بهترین مربیان تاریخ به انتخاب فورفورتو؛ 2 تا 10
هفتیک– نشریه معتبر فورفورتو در شماره اخیرش (ژوئن 2020)، فهرست 100 مربی برتر تاریخ را اعلام کرد که مطمئنا مانند هر انتخاب دیگری، موافقان و مخالفی خواهد داشت. اما آنطور که خود این نشریه نوشته، در ردهبندی این مربیان، به نوآوریهای آنها در مسائل تاکتیکی، نحوه مدیریت بازیکنان و مهمتر از همه، جامهایی که آنها بردند، توجه شده است. این قسمت دهم این فهرست است که رتبههای 2 تا 10 را شامل میشود.
در اتفاق غیرمتحمل، اگر در پاتوق همیشگی با ارائه آمار اوپتا، برنده مشاجره با “بیگ دِیو” شُدید یا اعتبار “گلهای مورد انتظار” را به پدر خود توضیح دادید، تنها باید از یک مرد تشکر کنید. والری لوبانوفسکی، که در زمان بازی، وینگر چپ آزاد بود، همیشه آدمی کمالگرا محسوب میشد. این اعجوبه سابق ریاضی، به عنوان مربی، روحیه مشابهی در پروفسور آناتولی زِلِنتسوف پیدا کرد؛ مردی که علاقهاش در استفاده از تحلیل آمار تیمی در فوتبال، پیش از اینکه این دو اولینبار در دنیپرو دنیپروپتروفسک در 1972 در کنار یکدیگر قرار بگیرند، چندان مورد توجه قرار نگرفته بود.
دو سال بعد آنها راهی دینامو کیف شدند. لوبانوفسکی یک بار در یک مهمانی به زلنتسوف گفت:” میدانی اگر به خاطر تو نبود شاید من هرگز مربی نمیشدم. تواناییها، اطلاعات، دانستهها، درک و فهم خودم از فوتبال را مدیون تو هستم.” وقتی این مربی آرام توضیح میداد که ” تیمی که بیشتر از 15 یا 18 درصد اشتباه نداشته باشد، شکستناپذیر میشود” یا ” اگر یک هافبک در جریان بازی 60 حرکت تکنیکی و تاکتیکی انجام دهد، سهم خود را به انجام نرسانده “، حرفهایش از روی هوا و بیاساس نبود.
این دو در آزمایشگاه زلنتسوف در جریانهای آماری بیپایان غوطهور میشدند. لوبانوفسکی باور داشت که “تمام زندگی یک عدد است”. این مربی اوکراینی خواهان “جامعیت” از سوی بازیکنان خود بود و افرادی چون اولگ بلوخین، ایگور بلانوف و اندری شوچنکو را تربیت کرد. او در مجموع 21 سال حضورش به عنوان سرمربی دینامو کیف – بهعلاوه برههای که هدایت اتحاد جماهیر شوروی را بر عهده داشت و به فینال یورو 88 نیز صعود کرد- موفق شد 30 قهرمانی به دست آورد که شامل جام در جام اروپای 1975 و 1986 بود. این اتفاق باعث شد که او پرافتخارترین سرمربی قرن 20 شود.
دومین قهرمانی با پیروزی 3-0 در فینال برابر اتلتیکو مادرید به دست آمد که تاثیرگذاری بالای لوبانوفسکی را به نمایش میگذاشت. دومین گل این تیم در آن شب- که توسط بلوخین، برنده سابق توپ طلا، به ثمر رسید -در حالی وارد دروازه حریف شد که بازیکنان بدون اینکه به یکدیگر نگاه کنند به هم پاس دادند چرا که از شرایط و دوندگی هم تیمیهای خود آگاه بودند.
