60 اسطوره تاریخ لیگ برتر؛ جیمی کرگر (59)
هفتیک- در حالیکه بازیکنان لیورپول برای دریافت مدالهای قهرمانی لیگ برتر، روی سکوهایی که عجولانه بر روی جایگاه “کاپ” ها ساخته شده بود حرکت میکردند، مارتین تایلر، گزارشگر شبکه اسکای اسپورت، خود را موظف دانست که ترنت الکساندر آرنولد را از یک نظر، منحصر به فردترین بازیکن تیم بداند: یک پسربچه اهل لیورپول در ترکیب اصلی.
اما چنین بازیکنانی، همیشه آنطور که گزارشگران فکر میکنند، پیگیر فوتبال نیستند. داستان خیالانگیز وین رونی و اولین گلش در لیگ برتر- برای اورتون در دیدار مقابل آرسنال در اکتبر 2002- و سپس حضورش در یک دیدار با دوستانش در عصر همان روز در منطقه کروستت را همگی شنیدهایم؛ ولی روایتی که درباره بازیکنان از ابتدا تا پایان حضورشان در فوتبال بیان میشود، به این خاطر است که آنها در فوتبال بازی کردن خیلی خوب هستند.
برای خیلی از ما، وسواس فوتبال فراتر از موضوعات بیاهمیت و بیگمعنی است؛ دانش و علم ما در مورد فوتبال فراتر از هر چیز دیگری است. فوتبالیستها اما همیشه اینطور نیستند. اوایل امسال، وین رونی در مصاحبهای گفت که الکس اکسلید چمبرلین، همتیمی سابقش در تیم ملی انگلیس- دیگر بازیکنی که جام قهرمانی لیگ را امسال بالای سر برد-هیچگاه چیزی راجع به مارک اوورمارس، ستاره سابق آرسنال نشنیده بود. فوتبالیستها عاشق فوتبال بازی کردن هستند و این به آن معنا نیست که همیشه فوتبال را دنبال میکنند. خیلی وقتها هم پیگیر فوتبال نیستند. آنها از این منظر، به معنای دقیق کلمه، “یکی از ما” محسوب نمیشوند.
اما کسی که آن شب در کنار مارتین تایلر نشسته بود و به تایلر در امر گزارش کمک میکرد، از آن دسته بازیکنهایی است که به شدت پیگیر فوتبال است. جیمی کرگر صرفا به عنوان یک بازیکن فوقالعاده شناخته نمیشود زیرا او دائرهالمعارف فوتبال نیز هست. او حریص خواندن کتابهای فوتبالی است، نشریات را با دقت دنبال میکند، اشتراک تمامی مجلات فوتبالی را میخرید. وقتی خردسال بود، مجلههای “شوت و 90 دقیقه” را وقتی زمان زیادی از وقت خوابش گذشته بود، میخواند و تمام که میشد، نسخههای قدیمیتر را دوباره میخواند و امروز هم نشریه “فورفورتو” را دائما میخواند.
در دورهای که فوتبالیستها انگار علاقه بیشتری به بسکتبال یا فوتبال آمریکایی دارند، کرگر عاشق فوتبال است. اما او البته تمام ویژگیهای لازم را برای تبدیل شدن به یک شخصیت کلاسیک دارد: اهل منطقه بوتل (در مرسی ساید) است، تنها چکمه مشکی میپوشد و در تمام عمرش فقط برای یک باشگاه بازی کرده است. البته لیورپول باشگاهی نبود که او رویایش را در سر داشت.
***
در سال 1996، لیورپول برای تقابل با میدلزبرو، به این شهر سفر کرده و جیمی کرگر جوان – که هنوز در هیچ دیدار رسمی برای رده بزرگسال به میدان نرفته بود- روی نیمکت تیم حضور داشت. او بین دو نیمه خودش را در زمین گرم میکرد که از گوشه چشمش، پدرش را روی سکوها دید و شستهای دستش را به نشانه حمایت به سمت پدرش بالا برد. پدرش از این اقدام او به شدت عصبانی شد و همان عصر او را به خاطر این کار توبیخ کرد.
