60 اسطوره تاریخ لیگ برتر؛ متئو لیتیسیه (45)
هفتیک- ژاوی هرناندس در سال 2016 در مصاحبه با مجله فورفورتو گفت:” در کاتالونیا، هر هفته دوشنبهها، به مدت نیم ساعت بهترین گلهای لیگ برتر را تماشا میکردیم. هر هفته مت لیتیسیه در این برنامه حضور داشت. هر هفته آن هم با گلهای استثنایی و تماشایی. ما میگفتیم “این لیتیسیه فوقالعاده است و هیچوقت در تیم بزرگی بازی نکرد. در ساوتهمپتون ماند. استثنایی است. میتواند برای هر تیمی بازی کند.” در خانه ما فکر و ذکر همه او بود.”
نه دنیس برگکمپ، نه آلن شیرر و نه حتی اریک کانتونا. اسطوره خانه هرناندزها در ورزشگاه 15 هزار نفری در شهر کوچکی در انگلیس با موهایی ژولیده و پیراهن سایز ایکس لارج و نامرتبش، همواره امیدوار بود که جلوی سقوط تیمش به دسته پایینتر را بگیرد.
شاید کمی دور از ذهن باشد که قهرمان جام جهانی و یکی از کلیدیترین اعضای یکی از بهترین تیمهای تاریخ، هوادار اسطوره طرفداران ساوتهمپتون باشد ولی شکی نیست که مت لیتیسیه برای آنهایی که در دهه 90 حضوری دائمی در ورزشگاه دِل داشتند، شخصیت بسیار مهمی است. با این حال، هنوز هم یادآوری این نکته که 39 صفحه پایانی کتاب بیوگرافی او که سال 2010 منتشر شد، به قدردانی هواداران از او اختصاص یافته، شوکهکننده است. 39 صفحه!
هواداری به نام سو نوشته:” تماشای بازی کردن تو، یکی از خالصترین لذتهایی است که در زندگی بردهام. ممنونم که پیش ما ماندی- شاید ما چندان پر زرق و برق نبودیم، شاید در برنامه Match Of The Day، آخرین تیمی بودیم که نشان داده میشدیم، شاید زیاد نبردیم ولی با حضور تو در تیم، این چیزها مهم نبود.”
او که با 16 سال حضور وفادارانه خود در ساوتهمپتون، در تمام کلکسیونها و گلچینهای گلهای استثنایی حضور دارد، همچنان رفتاری سخاوتمندانه با هوادارانی دارد که برایشان زحمات بسیاری کشیده بود. برای مثال لیتیسیه برای یک تیم مدرسهای که شرایط مالی خوبی نداشت، لباس ورزشی تهیه کرد و پس از اینکه آنها در رقابتهایی که در آن شرکت داشتند قهرمان شدند، به عنوان پاداش برایشان یک “ناهار درست و حسابی” خرید. (همچنین داستانی در بین فوتبالیها شایعه شده که لیتیسیه پس از هتتریک در دیدار تیم دوم انگلیس مقابل تیم دوم روسیه، به مادرش التماس میکرد که برایش ماهی و سیب زمینی درست کند، آن هم در سن 29 سالگی…)
آرون سوین از شهر دانستیبل نوشته:” او به ما امید را هدیه داد، وقتی که فکر میکردیم هیچ امیدی وجود ندارد.” در دورهای که ساوتهمپتون کوچکترین تیم نوظهور لیگ برتر بود-که در کوچکترین ورزشگاه هم بازی میکرد- دائما به یک اتفاق ویژه نیاز داشتند که بر خلاف انتظارات شرایط را رقم بزنند و جایگاهشان را در لیگ برتر حفظ کند. این لیتیسیه بود که هر بار این اتفاق ویژه را رقم میزد و هر بار هم با شکوهتر از بار قبل.
آن گل راه دور که از بالای دستان تیم فلاورز در مقابل بلکبرن وارد دروازه شد، آن شوت دیدنی مقابل نیوکاسل، دیگر گل دیدنیاش مقابل نیوکاسل، آن گل چیپ و سپس بیخیالی پس از آن، مثل کانتونا در دیدار با ساندرلند و آن گلش در پیروزی مقتدرانه 6-3 مقابل منچستریونایتد کانتونا و در نهایت گلش در آخرین بازی در دِل (ورزشگاه سابق ساوتهمپتون).