این اتفاق، همزیستی فوقالعاده بین سیستم شطرنج مانند مربی و استعداد جمعی باورنکردنی تیمش را به اثبات میرساند. الکساندر خاپسالیس، هافبک دینامو در اواخر دهه 70 میلادی، یک بار در جریان صحبت درون تیمی گفت: ” من فکر میکنم… ” لوباندوفسکی بلافاصله صحبت او را قطع کرده و گفت: ” فکر نکن! من این کار را برای شما انجام میدهم. بازی کن!”
هاپل یکی از بزرگترین منابع الهامبخش رینوس میشل بود. بعضی از ویژگیهای بارز میشل – مانند سیستم 3-3-4 شناور، کار تیمی و تسلط خط میانی- کاملا به هاپل تعلق داشت و از نمایش فاینورد برابر آژاکس در دیدار جام حذفی هلند سال 1970 که در آن تیم مربی اتریشی در همان 20 دقیقه ابتدایی 3-1 پیش افتاد، وام گرفته شد. این مربی متولد وین اتریش همیشه آرمانگرا بود. هاپل در زمینه کارت بازی، نوشیدنی و سیگار خبره بود و زمان زیادی را در کافهای نزدیک ورزشگاه فاینورد سپری میکرد. او صندلی مخصوص خودش را در آنجا داشت تا با هرکسی که به او گوش میداد درباره تاکتیکها بحث کند.
به سختی میتوان پیروزی قاطعانهتری از پیروزی فاینورد برابر سلتیک در فینال جام باشگاههای اروپای 1970 پیدا کرد. جاک استاین، سرمربی تیم اسکاتلندی، پس از بازی گفت:” سلتیک به فاینورد نباخت. این من بودم که به هاپل باختم.” دومین حکمرانی بزرگ هاپل، در فاصله سالهای 87 – 1981 در هامبورگ بود. قهرمانیهای متوالی در بوندس لیگا و پیروزی در فینال جام باشگاههای اروپای 1983 برابر یوونتوس از جمله افتخارات این مربی با تیم آلمانی بود. او با این پیروزی به اولین مربی تبدیل شد که با باشگاههای مختلف، قهرمانی در این رقابتها را تجربه کرده است. در سال 1992، چهار روز پیش از دیدار اتریش برابر آلمان، سیگار کشیدنهای بی وقفه هاپل کار خودش را کرد. بعضی معتقد هستند که فوتبال اتریش با او به اتمام رسید.
سیستم سوییپر فوق دفاعی هررا که برای دههها الهام بخش فوتبال بدون جذابیت ایتالیا بود، تا ابد با تیم فوقالعاده اینتر که او در فاصله سالهای 1960 تا 1968 ساخت، به خاطر آورده خواهد شد. این تیم سه عنوان قهرمانی سری A و دو جام باشگاههای اروپا در سالهای 1964 و 1965 به دست آورد.
این مربی آرژانتینی میدانست که روانشناسی و رژیم غذایی چطور به یک تیم کمک میکند و رکورد گلزنی را در قهرمانیهای متوالی لالیگا با دو تیم اتلتیکو مادرید و بارسلونا در دهه 50 میلادی شکست. یک مبارز عملگرا به سختی چنین آماری را به دست میآورد. در این دوره روانشناسی گسترش بیشتری یافت. هررا میدانست که لوییس سوارز، ستاره خرافاتی، باور دارد که اگر در وعده غذایی پیش از بازی، نوشیدنی روی میز بریزد، او گلزنی خواهد کرد. بنابراین اطمینان حاصل کرد که به صورت عمدی به یک لیوان ضربه بزند تا تشریفات مدنظر سوارز انجام شده باشد. هررا مبدع کاتناچو نبود اما به سیستمی که به بهترین شکل انجامش داد، تجسم بخشید. در بخشی از نوشتههای او آمده:” من به استبداد و بیرحم بودن متهم شدهام. اما صرفا کارهایی را انجام دادم که بعدها توسط تک تک باشگاهها تکرار شد: تلاش زیاد، کمالگرایی، تمرینات و رژیم. مشکل اینجاست که بیشتر کسانی که روش من را تکرار کردند، این کار را به شکلی اشتباه انجام دادند.
