانگیزی از زندگی مرا تشکیل داد و تجربه فوقالعادهای بود. ما فقط فوتبال زندگی کردیم، برای بازهای خارج از خانه برنامهریزی کردیم، دوستان جدیدی پیدا کردم و هر هفته از شدت فریاد صدایم میگرفت. نمیخواهم آن تجربه را با چیزی که نمیتواند آن انرژی دیوانه را جذب کند، از بین ببرم.”
باعث تأسف است اما تصور میکنم که باید به کتاب اول قانع باشیم. یک فصل با ورونا هنوز یک کتاب خواندنی است. همچنان محسور کننده و مناسب همانند 20 سال قبل؛ و بهترین زمان برای بازبینی آن فصل پر فراز و نشیب در حالیکه موجی از خوشبینی بار دیگر ورونا را احاطه کرده است.
عالی بود