60 اسطوره تاریخ لیگ برتر؛ لس فردیناند (60)
هفتیک– پرشهایش؛ توانایی او بیش از هر چیز، پرشهایش بود. لس فردیناند هر آنچه که از یک مهاجم نوک انتظار میرفت، داشت؛ از گلزنی، ظرافت و قدرت گرفته تا حرکات و زمانبندی ولی چیزی که او را نسبت به دیگران متمایز میکرد، پروازهایش بود؛ پرشهای او به آسمان و اینکه چگونه روی هوا معلق میماند؛ انگار که دنیا فقط برای او از چرخش ایستاده است. در بازیهایی که همه چیز خوب پیش میرفت، فردیناند فوتبال بازی نمیکرد؛ او به سمت آسمان اوج میگرفت. او در 40 سالگی بازنشسته شد و 5 سال بعد، به عنوان مدیر فوتبالی باشگاه کوئینز پارک رنجرز، باشگاهی که فوتبال را از آنجا شروع کرده بود، انتخاب شد و مردم هنوز هم از او راجع به آن پرشهای فوقالعاده سوال میکنند.
او در مصاحبه با اتلتیک گفت:” چند هفته پیش ما با ویگان اتلتیک بازی داشتیم و یک مرد متشخص که احتمالا یکی از مدیران باشگاه حریف بود سراغ من آمد. او گفت میتوانم کمی وقتتان را بگیرم؟ من هم ایستادم تا صحبتش را مطرح کند. او گفت واقعا چطور میتوانستی روی هوا انقدر خوب هد بزنی؟ مردم فکر میکنند شاید من 2 متر یا 2 متر و 5 سانتیمتر باشم در حالیکه من 182 سانتی متر قد دارم. آن آقا گفت من اینجا نشستهام و مسحور این شدهام که تو چطور میپریدی و تمام آن ضربات سر را بالاتر از دیگران میزدی و روی هوا میماندی. یک هوادار کوئین پارک رنجرز در مقالهای درباره من نوشته بود که به خاطر دارد من چطور به هوا میپریدم، یک لیوان چایی مینوشیدم، توپ را با سر میزدم و پایین میآمدم، در حالیکه دیگر بازیکنان هنوز نپریده بودند. این توصیف او، من را به خنده انداخت.” اما او چگونه این کار را انجام میداد؟
فردیناند ادامه داد:” نمیدانم! این کاری بود که من همیشه قادر به انجامش بودم. من متوجه شدم که اگر قرار است مقابل بازیکنانی بازی کنم که از من قد بلندتر هستند، باید تلاش کنم از آنها بیشتر بپرم. همچنین میدانستم اگر یک مدافع 195 سانتی نتواند بالاتر از یک مهاجم 182 سانتی متری ضربه سر بزند، در حقیقت من تحقیرش کردهام و تمرکزش را بهم زدهام. روی این موضوع خیلی کار کردم. همه چیز به زمانبندی و قرار گرفتن در موقعیت مناسب بستگی داشت. اما این توانایی که میپریدم و میتوانستم روی هوا بمانم را نمیدانم از کجا بهدست آوردم. شاید به این خاطر بود که من یکی از هواداران پر و پا قرص مایکل جردن بودم و همیشه بازیهای او را تماشا میکردم. اینکه چه کاری میکردم و چطور چنین اتفاقی را رقم میزدم، واقعا نمیدانم. اینطور نیست که یک راز باشد که نخواهم به دیگران بگویم.”
کوین کیگان که سرمربی او در نیوکاسل بود، عبارت خاصی را برای او ساخته بود:” پرشهای لس”. فردیناند در 351 بازی در لیگ برتر توانسته بود 149 گل به ثمر برساند که باعث شد در رده دهم برترین گلزنان تاریخ رقابتها قرار بگیرد. او این گلها را با پیراهن کوئینز پارک رنجرز، تاتنهام هاتسپرز، وستهام یونایتد، لسترسیتی و بولتون واندررز به ثمر رساند ولی تحت هدایت کوین کیگان در سنت جیمزز پارک بین سالهای 1995 تا 1997 بود که او عملکردی استثنایی داشت و در کنار بازیکنان بزرگی بازی میکرد که تغذیهاش میکردند و او هم برای آنها گلزنی کرد.