داستانی هست که رونی کوپ، مدافع منچستریونایتد، از اولین باری که مت بازبی پس از حادثه هوایی مونیخ قدم به رختکن گذاشت، روایت میکند. این سرمربی در حالیکه هنوز لنگ میزد و درد داشت، وارد شد. افراد حاضر در سکوت نظارهگر این بودند که او در را بست، کتش را درآورد و درست در میانه رختکن ایستاد. چشمهای او به آرامی دور اتاق چرخید و با اشک به صورت تک تک بازیکنانش نگاه کرد. کوپ میگوید:” او به دنبال کسانی میگشت که آنجا نبودند.” زندگی حرفهای سر مت بازبی میتواند به دو دوره تقسیم شود: قبل و بعد از 5 فوریه 1958.
او که در جریان جنگ جهانی دوم، هدایت تیمهای نظامی را بر عهده داشت، 13 سال قبل به الدترافورد رفته بود. منچستریونایتد در شرایط خوبی نبود و از سال 1911 نتوانسته بود در لیگ قهرمان شود و به تغییر نیاز داشت. تیم جدید بازبی علیرغم کنار گذاشتن هفت بازیکن و استفاده از بازیکنان ذخیره به جای آنها، خیلی سریع به مدعی قهرمانی تبدیل شد، در سال 1948 جام حذفی را بالای سر برد و چهار سال بعد نیز قهرمان لیگ شد.
آنها پس از قهرمانی لیگ در پایان دوره خود بودند و انتظار میرفت که بازبی بازیکنان بزرگی را به خدمت بگیرد اما در عوض او تعدادی بازیکن جوان که داستانشان را حالا دیگر همه میدانند، جذب کرد. “پسران بازبی” با میانگین سنی 22 سال موفق شدند در فاصله سالهای 1955 تا 1957، دو بار قهرمان لیگ دسته اول انگلیس شوند. شاید اگر هشت عضو این تیم در آن شب کذایی در حادثه هوایی مونیخ کشته نمیشدند، به موفقیتهای بیشتری نیز دست پیدا میکردند. سرمربی اسکاتلندی با قلبی شکسته و تنی کبود بار دیگر همه چیز را از نو آغاز کرد. این کار آسانی نبود اما تیم او تنها 5 سال پس از این تراژدی قهرمان جام حذفی شد، دو عنوان دیگر به دست آورد و از همه ارزشمندتر قهرمانی 10 سال بعد آنها در جام باشگاههای اروپا بود. این داستان ایمان، استقامت و عزم راسخ است. بازبی در این موارد هیچ همتایی نداشت.
ساکی احتمالا برای طرفداران فوتبال مهمترین شخصیت تاریخ است. این موضوع به دلیل جامهای کسب شده توسط او یا تاثیرگذاری روی افرادی چون پپ گواردیولا و یورگن کلوپ نیست بلکه به این خاطر است که او یک فروشنده کفش بود که علاقه بسیاری به فوتبال داشت. چون او یک رویا داشت. این مربی به طعنه درباره پیوستن به میلان که در سال 1987 غول خفته سری A با تنها یک قهرمانی در 20 سال به حساب میآمد، گفت:” هرگز نمیدانستم برای اینکه سوارکار خوبی شوی باید اول اسب شوی.” ساکی آماده خلق شاهکارش بود. او با تکیه بر تاثیرگذاری خود، بازیکنان بزرگ هلندی همچون فرانک رایکارد، رود گولیت و مارکو فن باستن را جذب کرد. او سیستم 2-4-4 را ترجیح میداد- سیستمی سفت و سخت و بدون مالکیت اما شناور و با شدت بالا. ساکی از تله آفساید به خوبی استفاده میکرد و تیمهایش را با استفاده از پرسی باورنکردنی به پیش میراند. این مربی ایتالیایی باور داشت که فاصله خط دفاعی تا خط حمله هرگز نباید بیشتر از 25 متر باشد. در نتیجه میلان او حریفان را با حرکات هجومی سرعتی و تند و تیز تحت فشار قرار داده و به آنها ضربه میزد.
