چرا آرژانتینیها فکر میکنند بیش از دو قهرمانی در جام جهانی دارند؟
هفت یک – در دهه 80، دو مجله بزرگ و مهم فوتبال در آرژانتین چاپ میشد. یکی از آنها ال گروفیکو، هفته نامهای با کیفیت بسیار خوب کاغذ، تصاویر شگفتانگیز، مقالات طولانی، سیستم امتیاز دهی به بازیکنان و تیترهای هوشمندانه بود. بسیاری از مردم هنوز هم ادعا میکنند که با ال گرافیکو خواندن را یاد گرفتهاند.
اما مجله دوم سولو فوتبال نام داشت. چاپ بد این مجله انگشتان شما را شکلی میکرد که انگار موتور اتومبیل تعمیر کردهاید و تصاویر تیره و تار روی جلد این مجله دیده میشد؛ اما سولو فوتبال، آمار خیره کنندهای از جمله جدول بازیهای خانگی و خارج از خانه، میزبان و مهمان بازیها، رکورد دروازهبانها، مسابقات منطقهای و خارج از رده لیگ، آمار مربوط ذخیرهها و آکادمیها و البته جدولی اخلاقی و بر پایه انصاف را نیز ارائه میداد.
بله، براساس نظر روزنامه نگاران طی بررسی مسابقات، جدولی واقعی با 20 تیم لیگ و به اصطلاح “رده بندی منصفانه” در این مجله کار میشد. برای نمونه اگر دیدار سن لورنزو و فررو کاریل اوئسته با نتیجه 1-1 به پایان میرسید، اما سان لورنزو ده شانس گلزنی از جمله یک ضربه پنالتی را خراب کرده بود، شاید نتیجه اخلاقی و منصفانه 1-4 رقم میخورد.
مجله سولو فوتبال در خلال یکی از بحرانهای فراوان آرژانتین دیگر به چاپ نرسید، اما این جدول منصفانه در فکر مردم هنوز چاپ میشد و ادامه داشت. در ذهن مردم آرژانتین، همیشه یک نتیجه واقعی و یک جدول منصفانه ترسیم میشود و در بیشتر اوقات، آرژانتین همیشه در صدر جدول قرار دارد. اما این ایده مبتنی بر کلیشه یا جامعهشناسی نبوده، بلکه فقط مبتنی بر فوتبال است.
کسانی که در دهه 80 بزرگ شدند، به طور درونی یاد گرفتند که آرژانتین پس از تحمل درد و رنج فراوان در جام جهانی 1978 قهرمان شد؛ پس از چندین دهه مشکلاتی ناشی از عدم سازماندهی صحیح، جلسات تمرینی ضعیف و خود بزرگ بینی (نتایج فاجعهبار جام جهانی 1958 سوئد و حذف شرمآور در جام جهانی 1974 این را ثابت میکرد.)
سزار منوتی، پدر نسل جدید تیم ملی پس از حذف شرم آور در جام جهانی 1974، شرایط را بهبود بخشید و پس از کسب عنوان قهرمانی در خانه، در جام جهانی 1982 حتی یک تیم بهتر را روانه مسابقات کرد؛ اما آرژانتین نتوانست از مرحله گروه دوم عبور کند. این کشور در حال سپری کردن جنگ با انگلیس و در چنین شرایطی متمرکز ماندن بسیار دشوار بود. همچنین شایعاتی وجود دارد که مشکلات داخلی فراوان عامل مهمی علیه موفقیت تیم ملی آرژانتین در آن تورنمنت بود.
در ادامه کارلوس بیلاردوی وسواسی هدایت آرژانتین را بر عهده گرفت و همه چیز از نو آغاز شد. بیلاردو تاکتیک، بازیکنان، سبک و فلسفه را تغییر داد. او همچنین کاپیتانی آلبی سلسته و بازوبند را به دیگو مارادونا که پس از حذف در سال 1982 بهشدت مورد انتقاد قرار گرفت، اعطا کرد. شرایط آسان نبود. آرژانتین به لطف گل دیرهنگام مقابل پرو در خانه به جام جهانی مکزیک صعود کرد. بیلاردو هنوز در خاطر دارد که دخترش برای اینکه در مدرسه مورد آزار قرار نگیرد، مجبور شد نام خانوادگی خود را تغییر دهد و خودش حداقل چهار بار جلوی خانه مورد حمله قرار گرفت.