این رفتار از سوی پدری که بیش از حد به پسرش توجه داشت و از او میخواست متعهد، حرفهای و متمرکز باشد، آشنا نبود. کرگر فقط به خاطر اینکه پدرش را روی سکو دیده، انگشتان شستش را بالا نیاورده بود، بلکه او در ورزشگاه شنیده بود که اورتون 2-0 از حریفش جلو افتاده است. کرگر فقط یک هوادار پرشور فوتبال نبود؛ بلکه یک هوادار پرشور اورتون هم بود.
آنهایی که خارج از مرسی ساید متولد شدهاند، هیچگاه نمیتوانند رقابت نادر، خاص و برادرانه بین اورتون و لیورپول را درک کنند. بسیاری از بازیکنان جوان آکادمی لیورپول، از کودکی هوادار اورتون بودهاند ولی سرانجام سر از استنلی پارک و پیراهن قرمز درآوردند. خیلی از آنها اما بهانههایی هم میآورند. برای مثال اینکه خانوادهشان همواره هوادار لیورپول بوده و تنها وقتی به گودیسون پارک میرفتند که لیورپول در آنجا با اورتون بازی داشت.
ولی کرگر همواره علاقه خود به اورتون در کودکی را ابراز کرده است. پشت کتاب اتوبیوگرافیاش، عکسی بزرگ از اوست که جام قهرمانی اروپا را با پیراهن لیورپول بالا برده و عکس دیگری از دورانی که او به مدرسه میرفته و پیراهن آبی اورتون به تن دارد. او در تمرینات لیورپول با همان تیشرت ظاهر میشد. وقتی لیورپول جام از دست میداد، او جشن میگرفت. در روزی که فاجعه هیلزبورو اتفاق افتاد، او در دیگر دیدار نیمه نهایی حضور داشت؛ جاییکه اورتون در ویلاپارک به مصاف استون ویلا رفته بود.
کرگر بر این باور بود که آکادمی لیورپول از او بازیکن بهتری میسازد و این را هم ثابت کرد. شاید کلاس 92 منچستر توجه بیشتری جلب کرد ولی آکادمی لیورپول هم بازیکنانی مثل کرگر، استیون جرارد و مایکل اوون را ساخت – یک مدافع، یک هافبک و یک مهاجم کلاس جهانی- در فواصل دو ساله. در آکادمی جوانان لیورپول، کرگر معمولا در خط حمله بازی میکرد تا وقتی که اوون جای او را گرفت. او سپس در خط میانی حضور داشت تا جرارد به ترکیب تیم اضافه شد و در نهایت او به خط دفاعی رفت و همانجا ماند.
البته موضوع پیچیدهتر از این است. کرگر یک مثال کلاسیک از آن دسته بازیکنانی است که تواناییهای متعددش باعث شد از دیگران جا بماند. در اولین بازی برای لیورپول، او خودش را برای حضور در خط دفاعی آماده میکرد؛ ولی صبح بازی به مرکز خط میانی منتقل شد. تلاش او برای اینکه بتواند توجه همگان را به خود جلب کند، منجر به این شد که در جریان پیروزی 3-0 تیمش مقابل استون ویلا، در ثانیه بیستم نیمه دوم کارت زرد بگیرد، هر چند در همان بازی توانست گلزنی نیز کند. او پس از آن گل، تنها 4 گل دیگر در 774 بازی برای لیورپول و تیم ملی انگلیس به ثمر رساند.
البته او به این قضیه معروف است که گل بهخودیهای بیشتری زده و به این خاطر بسیار مورد تمسخر قرار میگرفت؛ به خصوص اینکه دو گل از این گل به خودیها، مقابل منچستریونایتد و در جریان شکست 3-2 آنها در سال 1999 به ثمر رسید که همین موضوع به جریان پیشرفت او ضربه زیادی زد. کرگر پس از آن بازی، در یک میخانه خلوت دیده شد و ژرار هولیه پس از آن، او را در دفاع کناری استفاده کرد. سامی هوپیا و استفان هنچوز زوج خوبی را در مرکز خط دفاعی تشکیل دادند که ثابت کرد تصمیم هولیه درست بوده است؛ هر چند بازیکنانی مثل سلیف دیائو، جیمی ترائوره و ایگور بیشکان هیچگاه نتوانستند آنطور که باید در خط دفاعی لیورپول بدرخشند. تیم هولیه در دادن عرض به بازی مشکل داشت و توانایی کرگر در سانتر کردن، هیچگاه از جمله استعدادهای او شناخته نمیشد.
