60 اسطوره تاریخ لیگ برتر؛ یورگن کلینزمن (56)
هفتیک- گلی که یورگن کلینزمن در فصل 95-1994 برای تاتنهام هاتسپرز به ثمر رساند، این تیم را به جامی نرساند. ولی تحول او، از یک شخصیت به شدت منفور تا یک سوپراستار نامی باعث شد تا حضور یک فصله در لیگ برتر، به یک ماجراجویی فراموش نشدنی با تاثیراتی پایدار تبدیل شود: در طول چند ماه نفس گیر، او خط مشی فوتبال حرفهای در انگلیس را تغییر داد.
کلینزمن از موناکوی آرسن ونگر با 2 میلیون یورو راهی شمال لندن شد، جاییکه حضورش با انتقادات فراوان همراه شد که از بیگانههراسیهای انگلیسیها پس از جام جهانی 1994 نشات میگرفت. ناکامی و شکست تمام عیار تیم ملی آلمان در دفاع از عنوان قهرمانی در جام جهانی 1994، درست چهار سال پس از اینکه این تیم توانست ستارههای محبوب تیم سر بابی رابسون را در نیمه نهایی شکست دهد، در ذهن عموم مردم انگلیس باعث مرحمی بر ناکامی تیمشان در صعود به جام جهانی 1994 شده بود.
به خصوص واکنشهای اغراقآمیز کلینزمن برابر خطاها، با لحنی مضحک توسط کارشناسان مغرور انگلیسی برای مردم تشریح میشد. مهاجم سابق اینترمیلان و اشتوتگارت در جام جهانی 1994 در آمریکا، 5 گل به ثمر رساند و تنها یک گل با عنوان آقای گلی مشترک جام فاصله داشت ولی او برای تبدیل شدن به یک چهره منفور ساخته شده بود. او نماد چیزی بود که انگلیسیها به عنوان نقاط سیاه فوتبال آلمان میشناختند.
ولی گوش آلن شوگر، مدیر تاتنهام، به این بدنامی کلیشهای بدهکار نبود. اسپرز پس از اینکه فصل را در رده پانزدهم به پایان رساند، به شدت نیازمند یک خرید برجسته بود؛ جدا از اینکه 12 امتیاز منفی و محرومیت از جام حذفی 95-1994 نیز به خاطر تخلفات مالی به آنها تحمیل شده بود (هر دو جریمه پس از فرجام خواهی باطل شد). این میلیونر خودساخته بعدها اذعان داشت که با پشتکار فراوان، هفتهها به دنبال کلینزمن بود ولی قهرمان جام جهانی 1990، به شکل دیگری اوضاع را به یاد داشت. بر اساس ادعای مایکل هورِنی – که بیوگرافی کلینزمن را نوشته – ، یورگن در آپارتمانش در موناکو بود که تلفنش زنگ خورد.
شوگر پرسید:” کجا هستی؟” کلینزمن پاسخ داد:” در خانه، چطور؟” شوگر گفت:” پس به کنار پنجره برو رفیق و نگاهی به اسکله بینداز. قایق آبی متعلق به من است. منتظر تو هستم.” کلینزمن که از بارسلونا، اتلتیکومادرید و جنوا پیشنهاد داشت، همینطور پیشنهاداتی وسوسهانگیز از بایرن مونیخ و استون ویلا، از راستگویی شوگر غافلگیر شد. مدیر تاتنهام فورا از حقوقی حیرتآور (15 هزار پوند در هفته – که طبق برآوردهای هورِنی دو برابرِ بالاترین حقوق در اسپرز بود) صحبت کرد و همینطور بلندپروازی باشگاه برای صعود به جام یوفا و قهرمانی در لیگ برتر. روز بعد، آنها بر سر قراردادی دو ساله به توافق رسیدند. شوگر که نگران بود پیشنهادات باشگاههای بزرگتر باعث شود کلینزمن توافق با او را زیر پا بگذارد، فورا از یک عکاس خواست تا عکسی از او به همراه صید بزرگش در کنار قایقش بگیرد.