کارلوس بیلاردو یک پلاکارد دائمی ” فروش”ی در گاراژ خود نصب کرده بود. قبل از بازیهای مهم، این تابلو جای خود را به تابلوی “فروخته شد” میداد و این کار به نوعی احتیاط برای جلوگیری از حملات بیشتر در صورت خوب نبودن نتیجه بود. اما آنها در نهایت موفق به کسب نتیجه شدند. آرژانتین به لطف عملکرد فراموش نشدنی مارادونا و تیمی که بر پایه درخشش او بنا شده بود، در سال 1986 دومین و (البته درخشانترین) قهرمانی خود را کسب کرد. تیمی متشکل از برخی بازیکنان باقیمانده در ترکیب از جام جهانی 1986 به علاوه چند بازیکن جدید مانند سرخیو گویکوچه آ، سیمون، کانیجیا و تروگلیو و چند بازیکن متوسط مانند لورنزو، مونزون، دزوتی، فابری، سنسینی و سریزوئلا در سال 1990 نیز همین روند را تکرار کرد.
علیرغم شکست در اولین بازی مقابل کامرون، آرژانتین در ادامه شرایط را بهبود بخشید، ابتدا در مقابل اتحاد جماهیر شوروی پیروز شد (دومین دست خدای مارادونا این بار یک توپ را از روی خط دروازه آرژانتین برگرداند)، آنها برزیل را در دور یک شانزدهم به خانه فرستادند و بعد از دو پیروزی در ضربات پنالتی برابر یوگسلاوی و ایتالیای میزبان، به فینال رسیدند.
اما در دیدار فینال آلمان با یک پنالتی جنجالی، آرژانتین را با یک گل شکست داد. ادگاردو کودِسال، داور مکزیکی فینال، از نگاه آرژانتینیها عامل توطئهای در مقیاس بزرگ بود. مارادونا در این رابطه گفت:” روز قبل از بازی فینال در حال دوش گرفتن بودیم که خولیو گروندونا، رئیس فدراسیون فوتبال آرژانتین، وارد رختکن شد و به من گفت، فردا روز سختی خواهیم داشت. من پاسخ دادم:”منظور شما از این صحبت چیست؟” انگار او پیش از آغاز بازی، چیزی میدانست.”
آرژانتین در دیدار فینال مغلوب شد، اما به هر حال آنها مانند یک تیم قهرمان در خانه استقبال شدند. آنها فوتبال شلختهای را بازی کرده بودند و از نظر انضباطی هم آمار چندان خوبی نداشتند (در ادامه آنها متهم شدند که در جریان دیدار مقابل برزیل، به برانکو بطری آب حاوی ماده مخدر داده بودند)، اما این تیم قدرت ماورایی فراموش نشدنی داشت. هزاران نفر بازیکنان آلبی سلسته را در مسیر کاخ ریاست جمهوری کاسا روسادا اسکورت کردند. از بالکن اصلی کاخ، بیلاردو، مارادونا و دیگر بازیکنان تیم و البته رئیس جمهور کارلوس مِنِم، به جمعیت مقابل کاخ سلام دادند؛ تیمی که بر اساس ردهبندی منصفانه قهرمان شده بود. اگر مجله سولو فوتبال هنوز چاپ میشد، آرژانتین از برزیل هم عناوین قهرمانی بیشتری در جام جهانی کسب کرده بود؛ فاتحان معنوی جام جهانی.
جام جهانی 90 ایتالیا اولین قهرمانی معنوی بود. آرژانتین در 20 سال گذشته به نیمه نهایی نرسید (تا پیش از جام جهانی 2014)، اما هیچ کس تصور نمیکند که آنها تیمی بدون دستاورد و تحت فشار هستند. پس از استعفای بیلاردو، آلیفو باسیله دست به کار شد و انقلابی گسترده با حضور بهترین بازیکنان لیگ داخلی مانند باتیستوتا، سیمئونه، لاتوره، محمد و لئو رودریگوز به پا کرد. ارائه یک فوتبال هیجانانگیز که هیچ ارتباطی با پراگماتیسم پیش از خود نداشت. فوتبال آرژانتین متخصص چرخش 180 درجهای است. مارادونا به دلیل دوپینگ تعلیق شده بود و نیاز به شروع از صفر برای باسیله بیش از قبل احساس میشد.