برای ساوتهمپتون- که تماما در جنگ برای فرار از سقوط بود، بازیکنانی مثل علی دیا را خریداری میکرد و جایگاه لرزانی داشت- بازیکنی مثل لیتیسیه که تواناییاش در پیروز کردن تیم در بازیها نبوغآمیز بود، فراتر از یک ستاره بود. او ستاره شهر شده بود. به او لقب “خدا لی” را داده بودند. ولی باقی دنیا هیچگاه چنین نگاهی به او نداشت.
با احترام به هم تیمیهای سابق لیتیسیه، وقتی شما تنها بازیکن درجه یک تنها تیم شهر هستید، همواره جایگاه ویژهای خواهید داشت. او کسی بود که به قدری برای این باشگاه و شهر اهمیت داشت که فقط با رفتن به مرکز خرید مارلندز یا سینزبری، میتوانست یک آشوب محلی ایجاد کند.
او که در گوئرنسی در جزایر مانش به دنیا آمده، قرار بود در فوریه 1997 در دیدار حساس مقدماتی جام جهانی، برای انگلیس مقابل ایتالیا در ورزشگاه ومبلی به میدان برود و این خبر، خبر اصلی اخبار تلویزیون و رادیو در صبح بازی بود. این اطلاعات، توسط برادر لیتیسیه یعنی کارل برای رادیو بیبیسی گوئرنسی در عصر روز قبل افشا شده بود.
حضور او در تیم ملی اتفاقی بود که هواداران ساوتهمپتون و رسانههای محلی از سال 1994 تقاضای آن را داشتند. او تنها در همین دوره برای انگلیس بازی کرد و در 6 بازی از این 8 بازی به پیروزی رسید. (واقعیت این است که در مجموع 7 بازی بود زیرا در بازی ششم که دیداری دوستانه در سال 1995 مقابل جمهوری ایرلند بود، با هجوم هواداران به داخل زمین در دقیقه 27، بازی نیمهکاره ماند).
این روزها دیدن بازیکنان ساوتهمپتون در پیراهن انگلیس خیلی هم عجیب نیست- در طول 8 سال پس از آنکه آنها به لیگ برتر برگشتند، 10 بازیکن ساوتهمپتون 47 بازی برای انگلیس انجام دادند. ولی بین فاصله زمانی جدایی تیم فلاورز در سال 1993 به مقصد بلکبرن و حضور وین بریج در تیم ملی انگلیس در سال 2002، لیتیسیه تنها بازیکن ساوتهمپتون بود که برای انگلیس بازی کرد.
اما قرار گرفتن او در بین بزرگترین ستارههای دهه 90 لیگ برتر، تنها با بازنویسی تاریخ عملی شد. هر چند که او عنوان بهترین بازیکن جوان سال 1990 را از آن خود کرد و در فصل 94-1993، 25 گل در لیگ به ثمر رساند، ولی در شمال جاده M27 او جایگاه امروزیاش به عنوان یک سوپراستار واقعی و بازیکنی جادویی را نداشت. این تفکر در بین مردم رواج داشت که او یک بازیکن بیقواره است که نمیتواند در بالاترین سطح دوام بیاورد. در مقالات آن موقع تاکیدی وجود دارد که او را به سختی میتوان “یک بازیکن برجسته” دانست. و از نگاهی، همینطور هم بود.
در دوران پیشا یوتیوب و پیشا شبکههای اجتماعی، بازیهای فوتبال زنده کمتر از تلویزیون پخش میشدند (در اوایل دوران لیگ برتر، شبکه اسکای در طول فصل شاید سه یا چهار بازی از ساوتهمپتون پخش میکرد) و برنامه Match Of The Day هم به پخش گلها و کارت قرمزهای بازیهای کم اهمیتتر بسنده میکرد. لیتیسیه توسط بسیاری شناخته میشد ولی نه همه فوتبالیها.