این اتفاقات زمانی رخ میداد که فوتبال ایتالیا هنوز تحت تاثیر کاتناچو بود. اما ساچی در همین شرایط موفق شد در اولین فصل خود قهرمانی سری A را برای میلان به ارمغان بیاورد و پس از آن نیز قهرمانیهای متوالی جام باشگاههای اروپا را با به نمایش گذاشتن درخشانترین فوتبالی که بیشتر اروپاییها پس از رینوس میشل ندیده بودند، کسب کند. ساچی در زمینه پنالتیها ضعیف بود و پنالتی از دست رفته باجو باعث شد که دست او از جام قهرمانی جهان در سال 1994 دور بماند.
او هرگز از نظر تاکتیکی بهبود نیافت و هرگز دوران درخشان خود در میلان را تکرار نکرد اما فابیو کاپلو جور او را کشید و به موفقیتهای میلان ادامه داد. قهرمانی همیشه کمک میکند اما فوتبال باید سرگرمکننده نیز باشد. هیچکس پیش از ساکی و تا به حال نتوانسته مانند این مربی به فوتبال ایتالیا زیبایی ببخشد. این بزرگترین میراث او است.
آندرس اینیستا درخواست کرد:” لطفا چیزی را تغییر ندهید. ما در مسیر درستی قرار داریم و خوب بازی میکنیم. چیزی را تغییر ندهید.” پپ گواردیولا پس از اولین بازی فصل 09-2008 فشار را احساس میکرد. سرمربی جدید بارسلونا با یک گل برابر تیم تازه وارد نومانسیا شکست خورد و این در حالی بود که 5 روز قبل نیز در دیداری تشریفاتی در انتخابی لیگ قهرمانان با نتیجه 0-1 بازی را به ویسلا کراکوف واگذار کرده بود. بارسلونا در بازی بعدی نیز تنها توانست یک تساوی 1-1 از راسینگ سانتاندر بگیرد. با این حال اینیستا و هم تیمیهای او میدانستند که آغاز ضعیف بارسلونا حقیقت ماجرا نیست.
باشگاه به تازگی رونالدینیو و دکو را فروخته بود و وارد عصر جدیدی شده بود اما تعداد کمی از آنها میدانستند که این عصر تا چه اندازه درخشان خواهد بود. نتایج خیلی زود تغییر کرد- بارسلونا در 19 بازی از 20 بازی بعدیاش در لیگ پیروز میدان شد- و تیم گواردیولا در آخر فصل با ارائه یکی از زیباترین فوتبالهای ممکن فاتح سه گانه لیگ، جام حذفی و لیگ قهرمانان اروپا شد. بارسلونا در طول چهار سال حضور بازیکن سابقش روی نیمکت توانست 9 جام مهم شامل سه قهرمانی متوالی لالیگا و دو قهرمانی لیگ قهرمانان اروپا به دست آورد. و سپس او از این تیم جدا شد.
شنکلی کاری فراتر از ساختن لیورپول کرد: او ذره ذره سلسلهای را شکل داد که به اندازه دیگر تیم قدرتمند آن زمان این شهر پایدار ماند- جان، پل، جرج و رینگو. این معدنچی اهل گلنباک از اولین روز حضورش در 14 دسامبر 1959، آماده ایجاد تغییر در این تیم رو به زوال و ضعیف دسته دومی بود. شنکلی معتقد بود:” لیورپول فقط یک باشگاه نیست بلکه یک انستیتو است. هدف من این است که مردم را به باشگاه و تیم نزدیک کنم و کاری کنم که بخشی از آن شوند.” او میخواست فوتبال به شکلی درست بازی شود.