اوسی آردیلس، سرمربی وقت اسپرز، بر این باور بود که کلینزمن “بازیکنی از یک سطح متفاوت” نسبت به بازیکنان تیمش است؛ یک ستاره جام جهانی. نیک میلر از نشریه اتلتیک اینطور از آن زمان یاد میکند:” در آن دوره، کم و بیش خرید او مثل خریدن مارادونا بود.” بسیاری با او هم نظر بودند ولی شاید با حرارت و شور و شوقی کمتر از او. نشریه تایمز نوشت که اولین آلمانی که در لیگ برتر بازی خواهد کرد، از نظر روحی، برادر تئوتونیکِ (نژاد قدیمی آلمانی) ستاره آرژانتینی است، “منفورترین چهره جام جهانی، بزرگترین متقلب: مردی که اصلیترین مهارتش فریب دادن داورها و پنالتی گرفتن است. شیرجه زدن در محوطه جریمه تخصص اوست.” ارجاعهای همیشگی و ناگریز به جنگ نیز در ادامه مطرح شد. کیت هکت، داور سابق هشدار داد که این” یوبوت ” (زیردریایی آلمانی) اجازه نخواهد داشت آرمانهای پهلوانی را غرق کند.
متیو نورمن، نویسنده ایونینگ استاندارد، که خود هوادار تاتنهام بود، مطمئن بود که ملیت کلینزمن، محبوبیتی برای او در بین یهودیانی که بلیتهای فصل باشگاه در وایت هارت لین را قبضه کرده بودند، ایجاد نخواهد کرد. دو خبرنگار نیوز آو د ورلد ، پیش از اعلام رسمی خبر، او و دوست دخترش را تا هتلشان در کنسینگتون تعقیب کردند. آلمانی خشمگین هر دوی آنها را بیرون انداخت تا چکیدهای از روحیه نازی گونهاش را به نمایش بگذارد.
این نشریه نوشت:” من را عصبانی کردهاید! ستاره آلمانی حملهای رعد آسا به سمت خبرنگاران نیوز آو د ورلد انجام داد. او با عصبانیت به سمت اتاقش رفت و آنجا سنگر گرفت.” مهاجم 30 ساله متوجه علت نارضایتیها نبود ولی میدانست چطور با آنها کنار بیاید. یک دوست به او گفت که بهترین راه مقابله با این پیشداوریها این است که با میزان زیادی شوخطبعی متواضعانه با آنها روبرو شود. کلینزمن در اولین کنفرانس خبریاش با عینک و لوله تنفس غواصی حاضر شد ولی در نهایت تصمیم گرفت که از خبرنگاران درباره یک مدرسه غواصی خوب در لندن سوال کند. خنده خبرنگاران در این کنفرانس خبری، اولین پیروزی برای او بود (توضیح مترجم: Diving در انگلیسی هم به معنی شیرجه زدن و هم غواصی است و کلینزمن به این شکل با این موضوع شوخی کرد.)
او خیلی سریع اوضاع را بهتر کرد. کلینزمن در اولین بازی برای تاتنهام در لحظات پایانی موفق به گلزنی شد (در پیروزی 4-3 خارج از خانه مقابل شفیلد ونزدی)؛ آن هم در حالیکه با شیرجهای نمادین وارد زمین شده بود. ایده این حرکت، کار زوج جدیدش در خط حمله، تدی شرینگام بود. اما معرفی او به فوتبال انگلیس سرانجام با یک برخورد شدید همراه شد. کلینزمن به خاطر برخورد شدید از ناحیه سر با سر دِس واکر، از زمین بیرون برده شد و بخیههای روی لبش به خاطر آن برخورد، هنوز همراه او است. چهار روز بعد، زمانیکه او با یک ضربه آکروباتیک دیدنی دروازه اورتون را در وایت هارت لین باز کرد، تمامی بازیکنان تاتنهام به خوشحالی انفجاری پس از گل او که حالا به نامش ثبت شده پیوستند. هواداران پیش از آنکه او گل دوم را به ثمر برساند و به یکی از بازیکنان محبوبشان تبدیل شود، نامش را صدا میزدند.
کارشناسان میترسیدند که این مهاجم باتجربه، ارزشهای سنتی را خدشهدار کند ولی موفقیتهای مداوم او، تاثیر عکس داشت. گلهای او، به ظهور دوباره فوتبال انگلیس و تجدید نظرهای جهانی درباره آن اعتبار بخشید. خیلی زود، دیگر کسی این ذهنیت شرورانه که یک خارجی در یک سه شنبه شب بارانی و طوفانی در کاونتری نتواند خوش بدرخشد، نداشت اما حیرتانگیز است که یک بازیکن با پیشینهای مثل کلینزمن که حومه شمال شهر لندن را به عنوان صحنه نمایشش انتخاب کرده بود، موفق به چنین کاری شد.