البته اینطور هم نبود که او از نگاهها جا مانده باشد- در سه بازی او در فصل 94-1993 که از تلویزیون پخش شد، او 5 گل زد که شامل هت تریک مقابل لیورپول و یک گل دیدنی که نمیتوان توصیفی کمتر از “جنگجویان خیابانی 2″ برایش به میان آورد، میشود. ولی هیچ کمپینی در رسانههای ملی برای انتخاب لیتیسیه در تیم ملی انگلیس وجود نداشت. شاید برخی راجع به او نظر میدادند، شاید یک کارشناس از او تعریف میکرد ولی در مجموع، همه قبول کرده بودند که یک بازیکن ساوتهپتون جایی در سطح ملی ندارد و در ابتدا باید خودش را در تیمی دیگر ثابت کند.
دیدار مقابل ایتالیا در سال 1997، اولین بازی او برای انگلیس بود و در نهایت هم به آخرین بازی رسمی او برای تیم ملی تبدیل شد. تیم گلن هادل با نتیجه 1-0 مقابل تاکتیکهای برتر چزاره مالدینی شکست خورد و لیتیسیه، زمان و فضای کافی برای نشان دادن تواناییهایی که در تیم ابدی و همواره ضعیفش به نمایش گذاشته بود، پیدا نکرد.
علت این موضوع (فرصت محدود در تیم ملی انگلیس) به بهترین شکل در اوایل همین بازی به تصویرکشیده شده، زمانیکه توپ در محوطه جریمه ایتالیا زیر پای لیتیسیه افتاد. او توپ را با یک ضربه مهار کرد، پای راستش را به عقب برد و انتظار میرفت که توپ وارد دروازه شود، مثل همان گلهای فراوانی که از او در ساوتهمپتون دیده بودیم. زمانیکه او توپ را شلیک کرد، چیرو فرارا متوجه خطر شد و خودش را مقابل توپ قرار داد. گلن مور، روزنامه نگار ایندیپندنت در آن موقع نوشت:” فرارا واکنشی بسیار سریعتر از واکنش مدافعان لیگ برتر داشت”.
دیگر موقعیت او نیز در پایان نیمه اول ایجاد شد؛ زمانی که او پاس دیوید بتی را از بالای سر دروازهبان جلو آمده ایتالیا، آنجلو پروتزی، عبور داد ولی توپ حتی از بالای تیرک هم عبور کرد. واکر در آن بازی به خاطر اشتباهی که روی گل دقیقه 19 جانفرانکو زولا داشت، مقصر شناخته شد ولی وضعیت لیتیسیه هم چندان بهتر نبود و یک خبرنگار او را “زرق و برق بیفایده” توصیف کرد.
در واقع، لیتیسیه در سطح ملی، از روزهای اوجش به دور بود ولی همچنان عجیب است که او دیگر برای تیم ملی انگلیس بازی نکرد. طبیعتا گفته میشود که او با بازی کردن در ساوتهمپتون از قافله جا ماند؛ هر چند که خودش بعدا اعلام کرد که شهرت خصوصیت تنبل بودن او، بیش از وفاداری به باشگاه، فرصت بازی کردن در تیم ملی انگلیس را از او گرفت. این موضوعات و همچنین عصبانی کردن هادل (سرمربی وقت انگلیس) با رد پیشنهاد چلسی، زمانیکه هادل مربیاش بود…
اینکه در سال 1990 لیتیسیه در لحظات پایانی، تصمیمش در مورد پیوستن به تاتنهام- باشگاهی که در کودکی هوادارش بود- را عوض کرد، شایعهای نزدیک به واقعیتی است. علت این اقدام او این بود که نامزدش دوست نداشت که به لندن نقل مکان کنند. شایعات دیگری هم در مورد پیشنهادات لیتیسیه وجود دارد مثل لیورپول با هدایت گریم سونس و چلسی با هدایت هادل. لیورپول اما مقصد جذابی برای لیتیسیه نبود، همانطور که در کتابش نوشته:”دوست نداشتم در شمال انگلیس زندگی کنم. توهین به اهالی شمال نباشد ولی ترجیح میدادم در جایی زندگی کنم که نیاز به مترجم نداشته باشم.”