فردیناند در این رابطه گفت:” خیلی جالب است؛ یک روز با یکی از دوستانم صحبت میکردم و او میگفت که بهترین روزهای من در نیوکاسل بود. شاید علتش این بود که ما در کورس قهرمانی قرار داشتیم و دو بار نایب قهرمان شدیم و بیش از دیگر تیمها در تلویزیون حضور داشتیم. من به باشگاهی رفته بودم که با بازیکنان بهتری هم تیمی بودم و بدون شک سطح فوتبالم پیشرفت کرد. ولی آمارم در کوئینز پارک رنجرز هم خوب بود. هر فصل به صورت میانگین 20 گل میزدم.”
گری فرانسیس در این آمار نقش بسیار مهمی ایفا کرد. مدت زیادی از اینکه او هدایت کوئینز پارک رنجرز را برعهده گرفته بود، نگذشته بود که فرانسیس، فردیناند را به دفترش دعوت کرد و به او گفت که استعداد بازی کردن برای تیم ملی انگلیس را دارد. او پیش از آن در برنتفورد (در دسته سوم انگلیس) و بشیکتاش به صورت قرضی بازی کرده بود. فردیناند خندید و گفت:” بازی کردن برای تیم ملی انگلیس؟ من به ندرت برای کوئینز پارک رنجرز بازی میکنم.” ولی فرانسیس میدانست که چه کار میکند. او گفت:” مهمتر از هر چیز، من لس را به این باور رساندم که میتواند و مجبورش کردم که در این مسیر حرکت کند.”
این روند رو به رشد او را به یک بازیکن بسیار قدرتمند تبدیل کرد. پس از پیوستن به نیوکاسل با 6 میلیون پوند در سال 1995، فردیناند در 16 بازی ابتدایی، 17 گل به ثمر رساند و تیمش را به صدر جدول رساند. او درباره آن دوران گفت:” من توقفناپذیر بودم. پس از دو گلی که مقابل بولتون واندررز در ماه آگوست به ثمر رساندم، نشریات نوشتند:” قدرت هوایی که نیوکاسل پس از واین دیویس دیگر به خود ندید با لس دوباره برگشته. گل دوم او که یک مسافت 40 متری را دوید و به سمت دروازه حریف یورش برد و یک شوت بینقص زد، مثل سوپرمک (مالکوم مک دانلد) بود.» در تاینساید، این یک تمجید طلایی بود.
در یک فصل فوقالعاده و البته بیرحم، شاگردان کیگان در پایان رقابت را به منچستریونایتد باختند ولی فوتبالی که ارائه میکردند بیپروا و استثنایی بود و فردیناند ستاره بیبدیل تیم به شمار میرفت. او در این رابطه گفت:” ما دوران درخشان آرسنال را دیدهایم و منچسترسیتی در حال حاضر فوتبالی شبیه به نیوکاسل آن دوره بازی میکند ولی آنها در نهایت جام کسب میکنند. هر بار که بازیهای سیتی را تماشا میکنم به نظرم میآید که ما خیلی نزدیک به آنها بودیم. متاسفانه در مانع آخر، زمین میخوردیم.”