در سال 1991 آرژانتین بعد از تقریبا سه سال بدون موفقیت، با ارائه یک نمایش درخشان فوتبال فاتح کوپا آمه ریکا در شیلی شد. آنها در سال 1993 و اما این بار نه مانند دوره قبل با ارائه بازیهای چشم نواز، دوباره قهرمان آمریکای جنوبی شدند. اما همه چیز در مسابقات مقدماتی جام جهانی تغییر کرد. آلبی سلسته در خانه مقابل کلمبیا با پنج گل تحقیر شد و بدترین شکست خانگی تاریخ آنها رقم خورد. مارادونا که روی سکوها حضور داشت، باید متقاعد میشد که برای بازی پلی آف مقابل استرالیا که در آن تست دوپینگ گرفته نمیشد، به میادین برگردد. آن شرمساری در سال 1993 باقی ماند و در جام جهانی 1994 آمریکا، آرژانتین با حضور مارادونا، بالبوآ، کانیجیا و باتیستوتا، به علاوه حضور ردوندو و سیمئونه در خط میانی، تیم فوق العادهای داشت و رقیبی ترسناک به نظر می رسید. باتیستوتا با دو ضربه اول خود زمینه ساز برتری 0-4 آرژانتین برابر یونان شد و مارادونا گلش را با فریاد مقابل دوربین تلویزیونی جشن گرفت.
اما بیرون از مستطیل سبز وضعیت عجیب و غریب بود. بازیکنان اسپانسرهای شخصی خود را تبلیغ میکردند (برای نمونه لباس هر یک از بازیکنان از برندهای مختلف بود) و اصرار داشتند که هر کدام شخصا در شبکههایهای تلویزیونی صحبت کنند. دو گروه متضاد وجود داشت (آرژانتین کلاسیک) و تیم به دو گروه مارادوناییها و غیر مارادوناییها تقسیم شده بود. پس از اینکه تست دیگو پس از دیدار برابر نیجریه مثبت اعلام شد، همه چیز به هم خورد.
کادر فنی تیم ملی این فاجعه را اینگونه توضیح داد که مربی به اندازه کافی انگلیسی بلد نبوده و داروی تقویتی را با داروهای غیرمجاز اشتباه گرفته است. اما حقیقت اینجاست که حتی اگر اینگونه بود، هیچ کس آنچه مارادونا یا هر بازیکنی دیگری خورده و یا مصرف می کرد را کنترل نمیکرد.
حذف مقابل رومانی دو حقیقت را به همراه داشت: آرژانتین دفاع راست ندارد (مشکلی که بعد از بیست سال هم هنوز برطرف نشده است) و تیم ملی به یک سرمربی با نگاه نظمگرا و بدون تحمل حواشی نیاز دارد. پس دانیل پاسارلا، سرمربی ریور پلاته، مشخصات کاملی برای احراز پست هدایت تیم ملی داشت. او تستهای دوپینگ سرزده روی بازیکنانش انجام میداد، در کار کردن با جوانان سابقه درخشان داشت، مانند مدارس نظامی، خواهان اصلاح موهای خیلی بلند شد و استفاده بیش از حد از گوشواره و جواهرات ممنوع شد. پاسارلا همچنین در زمین خواهان اجرای روش پرس از جلوی زمین شد که بسیار “اروپایی” بود.
باسیله تاکتیک خود را بیشتر بر پایه درخشش بازیکنان بنا میکرد و ستاره محور بود. او توجه زیادی به تاکتیک یا نظم و انضباط خارج از زمین نداشت. پاسارلا دقیقا برعکس بود و جالب اینجاست که باسیله نیز دقیقا برعکس بیلاردو بود که خود بیلاردو نیز اندیشههایی مخالف با منوتی داشت؛ زنجیرهای بیپایان. نبرد بین رویکرد اروپایی و لا نوئسترا (سبک ما) جنگی است که فصول بسیاری برای سرمربیهای تیم ملی آرژانتین در جامهای جهانی رقم زده است. جدال بین سبک بازی آرژانتینیها و سبکی که باید ارائه بدهند، ابدی است. معمولا هم بعد از ناکامی در جامهای جهانی، اقدامات انجام شده همیشه افراطی و پوپولیستی بوده است.