با وجود این شرایط ناامیدکننده، کرگر در مواقع مناسب، مربیان مناسبی هم داشت. هولیه شخصیتی شبیه به آرسن ونگر داشت و لیورپول را حرفهای کرد و بازیکنان را از لحاظ فیزیکی، روحی و روانی به جلو سوق داد. سیر تکاملی کرگر در تبدیل شدن به یک مدافع میانی سطح بالا، با حضور رافا بنیتس در لیورپول در سال 2004 تکمیل شد- مربیای که کرگر با جستجو در کلکسیون مجلاتش و پیدا کردن مطالبی دربارهاش ، از او استقبال کرد. بنیتس نه تنها کرگر را در کنار هوپیا در مرکز خط دفاعی بازی داد، بلکه روحیهای مشابه خودش را در او پیدا کرد؛ یک خوره فوتبال که عاشق جزئیات است. در اولین ملاقات با کرگر و جرارد، بنیتس به استیوی گفت که بیش از حد در زمین به این طرف و آن طرف میدود. جرارد این انتقاد را عجیب میدانست ولی کرگر، سیستم سختگیرانه بازی منطقهای را با آغوشی باز پذیرفت.
فلسفه فوتبالی بنیتس بر اساس سبک مربیگری آریگو ساکی در میلان بود و سرمربی اسپانیایی، ویدیوهای دفاع چهارنفره تیم ساکی را که بهترین سیستم دفاعی تاریخ فوتبال شناخته میشود، به کرگر قرض داد. بنیتس میخواست که کرگر، فرانکو باره سی تیمش باشد؛ یک مدافع میانی تنظیمکننده. کرگر از آن ویدیوها چیزهای بسیاری یاد گرفت و متوجه شد که وظیفهاش این است که تیم را منسجم و مستحکم نگه دارد. چه وقتی که از جلو پرس انجام میدهند و چه زمانیکه در عمق دفاع میکنند، بنیتس میخواست فاصله خط حمله تا خط دفاع فقط 30 متر باشد. در حالیکه جرارد به عنوان رهبر تیم شناخته میشد، این کرگر بود که کارگردان واقعی بود.
او به خواندن مقالات راجع به فوتبال ادامه داد. او از کتاب “شغل ایتالیایی” که با همکاری مشترک جانلوکا ویالی و گابریله مارکوتی نوشته شده بود- که به گفته کرگر به شکلی غیرمعمول متفکرانه است و توسط یک بازیکن سابق فوتبال درباره تفاوت تاکتیکها و فرهنگهای فوتبال ایتالیا و انگلیس نوشته شده بود- به عنوان کتاب مورد علاقهاش در دوران بازی یاد میکند. به این ترتیب، با وجود تمام سمبلهای انگلیسی که در او وجود داشت، یک روحیه فکر شده ایتالیایی در سبک دفاعیاش شکل گرفت. او یک بار گفته بود:” اگر من به جای بوتل (Bootle، شهری در حومه لیورپول) در بولونیا به دنیا میآمدم، شاید جایگاه بالاتری در فوتبال داشتم.”
این صحبتها تضاد واضحی با نگرش جان تری در کتاب اتوبیوگرافیاش دارد. او در این کتاب نوشته بود:” من میتوانم تمامی رقابتهای فوتبال در انگلیس را تمام 24 ساعت روز تماشا کنم؛ دسته سه، کنفرانسها و هر چیزی. ولی مسیر من به کلی از سری A و لالیگا جداست.” اعتبار کرگر به خاطر رقابتش با تری و ریو فردینانند در تیم ملی انگلیس زیر سوال رفت و اسون گوران اریکسون، اغلب اوقات او را در پست دفاع راست یا هافبک دفاعی به میدان میفرستاد. در حالیکه او عاشق جلسات بنیتس بود که در آنها از طریق فیلمها، تاکتیکها را توضیح میداد، از اینکه اریکسون هیچگاه درباره تصمیمات تاکتیکی خود توضیحی ارائه نمیکرد، ناراحت بود و زمانیکه تحت هدایت استیو مک لارن هم اوضاع بهتر نشد، تصمیم گرفت از تیم ملی انگلیس خداحافظی کند.