او پیش از جذب ران یتز و یان سن جان گفت:” پس از تنها یک بازی میدانستم که کل تیم به اندازه کافی خوب نیست.” این مربی به سراغ بازیکنان جوانی چون راجر هانت و تامی لاورنس رفت که میتوانست بازی آنها را شکل دهد. او برای بهبود تکنیک تیم به سراغ روشی رفت که پیش از آن در عملکرد تام فینی، هم تیمی سابقش در پرستون، دیده بود. چهار تخته یک مربع را تشکیل میدادند و بازیکنان دو دقیقه با نهایت قدرت پاسهای اول را به دیوارها میزدند یا توپ را کنترل کرده و سپس پاس میدادند. سبک لیورپول در این جلسات تمرینی متولد شد. آنها در سال 1962 صعود کردند و دو سال بعد قهرمان لیگ شدند. شورت قرمز تیم ایده او بود؛ نشانهای از قدرت تیمی که توانست در جام باشگاههای اروپای 65-1964، اندرلخت را مغلوب کند. همان سال نشان «اینجا آنفیلد است» در تونل این ورزشگاه نصب شد.
مرگ او در سال 1981 باعث جاودانگی میراثش شد- ورودی 4.5 متری شنکلی، ستون یادبود اولین شب معروف اروپایی باشگاه در آنفیلد (پیروزی برابر اینتر، مدافع عنوان قهرمانی، در 1965) و مجسمه او همگی یادآور خانهای است که بیل آن را بنا کرد. زیر مجسمه او نوشته شده:” او مردم را خوشحال کرد.” این تمام چیزی بود که بیل شنکلی همیشه میخواست.
به هر شکلی که به آن نگاه کنید، مسیح یک مسئله بزرگ است. شاید با مواردی از قبیل “پسر خدا” یا “تبدیل آب به شراب” موافق نباشید اما سال تولد او، تقویم ما را شکل داد: 2020 AD، آنو دومینی، سال سرور ما؛ سال صفر (توضیح مترجم: آنو دومینی به معنای پس از میلاد مسیح). دِین بارسلونا به هندریک یوهانس کرویف به اندازهای است که باید تقویمی مشابه برای او ابداع کند: پیش از کرویف، پس از کرویف. وقتی بازیکن سابق تیم ملی هلند در سال 1988 به عنوان مربی به نوکمپ بازگشت، بارسلونا در 89 سال موفق به کسب 36 جام شده و هنوز در جام باشگاههای اروپا هیچ قهرمانی را به دست نیاورده بود. بارساییها در فاصله 32 سال بعد، 52 قهرمانی شامل 5 قهرمانی در جام باشگاههای اروپا و لیگ قهرمانان کسب کردند.
کرویف همیشه به الوهیت خود باور داشت چرا که پیش از این به عنوان یک بازیکن نیز جهان را تغییر داده بود. وقتی فیثاغورثِ چکمهپوش (لقب کرویف) به این باشگاه آمد، بارسلونا در شرایط بسیار بدی قرار داشت. کرویف تنها گزینه جوزپ لوییس نونز، مدیرعامل تیم، بود. او اسطوره باشگاه بود که قوانین ذهن هجومی خود را بر اساس آموزههای توتال فوتبال از رینوس میشل پایهگذاری کرده بود. اوزه بیو، هافبک آن زمان بارسا، در گفتگو با فورفورتو اظهار داشت:” او یک تخته سیاه گرفت و سپس سه مدافع، چهار هافبک، دو وینگر و یک مهاجم نوک روی آن کشید. همه ما به یکدیگر نگاه میکردیم و میگفتیم ” این چه چیز لعنتیای است؟” ” کرویف 15 بازیکن را فروخت و سه بازیکن جوان اهل باسک شامل تیکی بگریستاین، خوزه ماریا باکرو و خولیو سالیناس را به خدمت گرفت. اما حتی آنها نیز برای ایجاد انقلاب تاکتیکی در تیمی متفکر و تشنه مالکیت کافی نبودند. بنابراین کرویف تصمیم به بازدید از لاماسیا گرفت که در آن زمان هر بازیکن 15 سالهای را که قدی کمتر از 75 سانتیمتر داشت، کنار میگذاشت. فیزیک بالقوه همیشه به استعداد ترجیح داده میشد (شاید متعجب شوید که لیونل مسی، ژاوی و آندرس اینیستا هیچکدام بلندتر از 175 سانتیمتر نبودند).