در سال 1998، پاسارلا به این متهم شد که به شکلی رفتار میکند که گویا از بازیکنان مهمتر است. روشهای استبدادی او توسط هواداران با تردید روبرو شد. درک نحوه برخورد پاسارلا با گابریل باتیستوتا و عدم تمایل به صحبت با این مهاجم محبوب برای هواداران دشوار بود. تنها استراتژی فرماندهی پاسارلا، تسلیم برابر حرفهای او یا اخراج از اردو بود.
فرناندو ردوندو پیش از این تصمیم گرفته بود که در چنین تیمی بازی نکند. در جام جهانی فرانسه در سال 1998 کمپ آرژانتین در L’Étrat شبیه به یک پناهگاه شد. تمام کمپ تمرینی توسط پردههای سبز رنگ احاطه شد تا تیم ملی را از لنزهای کنجکاو محافظت کند. حضور رسانهها ممنوع شد و بازیکنان به دلیل عصبانیت از شایعات مبنی ناکامی خوان سباستین ورون در تست دوپینگ، از صحبت با خبرنگاران خودداری کردند.
علیرغم در اختیار داشتن بازیکنان خوب و پیروزی حماسی مقابل انگلیس در ضربات پنالتی، این تیم آرژانتین در چند دهه گذشته از کمترین میزان هوادار برخوردار بود و تیم محبوبی نبود. نگرش متکبرانه و هرج و مرج خارج از مستطیل سبز در نهایت درون زمین نیز تجلی پیدا کرد. بیانضباطی آریل اورتگا، ابتدا شیرجه زدن و سپس ضربه به صورت ادوین فن در سار، پایان دوران پاسارلا را رقم زد؛ دقایقی قبل از گل سرنوشت ساز دنیس برگکمپ برای هلند، در مرحله یک چهارم نهایی جام جهانی.
پس از آن مربیای نقطه مقابل پاسارلا هدایت آرژانتین را بر عهده گرفت؛ خوزه پکرمن. هواداران آرژانتین با قهرمانیهای در جام جهانی زیر 20 سال در سال های 1995 و 1997، رفتارهای مودبانه، توضیحات طولانی درباره خود و از همه مهمتر سبک فوتبال پکرمن، شیفته او شده بودند. سبک مورد نظر او یک سبک مدرن غیر اروپایی بود؛ سیستمی مبتنی بر پرسینگ کمتر، پاسهای بیشتر، کوتاه و بازیکنان ماهر و توانمند در فاز هجومی.
پکرمن نهتنها میدانست که چگونه باید برنده شد، بلکه همیشه لبخند میزد و هیچگاه انگیزه انتقامجویی در او دیده نمیشد. او بهترین انتخاب و گروندونا نیز علاقمند به حضور پکرمن روی نیمکت بود. اما او در کمال تعجب گفت آماده هدایت آرژانتین نیست و قبول کرد که مدیر ورزشی شود. پکرمن توصیه کرد مارسلو بیلسا سرمربی جدید آلبی سلسته شود و گروندونا نیز گزینههای چندانی برای انتخاب نداشت اما می دانست که شخصی مانند بیلسا، برخلاف پکرمن قابل اطمینان نخواهد بود. ساختار پیچیده شده بود. پکرمن مسئول بالادستی بیلسا بود، اما هدایت تیم زیر 20 سالهها را برعهده داشت که در جام جهانی 2001 بار دیگر به قهرمانی رسید.
نتایج در دیدارهای مقدماتی جام جهانی بزرگسالان به اندازهای خوب بود که قوانین و روابط فراموش شود: تیم بیلسا به یک ماشین تبدیل شد. ویژگی اصلی تیم او سیستم 3-4-3 بود. او نمیتوانست بهترین بازیکنان لیگ آرژانتین را در سیستم خود جای دهد؛ بازیکنانی مانند هوگو ایبارا، خوان رومن ریکلمه و خاویر ساویولا. هیچکدام از آنها در نقشهایی که متناسب با طرح تاکتیکی ثابت بیلسا بود، حضور نداشته و از ترکیب آلبی سلسته خط خوردند.
پرس و دوندگی مهمترین ویژگی آرژانتین تحت هدایت بیلسا بود، تیمی که بر اساس قدرت مبارزهجویی بازی میکرد. در سیستم 3-4-3 فقط یک مهاجم نوک میتوانست در ترکیب باشد، بدین ترتیب امکان حضور همزمان هرنان کرسپو و باتیستوتا وجود نداشت. این موضوع درنهایت اختلاف جدیدی بین بازیکنان جوان و باتجربه ایجاد کرد: ورون، کلودیو لوپز و کرسپو در یک سو و سنسینی و باتیستوتا در سمت دیگر.