لیگ برتر نوپا در سال 1994، هنوز هم فوتبالی دورافتاده و منزوی بود که در پی محرومیت 5 ساله از حضور در رقابتهای اروپایی برای باشگاههای انگلیسی، خود را از پیشرفتهای تاکتیکی قاره و همینطور بهترین بازیکنان آن، سوا کرده بود. اریک کانتونا در منچستریونایتد، هواداران را مسحور خود کرده بود ولی در آرسنال و لیورپول، برجستهترین خریدها، هافبکهای دانمارکی بودند و اووه راسلر، هموطن کلینزمن (که 15 گل برای منچسترسیتی به ثمر رساند)، تنها بازیکن غیر بریتانیایی در جمع 12 گلزن برتر فصل 95-1994 بود.
هواداران تشنه ستارههای بازیهای ملی بودند. بدون شک، کلینزمن شروع این قصه بود. او شوخطبعی را کنار گذاشت و مثل یک حرفهای تمام عیار تمرین کرد و مردم را با مجموعه مهارتهای متناقضش هیجانزده میکرد. قد و قامت بلند و قلمی او در کنار سرعت و ولعش در حمله به سمت توپ، باعث شد تا او به یک قوچ فوق سریع مهاجم تبدیل شود که مقابل دروازه ظرافت یک بالرین را دارد. یک شکارچی که نمیداند چطور در زمان مناسب، در مکان مناسب حضور داشته باشد ولی معمولا با تمام قدرتش خودش را به جایی که باید میرساند. در باشگاه بعدیاش، بایرن مونیخ، آنها به طرز ظالمانهای به او لقب ” Flipper ” (بازی پینبال) داده بودند که علت این کار، ناتوانی او در کنترل توپ در فضاهای محدود بود. اما او که در تیم جنگجوی آردیلس، از هرگونه مسئولیت تاکتیکی و دفاعی آزاد بود، توانست کیفیتهای فوتبالیاش را به خوبی در زمینهای وسیع دهه 90 لیگ برتر به نمایش بگذارد.
در عرض دو ماه، همان نویسنده گاردین که با تیتر اغراقآمیز “چرا از یورگن کلینزمن متنفرم” از ورود او استقبال کرده بود، با نوشتن یک نامه عاشقانه به این مرد جذاب و همیشه خندان که به نظر یک نماینده استثنایی برای کشورش شده بود، به اشتباهش اعتراف کرد؛ یک “Cleansman”(مرد پاک) به نوشته گاردین که با وجود آماج حملاتی که علیه او بود، هیچ شکایتی نکرد و با متفاوت بودن، باهوش بودن و جذاب بودنش، همه چیز را برگرداند. تحسین شدهترین خارجی لیگ بابت مصاحبهها از نشریات پولی دریافت نمیکرد و مدیربرنامهای استخدام نکرده بود. بخشی از حقوقش را به گرین پیس (یک سازمان غیردولتی محافظت از محیط زیست) اهدا میکرد، مثل یک دانشجو خارجی لباس میپوشید و با یک فولکس واگن بیتل قدیمی و جذاب، در خیابانهای پر از بَرگِ همپستد میچرخید.
بی بی سی او را به عنوان اولین کارشناسی که هنوز به عنوان بازیکن فعالیت دارد، به برنامه مچ آو د دی دعوت کرد. در حالیکه انگلیس درگیر تب “کلینزمانیا” بود و فروشگاههای تاتنهام پر از پیراهنهایی با نام او شده بود، انبوهی از خبرنگاران آلمانی برای ملاقات با بازیکنی که لیگی عجیب را برای فتح کردن انتخاب کرده بود، اقدام کردند؛ لیگی که داورها هیچگاه در آن سوت نمیزدند، هواداران برای اوت شدن توپ هم تیم را تشویق میکردند و تیمها پس از پیروزیها، در میخانهها جمع میشدند. کلینزمن به آنها گفت که او چقدر از اقامت موقتش در سرزمین مادری فوتبال لذت میبرد؛ برای او این فوتبال مثل بازگشت به فوتبالهای دوران کودکی بود – خام، بیپرده و مستقیم. حمله، حمله، حمله.