اما درست در همان دوران که قیمت بازیکنان به شدت افت کرده بود، یک اتفاق مهم دیگر رخ داد؛ نیوکاسل رکورد نقل و انتقالات را با خرید آلن شیرر شکست. کیگان به فردیناند اطمینان داد که به فروش نخواهد رسید و او را تشویق کرد که پیراهن شماره 9 را به شیرر بدهد. بیرون باشگاه اما شک و شبهههای بسیاری وجود داشت؛ هر دو بازیکن مهاجم نوک بودند که در جلوترین پست تیم بازی میکردند. آیا فردیناند میتوانست راهی برای زوج شدن با شیرر پیدا کند؟
او که در آن فصل تنها 17 بازی انجام داد و 5 گل زد گفت:” مردم فکر میکردند ما خیلی شبیه هم هستیم و نمیتوانیم کنار هم بازی کنیم و متاسفانه همین موضوع باعث پایان دوران من در تیم ملی انگلیس شد. آلن در تیم ملی انگلیس هم به من ترجیح داده میشد ولی وقتی به نیوکاسل آمد، در همان یک فصلی که باهم همتیمی بودیم، نشان دادیم که اگر بخواهید در زمینه ای با یکدیگر همکاری داشته باشید…. راستش را بخواهید، فکر میکنم که نیازی نبود ما خیلی سخت کنار هم کار کنیم. قدردان عملکرد هم بودیم و از تواناییهای یکدیگر آگاه بودیم. خیلی زود با هم ارتباط نزدیکی پیدا کردیم.”
آیا آنها نمیتوانستند کنار هم بازی کنند؟ موانع زیادی در این مسیر وجود داشت. فصل 97-1996، 49 گل به صورت مشترک توسط این دو به ثمر رسید. هر چند این همکاری زود به پایان رسید ولی شیرر، فردیناند را بهترین زوج فوتبالی خودش میداند. چرا؟ بهترین بازیکن تاریخ نیوکاسل در این رابطه میگوید:” ما خیلی راحت مدافعان را مغلوب میکردیم.”
فردیناند این داستان عاشقانه را در حالی تعریف میکند که چنین داستانی از چهره مدرن و البته پرچین و چروک باشگاه پاک شده است. او گفت:” ما در زمان شروع بازی در دایره میانی زمین میایستادیم و میگفتیم: یالا، میتوانیم حریف را نابود کنیم؟ ما میدانستیم که اگر یکی از ما روز خوبی نداشته باشد، دیگری شاهکار میکرد. مدافعان همیشه جلوی ما روز سختی داشتند. حس خیلی خوبی بود. در تمام بازیها با همین رویکرد ظاهر میشدیم. من در دوران فوتبالم با بازیکنان خیلی خوبی هم تیمی بودم ولی ترکیب ما دو نفر فوقالعاده بود.”
شیرر اما تفاوت بسیاری با فردیناند داشت. لس در این رابطه گفت:” نوع تفکر او متفاوت بود. منظور من را غلط برداشت نکنید، او یک بازیکن استثنایی و یک تمامکننده قهار بود ولی از آن دسته بازیکنان خاص بود که اگر در یک زمینه دیگر از زندگیاش دچار مشکل میشد، هیچگاه در زمین متوجه آن نمیشدید. گاهی به یک بازیکن نگاه میکنید و میگوید “چه چیزی امروز ذهن او را مشغول کرده است؟” در مورد آلن هیچوقت اینطور نبود زیرا وقتی از خط سفید کنار زمین رد میشد، دیگر مساله برای او کارش بود. هیچ چیز دیگری ذهنش را مشغول نمیکرد. بدون توجه به اینکه مساله چیست یا چه اتفاقی افتاده، میدانستید که او کارش را انجام خواهد داد.”
نیوکاسل در سال 1996 و 97 نایب قهرمان شد و در پایان فصل دوم، کیگان تیم را ترک کرد. کنی دالگلیش، جانشین او، نتوانست همان همکاری را بین بازیکنان ایجاد کند. باشگاه دیگر به یک شرکت بزرگ تبدیل شده بود و در بورس اوراق بهادار حضور داشت. آنها به پول نیاز داشتند و پیشنهاد 6 میلیون پوندی اسپرز برای فردیناند که در آن زمان 30 سال داشت، در تابستان مورد قبول قرار گرفت. او از این اتفاق خیلی ناراحت بود.