اما این فقدان ایده (یا استفاده بیش از حد از تئوری در فوتبال) بود که باعث شد آرژانتین در جام جهانی کره جنوبی و ژاپن به مرز فروپاشی برسد. بازیکنان بعد از یک فصل طولانی در اروپا خسته بودند؛ اما بیلسا همه آنها را مجبور به حضور در تمریناتی شدیدتر از چنین سطحی کرد. بیلسا روبات میخواست، اما فقط میتوانست انسان به تیم ملی دعوت کند. عضله روبرتو آیالا هنگام گرم کردن دچار پارگی شد و چند بازیکن نمیتوانستند پاهای خود را بلند کنند. انتخاب عجیب و حضور پابلو کاوایرو درون دروازه، اشتباه دیگری از سوی بیلسا بود. عدم کسب جواز صعود به دور دوم، ضربهای شدید به تیمی بود که به عنوان یکی از مدعیان اصلی قهرمانی در جام جهانی شناخته شده بود.
هواداران کسی را می خواستند که در رده باشگاهی تاریخسازی کرده باشد؛ کارلوس بیانکی. او کاملا برعکس بیلسا بود؛ از نگرش سادهتری برخوردار بود و میدانست که چگونه به بازیکنان انگیزه بدهد. بیانکی ساعتها بازیکنان را برای تماشای فیلمهای ویدئویی در رختکن محبوس نمیکرد و میدانست که چگونه با بازیکنان گفتوگو کند. او شوخی میکرد و میتوانست بازیکنان متوسط را به بازیکنانی خوب تبدیل کند.
مهمتر از همه، او مانند پدر فوتبالی ریکلمه بود؛ بازیکنی که آرژانتین در جام جهانی 2002 بهشدت به او احتیاج داشت. اما برای فدراسیون، مدیریت پیانکی حتی دشوارتر از بیلسا بود. گراندونا به این نتیجه رسید که انتخاب پیانکی خطرناک است و به همین دلیل تصمیم گرفت چهار سال دیگر با بیلسا ادامه همکاری دهد. پس از فتح طلای المپیک در سال 2004 و شکست در فینال کوپا آمهریکا در ضربات پنالتی به برزیل، انگار بیلسا تغییر کرده بود؛ تاکتیکهای او دیگر چندان سختگیرانه نبود و او برای پستهای کلاسیک 8 و 10 در ترکیب جایی قرار داده بود؛ اما بیلسا به دلیل خستگی دو سال قبل از جام جهانی 2006 استعفا داد.
ریکلمه، خاویر ساویولا و استبان کامبیاسو، بازیکنانی که بیلسا هرگز علاقهای به آنها نداشت، به بازیگران اصلی تیم جدید پکرمن تبدیل شدند. پکرمن علاقمند به حملات سریع نبود و بیشتر علاقه داشت تیمش با یک رویکرد محتاطتر، مالکیت توپ را حفظ کند. نمایش خیرهکننده برابر برزیل در خانه، بهترین راه برای اثبات این سبک بازی کلاسیک آرژانتینی بود. اما یک شکست سنگین مقابل برزیل در رقابتهایی مهم تر به نام جام کنفدراسیونها همه را نگران کرد. مانند گذشته دو جناح دوباره متولد شده و رختکن به دو گروه تقسیم شد؛ اما پکرمن خیلی سختگیر نبود و بیش از حد رفتاری پدرانه داشت.
در جام جهانی آلمان در سال 2006 و در حالیکه دوباره شایعاتی مبنی بر اختلاف بازیکنان و عدم علاقه آنها به صرف نوشیدنی کنار یکدیگر بر سر زبانها بود، آرژانتین با برتری با شش گله مقابل صربستان و مونته نگرو به راحتی صعود کرد؛ اما این بار در دیداری که تیم پکرمن بهتر بازی کرد و بر جریان مسابقه تسلط داشت، در ضربات پنالتی مقابل آلمان مغلوب شد. با افزایش حملات حریف، سرمربی تیم، کامبیاسسو را جایگزین ریکلمه کرد، سپس لیونل مسی را روی نیمکت گذاشت و خولیو کروز به جای کرسپو وارد زمین شد. شرایط آشفته شده بود و دیگر چیزی مانند قبل نبود. درگیری لئاندرو کوفره و زدن مشت و لگد به پر مرتساکر بعد از بازی، نشان از پایان دوران بی نظم و انضباط پکرمن داشت. پکرمن حتی با دستیاران خود صحبت نکرد و در رختکن استعفا داد.