کرویف با ناراحتی گفت:” یک بازیکن خوب نیاز به فیزیک بدنی قدرتمند ندارد. من بازیکنان کوتاه قدی چون آلبرت فرر، سرجی یا گییرمو آمور داشتم. بازیکنانی که فیزیک خوبی نداشتند اما توپ را با یک ضربه کنترل میکردند و میتوانستند حریف را مانند موش له کنند. حتی پپ گواردیولا نیز از نظر فیزیکی چندان قوی نبود.” کرویف با ترکیب بی رحمانهای از تمرینات دو ضرب و روانشناسی موفق به ساخت ماشینی شد که فوتبالی از سیارهای دیگر را به نمایش میگذاشت. فریادهایی چون ” تو از مادربزرگ لعنتی من هم کندتر بازی میکنی! ” یا ” دو پا… تو دو پای کوفتی داری! ” گاهی در زمین تمرین به گوش میرسید.
کرویف بارسلونا را به 12 جام قهرمانی شامل 4 قهرمانی متوالی لالیگا از 91-1990 رساند که دوتای آنها در روز آخر فصل به دست آمد. اما مهمترین این جامها، قهرمانی در جام باشگاههای اروپای 1992 بود. “تیم رویایی”مربی هلندی- که پس از سلطه تیم بسکتبال آمریکا بر مسابقات المیپک آن سال این لقب را گرفته بود- با یک گل برابر سمپدوریا در ویمبلی به پیروزی رسید که هنوز رواییترین لحظه باشگاه به حساب میآید. و دلیل این اتفاق جمله سه کلمهای کرویف خطاب به تیم خود نیست. او پیش از بازی گفت: ” بروید و لذت ببرید. ” تاثیر او روی بارسلونا، بایرن مونیخ و منچسترسیتی پپ گواردیولا بهعلاوه تیم ملی اسپانیا که از سال 2008 تا 2012 سلطه کاملی بر فوتبال جهان داشت، غیرقابل انکار است. ژاوی، کاپیتان دوم تیم اسپانیا در آن زمان و گزینه اصلی سرمربیگری آینده بارسلونا، در این باره گفت:” کرویف اصلیترین تاثیرگذاری را در فوتبال مدرن ما داشته است. او سبک بازی ما را تغییر داد و هر مربی دیگری صرفا ایدههای او را سازگارتر کرد.” این همان چیزی بود که کرویف میخواست. او یک بار مدعی شد:” پیروزی مهم است. اما بهترین پاداش این است که سبک خود را داشته باشی، مردم راه تو را تکرار کنند و تو را ستایش کنند. ” بزرگترین شاگرد او نیز همین عقیده را دارد. گواردیولا در این باره اظهار داشت:” یوهان کرویف کلیسا را رنگ زد. مربیان بارسلونا از آن زمان فقط آن را ترمیم کردند یا بهبود بخشیدند.”
برزیل در جام جهانی 1974 برابر هلند قرار گرفت و جرزینیو در دام افتاده بود. 4 سال قبل، این وینگر زیرک، دفاع ایتالیا را به بازی گرفته بود تا زمینهساز گل کارلوس آلبرتوی افسانهای در فینال جام جهانی 1970 شود. حالا او با ناامیدی برای یافتن کمک به اطراف خود نگاه میکرد چرا که انبوهی از بازیکنان هلند به سوی او میآمدند. اول جانی رپ، سپس آری هان، ویم یانسن و یوهان نیسکنز. او نتوانست با دریبل زدن راه خود را باز کند و همین باعث ترس بازیکن برزیلی شد- ضعف او باعث از دست دادن توپ شد و به هلند اجازه داد که یک کلاس پاسکاری دیگر را به نمایش بگذارد. شاید جرزینیو عضو یکی از بزرگترین تیمهای تاریخ بوده باشد اما هرگز با چنین چیزی روبرو نشده بود.