این اتفاق از دو جهت قابل توجه هم است؛ هم به خاطر تحلیلهای بیطرفانه کرگر- ” حق با مک لارن بود. اگر من هم سرمربی انگلیس بودم، تری و فردینانند گزینههای اول من برای خط دفاعی میبودند.”- و هم از این نظر که وقتی تاک اسپورت مناظرهای رادیویی درباره بازنشستگی کرگر از تیم ملی برگزار کرده بود، او که در مسیر خانه به تمرین در حال رانندگی بود، با برنامه تماس گرفت و در بحث شرکت کرد.
بازگشت او به تیم ملی انگلیس هم زمان شد با جام جهانی 2010؛ زمانی که فابیو کاپلو- جانشین ساکی در میلان- هدایت تیم را برعهده گرفت. او در این رابطه گفت:” من یکی از دنبالکنندگان بزرگ فوتبال هستم و در طول 10 یا 15 سال اخیر، فابیو کاپلو از بزرگترین سرمربیان دنیای فوتبال بوده است.” کرگر چقدر با کیفیت بود؟ او بدشانس بود که در دورهای فوتبال بازی میکرد که فوتبال انگلیس مدافعان میانیای در کلاس جهانی داشت اما حتی در همین دوره نیز، زمانهایی بود که کرگر از رقبایش بهتر کار میکرد. او در رایگیری توپ طلای 2005، تعداد رای قابل توجهی کسب کرد؛ یک عنوان بسیار دور از ذهن برای یک مدافع. تعداد آرای او حتی از پل اسکولز هم بیشتر بود.
دیدیه دروگبا، بهترین شماره 9 لیگ برتر در دوران اوج کرگر، او را در کنار کارلس پویول به عنوان بهترین مدافعانی که با آنها روبرو شده، میشناسد. گفته میشود که سرعت او کم بود ولی کرگر معتقد است که قدرتش کم بود. او همیشه آستین بلند میپوشید، نه به این خاطر ]آنطور که شایعه شده بود[ تتو اورتونش را بپوشاند، بلکه او بر این باور بود که بازوهایش در جوانی بیش از حد لاغر بودند. کرگر مقابل دروگبا خیلی خوب کار میکرد و توانایی بازیخوانی و جاگیریهای مناسبش، هرگونه ضعف فیزیکی را جبران میکرد- درست مثل بارهسی که تنها 175 سانتی متر قد داشت. کرگر در شبهای اروپایی هم فوقالعاده بود. او مقابل یوونتوس در سال 2005 استثنایی ظاهر شد و در دیدار مقابل میلان در فینال رقابتها، هر چند که پاهایش دچار گرفتگی شده بود ولی نمایشاش در خط دفاعی، دست کمی از عملکرد قهرمانانه جرارد در کارهای هجومی نداشت.
15 سال پس از آن دیدار، خاطرات گلها بیش از خاطرات عملکرد دفاعی در ذهنها نقش بسته است. کرگر همچنین به یرزی دودک گفته بود که از تاکتیک “پاهای لرزان” بروس گروبلار، دروازهبان لیورپول در فینال رقابتهای اروپایی 1984 مقابل رم که با قهرمانی قرمزها همراه شد، استفاده کند و از این رو نیز نقش مهمی در قهرمانی تیمش داشت. نمایش فوقالعاده او در سال 2007 مقابل خط حمله بارسلونا متشکل از ساموئل اتوئو، رونالدینیو و لیونل مسی، به عنوان اوج عملکرد او در فوتبال شناخته میشد. لیورپول در آن دوره بیشتر یک تیم اروپایی بود؛ یک تیم ایتالیایی تا یک تیم لیگ برتری.