همه به این نتیجه رسیده بودند که مشکل اصلی، در اختیار داشتن ستارههای فراوان و ناتوانی در مقابله با آنهاست. پکرمن میدانست با ستارههای جوان چگونه برخورد کند، اما وقتی آنها تبدیل به بازیکنانی بزرگ میشدند، رختکن آلبی سلسته تبدیل به جایی برای درگیریهای آنها میشد. به نظر میرسید تنها یک مرد میتواند این همه ستاره را مدیریت کند؛ آلفیو باسیله. باسیله جوان با بوکاجونیورز 5 قهرمانی کسب کرده بود. شخصیت او به اندازهای بزرگ بود تا با بازیکنان جوان مانند ستارهها رفتار کند. او معتقد بود که مسائل را تا حد ممکن حل و فصل کند و هیچ کس جسارت رفتار زشت، مقابل باسیله را نداشت.
کوپا آمهریکا در سال 2007 یک بار دیگر این ذهنیت را در آرژانتین زنده کرد که آنها موفق به تکرار سبک گذشته خود شدهاند. این تیم فوتبالی دوست داشتنی ارائه میداد، ریکلمه و مسی فوق العاده بوده و گلهایی تماشایی به ثمر میرساندند؛ این مانند رستاخیز تیم کوپا آمهریکای1991 بود. اما آنها در فینال با سه گل مغلوب برزیل شدند. یک روز قبل از بازی، باسیله کنار استخر با گییرمو کوپولا، مدیر برنامه سابق مارادونا دیده شد و این اتفاق در حالی رخ داد که دونگا تمام وقت خود را صرف تماشای ویدئو کرده بود. این اطلاعات در حالت عادی از اهمیتی برخوردار نبود، اما بعد از شکست سنگین در فینال، دیگر تعیین کننده شده بود. شایعاتی مبنی بر اینکه بازیکنان جوان حرفهای باسیله را درک نکرده و معتقد بودند قوانین مربوط به احترام در رختکن، برای به قرون گذشته است. در مجموع این شایعات پس از شکست غافلگیرانه در سانتیاگو باعث استعفای باسیله شد.
دو سال پیش از جام جهانی، آرژانتین در معرض خطر عدم راهیابی به مسابقات قرار داشت و کمبود یک رهبر در رختکن حس میشد. این همان موضوعی بود که مارادونا در مصاحبهای با ال گرافیکو در مورد آن صحبت کرده بود. خورخه ریبولزی، دستیار باسیله، بعدها مارادونا را متهم کرد که از بازیکنان خواسته مقابل شیلی مغلوب شوند تا او هدایت آلبی سلسته را بر عهده گیرد. رئیس فدراسیون تصمیم گرفت تا روی مارادونا قمار کند و او بیلاردو را نیز به عنوان مدیر ورزشی معرفی کرد.
تنش ها بین مارادونا و بیلاردو خیلی زود آغاز شد و آنها نتوانستند در مورد دستیاران خود به توافق برسند. برخی به مارادونا و برخی به بیلاردو پاسخ مثبت دادند و برای چند روز زوج بیلاردو- مارادونا، سپس مارادونا- باتیستا- براون و در ادامه سپس مارادونا- مانکوسو برای آرژانتین در نظر گرفته شد و در نهایت سایر بازیکنان تیم 1986، توسط مارادونا نقشهای ثانویه را بر عهده گرفتند.
اما این مسائل اهمیتی نداشت. مهم این بود که مارادونا بتواند حس احترام و تعهد را به بازیکنانی که حساب بانکیشان هفت تا صفر داشت القا کند. اما همانطور که انتظار میرفت، دو سال دوران حضور مارادونا با تضاد و تعارضات فراوان همراه بود. ریکلمه که بازیکنی وفادار به باسیله بود، از حضور در تیم ملی انصراف داد. او از گفتن نام مارادونا خودداری میکرد و از او به عنوان “سرمربی” نام برد. مارادونا بازیهای خانگی را دور از ال مونومنتال برگزار کرده و خواستههای متفاوتی از بازیکنان حاضر در فوتبال آرژانتین و شاغل در اروپا داشت.