وقتی شیرر در تور پیش فصل نیوکاسل، در دیدار مقابل چلسی در ورزشگاه گودیسون پارک از ناحیه مچ دچار مصدومیت شد، نیوکاسل تلاش کرد که جلوی این انتقال را بگیرد. فردیناند در این رابطه گفت:” اولین فکر من در این رابطه این بود که مطمئن شوم مشکل آلن جدی نیست، با او تماس گرفتم و حالش را جویا شدم و از او حمایت کردم. ایجنتم با من تماس گرفت و من فکر کردم میخواهد راجع به انتقال صحبت کند ولی او گفت نه، نه، نه. دلیل اینکه تماس گرفتهام این است که نیوکاسل دوباره تو را میخواهد.”
اما من از اتفاقاتی که رخ داده بود، ناراحت بودم. از رفتار باشگاه با خودم ناراضی بودم. به نظرم درست نبود. آنها توافق کرده بودند که من را بفروشند و من تصمیمم را بر اساس غرورم گرفتم تا اینکه ببینم کدام مسیر برای آینده فوتبالی من بهترین است. اعتراف میکنم که از تصمیمم پشیمانم. میتوانستم باقی فوتبالم را در نیوکاسل سپری کنم.”
تاتنهام باشگاهی بود که فردیناند از کودکی هوادارش بود ولی اوضاع در این تیم خوب پیش نرفت؛ مربیان بسیاری آمدند و رفتند و مصدومیتهای متعددی برای او پیش آمد، هر چند که در فصل 1999 توانست قهرمان جام اتحادیه شود. وقتی با اسپرز به تاینساید بازگشت، یکی از آن اتفاقات معجزه آسا و نادر در فوتبال رخ داد: گروهی از هواداران بدنام و خشن نیوکاسل، ایستادند و او را تشویق کردند. در پایان بازی، او با چشمانی اشکبار دور زمین را طی کرد و از هواداران تشکر و پیراهنش را با شیرر عوض کرد.
او گفت:” وقتی کوئینز پارک رنجرز را ترک کردم، تجربه مشابهی داشتم. وقتی برای تقابل با باشگاه سابقتان به ورزشگاه برمیگردید، مهم نیست که چقدر زمان در آنجا سپری کردهاید، همیشه انتظار برخورد نه چندان خوب هواداران را دارید ولی برای من هیچگاه اینطور نشد. همه نام من را صدا میزدند. به خاطر دارم که رفتاری فروتنانه داشتم و خیلی خوشحال بودم. من فقط دو سال در نیوکاسل بازی کردم، نمیخواستم تیم را ترک کنم و همچنین شرایط و اتفاقات خاصی رخ داد؛ ولی اینکه 36 هزار نفر شما را تشویق کنند…. انقدر احساسات عجیبی داشتم که دستپاچه شده بودم. اینها دو تا از اتفاقات تکاندهنده زندگی من بود.”
این اتفاقات گویای خیلی چیزها درباره فردیناند است ولی یک موضوع دیگر هم در مورد فردیناند وجود دارد؛ هواداران کوئینز پارک رنجرز، او را با نام “سِر لس” صدا میزدند که – نام کتاب اتوبیوگرافیاش نیز هست- که علت آن، مودب بودن، خوشخویی و رفتار او در تمام این سالها بود. او گفت:” همیشه خودم را به خاطر اتفاقاتی که برایم در زندگی رخ داده، خیلی خوششانس میدانم. وقتی درباره نیوکاسل و کوئینز پارک رنجرز صحبت میکنم و آن تشویقهای فوقالعاده، اینطور فکر میکنم که هواداران متوجه شدند که من تمام تلاشم را برای باشگاه انجام میدادم. چه روز خوبی داشتم، چه روز بدی داشتم و چه نوسانی کار میکردم، همیشه بیشترین تلاشم را انجام دادم. این را حالا هم به تمام بازیکنان میگویم. اگر اینطور باشید، اگر مردم ببینند که شما تمام تلاشتان را انجام میدهید، همیشه مورد قبول آنها هستید.”
هواداران شاهد تلاش فوقالعاده او در زمین بودند. او میدوید، شوت میکرد، تکل میزد، حریفان را آزار میداد، ضربه سر میزد و گلزنی میکرد. او آنها را از روی سکوها بلند میکرد و آنها هم به احترامش از روی سکوها بلند میشدند.