در همان دوره، کرگر ملاقاتهایی پراکنده با بیل بِسویک، روانشناس فوتبالی داشت که توصیه اصلی او به فوتبالیستها این بود که باید یک سرگرمی دیگر- مثل گلف- داشته باشند تا بتوانند ذهنشان را آرام کنند و فوتبال را آزادانهتر بازی کنند. اما اتمام جلسات او با کرگر با این نکته همراه بود که بازی دفاعی مدافع انگلیسی، بر اساس دانش او از فوتبال بود و اگر این دانش حذف میشد، او یک بازیکن معمولی لیگ برتری به حساب میآمد.
میراث کرگر به عنوان یکی از بهترین مدافعان لیگ برتر، بخاطر شیوه جداییاش از لیورپول، مهمتر و تاثیرگذارتر شد. پس از اینکه در فصل 13-2012، او تنها در یک بازی توسط برندن راجرز از ابتدا در ترکیب تیم قرار گرفت، اعلام کرد که قصد دارد در پایان فصل بازنشسته شود. اما ناگهان دوباره شکوفا شد، جایگاهش را در ترکیب اصلی بدست آورد، آمار دفاعی لیورپول بهبود پیدا کرد و تنها دیداری که در 16 بازی پایانی لیورپول در آن فصل از دست داد، دیدار مقابل ساوتهمپتون در زمین حریف بود که قرمزها در آن شکست خوردند.
کرگر به جای اینکه در مورد بازنشستگی دوباره تصمیمگیری کند، میدانست این فرصت خوبی است که در اوج فوتبال را کنار بگذارد. در آخرین مصاحبه به عنوان بازیکن لیورپول، هنگامیکه از او درباره حضورش در دنیای کارشناسی فوتبال سوال شد، او پاسخ داد:” خب، من عاشق فوتبال هستم.” بازیکنان دلایل زیادی برای حضور در دنیای کارشناسی فوتبال دارند ولی کرگر تنها به دنبال بهانهای بود که بیشتر فوتبال تماشا کند.
فصل بعد از آن، لیورپول به قهرمانی لیگ خیلی نزدیک شد. نقطه ضعف آنها خط دفاعی بود؛ هیچ تیمی در تاریخ لیگ برتر، با 50 گل خورده در یک فصل قهرمان نشده بود. عملکرد کرگر در فصل پیش از آن و همچنین آنالیزهای او به عنوان کارشناس، این حس و حال را به وجود آورد که تیم راجرز، یک کرگر در خط دفاعی کم داشت تا مدافعان را سازماندهی کند.
البته کرگر با این صحبتها مخالف است و به جای اینکه از عدم موفقیت در کسب قهرمانی لیگ برتر ناراحت باشد، بیشتر از این ناراحت است که تیمش کمتر در رقابت برای قهرمانی بود. دیگر ناراحتی او این است که لیورپول در فصل 06-2005، به ثبت رکورد بیشترین کلین شیت در تاریخ باشگاه خیلی نزدیک شده بود ولی در نهایت در این امر موفق نشد. او هنوز هم میداند کدام هم تیمیاش، برای کسب امتیازی بیفایده در دیدار مقابل پورتموث در اواخر آن فصل، با بازیکنی که باید یارگیری نکرد.
به عنوان کارشناس، شور و انگیزه کرگر برای جزئیات بیش از پیش نمایان شد. او درباره بازیکنانی که احتمالا گلزنی خواهند کرد، صحبت میکند و با شور و هیجان از تکنولوژی واقعیت مجازی برای توضیح نکات ظریف جایگیری دفاعی استفاده میکند. در پادکستهایش به آمار بازیکنان سابق میپردازد و کتاب بعدیاش، اتوبیوگرافی دوم یا کتابی درباره دوران کارشناسیاش در فوتبال نیست؛ بلکه در آن به تحلیل بازیهای افسانهای فوتبال پرداخته است.
کرگر تنها در یکی از این بازیهای افسانهای حضور داشته است؛ فینال مشهور اروپایی و قهرمانی مقابل میلان. او قصد ندارد دوباره درباره بازگشت لیورپول در آن بازی صحبت کند بلکه میخواهد درباره دلایل فروپاشی خط دفاعی میلان بنویسد. در سال 2020، درست مثل سال 2005، کرگر همچنان در خانه نشسته و خط دفاع 4 نفره میلان را تحلیل میکند.
بدون تردید بهترین سایت فوتبالی ایران هستید