تصمیمات او بسیار بحث برانگیز بود و باعث عدم اعتماد به نفس بازیکنانی شد که پیش از این برای سرمربیانی چون پپ گواردیولا، ژوزه مورینیو یا الکس فرگوسن بازی میکردند. دستیار او، آلخاندرو مانکوسو پیش از این مسئول برگزاری مسابقات نمایشی پنج نفرهای بود که مارادونا و سایر بازیکنان پیشین تیم ملی آرژانتین در سایر نقاط مختلف جهان انجام میدادند.
شکست با چهار گل در مرحله یک چهارم نهایی جام جهانی 2010 مقابل آلمان بسیار سنگین بود. وقتی رئیس فدراسیون متوجه شد که مارادونا استعفا نخواهد داد، به او پیشنهاد داد به کار خود ادامه دهد؛ اما باید تغییراتی ایجاد میشد. این گروندونا بود که دستیارهای تیم ملی را یکی یکی انتخاب میکرد؛ البته مارادونا از پذیرش این شرایط امتناع کرد و واکنشهای کلاسیکی نشان داد؛ از ملاقات با رئیس جمهور تا گریه در ملاء عام در کنفرانس مطبوعاتی.
کمیسیون تیم ملی تنها برای منحرف کردن توجه همگان تشکیل شده بود. گروهی از اعضای هیئت مدیره مسئول تجزیه و تحلیل پیشنهاد سرمربیان مختلف و تعیین یک نفر شدند؛ اما سرخیو باتیستا که در نهایت انتخاب شد، بعدها اعتراف کرد که او هیچ ایده خاصی ارائه نکرده است.
او به دو دلیل اصلی انتخاب شد: رزومه نه چندان مهم او باعث میشد که انتخابی کاملا متفاوت از مارادونا باشد. همچنین سرخیو باتیستا از همه ستارهها در المپیک پکن بهترین استفاده را کرده بود و با آرژانتینی شامل ستارههایی چون آنخل دی ماریا، مسی، سرخیو آگوئرو و ریکلمه موفق به کسب مدال طلا شده بود. باتیستا انسانی آرام و مارادونا جنگجو بود و همین برای حضور باتیستا روی نیمکت تیم ملی کافی بود. از همه مهمتر ریکلمه به تیم ملی بازگشت و به نظر میرسید همه چیز خوب است. با حضور باتیستا، آرژانتین تلاش میکرد از بارسلونا تقلید کند. در کنفرانسهای مطبوعاتی وی بارها از بارسلونا که با پپ گواردیولا فاتح همه چیز شده بود، نام برد.
بازیکنان دونده که نمادی از تیم مارادونا بودند کنار گذاشته شدند و جایی برای امثال یوناس گوتیرز یا مکسی رودریگز وجود نداشت. آنچه آرژانتین در خط میانی نیاز داشت، چند بازیکن مشابه ستارههای بارسلونا مانند ژاوی، اینیستا و بوسکتس بود. البته گواردیولا حتی با استفاده از آرایش 0-7-3 نیز موفق به کسب پیروزی شده بود. بازیکنانی مانند خاویر پاستوره و کارلوس تبس که از مارادونا حمایت می کردند، از فهرست خارج شدند.
تا زمانی که لیونل مسی به دلیل ساخته شدن آرژانتین بر پایه بارسلونا خوشحال میشد، بقیه مهم نبودند. بنابراین امبرتو گروندونا (پسر خولیو گروندونا) و بقیه نسل بازیکنان 1986، توانستند کنار باتیستا به کار خود ادامه دهند. اما همه چیز تئوری نبود و آرژانتینیها و به ویژه مسی دریافتند که نمیتوان مانند بارسلونا بازی کرد. پس از توافق برای بازگشت دوباره تبس برای کوپا آمهریکا در سال 2011 به پیشنهاد گروندونا، باتیستا اخراج شد و این اولین اخراج یک سرمربی از نیمکت آرژانتین از سال 1974 بود. گروندونا که در آن زمان 82 ساله بود، اعتراف کرد که این تصمیم باب میل او نیست، اما نمیتواند با جوانانی که تصور میکردند صعود به جام جهانی 2014 برزیل در معرض خطر قرار دارد، مواجه شود.