آن شب برزیل، مدافع عنوان قهرمانی، با دو گل در دورتموند شکست خورد و رینوس میشل موفق شد تیم ملی هلند را به اولین فینال جام جهانی در تاریخ این کشور برساند. پیروزی با گل تیمی زیبایی قطعی شد که از نیمه زمین خودی پایهریزی شد و ضربه یوهان کرویف کار را یکسره کرد. کرویف بعدها نوشت:” هیچکس تا آن زمان واقعا نمیدانست که ما چقدر خوب هستیم. بازی برابر برزیل لحظهای است که میتوان به آن اشاره کرد و گفت “این توتال فوتبال است”. این عبارت اولینبار در آن تابستان ابداع و برای توصیف تیم هلند میشل و سبک بازی فوقالعادهای که توسط او بنا شده بود، به کار رفت. شاید او در طول زندگی حرفهای فوقالعادهاش، قهرمان جام باشگاههای اروپا و جام ملتهای اروپا شده باشد اما هنوز هم بزرگترین میراث او تیمی است که در واقع هرگز هیچ جامی به دست نیاورد. بله، تیم ملی هلند در فینال جام جهانی 1974 برابر آلمان غربی، میزبان رقابتها، شکست خورد. اما آنها یکی از جادوییترین فوتبالهای تاریخ را به نمایش گذاشتند و همین تاثیری همیشگی روی دنیای مربیگری داشت. بدون میشل قطعا مربیانی چون کرویف، فن خال و گواردیولا وجود نداشتند.
مهاجم سابق آژاکس که در اولین بازی به عنوان یک نوجوان، 5 گل به ثمر رسانده بود، در سال 1965 هدایت این تیم را در حالی بر عهده گرفت که آنها در ضعیفترین دوره تاریخ خود قرار داشتند. آژاکس در 25 فصل پیش از آن تنها 3 قهرمانی به دست آورده بود و پس از شکست 4-9 برابر فاینورد، رقیب قدیمیاش، در تلاش برای بقا در لیگ دسته اول بود. باشگاه نیاز به ایدههای جدیدی داشت.
میشل گفت:” من نیاز داشتم که روحیه تیمی را دستخوش تغییر کنم و از نظر تاکتیکی نیز تغییراتی در تیم ایجاد کنم.” کار با توپ و نظم تیمی در اولویت بودند. آژاکس فصل بعد با رهبری کرویف موفق شد به آسانی قهرمان لیگ شود. در فصل 67-1966 جرقهای از اتفاقی خاص خورد. آنها در جام باشگاههای اروپا برابر لیورپول قرار گرفتند و پیش از پایان نیمه اول با 4 گل تیم بیل شنکلی را در هم کوبیدند. دو فصل بعد به فینال رسیده و برابر میلان شکست خوردند.
با این حال آژاکس در سال 1971 آماده رسیدن به موفقیت بود. میشل که پیش از آن 4 قهرمانی داخلی داشت، سیستم خود را از 4-2-4 به 3-3-4 که بسیار منعطفتر بود، تغییر داد و با همین کار به آنچه به عنوان توتال فوتبال شناخته میشود، نزدیکتر شد. آژاکس در ومبلی با دو گل برابر پاناتینایکوس به پیروزی رسید تا به اولین قهرمانی تاریخش در جام باشگاههای اروپا دست پیدا کند. با سیستم تاکتیکی که میشل به کار گرفته بود، آنها در دو فصل بعد و حتی با جدایی این مربی و پیوستنش به بارسلونا، دو قهرمانی اروپایی دیگر نیز به دست آوردند.