اگر این نظر او 10 سال دیرتر منتشر میشد، احتمالا توجه بیشتری را هم به نظرات او در شبکههای اجتماعی جلب میکرد- دوباره باید تکرار کنیم که این مطلبی است در تقدیر از یک فوتبالیست و نه چیزی به جز آن. نظرات او در شبکههای اجتماعی بازتاب فراوانی داشت، از ابراز ناراحتیاش در مورد اینکه از او خواسته شده بود هنگامیکه به عنوان کارشناس اسکای اسپورتس مقابل دوربین این شبکه میرود، از بجهای “زندگی سیاهپوستان مهم است” استفاده کند، تا اینکه آیا موضوع ویروس کرونا واقعا چیز مهمی است یا یک بیماری خفیف از سوی دولت که بتواند از این طریق ما را چک کند و زیر نظر داشته باشد. و همینطور موضوع ماسک زدن.
در هر صورت، چلسی تلاش بسیاری برای جذب لیتیسیه در سال 1995 انجام داد ولی او پاسخی به پیشنهادات نداشت. او در کتابش نوشت:” در آن مقطع، آلن بال سرمربی ساوتهمپتون بود و او مربی فوقالعادهای برای من بود. او بهترین بازی را از من گرفت و باعث شد حس خوبی به خودم داشته باشم. میدانستم که هر هفته بازی خواهم کرد و هنوز به تیم ملی انگلیس دعوت میشدم.”
شاید گفتن این نکته جالب باشد که بازیکنی با استعداد او در باشگاهی که همیشه دچار مشکل بود، تنها سه بار به ترک باشگاه نزدیک شده بود. لیتیسیه حتی این موضوع که او با ماندن در ساوتهمپتون، “گزینه آسان” را انتخاب کرده را رد میکند و به این نکته اشاره دارد که ماندن در تیمی که در منطقه سقوط است، از لحاظ فیزیکی و روانی چقدر دشوار است. اینکه انگیزههای او را زیر سوال ببریم، با توجه به اینکه میتوانست پول بسیار بیشتری در باشگاههای بزرگتر کسب کند و راحت روی نیمکت آنها بنشیند، ناعادلانه است. در فوتبال، وفاداری معمولا به آن دسته از بازیکنان تعلق دارد که هیچگاه واقعا محک زده نشدند.
برای مثال، مائوریسیو پوچتینو، سرمربی سابق ساوتهمپتون، گفته بود که به خاطر ارتباط نزدیکش با باشگاه اسپانیول، هیچگاه مربی بارسلونا، رقیب و همشهری این تیم نخواهد دشد ولی این ژست تا وقتی که پیشنهادی به دست او نرسیده باشد، ژست بیمفهومی است. مارک نوبل همواره به وفاداری به وستهام مشهور است ولی هیچگاه هیچ پیشنهادی جدی از سوی باشگاهی دیگر دریافت نکرده است (در حقیقت، جستجو در گوگل در مورد پیشنهادات مارک نوبل تنها شما را به یه یک جا میرساند : یک شوخی در سایت ردیت).
لیتیسیه در مصاحبه با ایندیپندنت، توضیح داد که شانس پیوستنش به استون ویلا در ابتدای حضور در ساوتهمپتون، توسط اندی گری، دستیار اول روان اتکینسون (سرمربی وقت استون ویلا) که از ابتدا مخالف خرید لیتیسیه بود، از بین رفت. او گفت:” گری به اتکینسون گفته بود که نباید به دنبال این بازیکن تنبل و فلان و فلان باشیم و حتی وقتی روان، آمار گلزنی من در کتاب فوتبالی سال راتمان را به او نشان داده بود، گری با هزینه کردن برای من مخالفت کرده بود و گفته بود که من به اندازه کافی تلاش نمیکنم. بنابراین اینطور شد و گاهی در فوتبال این اتفاقات میافتد.” جمله پایانی او نشان میدهد که حتی اگر لیتیسیه نمیخواست ساوتهمپتون را ترک کند، حداقل چیزی را میخواست که در آن دوره کمیاب بود- احترام توسط تیمهای دیگر.