مارادوناستالژی دوباره به کار افتاد؛ “در نهایت مارادونا آنقدرها بد نیست”، “زانتی و کامبیاسو لیاقت جام جهانی را نداشتند”، “تنها چیزی که میخواهیم این است که دیگو بازگردد”، چنین افکاری از اذهان گذشت. درنهایت نه پیانکی انتخاب شد و نه مارادونا، بلکه با یک چرخش قابل توجه، الخاندرو سابهیا به عنوان سرمربی جدید آلبی سلسته معرفی شد.
سابهیا بهترین گزینه ممکن برای حل مشکلات آرژانتین بود. او با استودیانتس قهرمان شد، تجربه حضور در جام جهانی به عنوان دستیار دوم پاسارلا در فرانسه در سال 1998 را در کارنامه داشت و از احترام بالایی برخوردار بود. تیم سابهیا تقریبا در جام باشگاههای جهان مقابل بارسلونای گواردیولا پیروز شده بود، تیم او در اوقات قانونی مساوی کرده و در اوقات اضافی بارسا را مغلوب کرد. افکار سابهیا کاملا مغایر با باتیستا بود؛ او بیش از هر چیزی در مورد تاکتیکها میدانست، اما اولین ایده او این بود که آرژانتین نباید سبک بازی هیچ تیمی را تقلید کند و اینکه باید در سیستم خود پیشرفت کند. بازیکنان بهطور علنی سابهیا را به دلیل تمایل به صحبت و گفتوگو، ستایش میکردند.
مسی به عنوان کاپیتان انتخاب شد و یاد گرفت که آن بازیکنی باشد که آرژانتینیها در تلویزیون تماشا میکردند. بهطور متناقضی، حالا آرژانتین بیشتر به سبک رئال مادرید تحت هدایت مورینیو بازی میکرد تا بارسلونا گواردیولا، مسی نیز کم کم در ترکیب آرژانتین تبدیل به بازیکنی مانند بارسلونا شد. مسی خوشحال بود، زیرا سابهیا پیشنهاد وی برای حضور دو بازیکن دیگر (ایگواین و آگوئرو) به همراه دی ماریا را پذیرفت؛ تقریبا 4-2-4 که البته آرژانتین را در فاز دفاعی آسیبپذیر میکرد.
با توجه به نگرانی از دست رفتن هماهنگی به دلیل دعوت از بازیکنان جدید، سابهیا تصمیم گرفت روی بازیکنانی که میشناخت، ازجمله دو دروازهبان که هرگز راهی فوتبال اروپا نشده و مدافعانی که اعتماد به نفس نداشتند، قمار کند. کارلوس تبس نیز به دلیل حفظ هماهنگی و یکدستی رختکن درنهایت جایی در انتخابهای سابهیا نداشت.
همانند سال 1994 و با حضور بهترین بازیکن جهان، آرژانتین در سال 2014 نیز خط حملهای داشت که هیچ تیمی یارای مقابله با آنها را ندارد؛ دی ماریا، مسی، آگوئرو و ایگواین. این خط حمله برای قهرمانی در جام جهانی یا حداقل رسیدن به مرحله نیمه نهایی بعد از 24 سال کافی خواهد بود یا خیر؟ اگر اینگونه نباشد، آرژانتین باید به سرعت به دنبال گزینه ای متضاد با سابهیا برای فتح قهرمانیهای معنوی و منصفانه باشد.
مطلب جالبی بود…ممنون بابت ترجمه! به نظرم اگر تیم 2010 به مربی بهتری سپرده میشد قهرمان میشدند.
البی سلسته درجام۹۴ راحت قهرمان میشد وهاوه لانژ ب خاطر برزیل ارژانتین را باقربانی کردن دیگو مارادونا حذف کرد چون ارژانتین ب ۳ قهرمانی میرسید ودرجام ۹۰هم ارژانتین قربانی داور مکزیکی شد وگرنه ۴ قهرمانی تا ۱۹۹۴ داشت
آرژانتین در وهله ی اول یک تیم خوب و تاکتیکی هست اما فراموش نکنیم این تیم بدخواهانه زیادی نیز دارد در جام جهانی برزیل معلوم بود همه چیز دست در دست هم داده بود تا مانع قهرمانی ارژانتین بشه صحنه مشت نویر به صورت هیگواین همه چیز را اشکار کرد که داور خودش را به کوری زده بود.