کرویف در سال 1973 مسیر استادش را در پیش گرفته و به نوکمپ رفت و خیلی زود در پیروزی افسانهای 5-0 در برنابئو گلزنی کرد. میشل از این مهاجم در پست کناری غیرمعمول استفاده کرد تا فضا را برای خط میانی کاتالانها و حمله به رئال مادرید با دوندگی از عمق ایجاد کند.
بارسلونا در آن فصل برای اولینبار در 14 سال، قهرمان لالیگا شد. میشل تنها 3 ماه پیش از آغاز جام جهانی 1974 به عنوان سرمربی تیم ملی هلند انتخاب شد. این اولین تورنمنت مهم نارنجیپوشان از سال 1938 و پس از دههها کسب نتایج ضعیف بود.
او خیلی زود شروع به کار روی برنامه تاکتیکی تیمش کرد که دو هدف ساده داشت: ایجاد بیشترین فضای ممکن در هنگام مالکیت توپ و گرفتن فضا یا زمان از حریف وقتی که توپ در اختیار آنها بود. سیستم پرسینگ قوی و حیرتآور – که گاهی شامل هجوم 6 یا 7 بازیکن به سمت توپ بود – که با تله آفساید ترکیب شده بود. بازیکنان نیازمند سطح بالایی از هوش و آگاهی بودند تا پستهای خود را به صورت شناور تغییر دهند. سیستم میشل تنها در صورتی کار میکرد که همه بازیکنان، بدون توجه به استعدادشان، به اندازه کافی منظم بودند تا به صورت کامل آن را اجرا کنند. خوشبختانه سرمربی آنها روحیه لازم برای ایجاد چنین نظمی را داشت و توتال فوتبال در آستانه متولد شدن قرار گرفت. هلند در راه رسیدن به فینال 14 گل به ثمر رساند و تنها یک گل دریافت کرد. آنها پیش از پیروزی معروف خود برابر برزیل با 4 گل از سد آرژانتین عبور کردند. کارلوس آلبرتو در این باره اظهار داشت:” تنها تیمی که دیدم کارها را به صورت متفاوتی انجام میدهد، تیم ملی هلند در جام جهانی 1974 بود. از آن زمان همه چیز کم و بیش در نظر من یکسان است.”
با این حال میشل نتوانست در آن سال هلند را به اولین جام قهرمانی مهمش برساند. آنها با یک پنالتی بحث برانگیز در دیدار فینال شکست خوردند. اما او در سال 1988 و در حالیکه برای حضور رقابتهای یورو بار دیگر به آلمان غربی بازگشته بود، موفق شد. آنها در بازی اول خود برابر اتحاد جماهیر شوروی – که اولین تورنمنت خود در طول 8 سال را تجربه میکرد – شکست خوردند اما هلند توانست تیم میزبان را در نیمهنهایی شکست بدهد و پس از آن در فینال انتقام خود را از شوروی بگیرد. مارکو فن باستن، ستاره این رقابتها، بعدها از میشل به عنوان ” پدر فوتبال هلند ” یاد کرد. کرویف پس از درگذشت این مربی در سال 2005 گفت:” هیچکس به اندازه او به من درس نداد. چیزی که میشل با خود آورد اهمیت سازماندهی در زمین بود. او نقشی کلیدی در پیشرفت من داشت و همیشه در زمان درست، مشورت درست در اختیارم قرار میداد. او کاری کرد که من از 18 سالگی به تاکتیکها فکر کنم.” استاد کرویف کاری کرد که همه در دنیای فوتبال طوری به تاکتیکها فکر کنند که پیش از آن هرگز این کار را نکرده بودند. فیفا در سال 1999 جایزهای را برای بزرگترین مربی قرن بیستم در نظر گرفت. این جایزه به رینوس میشل رسید.
سلام
پس رتبه ی شماره یک کو
شما پیج اینستا هم دارین؟
لوازم خودرو