وقتی آردیلس در ماه اکتبر، تنها پس از گذشت 12 بازی و قرار گرفتن اسپرز در نیمه پایین جدول، اخراج شد، کلینزمن پیشنهادی برای پست بازیکن-مربی دریافت کرد که آن را رد کرد. گری فرانسیس، سرمربی جدید تیم، ثبات بیشتری در خط دفاعی ایجاد کرد ولی آنها باز هم در نیمه نهایی جام حذفی مقابل اورتون، 4-1 شکست خوردند و با دو رتبه فاصله، سهمیه جام اروپا را از دست دادند. نشریات جایزه برترین بازیکن فصل از نگاه روزنامهنگاران را به او اعطا کردند که او را به اولین بازیکن تبدیل کرد که در فصل اولش توانسته این جایزه را ببرد ولی پس از اینکه مشخص شد تاتنهام توانایی ساخت تیمی که برای کسب جامهای بزرگ میجنگد را ندارد، کلینزمن تصمیم گرفت مسیر دیگری را پیش بگیرد. او از بند فسخ داخل قراردادش استفاده کرد و راهی بایرن مونیخ شد که این کار او باعث ناراحتی شوگر شد. تاجر تندمزاج و تندخو، پیراهن شماره 18 کلینزمن را در تلویزیون تکان میداد و اظهار کرد که حتی به عنوان دستمال برای شستن ماشینش از آن استفاده نمیکند.
با این وجود، بازیکن آلمان در دسامبر 1997 به صورت قرضی برای 6 ماه از سمپدوریا به تاتنهام برگشت تا آمادگی بدنی خود را برای جام جهانی 1998 که در پایان فصل برگزار میشد بالا ببرد و جلوی سقوط تاتنهام به دسته پایینتر را بگیرد (وقتی او در کریسمس به تیم اضافه شد، تاتنهام در رده سوم از انتهای جدول قرار داشت و با پیروزی 6-2 مقابل ویمبلدون در بازی یکی مانده به آخر توانست خود را در لیگ نگه دارد که کلینزمن 4 گل در آن بازی زد) ولی این دوره در مقابل دوره اول مثل یک پاورقی بود.
در فصل 95-1994، کلینزمن نشان داد که بازیکنان خارجی که در آستانه 30 سالگی قرار دارند، میتوانند خیلی سریع باعث پیشرفت تیمهای لیگ برتر بشوند و توجه جهانی را به این لیگ جذب کنند. دیگر باشگاهها سعی کردند خریدهای جذابی مثل او داشته باشند؛ انگلیس در پی شاهکار کلینزمن، وجهه بهتری پیدا کرده بود. این ستاره آلمانی به بزرگان اروپا ثابت کرد که استثناگرایی انگلیسیها و وسواس آنها درباره یک غریبه زیرک سبک وزن میتواند پایان یابد، اینکه در انگلیس هم میتوان خوش گذراند و هم پول خوبی به جیب زد. او آغازگر دورهای بود که بازیکنان بزرگ قاره اروپا مثل رود گولیت، جانفرانکو زولا، دنیس برگکمپ و جانلوکا ویالی راهی لیگ شدند و محلیگرایی لیگ را به سرعت از بین بردند.
کلینزمن درباره این اقدام پیشگامانه به نیک میلر گفت:” من حس میکردم که لیگ برتر در آستانه اوج گرفتن است. من باور داشتم که این لیگ میتواند با دیگر لیگهای بزرگ اروپا از لحاظ بازیکن، موفقیت در رقابتهای اروپایی و حمایت هواداران رقابت کند. رشد لیگ برتر در این مدت فوقالعاده بوده و من افتخار میکنم که در ابتدای این پیشرفت، آنجا بودم.” 25 سال بعد، این حس در همه مشترک است.
کلینزمان ادمیبود که دوست داشت تجربه کند.همه چیز را.یکجا ارام و قرار نداشت.اگردقت کنید خیلی یکجا نمیماند.کشورها و باشگاه های دیگررا دوست داشت تجربه کند.روحش ارام و قرار نداشت.البته این خصوصیت متولدین تیر ماهیست..استایلش مشخص میکندکه تیرماهیست.دوست داشتنیبود.زیبا و خوش قیافه.از انهاییکه در تاریخ کم پیدا میشود.
کلینزمان بازیکنی بود که به این راحتی نمیتونستی ازش بگذری و دوسش نداشته باشی چه گلهای نابی زد